در اين روزها به نام نامى بضعةالرسول، فاطمه زهرا ـ سلامالله عليها در ميان ما مجالس سوگوارى و يادبود و تذكر تشكيل مىشود. در اين مجالس بايد قبل از هر چيز، به دوستداران زهرا ـ سلامالله عليها ـ اين نكته يادآورى شود كه مگر نه اين است كه اين بانوى بزرگوار از روش و سيره و رفتار عدهاى از صحابه پيغمبر دلى افسرده و پرخون داشت؟ مگر نه اين است كه اين دخت بزرگوار پيغمبر از اين مقدمان صحابه پدر بزرگوارش ناراحت بود و ناراضى از دنيا رفت؟ ولى مگر نه اين است كه وقتى به شوهر بزرگوارش على گله كرد و گفت: «اينچنين بر من ستم مىرود و تو اقدام نمىكنى؟!»، در همان هنگام صداى اذان بلال بلند شد كه گفت: «الله اكبر، اشهد ان لا اله الا الله، و اشهد ان محمداً رسول الله» (صلى الله عليه و آله و سلم). شوى بزرگوارش به او فرمود، فاطمه جان! كداميك را مقدم مىدارى: جلوگيرى از
ستم بر خود، يا حفظ اين اذان؟ گفت، حفظ اين اذان. گفت پس اعلام كنم كه اگر قرار است اين اذان حفظ شود بايد شكيبا و بردبار باشيم. يعنى چه؟ يعنى فقط بر سر منارهها اذان بگويند؟ آيا نظر مولى ـ عليهالسلام ـ و همسر بزرگوارش دخت بزرگوار پيغمبر، اينقدر پايين بود كهمسلمانها اذان بگويند اما هيچ چيز آنها با پيروى از رسول خدا هماهنگ نباشد؟ يعنى على ـ عليهالسلام ـ و فاطمه فقط دلشان مىخواست اسم محمدٌ رسولُ الله بر سر منارهها باشد؟ هرگز! اين كلمات على و خود فاطمه و اين كلمات پيغمبر است: اگر قرار باشد از همه چيز فقط اسم آن بماند، از اسم بىمسمّا كارى ساخته نيست. اين همان است كه قرآن با او مبارزه كرد: و قالوا كونوا هوداً او نصارى تهتدوا.[1] اين همان است كه يهود و نصارا در عصر پيغمبر مىگفتند كه هر كس يهودى يا مسيحى باشد در راه خداست. اسلام اعلام كرد هرگز اينطور نيست. و قالوا لن يدخل الجنة الا من كان هوداً او نصارى؛[2] گفتند هيچ كس قدم به بهشت نمىگذارد، مگر يهودى يا مسيحى باشد. قرآن پاسخ مىدهد هرگز اينطور نيست؛ هرگز! بلى من اسلم وجهه لله و هو محسن[3]، آنكس كه تسليم خدا و باايمان باشد و به آنچه ايمان اقتضا مىكند عمل كند بهشتى است و به بهشت مىرود؛ خواه نامش يهودى باشد، خواه مسيحى، خواه مسلمان.
آنچه قرآن و سنت و عترت بر آن در تمام دوران تكيه كرده اين است كه قرار نبوده فقط اسم بماند؛ قرار بود مسمّا بماند. بنابراين، آنچه مولى على ـ عليهالسلام ـ مىخواست و به زهرا ـ سلامالله عليها ـ فرمود زهرا جان، اگر قرار باشد قدمى در راه دفع ستم از تو بردارم از بين خواهد رفت، فقط اذان گفتن نبود، بلكه ماندن امتى به نام امت اسلام بود.
آن زهرا كه ما امروز به ياد او ـ سلامالله عليها ـ جلسه تذكر تشكيل مىدهيم تا به آستان مقدس حضرتش اداى احترام و ارادت و اخلاص كنيم كدام زهرا است؟ زهرايى است كه در زمان زندگىاش همه چيز را تحمل مىكرد تا مبادا وحدت تضامنى و وحدت سرنوشت امت اسلامى و بههمپيوستگى اجتماعى، عملى و سياسى آن آسيب ببيند. آيا امروز مىشود و جايز است كه ما به عنوان اظهار اخلاص به چنين بانويى از وحدت سرنوشت اسلامى چشم بپوشيم، و بگوييم و بكنيم آنچه به اين وحدت آسيب مىرساند؟ هرگز! همين جاست كه بينش اسلامى ما و دوستانمان، و بينش تشيع ما و دوستانمان، از بينش ديگران جدا مىشود ـ ما بر اين جدايى سخت پافشار هستيم.
ما مىگوييم شيعه على ـ عليهالسلام ـ كسى است كه دنبالهرو على باشد؛ نه كسى كه “على على” بگويد اما عملش متخلف از على باشد. ما مىگوييم «شيعه زهرا». زهرا امام نيست تا من بگويم شيعه؛ اما او پيرو مخلص امام است و وقتى انسان دنبالهرو كسى باشد كه پيرو مخلص امام است، باز هم دنبالهرو امام است. دوستداران و محبان فاطمه ـ سلامالله عليها ـ كسانى هستند كه آنچه را فاطمه بهخاطر آن خون دل خورد تا از دنيا رفت فداى «زهرا زهرا» گفتن نكند. گمان نمىكنم «زهرا زهرا» گفتنى كه فقط براى اين باشد كه بنشينيم در غم زهرا بگرييم، سوگوار باشيم، اما با عملمان قلب زهرا را جريحهدار كنيم، در هيچ قاموسى و در هيچ جامعهاى بتواند دوستى زهرا باشد ـ مگر اينكه ما زهرا را بد شناخته باشيم؛ مگر آنكه ما خيال كنيم شخصيت بزرگ زهرا ـ سلامالله عليها ـ شخصيتى است كه دوست دارد مريد داشته باشد؛ دوست دارد ميليونها نفر به او احترام بگذارند؛ هر چند قيمت اين ارادتمندى و احترامگذارى از بين بردن چيزى باشد كه همان زهرا بهخاطر آن خون دل خورد. آيا ما چنين تصويرى از اين بانوى بزرگوار داريم؟ و آيا اگر كسى چنين تصويرى از اين بانوى بزرگوار ترسيم بكند قدر زهرا را شناخته؟
برادران و خواهران عزيز! هوشيار و بيدار باشيد! در احترامتان به پيغمبر و اهل بيت يادتان نرود به پيغمبر و اهلبيتى احترم مىگذاريد كه مظهر بىهوى ای هستند. اميرالمومنين بىهوى، حسين بىهوى، امام صادق بىهوى، امام كاظم بىهوى، زهراى بىهوى. اگر اينها قرار است بىهوى باشند، يعنى خودپرست و خودخواه نباشند، يعنى اصلاً به خود نينديشند، بلكه به آن بينديشند كه خدا رسالتش را بر دوش آنها گذاشته، آن وقت ديگر در برابر آنها ايستادن و مخلصيم و چاكريم گفتن با اين معنا درست در مىآيد؟ مخلصيم و چاكريم گفتنى كه به هدف اينها اخلال كند؛ اين را مىشود گفت مقبول؟ مىشود گفت اين بانوى بزرگوار از چنين مخلص و چاكر گفتنى خوشحال مىشود؟ پس بايد در تمام اين فرصتهاى سالانه، اظهار اخلاص ما به اين بانوى بزرگ و اظهار ارادت ما به دخت بزرگوار پيغمبر، اظهار علاقه ما به اهل بيت مكرم پيغمبر، اظهار علاقه ما به راه و روش آنها باشد؛ اظهار علاه ما به هدف آنها باشد. آنها را به عنوان انسانهاى مشخص مورد علاقه قرار ندهيم؛ آنها را به عنوان انسانهاى نمونه ممتاز اسلام مورد علاقه قرار بدهيم. با چنين سيمايى از آنها قدردانى كنيم. با چنين سيمايى مدح و مرثيه براى آنها بگوييم.
مثالى مىزنم تا مطلب خوب روشن شود. پدرى پسرى دارد و پسرش در راه خدا، در جنگ در ركاب پيغمبر خدا كشته مىشود، يا آسيب مىبيند، رنج مىبيند، شكنجه مىبيند و با صدها شكنجه كشته مىشود. اگر اين پدر جلسه عزادارى، و فاتحه و ختم براى بچهاش گذاشت و در اين جلسه ختم شروع كرد گفت آى پسرم، قربان آن كاكل زرينت بروم كه از دستم رفت؛ قربان آن قد و قامتت بروم كه از دستم رفت؛ آيا اين پدر براى پسر مجاهدش جلسه ختم گذاشته يا براى عزيز دردانهاى كه قد و قامت دارد؟ كدام يك؟ و اگر آن پدر در آن جلسه ختم آمد و گفت: پسر جان، افسوس مىخورم از دستم رفتى، چون پسرى مجاهد بودى و از دستم رفتى؛ افتخار مىكنم كه در راه خدا كشته شدى؛ آرزو مىكنم من هم با تو كشته مىشدم. اگر سخنرانى جلسه ختم اين پسر از دست رفته با چنين جملههايى برگزار شد آنوقت پدر جلسه ختم چه كسى را گرفته؟ جلسه ختم پسر مجاهدش را.
حالا ما مجالس جشن و سوگوارى براى اشخاصى با اين نامها مىگيريم؛ اشخاصى كه پيكر آنها و شخص آنها مورد علاقه ما هستند ـ صرفنظر از مسلك، راه و روش آنها. آيا آنها چنين محبت و قدردانى و چنين سوگوارى و مرثيهاى از ما خواستهاند؟ يا اين مجالس برگزار مىشود تا مدح ما و مرثيه ما در زمينه شخصيتهاى برجستهاى باشد كه نمونههاى ممتاز و عملى اسلام هستند؟ اگر اين است، همه چيز بايد تغيير كند. بايد برنامه مجالس يادبود عوض شود.
توصيهام به دوستان عزيزم اين است كه در اين عوض كردنها دچار عقبگرد نشوند. بكوشند و به كوشش ادامه دهند تا در برابر هر آواى مخالفى با روشنبينى مقاومت كنند. اگر غير از اين باشد، آنچه در طى اين سى سال اخير به همت گروهى از تلاشگران در راه اسلام واقعى رشتهايد پنبه خواهد شد. ما به اين مجالس به عنوان مجالس يادبود چهرههاى درخشنده عالم اسلام كه زندگى هر يك از آنها در تمام نشيب و فرازهايش مىتواند براى ما و همه انسانها الگو باشد مىنگريم. برنامهها بايد در اين جهت تنظيم بشود. اتفاقاً آيه بعد كه آن شب وعده دادم دربارهاش توضيح بدهم حتى نسبت به خود مسلمانها نيز همين را مىگويد. به مسلمانها مىگويد اگر قبله شما را اول بار از قبله مشركين، و در نوبت دوم از قبله يهود و نصارا جدا كرديم، بدين جهت بود كه: و كذلك جَعَلناكُم امةً وسطاً لِتَكوُنوا شُهداءَ علىالنّاس و يكون الرّسولُ عليكم شهيداً؛ ما اصلاً از خود شما جامعه مسلمانان خواستيم كه يك امت برجسته ممتاز باشيد. امتى كه بتواند براى همه مردم جهان الگو و نمونه باشد، همچنان كه پيغمبر براى شما الگو و نمونه است. اين تعبير درباره هدف نهضت اسلام عجيب است. نهضت اسلام اول بار پيغمبرى را كه ساخته و پرداخته اراده و تربيت خدا است به عنوان الگوى پيروانش معين مىكند و بعد مىخواهد تك تك اين مسلمانها براى مردم ديگر الگو و نمونه باشند تا اسلام از اين راه گسترش يابد.
[1]. سوره بقره، آیه 135.
[2]. سوره بقره، آیه 111.
[3]. سوره بقره، آیه 112.
منبع : سرود یکتا پرستی