سیدمحمدرضا طباطبایی
مقدمه
تفسیر شهید بهشتی بر قرآن مجید در ۶ جلد به نام «در مکتب قرآن» تنظیم شده است.
جلد ۱ تفسیر سوره حمد و آیه ۱ تا ۱۵۲ سوره البقره را در بر دارد.
در جلد ۲ مجدداً به تفسیر آیات 142 و 143 البقره سپس به تفسیر آیات 153 تا 215 البقره پرداخته شده و در تفسیر آیات 197 تا 203 این سوره که مربوط به حج است، مطالب و روشنگری در حدود 100 صفحه درباره حج ارائه شده است.
در جلد۳ آیه 216 تا آخر سوره البقره مورد بحث واقع شده و به مناسبت آیات ربا (آیه 275 و چند آیه پس از آن) بحث مفصلی در بیش از 150 صفحه در مورد «ربا» صورت گرفته است. تفسیر سوره حمد و البقره توسط شهید بهشتی (ره) تقریبا سه سال طول کشیده است (در مکتب قرآن، ج3، ص359)
در جلد ۴ نخست به تفسیر آیات 1 تا 110 سوره آلعمران پرداخت شده و در تفسیر آیههای 104 و 110 این سوره، نسبتاَ گسترده در مورد امر به معروف و نهی از منکر بحث شده و در آخر این جلد، فهرستی از آثار شهید بهشتی آورده شده است.
در جلد ۵ آیاتی از سورههای اعراف، انفال و توبه مورد بحث قرار گرفته است.
در جلد ۶ آیاتی از سورههای یونس، هود، یوسف، رعد، کهف، طه و حج تفسیر و یک بار دیگر در آخر این جلد بر اهمیت حج و لزوم حجگزاری مسلمانان تأکید شده است.
ایشان در جلسات تفسیری که پس از بازگشت از آلمان و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی با حضور افرادی از طلاب، دانشگاهیان، کارمندان، بازاریان و خانمها بهصورت سیار و نوبتی در منازل اعضا در تهران تشکیل میشده است، بهصورت سنتی و فنی به تفسیر قرآن مجید نپرداختهاند. مثلاً با داشتن صلاحیت کامل – غالباَ- به تجزیه و ترکیب آیات کار ندارند، متعرض روایات و اقوال مفسرین نمیشوند، بحث تخصصی فقهی، فلسفی و کلامی نمیکنند، ملتزم به شرح دادن همه آنچه که در آیات مورد بحث قابل شرح است نمیباشند و کوتاه سخن، به آنچه که در دیگر تفاسیر- قدیم و جدید – مطرح شده جز آنچه که چارهای از آن نبوده است نمیپردازند، بلکه رهنمودهایی را که آهنگ هدایت و تربیت فرد و جامعه دارد از آیات مورد بحث استنتاج و آنها را در قالب عباراتی جذاب و شیوا، همراه با مطالبی نو و شنیدنی که بیشتر آنها از دستاوردهای علمی و تجربی خود ایشان است بیان میکنند.[1] مجلدات ۱ تا ۴ «درمکتب قرآن» محصول این جلسات است، اما جلدهای 5 و 6 بنابر شواهد موجود[2] حاصل جلسات تفسیری معظم له در آلمان میباشند و قبل از چهار جلد نخست، پدید آمدهاند.
در سخنان شهید بهشتی (ره) در این تفسیر- همانند سایر آثار معظم له- نکات ناب و حکیمانهای وجود دارد که شایسته توجه ویژه است. حقیر برخی از این گونه نکات را استخراج کردهام و تقدیم بنیاد محترم نشر آثار شهید بهشتی (ره) خواهم کرد و پیشنهاد میکنم اینگونه نکات هر جلد در چاپ جدید در آغاز همان جلد بهعنوان دیباچه آورده شود. اینگونه نکات را میتوان «سخنان ماندگار» یا «کلمات قصار» شهید بهشتی (ره) نام نهاد.[3]
شهید بهشتی (ره) در این تفسیر هر آیه یا آیاتی را که مورد بحث قرار میدهند نخست آن را به فارسی ترجمه میکنند. ایشان در ترجمه آیات بیشتر در صدد بیان متفاهم عرف از آیه یا آیات میباشند و لذا گرچه در این رابطه همانند بحثهای تفسیری از به کار بردن دقتهای فنی خودداری میکنند، ترجمه ایشان بسیار جالب و قابل استفاده است.
آهنگ سخن شهید بهشتی (ره) در جلسات تفسیری به دلیل ترکیب جمعیتی مخاطبین که گروهی یکدست و همسطح نبودهاند، آهنگ «درسی»، بهخصوص «درسی حوزوی»، ندارد بلکه خطایی عمومی است و لذا معمولاً آنقدر توضیح میدهند تا مطلب در ذهن مخاطبان جا بیفتد و گهگاه از واژهها و تعبیراتی استفاده میکنند که متناسب با عرف عام است، مثل آنچه در جلد 4، در صفحات 172، 215، 348 دیده میشود.
نامی که ناشرین این اثر روی آن نهادهاند و برگرفته از عنوانی است که در تهران، روی تابلوی منصوب جلو منازلی که در آنها جلسه برقرار میشده میباشد «در مکتب قرآن» است، اما شایسته بود این مجموعه ارزشمند با توجه به محتوای آن و اهتمام شهید بهشتی (ره) به تربیت افراد مستعد برای همکاری در رسیدن به آرمانهای بس بلند و والایی که آن بزرگوار در سر داشته است و اینکه ویژگی تربیتی در این اثر به خوبی نمایان است «تعلیم و تربیت در مدار قرآن» نامیده میشد. کیست که با شهید بهشتی در زمان حیات نورانی آن مرد بزرگ آشنا شده باشد و علاوه بر قوت عقل و علم و اخلاص، شاخص «مربی آگاه» را به صورت بارز در شخصیت وی نیافته باشد[4]. او مربیای تربیتشده و خودساخته بود و ادب اسلامی-انسانی در رفتار و برخورد وی حتی با مخالفین عقیدتی یا شخصیاش نمودی شگفتآور داشت.[5] قابل ذکر است که خصلت «تعلیم و تربیت» را در همه آثار شهید بهشتی (ره) میتوان دید، اما از اینرو که بحث در این مجموعه تفسیری پیرامون قرآن است و قرآن کریم یکپارچه تعلیم و تربیت است، جنبه تعلیمی- تربیتی مطالب شهید بهشتی (ره) در این کتاب ظهور بیشتری دارد.
ارزیابی و پیشنهاد
هر چند برای شهید بهشتی- با کمال تأسف- فرصت و فراغت به پایان رساندن بحثهای تفسیری نسبت به کل قرآن مجید فراهم نشده است، اما عدم بهرهبرداری از همین مقدار حاصلشده برای کسانی که صلاحیت استفاده از آن را دارند غبن و خسارت است.
از حسن قضا، ترکیب جمعیتی مخاطبان شهید بهشتی (ره) در جلسات تفسیری باعث شده است که مطالب مطرح شده در این جلسات- همانطور که قبلاً اشاره شد- حتیالامکان جنبه تخصصی و فنی بهخود نگیرد[6] وامکان استفاده قشرهای مختلف- و البته باسواد- از آن فراهم گردد. ناگفته نماند که اولاَ فهم مطالب معمولی این اثر مستلزم داشتن مایه و پایهای از علم و معلومات مختلف است و ثانیاً شهید بهشتی (ره) در خلال مباحث، آنجا که لازم دانستهاند به ادلهای فقهی فلسفی، تاریخی و غیره استناد یا اشاره کردهاند[7] که فهم کامل آنها بدون تخصص یا مراجعه به استاد میسر نیست چنانکه خود ایشان هنگام القاء این گونه مطالب پاسخگوی سؤالات مخاطبین بودهاند.
بهنظر اینجانب خردهای که ممکن است بر این مجموعه ارزشمند گرفته شود تنظیم آن بر اساس نوارهای صوتی آیتالله بهشتی (قدس سره) است که باعث شده است مطالبی که به مقتضای حال مخاطبان و اینکه ایشان در جلسات مربوطه «سخنرانی تفسیری» داشتهاند و نه «درس تفسیر» گهگاه چند بار تکرار شود،[8] و نیز مطالب غیر تفسیری که به مناسبت اعیاد و وفیات و ماه مبارک رمضان و جز اینها مطرح میشده است عیناً در این کتاب منعکس گردد.
لذا پیشنهاد میشود بنیاد محترم نشر آثار شهید بهشتی (رحمه الله علیه) خدمت خود در نشر این سلسله گفتارها را با درآوردن آن از حالت سخنرانی مکتوب و قراردادن مطالب مربوط به هر آیه یا دسته آیاتی که مورد بحث قرار گرفتهاند در ذیل آن آیه یا آیات، و نیز جدا کردن مطالب مربوط به مناسبتها و نشر آنها در کتابی جداگانه[9] این کتاب تفسیر را بهصورت منقح تنظیم و منتشر نمایند. در این صورت هم از حجم کتاب به مقدار قابل ملاحظهای کاسته میشود و هم مطالب انسجام بیشتری پیدا خواهند کرد.[10]
نکته مهم دیگری که در این مجموعه تفسیری قابل ملاحظه است این است که در چندین جا به ویژه در جلد 5 و 6 که محصول جلسات آلمان است مطلب مطرح شده با نظر مشهور یا حتی«اجماع» علمای شیعه سازگاری ندارد؛ مثل آنچه که در معرفی کسانی که جزیه به آنها تعلق میگیرد در ج 5، ص 130 و چندین جای دیگر آن جلد آمده است. اینجانب حاشیههایی بر اینگونه موارد نوشتهام و برای بررسی در اختیار بنیاد محترم قرار میدهم.
ناگفته نماند که در این کتاب اغلاط چاپی ریز و درشتی نیز دیده میشود که آنها را هم – آن مقدار که به چشمم آمده است – شناسایی کردهام و در اختیار بنیاد محترم میگذارم.[11]
بنده بر این عقیدهام که وجود اغلاط چاپی و غیر چاپی در اثری از آثار شهید بهشتی (رحمه الله علیه) به هیچ وجه قابلتوجیه نمیباشد. رؤیت حتی یک کلمه غلط در آثار آن بزرگمرد مثل وجود لکهای در یک لباس سفید، زیبا و گرانبهاست که بیش از اندازة خودش بهچشم میآید و از ارزش و اعتبار آن لباس میکاهد. لذا سزاوار است اعضای محترم هیئت علمی بنیاد نشر آثار، برای تصحیح اغلاط و زدودن اشکالات از کتاب تفسیر – و سایر آثار – این شخصیت ممتاز عصر حاضر، همت گمارند و سعی و تلاش لازم و عاجل در این خصوص مبذول دارند، انشاءالله.
قم- مدرسه شهیدین بهشتی و قدوسی (رحمهماالله)
سید محمدرضا طباطبائی
اسفند 1402- شعبان المعظم 1445
تفسیر شهید مظلوم آیه الله بهشتی (قدس سره) بر قرآن مجید در یک نگاه
نمونههایی از نکات ناب و مطالب قابل توجه ویژه در جلد 1 «در مکتب قرآن»
1-حکمت مورد نظر شهید بهشتی (ره) در انتخاب عبارتی در خطبه آغازین سخنرانیهایشان که در صفحه 39 این جلد و سایر خطبهها دیده میشود، در جلد 3 صفحه 348 ذکر شده است.
2-سوره حمد در روایات «فاتحه الکتاب» یعنی «دیباچه قرآن کریم» نامیده شده است. یکی از نکاتی که در شیوه تألیف کتاب معمول بود و اخیراً در دنیا دوباره معمول شده است آوردن خلاصه محتوای مقاله یا کتاب در اول آن است (و سوره حمد-چنانکه گفتهاند- خلاصه قرآن است). (صفحه 41)
3-ذیل «غیرالمغضوب علیهم» و «ولاالضالین»: ما مسلمانان خودمان را رها کردهایم و یقه یهود و نصارا را چسبیدهایم میگوییم منظور از «مغضوب علیهم» یهود و منظور از «ضالین» نصارا هستند. آنها مغضوب علیهم و ضالین هستند ولی این چه غفلت ناپسندی است که ما خودمان را از یاد میبریم و سراغ دیگران میرویم. (صفحه 52)
4- «ذلک الکتاب» (بهصورت اشاره دور) یعنی قرآن محیط به جامعه بشریت است. وقتی انسان به بالای قله صعود کرد چشماندازش کجاست؟ چشمانداز او همه افق است . قرآن، یک عامل هدایتکننده است که در مرتفعترین مکانها گذاشته شده است تا هم همگان او را ببینند و هم او همگان را ببیند. (صفحه 64)
5- من گاهی هنگام خواندن قرآن حالت وجد پیدا میکنم. (صفحه 64، 282، 314)
6- روایت صحیح در تفسیر، حجت نیست. در تفسیر فقط خبر قطعی الصدور حجت است. (صفحه 30)
7- حدود ۱۲ صفحه نوشته تفسیری طلبهای را خواندم و هفت صفحه نقد بر آن نوشتم. (صفحه 22)
8- غلبه شهید بهشتی (ره) بر یک عالم یهودی در مناظرهای در آلمان. (صفحه 162)
9-بحثی دقیق و مستند و روشنگر درباره یهود و صهیونیسم. (صفحه 159 تا 170)
10- معنای برتری بنیاسرائیل که در چند جای قرآن مجید مطرح شده است. (صفحه 166 تا 170، 217 و 280)
11-.پرداختن مکرر قرآن به قضایای بنیاسرائیل برای ارائه یک نمونه جامعه بشری است. (ص 217) در این خصوص، ج، 4 ص 175 نیز دیده شود.
12- شق القمر و معجزات دیگر هیچ اشکال عقلی و علمی ندارد. (صفحه 177)
13- برداشت جالب شهید بهشتی (ره) از آیه «و التَبَعوا ما تَتَلو الشَیاطِین علی مُلکِ سلیمانَ…» (البقرۀ 102). (ص 239)
14- من مکرر در صحبت با دوستان اهلعلم و بهخصوص طلاب جوان این اصل عالی قرآن را یادآوری کردهام که بدبخت آن آدم احمقی است که در دستگاه علم و دین و مُلایی قدم بگذارد تا به دنیا برسد. (صفحه 218)
15- اعتراض شدید شهید بهشتی (ره) به تفسیرنویسان نااهل و سخنرانان مذهبی ناشایست. (صفحه 257 و 268)
16- راه فهم مراد قرآن از هر آیه این است که همه آیات مربوط به موضوع آن آیه مورد توجه و دقت قرار گیرد. (صفحه 257 و 268) به ضابطهای که در ج 2، ص 144 ارائه میدهند نیز توجه شود.
17-چرایی خاتمیت پیامبر اسلام و دین اسلام (صفحه 267 و 273 و 282)
18-رؤیت خدا و تمثیل جالب شهید بهشتی (ره) در چرایی ناپیدا بودن حسی خدا. (صفحه 284 تا 286)
19- توصیه شهید بهشتی (ره) به خواندن قرآن همراه با تدبر.(صفحه 288)
20-توصیه شهید بهشتی (ره) به خواندن نماز با روح. (صفحه 319 و 320) ایشان در ج 3، ص 85 تا 89 و در چند جای دیگر این تفسیر نیز بر نماز و نماز با روح تأکید ورزیدهاند.
نمونههایی از نکات ناب و مطالب قابل توجه ویژه در جلد 2 «در مکتب قرآن»
1- انتقاد شهید بهشتی (ره) از عزاداریهای مغایر با مسلک اهلبیت (علیهم السلام). (صفحه 13 تا 16)
2- خاطرات تلخ و شیرین شهید بهشتی از دوران سکونت در غرب. (صفحه 16)
3- تبیین اخلاص با نقل حدیثی از امام صادق (علیه السلام). (صفحه 39)
4- زیاد حرف خوبزدن میتواند انسان را از عمل خوب باز دارد. (صفحه 40)
5- انتقاد شهید بهشتی (ره) از مبلغان غیرمخلص دین. (صفحه 46 تا 49)
6- التزام شهید بهشتی (ره) در زندگی شخصی خود به حقجویی و حقگرایی هرچند مستلزم خطراتی باشد و تأکید بر التزام همگان به حق: صفحه 46 تا 54 و 306.
7- عوامیگری کسی که در حد اجتهاد است اما برای تصمیمگیری در مسائل اجتماعی استخاره میگیرد! (صفحه 52)
8- معنای تقیه: صفحه 49 تا 74 و 85. به ج 4، ص 138 نیز مراجعه شود.
9- خاطرهای از محبت و عشق اهل سنت به اهلبیت (علیهم السلام) در مسجد هامبورگ. (صفحه 77 و 199)
10-وصیتنامه شهید بهشتی (ره) پاورقی صفحه 114.
11- روزه در مسافرتهای هوایی (صفحه 121)
12- فرق اختلاف طبقاتی که مردود است با اختلاف اقتصادی که قابلقبول میباشد: صفحه 124 و توصیه شهید بهشتی (ره) بر انجام مستحبات: نماز، دعا، قرائت قرآن و انفاق. (صفحه ۱۲۶)
13- تأکید و توصیه شهید بهشتی (ره) بر انجام مستحبات: نماز، دعا قرائت قرآن و انفاق. (صفحه 126)
14- سَحَری حاضری شهید بهشتی در ماه مبارک رمضان و داشتن نشاط کامل در روز برای کار علمی. (صفحه129)
15- تأخیر حداکثر ۱۵ دقیقهای صبح واقعی از صبح نجومی. (صفحه 130)
16- تمثیل جالب شهید بهشتی (ره) برای تدریج در تشریع روزه. (صفحه 131)
17- تبیین منطقی مسئله شفاعت و یک روایت انحرافی در این باب: صفحه 138 و 152 تا 156 18- برخورد با یک انسان با ایمان زبدة مربی در ساختن روح انسان چقدر اثر دارد. گاهی اوقات 100 درس، کار یک برخورد نیم ساعته را نمیتواند بکند چون «دو صد گفته چو نیم کردار نیست». انسان گاهی با مشاهده چهره با ایمان و عمل یک بنده ممتاز خدا چنان صفا بر آینه دلش میتابد که اگر دو سال بنشیند کتاب مطالعه کند، این توفیق نصیبش نمیشود. برخورد و ارتباط و اتصال با پیغمبر و امام (علیهم السلام) به طریق اولی موثر خواهد بود. (صفحه 140)
19- ضابطه برداشت از قرآن. (صفحه 144) در این خصوص، به رهنمود ایشان در ج 1، ص 257 نیز توجه شود.
20- تفسیرنویسان بیسواد. (صفحه 166)
21- مسلمان متعهد، به دشمن هم تهمت نمیزند. (صفحه 172)
22- عدم تعهد و بیتقوایی یک منبری. (صفحه 172)
23- اهمیت ویژه و فوقالعاده حج. (صفحه 198)
24- شهید بهشتی (ره) روز عرفه در عرفات بخش عمده وقت خود را صرف تعلیم و ارشاد کسانی میکند که درخواست ارشاد داشتند و بخش کمتر را صرف نماز و دعا. (صفحه 212 و 270)
25- رسیدگی پیگیرانه شهید بهشتی (ره) به یک حاجی – احتمالاً عراقی – که کنار مسجدالحرام گرمازده شده بود و ترجیح دادن این امر بر نماز اول وقت، با اینکه آشنایان با شهید بهشتی میدانند ایشان بر نماز اول وقت بسیار مواظبت داشت. (صفحه 215)
26- انتقاد شهید بهشتی (ره) از کسی که میخواسته در سفر حج از روی محبت و احترام برای ایشان اسباب راحتی فراهم کند. (صفحه 218)
27- من با کسی که پایبندیاش به تعالیم اسلامی ضعیف است نمیتوانم همکاری کنم. (صفحه 223)
28- شهید بهشتی (ره) معمولاً- نام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را که میبرد، آن نام مبارک را با «صلوات الله و سلامه علیه» بدرقه میکند و همچنین اسامی دیگر معصومین (علیهم السلام) را با تحیت مشابه آن.
29- عفت در اسلام و به ویژه در حج. (صفحه 226)
30- معنای درست سیاسی بودن حج. (صفحه 248 تا 251)
31- روایتی از امام صادق (علیه السلام) در مورد اجتناب از استلام حجر در حج با وجود استحباب آن. (صفحه 238)
32- تصمیم بر تلاش در جهت از خر شیطان پایین آوردن مسئولان عربستان در مورد قربانی. (صفحه 245)
33- تقوا «هدایت راداری» است نه «هدایت افساری». (صفحه 265)
34- تبیین فلسفه برخی از واجبات و محرمات احرام. (صفحه 270)
35- شیوه اختصاصی قرآن در طرح مطالب. (صفحه 289)
36- رواج نفاق در عالم سیاست و در اطرافیان رهبران دینی. (صفحه 290.)
37- دشواری فهم سیاست و کار سیاسی. (صفحه 291)
38- وجود مشکلات برای بشر، لطف خداست.(صفحه 296 ) در این خصوص، ج 4، ص 69 نیز دیده میشود.
39- فقر ننگ و فقر افتخار. (صفحه 308)
40- بهشت و سعادت را به بها و زحمت میدهند نه به بهانه و راحتطلبی.(صفحه ۳۱۲)
41- تأکید بر نماز و نماز با روح. (ص 320)
42- نقد نظریه زیربنا بودن اقتصاد در جامعه. (صفحه 324 تا 331)
نمونه هایی از نکات ناب و مطالب قابل توجه ویژه در جلد ۳ «در مکتب قرآن»
1- تأکید بر اجتناب از مطلقنگری – مثبت یا منفی – در مورد افراد. (صفحه17 تا 19)
2- با رحلت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) انحراف در مجرای اسلام رخ داد. (صفحه 20)
3- تبیین دلنشین حکم قتل مرتد. (صفحه 22)
4- انتقاد از ابوحنیفههای زمان که در دین اعمال سلیقه میکنند. بیدینی از این دینداری بهتر است. (صفحه 28)
5- علت «کُره» و ناخوشایند بودن قتال برای مخاطبین قرآن در زمان نزول، لزوم فیسبیلالله بودن آن بود که با آنچه پیشتر برای آن میجنگیدند متفاوت بود. (صفحه 11 تا 14)
6- تبیین بلیغ حرمت هر نوع مشروب الکلی و قمار. (صفحه 24 تا 47)
7- دین، نظام، عقیده و مرام باید در خدمت انسان باشد به این صورت که انسان را بهسمت کمال متناسب با استعدادهایش هدایت کند. اگر به این فرمول با تکتک جملههایی که در آن به کار بردم توجه کنیم، فهم بسیاری از مسائل اسلامی برایمان آسان میشود؛ و اگر توجه نکنیم دائماً میتوانیم نق بزنیم که چرا اسلام چنین و چنان کرده است. (صفحه 39)
8-گزارشی از نمونه نسخ بشری در آلمان با تغییر مکرر علائم عبور و مرور ظرف دو سه ماه. (صفحه 50)
9-تبیین جاودانی بودن قوانین الهی. (صفحه 55)
10- «عفو» در آیه «یَسئَلونَکَ ماذا یُنفقون قل العَفو» اختصاص به مال ندارد بلکه شامل وقت و نیرو هم میشود و التزام عملی شهید بهشتی (ره) به این نظر. (صفحه 56)
11- توصیه اکید به رسیدگی به ایتام. (صفحه 58 تا 67)
12- تجویز تنبیه- در صورت لزوم – در تربیت؛ و تبیین الزام مسلمانان مدینه به شرکت در نماز جماعت توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله) (صفحه 86)
13- سنت اسلام این است که نمازهای یومیه ۵ بار در شبانه روز خوانده شود، فقه شیعه نیز همینطور است. (صفحه 87)
14- تأکید بر نماز و خواندن نماز با روح. (صفحه 85 تا 89 و 110 تا 114)
15- «و للرجالِ عَلیهنَ دَرجۀ» یعنی نمایندگی حکومت در خانه، با مرد است. (صفحه 102)
16- اسنادی وجود دارد که مسیحیان امروز عیسی (علیه السلام) را خدا میدانند. (صفحه 113)
17- معنای سلام اول بعد از تشهد نماز این است که مسلمان نمازگزار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را حاضر میداند و معنای سلام آخر این است که همه مسلمانان را حاضر میداند. (صفحه 113)
18- فلسفه جنگ در اسلام. (صفحه 114)
19- خیلی از این استخارهها کار آدمهای تنبل است؛ و داستان استخارهگیری شیخ اسدلله کور و مراجعه یهودیها به او برای استخاره. (صفحه 117)
20- باید روی حفظ پیوند همه مسائل با خدا، سخت تکیه داشته باشیم. (صفحه 125)
21- انسانهایی هستند که در نگاه و سخن و رفتار آنها تأثیر مغناطیسی وجود دارد. (صفحه ۱۳۲)
۲۲- توصیه به جوانها که سعی کنند پا از دایره عفت بیرون نگذارند، حتی ازدواج موقت را تا میشود دنبالش نروند. ( صفحه 136)
23- در زندگی انسان هیچ چیز نباید نقش بُت را بازی کند. (صفحه 140)
24- اگر من در موضعگیریام پیرامون مسائلی که در بحثم میآید بخواهم جانب خوش آمدن این و آن را رعایت کنم مگر دیگر جایی برای رعایت جانب رضایت خدا باقی میماند؟ اینها همه شرک است. (صفحه 257)
25- به شما دوستان توصیه میکنم اگر میخواهید در مسیر زندگی از صراط مستقیم نغلتید (نلغزید) انسانهایی باشید اصولی، دارای اصول مشخص و به آن اصول ایمان داشته باشید. والله در مواردی که عقل از کار باز میایستد فقط یک چیز میتواند راه را مشخص کند و آن اصولی است که انسان قبلاَ به آن ایمان آورده باشد. سوگند به خدا مکرر در عرصه زندگی این واقعیت را لمس کردهام. (صفحه 141 و 142)
26- آدم با ایمان در زندگی پشتوانه و پشت و پناه و تکیهگاه دارد. هیچوقت خودش را تنها و بی یار و یاور حس نمیکند. اگر قرار باشد عمری را در گوشه تاریکترین و پرشکنجترین سلولهای زندان به سر ببرد هیچگاه نشاط زندگی را از دست نمیدهد چون تنها و بیپشت و پناه نیست. همانجا هم خود را به خدا پیوسته میبیند. (صفحه 142)
27-انسان باصفا آفتاب شب است. شبهنگام، آنجا که جار و جنجال و غوغای زندگی روز تا حدی آرام میگیرد و فرو مینشیند، تازه درخشندگی نور و روشنایی او بیشتر میشود. چون خدایش از همه تاریکیها بیرون کشیده و بهسوی روشنایی برده است «اللهُ ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور». (صفحه 142)
28-در این ماه مبارک رمضان چه کردید و چه کردیم؟ آیا توانستیم به طاغوتها کفر بورزیم؟ توانستیم از حکومت طاغوت شهوت، طاغوت جاهطلبی که انسان را گاهی به دروغ گفتن به خدا و رسول هم آلوده میکند، رها شویم؟ روزه برای چیست؟ روزه برای این است که ما بر طاغوتها مسلط شویم. انسانی که نتواند بر طاغوتهای درونی مسلط شود خیلی راحت طاغوتهای بیرونی، او را میخرند. خیلی مفت و مجانی هم میخرند. با یک سور چرب و نرم، با یک شغل آبرودار، با یک تیتر ریاست. (صفحه 143)
29- کلمه «مغازه» از کلمه «ماگازین» اروپایی گرفته شده که به معنای «مجله» است. جالب اینکه «ماگازین» اروپایی از «مخازن» عربی گرفته شده است. (صفحه 204)
30- وظیفه عالم، گفتن حق است، خواه حق با کهنه جور درآید خواه با نو. (صفحه 232)
31- استدلال بر اینکه آیات 275 تا 218 سوره بقره مربوط به ربای دَینی است نه ربای معاملی، و نظر قاطع شهید بهشتی (ره) بر حرمت هر گونه ربا. (صفحه 229 تا 233)
32- نقل مسئلهای راهگشا برای حکومت اسلامی از «تحریرالوسیله». (صفحه 277)
33- شناختهشدن شهید بهشتی (ره) در جامعه بهعنوان کسی که بیپرده حقایق اسلام را بیان میکند. (صفحه 288)
34-زندگی به چه میارزد اگر انسان حق را نگوید؟ (صفحه 304)
35- سخنی با خانمها در مورد کار خانمها در منزل. (صفحه 303 تا 306)
36- وام گرفتن شهید بهشتی (ره) از یکی از دوستان صمیمی و ابای طرف از گرفتن سند. (صفحه 313)
37- شِکوه و اندوه شهید بهشتی (ره) از بینظمیها و ُخلف وعدههای دوستان و توصیه مؤکد به داشتن تقویم و ثبت قرارها در آن. (صفحه 322)
38- «فرجُلٌ و امرأتان» شخصیت دادن به زن است نه تحقیر او. (صفحه 328)
39- انتقاد شدید از کلیسا. (صفحه 334)
40- تفسیر «أمَن الرسول بما اُنزل الیه من ربه» و نقل اظهارات دانشمندان غربی در این مورد. (صفحه 330 تا 349)
41- ترجمه «تاریخ قرآن» تالیف «تئودور نولدکه» توسط شهید بهشتی (ره). (صفحه 343)
42- تفسیر «ربَنا و لا تَحمِل علینا اصرا کَما حَملتَه علی الذین من قبلنا» به احکام جریمهای. (صفحه 352)
43- فکر میکنم کسی که نمره ۲۰ بیاورد در جمع ما – و حتی خود مخلص- نداشته باشیم. (صفحه 347)
44- از همه خواهش میکنم فقط یک روز دقیق شوید ببینید چند درصد مسلمانید. (صفحه347)
نمونههایی از نکات ناب و مطالب قابل توجه ویژه در جلد 4 «در مکتب قرآن»
1- بیشتر انحرافهای مردم اگر نگوییم همه آنها ناشی از بداندیشی در خداشناسی است. (صفحه 14)
2- معنای «ولایت» که از محکمات عقاید ما شیعیان است. (صفحه 19)
3- سخنرانی شهید بهشتی (ره) در سن 14-15 سالگی در یک مجلس عظیم درباره خمس. (صفحه 42)
4- نادرستی چسباندن فرضیههای علمی به قرآن. (صفحه 58)
5- نقش عقیده شیعه به وجود خارجی امام زمان (علیه السلام) بهعنوان امام زنده غایب. (صفحه 65)
6- تفسیر «رَبنا لا تُزِع قُلوبَنا بَعدَ اِذ هَدَیتنا» (صفحه 67)
7- «بنین» در قرآن کنایه از قدرت است. (صفحه 68)
8- مشکلات و زحمتهاست که انسان را میسازد. (صفحه 69) در این باره، به ج 2، ص 296 نیز مراجعه شود.
9- واکنش شهید بهشتی (ره) به کسانی که از ایشان درخواست مجوز برای ترک ازدواج میکنند. (صفحه 69)
10- «نماز» میتواند انسان را از زشتیها باز دارد نه اَلاکلنگ.(صفحه 70)
11- ما از آن اول که چشممان را باز کردیم به عنوان یک مسلمان بحثکننده درباره مسائل اسلامی بیچماق آمدیم. چماق که نداشتیم بلکه ترکه هم نداشتیم. ما اهل منطق و استدلال بودیم و هستیم و انشاءالله خواهیم بود. (صفحه 82)
12- درصد بالای ازدواجهای نافرجام و بد فرجام. (صفحه 8)
13- بیان ویژه شهید بهشتی (ره) در مسئله نبوت: «وحی در عرصههایی روشنگری دارد که عقل و علم بشر در آن عرصهها نفوذ ندارد. از پیغمبر باید پیروی کرد زیرا او به جایی دسترسی دارد و بر اثر آن دسترسی، جاهایی را به روشنی میبیند که بشر هرچه هم عقل و علمش قوی بشود به آن جاها دسترسی ندارد». (صفحه 82 تا 92)
14- به خود حق قسم و سوگند، آن روزی که نسل جوان شیفتة حق در مجموع گفتار و رفتار و نوشتارهای ما آن آهنگ پرجاذبه حقگویی و دفاع از حق را نیابد، انتظار اینکه این نسل قرآنی اسلامی، شیعی، علوی و جعفری شود انتظاری نابجا، رؤیایی و خیالپردازانه و یا ابلهانه است. (صفحه 94)
15- مصلحتپرست هستیم یا حقپرست؟ … مصلحت هم باید مصلحت حق باشد. ولی اگر قرار شد مصلحتگویی آرام آرام به مرحله مصلحتپرستی و بدین ترتیب جانشین حقپرستی شود، این دیگر آیا انحراف از راه اسلام انحراف از راه تشیع و انحراف از راه مولا علی (علیه السلام) و انحراف از راه امام صادق (علیه السلام) نیست؟ (صفحه 95)
16- آقای عزیز! آنجا که جای گفتن حق است و تو از گفتن حق خودداری میکنی حساب خودت را برس قبل از اینکه در روز رستاخیز به حسابت برسند. ببین خودداریات از گفتن حق و حقیقت از روی خودخواهی است یا از روی حق خواهی؟ (صفحه 96)
17- میدانید راه قرآن چیست؟ میدانید مولا علی (علیه السلام) به ما چه میگوید؟ میدانی شیعه دارنده ولایت وظیفهاش چیست؟ اگر بهراستی اهل ولایت یعنی هم صفی با مولایت علی هستی میدانی باید چه کار کنی؟ باید حتی یک بار هم بهخاطر خودت حقپوشی نکنی، چرا که در این صورت حقکشی کردهای و حقکشی گناه است. (صفحه 97)
18- چند بار پیش آمده است که در گفتگو درباره یک مطلب مباحثه شما از حالت مباحثه خارج و به مجادله تبدیل نشد؟ مباحثه یعنی چه؟ مباحثه یعنی کاوش مشترک. آیا مباحثههای ما کندوکاو مشترک است یا ستیزهجویی مشترک؟ خودرأیی مشترک و حرف به کرسینشاندن مشترک؟ کدام یک؟ اصلاً ما در مباحثاتمان نمیگذاریم حرف طرف مقابل تمام شود تا بعد حرفمان را شروع کنیم. عجب کاوش مشترکی! همان وقت که طرف حرف میزند به جای اینکه ما حرفش را گوش کنیم ببینیم چه میگوید و شاید یک حرف حسابی داشته باشد و ما ندانیم، همان وقت پیش خودمان میگوییم حرفش از بیخ خراب است. گوشمان به حرف اوست اما مغزمان دنبال این است که چه در برابر او بگوییم که حرف خودم را تأیید کند! در واقع کاوش مشترک نیست بلکه اثبات رأی مشترک است، یعنی من رأی خود را و آقا اثبات رأی خودش! (صفحه 101)
19-از نظر شناسنامهای و برخی حقوق معمولی مسلمان هستیم ولی مسلمان از این نظر که واقعاً تسلیم حق باشیم نیستیم. من که نمیبینم به جز درصد ضعیفی. گویی هر کس مؤمنتر و مقدسمآبتر است باید متعصبتر، خشنتر و در آرای خودش تکروتر و یکهتازتر باشد و اگر کمی به حرف دیگری گوش بدهد آدم سستایمانی است! (صفحه 102)
20- قرآن راه رسیدن به خدا و سعادت خدایی را در یک فرمول مختصر و مفید خلاصه میکند و آن «اسلام» است. اسلام در برابر خدا، اسلام در برابر حق (و) اینکه بدون هیچ قید و شرطی تسلیم (حق) باشی. باید به صورت مرتب و مداوم مراقب خودمان باشیم مبادا از این راه اسلام منحرف شویم. تنها راهش هم مراقبت است و هیچ راه دیگری ندارد، مراقبت شخصی و تربیت دیگری؛ (این) تنها راه است. (صفحه 107)
21- تبریک حلول ماه مبارک رمضان و سفارشاتی در این خصوص. (ص 109)
22- (لَقد اَرسَلنا رُسُلنا بالبیناتِ و اَنزلنا مَعَهُم الکِتابَ و المیزانَ لیقومَ الناسُ بالقسط) میگوید: پیامبر، کتاب، شرع و قانون، وسیله و ابزاری است برای برپاداشتن قسط و عدل و داد. معلوم میشود رابطه قسط عدل و داد با دین،
پیامبر و کتاب اینقدر نزدیک و زیاد است که اینها را یکی میکند. دین یعنی عدل و عدل یعنی دین. هر جا دیدید میگویند دین و اسلام هست اما عدالت اجتماعی نیست بدانید دین (و) اسلامش قالبی است … (و) هرجا میگوییم عدالت اجتماعی هست، عدل هست، قسط هست، اما خدا نیست، پیوند بشر با بینهایت نیست، اندیشیدن بشر به زندگی جاودانی نیست، تکامل روحی و معنوی نیست … آن هم عدلش ناقص و ناتمام است، یک جایش خلل دارد … ا ین درست است که شکم گرسنه ایمان ندارد، اما شکم سیر بیایمان هم شکم انسان نیست، شکم گاو است[12]. (صفحه 113 تا 117)
23- تقیهای که زندهکننده و عالیترین فراز سیاست نهضت هوشیار آگاه بود، به تقیه اختهکننده تبدیل شد! هرچه مرد بود را در جامعه شیعه اخته کرد! تقیهای میراننده، مرگآور. و حال آنکه تقیه به معنای تلاشی در سایه سیاست زیرکانه صحیح، در جایی که باید پنهانگری باشد پنهانگری کند و آنجا که میشود آشکارا کار کند کار آشکار کند تا با این کار، جنبش و نهضت را همواره رو به پیش و زنده نگه دارد. این نوع تقیه به تقیهای که حرف حق را هیچجا نشاید گفت … تبدیل شد. تقیهای که میتوانست آبروی شیعه در دوران رشد افکار در دنیا باشد به مایه ننگ تبدیل شد. مرگ بر این تقیه باد، دیگر چه مانده؟ هیچ! (صفحه )138. به جلد 1، ص 49 تا 74 و صفحه 85 نیز مراجعه شود.
24- مراسم إحیا گرفتن شهید بهشتی (ره) در جمع مخاطبان بحث تفسیری در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان و طرح بخشهایی از خطبه شقشقیه در آن مراسم. (صفحه 148)
25- من بهعنوان یک محقق تاریخ اسلام میگویم – نه بهعنوان یک شیعه – که جانشین (بر حق و شایسته) پیامبر (صلی الله علیه و آله) منحصر در یک فرد است و آن علی (علیه السلام) است. (صفحه 159)
26- پاسخ شهید بهشتی (ره) در هامبورگ به این سؤال که مسئله «ولایت» یک مسئله تاریخی است یا همچنان زنده است؟ «شخصش تاریخی است، اما روحش زنده است» (صفحه 159)
27- ما خیلی بیش از کسانی که بهصورت موسمی درباره «ولایت» میگویند و مینویسند حساسیت داریم … ادامه صحیح و کامل نهضت مقدس اسلام در گرو این «ولایت» است. (صفحه 160)
28- من این بحث (بحث در مورد ولایت منعکس شده در صفحه 153 تا 168 جلد 4 به مناسبت شب بیستویکم ماه مبارک رمضان) را ایراد نکردم تا رفقای ما فردا بحثهای جدلی را با دیگران بر سر مسئله ولایت آغاز کنند. هرگز این کار را نمیپسندم و صحیح نمیدانم. من این بحث را ایراد کردم تا اولاً برای خود ما در درجه اول و برادران و خواهرانی که تشریف دارند مفهوم ولایت از دیدگاه اسلام و تاریخ اسلام و نصوص اسلامی روشن شود و بدون جار و جنجال و جدل فعالین ولایت را پیاده کنید تا بعد به دیگران بعد اقلاً در دایره خودتان کوشش کنید تا بعد به دیگران برسیم. (صفحه 165)
29- بنیاسرائیل از نظر قرآن یک قوم نمونه است، نمونه در برخورداری از نعمتها و در کفران نعمتها. (صفحه 175) در این مورد به ج 1، ص 217 نیز مراجعه شود.
30- مصوبه کلیسا مبنی بر خدا بودن عیسی (علیه السلام) (صفحه 178 و 183)
31- یک بانوی مسلمان میتواند به مقام اجتهاد برسد و به آنچه خودش به آن میرسد عمل کند. (صفحه 159)
32- بهترین راه انتخاب رهبر، انتخاب چند درجهای سیستماتیک مشابه انتخابات حزبی است. (صفحه 206)
33- انتقاد شهید بهشتی (ره) از طاغوتپروری جامعه. (صفحه 214)
34- مکرر از دوستان خواهش کردهام وقتی این بحث (خضوع و تسلیم در برابر حق) به میان میآید به فکر این بیفتند که قدری روی خودشان کار کنند. یک روزی، دو روزی، یک هفتهای رفتار خودشان را مورد دقت قرار بدهند، ببینند ما که داریم اینقدر با شور و حرارت از حق دم میزنیم، من با حرارت میگویم، شما با حرارت گوش میدهید، پای عمل که به میان میآید چه جور هستیم؟ چقدر حقپرست هستیم؟ تا چه حد از خودپرستی آزاد شدیم؟ چون این روحیه در انسان و جامعهای به هر اندازه که زنده باشد به همان اندازه آن انسان و آن جامعه زندگی انسانی خواهد داشت. (صفحه 217)
35- اگر میبینید من در بحثها روی این مطلب (تسلیم در برابر حق) اینقدر تکیه دارم به این علت است که آن را در تحلیل روحی خودم و دیگران و آنهایی که با آنها زندگی کردهام (از دوست و دشمن) دیدهام. آنقدر نقش مثبت اسلام و نقش منفی حقپوشی را لمس کردهام که شاید اگر تا آخر عمرم هم صحبت کنم مسئله برایم زنده است و گویی اولین بار است که درباره آن بحث میکنم. (صفحه 225)
36- درخواست شهید بهشتی (ره) از مخاطبین که برای ورود ایشان به مجلس صلوات نفرستند: «من دوست دارم شما بر نام پاک پیغمبر و دودمانش صلوات بفرستید اما نه به مناسبت ورود من. خواهش میکنم که در این جلسه منسوخ شود. اگر میخواهید صلوات ختم کنید الان ختم کنید» (صلوات حضار). (صفحه 233)
37- دو واکنش شهید بهشتی (ره) به دو نفر که از ایشان میخواستند آقایی کند و دم و دستگاه داشته باشد. (صفحه 233 و 219)
38- نکوهش شهید بهشتی (ره) از آن دسته از علمای دین که شریعت سمحه سهله را سخت و دشوار میکنند. (صفحه 239)
39- بنده بیش از 14 سال است که برای پالایش مسائل دینی ندا میدهم و ضرورت آن را یادآوری میکنم و به سهم خودم و برخی دوستانم کاری را در این زمینه آغاز کردهام ولی کار وسیع است و نیروهای بیشتر و امکانات وسیعتر و پیگیری و دنبال کردن مستمر میخواهد. (صفحه 240)
40-سخن دیگری از شهید بهشتی (ره) درباره حج. (صفحه 247 و 240)
41- تحلیل کوتهبینی و تنگنظری برخی از روشنفکرمآبها که چرا با این همه گرسنه و بیچاره در شهرمان پولهایمان را با سفر حج میدهیم عربها بخورند! (صفحه 248)
42- انتقاد از وابستگی برخی علما به القاب. (صفحه 291 و 379)
43- اسیر القاب نبودن شهید بهشتی (ره) (صفحه 292)
44- تأسف شهید بهشتی (ره) از انحطاطی که پس از اوجگیری علمی مسلمین، چند قرن است بر بلاد اسلامی عارض شده است: «نکند چند صباحی دیگر که بگذرد اگر جوانی پرسید که من میخواهم درباره اسلام یا تشیع درس بخوانم ناچار شویم آدرس مؤسسات اسلامشناسی و شیعهشناسی بیگانگان را به او بدهیم! این برای ما خیلی خفتآور است. شنیدم چند جوان ژاپنی که در کشور خودشان در رشتههای شرقشناسی و دینشناسی کار میکردند برای تحصیل در این زمینهها به ایران آمدند و به قم معرفی شدند و حتی در برخی مؤسسات نسبتاً شکلدار قم شروع به تحصیل کردند اما بیش از مدت کوتاهی نتوانستند بمانند، رها کردند و رفتند. (صفحه 293)
45- یک جامعه کوچک اسلامی ساختن بهترین تبلیغ است، چه برای داخل و چه برای خارج. (صفحه 294)
46- خاطره تلخ شهید بهشتی (ره) از طلبهنمایی که برای تبلیغ به امریکا رفته بود. (صفحه 295)
47- دعوت شهید بهشتی (ره) به انتقاد از خودش. (صفحه 296)
48- اندونزی با آن جمعیت انبوه مسلمانش با تبلیغات واعظ و مبلغ مسلمان نشد. (صفحه 297)
49- تبلیغ اسلام راهش این است که اقلاً خود این آقا که پا میشود به آنجا میرود نمونه عملی زندگی اسلامی باشد. راست باشد، درست باشد، با آگاهی حرف بزند، دغلی نکند، دکانداری نکند، بهرهکشی نکند، با دیگران با رفتاری مناسب، با اخلاق اسلامی رفتار کند. این است تبلیغ اسلام. در اندونزی چند تا مسلمانی که در رفتار و اخلاق و کارشان جذبههای «یدعون الی الخیر» دیده میشد، رفتند. (صفحه 297)
50- احساس عجیبی که در حرم امام حسین (علیه السلام) به شهید بهشتی (ره) دست داده است. (صفحه 308)
51- چند ده سال پیش در عصر مشروطیت در مجلهای این سؤال مطرح شده بود که چرا آدمهای خیلی متدین اگر بیدین شدند از بدترین آدمها میشوند؟ سپس جواب داده بود که چون چنین آدمی وقتی به دین پشت کرد دیگر به هیچ چیز بند نیست؛ برخلاف بیدین که به چیزهایی بهخاطر خود آن چیز پابند است. دینی که اشعریون – با انکار حسن و قبح عقلی- درست کردند همان نتیجه را میدهد. متدینی که آنها درست میکنند اگر روزی از خدا بُرید، برای او هیچ بند و باری باقی نمیمانند و بدترین خائن و کثیفترین انسان میشود و زشت و زیبایی برایش نمیماند. (صفحه 317 تا 319)
52- غیرقابلقبول بودن حیلههای شرعی. (صفحه 324)
53- شکستهنفسی شهید بهشتی (ره) در معرفی خود به عنوان «زبان الکن» اسلام روشنگر. (صفحه 333)
54- گاهی تشخیص رهبر، معیار معروف و منکر است. تنها رهبری است که با آن دید بالا، با آن دید محیط، و با اطلاعاتی که از هر گوشه جمع میشود و آنجا زیر و زبر و موازنه میشود میتواند بگوید امروز این کار مصلحت است، لازم است، معروف است، انجام بدهید، فردا در مورد همان کار میگوید مصلحت نیست، منکر است انجام ندهید. (صفحه 364)
55- داستان شیرین و آموزنده شهید بهشتی (ره) با یک پزشک. (صفحه 366)
56- تأسف و نگرانی شهید بهشتی (ره) از اینکه عمل و رفتار دعوتکنندگان به دین باعث دور شدن آنها از دین شود. ( صفحه 377)
57- اهتمام شهید بهشتی (ره) به کار جمعی و تربیتی به مراتب بیشتر از کار تبلیغ فردی. (صفحه 378)
58- استقبال و خوشحالی شهید بهشتی (ره) از اینکه از خود ایشان انتقاد شود. (صفحه 379)
5۹- ترتیب اثر دادن شهید بهشتی (ره) به یک انتقاد از خودشان. (صفحه 383)
6۰ – مرتبهای از امر به معروف و نهی از منکر واجب عینی و مرتبهای دیگر از آن واجب کفایی است. (صفحه 387)
61- تبیین بسیار جالبی از واجب عینی بودن امر به معروف و نهی از منکر که در کلام شیخ طوسی (ره) به آن اشاره شده است. (صفحه 396 تا 403)
62- هر نوع قدرتی را که شما در جامعه فرض کنید در معرض خطر انحراف از حق است. این شما و جامعه هستید که باید در راه رسیدن به سعادت و راه رسیدن به حکومت حق و عدل از طریق امر به معروف و نهی از منکر به چنین هدفی برسید. (صفحه 405)
63- ارزش انسان در این است که بتواند فاسد شود ولی نشود و الا اگر نتواند فاسد شود چه هنری است؟ (صفحه 415)
64- نظام اجتماعی اسلام محیط را برای رشد فضیلتها پاک میکند اما راه فاسد شدن را به طور صد درصد به روی فرد نمیبندد این است فرمول اجتماعی اسلام. (صفحه 415)
65- یک شرط اصلی در امر به معروف و نهی از منکر شناخت معروف و منکر است. کسی که اصلاً خودش نمیداند معروف و منکر چیست؟ به چه چیز دعوت کند؟ چه چیز را امر کند و نهی کند؟ (صفحه 418)
نمونههایی از نکات ناب و مطالب قابل توجه ویژه در جلد 5 در «مکتب قرآن»
1-دفع تنازع میان نظر قرآن در مورد آفرینش انسان و نظریه تکامل داروینیسم توسط شهید بهشتی (ره) بهصورتی عالمانه، هنرمندانه و بلندنظرانه. (صفحه 11 تا 24)
2- جنگ تعرضی که رنگ توسعهطلبی داشته باشد بدون اینکه بیم خطری از جانب دشمن باشد در تاریخ پیغمبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) سراغ نداریم. (صفحه 49)
3- عقل خشکی که اصلاً روی عواطف حساب نمیکند عین بیعقلی است . . . علایق هنری اسلام مورد توجه قرار گرفته است ولی برای آن حد گذاشته است، ذوق در اسلام سرکوب نشده است، خود قرآن نمونه ذوق است، اسلوبش یک اسلوب ذوقی است. (صفحه 92)
4- ورودیه شهید بهشتی (ره) به سوره «توبه» که «بسم الله …» ندارد. (صفحه 121)
5- سخن متواضعانه و حقپرستانه شهید بهشتی (ره) در مورد مالک برتری افراد: بنده صریحاً نسبت به خودم عرض میکنم که من ادعای هیچ نوع برتری بر هیچ یک از خلایق خدا، ندارم. هر وقت مردی در هر گوشه از دنیا پیدا شده و واقعاً هم پیدا شده – که از من ملاتر و فهمیدهتر و با تقواتر بوده، خود من به او احترام گذاشتهام و خودم او را مقدم شمردهام و باید هم بشمارم؛ منتی هم نیست، وظیفه من است. (صفحه 165)
6- اعتراض شدید شهید بهشتی (ره) به تشکیلات کلیسا. (صفحه 166)
7- رهبر نابغه شناختهشدن پیغمبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) در میان شرق. (صفحه 181)
8- تحلیل بسیار جالب شهید بهشتی (ره) از جنگ موته. (صفحه 182)
9- نهضت امام حسین (علیه السلام) یک نهضت استثنایی با یک هدف استثنایی و یک شکل استثنایی است. ما آن را نمیتوانیم در حسابهای عادی بگذاریم. (صفحه 198)
10- ستایش شهید بهشتی (ره) از مبارزین مؤمنی که شخصاً در سیمای آنها نور و روشنایی دیده است. (صفحه 199)
11- عالیترین خوشبختی، خوشبختی مردمی است که ایده آنها در زندگی آنقدر بالاست که در سختیها و رنجها هم نشاط دارند. نشاط آنها را من به چشم دیدهام که در کمال سختی آنقدر نشاط دارند که آدم نمیتواند فکرش را بکند. (صفحه 202)
12-اشاره شهید بهشتی (ره) به دو سه تا از آن آدمهای زیرک حسابگری که در مکه پیش از بعثت پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) برای بهدست آوردن موقعیتهایی در آینده، تظاهر به اسلام کردند. (صفحه 205 و 283)
13- یکی از نویسندگان سرشناس آلمان میگوید: ما باید مجسمه معاویه را طلا بگیریم. برای اینکه اگر معاویه در برابر علی قد علم نکرده بود اسلام در همه عالم گسترده شده بود. ( صفحه 299)
14- مطالعات عمیق شهید بهشتی (ره) در زیرساختهای اسلامی مسلمانان در چند کشور اروپایی در یک سفر دورهای به آن کشورها. (صفحه 232 تا 235)
15- نماز در اسلام رکن است، نماز تمرین خداپرستی است و مسلمان باید مقید به نماز باشد. ( صفحه 249.)
16- انتقاد شهید بهشتی (ره) از کاربرد کلمه «روحانی» برای عالِم دینی. ( صفحه 226 و 227 17) خلوص، گذشت، محاسبه (بیگدار به آبنزدن) و استمرار تلاش، عناصری است که برای مصلحان امور اجتماعی بسیار مهم و کارسازند. (صفحه 182)
18- من چنانچه از راهی که خودم را برای پیمودن آن آماده کردهام و تخصص من است خارج شدم و به راه دیگری پرداختم از این ماندهام و به آن هم نرسیدهام. (صفحه 182)
19- اشاره شهید بهشتی (ره) به توطئه منافقین برای ترور پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) در بازگشت از تبوک. (صفحه 260)
20- داستان دو جوان متعهدی که برای شهید بهشتی (ره) لذتبخش بوده است؛ یکی اتریشی و دیگری ایرانی. (صفحه 264 و 266)
21- بسیاری از نمودهای فسادهای امروز در زمان خود پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هم بوده است. (صفحه 268)
22- سه معنا برای آیه شریفه «فلیضحکوا قلیلاَ و لیبکوا کثیراً …». (صفحه 273)
23- طرد افراد از جامعه اسلامی دو شرط بزرگ دارد: اول، شامل اشخاصی شود که مسلّم شده باشد اینها بیایمان و خائن هستند. حق نداریم با تهمت کسی را طرد کنیم. اگر در جامعهای به صرف اتهام و تهمت اشخاص را طرد کردند این جامعه نه تنها از این گونه طرد اجتماعی نتیجه نمیگیرد بلکه نتیجه بد میگیرد، نتیجه عکس میگیرد و واقعاً یکی از عوامل سقوط جامعه میشود. دوم، باید طرد اجتماعی روی حساب و کتاب باشد. با فرمان رهبران مورد اعتمادی مثل پیغمبر باشد. (صفحه 286)
24- اگر مطالعه تاریخ اسلام با دقت در قرآن کریم توأم نباشد مطالعه ناقصی است و به عکس، مطالعه قرآن هم اگر همراه با آشنایی کافی با تاریخ اسلام نباشد، آدمی را خوب به معنای آیات راهنمایی نمیکند. ( صفحه 292).
25- اختیارات پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) به ظن قوی از اختصاصات پیغمبر و امام (معصوم) نیست، از شئون مربوط به نگهبانی امت بزرگ اسلام است، از شئون هر والی اسلامی است، مگر اینکه خیلی استثنایی باشد.[13] (صفحه 296)
26- من مکرر به دوستان دانشجو و به دوستان غیردانشجو این توصیه را کتباً و شفاهاً کردهام که اگر دارای صفایی هستید و فهمیدهاید که زندگی، عیاشی و هوس بازی نیست؛ از شما خواهش میکنم هستهای کوچک در شهر خودتان تشکیل دهید. (صفحه 307)
27- تأکید شهید بهشتی (ره) بر نقش و اثر نماز جماعت در نگهداشت مردم. (صفحه 309)
28-تعجب میکنم که یک مسلمان از مرگ بترسد. صریحاً بگویم که من در عمرم ذرهای از مرگ نترسیدهام[14]… بعضی میگویند اگر در میدان جنگ شرکت کنم میترسم کشته شوم! خوب، کشته شوم، مگر چه میشود؟ هیچ نمیشود. (صفحه 310)
نمونههایی از نکات ناب و مطالب قابل توجه ویژه در جلد 6 «در مکتب قرآن»
1- با شعارهای تند و مطالب تند میشود یک هیجان درست کرد اما (آیا) میشود یک حرکت اجتماعی مستدام (هم) ایجاد کرد؟ اصلاَ پسفردا همانهایی که در (مشابه) همان هیجان شرکت میکنند علیه همین شعار دهندهها و مسلماً توی روی ما هم میایستند؛ داستانی که ما مکرر در اجتماعمان به آن دچار شدهایم. (صفحه 92)
2- چارهاندیشی برخی از اروپائیان برای مشکلات جنسی از راه قانونی کردن ازدواج موقت. (صفحه 102)
3- من به خوبی میشناسم عدهای از جوانان خوبمان را که قبل از تشکیل خانواده از راه ازدواج، حتی احتیاج به ازدواج موقت هم پیدا نکردند به این معنی که آنقدر بر خودشان مسلط بودند که فشار ناراحتکنندهای از راه غریزه جنسی، احساس نکردهاند. (صفحه 102)
4- آن جوانهایی که دیدهام و میشناسم که زندگی آنها همواره سعادتمند است، جوانهایی هستند که اصلاً خودشان میتوانند خودشان را کنترل کنند، خودشان را ارشاد و هدایت کنند … هدفهای عالی جدی با عیاشی جور در نمیآید. (صفحه 103)
5- فروید (که) از نظر مسلکی، مادی و ماتریالیست است میگوید در مکتب مادی من باید بیبند و باری شود والا عقدههای گوناگون بهوجود میآید. اما تعجب من از کسانی است که دم از مکتب پاکی و ایمان و تقوا میزنند و فریب این حرفها را میخورند و تحت تأثیر این حرفها قرار میگیرند. من یافتهام که چگونه جوانانی که دوران جوانی را قبل از تشکیل خانواده به اتکای ایمان و پاکی و ارج گذاری به پاکی و فضیلت حتی بدون استفاده از راه مشروع ازدواج منقطع گذراندهاند و بعد وقتی شرایط ازدواج برایشان فراهم شد و ازدواج کردند، فعالیتشان، کارشان، زندگی خانوادگیشان، برخورد اجتماعیشان، هیچ در آن نشانهای از این عقدههای فرویدیسم دیده نمیشود. اگر قرار است آزمون و تجربه پایه اساس علم باشد، باید به این تجربهها توجه شود. (صفحه 104)
6- آنکه انسانی به اتکای اراده نیرومند خودش جلو خودش را میگیرد در آن از عقده خبری نیست. یوسف (علیهالسلام) در قرآن کریم به عنوان یک نمونه برجسته تربیت شده از چنین جوانی معرفی شده است. (صفحه 104)
7- در جامعهای که پایههای اخلاق فردی بهصورت دستهجمعی متزلزل میشود پاکان به آتش ناپاکان میسوزند. اینکه در اسلام حمایت از تقوای اجتماعی و عفت عمومی یکی از مسائل مهم شناخته شده روی این حساب است. (صفحه 107)
8- یکی از راههای مصونیت نسبی در برابر حسد دیگران این است که انسان از اینکه زیبایی، ثروت، خانه، زندگی، معلومات و قدرت خودش را به رخ دیگران بکشد خودداری کند. بهرخ کشیدن، خودبهخود حسد دیگران را برمیانگیزد و برای انسان باعث آسیب میشود. (صفحه 133)
9- گریه، منافاتی با ایمان و صبر ندارد. آنچه با ایمان و صبر منافات دارد این است که آدم در برابر حادثهای تلخ خودش را ببازد، داد بزند، اوقات تلخی کند، کار و زندگی را رها کند، نشاط زندگی را از دست بدهد، مجرای زندگیش را عوض کند. اینها آثار شوم سستروحی ناشی از سستایمانی است. (صفحه 141)
10- انتقام خوب داریم و (انتقام بد). انتقامجویی از کسانی که از روی علم و عمد به ایده و ایمان انسان ضربه میزنند بسیار پسندیده است اما انتقامجویی از کسی که با آدم دوست، آشنا و قوم و خویش یا آدم معمولی است و از روی خطا یا حتی یک بار هم از روی عمد مرتکب شده اما بعد پشیمان شده – مثلاَ حرف تندی زده، جسارت و توهینی کرده – این گونه انتقام، بد است. در اینجا انسان باید گذشت کند. قرآن کریم میفرماید «و أن تعفوا أقرب للتقوی» (البقرة 237).(صفحه 171)
11- در موردی که برادر یا خواهر مسلمان به شما یا به ما رودررو یا پشت سرمان مطالبی گفته و ما را ناراحت کرده است نفرین نکن. نه تنها انتقام نمیکشی، نفرین هم نکن که خدا انتقام بکشد. (صفحه 171)
12- چیزی که در مورد فلسطین در این چند ماه اخیر[15] تا حدودی مایه خوشختی است این است که عدهای از مردم فلسطین احساس کردهاند در شرایط فعلی سیاسی دنیا به امید غریبه و خودی نشستن غلط است، بلکه باید خودشان دست به کار شوند. آنها خیلی جدی دفاع را شروع کردهاند. دوستانی که من طرز فکرشان را نمیپسندم میگویند عدهای مسلمان در آنجا بیخود کشته میشوند و خونشان ریخته میشود. اما من خوشحالم که عدهای مسلمان در آنجا قیام کنند، کشته شوند و حداقل افتخار کشتهشدن در راه دفاع و مبارزه با دشمن را کسب کنند و البته امیدوارم تلاششان به نتیجه برسد و باید کمک کرد که به نتیجه برسد. (صفحه 172)
13- من کاری ندارم که (تشکیلات) آزادیبخش فلسطین تا چه اندازه اصالت دارد. من به اندازه کافی نمیدانم، ولی آنچه مسلم است این است که کسانی که بهصورت سربازِ جانباز در این جنبشها شرکت میکنند افرادی هستند که بهراستی و با صداقت میخواهند سرزمینشان را نجات دهند. اینها راست میگویند. آیا گردانندگان آنها راست یا دروغ میگویند؟ چه عرض کنم، اما خود آنها راست میگویند:[16] (صفحه 267)
14- هر یک از موجودات این جهان با زبان گویا آفریدگار پاک دانای توانا را به ما معرفی میکند. (صفحه 174)
15- استناد برخی درویشمآبها که خود را مجاز به ارتکاب اعمال خلاف شرع میکنند، و برخی سیاستبازان که افراد بیگناهی را به اتهام (گمان) سوء قصد به جان فلان فرمانروا میگیرند و میکشند، به داستان موسی و خضر (آیات 65 تا 82 سوره کهف) انحراف و سوءاستفاده است. علی (علیهالسلام) نسبت به عبدالرحمنبن ملجم ظنین بود اما هرگز متعرض او نشد. (صفحه 188 و 189)
16- اینکه علی (علیهالسلام) نسبت به ابنملجم ظنین بود اما هرگز متعرض او نشد سرّی شایسته دارد و آن این است که اگر قرار باشد جامعهای به کمک یک فرمانروا بهشت برین شود ولی برای حفظ این فرمانروا حصارهای آهنین دورش کشید و دهها، صدها و گاهی هزارها نفر را به اتهام در سیاهچال انداخت، این بهشت را به همان فرمانروا باید بخشید. این جامعه خودبهخود به جهنمی سوزان تبدیل میشود. هیچ فرمانروایی حق ندارد خودش را از علی (علیهالسلام) شایستهتر بداند. او حتی در آن موقع تصادم با معاویه، در یک حالت جنگی، اجازه نداد عبدالرحمنبن ملجم دستگیر و زندانی شود که مبادا جان علی بهخطر بیفتد. چون این نقطه، نقطه انحراف در اساس نگهداری جامعه و نقطه انحراف از اساس عدالت اجتماعی است. (صفحه 189 و 190)
17- تمثیلی جالب برای امکان وقوع معجزه در عالم. (صفحه 205 و 206)
18- نظام این عالم، نظام طبیعت است. دائم به انتظار معجزه نشستن، انحراف است. (صفحه 207)
19- تصمیمگرفتن در مسائل و وظایف اجتماعی بر اساس استخاره، انحراف است، ولو از یک عالم درجه اول سر بزند. بهجای به استخاره و امثال آن، نیروهایمان را بهکار بیندازیم. (صفحه 208)
20- من به مطالعه قرآن اصولاً ذوق و علاقه دارم. (صفحه 239)
21- من بهعنوان نصیحت و راهنمایی مربوط به تعلیم و تربیت داخلی [خانواده] عرض میکنم که باید جزو برنامه تربیتی بچههای ما باشد که اگر فلان چیز را میخواهد که مصلحت او نیست با راههای صحیح بچه را با یک نوع مقاومت روبهرو کنید تا احساس کند کاری که دلش میخواهد بکند را نکند. بفهمد که چنین نیست که انسان هرچه دلش خواست بکند و میتواند بکند [بکند]. بلکه چیزهایی است که انسان دلش میخواهد و باید نکند. (صفحه 245)
22- همه باید نظافت را رعایت کنند. اما اگر گوشهای خراب شد جیغ و داد و واویلا لازم نیست. حساسیت بیش از اندازه مایه ناراحتی است. نباید اینقدر حساسیت پیدا کنند که اگر جایی کثیف شد کنترل اعصابشان را از دست بدهند.(صفحه 279)
23- شرحی از آثار و برکات حج و بهرهبرداریهای شهید بهشتی (ره) از سفر حج و توصیه ایشان به اهمیت دادن همگان به حج. (صفحه 276 تا 294)
24- اعتراض شهید بهشتی (ره) به اطرافیان یکی از مراجع در سفر حج. (صفحه 283)
- سپهبدی که به حج آمده بود مثل دیگران بود. برای خودش حریمی قائل نبود. فکر میکرد و دعا میخواند. (صفحه 284)
[1] – ایشان در جایی از این تفسیر میفرمایند: «قرآن درصدد راهنمایی کل بشر به سوی راه راست است. خود این کار جزء مشکلترین کارهاست. از حل بیشتر مشکلات علمی هم مشکلتر و پیچیدهتر است برای کسی که میخواهد این کار را بکند … قرآن بر پایه ادراکات عادی بشر که دم دست همه است نتیجهگیریهای عالی همهکس فهم میکند و لطف قرآن به این است….. من واقعاً تأسف میخورم که بسیاری از مفسرین به جای این نتیجهگیریهای ارزندهای که جنبههای عملی در قرآن دارد و همانها بیشتر مطرح است، سراغ لطایف و دقایقی میروند که گاهی عقل خود ما هم به آن نمیرسد» (در مکتب قرآن ج6, ص 20).
[2] – از جمله: در جلد 5، ص 166، سطر 3 و 15، و در جلد 6، ص 247 سطر 10.
[3] -در سایر آثار بر جای مانده از شهید بهشتی (رضواناللهعلیه) نیز چنین سخنانی وجود دارد. اینجانب سابقاً برخی از آنها را هم استخراج کردهام.
[4] – ایشان میفرماید: «من بهعنوان نصیحت و راهنمایی مربوط به تعلیم و تربیت داخلی (خانوادگی) عرض میکنم که باید جزو برنامه تربیتی بچههای ما باشد که فلان چیز را میخواهد که به مصلحت او نیست با راههای صحیح بچه را با یک نوع مقاومت رو به رو کنید تا احساس کند کاری را که دلش میخواهد بکند، نباید بکند. بفهمد که چنین نیست که انسان هر چه دلش خواست بکند و میتواند بکند، بکند، بلکه چیزهایی هست که انسان دلش میخواهد و باید نکند … چطور در یک جامعه اسلامی به جوانانمان اجازه دهیم هر چه دلشان میخواهد بکنند؟ این نمیشود. این با مبدأ ایمان سازگار نیست» (در مکتب قرآن، ج 6, ص 245)
[5] – ایشان میفرماید: «من دوست ندارم آهنگ انتقادم از غیر شیعه کمترین آهنگ تعصب داشته باشد … چون معتقدم انتقادهایی بیتعصب دلنشینتر و اساسیتر است. همچنان که وقتی ما از ابوبکر و عمر یا عثمان انتقاد میکنیم همیشه سعی میکنیم انتقادمان انتقاد اساسی، مستدل و منطقی باشد. انتقادهایی که ما در مجامعی که برادران اهلسنت هم حضور داشتند میکردیم هیچکس از ما نمیرنجید چون انتقادی بود بدون هتاکی.» (در مکتب قرآن ج 3، ص 32).
[6] – ایشان در ج 3، ص 127 تصریح میکنند که مطالب را با در نظر گرفتن سطح مخاطبین در جلسات تفسیری ارائه میکنند.
[7] – مثلاً ایشان در تفسیر «یَسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ کَبِیرٌ وَصَدَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَکُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّه»(البقرة/ 217) میفرمایند:«اگر میبینید پیغمبر اکرم (صلواتاللهوسلامهعلیه) این همه به اینکه نهضت اسلام اولین بار در مکه به ثمر برسد اهمیت میداد قصه علاقه به آب و خاک نبود … اگر نهضت اسلام در مکه به ثمر میرسید آن وقت دیگر با وفات پیغمبر (صلواتاللهوسلامهعلیه) در آن مرحله حساس، رخ نمیداد که بشود نهضت را بار دیگر از مجرا منحرف کنیم (کنند) چون مکه خصوصیاتی را برای پایگاه نهضت اسلام بودن داشت که مدینه آن خصوصیات را نداشت و حتی بعداً هم نیافت. بحث مفصل تاریخی آن را باید به همراه شواهد تاریخی (بعداً) عرض کنم . . . علاقه پیغمبر به اینکه نهضت در مکه به ثمر برسد مبنایی بسیار عالی داشت و بر اساس محاسبهای دقیق پیشبینی موفقیتهای آینده نهضت اسلام را داشت»(ج 3، ص ۲۰). سوگمندانه ظاهراً مجالی فراهم نشده است که شهید بهشتی (ره) این بحث مهم تاریخی و شواهد آن را وعده داده بودند، ارائه نمایند.
[8] – مثلاً آیات 100 تا 116 آلعمران و ترجمه آنها که در صفحات 251 تا 254 جلد 4 درج شده است تقریباً بیکم و زیاد در صفحات 263 تا ۲۶۶ تکرار شده و آیه 1۰4 آلعمران بیش از 10 بار (در صفحات 251، 263، 278 ,285 311، 329، 345، 360، 374، 384، و 396 در جلد 4 و غالباً همراه با ترجمه) مطرح شده است.
[9] – همانطور که محتوای یکی از این جلسات تفسیری تحت عنوان «محیط پیدایش اسلام» بهصورت جداگانه توسط بنیاد نشر آثار شهید بهشتی تنظیم و منتشر شده است (در مکتب قرآن ج، 5 ص ۶۲، دو سطر به آخر و پاورقی)
10- اشکال دیگری که به تنظیم فعلی وارد است این است که مکرر دیده میشود که گفته شده است فلان مطلب را در جلسه قبل گفتیم یا در جلسه بعد خواهیم گفت در حالی که به علت دست نیافتن به نوار مربوطه، سخنرانی مورد اشاره در کتاب درج نشده است (به عنوان نمونه صفحات 44 و 48 و 99 ج 5 و ص 211 و 218 ج ۶ دیده شود) همچنین گاهی خطبه اول سخنرانی خوانده شده و آیه یا آیاتی تلاوت و ترجمه شده است اما تفسیر آن آیه یا آیات در کتاب وجود ندارد (مثل: صفحه 83 و 94 و 107 ج 5
[11] -از قبیل «یوشع بن نوح» در صفحه 271، ج 1، «سالبه به انتفاع موضوع» در صفحه 295 همان جلد، «جوان» به جای «جبان» در صفحه 72 ج 2 و «استرجاء» به جای «استرجاع» در صفحه 302 همان جلد.
[12] – شهید بهشتی این پاسخ جالب و دقیق را به کسانی که پرسیدهاند آیا میتوان گفت آیه 101 سوره آلعمران که به کشندگان آمرین به قسط وعده عذاب داده است شامل آمرین به قسطی که پایبند به دین نیستند نیز میشود؟ دادهاند.
[13] -این سخنان و سخنرانی در زمان اقامت شهید بهشتی (ره) در آلمان و حدود ۱۰ سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران ایراد شده است. سالها پیش از آن نیز ایشان محوریت یک گروه از علمای بلندپایه در حوزه علمیه قم را بر عهده داشتند که بهصورت زیرزمینی و مخفیانه درباره حکومت اسلامی تحقیق و مذاکره میکرده است.
[14] – نگارنده گوید: بنده و عدهای دیگر از شهید مظلوم آیت الله بهشتی (قدس سره) شنیدیم که میفرمود: «من گاهی خودم را در معرض خطر (سیاسی امنیتی) قرار میدهم تا دلبستگی به ماندن در من رشد نکند، زیرا دلبستگی به ماندن انسان را فاسد میکند و من نباشم بهتر از این است که باشم و فاسد باشم»
[15] – اشاره به جنگ 6 روزه اعراب و اسرائیل که در ژوئن 1967 میلادی (خرداد 1346 شمسی) رخ داد و رژیم صهیونیستی در خلال آن، شرق اورشلیم، کرانه باختری رود اردن، نوار غزه، بلندیهای جولان و صحرای سینا را اشغال نمود.
[16] . این سخنان توسط شهید بهشتی (ره) در زمان اقامت در آلمان در اواسط دهه ۴۰ و اندکی پس از جنگ ۶ روزه اعراب و رژیم صهیونیستی ایراد شده است.
جلد ۱ تفسیر سوره حمد و آیه ۱ تا ۱۵۲ سوره البقره را در بر دارد.
در جلد ۲ مجدداً به تفسیر آیات 142 و 143 البقره سپس به تفسیر آیات 153 تا 215 البقره پرداخته شده و در تفسیر آیات 197 تا 203 این سوره که مربوط به حج است, مطالب و روشنگری در حدود 100 صفحه درباره حج ارائه شده است.
در جلد 3 آیه 216 تا آخر سوره البقره مورد بحث واقع شده و به مناسبت آیات ربا (آیه 275 و چند آیه پس از آن) بحث مفصلی در بیش از 150 صفحه درمورد «ربا» صورت گرفته است. تفسیر سوره حمد و البقره توسط شهید بهشتی (ره) تقریبا سه سال طول کشیده است (در مکتب قرآن، ج3، ص359)
در جلد 4 نخست به تفسیر آیات 1 تا 110 سوره آلعمران پرداخت شده و در تفسیر آیههای 104 و 110 این سوره، نسبتاَ گسترده درمورد امر به معروف و نهی از منکر بحث شده و در آخر این جلد، فهرستی از آثار شهید بهشتی آورده شده است.
در جلد 5 آیاتی از سورههای اعراف, انفال و توبه مورد بحث قرار گرفته است.
در جلد 6 آیاتی از سورههای یونس، هود، یوسف، رعد، کهف، طه و حج تفسیر و یک بار دیگر در آخر این جلد بر اهمیت حج و لزوم حجگزاری مسلمانان تأکید شده است.
ایشان در جلسات تفسیریای که پس از بازگشت از آلمان و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی با حضور افرادی از طلاب، دانشگاهیان، کارمندان، بازاریان و خانمها بهصورت سیار و نوبتی در منازل اعضا در تهران تشکیل میشده است، بهصورت سنتی و فنی به تفسیر قرآن مجید نپرداختهاند. مثلاً با داشتن صلاحیت کامل – غالباَ- به تجزیه و ترکیب آیات کار ندارند، متعرض و روایات و اقوال مفسرین نمیشوند، بحث تخصصی فقهی، فلسفی و کلامی نمیکنند، ملتزم به شرح دادن همه آنچه که در آیات مورد بحث قابل شرح است نمیباشند و کوتاهسخن، به آنچه که در دیگر تفاسیر- قدیم و جدید- مطرح شده جز آنچه که چارهای از آن نبوده است نمیپردازند، بلکه رهنمودهایی را که آهنگ هدایت و تربیت فرد و جامعه دارد از آیات مورد بحث استنتاج و آنها را در قالب عباراتی جذاب و شیوا، همراه با مطالبی نو و شنیدنی که بیشتر آنها از دستاوردهای علمی و تجربی خود ایشان است بیان میکنند.[1] مجلدات 1 تا 4 «درمکتب قرآن» محصول این جلسات است، اما جلدهای 5 و 6 بنابر شواهد موجود[2] حاصل جلسات تفسیری معظم له در آلمان میباشند و قبل از چهار جلد نخست، پدید آمدهاند.
در سخنان شهید بهشتی (ره) در این تفسیر- همانند سایر آثار معظم له- نکات ناب و حکیمانهای وجود دارد که شایسته توجه ویژه است. حقیر برخی از این گونه نکات را استخراج کردهام و تقدیم بنیاد محترم نشر آثار شهید بهشتی (ره) خواهم کرد و پیشنهاد میکنم اینگونه نکات هر جلد در چاپ جدید در آغاز همان جلد بهعنوان دیباچه آورده شود. اینگونه نکات را میتوان «سخنان ماندگار» یا «کلمات قصار» شهید بهشتی (ره) نام نهاد.[3]
شهید بهشتی (ره) در این تفسیر هر آیه یا آیاتی را که مورد بحث قرار میدهند نخست آن را به فارسی ترجمه میکنند. ایشان در ترجمه آیات بیشتر در صدد بیان متفاهم عرف از آیه یا آیات میباشند و لذا گرچه در این رابطه همانند بحثهای تفسیری از به کار بردن دقتهای فنی خودداری میکنند، ترجمه ایشان بسیار جالب و قابل استفاده است.
آهنگ سخن شهید بهشتی (ره) در جلسات تفسیری به دلیل ترکیب جمعیتی مخاطبین که گروهی یکدست و همسطح نبودهاند، آهنگ «درسی»، بهخصوص «درسی حوزوی»، ندارد بلکه خطایی عمومی است و لذا معمولاً آنقدر توضیح میدهند تا مطلب در ذهن مخاطبان جا بیفتد و گهگاه از واژهها و تعبیراتی استفاده میکنند که متناسب با عرف عام است، مثل آنچه در جلد 4، در صفحات 172، 215، 348 دیده میشود.
نامی که ناشرین این اثر روی آن نهادهاند و برگرفته از عنوانی است که در تهران، روی تابلوی منصوب جلو منازلی که در آنها جلسه برقرار میشده میباشد «در مکتب قرآن» است، اما شایسته بود این مجموعه ارزشمند با توجه به محتوای آن و اهتمام شهید بهشتی (ره) به تربیت افراد مستعد برای همکاری در رسیدن به آرمانهای بس بلند و والایی که آن بزرگوار در سر داشته است و اینکه ویژگی تربیتی در این اثر به خوبی نمایان است «تعلیم و تربیت در مدار قرآن» نامیده میشد. کیست که با شهید بهشتی در زمان حیات نورانی آن مرد بزرگ آشنا شده باشد و علاوه بر قوت عقل و علم و اخلاص، شاخص «مربی آگاه» را به صورت بارز در شخصیت وی نیافته باشد[4]. او مربیای تربیتشده و خودساخته بود و ادب اسلامی-انسانی در رفتار و برخورد وی حتی با مخالفین عقیدتی یا شخصیاش نمودی شگفتآور داشت.[5] قابل ذکر است که خصلت «تعلیم و تربیت» را در همه آثار شهید بهشتی (ره) میتوان دید، اما از اینرو که بحث در این مجموعه تفسیری پیرامون قرآن است و قرآن کریم یکپارچه تعلیم و تربیت است، جنبه تعلیمی- تربیتی مطالب شهید بهشتی (ره) در این کتاب ظهور بیشتری دارد.
ارزیابی و پیشنهاد
هر چند برای شهید بهشتی- با کمال تأسف- فرصت و فراغت به پایان رساندن بحثهای تفسیری نسبت به کل قرآن مجید فراهم نشده است، اما عدم بهرهبرداری از همین مقدار حاصلشده برای کسانی که صلاحیت استفاده از آن را دارند غبن و خسارت است.
از حسن قضا، ترکیب جمعیتی مخاطبان شهید بهشتی (ره) در جلسات تفسیری باعث شده است که مطالب مطرح شده در این جلسات- همانطور که قبلاً اشاره شد- حتیالامکان جنبه تخصصی و فنی بهخود نگیرد[6] وامکان استفاده قشرهای مختلف- و البته باسواد- از آن فراهم گردد. ناگفته نماند که اولاَ فهم مطالب معمولی این اثر مستلزم داشتن مایه و پایهای از علم و معلومات مختلف است و ثانیاً شهید بهشتی (ره) در خلال مباحث, آنجا که لازم دانستهاند به ادلههای فقهی فلسفی, تاریخی و غیره استناد یا اشاره کردهاند[7] که فهم کامل آنها بدون تخصص یا مراجعه به استاد میسر نیست چنانکه خود ایشان هنگام القاء این گونه مطالب پاسخگوی سؤالات مخاطبین بودهاند.
بهنظر اینجانب خردهای که ممکن است بر این مجموعه ارزشمند گرفته شود تنظیم آن بر اساس نوارهای صوتی آیتالله بهشتی (قدس سره) است که باعث شده است مطالبی که به مقتضای حال مخاطبان و اینکه ایشان در جلسات مربوطه «سخنرانی تفسیری» داشتهاند و نه «درس تفسیر» گهگاه چند بار تکرار شود،[8] و نیز مطالب غیرتفسیری که به مناسبت اعیاد و وفیات و ماه مبارک رمضان و جز اینها مطرح میشده است عیناً در این کتاب منعکس گردد.
لذا پیشنهاد میشود بنیاد محترم نشر آثار شهید بهشتی (رحمۀ الله علیه) خدمت خود در نشر این سلسله گفتارها را با درآوردن آن از حالت سخنرانی مکتوب و قراردادن مطالب مربوط به هر آیه یا دسته آیاتی که مورد بحث قرار گرفتهاند در ذیل آن آیه یا آیات، و نیز جدا کردن مطالب مربوط به مناسبتها و نشر آنها در کتابی جداگانه[9] این کتاب تفسیر را بهصورت منقح تنظیم و منتشر نمایند. در این صورت هم از حجم کتاب به مقدار قابل ملاحظهای کاسته میشود و هم مطالب انسجام بیشتری پیدا خواهند کرد.[10]
نکته مهم دیگری که در این مجموعه تفسیری قابل ملاحظه است این است که در چندین جا به ویژه در جلد 5 و 6 که محصول جلسات آلمان است مطلب مطرح شده با نظر مشهور یا حتی«اجماع» علمای شیعه سازگاری ندارد؛ مثل آنچه که در معرفی کسانی که جزیه به آنها تعلق می گیرد در ج 5، ص 130 و چندین جای دیگر آن جلد آمده است. اینجانب حاشیه هایی بر اینگونه موارد نوشتهام و برای بررسی در اختیار بنیاد محترم قرار میدهم.
ناگفته نماند که در این کتاب اغلاط چاپی ریز و درشتی نیز دیده میشود که آنها را هم – آن مقدار که به چشمم آمده است – شناسایی کردهام و در اختیار بنیاد محترم میگذارم.[11]
بنده بر این عقیدهام که وجود اغلاط چاپی و غیر چاپی در اثری از آثار شهید بهشتی (رحمة الله علیه) به هیچ وجه قابلتوجیه نمیباشد. رؤیت حتی یک کلمه غلط در آثار آن بزرگمرد مثل وجود لکهای در یک لباس سفید، زیبا و گرانبهاست که بیش از اندازة خودش بهچشم میآید و از ارزش و اعتبار آن لباس میکاهد. لذا سزاوار است اعضای محترم هیئت علمی بنیاد نشر آثار، برای تصحیح اغلاط و زدودن اشکالات از کتاب تفسیر – و سایر آثار – این شخصیت ممتاز عصر حاضر، همت گمارند و سعی و تلاش لازم و عاجل در این خصوص مبذول دارند، انشاءالله.
قم- مدرسه شهیدین بهشتی و قدوسی (رحمهماالله)
سید محمدرضا طباطبائی
اسفند 1402- شعبان العظم 1445
تفسیر شهید مظلوم آیۀ الله بهشتی (قدس سره) بر قرآن مجید در یک نگاه
نمونههایی از نکات ناب و مطالب قابل توجه ویژه در جلد 1 «در مکتب قرآن»
1-حکمت مورد نظر شهید بهشتی (ره) در انتخاب عبارتی در خطبه آغازین سخنرانیهایشان که در صفحه 39 این جلد و سایر خطبهها دیده میشود, در جلد 3 صفحه 348 ذکر شده است.
2-سوره حمد در روایات «فاتحۀ الکتاب» یعنی «دیباچه قرآن کریم» نامیده شده است. یکی از نکاتی که در شیوه تألیف کتاب معمول بود و اخیراَ در دنیا دوباره معمول شده است آوردن خلاصه محتوای مقاله یا کتاب در اول آن است (و سوره حمد-چنانکه گفتهاند- خلاصه قرآن است).(صفحه 41)
3-ذیل «غیرالمغضوب علیهم» و «ولاالضالین»: ما مسلمانان خودمان را رها کردهایم و یقه یهود و نصارا را چسبیدهایم میگوییم منظور از «مغضوب علیهم» یهود و منظور از «ضالین» نصارا هستند. آنها مغضوب علیهم و ضالین هستند ولی این چه غفلت ناپسندی است که ما خودمان را از یاد میبریم و سراغ دیگران میرویم.(صفحه 52)
4- «ذلک الکتاب» (بهصورت اشاره دور) یعنی قرآن محیط به جامعه بشریت است. وقتی انسان به بالای قله صعود کرد چشماندازش کجاست؟ چشمانداز او همه افق است … قرآن, یک عامل هدایتکننده است که در مرتفعترین مکانها گذاشته شده است تا هم همگان او را ببینند و هم او همگان را ببیند.(صفحه 64)
5- من گاهی هنگام خواندن قرآن حالت وجد پیدا میکنم.(صفحه 64، 282، 314)
6- روایت صحیح در تفسیر، حجت نیست. در تفسیر فقط خبر قطعی الصدور حجت است.(صفحه 30)
7- حدود ۱۲ صفحه نوشته تفسیری طلبهای را خواندم و هفت صفحه نقد بر آن نوشتم.(صفحه 22)
8- غلبه شهید بهشتی (ره) بر یک عالم یهودی در مناظرهای در آلمان.(صفحه 162)
9-بحثی دقیق و مستند و روشنگر درباره یهود و صهیونیسم.(صفحه 159 تا 170)
10- معنای برتری بنیاسرائیل که در چند جای قرآن مجید مطرح شده است.(صفحه 166 تا 170، 217 و 280)
11-.پرداختن مکرر قرآن به قضایای بنیاسرائیل برای ارائه یک نمونه جامعه بشری است.(ص 217) در این خصوص، ج ،4 ص 175 نیز دیده شود.
12- شق القمر و معجزات دیگر هیچ اشکال عقلی و علمی ندارد.(صفحه 177)
13- برداشت جالب شهید بهشتی (ره) از آیه «و التَبَعوا ما تَتَلو الشَیاطِین علی مُلکِ سلیمانَ…» (البقرۀ 102).(ص 239)
14- من مکرر در صحبت با دوستان اهلعلم و بهخصوص طلاب جوان این اصل عالی قرآن را یادآوری کردهام که بدبخت آن آدم احمقی است که در دستگاه علم و دین و مُلایی قدم بگذارد تا به دنیا برسد.(صفحه 218)
15- اعتراض شدید شهید بهشتی (ره) به تفسیرنویسان نااهل و سخنرانان مذهبی ناشایست.(صفحه 257 و 268)
16- راه فهم مراد قرآن از هر آیه این است که همه آیات مربوط به موضوع آن آیه مورد توجه و دقت قرار گیرد. (صفحه 257 و 268) به ضابطهای که در ج 2،ص 144 ارائه میدهند نیز توجه شود.
17-چرایی خاتمیت پیامبر اسلام و دین اسلام(صفحه 267 و 273 و 282)
18-رؤیت خدا و تمثیل جالب شهید بهشتی (ره) در چرایی ناپیدا بودن حسی خدا.(صفحه 284 تا 286)
19- توصیه شهید بهشتی (ره) به خواندن قرآن همراه با تدبر.(صفحه 288)
20-توصیه شهید بهشتی (ره) به خواندن نماز با روح.(صفحه 319 و 320) ایشان در ج 3، ص 85 تا 89 و در چند جای دیگر این تفسیر نیز بر نماز و نماز با روح تأکید ورزیدهاند.
نمونههایی از نکات ناب و مطالب قابل توجه ویژه در جلد 2 «در مکتب قرآن»
1- انتقاد شهید بهشتی (ره) از عزاداریهای مغایر با مسلک اهلبیت (علیهم السلام).(صفحه 13 تا 16)
2- خاطرات تلخ و شیرین شهید بهشتی از دوران سکونت در غرب.(صفحه 16)
3- تبیین اخلاص با نقل حدیثی از امام صادق (علیه السلام).(صفحه 39)
4- زیاد حرف خوبزدن میتواند انسان را از عمل خوب باز دارد.(صفحه 40)
5- انتقاد شهید بهشتی (ره) از مبلغان غیرمخلص دین.(صفحه 46 تا 49)
6- التزام شهید بهشتی (ره) در زندگی شخصی خود به حقجویی و حقگرایی هرچند مستلزم خطراتی باشد و تأکید بر التزام همگان به حق: صفحه46 تا 54 و 306.
7- عوامیگری کسی که در حد اجتهاد است اما برای تصمیمگیری در مسائل اجتماعی استخاره میگیرد!(صفحه 52)
8- معنای تقیه: صفحه 49 تا 74 و 85. به ج 4، ص 138 نیز مراجعه شود.
9- خاطرهای از محبت و عشق اهل سنت به اهلبیت (علیهم السلام) در مسجد هامبورگ.(صفحه 77 و 199)
10-وصیتنامه شهید بهشتی (ره) پاورقی صفحه 114.
11- روزه در مسافرتهای هوایی (صفحه 121)
12- فرق اختلاف طبقاتی که مردود است با اختلاف اقتصادی که قابلقبول میباشد: صفحه 124 و توصیه شهید بهشتی (ره) بر انجام مستحبات: نماز، دعا، قرائت قرآن و انفاق.(صفحه ۱۲۶)
13- تأکید و توصیه شهید بهشتی (ره) بر انجام مستحبات: نماز، دعا قرائت قرآن و انفاق.(صفحه 126)
14- سَحَری حاضری شهید بهشتی در ماه مبارک رمضان و داشتن نشاط کامل در روز برای کار علمی.(صفحه129)
15- تأخیر حداکثر ۱۵ دقیقهای صبح واقعی از صبح نجومی.(صفحه 130)
16- تمثیل جالب شهید بهشتی (ره) برای تدریج در تشریع روزه.(صفحه 131)
17- تبیین منطقی مسئله شفاعت و یک روایت انحرافی در این باب: صفحه 138 و 152 تا 156 18- برخورد با یک انسان با ایمان زبده مربی در ساختن روح انسان چقدر اثر دارد. گاهی اوقات 100 درس کار یک برخورد نیم ساعته را نمیتواند بکند چون «دو صد گفته چو نیم کردار نیست». انسان گاهی با مشاهده چهره با ا یمان و عمل یک بنده ممتاز خدا چنان صفا بر آینه دلش میتابد که اگر دو سال بنشیند کتاب مطالعه کند، این توفیق نصیبش نمیشود. برخورد و ارتباط و اتصال با پیغمبر و امام (علیهم السلام) به طریق اولی موثر خواهد بود. (صفحه 140)
19- ضابطه برداشت از قرآن.(صفحه 144) در این خصوص، به رهنمود ایشان در ج 1، ص 257 نیز توجه شود.
20- تفسیرنویسان بیسواد.(صفحه 166)
21- مسلمان متعهد، به دشمن هم تهمت نمیزند.(صفحه 172)
22- عدم تعهد و بیتقوایی یک منبری.(صفحه 172)
23- اهمیت ویژه و فوقالعاده حج.(صفحه 198)
24- شهید بهشتی (ره) روز عرفه در عرفات بخش عمده وقت خود را صرف تعلیم و ارشاد کسانی میکند که درخواست ارشاد داشتند و بخش کمتر را صرف نماز و دعا.(صفحه 212 و 270)
25- رسیدگی پیگیرانه شهید بهشتی (ره) به یک حاجی – احتمالاً عراقی – که کنار مسجدالحرام گرمازده شده بود و ترجیح دادن این امر بر نماز اول وقت با اینکه آشنایان با شهید بهشتی میدانند ایشان بر نماز اول وقت بسیار مواظبت داشت.(صفحه 215)
26- انتقاد شهید بهشتی (ره) از کسی که میخواسته در سفر حج از روی محبت و احترام برای ایشان اسباب راحتی فراهم کند.(صفحه 218)
27- من با کسی که پایبندیاش به تعالیم اسلامی ضعیف است نمیتوانم همکاری کنم.(صفحه 223)
28- شهید بهشتی (ره) معمولاً- نام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را که میبرد آن نام مبارک را با «صلوات الله و سلامه علیه» بدرقه میکند و همچنین اسامی دیگر معصومین (علیهم السلام) را با تحیت مشابه آن.
29- عفت در اسلام و به ویژه در حج.(صفحه 226)
30- معنای درست سیاسی بودن حج.(صفحه 248 تا 251)
31- روایتی از امام صادق (علیه السلام) در مورد اجتناب از استلام حجر در حج با وجود استحباب آن.(صفحه 238)
32- تصمیم بر تلاش در جهت از خر شیطان پایین آوردن مسئولان عربستان در مورد قربانی.(صفحه 245)
33- تقوا «هدایت راداری» است نه «هدایت افساری».(صفحه 265)
34- تبیین فلسفه برخی از واجبات و محرمات احرام.(صفحه 270)
35- شیوه اختصاصی قرآن در طرح مطالب.(صفحه 289)
36- رواج نفاق در عالم سیاست و در اطرافیان رهبران دینی.(صفحه 290.)
37- دشواری فهم سیاست و کار سیاسی.(صفحه 291)
38- وجود مشکلات برای بشر، لطف خداست.(صفحه 296 ) در این خصوص، ج 4، ص 69 نیز دیده میشود.
39- فقر ننگ و فقر افتخار.(صفحه 308)
40- بهشت و سعادت را به بها و زحمت میدهند نه به بهانه و راحتطلبی.(صفحه ۳۱۲)
41- تأکید بر نماز و نماز با روح.(ص 320)
42- نقد نظریه زیربنا بودن اقتصاد در جامعه.(صفحه 324 تا 331)
نمونههایی از نکات ناب و مطالب قابل توجه ویژه در جلد ۳ «در مکتب قرآن»
1- تأکید بر اجتناب از مطلقنگری – مثبت یا منفی – در مورد افراد.(صفحه17 تا 19)
2- با رحلت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) انحراف در مجرای اسلام رخ داد.(صفحه 20)
3- تبیین دلنشین حکم قتل مرتد.(صفحه 22)
4- انتقاد از ابوحنیفههای زمان که در دین اعمال سلیقه میکنند. بیدینی از این دینداری بهتر است.(صفحه 28)
5- علت «کُره» و ناخوشایند بودن قتال برای مخاطبین قرآن در زمان نزول، لزوم فی سبیل الله بودن آن بود که با آنچه پیشتر برای آن میجنگیدند متفاوت بود.(صفحه 11 تا 14)
6– تبیین بلیغ حرمت هر نوع مشروب الکلی و قمار.(صفحه 24 تا 47)
7– دین، نظام ، عقیده و مرام باید در خدمت انسان باشد به این صورت که انسان را بهسمت کمال متناسب با استعدادهایش هدایت کند. اگر به این فرمول با تکتک جملههایی که در آن به کار بردم توجه کنیم، فهم بسیاری از مسائل اسلامی برایمان آسان میشود؛ و اگر توجه نکنیم دائماً میتوانیم نق بزنیم که چرا اسلام چنین و چنان کرده است.(صفحه 39)
8-گزارشی از نمونه نسخ بشری در آلمان با تغییر مکرر علائم عبور و مرور ظرف دو سه ماه.(صفحه 50)
9-تبیین جاودانی بودن قوانین الهی.(صفحه 55)
10- «عفو» در آیه «یَسئَلونَکَ ماذا یُنفقون قل العَفو» اختصاص به مال ندارد بلکه شامل وقت و نیرو هم میشود و التزام عملی شهید بهشتی (ره) به این نظر.(صفحه 56)
11- توصیه اکید به رسیدگی به ایتام.(صفحه 58 تا 67)
12- تجویز تنبیه- در صورت لزوم – در تربیت؛ و تبیین الزام مسلمانان مدینه به شرکت در نماز جماعت توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله)(صفحه 86)
13- سنت اسلام این است که نمازهای یومیه ۵ بار در شبانه روز خوانده شود، فقه شیعه نیز همینطور است.(صفحه 87)
14- تأکید بر نماز و خواندن نماز با روح.(صفحه85 تا 89 و 110 تا 114)
15- «و للرجالِ عَلیهنَ دَرجۀ» یعنی نمایندگی حکومت در خانه، با مرد است.(صفحه 102)
16- اسنادی وجود دارد که مسیحیان امروز عیسی (علیه السلام) را خدا میدانند.(صفحه 113)
17- معنای سلام اول بعد از تشهد نماز این است که مسلمان نمازگزار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را حاضر میداند و معنای سلام آخر این است که همه مسلمانان را حاضر میداند.(صفحه 113)
18- فلسفه جنگ در اسلام.(صفحه 114)
19- خیلی از این استخارهها کار آدمهای تنبل است؛ و داستان استخارهگیری شیخ اسدلله کور و مراجعه یهودیها به او برای استخاره.(صفحه 117)
20- باید روی حفظ پیوند همه مسائل با خدا، سخت تکیه داشته باشیم.(صفحه 125)
21- انسانهایی هستند که در نگاه و سخن و رفتار آنها تأثیر مغناطیسی وجود دارد.(صفحه ۱۳۲)
۲۲- توصیه به جوانها که سعی کنند پا از دایره عفت بیرون نگذارند، حتی ازدواج موقت را تا میشود دنبالش نروند.( صفحه 136)
23- در زندگی انسان هیچ چیز نباید نقش بُت را بازی کند.(صفحه 140)
24– اگر من در موضعگیریام پیرامون مسائلی که در بحثم میآید بخواهم جانب خوش آمدن این و آن را رعایت کنم مگر دیگر جایی برای رعایت جانب رضایت خدا باقی میماند؟ اینها همه شرک است.(صفحه 257)
25- به شما دوستان توصیه میکنم اگر میخواهید در مسیر زندگی از صراط مستقیم نغلتید (نلغزید) انسانهایی باشید اصولی، دارای اصول مشخص و به آن اصول ایمان داشته باشید. والله در مواردی که عقل از کار باز میایستد فقط یک چیز میتواند راه را مشخص کند و آن اصولی است که انسان قبلاَ به آن ایمان آورده باشد. سوگند به خدا مکرر در عرصه زندگی این واقعیت را لمس کردهام.(صفحه 141 و 142)
26- آدم با ایمان در زندگی پشتوانه و پشت و پناه و تکیهگاه دارد. هیچوقت خودش را تنها و به یار و یاور حس نمیکند. اگر قرار باشد عمری را در گوشه تاریکترین و پرشکنجترین سلولهای زندان به سر ببرد هیچگاه نشاط زندگی را از دست نمیدهد چون تنها و بی پشت و پناه نیست. همان جا هم خود را به خدا پیوسته میبیند. (صفحه 142)
27-انسان باصفا آفتاب شب است. شبهنگام، آنجا که جار و جنجال و غوغای زندگی روز تا حدی آرام میگیرد و فرو مینشیند، تازه درخشندگی نور و روشنایی او بیشتر میشود. چون خدایش از همه تاریکیها بیرون کشیده و بهسوی روشنایی برده است «اللهُ ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور».(صفحه 142)
28-در این ماه مبارک رمضان چه کردید و چه کردیم؟ آیا توانستیم به طاغوتها کفر بورزیم؟ توانستیم از حکومت طاغوت شهوت، طاغوت جاهطلبی که انسان را گاهی به دروغ گفتن به خدا و رسول هم آلوده میکند، رها شویم؟ روزه برای چیست؟ روزه برای این است که ما بر طاغوتها مسلط شویم. انسانی که نتواند بر طاغوتهای درونی مسلط شود خیلی راحت طاغوتهای بیرونی، او را میخرند. خیلی مفت و مجانی هم میخرند. با یک سور چرب و نرم، با یک شغل آبرودار، با یک تیتر ریاست.(صفحه 143)
29- کلمه «مغازه» از کلمه «ماگازین» اروپایی گرفته شده که به معنای «مجله» است. جالب اینکه «ماگازین» اروپایی از «مخازن» عربی گرفته شده است.(صفحه 204)
30- وظیفه عالم گفتن حق است، خواه حق با کهنه جور درآید خواه با نو.(صفحه 232)
31-استدلال بر اینکه آیات 275 تا 218 سوره بقره مربوط به ربای دَینی است نه ربای معاملی، و نظر قاطع شهید بهشتی (ره) بر حرمت هر گونه ربا.(صفحه 229 تا 233)
32- نقل مسئلهای راهگشا برای حکومت اسلامی از «تحریرالوسیله».(صفحه 277)
33- شناختهشدن شهید بهشتی (ره) در جامعه بهعنوان کسی که بیپرده حقایق اسلام را بیان میکند.(صفحه 288)
34-زندگی به چه میارزد اگر انسان حق را نگوید؟(صفحه 304)
35- سخنی با خانمها در مورد کار خانمها در منزل.(صفحه 303 تا 306)
36- وام گرفتن شهید بهشتی (ره) از یکی از دوستان صمیمی و ابای طرف از گرفتن سند.(صفحه 313)
37- شکوه و اندوه شهید بهشتی (ره) از بینظمیها و ُخلف وعدههای دوستان و توصیه مؤکد به داشتن تقویم و ثبت قرارها در آن.(صفحه 322)
38- «فرجل و امرتان» شخصیت دادن به زن است نه تحقیر او.(صفحه 328)
39- انتقاد شدید از کلیسا.(صفحه 334)
40- تفسیر «أمَن الرسول بما اُنزل الیه من ربه» و نقل اظهارات دانشمندان غربی در این مورد.(صفحه 330 تا 349)
41- ترجمه «تاریخ قرآن» تالیف «تئودور نولدکه» توسط شهید بهشتی (ره).(صفحه 343)
42- تفسیر «ربَنا و لا تَحمِل علینا اصرا کَما حَملتَه علی الذین من قبلنا» به احکام جریمهای.(صفحه 352)
43- فکر میکنم کسی که نمره ۲۰ بیاورد در جمع ما – و حتی خود مخلص- نداشته باشیم.(صفحه 347)
44- از همه خواهش میکنم فقط یک روز دقیق شوید ببینید چند درصد مسلمانید.(صفحه347)
نمونههایی از نکات ناب و مطالب قابل توجه ویژه در جلد ۴ «در مکتب قرآن»
1- بیشتر انحرافهای مردم اگر نگوییم همه آنها ناشی از بداندیشی در خداشناسی است.(صفحه 14)
2- معنای «ولایت» که از محکمات عقاید ما شیعیان است.(صفحه 19)
3- سخنرانی شهید بهشتی (ره) در سن 14-15 سالگی در یک مجلس عظیم درباره خمس.(صفحه 42)
4- نادرستی چسباندن فرضیههای علمی به قرآن.(صفحه 58)
5- نقش عقیده شیعه به وجود خارجی امام زمان (علیه السلام) بهعنوان امام زنده غایب.(صفحه 65)
6- تفسیر «رَبنا لا تُزِع قُلوبَنا بَعدَ اِذ هَدَیتنا»(صفحه 67)
7- «بنین» در قرآن کنایه از قدرت است.(صفحه 68)
8- مشکلات و زحمتهاست که انسان را میسازد.(صفحه 69) در این باره، به ج 2، ص 296 نیز مراجعه شود.
9- واکنش شهید بهشتی (ره) به کسانی که از ایشان درخواست مجوز برای ترک ازدواج میکنند.(صفحه 69)
10- «نماز» میتواند انسان را از زشتیها باز دارد نه اَلاکلنگ.(صفحه 70)
11- ما از آن اول که چشممان را باز کردیم به عنوان یک مسلمان بحثکننده درباره مسائل اسلامی بیچماق آمدیم. چماق که نداشتیم بلکه ترکه هم نداشتیم. ما اهل منطق و استدلال بودیم و هستیم و ان شاء الله خواهیم بود.(صفحه 82)
12- درصد بالای ازدواجهای نافرجام و بد فرجام.(صفحه 8)
13- بیان ویژه شهید بهشتی (ره) در مسئله نبوت: «وحی در عرصههایی روشنگری دارد که عقل و علم بشر در آن عرصهها نفوذ ندارد. از پیغمبر باید پیروی کرد زیرا او به جایی دسترسی دارد و بر اثر آن دسترسی، جاهایی را به روشنی میبیند که بشر هرچه هم عقل و علمش قوی بشود به آن جاها دسترسی ندارد».(صفحه 82 تا 92)
14- به خود حق قسم و سوگند، آن روزی که نسل جوان شیفتة حق در مجموع گفتار و رفتار و نوشتارهای ما آن آهنگ پرجاذبه حقگویی و دفاع از حق را نیابد، انتظار اینکه این نسل قرآنی اسلامی، شیعی، علوی و جعفری شود انتظاری نابجا، رؤیایی و خیالپردازانه و یا ابلهانه است.(صفحه 94)
15- مصلحتپرست هستیم یا حقپرست؟ … مصلحت هم باید مصلحت حق باشد. ولی اگر قرار شد مصلحتگویی آرام آرام به مرحله مصلحتپرستی و بدین ترتیب جانشین حقپرستی شود، این دیگر آیا انحراف از راه اسلام انحراف از راه تشیع و انحراف از راه مولا علی (علیه السلام) و انحراف از راه امام صادق (علیه السلام) نیست؟(صفحه 95)
16- آقای عزیز! آنجا که جای گفتن حق است و تو از گفتن حق خودداری میکنی حساب خودت را برس قبل از اینکه در روز رستاخیز به حسابت برسند. ببین خودداریات از گفتن حق و حقیقت از روی خودخواهی است یا از روی حق خواهی؟(صفحه 96)
17- میدانید راه قرآن چیست؟ میدانید مولا علی (علیه السلام) به ما چه میگوید؟ میدانی شیعه دارنده ولایت وظیفهاش چیست؟ اگر بهراستی اهل ولایت یعنی هم صفی با مولایت علی هستی میدانی باید چه کار کنی؟ باید حتی یک بار هم بهخاطر خودت حقپوشی نکنی، چرا که در این صورت حقکشی کردهای و حقکشی گناه است(صفحه 97)
18- چند بار پیش آمده است که در گفتگو درباره یک مطلب مباحثه شما از حالت مباحثه خارج و به مجادله تبدیل نشد؟ مباحثه یعنی چه؟ مباحثه یعنی کاوش مشترک. آیا مباحثههای ما کندوکاو مشترک است یا ستیزهجویی مشترک؟ خودرأیی مشترک و حرف به کرسینشاندن مشترک؟ کدام یک؟ اصلاً ما در مباحثاتمان نمیگذاریم حرف طرف مقابل تمام شود تا بعد حرفمان را شروع کنیم. عجب کاوش مشترکی! همان وقت که طرف حرف میزند بهجای اینکه ما حرفش را گوش کنیم ببینیم چه میگوید و شاید یک حرف حسابی داشته باشد و ما ندانیم، همان وقت پیش خودمان میگوییم حرفش از بیخ خراب است. گوشمان به حرف اوست اما مغزمان دنبال این است که چه در برابر او بگوییم که حرف خودم را تأیید کند! در واقع کاوش مشترک نیست بلکه اثبات رأی مشترک است، یعنی من رأی خود را و آقا اثبات رأی خودش!(صفحه 101)
19-از نظر شناسنامهای و برخی حقوق معمولی مسلمان هستیم ولی مسلمان از این نظر که واقعاً تسلیم حق باشیم نیستیم. من که نمیبینم به جز درصد ضعیفی. گویی هر کس مؤمنتر و مقدسمآبتر است باید متعصبتر، خشنتر و در آرای خودش تکروتر و یکهتازتر باشد و اگر کمی به حرف دیگری گوش بدهد آدم سستایمانی است!(صفحه 102)
20- قرآن راه رسیدن به خدا و سعادت خدایی را در یک فرمول مختصر و مفید خلاصه میکند و آن «اسلام» است. اسلام در برابر خدا، اسلام در برابر حق (و) اینکه بدون هیچ قید و شرطی تسلیم (حق) باشی. باید به صورت مرتب و مداوم مراقب خودمان باشیم مبادا از این راه اسلام منحرف شویم. تنها راهش هم مراقبت است و هیچ راه دیگری ندارد، مراقبت شخصی و تربیت دیگری؛ (این) تنها راه است.(صفحه 107)
21- تبریک حلول ماه مبارک رمضان و سفارشاتی در این خصوص.(ص 109)
22- (لَقد اَرسَلنا رُسُلنا بالبیناتِ و اَنزلنا مَعَهُم الکِتابَ و المیزانَ لیقومَ الناسُ بالقسط) میگوید: پیامبر، کتاب، شرع و قانون، وسیله و ابزاری است برای برپاداشتن قسط و عدل و داد. معلوم میشود رابطه قسط عدل و داد با دین،
پیامبر و کتاب اینقدر نزدیک و زیاد است که اینها را یکی میکند. دین یعنی عدل و عدل یعنی دین. هر جا دیدید میگویند دین و اسلام هست اما عدالت اجتماعی نیست بدانید دین (و) اسلامش قالبی است … (و) هرجا میگوییم عدالت اجتماعی هست، عدل هست، قسط هست، اما خدا نیست، پیوند بشر با بینهایت نیست، اندیشیدن بشر به زندگی جاودانی نیست، تکامل روحی و معنوی نیست … آن هم عدلش ناقص و ناتمام است، یک جایش خلل دارد … ا ین درست است که شکم گرسنه ایمان ندارد، اما شکم سیر بیایمان هم شکم انسان نیست، شکم گاو است[12]. (صفحه 113 تا 117)
23- تقیهای که زندهکننده و عالیترین فراز سیاست نهضت هوشیار آگاه بود، به تقیه اختهکننده تبدیل شد! هرچه مرد بود را در جامعه شیعه اخته کرد! تقیهای میراننده، مرگآور. و حال آنکه تقیه به معنای تلاشی در سایه سیاست زیرکانه صحیح، در جایی که باید پنهانگری باشد پنهانگری کند و آنجا که میشود آشکارا کار کند کار آشکار کند تا با این کار جنبش و نهضت را همواره رو به پیش و زنده نگه دارد. این نوع تقیه به تقیهای که حرف حق را هیچجا نشاید گفت … تبدیل شد. تقیهای که میتوانست آبروی شیعه در دوران رشد افکار در دنیا باشد به مایه ننگ تبدیل شد. مرگ بر این تقیه باد، دیگر چه مانده؟ هیچ!(صفحه )138. به جلد 1، ص 49 تا 74 و صفحه 85 نیز مراجعه شود.
24- مراسم إحیا گرفتن شهید بهشتی (ره) در جمع مخاطبان بحث تفسیری در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان و طرح بخشهایی از خطبه شقشقیه در آن مراسم.(صفحه 148)
25- من بهعنوان یک محقق تاریخ اسلام میگویم – نه بهعنوان یک شیعه – که جانشین (بر حق و شایسته) پیامبر (صلی الله علیه و آله) منحصر در یک فرد است و آن علی (علیه السلام) است.(صفحه 159)
26- پاسخ شهید بهشتی (ره) در هامبورگ به این سؤال که مسئله «ولایت» یک مسئله تاریخی است یا همچنان زنده است؟: «شخصش تاریخی است، اما روحش زنده است»(صفحه 159)
27- ما خیلی بیش از کسانی که بهصورت موسمی درباره «ولایت» میگویند و مینویسند حساسیت داریم … ادامه صحیح و کامل نهضت مقدس اسلام در گرو این «ولایت» است.(صفحه 160)
28- من این بحث (بحث در مورد ولایت منعکس شده در صفحه 153 تا 168 جلد 4 به مناسبت شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان) را ایراد نکردم تا رفقای ما فردا بحثهای جدلی را با دیگران بر سر مسئله ولایت آغاز کنند. هرگز این کار را نمیپسندم و صحیح نمیدانم. من این بحث را ایراد کردم تا اولاً برای خود ما در درجه اول و برادران و خواهرانی که تشریف دارند مفهوم ولایت از دیدگاه اسلام و تاریخ اسلام و نصوص اسلامی روشن شود و بدون جار و جنجال و جدل فعالین ولایت را پیاده کنید تا بعد به دیگران بعد اقلاً در دایره خودتان کوشش کنید تا بعد به دیگران برسیم.(صفحه 165)
29- بنیاسرائیل از نظر قرآن یک قوم نمونه است، نمونه در برخورداری از نعمتها و در کفران نعمتها.(صفحه 175) در این مورد به ج 1، ص 217 نیز مراجعه شود.
30- مصوبه کلیسا مبنی بر خدا بودن عیسی (علیه السلام) (صفحه 178 و 183)
31- یک بانوی مسلمان میتواند به مقام اجتهاد برسد و به آنچه خودش به آن میرسد عمل کند.(صفحه 159)
32- بهترین راه انتخاب رهبر، انتخاب چند درجهای سیستماتیک مشابه انتخابات حزبی است.(صفحه 206)
33- انتقاد شهید بهشتی (ره) از طاغوتپروری جامعه.(صفحه 214)
34- مکرر از دوستان خواهش کردهام وقتی این بحث (خضوع و تسلیم در برابر حق) بهمیان میآید به فکر این بیفتند که قدری روی خودشان کار کنند. یک روزی، دو روزی، یک هفتهای رفتار خودشان را مورد دقت قرار بدهند، ببینند ما که داریم اینقدر با شور و حرارت از حق دم میزنیم، من با حرارت میگویم، شما با حرارت گوش میدهید، پای عمل که بهمیان میآید چه جور هستیم؟ چقدر حقپرست هستیم؟ تا چه حد از خودپرستی آزاد شدیم؟ چون این روحیه در انسان و جامعهای به هر اندازه که زنده باشد به همان اندازه آن انسان و آن جامع زندگی انسانی خواهد داشت.(صفحه 217)
35- اگر میبینید من در بحثها روی این مطلب (تسلیم در برابر حق) اینقدر تکیه دارم به این علت است که آن را در تحلیل روحی خودم و دیگران و آنهایی که با آنها زندگی کردهام (از دوست و دشمن) دیدهام. آنقدر نقش مثبت اسلام و نقش منفی حقپوشی را لمس کردهام که شاید اگر تا آخر عمرم هم صحبت کنم مسئله برایم زنده است و گویی اولین بار است که درباره آن بحث میکنم.(صفحه 225)
36- درخواست شهید بهشتی (ره) از مخاطبین که برای ورود ایشان به مجلس صلوات نفرستند: «من دوست دارم شما بر نام پاک پیغمبر و دودمانش صلوات بفرستید اما نه به مناسبت ورود من. خواهش میکنم که در این جلسه منسوخ شود. اگر میخواهید صلوات ختم کنید الان ختم کنید» (صلوات حضار).(صفحه 233)
37- دو واکنش شهید بهشتی (ره) به دو نفر که از ایشان میخواستند آقایی کند و دم و دستگاه داشته باشد.(صفحه 233 و 219)
38- نکوهش شهید بهشتی (ره) از آن دسته از علمای دین که شریعت سمحه سهله را سخت و دشوار میکنند:(صفحه 239)
39- بنده بیش از 14 سال است که برای پالایش مسائل دینی ندا میدهم و ضرورت آن را یادآوری میکنم و به سهم خودمو برخی دوستانم کاری را در این زمینه آغاز کردهام ولی کاذ وسیع است و نیروهای بیشتر و امکانات وسیعتر و پیگیری و دنبال کردن مستمر میخواهد.(صفحه 240)
40-سخن دیگری از شهید بهشتی (ره) درباره حج.(صفحه 247 و 240)
41- تحلیل کوتهبینی و تنگنظری برخی از روشنفکرمآبها که چرا با این همه گرسنه و بیچاره در شهرمان پولهایمان را با سفر حج میدهیم عربها بخورند!(صفحه 248)
42- انتقاد از وابستگی برخی علما به القاب.(صفحه 291 و 379)
43- اسیر القاب نبودن شهید بهشتی (ره) (صفحه 292)
44- تأسف شهید بهشتی (ره) از انحطاطی که پس از اوجگیری علمی مسلمین، چند قرن است بر بلاد اسلامی عارض شده است: «نکند چند صباحی دیگر که بگذرد اگر جوانی پرسید که من میخواهم درباره اسلام یا تشیع درس بخوانم ناچار شویم آدرس مؤسسات اسلامشناسی و شیعهشناسی بیگانگان را به او بدهیم! این برای ما خیلی خفتآور است. شنیدم چند جوان ژاپنی که در کشور خودشان در رشتههای شرقشناسی و دینشناسی کار میکردند برای تحصیل در این زمینهها به ایران آمدند و به قم معرفی شدند و حتی در برخی مؤسسات نسبتاً شکلدار قم شروع به تحصیل کردند اما بیش از مدت کوتاهی نتوانستند بمانند، رها کردند و رفتند.(صفحه 293)
45- یک جامعه کوچک اسلامی ساختن بهترین تبلیغ است، چه برای داخل و چه برای خارج.(صفحه 294)
46- خاطره تلخ شهید بهشتی (ره) از طلبهنمایی که برای تبلیغ به امریکا رفته بود.(صفحه 295)
47- دعوت شهید بهشتی (ره) به انتقاد از خودش.(صفحه 296)
48- اندونزی با آن جمعیت انبوه مسلمانش با تبلیغات واعظ و مبلغ مسلمان نشد.(صفحه 297)
49- تبلیغ اسلام راهش این است که اقلاً خود این آقا که پا میشود به آنجا میرود نمونه عملی زندگی اسلامی باشد. راست باشد، درست باشد، با آگاهی حرف بزند، دغلی نکند، دکانداری نکند، بهرهکشی نکند، با دیگران با رفتاری مناسب، با اخلاق اسلامی رفتار کند. این است تبلیغ اسلام. در اندونزی چند تا مسلمانی که در رفتار و اخلاق و کارشان جذبههای «یدعون الی الخیر» دیده میشد، رفتند.(صفحه 297)
50- احساس عجیبی که در حرم امام حسین (علیه السلام) به شهید بهشتی (ره) دست داده است.(صفحه 308)
51- چند ده سال پیش در عصر مشروطیت در مجلهای این سؤال مطرح شده بود که چرا آدمهای خیلی متدین اگر بیدین شدند از بدترین آدمها میشوند؟ سپس جواب داده بود که چون چنین آدمی وقتی به دین پشت کرد دیگر به هیچ چیز بند نیست؛ برخلاف بیدین که به چیزهایی بهخاطر خود آن چیز پابند است. دینی که اشعریون – با انکار حسن و قبح عقلی- درست کردند همان نتیجه را میدهد. متدینی که آنها درست میکنند اگر روزی از خدا برید، برای او هیچ بند و باری باقی نمیمانند و بدترین خائن و کثیفترین انسان میشود و زشت و زیبایی برایش نمیماند.(صفحه 317 تا 319)
52- غیرقابلقبول بودن حیلههای شرعی.(صفحه 324)
53- شکستهنفسی شهید بهشتی (ره) در معرفی خود به عنوان «زبان الکن» اسلام روشنگر.(صفحه 333)
54- گاهی تشخیص رهبر، معیار معروف و منکر است. تنها رهبری است که با آن دید بالا، با آن دید محیط، و با اطلاعاتی که از هر گوشه جمع میشود و آنجا زیر و زبر و موازنه میشود میتواند بگوید امروز این کار مصلحت است، لازم است، معروف است، انجام بدهید، فردا در مورد همان کار میگوید مصلحت نیست، منکر است انجام ندهید.(صفحه 364)
55- داستان شیرین و آموزنده شهید بهشتی (ره) با یک پزشک.(صفحه 366)
56- تأسف و نگرانی شهید بهشتی (ره) از اینکه عمل و رفتار دعوتکنندگان به دین باعث دور شدن آنها از دین شود.( صفحه 377)
57- اهتمام شهید بهشتی (ره) به کار جمعی و تربیتی به مراتب بیشتر از کار تبلیغ فردی.(صفحه 378)
58- استقبال و خوشحالی شهید بهشتی (ره) از اینکه از خود ایشان انتقاد شود.(صفحه 379)
5۹- ترتیب اثر دادن شهید بهشتی (ره) به یک انتقاد از خودشان.(صفحه 383)
6۰ – مرتبهای از امر به معروف و نهی از منکر واجب عینی و مرتبهای دیگر از آن واجب کفایی است.(صفحه 387)
61- تبیین بسیار جالبی از واجب عینی بودن امر به معروف و نهی از منکر که در کلام شیخ طوسی (ره) به آن اشاره شده است.(صفحه 396 تا 403)
62- هر نوع قدرتی را که شما در جامعه فرض کنید در معرض خطر انحراف از حق است. این شما و جامعه هستید که باید در راه رسیدن به سعادت و راه رسیدن به حکومت حق و عدل از طریق امر به معروف و نهی از منکر به چنین هدفی برسید.(صفحه 405)
63- ارزش انسان در این است که بتواند فاسد شود ولی نشود و الا اگر نتواند فاسد شود چه هنری است؟(صفحه 415)
64- نظام اجتماعی اسلام محیط را برای رشد فضیلتها پاک میکند اما راه فاسد شدن را به طور صد درصد به روی فرد نمیبندد این است فرمول اجتماعی اسلام.(صفحه 415)
65- یک شرط اصلی در امر به معروف و نهی از منکر شناخت معروف و منکر است. کسی که اصلاً خودش نمیداند معروف و منکر چیست؟ به چه چیز دعوت کند؟ چه چیز را امر کند و نهی کند؟(صفحه 418)
نمونههایی از نکات ناب و مطالب قابل توجه ویژه در جلد 5 در «مکتب قرآن»
1-دفع تنازع میان نظر قرآن در مورد آفرینش انسان و نظریه تکامل داروینیسم توسط شهید بهشتی (ره) بهصورتی عالمانه، هنرمندانه و بلندنظرانه.(صفحه 11 تا 24)
2- جنگ تعرضی که رنگ توسعهطلبی داشته باشد بدون اینکه بیم خطری از جانب دشمن باشد در تاریخ پیغمبر اسلام(صلی الله علیه و آله) سراغ نداریم.(صفحه 49)
3- عقل خشکی که اصلاً روی عواطف حساب نمیکند عین بیعقلی است . . . علایق هنری اسلام مورد توجه قرار گرفته است ولی برای آن حد گذاشته است ذوق در اسلام سرکوب نشده است، خود قرآن نمونه ذوق است، اسلوبش یک اسلوب ذوقی است.(صفحه 92)
4- ورودیه شهید بهشتی (ره) به سوره «توبه» که «بسم الله …» ندارد.(صفحه 121)
5- سخن متواضعانه و حقپرستانه شهید بهشتی (ره) در مورد مالک برتری افراد: بنده صریحاً نسبت به خودم عرض میکنم که من ادعای هیچ نوع برتری بر هیچ یک از خلایق خدا، ندارم. هر وقت مردی در هر گوشه از دنیا پیدا شده – و واقعاً هم پیدا شده – که از من ملاتر و فهمیدهتر و با تقواتر بوده، خود من به او احترام گذاشتهام و خودم او را مقدم شمردهام و باید هم بشمارم؛ منتی هم نیست، وظیفه من است.(صفحه 165)
6- اعتراض شدید شهید بهشتی (ره) به تشکیلات کلیسا.(صفحه 166)
7-رهبر نابغه شناختهشدن پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در میان شرق.(صفحه 181)
8-تحلیل بسیار جالب شهید بهشتی (ره) از جنگ موته.(صفحه 182)
9- نهضت امام حسین (علیه السلام) یک نهضت استثنایی با یک هدف استثنایی و یک شکل استثنایی است. ما آن را نمیتوانیم در حسابهای عادی بگذاریم.(صفحه 198)
10- ستایش شهید بهشتی (ره) از مبارزین مؤمنی که شخصاً در سیمای آنها نور و روشنایی دیده است.(صفحه 199)
11-عالیترین خوشبختی، خوشبختی مردمی است که ایده آنها در زندگی آنقدر بالاست که در سختیها و رنجها هم نشاط دارند. نشاط آنها را من به چشم دیدهام که در کمال سختی آنقدر نشاط دارند که آدم نمیتواند فکرش را بکند.(صفحه 202)
12-اشاره شهید بهشتی (ره) به دو سه تا از آن آدمهای زیرک حسابگری که در مکه پیش از بعثت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) برای بهدست آوردن موقعیتهایی در آینده، تظاهر به اسلام کردند.(صفحه 205 و 283)
13- یکی از نویسندگان سرشناس آلمان میگوید: ما باید مجسمه معاویه را طلا بگیریم. برای اینکه اگر معاویه در برابر علی قد علم نکرده بود اسلام در همه عالم گسترده شده بود.( صفحه 299)
14- مطالعات عمیق شهید بهشتی (ره) در زیرساختهای اسلامی مسلمانان در چند کشور اروپایی در یک سفر دورهای به آن کشورها. (صفحه 232 تا 235)
15- نماز در اسلام رکن است، نماز تمرین خداپرستی است و مسلمان باید مقید به نماز باشد: صفحه 249.
16- انتقاد شهید بهشتی (ره) از کاربرد کلمه «روحانی» برای عالِم دینی: صفحه 226 و 227 17- خلوص، گذشت، محاسبه (بیگدار به آبنزدن) و استمرار تلاش، عناصری است که برای مصلحان امور اجتماعی بسیار مهم و کارسازند.(صفحه 182)
18- من چنانچه از راهی که خودم را برای پیمودن آن آماده کردهام و تخصص من است خارج شدم و به راه دیگری پرداختم از این ماندهام و به آن هم نرسیدهام.(صفحه 182)
19- اشاره شهید بهشتی (ره) به توطئه منافقین برای ترور پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در بازگشت از تبوک. (صفحه 260)
20- داستان دو جوان متعهدی که برای شهید بهشتی (ره) لذتبخش بوده است؛ یکی اتریشی و دیگری ایرانی. (صفحه 264 و 266)
21- بسیاری از نمودهای فسادهای امروز در زمان خود پیامبر (صلی الله علیه و آله) هم بوده است.(صفحه 268)
22- سه معنا برای آیه شریفه «فلیضحکوا قلیلاَ و لیبکوا کثیراً …»(صفحه 273)
23- طرد افراد از جامعه اسلامی دو شرط بزرگ دارد: اول، شامل اشخاصی شود که مسلّم شده باشد اینها بیایمان و خائن هستند. حق نداریم با تهمت کسی را طرد کنیم. اگر در جامعهای به صرف اتهام و تهمت اشخاص را طرد کردند این جامعه نه تنها از این گونه طرد اجتماعی نتیجه نمیگیرد بلکه نتیجه بد میگیرد، نتیجه عکس میگیرد و واقعاً یکی از عوامل سقوط جامعه میشود. دوم، باید طرد اجتماعی روی حساب و کتاب باشد. با فرمان رهبران مورد اعتمادی مثل پیغمبر باشد.(صفحه 286)
24- اگر مطالعه تاریخ اسلام با دقت در قرآن کریم توأم نباشد مطالعه ناقصی است و به عکس، مطالعه قرآن هم اگر همراه با آشنایی کافی با تاریخ اسلام نباشد، آدمی را خوب به معنای آیات راهنمایی نمیکند: صفحه 292.
25- اختیارات پیغمبر (صلی الله علیه و آله) به ظن قوی از اختصاصات پیغمبر و امام (معصوم) نیست، از شئون مربوط به نگهبانی امت بزرگ اسلام است، از شئون هر والی اسلامی است، مگر اینکه خیلی استثنایی باشد.[13] (صفحه 296)
26- من مکرر به دوستان دانشجو و به دوستان غیردانشجو این توصیه را کتباً و شفاهاً کردهام که اگر دارای صفایی هستید و فهمیدهاید که زندگی، عیاشی و هوس بازی نیست؛ از شما خواهش میکنم هستهای کوچک در شهر خودتان تشکیل دهید.(صفحه 307)
27- تأکید شهید بهشتی (ره) بر نقش و اثر نماز جماعت در نگهداشت مردم.(صفحه 309)
28-تعجب میکنم که یک مسلمان از مرگ بترسد. صریحاً بگویم که من در عمرم ذرهای از مرگ نترسیدهام[14]… بعضی میگویند اگر در میدان جنگ شرکت کنم میترسم کشته شوم! خوب، کشته شوم، مگر چه میشود؟ هیچ نمیشود.(صفحه 310)
نمونههایی از نکات ناب و مطالب قابل توجه ویژه در جلد 6 «در مکتب قرآن»
1- با شعارهای تندو مطالب تند میشود یک هیجان درست کرد اما (آیا) میشود یک حرکت اجتماعی مستدام (هم) ایجاد کرد؟ اصلاَ پسفردا همانهایی که در (مشابه) همان هیجان شرکت میکنند علیه همین شعار دهندهها و مسلماً توی روی ما هم میایستند؛ داستانی که ما مکرر در اجتماعمان به آن دچار شدهایم.(صفحه 92)
2- چارهاندیشی برخی از اروپاییان برای مشکلات جنسی از راه قانونی کردن ازدواج موقت.(صفحه 102)
3- من به خوبی میشناسم عدهای از جوانان خوبمان را که قبل از تشکیل خانواده از راه ازدواج، حتی احتیاج به ازدواج موقت هم پیدا نکردند به این معنی که آنقدر بر خودشان مسلط بودند که فشار ناراحتکنندهای از راه غریزه جنسی، احساس نکردهاند.(صفحه 102)
4- آن جوانهایی که دیدهام و میشناسم که زندگی آنها همواره سعادتمند است، جوانهایی هستند که اصلاً خودشان میتوانند خودشان را کنترل کنند، خودشان را ارشاد و هدایت کنند … هدفهای عالی جدی با عیاشی جور در نمیآید.(صفحه 103)
5- فروید (که) از نظر مسلکی، مادی و ماتریالیست است میگوید در مکتب مادی من باید بیبند و باری شود و الا عقدههای گوناگون بهوجود میآید. اما تعجب من از کسانی است که دم از مکتب پاکی و ایمان و تقوا میزنند و فریب این حرفها را میخورند و تحت تأثیر این حرفها قرار میگیرند. من یافتهام که چگونه جوانانی که دوران جوانی را قبل از تشکیل خانواده به اتکای ایمان و پاکی و ارج گذاری به پاکی و فضیلت حتی بدون استفاده از راه مشروع ازدواج منقطع گذراندهاند و بعد وقتی شرایط ازدواج برایشان فراهم شد و ازدواج کردند، فعالیتشان، کارشان، زندگی خانوادگیشان، برخورد اجتماعیشان، هیچ در آن نشانهای از این عقدههای فرویدیسم دیده نمیشود. اگر قرار است آزمون و تجربه پایه اساس علم باشد، باید به این تجربهها توجه شود.(صفحه 104)
6- آنکه انسانی به اتکای اراده نیرومند خودش جلو خودش را میگیرد در آن از عقده خبری نیست. یوسف (علیه السلام) در قرآن کریم به عنوان یک نمونه برجسته تربیت شده از چنین جوانی معرفی شده است.(صفحه 104)
7- در جامعهای که پایههای اخلاق فردی بهصورت دستهجمعی متزلزل میشود پاکان به آتش ناپاکان میسوزند. اینکه در اسلام حمایت از تقوای اجتماعی و عفت عمومی یکی از مسائل مهم شناخته شده روی این حساب است.(صفحه 107)
8- یکی از راههای مصونیت نسبی در برابر حسد دیگران این است که انسان از اینکه زیبایی، ثروت، خانه، زندگی، معلومات و قدرت خودش را به رخ دیگران بکشد خودداری کند. بهرخ کشیدن، خودبهخود حسد دیگران را برمیانگیزد و برای انسان باعث آسیب میشود.(صفحه 133)
9- گریه منافاتی با ایمان و صبر ندارد. آنچه با ایمان و صبر منافات دارد این است که آدم در برابر حادثهای تلخ خودش را ببازد، داد بزند، اوقات تلخی کند، کار و زندگی را رها کند، نشاط زندگی را از دست بدهد، مجرای زندگیش را عوض کند. اینها آثار شوم سستروحی ناشی از سستایمانی است.(صفحه 141)
10- انتقام خوب داریم و (انتقام بد). انتقامجویی از کسانی که از روی علم و عمد به ایده و ایمان انسان ضربه میزنند بسیار پسندیده است اما انتقامجویی از کسی که با آدم دوست، آشنا و قوم و خویش یا آدم معمولی است و از روی خطا یا حتی یک بار هم از روی عمد مرتکب شده اما بعد پشیمان شده – مثلاَ حرف تندی زده، جسارت و توهینی کرده – این گونه انتقام، بد است. در اینجا انسان باید گذشت کند. قرآن کریم میفرماید «و أن تعفوا أقرب للتقوی» (البقرة 237).(صفحه 171)
11- در موردی که برادر یا خواهر مسلمان به شما یا به ما رودررو یا پشت سرمان مطالبی گفته و ما را ناراحت کرده است نفرین نکن. نه تنها انتقام نمیکشی، نفرین هم نکن که خدا انتقام بکشد.(صفحه 171)
12- چیزی که در مورد فلسطین در این چند ماه اخیر[15] فلسطین احساس کردهاند در شرایط فعلی سیاسی دنیا به امید غریبه و خودی نشستن غلط است، بلکه باید خودشان دست به کار شوند. آنها خیلی جدی دفاع را شروع کردهاند. دوستانی که من طرز فکرشان را نمیپسندم میگویند عدهای مسلمان در آنجا بیخود کشته میشوند و خونشان ریخته میشود. اما من خوشحالم که عدهای مسلمان در آنجا قیام کنند، کشته شوند و حداقل افتخار کشتهشدن در راه دفاع و مبارزه با دشمن را کسب کنند و البته امیدوارم تلاششان به نتیجه برسد و باید کمک کرد که به نتیجه برسد.(صفحه 172)
13- من کاری ندارم که (تشکیلات) آزادیبخش فلسطین تا چه اندازه اصالت دارد. من به اندازه کافی نمیدانم، ولی آنچه مسلم است این است که کسانی که بهصورت سربازِ جانباز در این جنبشها شرکت میکنند افرادی هستند که بهراستی و با صداقت میخواهند سرزمینشان را نجات دهند. اینها راست میگویند. آیا گردانندگان آنها راست یا دروغ میگویند؟ چه عرض کنم، اما خود آنها راست میگویند:[16](صفحه 267)
14- هر یک از موجودات این جهان با زبان گویا آفریدگار پاک دانای توانا را به ما معرفی میکند.(صفحه 174)
15- استناد برخی درویشمآبها که خود را مجاز به ارتکاب اعمال خلاف شرع میکنند، و برخی سیاستبازان که افراد بیگناهی را به اتهام (گمان) سوء قصد به جان فلان فرمانروا میگیرند و میکشند، به داستان موسی و خضر (آیات ۶۵ تا ۸۲ سوره کهف) انحراف و سوءاستفاده است. علی (علیهالسلام) نسبت به عبدالرحمنبن ملجم ظنین بود اما هرگز متعرض او نشد.(صفحه ۱۸۸ و ۱۸۹)
۱۶- اینکه علی (علیهالسلام) نسبت به ابنملجم ظنین بود اما هرگز متعرض او نشد سرّی شایسته دارد و آن این است که اگر قرار باشد جامعهای به کمک یک فرمانروا بهشت برین شود ولی برای حفظ این فرمانروا حصارهای آهنین دورش کشید و دهها، صدها و گاهی هزارا نفر را به اتهام در سیاهچال انداخت، این بهشت را به همان فرمانروا باید بخشید. این جامعه خودبهخود به جهنمی سوزان تبدیل میشود. هیچ فرمانروایی حق ندارد خودش را از علی (علیهالسلام) شایستهتر بداند. او حتی در آن موقع تصادم با معاویه، در یک حالت جنگی، اجازه نداد عبدالرحمنبن ملجم دستگیر و زندانی شود که مبادا جان علی بهخطر بیفتد. چون این نقطه، نقطه انحراف در اساس نگهداری جامعه و نقطه انحراف از اساس عدالت اجتماعی است.(صفحه ۱۸۹ و ۱۹۰)
۱۷- تمثیلی جالب برای امکان وقوع معجزه در عالم.(صفحه ۲۰۵ و ۲۰۶)
۱۸- نظام این عالم، نظام طبیعت است. دائم به انتظار معجزه نشستن، انحراف است.(صفحه ۲۰۷)
۱۹– تصمیمگرفتن در مسائل و وظایف اجتماعی بر اساس استخاره، انحراف است، ولو از یک عالم درجه اول سر بزند. بهجای به استخاره و امثال آن، نیروهایمان را بهکار بیندازیم.(صفحه ۲۰۸)
۲۰- من به مطالعه قرآن اصولاً ذوق و علاقه دارم.(صفحه ۲۳۹)
۲۱- من بهعنوان نصیحت و راهنمایی مربوط به تعلیم و تربیت داخلی [خانواده] عرض میکنم که باید جزو برنامه تربیتی بچههای ما باشد که اگر فلان چیز را میخواهد که مصلحت او نیست با راههای صحیح بچه را با یک نوع مقاومت روبهرو کنید تا احساس کند کاری که دلش میخواهد بکند را نکند. بفهمد که چنین نیست که انسان هرچه دلش خواست بکند و میتواند بکند [بکند]. بلکه چیزهایی است که انسان دلش میخواهد و باید نکند.(صفحه ۲۴۵)
۲۲- همه باید نظافت را رعایت کنند. اما اگر گوشهای خراب شد جیغ و داد و واویلا لازم نیست. حساسیت بیش از اندازه مایه ناراحتی است. نباید اینقدر حساسیت پیدا کنند که اگر جایی کثیف شد کنترل اعصابشان را از دست بدهند.(صفحه ۲۷۹)
۲۳- شرحی از آثار و برکات حج و بهرهبرداریهای شهید بهشتی (ره) از سفر حج و توصیه ایشان به اهمیت دادن همگان به حج.(صفحه ۲۷۶ تا ۲۹۴)
۲۴- اعتراض شهید بهشتی (ره) به اطرافیان یکی از مراجع در سفر حج.(صفحه ۲۸۳)
۲۵. سپهبدی که به حج آمده بود مثل دیگران بود. برای خودش حریمی قائل نبود. فکر میکرد و دعا میخواند.(صفحه ۲۸۴)
[1] – ایشان در جایی از این تفسیر میفرمایند: «قرآن درصدد راهنمایی کل بشر به سوی راه راست است. خود این کار جزء مشکلترین کارهاست. از حل بیشتر مشکلات علمی هم مشکلتر و پیچیدهتر است برای کسی که میخواهد این کار را بکند … قرآن بر پایه ادراکات عادی بشر که دم دست همه است نتیجهگیریهای عالی همهکس فهم میکند و لطف قرآن به این است….. من واقعاً تأسف میخورم که بسیاری از مفسرین به جای این نتیجهگیریهای ارزندهای که جنبههای عملی در قرآن دارد و همانها بیشتر مطرح است، سراغ لطایف و دقایقی میروند که گاهی عقل خود ما هم به آن نمیرسد» (در مکتب قرآن ج6, ص 20).
[2] – از جمله: در جلد 5, ص 166, سطر 3 و 15، و در جلد 6، ص 247 سطر 10.
[3] -در سایر آثار بر جای مانده از شهید بهشتی (رضوان الله علیه) نیز چنین سخنانی وجود دارد. اینجانب سابقاً برخی از آنها را هم استخراج کردهام.
[4] – ایشان میفرماید: «من به عنوان نصیحت و راهنمایی مربوط به تعلیم و تربیت داخلی (خانوادگی) عرض میکنم که باید جزو برنامه تربیتی بچههای ما باشد که فلان چیز را میخواهد که به مصلحت او نیست با راههای صحیح بچه را با یک نوع مقاومت رو به رو کنید تا احساس کند کاری را که دلش میخواهد بکند، نباید بکند. بفهمد که چنین نیست که انسان هر چه دلش خواست بکند و میتواند بکند، بکند، بلکه چیزهایی هست که انسان دلش میخواد و باید نکند … چطور در یک جامعه اسلامی به جوانانمان اجازه دهیم هر چه دلشان میخواهد بکنند؟ این نمیشود. این با مبدأ ایمان سازگار نیست» (در مکتب قرآن, ج 6, ص 245)
[5] – ایشان میفرماید: «من دوست ندارم آهنگ انتقادم از غیر شیعه کمترین آهنگ تعصب داشته باشد … چون معتقدم انتقادهایی بیتعصب دلنشینتر و اساسیتر است. همچنان که وقتی ما از ابوبکر و عمر یا عثمان انتقاد میکنیم همیشه سعی میکنیم انتقادمان انتقاد اساسی، مستدل و منطقی باشد. انتقادهایی که ما در مجامعی که برادران اهلسنت هم حضور داشتند میکردیم هیچکس از ما نمیرنجید چون انتقادی بود بدون هتاکی.»(در مکتب قرآن ج 3، ص 32).
[6] – ایشان در ج 3، ص 127 تصریح میکنند که مطالب را با در نظر گرفتن سطح مخاطبین در جلسات تفسیری ارائه میکنند.
[7] – مثلاً ایشان در تفسیر «یَسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ کَبِیرٌ وَصَدَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَکُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّه»(البقرة/ 217) می فرمایند:«اگر می بینید پیغمبر اکرم (صلوات الله و سلامه علیه) این همه به اینکه نهضت اسلام اولین بار در مکه به ثمر برسد اهمیت میداد قصه علاقه به آب و خاک نبود … اگر نهضت اسلام در مکه به ثمر میرسید آن وقت دیگر با وفات پیغمبر (صلوات اهله و سلامه علیه) در آن مرحله حساس، رخ نمیداد که بشود نهضت را بار دیگر از مجرا منحرف کنیم (کنند) چون مکه خصوصیاتی را برای پایگاه نهضت اسلام بودن داشت که مدینه آن خصوصیات را نداشت و حتی بعداً هم نیافت. بحث مفصل تاریخی آن را باید به همراه شواهد تاریخی (بعداً) عرض کنم . . . علاقه پیغمبر به اینکه نهضت در مکه به ثمر برسد مبنایی بسیار عالی داشت و بر اساس محاسبه ای دقیق پیشبینی موفقیتهای آینده نهضت اسلام را داشت»(ج 3، ص ۲۰). سوگمندانه ظاهراً مجالی فراهم نشده است که شهید بهشتی (ره) این بحث مهم تاریخی و شواهد آن را وعده داده بودند، ارائه نمایند.
[8] – مثلاً آیات 100 تا 116 آلعمران و ترجمه آنها که در صفحات 251 تا 254 جلد 4 درج شده است تقریباً بی کم و زیاد در صفحات 263 تا ۲۶۶ تکرار شده و آیه 1۰4 آلعمران بیش از 10 بار (در صفحات 251، 263، 278 ,285 311، 329، 345، 360، 374، 384، و 396 در در جلد 4 و غالباً همراه با ترجمه) مطرح شده است.
[9] – همانطور که محتوای یکی از این جلسات تفسیری تحت عنوان «محیط پیدایش اسلام» بهصورت جداگانه توسط بنیاد نشر آثار شهید بهشتی تنظیم و منتشر شده است (در مکتب قرآن ج، 5 ص ۶۲، دو سطر به آخر و پاورقی)
10- اشکال دیگری که به تنظیم فعلی وارد است این است که مکرر دیده میشود که گفته شده است فلان مطلب را در جلسه قبل گفتیم یا در جلسه بعد خواهیم گفت در حالی که به علت دست نیافتن به نوار مربوطه، سخنرانی مورد اشاره در کتاب درج نشده است (به عنوان نمونه صفحات 44 و 48 و 99 ج 5 و ص 211 و 218 ج ۶ دیده شود) همچنین گاهی خطبه اول سخنرانی خوانده شده و آیه یا آ یاتی تلاوت و ترجمه شده است اما تفسیر آن آیه یا آیات در کتاب وجود ندارد (مثل: صفحه 83 و 94 و 107 ج 5(
[11] -از قبیل «یوشع بن نوح» در صفحه 271، ج 1، «سالبه به انتفاع موضوع» در صفحه 295 همان جلد، «جوان» به جای «جبان» در صفحه 72 2 و «استرجاء» به جای «استرجاع» در صفحه 302 همان جلد.
[12] – شهید بهشتی این پاسخ جالب و دقیق را به کسانی که پرسیدهاند آیا میتوان گفت آیه 101 سوره آلعمران که به کشندگان آمرین به قسط وعده عذاب داده است شامل آمرین به قسطی که پایبند به دین نیستند نیز میشود؟ دادهاند.
[13] -این سخنان و سخنرانی در زمان اقامت شهید بهشتی (ره) در آلمان و حدود ۱۰ سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران ایراد شده است. سالها پیش از آن نیز ایشان محوریت یک گروه از علمای بلندپایه در حوزه علمیه قم را بر عهده داشتند که بهصورت زیرزمینی و مخفیانه درباره حکومت اسلامی تحقیق و مذاکره میکرده است.
[14] – نگارنده گوید: بنده و عدهای دیگر از شهید مظلوم آیت االله بهشتی (قدس سره) شنیدیم که میفرمود: «من گاهی خودم را در معرض خطر (سیاسی امنیتی) قرار می دهم تا دلبستگی به ماندن در من رشد نکند، زیرا دلبستگی به ماندن انسان را فاسد می کند و من نباشم بهتر از این است که باشم و فاسد باشم»
[15] – اشاره به جنگ 6 روزه اعراب و اسرائیل که در ژوئن 1967 میلادی (خرداد 1346 شمسی) رخ داد و رژیم صهیونیستی در خلال آن، شرق اورشلیم، کرانه باختری رود اردن، نوار غزه، بلندیهای جولان و صحرای سینا را اشغال نمود.
[16] . این سخنان توسط شهید بهشتی (ره) در زمان اقامت در آلمان در اواسط دهه ۴۰ و اندکی پس از جنگ ۶ روزه اعراب و رژیم صهیونیستی ایراد شده است.