صدیقه قاسمی
آنچه شهید بهشتی به آن سخت پایبند است توانایی انسان و منزلت ویژه اوست. انسان اسلام از آن نظر در مسیر هدایت انبیاء الهی قرار می گیرد که خود انتخاب می کند نه آنکه دیگران برایش انتخاب نمایند.در ارزش عقلانیت انسان همین بس که امکان درک مفاهیم وحیانی از سوی خدای متعال برایش فراهم می باشد . این متفاوت از آن چیزی است که در تفکر اومانیستی و غرب به عنوان اصاله عقل به آن پرداخته می شود.
چکیده
از تحولات دهه های اخیر در حوزة دین با تعابیر مختلفی یاد شده است؛ تعابیری مانند احیاگری، تجدد، اصلاح اندیشة دینی، معمارگری اندیشة دینی، نواندیشی دينی، بیداری اسلامی و روشنفکری دینی. گرچه گاه اين واژگان به مفهومی نزدیک به یکدیگر به کار می روند و تفاوتی روشن بین آنها در نظر گرفته نمی شود، ولی در نگاهی دقیق بايد به حیطة مفهومی هر یک از آنها و تفاوتشان با یکدیگر توجه کرد. چنین به نظر می رسد که تعبیر روشنفکری دینی، جامعیت و ظرفیت مفهومی لازم را برای بازگویی همة تحولات را نداشته باشد. در اين مقاله پس از مروری بر نواندیشی های شهید بهشتی به پاسخ این پرسش پرداخته خواهد شد که آیا می توان از ایشان به عنوان یک روشنفکر دینی نام برد و یا باید به دنبال واژه ای دیگر بود. مهمترین ابعاد نواندیشی های شهید بهشتی عبارتند از: خردگرائی، جامع نگری، آزاد اندیشی، نقد پذیری، آشنائی با زبان و فرهنگ اروپائی و تلاش برای آشنا ساختن نسل جدید طلاب با آن، اهتمام به تبیین ابعاد اجتماعی اسلام، تحزب گرائی، تعامل با دیگر ادیان. برای تدوین این مقاله افزون بر منابع کتبی، از مصاحبه با برخی اندیشمندان آشنا به اندیشه های شهید بهشتی نیز بهره گرفته خواهد شد.
*****
ابهام در بارة دوران معاصر در جهان اسلام تنها مربوط به زمان شروع آن نیست، بلکه بیشتر از آن معطوف به جوهرة این دوران و تحولات آن است. بروز تغییرات در یک دو قرن اخیر در جوامع اسلامی قابل انکار نیست. این تغییرات هیچ بخشی از جامعه را به حال خود رها نکرده است و همه ابعاد و نهادها و اقشار جوامع اسلامی از جمله نهادها و حوزه های مرتبط با دین نیز دستخوش تغییراتی شده است. تکاملی بودن یا انحطاطی بودن این تحولات در جایی دیگر باید مورد بررسی قرار گیرد ولی در بارة چیستی این تحولات هم به نظر می رسد هنوز دیدگاهی روشن وجود ندارد. شاید مهمترین شاهد این ادعا، تنوع واژگان و تعابیری است که برای اشاره به این تحولات مورد استفاده قرار گرفته است. تعابیری مانند احیاگری، تجدد، اصلاح اندیشة دینی، معمارگری اندیشة دینی، نواندیشی دينی، بیداری اسلامی و روشنفکری دینی از جمله تعابیر رایج در این زمینه می باشد. تردیدی نیست که این تعابیر و اصطلاحات از نظر مصداقی دارای هم پوشانی بسیار هستند و شاید با مسامحه بتوان گفت همة آنها برای حکایت کردن از یک واقعیت بیرونی واحد مورد استفاده قرار می گیرند. ولی آیا این احتمال را نمی توان مطرح ساخت که این اصطلاحات هر کدام نشان دهندة ذهنیت و باور اندیشمندان مسلمان و درک آنها از ماهیت تحولات سده های اخیر است؟ به بیان دیگر این اصطلاحات از نظر مفهومی با یکدیگر تفاوت دارند و به کارگیری همراه با مسامحة آنها به جای یکدیگر توجیه کنندة این غفلت در مقام دقت نظر نیست. دلالتهای لفظی و اصطلاحی اين کلمات متعدد را هم در فرصتی دیگر باید مورد بررسی قرار داد، ولی در این مقاله تلاش خواهد شد یکی از این واژگان يعنی واژة روشنفکری با حوصلة بیشتری مورد توجه و بررسی قرار گیرد.
فرهنگهای لغت روشنفکر را این گونه تعریف کرده اند: آنکه دارای اندیشه ای روشن است ـ کسی که در امور با نظر باز و متجددانه نگرد.[2] اصطلاح Intelligentsia ( از واژه لاتین Inteligentia = هوش، فهم، درک ) به قشر یا طبقه ای در جامعه اطلاق می شود، مرکب از افرادی تحصیل کرده و مشتغل به مسایل اجتماعی و فکری و متأمل در مفاهیم کلی و اندیشه های انتزاعی ( به تفکیک از مشغله های روزانه ) که به عنوان پیشتازان عالم اندیشه برای خویش در جامعه رسالتی قائلند. [3] ولی طبیعی است که کلمه روشنفکری به مفهوم اصطلاحی آن را نمی توان از کتاب لغت به دست آورد. روشنفکری را به شکلهای مختلفی تفسیر کرده اند. برای بررسی این موضوع با بررسی مهمترین منابع مکتوب موجود در بارة تعریف روشنفکری که اکثریت آنها از سوی تحصیل کردگان غیرحوزوی مطرح شده است، به تجزیه آنها در قالب محورهای شش گانة زیر پرداخته ایم. اشخاصی که دیدگاههای آنها استخراج شده عبارتند از: جلال ستاری، حاتم قادری، علیرضا حسینی بهشتی، فرشاد مؤمنی، محمد ضمیران، محمد رضا تاجیک، عبدالله شهبازی، احسان نراقی، رامین جهانبگلو، داریوش شایگان، فریبرز رییس دانا، محمد رضا حسینی بهشتی.
ردیف | محور بررسی | توضیح |
1 | ویژگی ها | تفکر، تأثیرپذیر از و تأثیرگذار بر جامعه، پرهیز از ایدئولوژی اندیشی، تأثیرپذیر از گفتارها وگفتمانهای اجتماع، فرازمانی و فرامکانی بودن، پرهیز از تبدیل شدن به یک فرد عادی جامعه، حفظ فاصله ای معين از جامعه، نگاه انتقادی به مسائل، طرفداری از پویائی دائم، باور به گفتگو، برخورداری از روحية ذاتاً انتقادی، آرمان خواهی، نگرفتن هویت خود از تایید عمومی، دوری از قدرت، مواجهة بیرونی با جامعه خود، عدم التزام به پذیرش وضع موجود، بومی بودن زبان روشنفکر، فاش گویی، انتقاد جسورانه، داشتن بینش آرمانی، داشتن دید وسیع جهانی، شناخت کشور و تمدن خود، باز نگاه داشتن دریچة ذهن خود به روی معارف جهانی، وجدان بیدار جامعه، پرهیز از ایدئولوگ بودن، نپذیرفتن حقیقت مطلق، انتقاد از اندیشه و نگرش خود، حفظ فاصله خود با جزمیتها و ارزشهای قطعی، گفتگوی دائم با روشنفکران غربی، غفلت نورزیدن از غنای فرهنگی کشور، توجه به فناوری جدید، درک خوب و درست واقعیت، منتقد اجتماعی، تجزیه و تحلیل کننده جامعه، اظهار نظر کننده نسبت به تغییرات اجتماعی، احیاناً اقدام کننده نسبت به تغییرات |
2 | کارکردها | در اختیار قرار دادن تصویری از آینده، پیشنهاد روشهایی برای شادکامی به دیگران، هدایتگری، تولید فکر، اصلاح و اصلاح گریی، نشان دادن بخشهای نامطلوب جامعه به مردم، چراغداران قوم، ارائه تصویری شفاف از عقل ارتباطی، تولید گفتمان رهایی بخش، بانی و مؤسس گفتمان |
3 | خاستگاه اندیشه ای | فرهنگ مغرب زمین، عقلانیت، عقل انتقادی مدرنیته، عقل ابزاری، عقل انتقادی، منظر معرفتی پست مدرن |
4 | خاستگاه اجتماعی | در لباس یک هنرمند، نقاش، خواننده، ادیب، شاعر، طبقه ای مستقل و جدید، آگاهترین و پیشتازترین بخش هر طبقه اجتماعی، اعضایی از گروههای اجتماعی که به حرفه ای فکری اشتغال دارند، اختلاف حسب جوامع، همة اقشار، نسلی جدید |
5 | دامنه و حیطة دغدغه ها | عرصة جهانی، هنر، هویت، اوضاع جهانی، رسالت جهانی و رسالت محلی |
6 | راهکارها و روشها | ارائه دیدگاه از موضعی بالاتر از جریانات سیاسی، محدود کردن و از بین بردن گفتمانهای قبل از خود، انتقال علقه های فرهنگی جوامع غربی به جوامع شرقی، تداوم خطوط گفتمان جدید با نشانه های متن گذشته، پذیرش نقش بومی و محلی، پیوند بین سنت و تجدد غربی |
جدول فوق نشان می دهد که تا چه اندازه در بارة چیستی و جوهرة روشنفکری اختلاف نظر وجود دارد. حال اگر نگاهی به تحولات دهه های معاصر در حوزة دین پژوهی و مطالعات و دیدگاههای مربوط به دیندارانه زیستن بیاندازیم و واقعيات موجود را صرف نظر از این که چه نامی به آن بدهیم در نظر بگيریم، شاید بتوانیم مهمترین شاخصه های این تحول را در محورهای زیر در نظر بگیریم:
1. باور به ظرفیت آموزه های اسلامی برای ارائه الگویی جایگزین نسبت به تمدن این جهانی و انسان محور غرب.
2. باور به ناشناخته ماندن بسیاری از لایه ها و ابعاد اندیشة اسلامی.
3. باور به روزآمد نبودن بخشی قابل توجه از علوم رایج در حوزه دین پژوهی سنتی.
4. باور به ناکارآمدی بخشی قابل توجه از فعالیتهای فرهنگی و علمی رایج در حوزة دین پژوهی.
5. ضرورت بازخوانی و باز فهمی آموزه های دینی متناسب با نیازهای جهان امروز.
6. ضرورت تعیین موضعی مشخص در بارة تمدن مسلط و کنونی غرب. روشن است که موضع اندیشمندان مسلمان نسبت به غرب طیفی وسیعی از چشم دوختن کامل به غرب تا چشم پوشیدن کامل از غرب را در بر می گیرد.
7. ضرورت بازسازی ساختار و تجدید نظر در برنامه های آموزشی حوزه های علمیه. البته تحول گرایی در حوزة دین پژوهی از جنبة نظری منحصر و محدود به حوزه های علمیه نیست و می تواند دین پژوهان خارج از حوزه های علمیه را هم در بر گیرد ولی با نگاهی واقع گرا کانون این تحول حوزه های علمیه و تحول آفرینان تربیت یافتگان حوزه های علمیه بوده اند.
برای سهولت بررسی می توان مطالب فوق را در جدول متناظر قرار داد:
ردیف | محور بررسی | تحول خواهی در حوزة دین پژوهی | روشنفکری |
1 | ویژگی ها | باور به ظرفیت آموزه های اسلامی برای ارائه الگویی جایگزین نسبت به تمدن این جهانی و انسان محور غرب؛ باور به ناشناخته ماندن بسیاری از لایه ها و ابعاد اندیشة اسلامی؛ باور به روزآمد نبودن بخشی قابل توجه از علوم رایج در حوزه دین پژوهی سنتی؛ باور به ناکارآمدی بخشی قابل توجه از فعالیتهای فرهنگی و علمی رایج در حوزة دین پژوهی؛ ضرورت بازخوانی و باز فهمی آموزه های دینی متناسب با نیازهای جهان امروز
|
تفکر، تأثیرپذیر از و تأثیرگذار بر جامعه، پرهیز از ایدئولوژی اندیشی، تأثیرپذیر از گفتارها وگفتمانهای اجتماع، فرازمانی و فرامکانی نبودن، پرهیز از تبدیل شدن به یک فرد عادی جامعه، حفظ فاصله ای معين از جامعه، نگاه انتقادی به مسائل، طرفداری از پویائی دائم، باور به گفتگو، برخورداری از روحية ذاتاً انتقادی، آرمان خواهی، نگرفتن هویت خود از تایید عمومی، دوری از قدرت، مواجهة بیرونی با جامعه خود، عدم التزام به پذیرش وضع موجود، بومی بودن زبان روشنفکر، فاش گویی، انتقاد جسورانه، داشتن بینش آرمانی، داشتن دید وسیع جهانی، شناخت کشور و تمدن خود، باز نگاه داشتن دریچة ذهن خود به روی معارف جهانی، وجدان بیدار جامعه، پرهیز از ایدئولوگ بودن، نپذیرفتن حقیقت مطلق، انتقاد از اندیشه و نگرش خود، حفظ فاصله خود با جزمیتها و ارزشهای قطعی، گفتگوی دائم با روشنفکران غربی، غفلت نورزیدن از غنای فرهنگی کشور، توجه به فناوری جدید، درک خوب و درست واقعیت |
2 | کارکردها | پویا و قابل عمل نشان دین در دنیای معاصر | در اختیار قرار دادن تصویری از آینده، پیشنهاد روشهایی برای شادکامی به دیگران، هدایتگری، تولید فکر، اصلاح و اصلاح گریی، نشان دادن بخشهای نامطلوب جامعه به مردم، چراغداران قوم، ارائه تصویری شفاف از عقل ارتباطی، تولید گفتمان رهایی بخش، بانی و موسس گفتمان |
3 | خاستگاه اندیشه ای | دین اسلام | فرهنگ مغرب زمین، عقلانیت، عقل انتقادی مدرنیته، عقل ابزاری، عقل انتقادی، منظر معرفتی پست مدرن |
4 | خاستگاه اجتماعی | روحانیون، دانشگاهیان مذهبی | در لباس یک هنرمند، نقاش، خواننده، ادیب، شاعر، طبقه ای مستقل و جدید، آگاهترین و پیشتازترین بخش هر طبقه اجتماعی، اعضایی از گروههای اجتماعی که به حرفه ای فکری اشتغال دارند، اختلاف حسب جوامع، همة اقشار، نسلی جدید |
5 | دامنه و حیطة دغدغه ها | دين در دنيای معاصر | عرصة جهانی، هنر، هویت، اوضاع جهانی، رسالت جهانی و رسالت محلی |
6 | راهکارها و روشها | بازسازی ساختار و تجدید نظر در برنامه های آموزشی حوزه های علمیه؛ ضرورت تعیین موضعی مشخص در بارة تمدن مسلط و کنونی غرب | ارائه دیدگاه از موضعی بالاتر از جریانات سیاسی، محدود کردن و از بین بردن گفتمانهای قبل از خود، انتقال علقه های فرهنگی جوامع غربی به جوامع شرقی، تداوم خطوط گفتمان جدید با نشانه های متن گذشته، پذیرش نقش بومی و محلی، پیوند بین سنت و تجدد غربی |
حال اگر آن چه تحت عنوان روشنفکری در ذهن روشنفکران وجود دارد و در جدول فوق انعکاس یافته است را با محورهای اصلی تحول گرایی معاصر در حوزه دین پژوهی مقایسه کنیم می توانیم با توجه به تفاوتهای بنیادی بين تحول خواهی در حوزة دين پژوهی و روشنفکری به ويژه در خاستگاه اندیشه ای و راهکارها در برابر کارآمدی اطلاق روشنفکری بر اين تحول خواهی علامت پرسش گذاشت و به بیان دیگر چنین به نظر می رسد که حتی اگر صفت دینی را هم به کلمة روشنفکری بیافزاییم، تعبیر روشنفکری دینی، جامعیت و ظرفیت مفهومی لازم را برای بازگویی همة تحولات دهه های معاصر در حوزة دین پژوهی و دیندارانه زیستن را نداشته باشد. شاید افزودن این توضیح ضروری باشد که کسانی که روشنفکری دینی را تعریف کرده اند در تعریف خود به نکاتی پرداخته اند که به عنوان نمونه به مهم ترین آنها اشاره می شود:
1. داشتن آمیزه ای از خودشناسی، خود جهانی همراه با زمان آگاهی
2. برخورداری از حس مسؤولیت شناسی دینی
3. آرمان خواهی دینی[4]
4. منتقد اجتماعی بودن از منظردین[5]
5. داشتن نگاه بیرونی به مبانی دینی
6. برخورداری از نگاه منصفانه نقادانه
7. فارغ بودن ازهر گونه تعصب[6]
به نظر می رسد اگر همة اين ويژگی ها را به عنوان معیارهای روشنفکری دینی قبول کنیم ، بايد بپذیریم ، تعبیر روشنفکری دینی از ظرفیت کافی برای بیان همه ابعاد تحول خواهی در حوزة دین پژوهی و مطالعات مربوط به دیندارانه زیستن در دنیای جدید کافی نیست.
اکنون با بررسی بخشی از ویژگی های اندیشمند حوزوی معاصر شهید آیت الله دکتر بهشتی به دنبال معرفی شخصیتی تحول خواه و دین پژوه هستیم که در سیره عملی و نظری خود با تلاشی همه جانبه در صدد تبیین هرچه مناسب تر اسلام و مقتضیات زمان بود و راه کار منطبق بر آرمان حوزه های علمیه را در این مسیر پی گیری می نمود از این رو هم با توجه به واقعیت های موجود در جامعه و هم برمبنای آرمانهای حوزههای علمیه ، ویژگی های هشت گانة زیر می تواند به تحول خواهی ایشان در حوزه دیندارانه زیستن مسلمانان اشاره نماید.[7]
1. خردگرائی
یکی از مهم ترین ویژگی های اندیشه شهید بهشتی نوع نگاه ایشان به پدیده عقل است به نحوی که تفاوت تفکر سیاسی، فقهی و کلامی ایشان با دیگر اندیشمندان مسلمان را کاملا آشکار می کند. در اینجا فقط به فرازهایی از بیانات این اندیشمند اسلامی در حوزه عقل می پردازم و بررسی بیشتر آن را بر عهده صاحب نظران مباحث کلامی می سپارم. شاید یکی از مشخص ترین عباراتی که از ایشان در این مورد ملاحظه شده این مطلب باشد که گفته اند: ” اسلام از وحی پیامبر شروع نمی شود بلکه از روشن ترین شناخت های بشر شروع می شود و در مسیر خود به وحی و پیغمبر برخورد می کند. ادامه راهش با عقل و وحی هردود است اگر بگویم اسلام با عقل شروع میشود باز می ترسم خیال کنید که این عقل فلسفی را می گویم؛ بهتر است به جای عقل بگویم با اندیشه تحلیل گر؛ با شناخت روشن اندیشه تحلیل گر اسلام می خواهد بشر با شناخت روشن اندیشه تحلیل گر خود از بدیهی ترین نقطه ها و روشنترین روندها آغاز کند و پیش برود. وقتی بیشتر رفت به وحی و پیغمبر به عنوان یک واقعیت عینی می رسد، و اگر نرسد واقعا به دین الهی نرسیده است. پس شروع می کند به حرکت {به } سوی یک واقعیت عینی به نام وحی و از این پس وحی در شناخت و رفتارش نقش پیدا می کند.” [8]
آنچه شهید بهشتی به آن سخت پایبند است توانایی انسان و منزلت ویژه اوست. انسان اسلام از آن نظر در مسیر هدایت انبیاء الهی قرار می گیرد که خود انتخاب می کند نه آنکه دیگران برایش انتخاب نمایند.در ارزش عقلانیت انسان همین بس که امکان درک مفاهیم وحیانی از سوی خدای متعال برایش فراهم می باشد . این متفاوت از آن چیزی است که در تفکر اومانیستی و غرب به عنوان اصاله عقل به آن پرداخته می شود. عقلانیت در نزد شهید بهشتی به معنای تشخیص و ترجیح وحی الهی به عنوان هدایتی آسمانی برای رسیدن به سعادت بشری است و این نکته مهمی است که در راستای کرامت و منزلت انسان در ایات قران کریم بیان گردیده است[9]. اگر این توانایی ( اندیشه تحلیلگر ) در مسیر منطقی و صحیح خود قرار گیرد[10] واقعیت وحی برای انسان کاملا بدیهی و عینی خواهد بود، از سویی توجه به هدایت فطری بشری[11] ، امکان تحقق یافتن بستری الهی برای رشد عقلانیت انسانی را سامان می دهد . [12] بر این اساس می توان با مبنا قرار دادن وحی آن را زیر بنای عقل معرفی کرد.[13] با این رویکرد عمیق دینی در حوزه توانایی های بشری ، شهید بهشتی تأکید می کند که اسلام دین تعطیلی خرد نیست دین به کارگیری خرد است[14] ایشان با پرهیز از هرگونه افراط در زمینه توجه به عقلانیت انسان ، هدف اسلام را تربیت انسان عاشق عاقل می داند نه تربیت انسان عاقل [15] . از آنچه فهرست وار در مورد نگاه شهید بهشتی در مورد جایگاه و منزلت عقل سخن گفته شده می توان به نتایج زیر رسید: اندیشیدن انسان او را به مسیر هدایت و سعادتمندی رهنمون می سازد و دین اسلام هرگز هدایت بدون عقل را برای انسان رقم نمی زند و دست یابی به نتایج صرفا عقلی را برای سعادت آدمی کافی نمی داند و وحیانیت قرآنی را برای رشد عقلانیت انسانی در تحقق اموری معنوی و به تعبیر ایشان عاشقانه کافی می داند. و هرگونه حرکت غیر عاقلانه و سطحی را مخالف صریح و ناقض واقعیت دین داری معرفی کرده و از افراد می خواهد بیاندیشند آنگاه عبادت کنند و تداوم این مسیر را عاشقانه طی نمایند. سیره عملی شهید بهشتی و آنچه همراهان و دوستانشان بیان می کنند گواه این مدعاست.
2.آزاد اندیشی
توجه به موضوع آزادی در سیره عملی و نظری شهید بهشتی متأ ثر از نگاه دقیق و آرمانی و انسان شناسانه ایشان در حوزه مباحث اساسی معرفت شناسی وحیانی است. حقیقت و مبنای راستین اندیشه اسلامی مبتنی بر کرامت و منزلت انسان و جایگاه والای اوست. اولین اصل آن است که بپذیریم که انسان آزاد آفریده شده است و ایفای نقش واقعی او زمانی است که برنامه های هدایتی و آگاه سازانه وقفه ای در مسیر آزادی او ایجاد نکند و هر گونه محدویتی که مانع از بروز توانمندی و قدرت خلاقانه او شود، به دور از طبیعت انسانی او خواهد شد.
” نقش خدا به عنوان مبدأ هستی و آفریدگار فعال لما یرید؛ نقش پیامبران به عنوان رهبران و راهنمایان امت؛ نقش امام به عنوان زمامدار و مسؤل امت و مدیر جامعه؛ همه اینها نقشی است که باید به آزادی انسان لطمه وارد نیاورد”.[16] براین اساس تمامی امکانات مادی و غیر مادی باید زمینه ساز بهره مندی انسان از این ویژگی مهم باشد در غیر این صورت حق انتخاب و قدرت تصمیم گیری که شاخصه مهم بشری است به نحوی که او را از سایر موجودات متفاوت می سازد امری عبث و بیهوده تلقی خواهد شد:
“هرچه حد و تعزیر و تمرین و تربیت در روایات و احکام اسلامی می یابید همه در این جهت است؛ کمکی است به تقویت آزادی و قدرت انتخاب در درون و در برون”[17]
“آزادی و انتخاب آزادانه است که زندگی و شخصیت ما را زندگی و شخصیت انسانی می کند”.[18]
نفی هرگونه خشونت و فشار و تحکم برای رسیدن به شخصیت انسانی و امکان داشتن آزادی طبیعی در این راه ایجاده کننده جامعه ای اسلامی است[19]. در جامعه اسلامی افراد آزادند تا با بهره مندی از امکانات آزادانه انتخاب کنند ، آزادانه بیاندیشند و آزادانه انتقاد نمایند و مسؤولان موظفند تمهیدات لازم برای ایجاد شرایطی امن و به دور از اعمال خشونت را فراهم سازند آنان نباید برای پوشاندن عیوب و نقایص خود به خشونت و زور متوسل شوند زیرا اقدام به چنین کاری مخالفت با حق طبیعی انسانهاست [20].اگر طبیعت انسانی خدشه دار شود و امنیت او به خطر بیافتد اقدام به دینداری در چنین جامعه ای سخنی بیهوده خواهد بود. به تعبیر شهید بهشتی براین اساس انبیاءو امامان معصوم علیهم السلام در ایفای نقش خود هرگز انسانی را ازچنین حق طبیعی ، محروم نمی ساخته اند.[21] انتظارویژگی های طبیعی پدیده ها در نظام آفرینش امری مطابق واقع است زیرا این اقتضای طبیعی و ذاتی مطابق با حکمت خداوندی می باشد با این نگاه در تبیین آفرینش انسان برخورداری از آزادی حق طبیعی اوست که از سوی خدا به او اعطا شده است و هر گونه اقدام به جبر و خشونت و دیکتاتوری، مقابله با آفرینش و نظام طبیعی خلقت خواهد بود. انسانها باید آزادانه بیاندیشند و آزادانه انتخاب کنند و هیچ انسانی به بهانه دیندارانه زیستن اجازه ندارد انسانی را از حق طبیعی اش محروم سازد. از سویی پویش و شدن انسان در این مسیر طبیعی جز با داشتن آزادی میسر نخواهد بود تعطیل شدن اندیشه ها و مخالفت با بروز آراء انسانی به معنای خط بطلان کشیدن بر حکمت خداوندی است:
“: در جهان بینی اسلام، انسان شدنی است مستمر و پویشی است خود آگاه، انتخابگر و خود ساز [22].” آزادی،آزاد اندیشی و آزادگی در اندیشه های شهید بهشتی به گونه ای ترسیم شده است که مفهوم انسان کامل در رهیافت این نگرش آشکار و پدیدار است انسانی که درگیرو دار تمایلات خویش وامانده باشد نمی تواند در مسیر طبیعی خود حرکت نماید او باید در ابتدا از بندگی آزاد شود هواپرستی،[23] مانع بزرگی است که امکان رسیدن به هر کمالی را از انسان سلب می نماید کرامت و منزلت انسانی در پرتو آزادی او تأمین می شود[24] و آزادی واقعی جز در مسیر عبودیت الهی میسور نخواهد شد.
آزادی های اجتماعی
تحقق آزادی بدون عدالت ناشدنی و نایافتنی است[25] در این صورت زمانی می توان از آزادی سخن به میان آورد که جامعه در ابعاد مختلف از عدالت برخوردار باشد[26] در جامعه ای که عقل اکثریت در دست اقلیتی سرمایه دار قرارداشته باشد و حرف اصلی را قدرت و سرمایه های اقتصادی و رسانه های در اختیار آنان طرح نماید چگونه آزادی های اجتماعی و به طریق اولی آزادی فردی و اخلاقی محقق می شود.[27]
آزادی بیان و آزادی مطبوعات
از منظر شهید بهشتی به همه گروهها باید فرصت داده شود تا به طرح آراء و اندیشه های شان بپردازند فراهم کردن امکان انجام این امر نیز به عهده نظام اسلامی است نمی توان اندیشه ها را تعطیل نمود و انسان را از اندیشیدن بازداشت هرگونه تحکم و اعمال فشار نه تنها به صلاح مردم نیست که راه را برای کجروی های اجتماعی و ترویج اندیشه های مخرب فراهم می نماید باید بپذیریم که در هیچ اجتماعی انتظار اندیشیدن یگانه وجودندارد شنیدن اندیشه های مخالف نه تنها در تعدیل شخصیت مخالفان مؤثر است و از تندی و شتاب آنان می کاهدبلکه جامعه را باتنوع آراء آشنا می سازد و بستر همدلی و همگرایی رابرای افرادی که در اصول و مبانی فکری به هم نزدیکترند فراهم می کند:” در نظام اجتماعی ما بایستی به همه گروهها فرصت اظهار نظر داده شود واین امکان فراهم گردد که بتوانند نظر خود را به صورت فردی و جمعی بیان کنند.” [28]
شهید بهشتی در آغازین روزهای انقلاب اسلامی با نشستهای رسانه ای امکان بروز اندیشه های مخالفان را در رسانه ملی فراهم آوردند و همانند دیگر کارهایشان تنها به گفتن بسنده نکردند. اگر این روند ادامه می یافت، شاید امروز برخی از این افراد در موضع مخالفت با نظام قرار نداشتند. همان گونه که مرحوم مطهری نیز گفته اند که باید درس مارکسیسم را یک کارشناس مارکسیسم تدریس نماید شهید بهشتی نیز می گوید:” موضع ما این است که بیان شبهات در باره اصول عقاید اسلامی در جامعه جمهوری اسلامی به یک شرط آ زاد است. به کدام شرط ؟ به شرط آنکه که همراه پاسخ روشنگر و توضیحات کافی به این شبهات و اشکالات. اگر کسی در باره اصول عقاید شبهه ای دارد می تواند او را در یک جلسه ای این جوری بگوید. به یک شرط؛ به شرط اینکه اجازه بدهند بنده هم بیایم در این جا بایستم؛ او شبهه اش را بگوید؛ من هم جوابش را بدهم”.[29] فقدان آزادی در جامعه یعنی تزریق نادانی و جهالت به یک نظام اجتماعی؛ طبیعتا چنین جامعه ای بی تحرک و سطحی بار خواهد آمد و مردم در آن ابزاری بیش نخواهند بود، از این رو شهید بهشتی آزادی های اجتماعی را جزو حقوق شهروندی برشمرده و می گوید:” به طور کلی آزادی انسانها در رشد خود انسان و در بارور شدن حرکت کمال یاب هر انسانی تأثیر به سزایی دارد. بنابراین همان طور که در قانون اساسی پیش بینی شده و بنابر متن تعالیم مقدس اسلام ،باید در نظام اجتماعی، آزادی های لازم برای یکایک شهروندان جمهوری اسلامی تا حد اکثر ممکن تأمین باشد. ازجمله آزادی احزاب و اجتماعات و نشریات و بیان وقلم. “[30]
توصیه ها و سفارشات معصومین علیهم السلام آبشخور اندیشه شهید بهشتی است حکومت پیامبر اکرم ( ص ) در مدینه و فرهنگ مکتب امام صادق ( ع ) و مناظرههای ایشان بهترین نشانه های این مدعا ست مهم تر آنکه در هیچ یک از آیات الهی خداوند نفرموده است که آنگونه که من می خواهم فکر کنید جز آنکه با تأکید بر منزلت و کرامت انسان از او می خواهد که بیاندیشد و آنگاه انتخاب کند و یا در برخی از آیات بشارت می دهد که مردم همه اقوال را بشنوند و بهترین را انتخاب کنند آیا می توان با بی توجهی بر آموزه های آشکار دینی آزادی و انتخاب انسانی را نادیده گرفت ؟ چنانکه معلوم است دیدگاه شهید بهشتی درموضوع آزادی مبتنی بر عمیق ترین این آموزه ها ست و با توجه به سیره عملی ایشان باید اعتراف کرد تا کسی خود آزاده نباشد نمی تواند از آزادی در دین سخن بگوید نمی تواند تحمل شنیدن اندیشه های مخالف را داشته باشد ازاین روهمواره سفارش کرده اند که باید در برخورد با مخالفان با توضیح منطقی و عمل صالح روبرو شد [31] اگرچه باید حساب مغرضان و کسانی که اقدام به اهانت و تحریک علیه استقلال کشورمی نمایند را از این موضوع جدا نمود و باید در برابر آنان به شکلی جدی ایستاد و مقابله نمود. 0[32]
3. نقد پذیری
نقادی به عنوان بخشی از حقوق متقابل افراد در نظام اجتماعی است که براساس آزادی های اجتماعی و تبیین حقوق شهروندی به آن پرداخته می شود در جامعه ای که افراد احساس مسؤولیت می کنند و یا بهتر گفته شود مسؤولیت پذیر تربیت شوند. انتقاد از خود و متولیان امور امری طبیعی و به دور از واکنشهای منفی است. مردم باید احساس کنند در نقش خود فعال هستند و مسؤولان هم نظارت مردم بر خود را امتیازی ویژه برشمرند، تا در این تعامل اجتماعی نسبت به اشکالات مطرح شده خوشبینانه نگاه کرده و با دقت نظر نسبت به آنها در صدد رفعشان برآیند. اگر این مهم به رفتار حاشیه ای تبدیل شود چندان تأثیری نخواهد داشت بنابراین به تناسب شخصیتها و اندیشمندان در یک جامعه باید منتقدین آن جامعه از فراوانی بالایی برخودار باشند. عیب جویی و تضعیف افراد با انتقاد با آنها فرق بنیادین دارد نباید روحیه انتقادی افراد را با اینگونه امور همانند نمود شهید بهشتی در سیره عملی و نظری خود به ترویج فرهنگ نقادی می پرداخت و حتی پیش بینی های لازم برای هرگونه برخورد نادرستی که به شکلی منتقدین را مورد تهدید قرار دهد را نیز از پیش مطرح می کرد بر پرهیز از تضییع حق آنان تأکید می نمود و مخالفین انتقاد را مورد تنفر و انزاجار خویش قرار داده و در توصیف آنان از صفت مزاحم استفاده می کرد:
“شما مردم ایران مطمئن باشید که ما احدی را به دلیل انتقاد از خودمان یا از دست اندرکاران دیگر جمهوری اسلامی به هیچ عنوان نمی گذاریم کسی تعقیب کند؛ تهدید کند؛ با صراحت این را می گویم. هرجا در هر گوشه ایران کسی مزاحم و متعرض کسی دیگر شود که چرا نسبت به مسؤولان کشور انتقاد یا خرده گیری کردی، این مزاحمت کننده و کارش مورد تنفر ماست”[33]
محدود کردن انتقاد از گروه خاصی از مسؤولان به معنای تفکیک و قداست بخشیدن به دیگر مسؤولان است لذا شهید بهشتی آزادی نقد را برای کلیه سطوح حکومتی آزاد دانسته اند:[34] ” هیچ حکومتی تحت هیچ عنوانی، تحت شرایط فوق العاده و غیر عادی و به طور کلی تحت هیچ شرایطی حق ندارد آزادی انتقاد از رهبران را از مردم بگیرد “[35] ایشان با هشدار دادن به مسؤولان از آنان خواسته اند راه را بر منتقدان نبندند اگر در جامعه ای انتقاد از مسؤولان آن جامعه صورت نگیرد آرام آرام راه برای ایجاد اختناق و دیکتاتوری باز خواهد شد: “نگذارید کسی بتواند در داخل و در خارج ایران بگوید: ای بابا ! در این رژیم هم که اختناق هست.[36]
4.آشنائی با زبان و فرهنگ دنیای جدید و تلاش برای آشنا ساختن نسل جدید طلاب با آن
آشنایی با دنیای جدید برای شهید بهشتی ضرورتی مهم بوده است در حالی که بسیاری از حوزویان آن روز برای صدور فتاوای خود فقط به شناخت محیط کوچک خود بسنده می کردند و با حرام دانستن بسیاری از بهره مندیهای دنیای جدید از توجه به محیط کمی دورتر از خود بسنده می نمودند ، شهید بهشتی اقدام به فراگیری زبان انگلیسی نمود. این کار نمادی بود از توجه ایشان به دنیای پیرامون خود. زیرا می دانست در محیطی بسته به اجتهاد پرداختن مشکلی از مسلمانان را حل نخواهد کرد. او می دانست باید زبان دنیای مدرن را شناخت، لذا پیش از رفتن به آلمان، اقدام به این کار کرد و در حدود سالهای 40 و 41 در قم کلاسی تشکیل داد و اقدام به آموزش مسائل علمی روز و فراگیری زبان انگلیسی نمود. از جمله افرادی که در این کلاسها شرکت می کردند آقای خامنه ای، آقای رفسنجانی، آقای مصباح یزدی بودند که تعدادشان به سی نفر می رسیده است.[37] تشکیل این کلاسها در مدرسه حقانی ( منتظریه ) نیز صورت می گرفته است. پس از تشکیل دبیرستان دین و دانش در قم خود به تدریس درس زبان پرداخت. این همه در شرایطی صورت می گرفت که برای بسیاری از حوزویان آن روز این کارها ناپسند و حتی موجب وهن به شمار می آمد. شهید بهشتی پس از رفتن به آلمان، اقدام به فراگیری زبان آلمانی و سپس زبان فرانسه نمود. ایشان به گفتة فرزندش برای آنکه از اخبار و رویدادهای جدید مطلع شوند در منزل از رادیو استفاده می کردند. و بر این باور بودند که نباید با تحریم وسایل جدید، راه آگاهی یافتن از مسائل روز جامعه را بر خود بست. از دیگر فعالیتهای ایشان که در همین راستا انجام دادند رفتن به دانشگاه برای فراگیری فلسفه غرب بود. دغدغه ای اساسی و بنیادین در حوزه فقاهت او را به سوی شناخت تحولات زمان خویش می کشاند؛ اما هرگز مجذوب دنیا و غرب نمی شد.حضور موفق و کم نظیر او در آلمان گواه این مدعاست. آشنایی او با غرب محدود به زمان حضورش در آنجا نبود. او از غرب به عنوان یک پدیده اجتماعی عبور می کند، از فواید آن بهره می گیرد و نقایص و اغلاط آن را نیز به نقد می کشاند.[38] اکنون نیز باید همانند شهید بهشتی برای حل مشکلات فقهی، اجتماعی و اخلاقی جهان اسلام در عین حضور و آشنایی با دنیای جدید به سادگی تمام از آن بگذریم و مجذوب ظاهر آراسته آن نگردیم.نکته قابل توجه آنکه دنیای جدید محدود به چند کشور اروپایی و یا آمریکایی نخواهد بود هر نقطه جغرافیایی خارج از این سرزمین می تواندحامل پیامی از تحولات و تجربیات جدیدی باشد برای ژرف اندیشی و بهره مندی بیشتر.
5.تعامل با دیگر ادیان
مرکز اسلامی هامبورگ تنها مکان مراجعه مسلمانان نبود. حضور شهید بهشتی سبب شده بود که غیر مسلمانان نیز به این مرکز رفت و آمد کنند و جلسات پرسش و پاسخ نیز برقرار شود تا جایی که مباحث اسلام و مسیحیت هم ب بحث کشیده می شد. این کار با نگاهی کاملا اصولی و مبنایی و با انگیزه ای تبلیغی و توأم با در نظر گرفتن مقتضیان زمان صورت می گرفت. نشستها و وگفت وگوهای بین ادیان به شبکه تلویزیونی اتریش نیز کشیده شده بود و مناظره ایشان با کاردینال کونیگ که در شهر وین برگزار شده بود نشان دیگری از توانمندی ایشان در تعامل و مناظره ای کاملا کارا و مقتدارانه در ارائه اسلام به عنوان دینی جهانی بود. اینگونه مناظرات آن هم در آن مقطع از تاریخ، از بینش و بصیرت بالای اندیشمند ی دیندار حکایت دارد که با اعتماد به نفس بالا با کسی مناظره می کند که در سال 1975 سکه ای به نام او ضرب شده است و جالبتر آنکه در همین گفت وگوها از مشکل فلسطین نیز سخن به میان می آید [39] او همواره جامع و کامل می اندیشید و از فرصتها برای موفقیتهای جامعه و اطلاع رسانی و امداد مظلومان مدد می گرفت. آنچه در مناظره شهید بهشتی بیش از هر مطلبی آموزنده و جذاب به شمار می آید حاکم بودن اندیشه و عملی است سرشار از اعتماد به نفس که توأم با انصاف و تواضع است که همواره به عنوان یک الگوی عملی مورد توجهقرار خواهد گرفت . امید است فیلم این مناظره ها در اختیار طلاب علوم دینی قرار گیرد.
6. تحزب گرایی
ضرورت تشکیلات و کار جمعی نه به عنوان یک کار مقطعی بلکه به شکلی کاملا استراژیک و ضروری در اندیشه سیاسی شهید بهشتی مورد توجه بوده است. بخشی از این ضرورت وامدار اهمیت نظم در نظام اجتماعی است و بخشی دیگر که مبانی دینی آن را آشکارتر می کند انسجام افراد توانمند و صاحب اندیشه و تربیت و ساختن آنها برای خدمت در جامعه اسلامی است. این مهم ریشه در بستری تاریخی دارد که باید در سیره نبوی و معصومین علیهم السلام مورد بررسی قرار گیرد. تحزب و ایجاد یک تشکل به شکلهای دیگری نیز در سیره عملی شهید بهشتی قابل مشاهده است. از آنجایی که ایشان به نظم و کار جمعی اهمیت بسیار می دادند، در جای جای زندگی شان می توان ضرورت تشکل را ملاحظه کرد: تشکیل اتحادیه انجمنهای اسلامی در اروپا از جمله آنهاست. ایشان مقدمات ولوازم حرکتهای متشکل سیاسی – اسلامی دانشجویان را در سه محور مشخص کرده اند: ا – شناسایی اسلام به عنوان یک ایدئولوژی 2- تطبیق ایدئولوژی اسلام بر همه پدیده ها 3- شناخت درست جوامع اسلامی[40]
نباید فلسفه چنین اقداماتی را در اندیشه های غرب مدارانه جستجو نمود و به دنبال اندیشه سیاسی متأثر از غرب و یا حضور در غرب بود، همانگونه که در قسمتهای قبلی به آن اشاره شد شهید بهشی به آسانی غرب را شناخت و از آن عبور کرد و بهره اش از دنیای جدید را در سیره عملی و نظری اش مشخص نمود.
تحزب شهید بهشتی وامدار فقاهتی پویا و زمان آگاه و آرمانی است که می کوشد عبودیت را در معبدی به نام حزب تبیین نماید و اجتماع شرکت کنندگان را بسوی خدای متعال رهنمون شود و بستری باشد تا امر خودسازی آسان شودو آهنگ حزب آهنگ عبادت گردد.[41] شهید بهشتی سه شرط اصلی را برای تشکیل حزب جمهوری اسلامی و اعضاء آن ضروری می دانند: تشکیلات باید از لغو گریزان باشد باید به درد مردم بخورد باید روز به روز نورانی تر و الهی تر بشود و نباید بت شود[42] از دیگر دلایل ضرورت تحزب را پرهیز از سرگردانی انسان در بستر حوادث برشمرده و آشفتگی و بی برنامگی را دون شأن انسان می دانند وبر آن تأکید می نمایند. در یک نگاه تاریخی انسان سازنده تاریخ است و باید بر آن مسلط باشد لذا لازم است از این نقش اساسی باایجاد تشکل غفلت ننماید.[43] بررسی چرایی تحزب در اندیشه شهید بهشتی نیازمند بحثی مستقل است که در اینجا بیش از این نمی توان به آن پرداخت همین مقدار کافی است که بدانیم اینگونه تحزب نه تنها با تشکیل احزاب از سوی جناحهای سیاسی قابل مقایسه نیست. بلکه در ذات خود چگونگی و چرایی آن تشکلهارا به هم به نقد می کشاند.
7. اهتمام به تبیین احکام اجتماعی اسلام
یکی از برجسته ترین ابعاد شخصیت شهید بهشتی تبیین نظام اجتماعی براساس سه اصل زمان آگاهی و دین شناسی، اهمیت به خرد جمعی و کار گروهی است. تلاش فکری ایشان به نحوی بوده است که در حوزه فقاهت اندیشه سیاسی اسلام را با ساختاری محکم و محتویی سرشار از فقاهت پویا و کارآمد تبیین و تعریف نموده اند.آنچه باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد این مطلب است که ایشان اسلام و برنامه های آن را یک سیستم کاربردی و پاسخگو دانسته و به عملیاتی کردن آموزه های آن پرداخته اند: از جمله این مسائل، موضوع اجتهاد حکومتی است و به دنبال آن موضوع مهم دیگری به نام تکلیف اجتماعی:.
” هر انسان متعدی باید تکلیف اجتماعی را بر طبق گفته رهبر عملی کند.ولی در مسایل انفرادی می تواند در اختیار مراجع دیگر باشد. “[44] سه واژه کلیدی رهبری، تکلیف اجتماعی و مسائل انفرادی تبیینی از نظام اجتماعی است که براساس فقاهت راهکار تدوین قانون اساسی، مشارکتهای اجتماعی و ساختار ولایت و زعامت فقیه هستند. بررسی قانون اساسی به تنهایی گواه توانایی شهید بهشتی در تبیین نظام اجتماعی اسلام است. هرچند یک مجموعه افراد در تدوین آن نقش داشته اند، اما به شهادت حاضران در آن مجلس و اندیشمندان دیگر، بیشتر مباحث متأثر از اندیشه ها و مدیریت فکری شهید بهشتی بوده است [45].توجه به مسأله شورا و تحزب در سایه فقاهتی است که بر منزلت و جایگاه مردم به عنوان خرد جمعی تأکید می کند و به دنبال آن، عناوینی مانند عدالت اجتماعی در اولویتهای این نظام اجتماعی قرار می گیرند و مبنا و پشتوانه ای می شوند برای تضمین حیات اجتماعی مردم، در صورت هرگونه تبعیض و ظلم و ستم این نظام اجتماعی شکل نخواهد گرفت. زیرا اساس آن تأمین دیندارانه زیستن مردم است. تحقق عدالت اجتماعی نه فقط در روابط اجتماعی [46] که به صورت عدل اخلاقی، عدل اقتصادی، عدل فرهنگی، عدل انسانی و عدل سیاسی[47] محقق خواهد شد که اساس شکل گیری آن تعامل قانون تکوینی خداوند در نظام خلقت با مسؤولیت انسان است: ” جهان براساس عدل و اعتدال و هماهنگی آفریده شده است و قانون تکوینی خداوند قانون عدل است و انسان در جهان مسؤول اقامه عدل است “[48] و نکته بسیار مهمی که شهید بهشتی بر آن تأکید می کنند همراهی مراجع دینی در این مشارکتها با مردم است ” اگر آن مراجعی که در مسائل فردی مقلدینی دارند، فتواشان در مسائل اجتماعی با آن رهبر مخالفت داشته باشد، شما حق ندارید از فتوی آنها پیروی کنید، باید از فتوی همین رهبری پیروی کرد. حتی آن مراجع هم باید دراین مسائل تابع رهبر باشند. ” [49] دیگر مسائلی مانند اهمیت تعاونی ها، آزادی های اجتماعی و…… نشانگر تبیین نظامندی و تفکر سیستماتیک شهید بهشتی در حوزه اجتهاد و فقه حکومتی است.[50] تفاوت آشکار شهید بهشتی بادیگراندیشمندان و شاید فقها در این باشد که در تبیین نظام اجتماعی اسلام جغرافیای اثربخشی را نه تنها محدود به مسلمانان نمی دانند بلکه معتقدند که اسلام در خدمت همه مردم است و سعادت همگان را می خواهد ” اسلام آئینی جهانی است؛ مسلمان به سعادت انسان به صورت یک کل نگاه می کند و در راه نجات انسان به صورت یک کل تلاش می کند. اصولا محدود کردن آرمانهای یک انقلاب در نجات یک ملت شرک است”[51] بنابراین فقاهت و مصلحت اندیشی و دیگر ابعاد نظام اجتماعی اسلام فرامسلمانی و فراملیتی است. ” اسلام مرز نمی شناسد[52]….اسلام دین خداجویی است…….خطاب دین { به } کل انسانهاست چراکه برنامه های آسمانی هدایتگرش در جهت صلاح کل مردم جهان است( ناس ) است.”[53]
8. جامع نگری
اسلام دینی پاسخگو برای نیازهای بشر و به تعبیر شهید بهشتی نظامی جامع است.[54]به تمام ابعاد زندگی فردی و اجتماعی انسان توجه کامل نموده و آنرا نظامی می داند برای سعادت فرد و جامعه از این رو در عین ارج نهادن و اصاله دادن به جامعه و ترجیح مصلحت آن بر مصلحت فرد؛آسیب رسیدن به هیچ فردی را نمی پذیرد وبراین اساس اصاله آمیخته فرد و جمع را مطرح می نماید [55] ایشان تکیه اصلی اسلام را بر نظام اقتصادی و اجتماعی ای بر می شمرد که به دنبال خشکانیدن ریشه های گناه هستند [56] توجه به نیازهای اساسی ازجمله نشاط، تفریح، شادابی، ورزش[57]، تأمین اجتماعی، پویایی، رفاه، سلامتی، خوشبختی، عدل، صفا، دوستی، کمال و کمال یابی، آزادی [58]نیز از دیگر برنامه های جامع دین است که برای سازندگی فرد و جامعه باید مورد توجه قرار گیرد. همانگونه که اسلام در جهت سازندگی انسان و کرامت او برنامه هایی دارد به همان میزان برای ساختن جامعه نیز دستورات خاصی دارد. همانطور که اشاره شد برای غیر مسلمانان هم برنامه هایی دارد و این نشان جامعیت نظام دینی است.
در این راستا طرح تأسیس مرکز تحقیقات اسلامی، کوششی نو و جدید است برای شناخت جامع از دین اسلام که عناوین روان شناسی، جامعه شناسی دین، اقتصاد اسلامی یا فقه اقتصادی هم در آن ملاحظه می شود [59] و گامی مؤ ثر برای ارائه برنامه ای مدون در مسیر تحقق جامعیت دین می باشد.
مطالب فوق نشانه هایی است ازاندیشمندی حوزوی که تحول خواهی و دین پژوهی او در تاریخ معاصر کاملا آشکار است و مصادیق بارزی چون قانون اساسی جمهوری اسلامی بر دین پژوهی و تحول خواهی او گواهی می دهد هر چند در تبیین بخشهایی ازاین دین پژوهی از دیدگاهی کمتر و دیدگاهی دیگر بیشتر پرداخته شده باشد اما تا حدی می تواند نسبت ندادن روشنفکری دینی را به ایشان تبیین نماید.
با توجه به تعاریفی که از روشنفکری و پس از آن از روشنفکری دینی ارائه شده چنین به نظر می رسد که اصرار نمودن بر نسبت روشنفکری به اندیشمندان حوزوی از دو منظر صورت می گیرد:
منظر نخست آنکه پویایی در حوزه دین پژوهی مورد غفلت واقع شده و کوششهای گوناگون در حوزه فلسفه های فقاهت ، فلسفه و کلام ، عرفان ، تاریخ ودیگر علوم حوزوی مورد توجه و بررسی قرار نگرفته شده است. گویا شکل گیری علوم انسانی و فلسفه هر یک با ساحت فلسفه دیندارانه زیستن یکی دانسته شده در حالی که همه صاحب نظران علوم حوزوی با یکی دانستن ساحت این دو مخالف می باشند.
منظر دوم آن است که می کوشد با اصرار بر همسویی اندیشه های حوزوی و الهیاتی با تحولات بشری از جدایی عقل و دین و تهاجم و مقابله با دین از سوی مدرنیته جلوگیری نماید. این نگاه تدافعی به سوی اثبات حضور مدرنیته در متن حوزه های علمیه است و با نگرانی تمام می کوشد حوزه های علوم دینی را از ادبیات علوم جدید پر نماید و سمت و سوی فراگیری دانشگاهها را در حوزه ها ترویج نماید. چنین به نظر می رسد در آینده این نگرش که با انگیزه دفاع از حوزه های علمیه صورت می گیرد دو اشکال مهم را با خود به ارمغان آورد: ا. نا کارآمد معرفی کردن آموزه های دینی با گذشت زمان 2. از بین رفتن هویت اصیل حوزه های علمیه.
براین اساس نگارنده این متن با پرداخت بیشتر به ابعاد دین پژوهی شهید بهشتی برآن شد تا نگاه آرمانی به حوزه های علمیه را تا حدی معرفی نماید و جایگاه روشن و شفاف ضرورت حفظ آموزه های ناب اسلام و سنت معصومین علیهم السلام را در مقتضیات زمان تبیین کند.
هر تعریفی از روشنفکری دینی ارائه شود نمی تواند جایگزین پویایی فقیهانه برگرفته از آموزه های وحیانی باشد که در سیره عملی و نظری شهید بهشتی و شخصیتهایی مانند حضرت امام ( رحمه الله علیه ) مشاهده می گردد ..
آبشخورروشنفکری در غرب یا از مقابله دین و تجدد است که در این صورت نباید دین کلیسایی با ساحت اسلام مقایسه شود یا منشأ آن مقابله با جریانات سیاسی و ارتجاعی است که آمیخته به ظلم و ستم بوده اند این روشنفکری از هر نوع که باشد، نباید حوزه های علمیه را آنچنان مورد توجه خود قرار دهد که برخی از صاحب نظران حوزوی را با خود همراه سازد شاید مناسب تر توجه به این موضوع باشد که به آسیب شناسی حضور این نوع از روشنفکری در حوزه های علمیه پرداخته شود. به هر حال در پی آن نیستیم که جریان روشنفکری در دنیای جدید را طرد نماییم هرچند فراز و فرودهای آن کاملا قابل نقد و بررسی است، به همین دلیل نباید باب گسترش ادبیات و آموزههای این جریان را به حوزههای علمیه باز نمود از سویی هم نباید از روند این جریان و شیوه تاریخی در میان اندیشمندان گوناگون فکری در داخل و خارج از ایران غفلت ورزید که این مهم ، بخشی از تکالیف دینی و اخلاقی حوزویان به شمار می آید زیرا در میان روشنفکران آنان که با اعتقادات دینی در مورد مسایل جدید نظر می دهند باید مورد توجه جدی اندیشمندان و طلاب علوم دینی قرار گیرند و این امکان فراهم شود تا با ارتباط بیشتر و تعاملات منطقی از هر گونه انحراف اجتماعی جلوگیری به عمل آید و از نظرات سازنده آنان استفاده شود . در واقع حوزویان باید با تقویت و حمایت از این اندیشمندان به روشنفکری دینی اعتبار ببخشند و با تأیید برداشتهای آنان در مسایل منطبق با اسلام به هدایت این جریان بپردازند با این توصیف می توان نقش محوری اندیشمندان حوزه های علمیه در هدایت جریانات فکری و اجتماعی را نیز معلوم نمودبنابراین تفکر حوزوی نبایدضرورت وجوبی خود رانادیده انگاشته و به انفعال و روز مرگی راضی شود .
جمع بندی
با توجه به مطالب فوق، در نسبت روشنفکری به شهید بهشتی دو دیدگاه وجود دارد: دیدگاه نخست متعلق به کسانی است که دینداری شهید بهشتی را نوعی روشنفکرنمایی و دور شدن از پایبندیهای عمیق وسنتی به باورهای دینی تلقی می کنند و دیدگاه دوم هم مربوط به کسانی است که با نسبت دادن روشنفکر دینی به ایشان درصدد ارج نهادن، الگو قرار دادن و تمایزاین اندیشمند اسلامی با دیگر روحانیون می باشند. گروه اول متحجرینی هستند که باوری غلط از دینداری را ارائه می دهند و منشأ خرافه پرستی و جهالت در جامعه می باشند. اما گروه دوم علاقه مندان منصفی هستند که با انگیزه دفاع از حقانیت دین، سیره عملی و نظری شهید بهشتی را بر گرفته از آموزه های دینی می دانند. در این جا لازم است دیدگاه شهید بهشتی را در مورد مفهوم روشنفکری مورد بررسی قرار دهیم:
در دو مورد شهید بهشتی نسبت به روشنفکری متعارف در جامعه موضعی انتقادی داشته اند: با آن مفهوم رایج از روشنفکری که بیشتر نظریه پردازی می کند و در صد حفظ فاصله خود با جامعه است و در مقام اقدام و عمل ناتوان و ناکارآمد است[60] و در جای دیگری اظهار ناخرسندی از شنیدن نام این گروه می نمایند [61]
ایشان در مقاله ای با عنوان یک قشر جدید در جامعه ما که در سال 1339 تدوین شده؛ به اثر بخشی و نقش روشنفکران با ایمان در جامعه می پردازد، ضمن تأیید این گروه در جامعه و ضروری دانستن وجود آنها برای جذب بیشتر آنان پیشنهادهای زیر را مطرح می کند:
1. شناسایی افراد مؤثر
2. فراهم ساختن محیطی آرام برای تعامل بیشتر
3. پرهیز از هر گونه تعصب
4. برقراری گفت و گوی آرام در جامعه
نگاه مسوولانه شهید بهشتی به این قشر در جامعه و بستر سازی برای تحقق حضور آنها حکایتگر آن است که در حالت کلی با جریان روشنفکر دینی موافق بوده اند برخورد همدلانه و سازنده ایشان با مرحوم دکتر شریعتی گواه این مدعاست.
آنجا که ایشان نسبت به روشنفکری دینی و شخصیتهایی مانند دکتر شریعتی موضع شفاف و روشنی دارد؛ هرگز به معنای وانهادن سنت نیست و در مقام مخالفت با روشنفکرانی که با حفظ فاصله خود نسبت به مردم در مقام نظریه پرداز ی هستند هم موضعی کاملا دیندارانه و مبتنی بر آموزه های اخلاقی و اعتقادی دارند. از آنجایی که ایشان مقام عمل و نظر را یکسان دانسته و هر آنچه که در فهم از دین باور داشته عمل می نمایند از روشنفکران حاشیه نشین که در عمق جامعه حضور ندارند به شدت انتقاد می کنند و آنان را مورد سؤال قرار می دهند.
اما افرادی که شهید بهشتی را یک روشنفکر دینی می نامند باید بپذیرند که واقعیت آن است که سیره عملی و نظری شهید بهشتی فراتر از آن است که بتوان او را یک روشنفکر دینی نامید. با توجه به روش اجتهادی و اندیشه های کلامی و سیاسی ایشان و آنچه به وضوح در رفتارشان مشاهده شده، او یک تحول خواه در حوزه دین پژوهی است، نوعی از دیندارانه زیستن را ارائه می دهد که وحی قرآنی و سنت نبوی وسیره معصومین را می توان در آن پیدا کرد. به هر آنچه در حوزه فهم از دین به آن دست می یابد عمل می کند. مقتضیان زمان را عمیق و مطابق فهم انسانی و الهی درک می کند نه آنکه از سلیقه خود در زمان آگاهی استفاده کند بلکه در سایه باور فطری و مواجهه انسان با خدا تلاش می کند تفسیری ناب در عمل به دینداری ارائه دهد و کوشش می کند تا جامعه را به سوی این دینداری حرکت دهد. شاید تفاوت شهید بهشتی با دیگران که سبب شده به ایشان حداکثر به چشم یک روشنفکر دینی نگاه شود آن است که، مقام اندیشه و فقاهت متخصصان دین در اثر برداشتهای ناکارآمد آنها در جامعه در حوزه دینداری، اندیشه و عمل را گاهی از یکدیگر جدا می کند و یا با سلیقه ای شدن دین مقام فتوا و اجتهاد مورد تردید قرارمی گیرد. زمان آگاهی شهید بهشتی به گرفتن مدرک دانشگاهی محدود نمی شد او با تأ سیس مدرسه دین و دانش و با فراگیری و آموزش زبان انگلیسی و فعالیتهای دیگری که در بخشی از این مقاله به آن اشاره شد مقدمات روش اجتهادی را فراهم کرد که در فهم ازدین و مقتضیات زمان از او یک کارشناس مسایل جامعه یک صاحب نظر در حوزه مسایل اقتصادی، یک صاحب نظر در فقه سیاسی اسلام، یک مدیر توانمند در حکومتداری و بحرانهای حکومتی و بالاخره یک مجتهد ممتاز[62] و کم نظیر در حوزه علمیه قم ارائه داد. اگربه آثار مکتوب روش برداشت از قرآن،، بهداشت و تنظیم خانواده،کتاب ولایت، رهبری و روحانیت، بحث تکامل ودیگر آثار ایشان به منظور روش شناسی مراجعه شود،تحول خواهی در حوزه دین پژوهی آشکارو معلوم است. در کتاب ربا درا سلام مسایلی مانند بیمه، بانکداری و… به شکلی مورد بحث قرار گرفته که امکان یک زندگی دینی را در جامعه اسلامی به زیبایی ترسیم می کند و عدل اقتصادی را با محوریت عدالت و آزادی مطرح می کند. اینها بر زمان آگاهی و توجه به واقعیت دین دلالت دارد ؛ سمت و سوی همه ابعاد فکری او دیندارانه زیستن است ؛ اجتهاد در پرتو چنین دانسته هایی کارایی خود را نشان می دهد. انسان شناسی و معرفت نسبت به منزلت انسان در نزد شهید بهشتی، اصلی بنیادین،در مسیر شناخت از مقتضیات زمان بوده است. اینکه، از چه منظری به انسان باید نگریست و نیازهای او را در هر عصری چگونه از سوی دین پاسخ داد در روش شناسی اجتهادی شهید بهشتی مورد توجه جدی است.
شخصیت اخلاقی و خلاقیت ویژه شهید بهشتی نیز در این تحول خواهی بسیار مؤثر بوده است. ادب و بزرگ منشی و احترام به دیگران و داشتن روحیه ای صبور، آینده نگر و دور اندیش، آزاده، ابتکارو شجاعت او باعث شده بود که به مانندش در گذشته و حال مشاهده نشده باشد.[63] مقام طلبگی برای شهید بهشتی انتخابی آگاهانه و جسورانه بود و گزینش بزرگ او در مقام بندگی، ترجیح اینگونه زیستن بود و در این مسیر مستقل و سنت شکن بود و سعی می کرد با کارهای ناآشنا آشنا شود.[64] این ویژگی ها او را به یک استثنای تاریخی تبدیل کرده است و به فرموده مقام معظم رهبری” او یک چیزی فراتر از شخصیتهای عادی و معمولی آدمها را دارابود و این را ما در او مشاهده می کردیم شخصیتهای جهانی دنیا هم که ایشان را دیده بودند چنین احساسی داشتند.” [65]
باید بپذیریم که حوزه های علمیه برای ساختن شخصیتهایی مانند امام ( ره ) و شهید مطهری و شهید بهشتی ها ایجاد شده و نباید به دنبال رشد استثناء ها در حوزه ها بود. هرچند تفاوت فردی و قابلیتهای ویژه را نباید از نظر دور داشت لکن انتظار نمی رود که فاصله دیندارانه زیستن و زمان آگاهی و آرمان خواهی حوزویان به حدی باشد که از میان این همه یکی به مانند شهید بهشتی آنچنان بدرخشد که تاریخ غبطه اورا بخورد
نسبت روشنفکری دینی به شهید بهشتی از سوی اندیشمندان و صاحب نظران متدین در مسایل اجتماعی هرچند قابل سپاس و قدردانی است لکن تعریف دقیق و عمیقی از شخصیت و اندیشه های ایشان نمی باشد او یک تحول خواه دین پژوه بود که به جریان روشنفکری دینی هم اعتبار بخشید[66] اما او یک روشنفکر دینی نیست. بخشی از از این قضاوت به دلیل آن است که آنگونه که شایسته بوده در روند توجهات حوزویان مورد توجه قرار نگرفته است. امروز باید طلاب علوم دینی و اندیشمندان حوزوی به این پرسش پاسخ دهند که چرا بازشناسی اندیشه های شهید بهشتی مورد غفلت آنان قرار گرفته است ؟ شاید نتوان معلوم کرد که به تعبیر رهبر معظم انقلاب ” طلاب علوم دینی چگونه حرکت کنند تا مثل آقای بهشتی شوند. لکن این را باید بگویم که شرایطی که آقای بهشتی داشت دیگر آن شرایط نیست. امروز خوشبختانه شرایط همان چیزی است که امثال آقای بهشتی می خواستند باشد.”[67]
فهرست منابع
- قرآن کریم
- ” گزیده سخنان در ویژ ه نامه سالگرد تأسیس حزب جمهوری اسلامی” ، عروه الوثقی ، سال سوم ، شمار ه 69
- حسینی بهشتی محمد ، تفریح و موسیقی در اسلام ف تهران بقعه ، اول ،1387 .
- اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا تهران بقعه اول 1386
- ارزشها در نگاه شهید بهشتی تهران سازمان انتشارات روزنامه جمهوری اسلامی دوم 1375
- از زبان یاران ، تهران ، سازمان انتشارات روزنامه جمهوری اسلامی اول 1380
- هدانیت نیا گنجی فرج اله ، اندیشه های حقوقی شهید بهشتی ، تهران مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر ، اول 1382
- حسینی بهشتی ، محمد ، بایدها و نبایدها ، تهران بقعه اول 1379
- حسینی بهشتی سید محمد ، جاودانه تاریخ ج 4، 5 ، 6 ، 7 ، 8 تهران روزنامه جمهوری اسلامی ، سازمان انتشارات ، 1380 اول
- آیت الله بهشتی و دیگران ، آزادی ، هرج و مرج و زورمداری تهران بقعه اول 1381
- حسینی بهشتی محمد ، حق و باطل ، تهران بقعه دوم 1387
- شهید مظلوم آیت الله بهشتی ، ربا در اسلام ، تهران دفتر نشر فرهنگ اسلامی ، پنجم ، 1379
- حسینی بهشتی محمد ، روزنامه جمهوری اسلامی ، 13/4/77
- حسینی بهشتی محمد ، مبانی نظری قانن اساسی تهران بقعه دوم 1378
- حسینی بهشتی محمد ، نقش آزادی در تربیت کودک ، تهران بقعه ، چهارم ، 1386
- صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ج 3 چاپ اول ، تهران : ادره کل امور فرهنگی و روابط عممی مجلس شورای اسلامی ، 1364 .
- معین محمد ، فرهنگ فارسی تهران امیرکبیر یازدهم 1376
- قزلسفلی، محمد تقی، قرن روشنفکران تهران چاپ اول 1380ا هرمس
- قاسمی صدیقه، اسلام و مقتضیات زمان از دیدگاه آیت الله دکتر بهشتی، تهران: بقعه، اول، 1385.
- قاسمی صدیقه، به کوشش : شناخت اندیشه های اجتماعی شهیدآیت الله دکتر بهشتی ، تهران بقعه ، اول ، 1384 .
- باز شناسی یک اندیشه ، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، تهران اول 1380
- مصاحبه با آقای دکتر علیرضا حسینی بهشتی 8/10/1387
- مصاحبه با آقای دکتر فرشاد مؤمنی 20/9/1387
- مصاحبه با آقای دکتر محمد رضا حسینی بهشتی8/ 10/1387
- برنامه طلوع ماه 6؛ ویژه برنامه هفتم تیر : گروه فرهنگ و تاریخ و هنر شبکه یک سیما 6/4 /81
[1] در طراحی ساختار کلی مقاله از راهنمائیهای استاد محترم آقای دکتر محسن الویری بهره برده ام و در همینجا از ایشان تشکر می کنم.
[2] فرهنگ معین، صص 1690 – 1691
[3] قرن روشنفکران، ص 17
[4] مصاحبه با دکتر فرشاد مؤمنی
[5] مصاحبه با دکتر علیرضا حسینی بهشتی
[6] مصاحبه با دکتر محمد رضا حسینی بهشتی
[7] با توجه به اینکه اندیشه های ایشان هنوز هم در مهجوریت قرار دارد نگارنده لازم می داند در حد بضاعت ناچیز خود فراتر از نیاز این مقاله به آن بپردازد.
[8] بهشتی محمد، حق و باطل، ص39
[9] اسرا / 70
[10] به نظر می رسد نگاه شهید بهشتی نه تنها متفاوت از متکلمین است بلکه تا حدی هم با اندیشه های ملا صدرا متفاوت باشد.
[11] بهشتی، محمد، بایدها و نبایدها، ص 77
[12] برای مطالعه بیشتر به کتاب اسلام و مقتضیات از دیدگاه آیت الله دکتر بهشتی تألیف نگارنده مراجعه شود
[13] بهشتی، محمد،جاودانه تاریخ، ج 7، ص 230
[14] همان ج 4، ص 162
[15] بهشی محمد، بایدها و نبایدها، ص 50 ،
[16] بهشتی محمد، نقش آزادی در تربیت کودک، ص 15
[17] همان، ص 18
[18] همان، ص158
[19] بهشتی محمد، نقش آزادی در تربیت کودک، ص 159
[20] همان، ص 159
[21] همان،ص15
[22] بهشتی محمد، آزادی، هرج و مرج و زورمداری، ص17
[23] بهشتی محمد، جاودانه تاریخ ج 4، ص 196
[24] همان، ص 208
[25] بهشتی محمد، ربادر اسلام، ص 134و 135؛ همچنین به کتاب شناخت اندیشه های اجتماعی شهید بهشتی به کوشش نگارنده مراجعه شود.
[26] بهشتی محمد، جاودانه تاریخ ج 6، ص 115
[27] بهشتی محمد، ربا در اسلام، ص 135
[28] بهشتی محمد، مبانی نظری قانون اساسی، ص 65
[29] بهشتی محمد جاودانه تاریخ، ج 5 ص 144
[30] به نقل از اندیشه های حقوقی شهید بهشتی ص131
[31] بهشتی محمد، جاودانه تاریخ ج6، ص 123
[32] صورت مشروح مذاکرات نهایی قانون اساسی، ج 3 ص 1728
[33] به نقل از اندیشه های حقوقی شهید بهشتی، ص 129
[34] به نقل از اندیشه های حقوقی شهید بهشتی، ص 129
[35] بهشتی محمد، اتحادیه انجمن های اسلامی در اروپا، ص 134
[36] به نقل از اندیشه ای حقوقی شهید بهشتی، ص 130 ،” این عبارات شهید بهشتی یاد آور کلام مبارک امیر المومنین علی علیه السلام است
[37] از زبان یاران، به نقل از مقام معظم رهبری،ص 38
[38] به کتاب اسلام و مقتضیات زمان از دیگاه آیت الله دکتر بهشتی تألیف نگارنده مراجعه شود.
[39] اژه ای، برنامه طلوع ماه 6/4 /81 شبکه یک سیما.
[40] بهشتی محمد، اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا، ص 56 و 57
[41] بهشتی محمد، جاودانه تاریخ، ج 6، ص 126
[42] همان، ص127
[43] همان، ص 12
[44] بهشتی محمد، جاودانه تاریخ ج 8، ص 72 و 73
[45] برای مطا لعه بیشتر در این بخش به مصاحبه با دکتر فرشاد مؤمنی در کتاب شاخت اندیشه های دکتر بهشتی و به بخش اجتهاد در کتاب اسلام و مقتضیات زمان از دیدگاه شهید دکتر بهشتی تألیف نگارنده مراجعه شود.
[46] بهشتی محمد، جاودانه تاریخ ج 6 ص 32؛ ج7 ص 50
[47] ارزشها، ص 21
[48] بهشتی محمد، جاودانه تاریخ ج 8، ص 126
[49] بهشتی محمد، به نقل از اندیشه ای حقوقی شهید بهشتی، ص 116
[50] برای بحثی بیشتر در بارة جایگاه بینش اجتماعی شهید بهشتی در نهضت احیاگری دینی معاصر و مقایسة نظام تفکر اجتماعی ایشان با شهید مطهری، ر.ک. مقدمة آقای دکتر الویری بر کتاب ” اسلام و مقتضیات زمان از دیدگاه آیت الله شهید دکتر بهشتی”، از همین نگارنده.
[51] بهشتی محمد جاودانه تاریخ ج 2 ص 247
[52] بهشتی محمد، مبانی نظری قانون اساسی، ص 27
[53] بهشتی محمد،جاودانه تاریخ، ج 5، ص 108
[54] بهشتی محمد، عروه الوثقی شماره 69، ص24
[55] بهشتی محمد، مبانی نظری قانون اساسی، صص 61 -62
[56] بهشتی محمد، روزنامه جمهوری اسلامی، 13/4/77
[57] به کتاب تفریح و موسیقی در اسلام از شهید بهشتی مراجعه شود
[58] بهشتی محمد، جاودانه تاریخ 5، ص108
[59] به کتاب باز شناسی یک اندیشه از انشارات بقعه مراجعه شود
[60] بهشتی محمد، نقش آزادی در تربیت کودک، ص 146
[61] بهشی محمد، اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا، ص 136
[62] برای مطالعه بیشتر در زمینه معرفی روش اجتهادی شهید بهشتی به کتاب از زبان یاران مراجعه شود.
[63] به نقل از مقام معظم رهبری در کتاب از زبان یاران، ص و ص45 – 50
[64] همان ص 37
[65] همان صص 31 -32
[66] مصاحبه با دکتر فرشاد مؤمنی
[67] به نقل از مقام معظم رهبری از زبان یاران، ص 45