بهشتی با ورود به حوزه قانون گزاری از اصل روشنی سخن می گوید و ملاط سیاستگزاری در اسلام را منطبق بر آن اصل می بندد. اصلی که سال هاست در جدال دو تلقی از اسلام و عقل گم شده است و آن عدم تخالف قوانین با شرع است نه استخراج یا تطابق قوانین با شرع. این همان اصلی است که مرحوم مدرس نیز در شورای خمسه مجلس مشروطه بدان معتقد بود و از سازواری قانون و شرع، عدم تخالف با شرع را می فهمید نه انطباق با شرع یا استخراج از شرع
میثم محمدی
چگونگی حضور دین در حوزه سیاسی اجتماعی برای متفکران بزرگ مسلمان همواره حائز اهمیت و واجد ویژگی های راهبردی جدی بوده است. عالمان مسلمان می کوشیدند نحوه دخالت و نظارت اسلام و قواعد اسلامی را در حوزه زندگی اجتماعی درک کنند و سپس آن را در چارچوبی تنظیم و برای سیاست های اجرایی آماده نمایند. تا آنجا که عالمان مسلمان به مدیریت زندگی اجتماعی و حکمرانی دست نیافته بودند برای دخالت در حوزه اجتماعی و تاثیرگذاری بر سیاستگزاری رسمی و حاکمیتی از شیوه های مشاورت، دخالت در حوزه قضا و استفاده از قدرت سنت برای تنظیم مناسبات اجتماعی استفاده می کردند. شیوه ای که مرحوم آیت الله بروجردی در زمان سلطنت پهلوی دوم بکار گرفت اما با وقوع انقلاب اسلامی ایران در بهمن 1357 و تاسیس حکومت دینی بدست یک زعیم شیعه و با نگاه جدی به احکام اسلامی و دغدغه پیاده سازی شریعت و پذیرش عمومی و مفاهمه ملی بر سر نوع تلقی که از اسلام سیاسی اجتماعی وجود دارد، متفکران مسلمان در برابر پرسشی جدی و کهن که ضرورت جدیدی یافته بود، قرار گرفتند. این پرسش ناظر بر محدوده و میزان مشروعیت «عقل» در فهم و استنباط آموزه های اسلام بود. سوال کهنی که از جدال معتزله و اشاعره بر سر حسن و قبح عقلی باقی مانده بود، اکنون پاسخ را در تقدم معرفت شناختی عقل بر وحی می جست. بدین معنی، مفاهیمی جهان شمول و ارزش هایی بنیادین چون عدالت، و خیر و آزادی و نیکی پیش از دین تعریف می شد و انسان ها دارای درکی بسیط و متعارف از معنای این ارزش های جهانشمول بودند. مصادیق آن در سرزمین ها و فرهنگ های متفاوت، اشکال ناهمسانی می یافت اما معانی ناهمگن نمی یافت و فی المثل ظلم همیشه بد و عدل همیشه خوب بود. به تبع، باید معرفت شناسی و انسان شناسی متناظر برای یافتن پاسخی لازم و کافی به این پرسش شکل می گرفت. ناظر بر سابقه مباحث مربوط به اصاله الحظر یا اصاله الاباحه در فهم آموزه های اسلامی، شهید صدر مفهوم منطقه الفراغ شرع را در استنباط آموزه های اسلامی بکار گرفت و ادبیات استواری در زمینه درک عقل در حوزه اندیشه اسلامی ایجاد شد.
دکتر بهشتی از جمله فقیهان مسلمان بود که پرسش از تقدم معرفت شناختی عقل بر وحی را درک کرده و برای آن پاسخ داشت. در منظومه فکری بهشتی، عقل بر وحی مقدم بود و اعتقاد وی به حسن و قبح عقلی، به وی اجازه می داد در حوزه سیاستگزاری و مدیریت اجتماعی، درک روشن و دقیقی از عرف عقلا را جاری نماید. در حقیقت بهشتی از جدال عقلانیت ها و نظریات متفاوت سخن نمی گفت و آن را بی پایان می دانست بلکه به امکان جمع بین امور عقلایی پذیرفته شده میان مکاتب بشری و دستاوردهای بزرگ انسانیت در صحنه تنوع عقاید و آرمان های سیاسی اجتماعی و جهان بینی های مختلف، می اندیشید و می گفت:
ما اصرارمان همین است که اسلام از وحی پیغمبر شروع نمیشود. عنایت بفرمایید که اسلام از وحی و از پیغمبر شروع نمیشود. اسلام از روشنترین شناختهای بشر شروع میشود و در مسیر خود به وحی و پیغمبر برخورد میکند. ادامه راهش با عقل و وحی هر دو است. اگر بگویم اسلام با عقل شروع میشود باز میترسم خیال کنید که این عقل فلسفی را میگویم؛ بهتر است به جای عقل بگویم با اندیشه تحلیلگر، با شناخت روشن اندیشه تحلیلگر. (حق و باطل از دیدگاه قرآن، به انضمام تسلیم حق بودن، ص 39)
همین تفسیر از عقل راه را برای شناخت اسلام برای انسان هموار می کند. بهشتی در این زمینه می گوید:
«راه روشن اسلامشناسی چیست؟ یکی از روشنترین راههای شناخت اسلام راستین – : آیین حق، اسلام خدا – این است که جستجوگریات را با معیارهای همهکسشناسی آغاز کنی که از زشت و زیبا و نیک و بد داری. آن وقت کدام آیین، آیین خداست؟ آیینی که در آن آیین از معروف (خوبیهای شناخته شدۀ نشاندار) حمایت میشود و از منکر (بدیهای مردود و مطرود) نکوهش و با آنها مبارزه میشود.» (بایدها و نبایدها، امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه قرآن، ص 94)
تقدم معرفت شناختی عقل بر وحی، در معرفت شناسی بهشتی ناظر بر جدال کهن معتزلی – اشعری برای یافتن جایگاه عقل بود:
«میگویند مگر میشود انسان با عقل شرع را بفهمد؟ بله! یکی از مواردش همینجاست. ما متأسفانه گاهی میبینیم در جامعۀ شیعۀ عدلیه هم اشعری مذهب پیدا میشود. میگوید مگر انسان با عقلش میتواند چیز بفهمد؟ پس میفرمایید که من عقل بشری را از کار انداختهام! میگویند آقا در شناخت احکام عقل را مطلقاً دخالت ندهید. اما مگر چنین چیزی ممکن است؟ خود قرآن دخالت میدهد. این آیه یعنی چه؟ وقتی این آیه میگوید «و اذا فعلوا فاحشۀ قالوا وجدنا علیها آباءنا والله أَمَرنا بها. قل انّ الله لا یأمر بالفحشاء»، معلوم میشود چیزی هست که هر انسان سالمی میتواند بفهمد که این کار زشت است و خدا هرگز به کار زشت فرمان نمیدهد.» (بایدها و نبایدها، امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه قرآن، ص 83)
آنچه پیش از این درباره جایگاه عقلانیت انسان و تقدم آن بر وحی گفتیم اثرات بنیادین خود را در حوزه سیاستگزاری عمومی و حکمرانی نشان می دهد. بهشتی با ورود به حوزه قانون گزاری از اصل روشنی سخن می گوید و ملاط سیاستگزاری در اسلام را منطبق بر آن اصل می بندد. اصلی که سال هاست در جدال دو تلقی از اسلام و عقل گم شده است و آن عدم تخالف قوانین با شرع است نه استخراج یا تطابق قوانین با شرع. این همان اصلی است که مرحوم مدرس نیز در شورای خمسه مجلس مشروطه بدان معتقد بود و از سازواری قانون و شرع، عدم تخالف با شرع را می فهمید نه انطباق با شرع یا استخراج از شرع. این مسئله از جمله مسائلی بود که در سال های پس از انقلاب، در تدوین قانون اساسی و نیز در مراحل قانون گزاری و اختلاف نظرهای شورای نگهبان و مجلس نمود داشت و خود را در همین مسئله می نمایاند که: آیا در تدوین قوانین، عدم تخالف با شرع کفایت می کند یا تطابق با شرع و پیشتر از آن، استخراج قوانین از شرع، ملاک است؟
پیش از اینکه بدانیم پاسخ شهید بهشتی بدین پرسش بنیادی چه بوده است باید متذکر شوم یکی از نقاط اختلاف نظر اساسی میان اسلام گرایانی چون نواب صفوی و قائلان به تاسیس حکومت اسلامی با نواندیشان دینی و قائلان به تاسیس جمهوری اسلامی همین مسئله بود. از تاسیس حکومت برای استخراج تمامی قوانین از شرع تا تاسیس حکومت برای سازواری عقل و شرع و عدم تخالف قوانین با شرع راهی باریک و ظریف اما طولانی طی می شد. همین دو طی طریق بود که البته در یک روش، بنیان را بر مبارزه مسلحانه و ترور می نهاد و در روش دیگر به خواست و رضایت مردم روی می آورد. در یک تلقی مردم را گمراه و در تلقی دیگر مردم را آگاه می دانست. با این تذکر تاریخی، می بینیم پاسخی که شهید بهشتی به این پرسش بنیادین داده، از کدام آبشخور فکری برآمده است:
وقتی میگوییم فلان مطلب مطابق با اسلام است، آقایان نباید فوراً بپرسند که به استناد کدام آیه و کدام حدیث. به استناد همین اصل، در مورد بسیاری از مطالب میگوییم که مطابق نظر اسلام است. میگوییم فلان مطلب عُقلایی بوده است؛ یعنی عقلا، مردم دانا و هوشمند، آن را معتبر و دارای ارزش میشناختند. همین قدر که ما با تتبع وسیع در نصوص اسلامی، نصی برخلاف آن نیافتیم، استنباط میکنیم و میفهمیم که نظر اسلام نیز همین است. از این رو دقت کنید که در مورد بسیاری از مسائلی که میگوییم اسلام نیز همین را میگوید، در حقیقت دلیل آن نبودن دلیل مخالف است. نبودن دلیل مخالف در بسیاری از موارد نقش دلیل را ایفا میکند. این اصلِ وسیعِ معتبری است که کسانی که در اسلامشناسی و اجتهاد در علوم اسلامی قدم میگذارند باید به آن توجه کنند. در زمینۀ رهبری نیز ما در ابتدا باید یک سلسله مسائل را شناسایی کنیم که مسائل روشنی هستند و مردم دنیا همواره به آنها معتقد و پایبند بودهاند. پس از آن باید ببینیم اسلام در مورد این مسائل در کجا نظر مخالف داده و در کجا نظر مخالف نداده است. همینقدر که دریافتیم اسلام نظر مخالفی نداده میگوییم پس این مسائل مطابق با نظر اسلام است؛ چه رسد به آنهایی که اسلام نه تنها نظر مخالفی درباره آنها نداده بلکه آنها را تأیید هم کرده است. (ولایت، رهبری، روحانیت، ص 180)
در پایان این بحث کوتاه باید بگویم این متن تنها مقدمه ای بر تحقیق «تقدم معرفت شناختی عقل بر وحی در اندیشه شهید بهشتی» است . اهمیت این مسئله در شکل دهی به «انسان شناسی» این متفکر اسلام شناس است تا آنجا که شروط بنیادین انسان بودن انسان را آزادی، جستجوگری و انتخابگری می داند و این مشروطیت را چنان استوار می سازد که هیچ عاملی تحت هر شرایطی نباید منجر به حذف یکی از آن ویژگی ها شود و اگر چیزی بتواند یکی از این ویژگی های بنیادین انسان را دچار خدشه کند، دیگر انسان از انسانیت خود افتاده است. این انسان شناسی مقدمه ای برای اصالت کار دسته جمعی و خرد جمعی و پس از آن، اهمیت تحزب در اندیشه بهشتی است که خود از مقدمات تلاش برای ایجاد دموکراسی در دل آموزه های اسلام است. این بحثی مستقل و حائز اهمیت است که مجال بررسی در این متن ندارد و امیدوارم در تحقیقات مستقلی بدان بپردازم.