به طوري كه ملاحظه خواهيد فرمود، استاد شهيد بهشتي رضوان الله تعالي عليه، در سراسر مباحث متقن و مستدلي كه دارد، جا را براي ايراد و اشكال و نظر دادن شنوندگانش باز ميگذرد. او هر چند در مقام يك استاد و يك مرشد و يك سخنران و اموزگار مذهبي اين سخنرانيها را ايراد كرده … اما هيچ گاه سخن خود را «سخن آخر» كه نشود بالاي ان سخني گفت نپنداشته و شنوندگان خود را به انديشيدن واداشته و انتقاد انان را پذيرفته و منعكس كرده است . اين رسم پسنديده و اموزنده، متاسفانه پس از گذشت چهل سال، هنوز در ميان اموزگاران مذهبي ما رواج نيافته است، سهل است! پاره اي از گويندگان و نويسندگان مذهبي ما چنان مي گويند و مينويسند كه گويي گفتهها و نوشتههايشان وحي منزل است و مخالفان و ايراد گيرندگان،كافران و مرتدانند!
پيش درآمد
آنكه مرا به نگارش اين مقدمه واداشت ، برادر عزيزم دكتر سيد عليرضا حسيني بهشتي فرزند شهيد بزرگوار دكتر سيد محمد حسيني بهشتي ـ اعلي الله درجه ـ بود كه از سر لطف موروثي به اين حقير از من خواست كه اثر حاضر را بازبيني و نقد كنم و من هم براي اداي وظيفه و حقي كه شهيد بهشتي به عنوان يك استاد و معلم برجسته و نمونه بر من داشت و هم براي همكاري و همياري با برادر عزيزم عليرضا كه به نشر اثار پدر شهيدش كمر همت بربسته است، پيشنهادش را پذيرفتم.
… و اما «لطف موروثي» كه از ان نام بردم از ان رو است كه شهيد بهشتي، از ميان شاگردان و دوستانش به اين حقير لطف ويژهاي داشت و اكنون چنين ميپندارم كه او به روح نقاد و جرات نقادي من، بيش از ديگران اهميت مي داد و اين، هم در جلسات درس شبانهاي بود كه در سالهاي مياني دهه سي3 براي اموزش دروس جديد به طلاب جوان ان روز تشكيل داده بود كه در روش، تدريس و اهتمام و احترام به شاگردان و فصاحت و طلاقت بيان جلوهاي خاص داشت و نيز در محضر درس استاد علامه طباطبائي ـ رضوان الله عليه ـ كه از ميان شاگردان استاد، برجستگي چشمگيري داشت،4 و هم در ديد و بازديدها و امد و رفتهايي كه با روشنفكران ديني و اساتيد دانشگاه و دانشجويان داشت5، و هم در جلسات مفصل و طولاني مخفي و نيمه مخفياي كه در سالهاي اخر رژيم شاهنشاهي گذشته، با حضور ان شهيد تشكيل ميشد و در همة اين جلسات، جلوه و جلال ويژهاش نمودار بود6 و هم در ديدارها و جلساتي كه در استانه پيروزي انقلاب با شركت فعال ايشان برقرار بود1 و نيز پس از ان در گفتگوهاي مكرر خصوصي و عمومي، به خصوص جلسات مجلس خبرگان قانون اساسي كه اين بخش ، ميليونها بينندة تلويزيوني داشت.2
دربارة اين اثر
كتاب بايدها و نبايدها مشتمل بر ده سخنراني است كه در سال 1353 ايراد شده است . سخنرانيها در اصل، در پانزده جلسه ايراد شده است كه متاسفانه نوارهاي پنج جلسه ان به دست نيامده است. اين سخنرانيها كلا به مساله امر به معروف و نهي از منكر اختصاص دارد و با شيوه ويژهاي كه شهيد بهشتي داشت، همگي ذيل تفسير ايات 102 تا 110 سوره ال عمران بيان شده اند. انچه در اين دفتر به نام جلسة اول امده، جلسة دوم سخنراني است (نك: ص 14) نوار سه سخنراني مياني و يك سخنراني اخر هم به دست نيامده است.
سخنراني ششم اين مجموعه هم ناتمام است. به اجمال به ويژگيهاي دفتر حاضر اشاره كنم:
به طوري كه خوانندگان ارجمند و هوشمند ملاحظه خواهند فرمود؛ سخنرانيها در اوايل دهه پنجاه شمسي ايراد شده و اين در شرايطي بوده است كه حدود ده سال از نهضت پانزده خرداد ميگذشته و مبارزات ملت ايران ـ در غياب حضرت امام خميني كه در نجف به حالت تبعيد به سر ميبردند، دوره اي شديد از اختناق و تضييقات را ميگذراند… روح مبارزه جويي و تاييد حركات انقلابي در سخنرانيهاي حاضر، به وضوح به چشم مي خورد. در عين حال، ان سالها، سالهاي اوج رواج و تركتازي افكار كمونيستي بود، به خصوص كه جوانان فعال و مبارز ايراني كه با گرايشهاي كمونيستي مبارزه مي كردند، دست به ترور و هواپيما ربايي و درگيريهاي مسلحانه زده بودند و در ميان مردم به خصوص دانشگاهيان و دانشجويان مبارز محبوبيت و مقبوليت داشتند. ان ايام، بحثهاي ايدئولوژيك و عقيدتياي كه بتواند با استدلال و ارائه برهان و منطق قوي،قشر دانشگاهي و تحصيلكرده و كتابخوان كشور را اقناع كند، سخت مورد نياز بود. و اين نياز توسط بزرگواراني چون استاد شهيد مرتضي مطهري، شهيد بهشتي، مرحوم دكتر شريعتي، و پشتوانه فكري و فلسفي عظيم و برجسته و بلند اوازهاي چون استاد علامه طباطبائي براورده مي شد. خوانندة ارجمند،در خلال سخنرانيهايي كه در اين دفتر امده است به نكات برجسته و كليدياي بر خواهد خورد كه امروزه نيز با گذشت حدود چهل سال از تاريخ ان، تر و تازه و متقن و پابرجاست…
* * *
نكتة ديگر، شرح و بسط ساده و گستردة مباحث است كه البته در خور سخنرانيهايي از اين قبيل است. هر چند خوانندگان ارجمند و دانشمند ممكن است مباحث اصلي كتاب را در كمتر از نيمي از كتاب حاضر بازنويسي كنند اما نغز اين است كه همين «اطناب» ظاهري كه مقتضاي مقام خطابه و سخنراني است، در اين دفتر نيز اموزنده است چرا كه خواننده، به خصوص اگر استاد، معلم يا سخنران مذهبي باشد، به لطائف نكات و ظرائف روشها و شيوههايي كه استاد شهيد بهشتي در مقام القاءخطابه داشته است، واقف خواهد شد كه اينك به يكي از اين ظرپائف اشاره ميكنم:
به طوري كه ملاحظه خواهيد فرمود، استاد شهيد بهشتي رضوان الله تعالي عليه، در سراسر مباحث متقن و مستدلي كه دارد، جا را براي ايراد و اشكال و نظر دادن شنوندگانش باز ميگذرد. او هر چند در مقام يك استاد و يك مرشد و يك سخنران و اموزگار مذهبي اين سخنرانيها را ايراد كرده و به طوري كه خواهيد ديد با استعداد و نبوغي كه داشته است، از اشارات و نكات ظريف و بكري از ايات مباركات قران و احاديث شريف نبوي (ص) و اهل بيت عصمت و طهارت (ع) بهره برده است، اما هيچ گاه سخن خود را «سخن اخر» كه نشود بالاي ان سخني گفت نپنداشته و شنوندگان خود را به انديشيدن واداشته و انتقاد انان را پذيرفته و منعكس كرده است (ص 156) . اين رسم پسنديده و اموزنده، متاسفانه پس از گذشت چهل سال، هنوز در ميان اموزگاران مذهبي ما رواج نيافته است، سهل است! پاره اي از گويندگان و نويسندگان مذهبي ما چنان مي گويند و مينويسند كه گويي گفتهها و نوشتههايشان وحي منزل است و مخالفان و ايراد گيرندگان،كافران و مرتدانند!
* * *
… حقير در نظر داشتم، خلاصه اي از دفتر حاضر را در مقدمه بياورم اما به خاطر رعايت اختصار، تنها به چند مورد برجسته و اموزنده از انچه در اين دفتر شريف امده است، بسنده كردم. مطالب زير به صورت خلاصهاي از صفحات مختلف كتاب حاضر دستچين شده است:
توجه به خدا: اين كه قران به مؤمنان دستور داده است به جاي «يا محمد» ، «يا رسول الله» ، بگويند نه براي تشريفات است. براي انست كه توجه به پيغمبر در پرتو توجه به خدا باشد… (ص 18)
پيغمبر و امام دوستي مثبت و منفي: پيغمبر دوستي و امام دوستي، گاه باعث نزديكي به خدا و گاه
حجاب پيوند با خداست! (ص 20 و 19)
خصلت امت: خصلت «امت»، هدف داشتن و رهبري داشتن است. (ص 21)
القاب: هر كس در هر مقامي در جامعة اسلامي اسير القاب باشد دور از اسلام است… اقلا من عالم ديني اسير القاب نباشم! (ص 33)
اثر عمل در تبليغ دين: دنيا در پي راههاي عمل براي بهتر زيستن است نه راههاي ادعايي! نسل جوان خودمان هم همين طور هر جا به هر مقدار عمل به معيارهاي اسلامي سراغ داشته باشد، ديگر هيچ احتياجي به تبليغ نيست، خود دل و جان و فكر و ايمان او انجاست. (ص 38)
نمونة عيني اثر عمل: اندونزي سرزميني كه امروز نزديك به صد ميليون مسلمان دارد (سال 53 ـ مطابق اخرين امار سال 1379 مسلمانان اندونزي 220 ميليون نفرند ـ گزارش تلويزيوني: ارديبهشت 79)، چگونه مسلمان شد؟ ده درصدش به زبان نبود، بيش از 90 درصد به عمل بود. (ص 39)
دعوت به خير نه با ادعا: دعوت به خير كه نه به بانگ بلند ادعا بلكه بايد مردم دنيا شما را ببينند (نحوة زندگي و رفتار و گفتارتان را)، خود به خود، به خير فراخوانده شوند. (ص 42)
انسان عاشق عاقل: اسلام و اديان مي خواهند انسان عاشق تربيت كنند… عاشق عاقل… انسان حسابرسي كه هم حسابها را مي كند… اما در او شور و گرمايي است كه نميگذارد ارام بگيرد… محاسبه او را به نوميدي بكشاند. (ص 50)
شناخت فراديني معروف و منكر: ما بايد قبل از امر و نهي خدا، از «معروف» مانند عدل و احسان و «منكر» از قبيل فحشاء و بغي شناخت داشته باشيم… (مقولات فراديني) .ص 56
بيبند و باري متدينهاي بيدين شده: چرا متدينهاي بيدين شده بيبند و بارترند؟ چون او همه چيز را به امر خدا انجام مي داده، حالا كه خدا كاره اي نيست، همه چيز مباح است ولي بيدين با تربيتي كه ادميت و عاطفه دارد، چنين نيست. (ص 74)
شناخت فطري نيك و بد: مطابق مكتب اهل بيت (ع) ـ برخلاف اشاعره ـ اگر دين و وحي هم نبود، بشر مي توانست خوبي و بدي را بفهمد: انچه بشر به هدايت فطري به نيكي شناخته، خوب است و «معروف» و انچه بشر به هدايت فطري به بدي شناخته بد است و «منكر« (ص 77)
نقش وحي: پس نقش وحي و شرع چيست؟ وحي كمك كار عقلي است: «كلما حكم به حكم به العقل» وحي ريزه كاريهايي را كه عقل بدان نمي رسد و ابعاد ناشناخته را به ما نشان مي دهد چون واقعيت اينست كه نه بيعقليم و نه عقل كل. (ص 79ـ81)
نسبت روشنفكر و تحصيلكرده: ميان تحصيلكرده و روشن بين عموم و خصوص من وجه است (يعني تحصيلكرده اي كه روشنفكر نيست و روشنفكري كه تحصيل كرده نيست وجود ندارد). (ص 82)
معيارهاي امر و نهي خدا: اين گفته كه در شناخت احكام عقل را دخالت ندهيد، همان اشعري مذهبي است و اصلا چنين چيزي ممكن نيست. خود خدا در قران دخالت داده است: »ان الله يامر بالعدل و الاحسان و ينهي عن الفحشاء و المنكر…» پس، معياري داريم كه بفهميم خدا به چه چيزهايي امر مي كند و از چه چيزهايي نهي مي كند و اين معيارها را پيش از وحي و امر و نهي خدا مي فهميم. (بحث بسيار جالب به خصوص در صفحات 82ـ84)
ادرس خدا و ادرس عدل: اگر در جامعة اسلامي كوششي براي اقامة عدل نباشد كسي به سراغ ما نميايد و بلكه برعكس جوان ما هم به جايي ميرود كه براي اقامه عدل گام برداشتهاند چه خدا و اسلام باشد چه نباشد. جوان عاشق عدل است و خدا خواسته كه جوان با اين بينش به دنبال خدا برود…چرا ادرس خدا را با ادرس عدل جدا كنيم؟ اين گناه ماست، ايا گرايش جوان به عدالت قابل تخطئه است؟ غير خدايي است؟ مگر فطرت و عقل و قران جز اين ميگويد كه: »ان الله يامر بالعدل؟1 (ص 86)
دعوت به وسيلة كرامت يا عدل؟ اين كه غير مسلمانان علي و حسين را دوست دارند، براي ان است كه انها علي و حسين را در روشنايي «عدل› مي بينند. « تو به تاريكي علي را ديده اي »، تو مي خواهي علي را در پرتو كرامات ببيني! مي خواهي بشريت را در پرتو اعتقاد به كرامات به راه خدا بياوري. كرامات و معجزه به جاي خود صريح قران است؛ اما اين اشتباه است كه بخواهي بشريت را از اين راه به راه خدا بياوري… قران از كدام راه بشر را به سوي خدا مي اورد؟ از راه: ان الله يامر بالعدل و الاحسان (ص 87).
عصر تزلزل ارزشها… ارزشهاي ثابت، ارزشهاي متغير: عصر ما، عصر تزلزل سريع ارزشهاست… دو مكتب فكري در مورد ارزشهاي ثابت و اصيل وجود دارد:
1ـ نسبي بودن همه ارزشهاي انساني و اخلاقي و اجتماعي
2ـ وجود ارزشهاي ثابت و اصيل كه زيربناي همه نظامها به شمار مي روند.
نظر اشاعره كه هر چه خدا گفت خوب است، خوب است و هر چه خدا گفت بد است، بد است، معنايش همان بيثبات بودن ارزشهاست يعني ارزشها معيار ثابتي ندارند كه همه كس فهم باشد. اما اماميه و معتزله مي گويند خوبيها و بديها معيارهاي ثابت دارند كه اساس امر و نهي خداست (حسن و قبح ذاتي) و كساني هم هستند كه با قبول حسن و قبح ذاتي، عقل بشر را به كلي عاجز از شناخت اين دو ميدانند كه عملا فرقي با اشاعره ندارند. (ص 93ـ90)
خوبيها و بديهاي همه كس شناس: در اموزش قراني، در ذات اعمال، خوبي و بدي نهاده شده است. معروف: خوبيهاي همه كس شناس و منكر:بديهاي همه كس شناس است؛ و ما براي شناخت و شناساندن اسلام با روشهاي همه كس شناس معروف و منكر بايد بهره گيري كنيم. ائين خدا ان ائيني است كه امر به معروف (خوبيهاي همه كس شناس) و نهي از منكر (بديهاي همه كس شناس) مي كند. اين شناخت، با اواي فطرت همه انسانها هم اواست. چرا به اين راه بياعتنايي ميكنيم؟ جامعه اسلامي هوادار معروف و مخالف منكر، خود به خود، الگوي مردم جهان ميشوند… امة وسطا لتكونوا الشهداء علي الناس. (ص 97ـ96)
نمونه اي از ارزشهاي ثابت: (به عنوان مثال) خوب شناختن جود و بخشش و ايثار، و زشت شناختن بخل و خودنوازي… از ارزشهاي ثابت است كه دستخوش دگرگوني نظامها و … نمي شود… ما براي قضاوت در مورد نظامها، بايد معيارها را به كار ببريم نه برعكس! (ص 103ـ102)
راه بندان يا اصطكاك ارزشها: در صورت ‹‹ راه بندان›› يا اصطكاك ارزشها (يا به اصطلاح اصولي «تزاحم») چه كنيم؟ مثلا شمشيري كه كسي به ما امانت داده و حالا مي خواهد بگيرد و ادمي را به ناحق بكشد. اينجا راه بندان يا تزاحم اداري امانت و مبارزه با ظلم است… اينجاست كه كار سبك سنگين كردن و قانون ترجيح اهم و مهم و دفع افسد به فاسد پيش ميايد.1 (ص 120ـ118)
لزوم موازنه در اصطكاك ارزشها: در مورد اصطكاك يا راه بندان ارزشها (تزاحم)، بايد موازنه و جمع بندي كرد كه اگر حاصل تنهايي، مثبت بود ان كار ‹‹معروف›› و ‹‹ خوب›› است. و اگر حاصل موازنه، منفي بود، كار، «منكر» و «بد» است (مانند يك جمله جبري). بنابراين يك كار معين، در خلال گذشت زمان، ممكن است بر اثر موازنه مثبت با منفي،تغيير چهره دهد: معروف، منكر؛ يا منكر،معروف شود. (بر اثر تصادم و اصطكاك و تزاحم ارزشها دقت شود. اين غير ارزشهاي ثابت تغييرناپذير است). (ص 126ـ125)
برايند موازنه معيارها: در چنين مواردي، نظر دادن دربارة خوبي و بدي يك كار بايد با اگاهي بر، برايند نهايي محاسبه معيارهاي متصادم و متزاحم باشد كه اين نگاه روشن است؛ و گاه،از توان انديشمندان و متفكران هم بيرون است در اين موارد است كه تنها منبع مورد اعتماد وحي است.1 (ص 127)
معروف و منكر در تعريض دقيقتر: انچه منطق فطرت، بينشهاي عمومي، بررسيهاي دقيق علمي و عقلي، منبع پرارج وحي ان را به نيكي ميشناسد ‹‹معروف›› است و انچه يكي از اين ‹‹درجات معرفت›› ان را ناپسند ميشمارد ‹‹منكر›› است و شناخت پاره اي از اين مراحل، در قلمرو امامت امت است.2 (ص 129)
گونههاي مختلف دعوت: دعوت ميتواند شفاهي يا كتبي يا با ‹ارم› يا ‹عكس›، الگوهاي فردي، گروهي،امتي، اخلاق يا رفتار، بينش،دانش و روش باشد و در اين ميان اثر دعوت عملي بيش از همه است: ‹‹كونوا دعاه الناس بغير السنتكم›› يعني بازار دعوتهاي زباني و قلمي را كم كنيد و به دعوت عملي بپردازيد… (ص 147)
دعوت زباني افت زندگي: رواج بازار دعوت زباني و قلمي، و كسادي دعوت عملي افت زندگي است و نگراني در ان است كه هر چه مردم به روش و منش دعوت كنندگان زباني و قلمي نزديك شوند گرايششان … كمتر شود! ‹‹دو صد گفته چون نيم كردار نيست››. (ص 151ـ148)
خودسازي جوانان: دوران خودسازي جوانان طولاني است، اينده و تعلق به اينده در جوان افزونتر است. دوستان جوان اول بيانديشيد و اگر انديشهتان به نتيجهاي همسان من رسيد بپذيريد و بعد عمل كنيد، دعوت عملي شما پراثرتر است… الگو شويد!
قدرت در معرض انحراف است: قدرت،در معرض انحراف است، راه حكومت عدل،امر به معروف و نهي از منكر است. (ص 163)
اصلاح و انقلاب صادر كردني نيست: اين يك قانونمندي اجتماعي است كه اصلاحات و انقلابها قابل صادر كردن و واردكردن نيست! (ص 161)
وقتي كارگزاران بد باشند: وقتي كارگزاران حكومت ‹‹بد›› باشند،گوش كسي به دعوت ‹‹خوب››ها بدهكار نيست! (ص 162)
(با استناد به روايات صادره در ادوار مختلف: پيغمبر (ص) و امام رضا (ع) يك چيز گفته اند يعني قانون حكومتهاي خوب و بد يك چيز است ادمهاي خوب جذب حكومتهاي عدل ميشوند و ادمهاي بد جذب حكومتهاي جور، ناموس ‹‹شر›› به طور اتوماتيك كارها را به دست افراد بد ميدهد و ادمهاي خوب از گردونه خارج مي شوند. (ص 165ـ162)
سرطان فساد و مرگ جامعه: سرطان فساد باعث مرگ جامعه است مگر ‹‹سرشت›› نظام اداري به ‹‹سرشت›› حق و عدل تبديل شود. (ص 167)
مريد و مرادبازي دوران انحطاط: در دورههاي انحطاط، مريد و مراد بازي، قرائت قران و عبادت و مراسم ظاهري مي درخشند، (ص 165) اما… اينها مردمياند درون تهي، خام و بيمخ! براي ترك امر به معروف و نهي از منكر بهانه ها ميتراشند، اگر نماز خواندن هم به منافع انان زيان زند ان را ترك ميكنند! (با استناد به روايت) (ص 169ـ168)
امر به معروف و امنيت: امر به معروف و نهي از منكر موجب امنيت است. (با استناد به روايت) (ص 172).
خشم الهي دانايان و نادانان را فرو مي گيرد: و خشم الهي را نمي توان به بازي گرفت: دانايان و نادانان هر دو مشمول لعنت خدا خواهند شد.
معصيت علني دامن همه را مي گيرد: معصيت علني كه از ان تهي نشود، دامن همه را مي گيرد، نافرمان متخلف، فرمان خدا را خوار مي كند و از عزت قانون ميكاهد و دشمنان از او پيروي ميكنند (مضمون حديث). (ص 169)
امر به معروف، بهداشت محيط اجتماعي: امر به معروف و نهي از منكر، محيط سازي و بهداشت محيط اجتماعي است. بهداشت محيط از جلوههاي ترقي و تكامل علم و عمل بشري است. چرا به بهداشت جان و روان بياعتنا باشيم؟ (ص 169)
انتخابگري انسان: انسان ‹‹انتخابگر›› است و همه نظامهاي اجتماعي و اقتصادي و تربيتي و حقوق جزا و نظام مدني و حقوق مدني بر اين اساس است وگرنه انسان، حيوان باربري است كه خوب ميپوشد و خوب مينوشد… (ص 179)
انسان اسلام: ‹‹انسانِ اسلام›› نه زير ضربات تازيانه شهوت برانگيز، انتخابش را از دست مي دهد و نه زير ضربات فقر و ناداري. (ص 180)
اثر تظاهر به فسق: تظاهر به فسق راه انتخاب را ميبندد. مگر جوان، چقدر مي تواند در برابر مظاهر جنسي مقاومت كند؟
امادگي محيط براي رشد فضيلتها: نظام اجتماعي اسلام، محيط را براي رشد فضيلتها پاك ميكند ولي راه فاسد شدن را صد درصد نمي بندد (كه انتخابگري بلا موضوع نشود) از اين رو، تجسس از گناهان دروني مردم ممنوع است اما بيتفاوتي نسبت به گناهان علني هم ممنوع است. (ص 179)
حفظ حريم حلال و حرام: حريم حلال و حرام خدا بايد محفوظ باشد اين سدّي است در برابر رودخانه طغيانگر… (ص 181)
عامه جلو منكرات خاصه را بگيرند! بر عامة مردم واجب است كه جلو منكرات خاصه (نخبگان ـ بزرگان) را بگيرد. اينجا جاي بحث جاهل ‹‹بر عالم بحثي نيست›› يا ‹‹مافوق و مادون›› نيست. (با استناد به روايت ) (ص 181 و 183ـ184).
اطاعت در عين انتقاد: اطاعت در فرمانبري از مافوق،با حفظ حق انتقاد است. (ص 184)
ولايت اجتماعي: امر به معروف و نهي از منكر ‹‹ولايت اجتماعي است و مشتمل است بر دعوت به اسلام،رد مظالم، مخالفت با ظالم،تقسيم مال ميان مستحقان، گرفتن و پرداختن صدقات1. (ص187)