بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدُلله ربّ العالمين، و الصلاة و السلام علي جميع انبيائه و رُسُله، و علي سيّدنا خاتم النبيّين، و علي الائمة الطاهرين من اهل بيته، و الخیرة من آله و صَحْبِهِ، و السلام علينا و علي عباد الله الصالحين.
«وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسيحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ * اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ * يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ * هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ * يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ كَثيراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها في سَبيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَليمٍ * يَوْمَ يُحْمى عَلَيْها في نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُون»[1]
«يهود گفتند عزير پسر خداست. مسيحيان گفتند مسيح پسر خداست. اين حرفي است كه از دهانشان بيرون ميآيد، درست شبيه گفتار کسانی که پیش از آنها به راه کفر رفتند.
خدا آنها را نابود كند. از كجا چنين دروغهايي به آنها الهام ميشود؟ اينها با دانشمندان و زاهدانشان معاملة خدا میکنند، و همچنان که مسيح پسر مريم را که با او چون خدا رفتار میکنند، آنها را میپرستند. به آنها دستور داده نشده بود جز اینکه خدای یکتا را بپرستند. جز خدای یکتا، خدايي نيست. پاك باد از اين شريكهايي كه اینها میآورند.
(مسئلة توحيد در اسلام آن قدر وسيع و دامنة نفوذش زياد است كه اگر توحيد درست شود، همه چيز درست ميشود.) اینها ميخواهند نور خدا را با دهانشان خاموش كنند، و خدا نمیپذیرد جز آنکه نور خود را تمام و کامل کند، هر چند کافران خوش ندارند. اوست كه پیغمبرش را برای هدايت و راهنمایی و دين حق فرستاد، تا او را بر همة دینها پيروز كند، هر چند مشركان خوش نداشته باشند و خوششان نیاید. اي مسلمانان! بسياري از دانشمندان دینی و علمای دین و بسیاری از زاهدان اموال مردم را به باطل و بدون حق میخورند. مردم را از راه خدا باز میدارند. کسانی که طلا و نقره را گنجینه میکنند. در راه خدا خرج نميكنند. به آنها شكنجه دردناك خدا را نويد بده. روزي كه بر این طلا و نقره در آتش جهنم آتش دمیده میشود تا سرخ شود و داغ میشود و داغزده میشود با همین پولها بر پیشانی آنها و پهلوی آنها و پشت آنها و گفته میشود اين است آن گنجینهای که برای آخر و عاقبت خودتان گنجينه ذخیره کردهاید. بچشيد آن گنجینهای را که برای خود فراهم کرده بودید.»
آیات امشب تقریبا آیات منحصر به فردی است در قرآن کریم دربارة دو مطلب. مطلب مهم آن مربوط به عالمان دینی و مردم پرهیزکار در اجتماع و روابط بین مردم علمای دین و به اصطلاح پرهیزکاران و متقیان در اسلام.
بررسي نقش روحانيت در اسلام و ساير اديان
از مجموع آيات و روايات به خوبي استفاده ميشود که آن روحانيتي كه در ميان همة اديان مرسوم است، در اسلام وجود ندارد. چون روحانيت در اديان مختلف عبارت است از یک عده مردمي كه اطلاعات ديني دارند و بيش از مردم ديگر به خدا نزديك هستند، صاحب اختيار دين مردم هستند و صاحب اختیار دنیای مردم در آن جهت مربوط به دین. پولهايي كه بايد در راه دين صرف شود بايد به دست آنها برسد و صرف شود و اگر به دست آنها نرسد، فايدهاي ندارد و بيهوده است. خلاصه اينکه اینها ياوران اختصاصي دين هستند به اين معنا كه صاحب اختياران اختصاصي دين هستند و يك نوع واسطة ميان مردم و ميان دين هستند. اين معنی روحانيتي است كه در جميع اديان عالمی که ما ميشناسيم، اعم از ادياني كه اصلاً ريشة الهي ندارند یا آن ادیانی که ریشة الهی دارند.
بتپرستها هم بتخانههايشان نگهبانان و متولياني دارد. اين متوليان بتخانه، ميان مردم و بتها واسطه هستند. مردم كه ميخواهند پيش بتها بيايند، بايد از اين متوليان اجازه بگيرند، به اينها نذر و نذوراتي بدهند، پولی بدهند، احتراماتي بگذارند. اگر خواستند مستقيم با بتها تماس بگيرند نميشود. بدون وساطت اينها عملي نيست.
در آيين بودا و برهمايي كه از آيينهاي معروف دنيا هستند و همچنین در آيينهاي كوچك هندي، چيني، ژاپني و آفريقايي، در آنچه که علمالادیان قدیم و علم الادیان امروز که خیلی وسیعتر مطالعه کرده و نقل میکند و تا حالا مطالعه کردهام، در تمام اديان موجود در دنيا، از كوچك و بزرگ و از معروف و غيرمعروف، يك گروه مردم هستند كه نگهبانان اختصاصي دين، متوليان دين و واسطههاي ميان دين و مردم هستند، به طوري كه مردم از طريق آنها ميتوانند به دين و هدفهاي ديني دسترسي پيدا كنند. حلال و حرام را از طريق اینها ميتوانند بشناسند، از زبان اینها حق و باطل را ميتوانند بفهمند و از طريق اینها ميتوانند به خدا نزديك شوند و از طريق اینها ميتوانند توبه و گناهان خود را پاك كنند.
خواه ناخواه، اين سمت با امتيازاتي براي اينها همراه است، پولهايي دارند، احتراماتي و مقاماتي دارند. به خصوص نذرهايي برايشان برده ميشود. مردم عادي نذر ميكنند براي روحاني که به او چيزي بدهند تا خدا از آنها گره گشايي كند.
چنين روحانيتي در اسلام نيست و حرام و باطل است. اين آيات هدفش اين است و اين نوع روحانيت را میکوبد. در اين آيات به مسلمانها که نهضت جدیدی را در مقابل دستگاه معروف دینی مسحیت و یهودیت شروع کردند میگوید بسياري از اين احبار يهودي (حبرها یعنی دانشمندان) و بسياري از اين راهبان و زاهدان، «لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِـلِ»؛ «مالهاي مردم را ميگيرند و از راه باطل ميخورند.» چنين حقي ندارند. «وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ»؛ اصلاً روش آنها روشي است كه مردم را از راه خدا دور ميكند. پولهايي كه به دست اينها ميرسد و بايد در راه خدا خرج كنند، در راه خدا خرج نميكنند و براي خودشان گنجينه ميكنند. نميتوانند براي خودشان خرج كنند، چون اگر براي خودشان خرج كنند و خيلي خوب زندگي كنند، مردم سر و صدايشان درميآيد. بنابراين، نه ميخورند و نه خرج ميكنند، بلكه گنجينه ميكنند! اينهايي كه اين پولها را گنجينه ميكنند و در راهي كه بايد خرج كنند، كه راه خداست، خرج نميكنند، بدانند عذاب دردناكي دارند و در روز قيامت با همين پولهاي گنجينه شده، پيشاني و پشت و پهلويشان را داغ خواهند کرد.
آياتي از اين شديدالحنتر و تندتر و صريحتر و واضحتر دربارة بطلان اين نوع دستگاه روحانيت در اسلام نميتوانيم پيدا كنيم و بنده در قرآن سراغ ندارم. پس اين نوع روحانيت در اسلام اصلاً نيست. روحانيتي كه اختصاصاتي دارد كه اين اختصاصات تحت عنوان همان روحانيت است، چنين چيزي در اسلام نيست.
آنچه در اسلام هست اين است كه اولاً، همة مردم به خدا دسترسي مستقيم دارند. براي ارتباط با خدا به هيچ واسطهاي نياز نيست. هر كس ميتواند مستقيم با خدا تماس بگیرد و با خدا راز و نياز کند.
ثانياً، براي آدمِ خوب شدن و به راه خدا برگشتن، مسئلة اساسي اين است كه آدمي خودش برگردد. اگر خودش برگردد، همه چیز دارد، ولي اگر خودش برنگردد و ديگري از خدا چيزهايي را براي آدم بگيرد، چنين چيزي در اسلام نيست، مگر دعا كردن هر مسلماني در حق مسلمان ديگر. دعا كردن مسئلة ديگري است. اگر من خودم آدم خوبي باشم، خدا به من چيزهايي را ميدهد. اما این که حال كه خودم حاضر نيستم آدم خوبي شوم، تنبل هستم و از فساد خودم نميخواهم برگردم، بیايم به آقا بگويم التماس دعا، يعني شما دعا كنيد تا خدا آن چيزهايي را كه اگر خودم آدمي خوبي بودم به من ميداد با دعاي شما به من بدهد، چنين چيزي در اسلام نيست. دعايي كه يك عالم ديني دربارة يك نفر ميكند يا دعايي كه يك آدم معمولي دربارة يك عالم ديني ميكند، هر دو در اسلام خوب است و دعا كردن هر فردی دربارة دیگران خوب است و از چيزهايي است كه به آن بسيار ترغيب شده است. امّا اين حرف معنايش اين نيست كه يك عالم ديني مقاماتي دارد كه چيزهايي را كه خدا نبايد به من بدهد به واسطة اين عالم به من ميدهد، اصلاً چنین چیزی نیست.
ثالثاً، مسئلة نذورات که براي يك عالم ديني نذر كنيم. ما چنين چيزي در اسلام نمیشناسیم. این که نذر كنيم تا خدا به ما چيزي بدهد، چنين چيزي نداريم، مخصوصاً عالم ديني که حساب دیگری است.
اجازه بدهيد من معنی «روحاني» را از «عالم ديني» جدا كنم. شما خانمها و آقاياني كه اينجا تشريف داريد، در نظر خودتان مجسم كنيد كه از در اين اتاق مردي وارد شود كه سالها دربارة اسلام درس خوانده و مطالعه كرده باشد، بسيار مرد پرهيزكاري هم باشد، ولي لباس بنده را ندارد؛ يعني عمامه و عبا و لباده ندارد. هيئت من را ندارد. آدمی است که از نظر قیافه و اندام مثل همة شما از در وارد میشود، ولي از نظر معلومات، معلوماتش از من بیشتر و از نظر تقوا و پرهيزكاري، پرهیزکاریش از من بیشتر است. من هم وارد شوم. همين شما دوستان، به من بيشتر از او احترام ميگذاريد. اين خلاف اسلام است.
احترام شما، احترام به لباس است. در اسلام لباس مخصوص براي روحانيت نداريم. در اسلام لباس احترام ندارد، بلكه فضيلت و تقوا است كه احترام دارد. مقام احترام دارد و مقام غير از لباس است. واقعاً الان در کدام یک از نقطههای بلاد اسلامی که ما میشناسیم این نقطة ضعف وجود ندارد؟ اگر دو نفر از در وارد شوند، يكي از نظر علم و تقوا آراسته و بسیار خوب و ديگري از از نظر علم و تقوا او كمتر و پايينتر باشد ولي در لباس معروف به لباس روحانيت، كدام يك از اينها پیش مردم عادی ما بيشتر مورد توجه ديني هستند؟ اين، خلاف اسلام است. صريحاً عرض ميكنم که تا آنجا كه من مطالعه دارم، اين برخلاف اسلام است و من شخصاً به عنوان كسي كه در همين لباس هستم، از اين كار نهي ميكنم، برای اینکه خلاف اسلام است.
اين آن چيزي است كه در اسلام نيست. آن چيزي كه دراسلام هست، احترام به علم و تقوا و پاكي است، احترام به خدمت گذاري است. هر كس خدومتر، عالمتر، باتقواتر و بافضيلتتر باشد، چنين شخصي به خدا نزديكتر و در ميان مردم محترمتر است. آيا مردم براي يك چنين عالمي كه لباسش اينگونه نيست، هيچ وقت نذر و نذورات هم ميكنند؟ ابداً.
اين كه مردم براي يك عالم ديني نذر و نذورات ميكنند، اين كار بوي بتپرستي سابق را ميدهد. اين كارها از افكار قبل از اسلام است كه بعدها در ميان مسلمانان نفوذ پيدا كرده است. در زمان پیغمبر اسلام و همينطور در زمان ائمه طاهرین، اصلاً لباس خاص و مقام خاصی مطرح نبوده است. اين لباس مال زمانهاي بعد و بهخصوص مال ايران است. اينها از دستگاه ايران است كه به دستگاه عباسيان سرايت كرد. حتي در زمان بنياميه هم، با وجود انحرافات بسيار، اينگونه نبودهاند، چون طرز زندگيشان مثل زندگي اعراب بود. ولي در زمان بنيعباس كه زمام امور دولتي بيشتر به دست ايرانيان و اطراف بود و چون ايرانيها با همين سنتها بزرگ شده بودند، خواستند مشابه دستگاه روحانيت زرتشتي را براي اسلام هم درست كنند. بعد هم همينطور روزافزون جلو رفته است.
در اسلام هر کسی ميتواند بدون واسطه و با خوب کردن خودش به خدا نزديك شود. چگونه میتوانم خوب شوم؟ اگر وظايف ديني خود را انجام دهم. اگر انجام ندهم، دیگری، ولو عالم باشد يا در لباس اهل علم باشد، نميتواند مرا به خدا نزديك كند. چه وقت میتوانم از خدا حاجاتم را بگیرم؟ وقتی كه استحقاق استجابت دعا را داشته باشم.
اگر عالِمي براي شخصي به خاطر نذر دعا ميكند، اين عالِم از خدا دور است. حال اگر يك نفر عالم و پرهيزكار بدون هيچ چشمداشتي، حتی چشمداشت سلام، براي آدم دعا كند، اين دعا به استجابت خيلي نزديكتر است. ولي اينکه دعا كردن يك دكان باشد تا چيزي به من بدهند و من دعا كنم آن وقت خدا هم دعاي من را مستجاب میکند، خلاف اسلام است. در اسلام اصلاً چنين چيزهايي نيست. ضد اسلام است و چقدر از اين چيزها در جامعة ما هست كه همة اينها يادبودهاي دوران بتپرستي و دوران انحراف است. خلاصه، اینها ضد اسلام است.
از نظر اسلام هر كسي ميتواند درس بخواند و مطالعه كند تا قرآن و حديث بفهمد و ملاّ شود، فرقي نميكند كه لباسش كت و شلوار باشد، سفید باشد یا سیاه يا قبا و لباده و عبا و عمامه. هر كس درس خواند و مطالعه كرد و توانست قرآن و حديث را خوب بفهمد، حق اظهارنظر دربارة اسلام دارد. اظهارنظر دربارة مسايل ديني، مونوپل انحصاري و دست افراد معيني نيست.
بعد از زمان پیغمبر، عمر بالاي منبر ميرود و ميگويد من بر شما حكومت ميكنم. هر وقت ديديد خلاف خدا و سنت كار ميكنم، بايد مرا از انحراف برگردانيد و سؤال میکند اگر از انحراف برنگشتم چهجور من را از فساد برمیگردانید؟ يك نفر عرب بلند ميشود و ميگويد اگر برنگشتي با اين شمشير تو را برميگردانيم. حساب در اسلام اينطوري است.
خدا آيتالله ناييني را رحمت كند. ايشان در رسالهاي، در اوايل مشروطيت، دربارة حكومت در اسلام نوشتهاند. با اينکه كتاب خيلي قديمي است و نثر فارسي خيلي رواني ندارد، ولي تعبيریبسیار لطيف دارد. ايشان ميفرمايند در عصر ما استبداد ديني و استبداد حكومتي هر دو هست و اين دو استبداد نگهبان يكديگر هستند. عالم مستبد، نگهبان حاكم مستبد است و حاكم مستبد، پشتيبان عالم مستبد. واقعاً هم مطلب اينطور است. در حالی که نه او مونوپول است نه دیگری. هیچکدام انحصار نیست.
واي به آن وقتی كه يك نفر دربارة دين حرفي خلاف نظر معمول بگويد. چماق تكفير براي او بلند ميشود. البته زمانی است که كسي مطالعه ندارد. اين دو مطلب با هم خلط نشود. یک وقت است که کسی چهار تا کتاب خوانده و چهارتا کلمة عربی بلد شده، فوراً دربارة اسلام اظهار نظر میکند، نظرهای جدید، در دین متجدد میشود. اين هم انحراف است. این را هم باید تخطئه کرد. ولي يك وقت است يك نفر عالم مطالعه كرده، ورزيده و واقعاً صاحبنظر دربارة اسلام است و نظر جديدي ميدهد كه اين نظرش خلاف سردمداران دين است. این که او را با چماق تكفير بكوبند، برخلاف اسلام است. درست ضد اسلام است.
البته براي اينکه هرج و مرجي در افكار مردم پيدا نشود، تعليمات ديني را بايد دو قسمت كرد:
يك قسمت آنچه مربوط به مقررات و قوانين اجتماعي است كه اگر كسي بخواهد بگويد من نظر ميدهم و نظر من هم حجت است، نظر من هم قاطع است و بايد ملاك عمل قرار بگيرد، هرج و مرج پيدا ميشود. مثلاً يك نفر بگويد ماليات گرفتن حرام است و يك نفر دیگر بگويد ماليات گرفتن حلال است، سومی بگوید واجب است. اگر هر كسي به رأي خودش عمل كند و هر چند نفري از مردم هم دنبالهرو يكي از اينها باشند، اصلاً زندگي اجتماعي فلج ميشود. دربارة مسائل دینی مربوط به زندگي اجتماعی بايد با يك سيستم منظم و مقاماتی مسئول حق اين اظهار نظر را داشته باشند و اين مقامات مسئول هم با حكومت دست در دست هم باشند. هم مقامات مسئول ديني و هم مقامات مسئول علمي بايد به سبك صحيحي انتخاب و تعيين شوند و هم حكومت و دست در دست هم كار كنند. این در مسائل ديني مربوط به حكومت است.
در مسائل ديني كه مربوط به حكومت نيست، بايد آزادي داد و گفت هر كسي اگر خودش صاحبنظر است، به نظر خودش، وگرنه، تابع يك صاحب نظر ديگر است و به نظر او عمل كند. مثلاً در مورد مسائل فردي مثل نماز، مسائل مربوط به طهارت و پاكي و نجاست، در مسائل مربوط به جزئيات مسائل اعتقادي، مسائل مربوط به تاريخ اسلام، در مسائل عملي يا علمي، فرق نميكند. آنهايي كه از محور زندگي اجتماعي و ميدان زندگي اجتماعي بيرون است، آنهايي كه حكومت مأمور اجراي آن نيست را بايد آزادي داد تا هر كس تابع نظر خودش يا از نظر كسي ديگر پيروي كند. هيچ مونوپل و انحصاري وجود ندارد.
اگر بر اين مبنا زندگي بين مردم و علماي دين تنظيم شود، منطبق با اسلام است.این که پرهيزگاري و زاهد بودن دكاني شود، اصلاً در اسلام چنين چيزي نيست. زهد كه شغل نميشود براي انسان! همه ما بايد زاهد باشيم. چه كسي است كه در اسلام زاهد نباشد؟ همه بايد زاهد باشند. هر کسی به سهم خودش.
فلاني چه كاره است؟ از اين كارهايي كه متناسب با كارهاي روحانيت است. اصلاً چنين چيزي در اسلام نيست. در اسلام يك دسته وظايف تبليغي و يك دسته وظايف علمي هست. وظايف تبليغي را هم بايد تا آنجا كه ميسر است همة مردم انجام بدهند. ما مبلّغ اختصاصي تقريباً نداريم. اگر براي دفاع از اسلام و براي بعضي از ميدانهاي مخصوص احتياج به تربيت يك نوع مردم متخصص داشته باشيم، آن هم بايد با تشكيلاتي انجام شود و آنها هم از طرف آن تشكيلات زندگيشان اداره شود، والاّ حتي الامكان بايد هر كسي كه شغلي دارد، مبلّغ دين هم باشد. پزشك است تبليغ دين هم بكند، معلّم است تبليغ دين هم بكند، قاضي است تبليغ دين هم بكند، تاجر است تبليغ دين هم بكند. اتفاقاً ارزندهترين تبليغها كه در دنياي اسلام تاکنون شده است، به وسيله مردم عادي شده است. بله، بعضي اوقات هست كه تربيت مبلغ اختصاصي، تربيت ناطق اختصاصي، تربيت مجتهد اختصاصي، كساني كه بايد تمام نيرو و وقت و استعدادشان را براي يكي از اين نيازمنديهاي عمومي ديني و تبليغي و علمي عالم اسلام صرف كنند ضروری است. هر جا چنين احتياجي پيدا شد، بايد از بودجة عالم اسلام هم زندگي آنها را تأمين كرد. اين، حساب ديگري است. آن هم به شرط این که از صاحبان مشاغل آزاد بهاندازه كفايت پيدا نشد. اگر پيدا شد، باز به آن احتياجي نيست. اگر واقعاً افراد برجستة بااستعدادي پيدا شوند كه در عين اينکه شغلي دارند و زندگيشان را تأمين ميكنند مجتهد صاحبنظر هم ميشوند، مبلغ ارزنده هم ميشوند، ناطق ارزنده هم ميشوند، باز هم احتیاجی نیست.
به هر حال، در اسلام شأن خاصي بهعنوان روحانيت و نگهبانان اختصاصي دين وجود ندارد که طبقهاي تحت اين عنوان بهوجود بياوريم با امتيازات و اختصاصات از نظر لباس و مقام و ادارة زندگي. اينها در اسلام نيست.
در اسلام، دين و شناسايي دين و تبليغ دين است كه اينها هم وظيفة همگان است. زهد و تقوا و پرهيزكاري است كه در حدود طاقت و امكان، وظيفة همه است. در اسلام معنی ندارد كه رجال اختصاصي زهد به وجود بياوريم و زندگيشان را تأمين كنيم، چون جزء احتياجات نيست. اگر مربيان، معلمان، مبلغان، گویندگان و مجتهداني براي عالم اسلام ضرورت داشته باشد كه بايد تمام عمر و وقت خودشان را در راه بهخصوصی صرف كنند و ديگر قادر به تأمين زندگيشان نیستند اگر چنين ضرورتي پيش آمد، در حدود اين ضرورت، بايد از بودجة امت اسلام زندگي اينها تأمين شود. امّا ديگر نذر كردن براي اينها معنی ندارد. بايد زندگي اينها از بيت المال مسلمانان تأمين شود.
بيت المال هم بايد تحت اختيار و زير نظر يك دستگاه و تشكيلات باشد نه اينکه من مستقيم پولي بگيرم و خرج كنم و این پولی که میگیریم مال من است و هرچه که خواستم خرج میکنم. بر سر مردم منت هم میگذارم که پول خمس یا سهم امام که میدهید اختصاص بنده است، منتها من منت بر شما میگذارم و یک مقدارش را هم خرج خودتان کنید. اصلاً اینها در اسلام نیست. خمس و سهم امام و زکات كه در اسلام هست، معنايش اين است كه هر كسي كه امكانات مالي او بيش از زندگياش است، يك درصد معيني از درآمد مازاد بر هزينه و سود خالصش را صرف مصالح امت اسلام كند، البته آن هم زير نظر يك دستگاه و تشكيلاتي که بتواند آن را بهتر به مصرف برساند. حتي در مسئلة سهم امام، علمايي كه اهل دقت هستند، نظر خاصي دارند.
به هر حال، مسئلة اساسي اين است كه قرآن صريحاً اين معنی را نفي ميكند كه در اسلام گروه معيني با امتيازات مادي و اجتماعي، به عنوان روحاني و به عنوان رجال اختصاصي دين، زندگي كنند و به آنها ميتازد و آنها را از اين راه برميگرداند و به مردم هم ميتازد.
به مردم ميگويد اگر شما براي يك عالم ديني نذر كرديد و فكر كرديد كه اين عالم ديني ميتواند شما را حاجت روا كند، اين كار يك نوع شرك است. اگر شما چشم و گوشتان را بستید با اینکه میدانید این مرد کلاهی تحصیلکرده از نظر علمی مرد برجستهای است ولی به دهان من معمم نگاه کردید و حرف او را نسنجیده رد کردید، این را هم اسلام میگوید حکم شرک دارد.
در مجمع البيان طبرسي، ذيل آية «اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَـنَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ»، روايتي است كه ميگويد يهود و نصاري ملاّها و تارك دنياهايشان را براي خدا شريك گرفتهاند. روايت ميگويد قسم به خدا اینها پیش ملاها و تارک دنیاهاشان سجده نمیکردند. اينکه قرآن ميگويد اينها را شريك خدا قرار دادند نميخواهد بگويد اينها را سجده ميكردند. هرگز سجده نميكردند و به خاك نميافتادند. معنی اینکه قرآن میگوید اینها ملاها و زاهدان و تارک دنیاهایشان را شریک خدا قرار میدادند این نیست که آنها پیش اینها به خاک میافتادند. هرگز! بلكه منظور اين است كه هر چه آنها ميگفتند، نسنجيده قبول ميكردند. این را اسلام به حساب «اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَـنَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ» میگذارد. معنی سنجيدن اين است كه اگر فلاني يك عالم برجسته است و من ميدانم كه عالم و درستكار است و اين يكي هم ميدانم معلوماتش از او كمتر است، مقدّم داشتن رأي اين بر رأي آن، خلاف منطق عقل است. قرآن همواره ما را به پيروي از منطق صحيح دعوت ميكند.
هر کسی نمیتواند دربارهی دین اظهار نظر کند. خواه نا خواه، عدهای از مردم مقلّد یک عدة دیگر میشوند. اما ملاک تقلید چیست؟ لباس است؟ هرگز! ملاك تقليد، علم و درستي است، شما وقتي خودتان در مورد اسلام چيزي نميدانيد، خواه و ناخواه اگر خواستيد در بارة اسلام مطلبي را بفهميد، بايد به يك صاحبنظر مراجعه كنيد. اين مرد صاحب نظر را بر اساس چه ملاك و معياري انتخاب ميكنيد؟ ملاك، عمل و تقوا است.
حالا اگر پنج نفر بودند و همگي داراي علم و تقوا بودند، میبینید این پنج نفر یا این صد نفر چه میگویند؟ اگر ديديد اينها يكسان با هم حرف ميزنند، خيلي خوب است. ولي اگر ديديد اينها با هم اختلاف نظر دارند، آنکه علمش و پاكي و درستياش بيشتر است، قابل اعتمادتر است. اينها همة ملاكهاي معقول و منطقي است كه ملاكهاي تقليد اعلم در ميان ما است. ولي اگر امروز يك نفر اعلم پيدا شد كه نه ريش بلند و نه عمامه داشت بلكه كت و شلواري بود، چه كسي از او تقليد ميكند؟ پس معلوم ميشود ميگوييم تقليد از اعلم، ولي عمل نميكنيم. در همين رسالهها هم كه نوشته شده، ولي ما عمل نميكنيم. هماني را هم كه در رساله نوشته شده زير پا ميگذاريم. اين، انحراف است و هر كس بر اين انحراف صحه بگذارد، چه عالم باشد و چه عامي، هم منحرف است. برای اینکه هیچ کدام از علما غیر از اینکه در رسالههایشان نوشتهاند چیز بالاتری نمیخواهند بگویند.
آيا در هيچ رساله عملي تا به حال شما خواندهايد كه شرط مقلّد و مرجع تقليد را عبا و عمامه قرار داده باشد؟ در کدام رساله چنین چیزی هست؟ تا به حال در رسالهاي چنين چيزي ديدهايد؟ چنین رسالهای ما نداریم.
اگر چنين انحرافي در ميان مردم هست، حتي اگر از اهل علم كسي به اين انحراف عملاً و قولاً صحّه ميگذارد، باطل و خلاف اسلام است. اين چيزي است كه اسلام نميخواهد. براي اينکه اگر بر اساس اين ملاكهاي معقول و منطقي عمل كنيم، هميشه زنده هستيم.
ما هميشه اجازه ميدهيم كه افراد حرّ آزاد پاك و تحصيل كرده بتوانند حقايق اسلام را بيپرده در اختيار مردم بگذارند و چون در میان اینها مردم بینیازی که این کار را وسیلة زندگی قرار ندهد ممکن است پیدا شود، همیشه حريت ديني در قبال استبداد ديني (به قول مرحوم ناييني) محفوظ میماند.
اگر غير از اين عمل كرديم، اگر فقط در دهان كسي نگاه كرديم كه لباس مخصوص دارد، اينجاست كه انحرافها پیدا ميشود. گمان نميكنم كسي از اهل علم حاضر باشد به اين انحرافها صحّه بگذارد. اگر كسي از اهل علم به اين انحراف صحّه بگذارد، خود او هم منحرف است، ولي من واقعاً نمیشناسم. برای اینکه با هرکدام از مراجع امروز هم صحبت کردیم که آقا ما یک نفر میشناسیم از شما ملّاتر، از شما هم عادلتر، از او یا از شما تقلید کنیم، باید بگوید از او تقلید کنید. ولی اگر مِن و مِن کرد و در کارش سوسه دارد، لااقل تقوایش ضعیف است.
بنده صريحاً نسبت به خودم عرض ميكنم كه من ادّعاي هيچ نوع برتري بر هيچ يك از خلایق خدا ندارم. هر وقت مردي در هر گوشه از دنيا پيدا شده (و واقعاً هم پیدا شده) كه از من ملاّتر و فهميدهتر و باتقواتر بود، خود من به او احترام گذاشتهام و خودم او را مقدم شمردهام و باید هم بشمارم. منّتي هم نيست، وظيفة من است.
بنابراين، از نظر قرآن كريم، رابطة ميان مردم و علماي ديني ملاكي دارد، غير از ملاكي كه در همة اديان معمول در دنيا هست. من در ايران ميگفتم، اينجا هم ميگويم. غالباً رفقا صحبت ميكنند كه تشكيلات كليسا چقدر منظم است. ميگويم خدا نكند ما تشكيلاتي مثل كليسا داشته باشيم، چون وضعمان بدتر از امروز خواهد شد. ظاهرمان آراسته ولی توخالیتر از حالا خواهیم بود. كليسا فعاليتهاي خوبي ميكند، خدمات اجتماعي ارايه ميدهد و از آن راه تبليغ ميكند. همگي اينها خيلي خوب است، امّا هيچ وقت نخواستهام دستگاهي شبيه دستگاه پاپ در كليساي كاتوليك داشته باشيم. حاشا كه ما آرزوي چنين چيزي را بكنيم. محال است! من هيچوقت چنين چيزي را آرزو نميكنم و هميشه هم با آن مبارزه خواهم كرد. نظم و حساب و کتاب در فعالیتها بسیار خوب است، اما این سیستم بسیار بد است، یا دستگاه کلیسای پروتستان ایوانگلیک آن که کمی از آن سادهتر و نوتر، و در آن انحرافاتش کمتر.
شنيدهايد كه حدود پنجاه سال از ظهور يك فرقة جديد مسيحي كه در آمريكا شروع شده است، ميگذرد. اين نهضت، دستگاه روحانيت و كليسا ندارد. براي اينکه اينها ميگويند تبليغ و دعوت، وظيفة همه است و بندگي خدا را همهجا میشود کرد و به واسطه هم احتیاج نداریم. من در آن اوايل كه آمده بودم يكي دو تا از اين مبلغين به منزل ما آمده بودند. مفصل دربارة اينها سؤالاتي كردم. نشرياتي داشتند. اينها ميكوشند كه متن انجيل را به اصطلاح خودشان به زبانهاي مختلف در اختيار همه بگذارند، درست در نقطة مقابل كليساي كاتوليك كه نمیدانم آیا هنوز هم حاضر هست که مردم عادی ترجمههای انجیلی را به زبانهای مختلف بخوانند یا خیر؟ میدانید که یکی از مهمترین مسائل مورد اختلاف میان کلیسای کاتولیک و ولتر همین بود. براي اينکه كليساي كاتوليك ميگفت ترجمة انجيل را به هيچ زباني تجويز نميكنيم. اوّلين مسئلهاي كه ولتر روي آن قيام کرده، اين بود كه مردم بايد بفهمند انجيل چه ميگويد. نفهميدن انجيل معنی ندارد. بايد به زبانهاي مختلف ترجمه شود و يكي از امتيازات پروتستانها و کلیسای ایوانگلیک بر کلیسای کاتولیک اين است. حالا اين دسته، قدم از اين فراتر گذاشتهاند. البته از آنها پرسيدم در بین شما رجال اختصاصي دینی هست يا نه؟ باز معلوم شد كه اينها هم دارند، چون خلاص شدن از اين مسئله مشكل است. خيلي همّت و روشنبيني ميخواهد، خيلي رشد فكري ميخواهد. ولی آلودگی اینها خیلی کمتر است. به هر حال از نظر اسلام مسئلة علم دین برای همه تشویق شده است.
چکيده مباحث
بنابراين، عرايضم را جمع بندي ميكنم:
1. تمام آيات و روايات، مسلمانان را به اينکه هر چه بيشتر دربارة دين معلومات داشته باشند تشويق ميكند و اين كار اختصاص به دسته و طبقة معيني ندارد.
2. مسئلة تقوا و پاكي و بندگي خدا مسئلهاي است كه مربوط به همة انسانها است. تمام آيات و روايات، همة مردم را به پاكي و تقوا و فضيلت دعوت ميكند.
3. ملاك نزديكي به خدا، تقوا و پاكي و فضيلت بيشتر است و مقام و موقعيت، ملاك نزديكي به خدا نيست.
4. در هيچ يك از اين مسائل لباس، هيچ نقشي را بازی نمیکند.
5. به هر حال رابطة ميان مردمي كه معلومات اسلامي آنها كم است با مردمي كه معلومات اسلامي آنها بيشتر است، از رابطة يك معلم و شاگرد، يا از رابطة ميان يك متخصص و يك فرد عادي، تجاوز نميكند. مراجعة مردم به يك عالم برجستة ديني يا نظير مراجعة يك شاگرد به يك معلم است يا نظير مراجعة يك فرد عادي كماطلاع به يك متخصص، از اين دو حال خارج نيست. ملاكش اين است و ملاك ديگري ندارد.
6. ارزش مردم باتقوا و بافضيلت اين است كه آنها اثر تربيتي دارند. يعني يك انسان بافضيلت وقتي مينشيند و موعظه و پند و اندرز میکند، چون كلامي كه ميگويد از قلب او برميخيزد، در قلب هم مينشيند و اينها بايد نقششان، نقش تربیت باشد در اجتماع. الهامبخش پاكي و فضيلت و تقوا در اجتماع باشند. ديگر تقوا در اسلام مسئلة نذر و نذورات و دكان نیست و به هيچ عنوان نداريم.
7. براي اينکه در جامعة اسلامي مسئلة علم دین و تبليغ دين بر مبناي صحيحي استوار شود، ممكن است در مواقع معين، احتياج به تربيت متخصصين ديني پيدا كنيم که از نظر علمي، از نطر نطق و سخنگويي، از نظر نويسندگي و از نظر تبليغ در رشتههاي خاص باشند تا اين افراد تمام وقتشان را صرف اين كار كنند. در اين صورت، اين كار از واجبات امت اسلام است و بايد چنين افرادي را تربيت كرد، ولي بايد هزينة آن را كشور اسلامي و امت اسلام از صندوق بيتالمال بپردازند، آن هم با حساب و کتاب و نظم و ترتیب.
هر نوع فعاليتي كه در دستگاههاي ديني مردم ديگر در دنیا ديده ميشود كه جنبة خدمت به خلق و جنبة تبليغ دين از راه خدمت به خلق و توجه مردم به مسائل معنوی از راه خدمت باشد پسنديده است، ولي این از وظايف اختصاصي دستگاهها نيست، بلكه از وظايف همه است. چون تبليغ در اسلام، وظيفة همه است، این کار هم وظیفة همه است. نظمش را هم باید داشته باشد، فعالیتش را هم باید داشته باشد.
اين، خلاصة مطالبي است كه ما میتوانیم به عنوان مسئلة مربوط به آن چیزی که به نام روحانیت نامیده میشود از نظر اسلام بگوییم، و این آیات عجیب دربارة این مسئله با صراحت به میدان میآید
بار دیگر تکرار میکنم: «وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ»؛ «یهود گفتند که عزیر پسر خداست». «وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسيحُ ابْنُ اللَّهِ»؛ «مسیحیان گفتند مسیح پسر خداست.»
«ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ»؛ «این حرفی است که از دهانشان بیرون میآید.».«يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ»؛ «شبیه حرف مردم کافری که قبل از اینها بودند (که آنها هم برای خدا بچه و فرزند قائل بودند یا میگفتند فرشتگان بچههای خدا هستند).» «قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ»؛ «خدا نابود کند آنها را! این دروغهای بزرگ را از چه راه به دست میآورند؟».
اینها از کدام راه منحرف میشوند؟ از این راه منحرف میشوند که عقلشان را کنار گذاشتهاند و به دست ملاهایشان دادهاند. رابطة اینها با ملاها برمبنایی عقلی نیست. آدم باید عقلش را ببازد تا بتواند به کلیسا مؤمن شود. اگر عقل داشت، عقلش با ایمانش میجنگد. همان چیزی که الان اتفاقاً مخصوصاً تکیهکلام کلیسا یا هرکس دیگر است. فرقی نمیکند. این دروغها از کجا به اینها گفته میشود؟ «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ»؛ «اینها دانشمندان و ملاها و زاهدان و زهّادشان را برای خودشان در کنار خدا، به مانند یک خدای کوچک در نظر گرفتهاند و همچنین مسیح پسر مریم را»؛ در حالی که «ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً»؛ «به اینها فرمان داده شد که خدای یکتا را بپرستید». «لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ»؛ «جز او خدایی نیست.» «سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ»؛ پاک باد خدا از این شریکهایی که برایش قرار میدهند.»
مسئلة توحید در اسلام، اینقدر وسیع و اینقدر دامنة نفوذش زیاد است. اینقدر شاخ و برگ و ریشه دارد که اگر واقعاً توحید درست شد به آن معنی که اسلام گفته، همه چیز درست است.
«يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ»؛ «میخواهند نور خدا را با دهانشان خاموش کنند. «وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ»؛ «خدا هم میخواهد نور اسلام به مرحلة بلوغ و کمال برسد». «وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ».
«هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ»؛ «اوست که پیغمبرش را با هدایت دین حق فرستاد»، «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ»؛ «تا پیروز کند او را بر همة ادیان»، «وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»؛ «هر چند مشرکان نخواهند».
و بعد این آیه آمدهاست: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ كَثيراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ …». این تعبیر «کثیراً» بهقدری به دل آدم میچسبد که قرآن (البته باید قرآن اینطور باشد، ما مسلمانها که تابع قرآن هستیم باید اینطور باشیم) هر مطلبی را با متانت کامل میگوید «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ كَثيراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ»؛ «ای مسلمانان! بسیاری از ملاها و بسیاری از این تارک دنیاها، ملایی و ترک دنیا را دکان قرار دادهاند»؛ «لَيَأْكُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ»؛ مالهای مردم را از این راه میگیرند و به ناحق میخورند». اما «کثیری» از آنها، نه همهشان! میان آنها آدم حسابی و آدمی که علم را برای علم، تقوا را برای تقوا، و مردم را برای ارشاد میخواهد، پیدا میشود. حتی درون آنها کثیر هستند آنهایی که اینجور هستند.
«وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ»؛ «اینها کسانی هستند که حتی مردم را از راه خدا برمیگردانند». چرا؟ برای اینکه یا مردم حقهبازی اینها را میفهمند و از بیخ عوض میشوند، یا مردم حقهبازی اینها را نمیفهمند و بهوسیلهای اینها به راه غیر حق میروند. از این دو حال خارج نیست. یا مردم حقهبازی اینها را میفهمند و از این راه منحرف میشوند و به هر چه علم و دین و تقوا و عالم و اینهاست بدبین میشوند و میگوید اصلاً ولش کنید، همهاش در و دکان است، یا مردم حقهبازی و شیّادی اینها را نمیفهمند و به دنبال اینها تا آخر به راه باطل میروند.
«وَ الَّذينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ»؛ این آیه بیشتر به همین دسته از ملاها میچسبد، چون این دسته، همانطور که عرض کردم، و همانطور که در خیلی از جاها آدم میبیند، پولی که از دست مردم میگیرند را خودشان خرج هم نمیتوانند بکنند، چون اگر زندگی خیلی خوبی داشته باشند، مردم از آنها بر میگردند. به همین دلیل، اینها پول را خرج نمیکنند. در راه خدا هم خرج نمیکنند، پولدوست هم که هستند، بنابراین، مثل آدمهای پولدوست، پول را فقط گنجینه میکنند. پولی که به عنوان راه خدا از دست مردم گرفتهاند تا در راه خدا خرج کنند. «این پول و طلا و نقره را گنجینه میکنند»، «وَ لا يُنْفِقُونَها في سَبيلِ اللَّهِ»؛ «و این پول که باید در راه خدا خرج شود در راه خدا خرج نمیکنند». «فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَليمٍ»؛ «به آنها عذاب و شکنجة دردناک خدا را نوید بدهد.» «َیوْمَ يُحْمى عَلَيْها في نارِ جَهَنَّمَ»؛ «روزی که این پولها را در آتش جهنم داغ میکنند»، «فَتُكْوى بِها جِباهُهُمْ»؛ اول پیشانیهایشان را با اینها داغ میکنند تا اینها خوب شناخته شوند، «وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ»؛ «پهلوها و پشتهایشان»، «هذا ما كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ»؛ «این آخر و عاقبت پولهایی است که برای خودتان گنجینه کردهاید یا برای بازماندگانتان»، «فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُون»؛ بچشید آن چیزی که شما گنجینه میکنید.
صدق الله العلي العظيم. امیدوارم که اولاً بکوشیم در میان مسلمانها با این تعلیم صریح قرآن چنین وضعی به وجود نیاید یا اگر چنین وضعی موجود است ادامه پیدا نکند و همیشه روابط میان عالم دینی و مردم، روابط بین مردم پاک و باتقوا و مردم عادی، بر آن مبانی منطقی و معقول اسلام متکی باشد. جاهل از عالم تعلیم میگیرد، غیرمتخصص به متخصص مراجعه میکند، صاحبنظر است، نظرش را قبول میکند، مرد با فضیلت و مرد پاک و با ایمان با تعالیم الهامبخش خودش، با عمل خودش و با پند و اندرز خودش، نور ایمان را در دلهای مردم زیاد میکند و دلهای مردم را روشن میکند. همین و همین و دیگر هیچ. این آن چیزی است که من شخصاً خودم و برای همه، از خدا آرزو میکنم.
[1]. سورة توبه، آيات 30 ـ 35.