بر طبق مباني اسلامي، در عصر ما حکومت، زمامدار، حاكم صرفاً بايد سِمَت و قدرت خویش را از آراء مردم بگيرد. كسي حق دارد زمامدار مردم باشد كه برگزيدة مردم يا لااقل پذيرفتة مردم و مورد حمايت مردم باشد. هيچكس حق ندارد بر طبق مباني اسلام ولايت، قدرت، زمامداري خودش را بر مردم تحميل كند؛ بر خلاف رضايت آنها و بر خلاف پذيرش و حمايت آنها و بر خلاف انتخاب آنها
بسم الله الرحمن الرحیم. ملت ما دو هفتة ديگر ميخواهد در يك مراجعه به آراء عمومي، در يك همهپرسي، و به اصطلاح اروپايياش رفراندوم، نظرش را دربارة جمهوري اسلامي اعلام كند. خوشوقتم
كه فرصتي دارم تا در اين باره با برادران و خواهران عزيز سخني بگويم. از آغاز مرحلة اخير انقلاب ملت ايران، يعني از حدود شانزده سال پيش، رهبري انقلاب با تيزبيني و ژرفنگري بر اين نكته تكيه داشت كه عامل اصلي همة خرابيها، همة فسادها، همة عقبماندگيها و تيرهروزيها در كشور ما عبارت است از رژيم، نوع حكومت، و به خصوص مسألة بيپايه و تحميلي سلطنت؛ و مكرر اعلام ميشد كه مسائلي از قبيل انتخابات آزاد براي مجلِسَين (مجلس شورا، مجلس سنا)، انتخاب آزاد انجمنهاي شهرستان، بخش، روستا، و امثال اينها در چهارچوب يك رژيم فاسد، فقط ايجاد جهتهاي انحرافي براي جنبش و قيام ملت ماست. به همين جهت هم بود كه در يكي ـ دو سال اخير مرد و زن مسلمان و انقلابي ما در شعارهاي تكاندهندة راهپيماييهاي پرشكوهشان، بيش از هر چيز با شور و عشق فراوان بر اين شعار تكيه كردند و فرياد زدند: «استقلال، آزادي، حكومت اسلامي».
از وقتي كه حكومت اسلامي به عنوان بخشی اصلي از شعار انقلابيون ايرانيان مطرح شد، مكرر سؤال ميشد كه شكل حكومت اسلامي چيست؟ و براي پاسخ به اين سؤال عمومي بود كه رهبري اعلام كرد در نخستين مرحلة پيروزي انقلاب، شكل حكومت شما «جمهوري اسلامي» خواهد بود. آمدن اصطلاح و واژة جمهوري به جاي حكومت اسلامي معني عامتری داشت. جمهوري اسلامي معني خاصتري داشت؛ جمهوری نوعی خاص از حكومت است. آمدن جمهوري به جاي حكومت ايجاب ميكرد كه پيرامون سيستم جمهوري و رابطهاش با حكومت اسلامي بتوانيم توضيحاتي در اختيار مردم بگذاريم.
قبلاً قدری بيشتر دربارة اصل جمهوري توضيح بدهم. نوع حكومت در جامعههاي بزرگ بشري، يا حكومت فردي است كه يك فرد به اتكاء زور و قدرت، در زير برق سرنيزه، با استفاده از لولة تفنگ، از تانک و زرهپوش، زمامدارياش را بر مردم تحميل ميكند و يكتنه مبدأ و منشأ قدرت، تصميمگيري، قانون، و اجراي قانون ميشود كه در اصطلاح اروپايي به اين ميگوييم «مُنارشي»[1] و در ترجمة آن در زبان فارسي ميتوانيم بگوييم «پادشاهي» كه وقتي خیلی گُندهترش كردند، شد «شاهنشاهي»، و در اصطلاح عربي، به آن «سلطنت» ميگوييم. البته سلطنت ميتواند سلطنت مطلق باشد و ميتواند سلطنت مشروطه باشد؛ ولي به هر حال در نظام سلطنتي، در رژيم سلطنتي، يك مطلب هست و آن اين است كه يك فردْ زمامدار يك جامعه شده و اين سِمَت زمامداري را به اتكاء قدرت، زور، يا وراثت يك صاحبقدرت و زورمند ديگر به دست آورده است.
نوع ديگري از حكومت عبارت است از حكومت يك گروه از زبدهها، افراد برجسته، قشر برجسته و ممتاز بر يك جامعه كه زمامداري را به سبب داشتن امتيازات خاص به دست آوردهاند. از ميان انواع مختلف اين نوع حكومت، دو نوعش خيلي معروف است: يكي حكومت گروه برگزيدگان و اشراف و كساني كه از نظر روحي، از نظر فكري، از نظر بلندانديشي و مَلَكات مختلف انساني ويژگيها و امتيازاتي دارند كه از آن در اصطلاح اروپايي به «آريستوكراسي»[2] ياد ميشود و در ترجمهاش در زبان ما، حكومت برگزيدگان آمده است.
قسمي ديگر آن است كه گروهي به سبب داشتن ثروت و دستيابي به سرمايه و زر توانستهاند به قدرت برسند و زمامدار بشوند. طبقه و قشر ثروتمندان به اتكاء داشتن قدرت اقتصادي كه از آن به «اليگارشي»[3] تعبير ميشود و ما معادل معروف فارسي هنوز برايش نداريم و باز ميتوانيم بگوييم «حكومت ثروتمندان». در اينجا باز يك گروه حكومت ميكند بر مردم و حكومتش را با امتيازي توجيه ميكند كه از نظر فكري، از نظر نوع تربيت، از نظر اخلاق و ملكات، يا از نظر قدرت اقتصادي به دست آورده است؛ حكومت اقليتي ممتاز بر اكثريت. اين هم نوع دوم.
نوع سوم حكومتي است كه نه در پرتو سرنيزه و برق سرنيزه و لولة تفنگ و تانك و زرهپوش و قدرت و زور است و نه به دليل داشتن امتيازات خاص يا ثروت؛ بلكه زمامدار، سِمَت و منصب و قدرتش را از حمايت عامة مردم ميگيرد. از تودة مردم، از خلق، از ناس، از عامه، از آنها ميگيرد قدرت خودش را و سِمَت خودش را. آنها هستند كه او را به اين سِمَت بر ميگزينند يا ميپذيرند. از اين نوع حكومت در يونان باستان به «رِپوبليكا»[4] ياد ميشد. حكومت برگرفته از عامه که از آن با نام «دموكراسي»[5]، حكومت دِمو، حكومت توده، حكومت ملت، و حكومت عامه ياد ميشد. به طوري كه رِپوبليكا عملاً بايد با دموكراسي همراه و همگام باشد.
در زمانی كه كتابها و معارف يوناني به زبان عربي ترجمه ميشد، مترجمين عرب واژة «جمهوريّت» را براي معادل عربي رِپوبليكا انتخاب كردند. منشأ اين انتخاب اين است كه «جمهور» در زبان عربي چند معني داشت كه اينها را از دو منبع و سند لغت نقل ميكنم. در كتاب قاموس ميگويد: «اَلْجُمهُورْ (بِالضَّم): الْرَّملَةُ الْمُشرِفَةُ عَلي ما حَوْلَها. وَ مِنَ النّاس: جُلُّهُمْ. وَ مُعظَمُ كُلِّ شَيءْ».[6] «جمهور عبارت است از تودهاي از شن كه بلندتر از اطرافش و مُشرف بر آن است. همچنين وقتي ميگوييم جمهورِ ناس، يعني قسمت عمدة مردم، و به طور كلي جمهور يعني قسمت عمدة هر چيز». اين بياني است كه فيروزآبادي در كتاب قاموس در معني «جمهور» آورده است، در زبان عربي.
در المُنْجِد كه لغتنامة عربي جديد است، آمده «اَلْجُمْهورْ: اَلرَّمْلُ الْكَثيرُ الْمُتَراكِمْ، مُعْظَمُ الْقَومِ و اَشْرافَهُمْ، جَماعَةُ الْقَومْ مُعْظَمُ كُلِّ شَيءْ».[7] «جمهور تودهاي از شن است كه روي هم انباشته باشد يا اينكه قسمت عمدة مردم و اشراف مردم، جماعت مردم، قسمت عمدة هر چيز». و بعد در معني «جمهوريت» ميگويد: «اَلْجُمْهُوريّة الْاُمَّة اَوِ الدَّولة يُعَيَّنُ زَعيمُها لِوَقْتٍ مُحَدَّدْ لا بِالتَّوارُثْ بَلْ بِاِنْتِخابِ الْجُمْهُورِ الْاُمَّة».[8] «جمهوريت عبارت است از جامعه يا دولتي كه رئيس یا زمامدار آن براي مدت زمانی معيّن انتخاب ميشود به انتخاب جمهور امت نه از روي توارث». ملاحظه ميكنيد كه انتخاب واژة جمهوريت به عنوان معادل براي واژة رِپوبليكا با رعايت تناسب كامل بوده است.
حكومت جمهوري يعني حكومتي كه زمامدارش از طريق اكثريت مردم و قسمت عمدة مردم بر سر كار ميآيد. در منابع فارسي، از همين منابعي كه تقريباً در دسترس همة تحصيلكردههاست، باز از دو منبع مطلبي نقل ميكنم. در فرهنگ سياسي داريوش آشوري، چاپ هفتم، صفحة 71 آمده است: «جمهوري: نوعي حكومت كه در آن جانشيني رئيس كشور موروثي نيست و مدت رياست غالباً محدود است و انتخاب با رأي مستقيم يا غير مستقيم مردم انجام ميشود. جمهوري از نظر مفهوم كلمه غالباً متضمن درجاتي از دموكراسي نيز هست؛ اما در عين حال، بر بسياري از ديكتاتوريهاي غيرسلطنتي نيز اطلاق ميشود و در اين وجه صرفاً به معناي غيرسلطنتي است».[9] در فرهنگ معين آمده است: «جمهوري: طرز حكومتي كه رئيس آن (رئيسجمهور) از جانب مردم كشور براي مدتي محدود انتخاب ميشود».[10]
بنابراين، رابطة بين جمهوري و آن مفهومي را كه ما در اين توضيح ميخواهيم براي جمهوري اسلامي بيان كنيم، به خوبي دريافتيد و روشن شد كه اين رابطهاي است اصيل و ريشة لغوي آن چيست. خوب در ميان انواع حكومت كه گفتيم، گاهي از يك نوع حكومت ديگر هم ياد ميشود: حكومت «تئوكراسي»،[11] حكومت الهي كه بحث دربارة آن را بايد به وقت ديگري واگذار كنم؛ چون در اين بحث ميخواهم فشرده و كوتاه توضيحي دربارة جمهوري اسلامي داده باشم.
ببينيم آيا از ميان اين چند نوعي كه برشمرديم، يعني حكومت سلطنتي يا «منارشي» و پادشاهي، و حكومت يك گروه مشخص به دليل داشتن ويژگيها، خواه آریستوكراسي و خواه اُليگارشي، و حكومت جمهوري يا رپوبليك، كداميك از اينها با مباني اسلام در زمينة حكومت سازگارتر است؟ از ميان اين چند نوعي كه ياد كرديم، نوع جمهوري و حكومت جمهوري با مباني اسلام در زمينة زمامداري سازگارتر است.
حكومت در يك جامعة اسلامي، وقتي در زمان پيغمبر اكرم (ص) مطرح ميشود، يك وقت است در عصر ائمة شيعه (س) و زمان حضور آنها مطرح ميشود، و يكوقت است در اين عصر، يعني در زماني كه ما هستيم، مطرح ميشود. بحثي كه ميخواهم بكنم نه مربوط است به ادارة جامعه و امت اسلامي در عصر پيغمبر اكرم، نه مربوط است به ادارة جامعه در زمان ظهور ائمه؛ بلكه مربوط است به امروز ما. چون آن بحث براي ما بحثی علمي است، آنچه مهم است اين است كه امروز ما چه نوع حكومتي داشته باشيم؟
بر طبق مباني اسلامي، در عصر ما حکومت، زمامدار، حاكم صرفاً بايد سِمَت و قدرت خویش را از آراء مردم بگيرد. كسي حق دارد زمامدار مردم باشد كه برگزيدة مردم يا لااقل پذيرفتة مردم و مورد حمايت مردم باشد. هيچكس حق ندارد بر طبق مباني اسلام كه ولايت، قدرت، زمامداري خودش را بر مردم تحميل كند؛ بر خلاف رضايت آنها و بر خلاف پذيرش و حمايت آنها و بر خلاف انتخاب آنها. چرا؟ براي اينكه اگر كسي آمد بر خلاف رأي مردم، بر خلاف انتخاب و پذيرش و خواست مردم، به آنها گفت من آقابالاسر شما هستم، من حاكم بر شما هستم، ميخواهيد بخواهيد، ميخواهيد نخواهيد، اين آدم يك آدمي است كه با زور و با تحميل و از روي انگيزة تفوقطلبي آمده است سِمَتي را براي خودش ادعا كرده و تفوقطلبي و امتيازطلبي و برتريطلبي در منطق قرآن و بر طبق انديشة اسلامي و ايدئولوژي اسلامي مردود، مطرود، و ماية فساد و ماية تيرهبختي در دنيا و آخرت است.
ميبينيم كه قرآن در آيات مختلف از مستكبرين، از آنها كه خودشان را بزرگ ميشمرند، بزرگيشان را بر ديگران تحميل ميكنند، به زشتي ياد ميكند و استكبار و بزرگيجويي و بزرگيطلبي و بزرگيفروشي را عامل انحراف ميداند. به آيههاي 75 و 76 سورة اعراف توجه كنيد: «قالَ الْمَلَاُ الَّذينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذينَ اسْتُضْعِفوا لِمَنْ ءامَنَ مِنْهُمْ اَتَعْلَمُونَ اَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّه قالُو اِنّا بِما اُرْسِلَ بِه مُؤمِنُون. قالَ الَّذينَ اسْتَكْبَرُوا اِنّا بِالَّذي ءامَنْتُمْ بِه كافِرون». ياد ميشود از وضع گروههاي مختلف مردم در برابر صالح پيامبر. آن گروههاي ملأ، آن چشم پُر كنها، آنهايي كه در حال اسكتبار هستند و خود را يك سر و گردن بلندتر از ديگران ميدانند و بزرگ ميشمرند. بزرگان قوم صالح به مستضعفين، به آنهايي كه معمولاً میگویند شما بايد توسَريخور باشيد و آنها را ضعيف و ناتوان ميشمرند يا در ضعف و ناتواني نگه ميدارند؛ به مؤمنان آنها، به اين مستضعفيني كه ايمان آورده بودند به صالح، گفتند: به راستي شما علم داريد، يقين داريد كه صالح پيامبري است از جانب خدا؟ اين مستضعفين، اين توده گفتند: بلي، ما به رسالتي كه پيامبرمان صالح دارد، ايمان داريم؛ اما اين مستكبران گفتند: نه، ما به آن چيزي كه شما بدان ايمان آوردهايد، كافر هستيم، ما قبول نداريم اين مطلب را. استكبار سبب شد كه اينها بخواهند به جاي آنكه تسليم انقلاب الهي و دعوت الهي صالح بشوند، در برابر اين دعوت بايستند، بگويند قدرت از آن ماست، ما هستيم بزرگان قوم. شما چه ميگوييد اي ضعفا، اي ناتوانان، اي بيمايگان؟
ميبينيد مشابه اين را در داستان شعيب که ميگويد: «قالَ الْمَلَاُ الَّذينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِه لَنُخْرِجَنَّكَ يا شُعَيْبُ وَ الَّذينَ ءامَنُو مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنا اَوْلَتَعُودُنَّ في مِلَّتِنا قالَ اَوَلَوْ كُنّا كارِهين».[12] «اين بزرگان قوم كه بزرگي را به خودشان بسته بودند و بزرگيفروشي ميكردند و خود را داراي مقام والا تلقي ميكردند، گفتند: اي شعيب تو و همة كساني را كه به تو ايمان آوردهاند، از آبادي خودمان بيرون ميكنيم، يا بايد باز گرديد به ملت و آيين ما. شعيب گفت: هر چند ما نخواهيم و بر خلاف دلخواه ما باشد؟» آنها ميخواستند رژيم و نظام طاغوتي خودشان را بر مردم تحميل كنند، بر شعيب، بر مؤمنان، به رهبر الهي و همة كساني كه دنبال او ميرفتند.
ملاحظه كنيد تكرار يك برخورد تاريخي؛ صاحبان قدرت، طاغوتان ميخواهند رژيم خودشان را بر مردم و حتي بر رهبران عاليقدر مردم تحميل كنند با چه چیزی؟ با استكبار، با تحميل، با زور، با ادعاي اينكه ما يك سر و گردن از همه بلندتر و بزرگتريم و ديگران بايد، ولو با كراهت و بر خلاف ميلشان، رأي و انديشه و پندار و مقام و سِمَت و زمامداري ما را قبول كنند. عين آنكه ما، مردم ما، و رهبران انقلاب ما و رهبر عاليقدر انقلاب در برخورد با رژيم شاهنشاهي، نظام شاهنشاهي، و شاه، طاغوت، و طاغوتيان ديگر باشد.
موسي (ع) در برابر فرعون و فرعونيان ميگويد، قرآن اينطور نقل ميكند در آية 27 از سورة غافر: «وَ قالَ مُوسي اِنّي عُذْتُ بِرَبّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِساب». «من پناه ميبرم به خداي شما، به خداي خودم و خداوندگار شما از هر متكبر بزرگيفروش كه بزرگي را به خودش بسته و ايمان به روز حساب و روز حسابكشي، روز رستاخيز، و هر نوع روز حساب ندارد».
متكبران، بزرگيفروشان، طاغوتان، تفوقطلبان، امتيازطلبان همواره سدّ راه جنبشها هستند. بزرگيطلبي و تفوقطلبي و استعلا و داعية علو و برتري داشتن از نظر قرآن مطرود و مردود است تا آنجا كه آية 83 از سورة قصص اينطور بيان ميكند: «تِلْكَ الدّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لايُريدُونَ عُلُوّاً فِي الْاَرضِ وَ لافَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين»؛ «آن سراي آخرت، آن فرجام ارزنده، ما اين فرجام ارزنده را براي آنهايي مقرر كردهايم كه در روي زمين در پي علوّ، برتريجويي، تفوقطلبي نيستند. نه در پي علوند و نه به دنبال فساد و تباهيآفريني. عاقبت و فرجام صرفاً از آن متقين، از آن خداترسان، از آن كساني است كه پرواي خدا، پرواي حق دارند».
ملاحظه ميكنيد كه مباني عالي اسلام به طور كلي تفوقطلبي و امتيازطلبي را محكوم ميكند. میگوید هيچكس نميتواند رابطهاش را با ديگران بر مبناي تفوقطلبي و امتيازطلبي قرار بدهد. خوب سلطنت چيست؟ سلطنت اين بود كه يك شخص ميگفت من فرمانرواي شمايم؛ چرا؟ چون زور دارم، يا نه، چرا؟ چون پدر من زور داشته و من وارث اين مقام از او هستم. و موقعي كه پدر ميخواست او را به عنوان وليعهد و جانشيني خود بر مردم تحميل كند، لابد مدعي بود كه وليعهد، آن هم پسر بزرگتر من، داراي امتيازات و ويژگيهاي خاص است كه حتماً بهتر از ديگران ميتواند ملت و كشور را اداره كند.
طبيعي است كه اين نوع تفوقطلبي، چه براي فرد و چه براي گروه، مطرود است. خوب چه ميماند؟ فقط يك چیز و آن نوع حكومتي است كه زمامدارياش را بر مردم تحميل نكند. خوب اگر بخواهد تحميل نكند، بايد ازچهراه بهدست بياورد؟ از راه حمايت مردم، پذيرش مردم، و انتخاب مردم.
ميدانيد كه در تاريخ شيعه به خصوص، همواره رهبران مذهبيمان را مردم خودشان ميپذيرفتند؛ يا با انتخاب مستقيم يا با انتخاب غير مستقيم. يا خودشان شناسايي داشتند كه اين فرد به عنوان عالم ديني و رهبر ديني روستا، رهبر ديني محل، رهبر ديني در مسجد محله، رهبر ديني در شهر، يا رهبر ديني در كشور، يا رهبر ديني در جامعة بزرگ اسلامي شايستة آن است كه مورد قبول قرار بگيرد و وقتي اكثريت مردم كسي را به اين عنوان قبول ميكردند، اين ميشد رهبر بزرگ، رهبر درجة اول، مرجع اعلا. و هيچگاه هيچ مرجعي به عنوان وراثت، به عنوان اينكه پدر من مرجع بوده، به عنوان تحمیل كه من مرجع شما هستم، بخواهيد يا نخواهيد، مرجعيتش را، رهبريش را بر مردم تحميل نكرده است.
حالا كه بايد در جامعة ما بر اين اساس حكومتي سر كار آيد، اين حكومت بايد شكلي داشته باشد كه در آن شكل عامل تحميل، عامل اينكه اين سمت را من بر شما تحميل ميكنم، وجود نداشته باشد. اين شكل بر طبق تعريفهايي كه ما از انواع سهگانة حكومت كرديم، چه شكلي ميتواند باشد؟ جمهوري. بنا بر اين، يك پايه از جمهوري اسلامي اين است: جمهوري اسلامي نوع حكومتي است كه با پذيرش و انتخاب آزادانة اكثريت ملت به قدرت ميرسد. اين يكي از اساسيترين پايههاي جمهوري اسلامي است.
ملت ايران ! برادران و خواهران عزيز ! بيدار باشيد اي زنان و مردان پرخروش انقلابي كشور ما ! هشيار باشيد ! از هم اكنون بايد حكومتي را انتخاب كنيد كه در آن حكومت عامل زور و عامل تحميل به هيچ عنوان براي رسيدن به هيچ سِمَتي از سِمَتهاي اجتماعي مورد بهرهبرداري احدي قرار نگيرد. اين پاية اساسي است. به نظر ما همة مسائل ديگر، همة مصالح ديگر بايد از اينجا مايه بگيرد و از اين طريق تأمين شود؛ از طريق دخالت آگاهانة زن و مرد مسلمان متعهد در تعيين سرنوشت خويش و در تعيين فرد يا گروهي به عنوان زمامدار امت. اين يك پاية اساسي است.
خوب هر حكومتي كه بر اساس رأي آزاد مردم سر كار بيايد، ميتواند جمهوري اسلامي باشد؟ نه. اين شرط لازم است ولي شرط كافي نيست. يك شرط دوم هم دارد و آن اين است که وقتي اكثريت مردم يك كشور مسلماناند، اين مسلمانها اگر فردي يا گروهي را با رأي آزاد براي زمامداري انتخاب كردند، خودبهخود از اين زمامدار ميخواهند كه اين حكومت، اين نظام، اين رژيم خودش را در ادارة مملكت نسبت به مقررات و تعاليم اسلامي ملتزم و متعهد بداند. متعهد باشد كه جامعه و كشور را بر مبناي تعاليم سعادتبخش اسلام اداره كند.
بدين ترتيب، ملاحظه ميكنيد كه يك اصل دوم نيز در حكومت اسلامي هست: اصل تعهد نسبت به تعاليم اسلام. در دنبالة اين بحث، دوستاني كه اين بحث را براي شما بينندگان و شنوندگان عزيز ادامه ميدهند، تفسير بيشتري دربارة اين پاية دوم برايتان بيان خواهند كرد، و سلام و درود فراوان بر همة شما.
منبع: مبانی نظری قانون اساسی، ص 12 تا 22
[1]. Monarchy
[2]. Aristocracy
[3]. Oligarchy
[4]. Republican
[5]. Democracy
[6]. الطاهر احمد الزاوی، ترتیب القامُوس المحیط علی طریقة المصباح المنیر و اساس البلاغة، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1399ق، ج1، ص534، ذیل «ج م هـ ر».
[7]. لویس معلوف، المنجد فی اللغة، بیروت، دارالمشرق، 1402ق، ص102، ذیل: «ج م هـ ر».
[8]. همانجا.
[9]. داریوش آشوری، فرهنگ سیاسی، تهران، مروارید، 1357، ص71، ذیل: «جمهوری».
[10]. محمد معین، فرهنگ فارسی، تهرن، امیرکبیر، 1371، ج1، ص1242، ذیل: «جمهوری».
[11] . Theocracy
[12]. سورة اعراف، آیة 88..