1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است
مصاحبه دکتر معتمدی و دکتر صدرایی اعضای سازمان کتاب های درسی پیش از انقلاب درباره شهید بهشتی- بخش دوم

دکتر بهشتی علاوه بر برنامه ریزی، نیروی انسانی نیز تربیت می کرد

-شما آقای معتمدی اگر مطلبی هست بفرمایید.

معتمدی: سال ۵۶ استاد صدرایی بازنشسته شدند یعنی پیش از آنکه آن مسائل حاد در آنجا مطرح بشود ولی همانطور که می فرمائید آن سازمان ملی میهنی بود. منتهی در کتابهای علمی ما که مسائلی وجود نداشت. مشکل درکتابهای علوم اجتماعی بیشتر بود. مسائلی که جناب دکتر فرمودند در کتابهای علوم دینی خود آقایون مراعات می کردند که مسائل اصلا ظاهر نشود ولیکن در کتاب علوم اجتماعی من همان سالها یادم هست که یکی از دوستان ما که نویسنده آن کتابها بود و اغلب از فقر و نابسامانی هایی که مخصوصا از کوی های جنوب تهران مانند کوی نهم آبان بود در آنجا نوشته بود. برای این مطلب از او ایراد گرفته بودند که این مسائل نباید به این شکل باشد و انتقادهایی که نویسنده کرده بود را پیگیری کرده بودند و سئوال و جوابی می کردند. سئوالات کم و بیش بود مثلا من خودم یادم هست که سال ۵۶ کتابهای فیزیکی که ما نوشته بودیم، بخشی از آن مربوط به انرژی اتمی بود که آقای دکتر قلم سیاه نویسنده آن کتابها بودند و من کارشناس آنها بودم. بخش هایی مانند اینکه که ساختمان اتم چطوری هست و مسائل مربوط به ساختمان هسته ای. یک وقتی در یکی از جلساتی که در اصفهان رفته بودیم در دبیرستان دانشگاه اصفهان. سئوالاتی را دانش آموزان در خصوص همین مسائل اتمی از آقای دکتر قلم سیاه پرسیدند. موقعی که من آمدم تهران از وزارتخانه تلفنی کردند که شما چند دقیقه ای بیایید اینجا. وقتی که رفتیم پرسیدند که چه مسائلی در آنجا مطرح شده بود؟ البته وقتی که من کتاب اصل و برنامه ای را هم که بود بردم دیگر مسائلی مطرح نشد. لیکن گوشها و چشم ها از این بابت کم و بیش باز بود و به این مسائل توجه می کردند. حساسیت بیشتر روی کتابهای تاریخ بود، البته نه به گذشته تاریخ کاری نداشتند و نه به تاریخ های تازه هم که تصحیح نشده بود، لیکن روی کتابهای علوم اجتماعی دقت نظر داشتند.

آقای دکتر نائینی که بعد مسئولیت دفترتألیف را برعهده گرفتند روزی اعلام کردند که کارشناسان کتابهای درسی بایستی بیایند با سازمان پژوهش درسی یکی بشوند. برای اینکه پیدایش این سازمان پژوهش اصلا وسیله‌ای شده بود که آن سازمان کنار برود. و خوب ما هم از آن سازمان کتابهای درسی که در بلوار الیزابت بود رفتیم. مسئله تحول در کتابهای درسی خیلی سریع در سال ۵۸ شروع شد که آن زمان و یا سال بعدش آقای دکتر ] بهشتی[ مسئولیت دادگستری را پیدا کرده بودند. آقای دکتر ] بهشتی[  از ایشان خواسته بودند حالا که تحول روی کتابهای درسی دارید انجام می دهید، کتابهای دینی را چکار می کنید. آقای نائینی پاسخ داده بودند که ما علاقمند هستیم همان کتابهایی را که شما که با دقت نوشتید همانها ادامه پیدا کند. ایشان گفته بود نه، جامعه تحول پیدا کرده است. کتابهای درسی هم بایستی همراه با تحولات جامعه تغییر پیدا کند و نیازهایمان با نیازهای قبلی تفاوت پیدا کرده است. شما بایستی گروه تازه ای را دعوت بکنید و بیایند و کتابهای جدید را بنویسند. البته کتابها تغییراتی کرده که من در تخصصم نیست که آن کتابها را نظارت کنم ولیکن ما بعد از انقلاب مشکل بزرگی با آن کتابهای درسی پیدا کردیم.

یعنی کارشناسانی که قبلا با نوشتن آشنا بودند و نمونه شان دکتر بهشتی بود دیگر نبودند. یک مرتبه یک گروه زیادی بازنشسته شدند و کنار رفتند و یا آنهایی که سن بازنشستگی نداشتند به معلمی فرستادندشان. یک مرتبه یک دفتری که یک صد نفری نیرو داشت و همکاری داشتند و مغز متفکر آموزش و پرورش بودند جانشین شد یک سری آدمهای علاقمند و انقلابی ولی ناآگاه به مسائل آموزشی، بطوریکه کتابهای تاریخ و جغرافیای ما هر سال شروع شد عوض شدن یا یک مقدار سیاسی شدند. چهره های سیاسی را بعنوان نویسنده دعوت می کردند و عکسهایشان را می گذاشتند و سال بعد متوجه می شدند که آن چهره خیلی هم لازم نبوده کنار گذاشته می شد و چهره تازه ای جایش را می گرفت. مخصوصا در کتابهای علوم اجتماعی و کتابهای اقتصاد ما مشکل بزرگی بوجود آمد. دانشجویی که هنوز دوره لیسانسش را تمام نکرده بود ولی خوش خط و خوش سخن بود حالا دعوت شده بود برای نویسندگی، و یک عده زیادی از آنهایی که مهارت هایی داشتند هم آقایون باهاشون همکاری نکردند و یا دعوتشان نکردند و یا اینکه تشویقشان نکردند و اینها خیلی زود یا رفتند یا افسرده شدند. این مسائل را ما داشتیم. با وجود تلاشهای سی و چند ساله اخیر ما هنوز به آن موقعیتی که آن سالهای قبل از نظر تعداد کارشناسها داشتیم و نمونه کارشناسان نرسیدیم. مثلا ما مشابه خود دکتر بهشتی را خوب نداشتیم در امور دینی، دکتر باهنر را که نداشتیم در این قسمت. در قسمت علوم ریاضی ما آقای موسوی را داشتیم که از سالهای پیش مجله منتشر کرده بود. آقای اسجدی را داشتیم، اینها شخصیتهای فرهنگی بودند. یا در قسمت ادبیات فارسی ما دکتر عنبری را داشتیم و آقای دکتر شایسته را داشتیم که هنوز مطلع هستید مشغول کار هستند منتهی در سازمان دیگری. آن سازمانی را که در سال 43 دکتر خانلری، احمد آرام، رضا عصار، و یک شخصتیهای فرهنگی بوجود آورده بودند و روز به روز هم قوی ترش می کردند که کتاب علوم ابتدایی ما را مثلاً جهانشاهی بنویسد و صیاهی بنویسد دیگر نداشتیم. دیگر آنهایی که قدرت نوشتن داشتند مورد قبول آقایون نبودند. بعد از این بابت ما افت کردیم، با وجود اینکه یک عده تلاش بسیاری کردند.

– مقداری برای ما راجع به ساختمان، طبقات و اینکه شما در چه طبقه ای بودید و اتاقها و وضعیت آنها و اینکه کجای بلوار الیزابت (بلوار کشاورز کنونی) بودید کمی توضیح میفرمایید؟

معتمدی: ما در بلوار کشاورز کنونی بین بیمارستان پارس و ساسان در کوچه سعید بودیم که در ضلع شمالی بلوار بود. ساختمان چهار طبقه بود و آسانسور هم نداشت و آقای دکتر ] بهشتی [  هم درست هر روز ساعت هشت و نیم می آمد بطوری که ما نظم خاص دکتر را می دیدیم. ساعت دوازده هم که می شد ایشان معمولا یک ساعت زودتر از کارشناسان دیگر می آمدند. مثلاً کارشناسان دیگر از ساعت یک – یک و نیم می رفتند و آنجا هم دفتری بود که نیاز به کارت زدن نبود و امضاء کردن نبود برای اینکه آدمهایی که آنجا بودند ساخته شده بودند برای ساختن ایران.

صحرایی: دکتر که وارد می شد ما از طبقه چهارم می فهمیدیم که دکتر بهشتی وارد شده سلام علیکم سلام علیکم و همه سلام می کردند و ایشان هم با صدای بلند جواب می داد و همه متوجه می شدند و می گفتند دکتر بهشتی آمد.

معتمدی: بله، سال ۵۶ بود روز ۲۴ اسفند تولد رضا شاه بود و دعوت کردند که دوستان یک جلسه ای در پایین دارند و کارشناسان تشریف بیاورند. رفتند داخل جلسه. آن رئیس جلسه گفتند شرینی را کی باید بدهد چون افراد از خودشان یک جعبه شرینی می خریدند. یکی از افراد گفتند بزرگ ما آقای دکتر هستند. ایشان گفتند بله بله چقدر خوب است شرینی خوردن با دوستان، آقای صناعی، صناعی که خدمت گزار بود آنجا، این پنج تومان را بگیرید دو جعبه شرینی بخرید یک جعبه را بگیرید برای خودتان مجموعاً و یک جعبه را بیاوردید برای دوستان. ولی اینکه بگویند امروز روز تولد رضا شاه است، من شرینی نمی دهم، اصلاً این بحث ها نبود. خیلی سطح بالاتر از این بود که این مسائل را مطرح کنند.

– آن زمانی که شما بودید رؤسای سازمان تغییر کردند. آنها چه کسانی بودند؟

معتمدی: رئیس سازمان آقای بزرگ نیا بود که جای آقای نوایی آمده بودند. سه سال اول آقای محمود بهزاد بود که یک گروهی باهاش همکاری می کردند که استاد احمد آرام جزو اینها بود. و چند نفری که از سطح علمی و فرهنگی در سطح بالا قرار داشتند. بعدش آقای فولادی آمدند و این سالهای آخر و آن سالهایی که من و آقای بهشتی بودیم، آقای بزرگ نیا رئیس سازمان بودند، که بعد از بازنشستگی مسئولیتی در کارخانه ذوب آهن پیدا کردند. ده سالی هم بعد از انقلاب آنجا مسئولیت داشت. همسر ایشان هم از خانواده صافی گلپایگانی بودند و یک مدتی هم آقای عبدالحسین حائری ، پسر آیت الله شیخ عبدالکریم حائری، رئیس سازمان بودند.

– یک اسمی هست که پای بعضی از نامه هایی که به شهید بهشتی نوشته شده، نامه سازمانی به نام معیری مدیرکل تحقیقات و بررسی کتابهای درسی. اگر می شودراجع به ایشان کمی توضیح بفرمایید.

معتمدی: بله، همزمان که آقای دکتر بزرگ نیا رئیس سازمان کتابهای درسی بودند، آقای معیری هم مدیرکل تحقیقات و بررسی کتابهای درسی بودند. ایشان هم یک شخصیت فرهنگی بودند. خیلی زود هم قبل از انقلاب بازنشسته شدند.

– این دفتر تحقیقات و برنامه ریزی درسی در خیابان خردمند شمالی بوده، درسته؟

معتمدی: بله . اما الان می دانید که اول خیابان ایرانشهر هست. یعنی یکی از دفتر های سازمان پژوهش و برنامه ریزی درسی، که آقای دکتر امیری رئیس آن بودند سال ۱۳۵۵ تأسیس شده است و آقای معیری هم در آنجا بودند. خود آقای معیری رشته ریاضی بود و آقای دکتر باهنر کارشناس آقای معیری بودند.

– در نامه های اداری که رد و بدل شده بین شهید بهشتی یک موردی به نام طرح سپنتا بود که بعدا توی اسناد ساواک دیده می شود که شهید بهشتی به علل حالا فعالیتهایی که داشتند و توسط ساواک شناسایی شده بوده این فعالیتها، ساواک توصیه می کند که ایشان از طرح سپنتا حذف بشوند علیرغم اینکه ایشان فرم مربوط به طرح سپنتا را پر کرده بودند. حالا این طرح سپنتا چه بود؟ آیا شما در جریان هستید که چی بوده است؟

آقای معتمدی: نه من نمیدانم شاید جزو آن برنامه هایی باشد که من با آن آشنایی ندارم .

– ممکن است آقای دکتر صدرایی در موردش بدانند.

صدرایی: آموزش های نظامی، کارشناسان ما را همان سال ۵۵ و ۵۶ می بردند برای چند روزی که من یادم هست بعضی ها در سازمان مان می گفتند که ما نمی آئیم آنجا و مقاومت می کردند و یک عده ای هم مسئله ای برایشان نبود. مسئله آموزش های نظامی شاید آن طرح سپنتا باشد که بیشتر برای نگهداری محل و مکان و اینها بوده است. مثلا آقای دکتر گنجی معلمی را خواسته بود برای مدرسه ولیعهد. گنجی به رئیس سازمان گفته بود که معلم می خواهیم. رئیس سازمان به دکتر بهشتی مراجعه کرد و مشورت کرده بود. و ایشان گفته بودند بهترین معلم همین کارشناسان کتابهای درسی هستند که زودتر از بقیه با کتاب آشنا شدند. چون می دانید که ولیعهد در سال ۴۵ کلاس اول دبستان که رفت همزمان با تأسیس نظام جدید بود. همه یک سال یک سال می رفتند بالا و کتاب هنوز به دست معلم نرسیده بود ولیکن کارشناس کتاب درسی از یک سال قبل می دانست چی هست. این بود که تقریبا معلمین آنجا به توصیه آقای دکتر بهشتی از آنجا انتخاب می شدند. چند نفری بودند که اگر لازم شد اسامی شان را بهتان می دهم. طبعاً بعد از انقلاب اینها هر کدامشان برایشان مشکلاتی بوجود می آمد که دکتر بهشتی گفته بود شما مدرسه را انتخاب کنید آن آقایی را که فرستاده شده است این بهترین معلمی بوده است که انتخاب شده است. برای اینکه کارشناسانی که در این سازمان کتابهای درسی بود حتما باید ۱۵ سال در مدرسه بوده باشد حالا چه معلم و ناظم و مدیر مدرسه. در حالی که بعد از انقلاب درب باز شد و اغلب افرادی که حتی استخدام رسمی دولت نبودند و معلمی نکرده بودند و با این کار آشنا نبودند بر روی مسائلی وارد شدند و مشکلاتی زیادی ما پیدا کردیم.

-این یکی از مسائلی است که مطرح هست و بایستی یکمقداری روشن بشود.

– یک مسئله ای که خیلی مطرح هست و ما می خواهیم روشن بشود و اصلا مسئله ای نیست که ما بخواهیم از مرحوم بهشتی دفاع کنیم، نه . یک مسئله تاریخی هست می خواهیم مشخص کنیم. مثلاً زمانی که خانم پارسا وزیر آموزش و پرورش بودند، طبیعی است که با سازمانهای زیر دست خودشان ارتباط داشتند. آیا خاطره خاصی دارید که احیاناً ایشان آمده باشند در سازمان کتابهای درسی و یا احیاناً برخورد خاصی بین ایشان و آقای بهشتی بوده باشد یا بعد ها چه طوری بود اصلاً بیشتر با مسئول سازمان مرتبط بودند یا نه ایشان می آمد و مشارکت داشت و نظارت دقیق به قضایا داشتند. من دوست دارم خیلی شفاف و راحت مطرح بشود برای اینکه خیلی در موردش افسانه درست شده در مورد این مسائل. من قبول دارم که ممکن هست که ظلم هایی شده باشد، بدی های انجام شده باشد و رفتارهای نادرستی انجام شده باشد. می خواهیم از نظر تاریخی شفاف و روشن بشود این مسئله که به چه صورت بوده است.

معتمدی: من زمانی که خانم پارسا بودند آنجا نبودم. آنها حوالی سالهای ۴۷ و بعدش بودند در حالی که من سال ۵۴ که آمدم دکتر گنجی بود این اواخر. اینها که ارتباطاتشان خوب بود و اغلب در جلسات برخوردهایشان خیلی مودبانه و مسئولانه بود. ولی در مورد زمان گذشته اغلب یک صحبتهایی در بیرون گفته و شنیده میشود که من اطلاعی ندارم.

– شما چیزی به خاطرتان نمی آید در رابطه با خانم پارسا؟

صدرایی: عرض شود که من آنقدر می دانم که آقای دکتر بهشتی مرتب دفتر خانم پارسا می رفتند و با ایشان ملاقات خیلی داشتند و روابطشان حالا اگر نگوییم حسنه بود ولی روابط بدی هم نبود. خانم دکتر پارسا خیلی آدم عاقلی بود ملاحظه آقای دکتر بهشتی و روحانیت و حوزه و اینها را خیلی داشت. البته آن موقع یک تهمت هایی را هم به ایشان می زدند و من نمی دانم تهمت بود یا واقعیت بود. می گفتند ایشان بهایی است ولی رابطه اش با حوزه و علما و اینها خیلی خوب بود. مخصوصا آقای دکتر بهشتی من یادم هست چندین بار ایشان به دفتر خانم پارسا رفتند. خوب آقای دکتر بهشتی آدم کمی نبود و خودش از یک وزیر خیلی مهمتر بود اینکه بلند بشود و برود دفتر وزیر البته برای کارهای اداری بود و برای کتاب و حل مشکلات بود. ولی خوب اینطوری بود. یک مسائلی حب و بغضهایی هم همیشه هست و اینها را دخالت می دهند و شایعات درست می کنند برای اشخاص. زمانی که من رئیس آموزش و پرورش بودم در شهرستان قوچان، خانم دکتر فرخ رو یک دوره بازدید داشت. آمده بود شمال و آمد به شهر ما خیلی خانم سنگین و رنگین و متشخص بود. لباسی که ایشان پوشیده بود یک پیراهنی بود که تا مچ پایش بود. چادر و روسری هم نداشت ولی نه آرایشی داشت و خیلی وزین بود. در حالیکه خانم معلمهایی خودمان داشتیم و مدیران خیلی جلف بودند و حرکات نامناسب داشتند. ایشان خیلی وزین و با شخصیت آمدند بازدید کردند و خودشان هم رفتند سر کلاس از بچه ها سئوال می کردند و معلمان را تشویق می کردند یعنی خیلی احترام می گذاشتند به معلم. خانم دکتر فرخ رو، خدا بیامرزدش، یک انسان کاملی بود. حالا مسئله تدینش را ما تضمین نمی کنیم. برای اینکه هیچکس حتی آنهایی که تظاهر به دیانت می کنند ممکنه دروغ بگویند و متظاهر باشند. ولی ایشان خیلی در مجموع آدم باشخصیت و وزین و خوبی بود. واقعا شایسته مقام وزارت بود و شایستگی این را داشت. البته سرکلاس هم که می آمد خیلی با خوشرویی با معلمان و مخصوصا با خانمهای معلم روبوسی می کرد و از بچه ها سئوال می کرد. اصلا مثل اینکه معلم آن کلاس بود و وارد هم بود به همه مسائل و خیل مسلط بود. در مجموع خانم فرخ رو واقعا یک شخصیت مناسبی بود برای وزارت.

– آقای دکتر من می خواستم در مورد باشگاه مهرگان و جامعه معلمان از حضورتان سئوال کنم. حقیقتش خاطرات آقای دکتر درخشش را می خواندم. خاطراتی که هاروارد آن را منتشر کرده. ایشان اشاره کرده اند که دکتر بهشتی و دکتر باهنر به واسطه اینکه کارمند آموزش و پرورش بودند، البته بعلت فعالیتهای صنفی و سیاسی شان، عضو جامعه معلمان و باشگاه مهرگان بودند و حتی حق عضویت را هم می پرداختند و ایشان از این سه نفر نام می برد بعنوان اعضای فعال و مبارزی که روحانی بودند و مشخصا با هیبت روحانی آمده بودند آنجا، در ضمن در یک جایی از خاطراتشان اضافه می کند که روز تشییع جنازه دکتر خانلری ظاهرا این سه نفر در جلوی صفوف تشییع کنندگان هم بودند. حالا من می خواهم بدانم کلا در ارتباط با جامعه معلمان شکل ارتباطشان چه شکلی بوده و آیا معلمین همشون با جامعه معلمین در ارتباط بودند. آیا یک تشکیلات صنفی بوده و یا یک تشکیلات صنفی سیاسی بوده، به چه صورتی بوده این ارتباط. هر کدام از عزیزان لطف کنند ممنون می شوم.

معتمدی: عرض کنم که انجمنهایی که در آموزش و پرورش تاسیس شده است را من یک موقعی می نوشتم از انجمن معارف شروع کردیم. که در اولین مدرسه ای که در ایران میرزا حسن رشدیه دائر کرده است، انجمن معارف به وجود آمد، امین الدوله همانی که وزیر بود یا نخست وزیر بود در آنجا دخالتی می کرده و حتی خود مظفرالدین شاه کمک می کرد به آن انجمن و نهضت مدرسه سازی را آن آنجمن در ایران بوجود آورد. که بیست و شش نفر عضو داشته است و این بیست و شش نفر تصمیم می گیرند که هر کدامشان یک مدرسه بسازند. و یک انقلابی بوجود می آید از نظر مدرسه سازی که در حیات یحیی، مثلا یکی اش دولت آبادی بوده که خودش مدرسه سادات را بوجود آورده است بعد یک انجمنی به وجود می آید سال ۱۲۹۰ شمسی یک گروهی را در زمان حکیم الملک می فرستند به خارج برای اینکه اصلا سازمان آموزش و پرورش ما را بسازند. با وجود اینکه بودجه کم داشتیم سی نفر را می فرستند شش سال بعد از انقلاب مشروطیت ۱۲۹۰ و پانزده نفرشان را هم فقط برای تعلیم و تربیت می فرستند معلمی و پانزده نفر را برای پزشکی و صنایع و کشاورزی و همه قسمتها. مثلا از آن پانزده نفر یکی شان پدر خانم میرهادی هست که مهندس فضل الله میرهادی بوده است که بعد که میاید راه آهن سراسری را می کشد. از آن پانزده نفری که در تعلیم و تربیت کار می کنند یکی شان دکتر علی اکبر سیاسی هست ، دکتر صدیق هست و این گروه آدمها را می فرستند. و این آدمهایی که می آیند در زمان رضاشاه گروهی را بوجود می آوردند که به نام کانون ایران جوان که اینها برنامه هایی که در زمان رضا شاه مطرح میشود بیشتر زاییده فکر اینها هست. یعنی یک مرکز مدیریت فکری برای جامعه می شود و اینها هستند که آن تحولات را بوجود می آورند. بعد از سال ۱۳۲۰ هست که این انجمن مهرگان بوجود می آید. و پایه گذاران اولیه اش آدمهای بزرگی جزو اینها بودند مثلا دکتر خانلری جزو اینها بودند یا دکتر معین.

– دکتر صدیق اعلم هم  بودند.

معتمدی: بله دکتر صدیق هم بودند. اینها باشگاهی بودند که من یادم هست بعد از سال ۵۲ هم آقای مصحفی و اسجدی، خود مرا هم می بردند وقتی که یک مرکزی در لاله زار نو بود. آنجا بیشتر جای نشستن و دیدار بود و بیشتر انگیزه صنفی داشته. شاید مسائل سیاسی هم بود لیکن در آن قسمتهایی که بیشتر عموم بودند بیشتر مسائل صنفی مطرح می شد. سخنرانی هایی که انجام می شده مثلاً دکتر هشترودی را دعوت می کردند که سخنرانی هایی علمی می کردند. انجمن فعالی بود. اینکه گفتم سال ۵۲ یعنی بعد از حدود ده-پانزده سال بعد از فوت دکتر خانلری بود. خوب در سال ۳۹ بعد از فوت دکتر خانلری آقای درخشش از آن فضایی که بوجود آمده بود خوب استفاده کرد و به وزارت هم رسید و در وزارتش تحولی هم بوجود آورد و مثلا تحولش این بود که من که تازه معلم شده بودم به من و بقیه نامه ای نوشته شده بود که معلمین چه نشسته اید که مثلاً در آموزش و پرورش کارنامه می فروشند و فعالیتهای نابجا می کنند من و شما مسئول هستیم که جلوگیری کنیم از این کارها. و سه تا تلفن داده بود که هر موقع برایتان مسئله ای پیدا شد به این شماره ها می توانید زنگ بزنید و مطالبتان را بنویسید از این جهت آدم فعالی بود. از اینکه درخشش این توان را داشت که بتواند آدمهای مؤثری مانند دکتر بهشتی و یا مفتح را بیاورد و جذب کند این کار را می توانست انجام دهد. خوب اینها ضمناً آدمهایی بودند مثل دکتر بهشتی. اتفاقاً دو سه شب پیش من با یکی از روستاییان اطراف خودمان که صحبت می کردم گفت ما از سال ۱۳۲۵ و ۱۳۲۶ بعضی از این روحانیون که مطرح شدند بعد که در روستای خودمان پیدا می شدند که اینها می آمدند و می گفتند بعضی از بچه های باهوش را بفرستید قم، اونهایی که وضع مالی شان هم خوب نیست، که ما کمک مالی شان کنیم تا بتوانند ادامه تحصیل بدهند ،این همان سالهای بود که مرحوم دکتر بهشتی هم مشغول حوزه بودند و هم مشغول تحصیل در مدرسه، می گفتند بفرستید قم تا عقب نمانند و دیپلم بگیرند و هم اینکه بتوانند در مدرسه ها تحصیل بکنند و فعالیت کنند و این فعالیتها را این آقایون کم و بیش آنجا داشتند و هر جایی که احساس می شد که می توانند یک منبری برای سخنرانی داشته باشد و یک تریبونی برای حرف زدن داشته باشد ازش استفاده می کرد. احتمال دارد که این مسئله درست باشد.

من در همان مطلبی که در رابطه با معلمین بزرگ نوشته‌ام مسئله اینکه آقای دکتر بهشتی برنامه ریزی می کرده در کارها و این برنامه ریزی در کارها را به اطلاع مجتهدین بزرگ می رسانده است. بعد علاوه بر اینکه برنامه ریزی می کرده، نیروی انسانی تربیت می کرده. مثلاً فرض کنید کلاس زبان انگلیسی علاوه بر اینک در مدرسه دین و دانش ترتیب می دهند، ترتیبی می دهند که یک کلاس جداگانه برای روحانیون تدریس کنند. چون در آن کلاس فقط زبان انگلیسی تدریس نمی شده است. بلکه مسائل سیاسی و اجتماعی و مطرح می شده برای اینکه هر کدامشان می توانستند یک شهرستانی بروند و بتوانند اثر گذار باشند. و آن فعالیتهای اخلاقی و معنوی و دینی را به روستاها توجه داشتند. خیلی جالب بود که جناب دکتر بهشتی که آقای دکتر صدرایی می گویند به دفتر دکتر فرخ رو پارسا می رفت با آن کشاورزی هم که با مرحوم پدرشان در ارتباط بوده است و ارتباط شان را حفظ می کردند.

<<مصاحبه دکتر معتمدی و دکتر صدرایی اعضای سازمان کتاب های درسی پیش از انقلاب درباره شهید بهشتی/بخش اول

>>مصاحبه دکتر معتمدی و دکتر صدرایی اعضای سازمان کتاب های درسی پیش از انقلاب درباره شهید بهشتی/بخش سوم


نسخه چاپی
دیدگاه‌ها