محمدحسن اصغرنيا
از ابتكارات دكتر بهشتي پايهگذاري و برنامهريزي براي كتابهاي تعليمات ديني قبل از انقلاب بود و با همكاري آقايان دكتر باهنر، دكتر گلزاده غفوري و آقاي برقعي و مدتي هم آيتالله آقارضي شيرازي كه هم اكنون امام جماعت مسجد شفا در تقاطع خيابان وليعصر و يوسفآباد تهران را به عهده دارند اين كار مهم تعليماتي و تربيتي را انجام دادند و محل اداره آموزش و پرورش براي اين دفتر برنامهريزي در خيابان كشاورز، بلوار كشاورز تهران بود و دكتر بهشتي گفته بود كه نام او را جزو كساني كه در تهيه اين كتابها نقش داشتهاند نياورند كه ممكن است باعث حساسيت رژيم سلطنتي گردد و كار برنامهريزي شده به سر منزل مقصود نرسد.
نامش محمد بود و در دوم آبان 1307 در شهر اصفهان ديده به جهان گشود، درست 83 سال پيش، در خانوادهاي كه پدر عالم ديني بود و در هفته چند روزي در شهر به كار و فعاليت مشغول بود و هفتهاي يك شب در خدمت خلقالله، به يكي از روستاهاي اطراف اصفهان ميرفت و پيشنماز آنان بود و به درددل مردم گوش ميداد و در حد امكان گرههاي مشكلاتشان را ميگشود.
سيد محمد تحصيلاتش را در يك مكتبخانه در چهار سالگي آغاز كرد و خواندن قرآن را سريع فرا گرفت. سرعت پيشرفت در يادگيريش در جمع خانوادگي باعث شد كه او را زودتر به مدرسه بفرستند و به دبستان دولتي ثروت رفت. از او امتحان ورودي گرفتند و گفتند كه بايد به كلاس ششم ابتدايي برود ولي چون از نظر سني كوچك است بايد در كلاس چهارم بنشيند. در آن زمان نيز در دبستانها نيز امتحان نهايي برگزار ميشد و سؤالات كلاس ششم در مركز استان طرح ميشد و ايشان در شهر اصفهان نفر دوم شد و سپس به دبيرستان سعدي رفت. دو سال از دوره دبيرستان را نگذرانده بود كه حوادث شهريور 1320 پيش آمد و دولتهاي خارجي به ويژه انگليسيها تصميم گرفتند شاه اول دوره پهلوي يعني رضاخان را از ايران به آفريقاي جنوبي جزيره موريس تبعيد كنند و اين حادثه در بين عموم به ويژه دانشآموزان و طلاب علوم ديني شوري به پا كرده بود.
سيد محمد در سال 1321 تصميم گرفت براي ادامه تحصيل به مدرسه صدر حوزه علميه اصفهان برود و در طول چهار سال ادبيات عرب، منطق، كلام و سطوح فقه و اصول را خواند.
فاصله منزل ايشان تا مدرسه حدود چهار تا پنج كيلومتر بود، لذا از والدينش اجازه خواست كه در مدرسه صدر حجرهاي بگيرد و به تمام معنا طلبه شبانهروزي شود كه موافقت حاصل شد و پس از چندي براي ادامه تحصيل به قم رفت.
او زماني كه در دبيرستان سعدي اصفهان درس ميخواند زبان خارجي كه تدريس ميشد فرانسه بود ولي محيط اجتماعي آن روز زبان انگليسي را رايجتر كرده بود، پس تصميم گرفت يك دوره زبان انگليسي كامل (ريدر) را بخواند. پس او هم اكنون با زبان و ادبيات عربي و فرانسه و انگليسي در دوره جواني به خوبي آشناست.
در قم نزد استاداني همچون آيتالله بروجردي، آيتالله محقق داماد، آيتالله سيد محمدتقي خراساني و آيتالله حجت كوه كمرهاي و آيتالله خميني درس خواند و در مدرسه حجتيه قم مستقر شده بود و چون تازه علامه طباطبايي از تبريز به قم آمده بود نزد او هم شاگردي ميكرد. در سال 1327 تصميم گرفت ديپلم ادبي بگيرد و به صورت متفرقه امتحان بدهد تا بتواند وارد دانشگاه شود.
سيد محمد ارادهاي قوي داشت و با تلاش خود به مقصود خود ميرسيد و پس از اخذ ديپلم وارد دانشكده معقول و منقول (دانشكده الهيات فعلي) شد و دوره كارشناسي را گذراند و براي تأمين هزينه زندگي تدريس ميكرد و در سال 1330 در دبيرستانهايي همچون حكيم نظامي قم به عنوان دبير زبان انگليسي روزي سه ساعت درس ميداد و بقيه اوقات را به تحصيل علوم قديم و جديد ميپرداخت.
در حوادث ملي شدن صنعت نفت كه آيتالله كاشاني و مرحوم دكتر مصدق رهبري آن را به عده داشتند او به عنوان يك جوان روحاني انقلابي در تظاهرات و ميتينگهاي سياسي شركت ميكرد و در جريان 26 تا 30 تير ماه 1331 به اصفهان رفت و در اعتصابات آن زمان شركت داشت و در ساختمان تلگرافخانه سخنراني آتشيني نمود و موضوعاتي كه براي سخنرانيهايش انتخاب ميكرد: مقايسه كار ملت ايران درباره نفت و استعمار انگلستان با كار ملت مصر و جمال عبدالناصر و مسئله كانال سوئز و انگليس و فرانسه و . . . و اخطاري كه به قوامالسلطنه و شاه و اينكه ملت ايران نميتواند ببيند نهضت ملي شدنشان به وسيله عوامل خارجي در حال شكست است.
سيد محمد در كوران مبارزاتش به ويژه بعد از كودتاي 28 مرداد 1332 به اين نتيجه رسيد كه ملت ايران براي مبارزه كردن كادرهاي ساخته شده و نيروي انساني همدل و همراه ندارد. لذا تصميم گرفت يك حركت فرهنگي ايجاد كند و زير پوشش آن كادر بسازد با حركتي اصيل و پيشرفته و زمينهاي براي پرورش جوانان. او با همين انگيزه با كمك دوستان همفكرش در سال 1333 دبيرستاني به نام دين و دانش در قم تأسيس كرد و تا سال 1342 مديريت آن را به عهده داشت و هم در حوزه تدريس ميكرد و هم در دبيرستان زبان انگليسي را درس ميداد. او عملاً پل ارتباطي بين جوانان دانشآموز و دانشجو را با طلاب ساخت و در سال 1338 دكتراي فلسفه را از دانشكده الهيات دانشگاه تهران گرفت.
دكتر سيد محمد حسينيبهشتي وقتي كه به تهران براي ادامه تحصيل دانشگاهي ميآمد در جلسات ماهانهاي تحت عنوان (گفتار ماه) سخنراني داشت و مرحوم آيتالله طالقاني و آيتالله شهيد مطهري و افراد ديگري هم صحبت ميكردند و پسي از مدتي 3 جلد (كتاب گفتار ماه) و يك جلد كتاب به نام (گفتار عاشورا) منتشر شد و اين جلسات گامي بود كه ادامهاش در حسينيه ارشاد واقع در خيابان دكتر شريعتي فعلي و خيابان شميران سابق شكل گرفت و ميداني علمي و عملي براي دينپژوهان و دانشجويان و دانشگاهيان و روحانيون باز شد و به مركز انقلابيون لقب گرفت.
شهيد مطهري و شهيد باهنر و آيتالله طالقاني و صدربلاغي و استاد محيط طباطبايي و استاد سادات ناصري و به ويژه مرحوم دكتر علي شريعتي سكاندار عرصه بيداري جامعه ايراني در دوران خفقان دينگريزي پهلوي بودند.
يكي ديگر از ابتكارات دكتر بهشتي پايهگذاري و برنامهريزي براي كتابهاي تعليمات ديني قبل از انقلاب بود و با همكاري آقايان دكتر باهنر، دكتر گلزاده غفوري و آقاي برقعي و مدتي هم آيتالله آقارضي شيرازي كه هم اكنون امام جماعت مسجد شفا در تقاطع خيابان وليعصر و يوسفآباد تهران را به عهده دارند اين كار مهم تعليماتي و تربيتي را انجام دادند و محل اداره آموزش و پرورش براي اين دفتر برنامهريزي در خيابان كشاورز، بلوار كشاورز تهران بود و دكتر بهشتي گفته بود كه نام او را جزو كساني كه در تهيه اين كتابها نقش داشتهاند نياورند كه ممكن است باعث حساسيت رژيم سلطنتي گردد و كار برنامهريزي شده به سر منزل مقصود نرسد. او معتقد بود كه امور بايد به نحو احسن انجام پذيرد و اشخاص بايد خودد را خداي اهداف و آرمانشان كنند و از همه چيز بگذرند، حان و مال و آبرويشان ولي پايبند عقايدشان باشند.
در سال 1343 مسلمانان ايراني مقيم آلمان به ويژه هامبورگ به مناسبت ساخته شدن مسجدي كه بنيانگذارش آيتالله بروجردي بود و مرحوم حجتالاسلام محققي گيلاني اولين روحاني بود كه از طرف ايشان اعزام شده بود و به ايران بازگشته بود از مراجع تقليد آن روز ميلاني و آيتالله خوانساري كه در مشهد و تهران اقامت داشتند تقاضا كردند كه آقاي دكتر سيد محمد حسينيبهشتي به مسجد هامبورگ بروند و اين مركز اسلامي را مديريت كنند كه اين مأموريت را پذيرفتند و عازم آلمان شدند و حدود شش سال در اروپا بودند و يار و ياور ايرانيان و عالمي براي هدايت امور ديني همه مسلمانان آن ديار شدند. از آفريقايي و آسيايي و اروپايي و بالاخره عرب و عجم.
ارتباط ايشان با جوانان به ويژه دانشجويان باعث گرديد تا هسته اوليه اتحاديه انجمنهاي اسلامي دانشجويان ايراني و غيرايراني را تشكيل دهند و در طول پنج سال و اندي اقامتشان در اروپا به كشورهاي مختلف مسافرت داشتند و در سال 1348 به عراق سفر كردند و با امام خميني كه در نجف اشرف بودند ديدار نمودند و در سال 1349 سفري به ايران داشتند و دولت ايران مانع برگشت مجدد ايشان به هامبورگ گرديدند.
ولي اين مربي خستگيناپذير دست از فعاليتهايش برنداشت. روزهاي شنبه در خيابان ايران محفلي داشت با نام (مكتب قرآن) كه تفسير ميگفت و دوستان خاص خود را در شبهاي پنجشنبه در منزل شخصياش واقع در قلهك، كوچه تورج به حضور ميپذيرفت و مسائل سياسي و فرهنگي و اجتماعي، ديني و دانشگاهي را پيگيري مينمود. به خاطر همين دو جلسه روزهاي شنبه و چهارشنبه هر هفته در سال 1354 – سازمان اطلاعات و امنيت كشور (ساواك) معلم دين و دانش جامعه را دستگير نمود. تا اينكه در سال 1356 مسائل مبارزاتي اوج گرفت و دولت پهلوي ايشان را يكي از افراد سازماندهنده جلسات مبارزين و نقشي كه در برنامهريزيهاي راهپيماييها و هدايتي كه براي اقشار انقلابي در استانهاي مختلف داشتند در روز عاشورا سال 1357 مجدداً دستگير نمودند و به زندان اوين بردند تا آنكه دولت عراق آيتالله خميني را مجبور كردند عراق را ترك كنند كه به طرف كويت رفتند ولي دولت كويت مانع ورود ايشان شد و به ناچار به حومه پاريس در نوفل لوشاتو اقامت گزيدند و حركت انقلابي مردم ايران باعث آزادي زندانيان من جمله ايشان گرديد و فضاي باز سياسي پيش آمد و محمدرضا پهلوي از ايران گريخت. و برخي از انقلابيون همچون دكتر بهشتي به فرانسه رفتند و هسته اوليه شوراي انقلاب تشكيل گرديد و آقايان مطهري، هاشمي رفسنجاني، موسوي اردبيلي و دكتر بهشتي اعضاء اوليه آن بودند و بعداً آيتالله طباطبايي و آيتالله مهدويكني و آيتالله خامنهاي و آقاي مهندس بازرگان و دكتر يدالله سحابي و تعدادي ديگر اضافه شدند. كه بحث اعضاي شوراي انقلاب و سرنوشتي كه برخي از آنان پيدا كردند نوشتاري ديگر را ميطلبد. كه بزرگاني از آنان مرحوم شدند و برخي چون دكتر بهشتي و دكتر باهنر به شهادت رسيدند و بعضي همچون آيتالله خامنهاي و آيتالله هاشمي رفسنجاني مجروح و جانباز گرديدند و بعضي مثل دكتر بني صدر فرار كردند و ديگري به سزاي اعمالش رسيد همچون صادق قطبزاده و اعدام گرديد. فاعتبروا يا اولي الابصار.
دكتر سيد محمد حسينيبهشتي تنها پسر خانواده بود و دو خواهر داشت و در ارديبهشت 1331 با يكي از بستگانش ازدواج نمود وچهار فرزند داشت دو پسر و دو دختر به نامهاي محمدرضا و عليرضا و ملوكالسادات و محبوبه كه همه آنها در كارهاي فكري و فرهنگي و دانشگاهي هستند.
خاطرهاي با قلم شيرين خودش درباره استادش شنيدني و خواندني است. او مينويسد:
(من از سال 1325 خدمت امام خميني بوهام، با ايشان آشنا شدهام و از سال 1342 ايشان مسئوليتهاي گوناگوني را از من خواستاند و من به حكم وظيفه انجام دادهام جز در يك مورد كه عذر خودم را به ايشان عرض كردم. ايشان در سال 1342 بنا بر تقاضاي عدهاي از مبارزان اصفهان از من خواستند كه از قم به اصفهان بروم و در اصفهان براي سامان دادن به حوزه مبارزاتي اصفهان مسئوليتي را عهدهدار شوم.
من در آن موقع خدمتشان عرض كردم فكر ميكنم در قم بيشتر ميتوانم منشأ اثر باشم و ايشان هم پذيرفتند.
با اوج انقلاب من هم بالطبع به فعاليتهاي انقلابي پرداختم و اوج انقلاب سبب شد كه ديگر نتوانم به كارهاي علمي بپردازم. بعد از آن هم مسئوليت عضويت در شوراي انقلاب و تنظيم كار شوراي انقلاب به عهده من گذاشته شد. و اين ادامه داشت كه بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران مسئوليت ديوان عالي كشور را به بنده سپردند.)
درست يك هفته پس از پيروزي انقلاب اسلامي يعني 29 بهمن 1357 دكتر بهشتي به همراه 4 تن از همفكرانش اولين جامعه مدني را رسميت بخشيدند و آن اعلام موجوديت حزب جمهوري اسلامي بود كه در كانون توحيد واقع در ميدان كندي آن روز كه الان به ميدان توحيد تقاطع ستارخان معروف است شكل گرفت و اعضاء مؤسس: سيد محمدحسين بهشتي، سيد عبدالكريم موسي اردبيلي، محمدجواد باهنر، سيد علي خامنهاي و علياكبر هاشميرفسنجاني بود.
پس از 53 سال عمر با بركت اين قمر منير و راست قامت حسينيتبار در واقعه هفتمتير 1360 انفجار بمب در دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي شهد شهادت نوشيد به همراه 72 تن از ياورانش به عدد شهداي كربلا و اين دعا را زمزمه ميكردند: (و ثبت لي قدم صدق عند مليك مقتدر) و 27 نفر ديگر از حاضران آن شب عاشقان در معبد خدمت به خدا و خلقالله زنده ماندهاند و بنياد جهت را تشكيل دادهاند كه مخفف (بنياد جانبازان هفتمتير 1360 حزب جمهوري اسلامي است) اللهم ارزقنا منازل الشهداء و مرافقه الانبياء.
آبان ماه 1390 – محمدحسن اصغرنيا
سلام بر روح بزرگ انسان هایی که در هر نفسشان بوی خدمت به خلق، در راستای تعالیم واقعی اسلام به مشام می رسد.
نفسی که بنیان حرکت است. بدین شرح تمام وجودشان برای تعالی نوع بشر بوده و خواهد ماند.
روح آن بزرگوار و یارانش، قرین رحمت بی کران الهی باد