1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است

خاطراتی از شهید دکتر بهشتی و امام موسی صدر از زبان دکتر محمدرضا بهشتی


در سال 1363، يعني سه سال پيش از شهادت مرحوم شهيد آيت‌الله بهشتي، روزي يكي از دوستان ايراني مشترك ايشان و امام موسي صدر به تهران آمده بودند. در ديداري كه با ايشان داشتيم، نامه‌ای از امام موسي صدر خطاب به مرحوم شهيد بهشتي را به بنده دادند كه سرنوشت عجيبي داشت؛ چون وقتي به دست ما رسيد كه نه فرستندة آن ديگر در اختيار بود و نه گيرنده‌اش در قيد حيات. در اين نامه آقاي صدر مرحوم بهشتي را دوست عزيز و «عقل منفصل» خطاب كرده بود و درد دل‌هايي از اوضاع لبنان داشت.


– در سفري پر خاطره از آلمان همراه مرحوم شهيد آيت‌الله بهشتي با اتومبيل به لبنان سفر كرديم. وقتي از مرز شمال لبنان وارد كشور شديم، در اولين محلي كه توقف كرديم و مرحوم شهيد بهشتي با لباس روحاني از اتومبيل پياده شدند، بلافاصله [از سوي مردم] آن محل با اين سؤال از روي علاقه روبه‌رو شديم كه شما ميهمان آقاي صدر هستيد؟ اين در حالي بود كه آن ايام، سال‌هاي نخست حركت و محبوبيت ايشان در لبنان بود و اين ماجرا هم در شمال لبنان اتفاق افتاد كه غالب جمعيت آن از برادران اهل سنت بودند.

– در بيروت با مرحوم شهيد بهشتي به بانك يا شايد يكي از ادارات دولتي مراجعه كرديم. خانم كارمندي كه پشت گيشه ايستاده بود و پاسخگوي ارباب رجوع بود و به لحاظ ظاهر و پوشش هيچ نشانه‌اي از پاي‌بندي خاصي به مذهب نداشت، با ديدن مرحوم شهيد بهشتي در كسوت روحانيت با احساس پر شوري گفت: «من هم شيعه هستم»! اين برخورد از آن جهت مهم بود كه در آن ايام شيعه به‌رغم جمعيتش محروم‌‌ترين بخش جامعة لبنان به‌شمار مي‌رفت و انتساب به آن چندان ماية تشخيص اجتماعي نبود. در اين جا هم به خوبي آثار تلاش پر زحمت امام موسي صدر براي ايجاد اعتماد به نفس در شيعة لبنان و مقبوليت و وجاهتي كه نوع برخورد روشن‌انديشانه و منصفانة ايشان توانسته بود در جامعة لبنان نسبت به شيعه ايجاد كند، آشكار بود.

– امام موسي صدر در ايامي كه ما در آلمان اقامت داشتيم، تماس‌هاي تلفني منظمي با مرحوم شهيد آيت‌الله بهشتي داشتند و به دليل نسبت خانوادگي كه هم با ايشان و هم با مرحومة مادر ما داشتند، اگر به منزل زنگ مي‌زدند، ا ول احوال‌پرسي مبسوطي به قول خودشان با اين «دختر عمو» مي‌كردند تا بعداً با شهيد بهشتي به گفت‌وگو بپردازند.

– در سفري كه در تابستان سال 57، پيش از پيروزي انقلاب به آلمان داشتيم و طي آن مرحوم شهيد بهشتي به بسياري از انجمن‌هاي اسلامي دانشجويي در كشورهاي اروپا و نيز در آمريكا سر زدند، در شهر بوخوم كه محل سكونت آقاي دكتر صادق طباطبايي بود، با آقاي صدر كه ايشان هم به آلمان آمده بودند، چند ديدار طولاني داشتند و تبادل‌نظر مي‌كردند. با توجه به اين‌كه ما در هتل اقامت داشتيم و ايشان در منزل آقاي طباطبايي، يكي دو قرار پياده‌روي هم گذاشتند و از اين فرصت براي تبادل‌نظر استفاده كردند. اين ديدارها شايد دو هفته قبل از ماجراي ناپديد شدن ايشان در سفر ليبي بود.

– در سفر به جنوب لبنان بعد از چند روز اقامت در شهر صور كه محل استقرار امام موسي صدر بود، چند روزي را به منطقة جُبَع رفتيم كه خوش آب و هوا بود. در آن‌جا براي ما هتلي را گرفته بودند و جمع‌هاي مختلفي به ديدار مرحوم شهيد بهشتي مي‌آمدند. در برخي از اين ديدارها خود آقاي صدر هم شركت مي‌كردند. در سفري كه چند سال پيش براي شركت در همايشي به مناسبت سالگرد ناپديد شدن امام موسي صدر به لبنان داشتيم، پس از ارائة مقاله و اتمام همايش همراه جناب شرف‌الدين و خانم ربابه صدر كه بسيار خانم قابل احترامي است، به صور و مرز اسراييل رفتيم. در مسير بازگشت از كنار قبر مرحوم صاحب معالم گذشتيم و فاتحه‌اي به ياد اين عالم فاضل خوانديم. بعد، از منطقه جُبَع گذشتيم و ايشان به من از دور همان هتلي را نشان دادند كه در آن سال محل اقامت مشترك ما بود. اين هتل كه به دليل استحكام ساختمانش در ايام اشغال جنوب لبنان توسط اسرائيل مقرارتش اسرائيل در منطقه شده بود و در جريان آزادسازي جنوب لبنان مورد حملات متعدد قرار گرفته بود و به صورتي نيمه ويران درآمده بود، براي من يادآور خاطراتي مربوط به چهل سال قبل بود.

– در سال 1363، يعني سه سال پيش از شهادت مرحوم شهيد آيت‌الله بهشتي، روزي يكي از دوستان ايراني مشترك ايشان و امام موسي صدر به تهران آمده بودند. در ديداري كه با ايشان داشتيم، نامه‌ای از امام موسي صدر خطاب به مرحوم شهيد بهشتي را به بنده دادند كه سرنوشت عجيبي داشت؛ چون وقتي به دست ما رسيد كه نه فرستندة آن ديگر در اختيار بود و نه گيرنده‌اش در قيد حيات. در اين نامه آقاي صدر مرحوم بهشتي را دوست عزيز و «عقل منفصل» خطاب كرده بود و درد دل‌هايي از اوضاع لبنان داشت. بنده نسخه‌اي از اين نامه را به يكي از دوستان كه روي زندگي‌نامه و آثار امام موسي صدر كار مي‌كردند و با خانوادة ايشان مرتبط بودند، دادم.

– مرحوم شهيد آيت‌الله بهشتي معمولاً‌ در تابستان‌ها ده روز تا دو هفته‌اي را به همراه خانواده به مشهد مي‌رفتند. ما منزلي را كرايه مي‌كرديم و شب‌ها دو ساعتي مانده به نماز صبح مرحوم شهيد بهشتي پياده به حرم مي‌رفتند. من هم تقريباً‌ هر شب با ايشان همراه مي‌شدم و از اين فرصت پياده‌روي براي گفت‌وگو استفاده مي‌كرديم. خاطرم هست كه در ايام ورود نيروهاي ارتش سوريه به لبنان كه به دعوت امام موسي صدر براي پايان دادن به غائلة جنگ‌هاي گروه‌هاي فلسطيني و لبناني صورت گرفته بود، دو اردوگاه فلسطيني‌ها به شدت آسيب ديده بود و افرادي كشته شده بودند. من به مرحوم بهشتي گفتم، اين ماجرا براي آقاي صدر هم بد شد، چون بالاخره به پاي ايشان هم نوشته مي‌شد؛ مخصوصاً از جانب افراد تندرويي كه با ايشان مخالف‌هاي نهان و آشكاري در لبنان و ايران داشتند. مرحوم بهشتي يك مقداري براي من توضيح دادند كه اوضاع در چه حال است. من گفتم با اين حال خوب است ايشان بيايند و عذرخواهي كنند و بگويند در اين زمينه چنين پيش‌بيني‌اي را نمي‌كردند و اشتباه شده است. مرحوم بهشتي به من ديگر چيزي نگفتند، چند روز بعد كه مي‌خواستيم با اتومبيل خودمان به تهران برگرديم. مرحومه مادرم گفته بودند چيزي را بخرم و يادم نيست چرا دو بار خريداري شده بود. مادرم از من خواستند كه چون عازم سفريم، بروم و آن را پس بدهم. من هم از پس دادن چيزي كه خريده بودم، هيچ‌وقت خوشم نمي‌آمد و گفتم حاضرم از پول خودم آن را بپردازم، ولي جنس خريداري شده را پس ندهم و نگاه ملامت‌آميز مغازه‌دار را تحمل نكنم. در همين اثنا نگاهم به مرحوم شهيد بهشتي افتاد كه لبخند مي‌زدند، ولي هيچ نمي‌گفتند. پرسيدم چرا لبخند مي‌زنيد؟ گفتند يادت هست چند شب پيش راجع به حوادث لبنان با هم حرف مي‌زديم و تو گفتي خوب است امام موسي صدر با همة اين احوال از مردم عذرخواهي كند كه اشتباه شده است. حالا هر وقت توانستي اين را پس بدهي، انتظار آن را داشته باش كه ايشان هم بتواند چنين كاري را در لبنان بكند. اين حرف ايشان چنان در من اثر كرد كه بلافاصله رفتم و جنس خريداري شده را پس دادم. بعد به منزل آمدم و به شوخي گفتم من كه موفق شدم، حالا به ايان خبر دهيد كه بسم‌الله . . .

 

بسم‌الله الرحمن الرحيم

برادر عزيز و عقل منفصل و مكمل وجود و دورِ نزديك و دوست ارجمند، حضرت بهشتي دام عزه. مدتي است كه گفت و شنود با تو رو نداد. به علاوه صدها شب تاريك و بيم موج و گردابي چنين هايل، در پيش داشتيم. سعي كردم يكي دو بار گزارش كوتاه و بلندي تقديم كنم.

با پاره‌اي از دوستان هم اين‌جا صحبت شد و حال ابعاد توطئه روشن و روشن‌تر مي‌گردد و عواطف سياست‌هاي جهاني، منطقه را براي تحولات عظيم آينده آماده مي‌كند. با وضوح بيش‌تر صدق نظريات ما، رويت‌هاي ما، نصيحت‌هاي ما، صدق فداكاري‌هاي ما، خطرناك‌تر بودن روش كمونيست‌ها، جنبلاط‌ها و همكاران عرب‌هاي ليبي و عراق كه مقاومت را در معرض خطرهاي جهاني قرار دادند. ثابت مي‌گردد. مقاومت در چند دهه اخير وضع داخلي خود را تا حدودي تصفيه كرده است. فتح، محور ابوصالح، ابوموسي و حتي ابواياد را كنار زده است.

از طرف ديگر، روابط بهتر و همكاري بيش‌تري، تا حد اعلام مشترك و همكاري همه‌جانبه در جنوب لبنان با جوانان ما مي‌كنند. هر چند زخم‌هاي گذشته فوق‌العاده عميق بود ولي سعي مي‌كنند، به خصوص ابوعمار [ياسر عرفات] و ابوجهاد، با ملاطفت و تدابير ديگري جبران كنند.

اميدوارم باز هم بتوانيم دل شكسته و مرغ پريده مردم جنوب را – كه ثمره ده سال فداكاري و صبر و سكوت را كه به بركت حقه‌بازان چپ و خودخواهان جنبلاط صفت، دست از مقاومت كشيدند – از نو رام كرده و آرام نماييم و باز هم به حمايت از مقاومت موفق شويم.

خوب راستي برادر كتاب‌ها، بحث‌ها و نوشته‌ها، تجربه‌ها و عقايد قرآن چه شد؟ برايم بفرست. به خانم هم سلام برسان.

11/1/1977 موسي صدر

 


دیدگاه‌ها