در مرحلۀ برخورد آرا و عقاید یعنی تا آنجایی که صرفاً برخورد آرا و عقاید است، فرمول نسخ نشده و حتی از نظر ما نسخ ناپذیر قرآن: «ادع الی سبیل ربک بالحکمه والموعظه الحسنه و جادلهم بالتّی هی احسن. ان ربّک هو اعلم بمن ظل سبیله و هو اعلم بالمهتدین»(نحل/125) است. راهنمایی تا آخرین حد ممکن، روشنگری در مناسب ترین جو برخورد. اگر از این تجاوز کردیم و یک پله بالاتر رفتیم، صاحبان آرا و عقاید خودپسندانه منحرف خواستند عقیدۀ باطل خودشان را با زور نیزه به حلقوم افکار فرو برند یا با تبلیغات مزورانه و ایجاد جو فکری ناسالم مردم را به دام واهی بکشند، اینجا طرفداران حق وظیفه دارند اولاً سرنیزه هایی را که می خواهد در حمایت از افکار باطل به کار افتد، خرد کنند و نابود کنند و چماق هایی را که برای کوبیدن افکار بلند می شود، درهم شکنند. ثانیاً جو ناسالم تبلیغ و فریب را از بین ببرند. نگذارند جو ناسالم، فکر آزاد انسانی را از مسیر طبیعی و صحیحش منحرف کند
سال هاست که در ادبیات و آموزه های اسلامی بحث برخورد و نوع مواجهه با صاحبان ادیان یا مکاتب و اندیشه های مخالف و متفاوت و به تعبیر دیگر، دگراندیشان در میان عالمان و اندیشمندان مسلمان از اهمیت خاصی برخوردار است. بویژه عالمان اسلامی تلاش کرده اند تا صورت صحیح و مواجهه اصیل اسلامی را در خصوص مکاتب و اندیشه های دیگر روشن کرده و با الگو قرار دادن قرآن، سیره پیغمبر اسلام و سنت امامان شیعه در میان پیروان ایشان، از تعاطی افکار و خطوط فکری متفاوت به تعالی افکار و اندیشه های اسلامی یاری رسانند. سخنرانی ای که در پی می آید مربوط به گفتاری از شهید آیت الله دکتر بهشتی است که بنا به قرائن در سال های پیش از انقلاب اسلامی ایراد شده و یکی از نمونه های مترقی و اصیل برخورد اسلام با آراء و عقاید مخالف است. دکتر بهشتی به مطابق سنت دقیق خود با دسته بندی روشن و متمایز افکار و گروه های مخالف و صاحبان عقاید متفاوت با اسلام، روش و نوع مواجهه اسلام را با استناد به اصیل ترین متن مقدس یعنی قرآن، آنگونه توضیح می دهد که برای هر ناظر و مخاطب منصفی اعم از دینی یا غیر دینی و شیعه یا سنی قابل فهم و مهمتر از آن قابل همدلی و استفاده روشی و الگوگیری است. دسته بندی مراحل مواجهه اسلام با عقاید مخالف با آن و بعد، صاحبان آن عقاید از جانب بهشتی این دقیقه را روشن می کند که سنت و روش آن متفکر بزرگ در هر نوع مواجهه ای، نخست دائر بر اصالت گفتگو و حق دادن به طرف مقابل برای بیان و نشر عقاید خود است تا پاسخ اسلام در فضایی دور از حب و بغض و نیز دور از سرنیزه و زور و خالی از کینه و اتهام و بی نیاز از اینهمه، به جبهه مقابل بیان شود حتی تا جایی که برای سوءاستفاده مدعیان دینداری از دینداران ساده دل برای کوبیدن افکار و عقاید ضد خود به نام اسلام هم محملی باقی نماند. این گوهر گمشده همچنان نیاز امروز ما نیز هست و جای تاسف اینجاست که جای خالی سنت اخلاقی بهشتی در برخورد با مخالف و منتقد دین و نظام اسلامی همچنان در مدیریت نظام اسلامی به عینه عیان است.
خلاصه بحث شب اول این بود که: نه در درس های فلاسفه، نه معلمان اخلاقی و نه پیامبران، نه کتاب های بشری و نه کتاب های خدایی، هیچ ملاکی، هیچ درمانی، هیچ راه چاره ای که تا کنون موفق شده باشد اختلاف عقاید و آرا را از میان انسان ها برچیند سراغ نداریم.
در جلسۀ بعد گفتیم: بعد از اینکه اختلاف عقاید و آرا به عنوان یک واقعیت عینی تاکنون اجتناب ناپذیر در زندگی بشر قابل یافت و شهود است، حالا این سؤال پیش می آید که با این عقاید گوناگون چه باید کرد؟ برخورد آرا و عقاید گوناگون چگونه باشد؟ از نظر اسلام در دو مرحله به این مطلب پاسخ دادیم و امشب مرحلۀ سوم پاسخ این سؤال است.
اما در مرحلۀ برخورد آرا و عقاید یعنی تا آنجایی که صرفاً برخورد آرا و عقاید است، فرمول نسخ نشده و حتی از نظر ما نسخ ناپذیر قرآن: «ادع الی سبیل ربک بالحکمه والموعظه الحسنه و جادلهم بالتّی هی احسن. ان ربّک هو اعلم بمن ظل سبیله و هو اعلم بالمهتدین»(نحل/125) است- این ذیل آیه را همیشه می خوانم چون این ذیل آیه نکته بسیار گویایی دارد که تا آن را نخوانی، کانه مطلب صدر آیه تمام نیست- به راه خدایت با حکمت و بینش درونی، بینش خردمندانه و اندیشمندانه با پند و اندرز نیکو و دلنشین دعوت کن و اگر هم در برخورد عقاید و آراء، جو تند و جدل آمیزی پیش آمد تو با آن جدل پیشه ها باز به بهترین وجه برخورد کن و دیگر بیش از این سخت نگیر. چرا؟ « ان ربّک هو اعلم بمن ظل سبیله و هو اعلم بالمهتدین». خدا بهتر می داند که چه کسی روبراه است و در راه است و چه کسی در بی راهه است. دیگر خودت را بیش از این به زحمت نینداز. «طه. مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى. إِلَّا تَذْكِرَةً لِّمَن يَخْشَى»(طه/1و2و3) و ده ها آیۀ دیگر قرآن، آهنگ این مطلب را روشن کرده. راهنمایی تا آخرین حد ممکن، روشنگری در مناسب ترین جو برخورد. این است فرمول اسلام در خصوص برخورد عقاید و آرا. اگر از این تجاوز کردیم و یک پله بالاتر رفتیم، صاحبان آرا و عقاید خودپسندانه منحرف خواستند عقیدۀ باطل خودشان را با زور نیزه به حلقوم افکار فرو برند یا با تبلیغات مزورانه و ایجاد جو فکری ناسالم مردم را به دام واهی بکشند، اینجا طرفداران حق وظیفه دارند اولاً سرنیزه هایی را که می خواهد در حمایت از افکار باطل به کار افتد، خرد کنند و نابود کنند و چماق هایی را که برای کوبیدن افکار بلند می شود، درهم شکنند. ثانیاً جو ناسالم تبلیغ و فریب را از بین ببرند. نگذارند جو ناسالم، فکر آزاد انسانی را از مسیر طبیعی و صحیحش منحرف کند.
دربارۀ بخش اول یعنی در هم شکستن سرنیزه ها و چماق های حامی از افکار خودپسندان و استبدادهای حکومتی و دینی، شب گذشته اجمالاً صحبت شد و عرض شد: این است جهاد اسلامی.
امشب بحثمان دربارۀ آن قسمت دوم است، یعنی برهم زدن جو ناسالم. این یک مسئلۀ مهمی است. ممکن است صاحبان زر و زور و تزویر با مردم هوشیار روبرو شوند، مردمی که اگر برای ایجاد خفقان فکری در آنها سرنیزه به کار رود، انقلاب و قیام کنند. مردمی که اگر برای درهم کوبیدن افکار زنده، چون چماق ها بکار رود، هوشیار باشند مقاومت نشان دهند و چماق شکن شوند. آنوقت در این موقع است که عامل تزویر و یا عامل زر تمام نقش زور را برعهده می گیرد یعنی به زور می گوید که تو اینجا نقش نداری و حنایت رنگ ندارد یا اینکه مردم هوشیارند، اگر زور بکار ببریم فقط تحریک می شوند و انقلاب می کنند.
بنابراین باید زور را برای روز مبادا در بین ده ها پرده پنهانش کرد. فقط دو عامل می ماند: عامل زر و عامل تزویر. یعنی عواملی که جو را گمراه کننده کند. انسانی می تواند درست بیندیشد که نه تنها از بندهایی که زور بر دست و پای و فکر می زند آزاد باشد بلکه از بند هوس هم آزاد باشد. از بند خودخواهی و جاه طلبی هم آزاد باشد. چه بسا انسان هایی که هیچ عامل زوری برای گمراه کردن یا خریدن یا در خفقان فرو بردن آنها به کار نرفته اما هوس های برافروخته در درون آنها و جاه طلبی زبانه کشیده در درون آنها، چنان آنها را به بند کشیده که دیگر آزاد فکر نمی کنند. فقط در جهتی فکر می کنند که هوس هایشان بهتر ارضا شود، فقط در جهتی فکر می کنند که جاه طلبی شان بهتر اشباع شود. در اینجا خودکامه های زمان خیلی راحت می توانند از این افراد عناصری بسازند که این عناصر در گمراه کردن و از بین بردن جو سالم اندیشیدن نقشی ماهرانه بازی کنند، نقشی که از نقش زور سرنیزه و چماق به مراتب خطرناک تر است.
باز در اینجا فرمول اسلام این است: ای آزادگان خداپرست و پاک دل، چنین جو ناسالمی را برهم زنید. این جو، جوی است که آزاد نما است اما واقعاً آزاد نیست. آزاد است برای طغیان هوس ها، آزاد است برای رشد سرطانی طاعون های گوناگون، ولی برای رشد تقوا و فضیلت آزاد نیست. می گویید نه؟ امتحان کنید.
در یک قسمت از این آزادی برای رشد صحیح فضیلت استفاده کنید. اگر واقعاً دید شما را برای تلاش در راه رشد فضیلت آزاد گذاشتند؟ اگر تمام دستگاه های تبلیغاتی برای کوبیدن شما و راه شما به کار نیفتاد، اگر از گرایش های توده هایی که قابل فریب هستند و قابل اغفال هستند، موج های سهمگینی برای درهم شکستن شما به کار نیفتاد آنوقت معلوم می شود که جو، جوی آزادی است، والا معلوم می-شود جوی است ناآزاد، منتها نا آزادی خاصی متناسب با مزاج نوعی جامعه است.
در اینجا باز مطلب فرق نمی کند. باز فرمان اسلام، فرمان جهاد است اما جهادی با شکلی متناسب با این میدان، چون جهاد در هر میدانی باید شکل و آهنگ و رهبری و نقشه ای متناسب با میدان خودش داشته باشد. این است که مسئلۀ تلاش های اصیل برای ساختن جو و محیط سالم بخشی از جهاد اسلامی است. این بخش متأسفانه به اندازۀ کافی در میان مسلمان ها شناخته شده نیست. گروه کمی هستند که به آن توجه دارند در میان آن گروه کم، گروه کمتری هستند که به تاکتیک متناسب با این جهاد آشنا هستند و لذا از این نظر پیشرفت ماها بسیار ضعیف است. این یکی از مشکل¬ترین انواع جهاد است.
ببینید مولا علی علیه السلام تا وقتی که در میدان نبرد با کسانی جنگ می کرد که با سلاح های آخرین درجه، مدرنترین سلاح های محیط خودشان به جنگ مشتی مردم با ایمان ولی فاقد سلاح آمده اند، پیروز است، غم ندارد اما وای از آن وقتی که قرآن ها سرنیزه می کنند و به جنگ مولا می آیند. اینجا شما باید یکبار دیگر آن قسمت از خطبه های نهج البلاغه را که به حکمیت و میدان صفین و بعد از برخورد با خوارج و یا صحنه های بعد از جنگ جمل مربوط است و خیلی زیاد است یکبار مطالعه کنید و ببینید مطلب از چه قرار است.
گویی این رهبر عالیقدر الهی، رهبری که با عالیترین و ممتازترین صفاتی که ما برای یک انسان در راه می شناسیم. جامعۀ بشریت آگاه او را با این صفات شناخته، این رهبر درمانده است. واقعاً درمانده است. شوخی ندارد، مولا در بسیاری از این صحنه ها دم به دم آه می کشد. شما خواندید دیگر، می گوید شبی مولا را دیدم که به خارج از شهر می رود. دنبال کردم ببینم تنهایی به کجا می رود. دیدم بر سر چاهی رفته سر در درون چاه کرده و در و دل می کند. از این چه می فهمید؟
چه شخصیتی؟ چه انسانی؟ انسانی در حد علی (ع) با آن همه عظمت روحی. این هم نوعی جهاد است. این موج مسئله را به موضوع حکومت می کشاند، ایجاد حکومت سالم بخشی از همین جهاد است. اگر جو سیاسی و اداری و اقتصادی و روانی و تربیتی و تبلیغی یک جامعه در داخل خودش قابل بهره برداری برای صاحبان انحراف و عوامل انحراف شد در این صورت دیگر اسم این جو را جو آزاد فکری نباید گذاشت. محیط باید از عواملی که سلامت مزاج اندیشه و فکر مردم به خصوص نسل جوان را تهدید می کند پاک باشد: بهداشت محیط اجتماعی. حکومت از نظر اسلام یک جمله بیش نیست: عامل بهداشت محیط اجتماعی.
یک سؤال: اگر کسی توانست این سؤال را جواب بدهد حل مسئله حکومت بسیار راحت است و گمان نمی کنم جواب دادن به این سؤال هم خیلی مشکل باشد. آیا جامعۀ بشری تا این لحظه در دنیا بدون حکومت توانسته زندگی دارای نظمی داشته باشد یا هر وقت حکومتی نبوده هرج و مرج بوده؟ جوابش روشن است.
تا این لحظه جامعۀ بشری هرجا نظم داشته، حکومت داشته. هرجا حکومت نبوده نظم هم نبوده و هرج و مرج بوده است. آیا می شود صرفاً با اتکاء بر عامل ایمان و حسن نیت، جامعه را با نظم صحیح اداره کرد؟ تا این لحظه جواب منفی است. نخیر محال است. ایمان، حسن نیت، اخلاق، تربیت برای نظام سالم اجتماعی لازم هست ولی کافی نیست. باید حکومت هم باشد. نه حکومت به تنهایی کافی است و نه ایمان و سلاح اخلاق به تنهایی کافی است، هر دو باهم. نظام سالم اجتماعی باید بر هر دو پایه باشد و برای اینکه این دو پایه درست بایستد باید دو پایۀ دیگر هم در کنارش باشد. اقتصاد و ادارۀ سالم و برای اجرای این مطلب ما در طول تاریخ بشریت تا امروز هیچ موردی سراغ نداریم که جز با استفاده از نظام حکومتی توفیقی یافته باشد. پس نظام حکومتی به هر حال لازم است. حالا که حتماً لازم است نظام حکومتی باشد، اگر این نظام حکومتی در خدمت فضیلت و تقوا قرار بگیرد می¬تواند جو نسبی سالم اندیشیدن به وجود بیاورد. اگر نظام حکومتی در جهت ضد فضیلت و تقوا قرار گرفت ممکن نیست جو سالم اندیشیدن وجود داشته باشد. بنابراین همۀ مطلب مربوط به نظام حکومتی به بهداشت محیط اجتماعی برای درست اندیشیدن و درست جهت گیری کردن برمی گردد.
این بخش دیگری از مسائل مربوط به برخورد آزاد آرا و عقاید است. بنابراین اگر معنی برخورد آزاد آرا و عقاید به شکلی از اشکال، برهم زدن سلامت جو اندیشیدن باشد دیگر اسمش آزادی عقاید نیست. و آنچه امروز در دنیا به نام برخورد آزاد آرا و عقاید وجود دارد بیشتر از این قسم دوم است یعنی ناسالم ساختن محیط فکر. امتحانش خیلی آسان است، یک جوانی را که از نظر جسمی کاملاً سالم باشد و هیچ نوع آلودگی هم نداشته باشد و خوش فکر هم باشد، این جوان را به محیطی محدود ببرید که در آن محیط آنچه با چشمش می بیند و آنچه با گوشش می شنود و آنچه در نشریات می خواند همه شهوت جنسی او را دامن بزند، آیا این جوان آن موقع آزاد فکر می کند؟ آیا به او می گویند هر حرفی که می خواهی بزن آقا، هیچ کس جلوی اظهار نظر تو را نمی گیرد؟ هر عقیده ای را می خواهی انتخاب کن، هیچ کس جلوی تو را نمی گیرد؟ این محیط، محیط آزاد اندیشیدن و محیط آزادی عقاید و آراست؟ ممکن است اظهار نظر در این جمع کمی مشکل باشد. برای اینکه کمی نظر در این جمع روشن تر بشود یک مثال دیگر می زنیم تا این مسئله بهتر مشخص بشود.
جوانی را با همان خصوصیاتی که عرض کردم به محیطی بیاورید که در آن محیط هیچ عقیده و رأیی بر او تحمیل نشود ولی از در و دیوار این محیط بوهای تحقیر کننده ببارد، عواملی که می تواند از طریق شامه او را تحقیر کند. آیا این جوان در یک جو آزاد برای اندیشیدن زندگی می کند؟ فقط از طریق شامه. مثلاً به او هرویین بدهند. آیا یک جوان هرویینی، سالم فکر می کند؟ می تواند بگوید من از نظر اندیشیدن آزادم و آنچه به دست می آورم اندیشۀ آزاد است؟
یکی از جوان ها دو سه روز قبل پیش من بود گفت فلانی پیغمبرهای مدرن را دیده ای؟ می خواهم یک نمونه اش را نزد تو بیاورم. گفتم خب بگو، یک چیزهایی شنیدم. گفت الان بین این جوان های معتاد یک سری جوان می بینیم که بعد از اینکه خوب نشئه شدند در جایی می نشینند. یک عده ای از این جوان ها هم دوره شان می کنند و شروع می کنند به آسمان ریسمان بافتن و گاهی در حرف هایشان هم حرف های حسابی و قلمبه و سلمبه پیدا می شود. اینها می گویند ما پیغمبران این زمان هستیم و داعیه هایی دارند و در آن محیط خودشان هم جلوه و درخشندگی دارند.
گفتم کمابیش شنیده ام اما اینها را ندیدم. اگر یکیشان را بیاوری اینجا مدتی با او صحبت بکنیم بد نیست، چون بالاخره ما باید محیط خودمان را بشناسیم. خب حالا محیطی که حتی اینها آزاد هستند که ادعای پیغمبری بکنند محیطی است که آزاد و سالم می اندیشد؟ هر آزاد اندیشی اسمش سالم اندیشی نیست. یک اشکال بزرگ همین است که ما فوراً آزاد اندیشی را به جای سالم اندیشی گذاشتیم. در حالی که آن چیزی که صحیح و ایده آل است، سالم اندیشیدن است نه آزاد اندیشیدن. عرض کردم آزاد اندیشیدن یعنی آزاد از همه چیز. اگر از همه چیز آزاد بود آنوقت مساوی است با سالم اندیشیدن. اما آزاد اندیشیدن مصطلح امروز سالم اندیشیدن نیست واقعاً آزاد اندیشیدن هم نیست. بندهای نامرئی بر اندیشه ها زده شده است. این بندهای نامرئی به درد نمی خورد و نمی تواند به راستی محیط اندیشۀ سالم را برای انسان ها به خصوص نسل جوان ما به وجود بیاورد. بنابراین اینکه ما گفتیم فرمول اسلام در برخورد عقاید و آرا: «ادع الی سبیل ربک بالحکمه والموعظه الحسنه و جادلهم بالتّی هی احسن» است، معلوم باشد جایش کجاست. تا آنجایی که برخورد واقعی آرا و عقاید را می بینید. هرجا سرنیزه های قدرت می خواهد همۀ صداها و نواها را خفه کند آنجا دیگر نمی شود با فرمول «ادع الی سبیل ربک بالحکمه والموعظه الحسنه و جادلهم بالتّی هی احسن» عمل کرد. آنجا فرمان این است: «و قاتلوهم حتي لا تکون فتنه و يکون الدين لله فان انتهوا فلا عدوان الا علي الظالمين.» (بقره/193). بعد نوبت می رسد به کسانی که با عوامل تزویر و عوامل اختناق نامرئی به میدان می آیند. در آنجا فرمول اسلام این است که با منکر مبارزه کنید محیط را از آلودگی ها پاک سازید. محیط را برای رشد معروف آماده کنید مبادا اجازه دهید کسانی به حدود خدا تجاوز کنند. شما از پاسداران حدود خدا باشید. آنجا دیگر باز فرمول (ادع الی سبیل ربک …) به کار نمی آید. اگر حکومتی حق بر سر کار آمد هم با قدرت محیط را در حد سالم نگه می دارد هم با قدرت محیط را اداره می کند. یعنی قدرت باید در خدمت سالم سازی محیط قرار بگیرد و صرف تربیت کافی نیست.
این فشرده ای از فرمول های گوناگون اسلام در جنبه های مختلفی است که عرض کردم. حالا سخن اینجاست که امروز در جامعۀ بشری با توجه به این آیۀ قرآن و این بخش از جهان بینی اسلام چه کنیم؟
1. با استناد به این آیات عرض می کنم: به این مطلب که ما با تلاش خودمان تمام محیط زمین را محیط عدل و داد و ایمان و فضیلت و تقوا کنیم دل نبنیدیم که این کار از دست ما ساخته نیست. ما نمی توانیم همۀ محیط زمین را اصلاح کنیم. این نمی تواند هدف ما قرار بگیرد. باز هم عرض کردم من در همین زمینه، در شب نیمه شعبان گذشته یک بحث مفصلی داشتم که دوستان می توانند نوارش را بگیرند و گوش بکنند. این اعتقاد شیعۀ دوازده امامی که این رسالت را مخصوص امام زمان سلام الله علیه می داند ناظر به همین معناست: «يملاء الله به الأرض قسطاً وعدلاً كما ملئت جوراً وظلماً». او فقط می تواند زمین را از قسط و عدل پر بکند تا دیگر جایی برای بیداد باقی نماند. پس ما این رسالت را نداریم. حتی به تصریح قرآن پیغمبر اکرم هم نداشت. ده تا آیۀ قرآن صریح است در این معنا که پیغمبر هم این رسالت را نداشت، و خواهیم دید که پیغمبر چندین بار اصرار داشت که عده¬ای از فاسدان زمان را به راه بیاورد. قرآن ترمز داد که اینجا بی خود نیرو صرف نکن. ولش کن: «و ما علیک الا یزکی» (عبس/7). چه باری بر دوش تو افتاده؟ این بار را رها کن. این صریح آیات قرآن است. بنابراین این رسالت را ما نداریم. هیچ کدام! بی خود هم دنبال این فکر نباشید. پس رسالت ما چیست؟ رسالت ما این است که با عالیترین درصد ممکن از نظر کیفیت و کمیت محیطی به وجود بیاوریم نزدیک به آن محیط ایده آل.
متن ناتمام است.