1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است
سخنرانی منتشر نشده‌ای از شهید دکتر بهشتی به مناسبت 22 دی 57، سالروز تشکیل شورای انقلاب

چرا شورای انقلاب از حد شورای مشورتی رهبر انقلاب فراتر نرفت؟

همه ما می‌دانیم رهبری یک فرد برای انقلاب چقدر خطرناك است. بسیار سودمند می‌بود اگر در این جریان پانزده یا شانزده ماهه اخیر، یعنی از حدود سه ماه قبل از 22 بهمن 57 تاكنون، حركت اجتماعی در رابطه با شورای انقلاب طوری تنظیم می‌شد كه شورای انقلاب واقعاً به صورت شورای انقلابِ متصلِ به مردم و مورد قبول و اعتماد كامل مردم درمی‌آمد، ولی متاسفانه درنیامد و شورای انقلاب در همان حد هیئت مشاوران رهبر انقلاب باقی ماند.


در سال های صدر انقلاب و در بحبوحه تنازعات سیاسی بر سر تصاحب یا نوع تقسیم قدرت در ساختار سیاسی نظام جدید برآمده از انقلاب، قرائت گروه‌ها و جریانات و نیز شخصیت‌های سیاسی از شکل و صورت‌بندی جمهوری اسلامی درمیانه پیوند دموکراسی و دین جمع می‌شد. در این میان روحانیون و عالمان دینی نزدیک به امام خمینی بارها آماج اتهامات و توصیفاتی از جانب احزاب و گروه‌های سیاسی انقلابی دیگر قرار می‌گرفتند و به انحصارطلبی و تلاش برای تثبیت دیکتاتوری روحانیت بر کشور متهم می‌شدند. فضایی که برساخته این نوع اتهام‌زنی‌ها و توصیفات در سال‌های نخست شکل‌گیری جمهوری اسلامی بود، جای چندانی برای اذهان منصف و تاریخ‌نگار و نیز عموم ملت برای قضاوت دقیق و آگاهانه باقی نمی‌گذاشت و بیشتر تصاویر مقطع و ناتمام از آن «متهمان» و سخنان و کارهای ایشان به‌جا می‌گذاشت. شهید دکتر بهشتی در صدر شخصیت‌هایی بود که بیش از همه به انحصارگرایی و تلاش برای تثبیت رهبری فردی و نظام تک‌حزبی و سلطه روحانیت بر جمهوری اسلامی متهم بود. تلاش عمده و آگاهانه مخالفان وی بر این بود تا از این طریق کار را به‌جایی رسانند که نگرش سیاسی بهشتی مبتنی بر جمع بین اسلام و دموکراسی و انتظام امور بر شاکله «امامت امت» که بنا به نگرش وی راه به حاکمیت ملت در قالب اسلام می‌برد، راه بجایی نبرد و شخص بهشتی و اندیشه سیاسی او در این طریق ناکام باشد. مخالفان، این روش را تا سرحد مبارزه مسلحانه و سرانجام حذف فیزیکی بهشتی پیش بردند و شخصیت و اندیشه‌ای را از انقلاب و نظام جدید مولود آن گرفتند که به روشنی می‌کوشید، حاکمیت و حرمت حقوق ملت را با اعتقاد عمیق به مبانی دینی حفظ و تثبیت کند. یکی از نتایج خسارت بار حذف شهید دکتر بهشتی و شخصیت‌هایی چون او از نظام جمهوری اسلامی این بود که مانع از انتقال کامل و غیرگزینشی و غیرسلیقه‌ای اندیشه سیاسی بهشتی به نسل خود و نسل امروز ایران شد. سالیان سال در رسانه‌های رسمی و سراسری تصویری از بهشتی عرضه و تحویل مخاطب شد که نه تنها خلاف مشی و روش زیستن او بود، بل حتی ربعی از قامت او را نیز نمی‌پوشاند و همین تصویر ناقص و مبهم از شخصیتی که در طول 53 سال عمر خود، انسان‌گرا، آزادیخواه، منتقد باورهای رسمی و اجبارانه و یکسویه از دین، مخالف تکروی و رهبری‌های فردی و پخته‌شده در کار گروهی و عقل جمعی بود، باعث شد تا تداوم و رشد جمهوری اسلامی نه تنها در غیبت فیزیکی بهشتی بلکه در غیاب رفتار و گفتار و اندیشه وی صورت پذیرد و با نخواندن و نشنیدن بهشتی، از آنچه او ترسیم کرده بود، فاصله‌ها داشته باشد. متن زیر که سخنرانی شهید دکتر بهشتی درباره چگونگی و چرایی تشکیل شورای انقلاب و تحلیل ناکارامدی آن نهاد است، از جمله سخنان بهشتی است که رویکرد و جهت‌گیری سیاسی وی را نسبت به خطرات رهبری فردی و آسیب‌شناسی آن در نظام جدید نشان می‌دهد و نگرانی بهشتی را از کمرنگی و بی‌اهمیتی رهبری‌های جمعی و شورایی در کشور باز می‌تاباند. تاریخ ایراد سخنرانی 5/12/58 است.

بسم الله الرحمن الرحیم

مطالبی كه عرض می‌كنم تركیب فكری شورای انقلاب است كه مكرر ایراد شده و باید درباره‌اش صرفاً توضیحاتی داده شود. در ابتدا، تاریخچه مختصری را از پیدایش شورای انقلاب بگویم.

در آبان ماه سال گذشته، امكان ملاقات با امام در فرانسه فراهم شده بود و دوستان مختلف برای دیدار با ایشان به پاریس می‌رفتند. یكی از مسائلی كه ایشان (امام) با دوستان مطرح می‌كردند این بود كه چه كسانی هستند كه می‌توانند در سازماندهی نیروهای عظیم بسیج شده مردم ایران سهیم باشند؟ نقشی داشته باشند و چه كسانی هستند كه می‌توانند پس از موفقیت در اداره جامعه مسئولیتی به عهده بگیرند؟ بنابراین برای ایشان دو مطلب مطرح بود: اول كسانی كه بتوانند در ایران با حضور و سازماندهی‌شان به همگانی‌ترشدن و گستردهترشدن حركت اجتماعی شتاب دهند و دوم كسانی كه پس از پیروزی بتوانند در اداره جامعه، نقشی بر عهده بگیرند. تأکید امام به این دلیل بود كه آن موقع تبلیغات داخلی و خارجی رژیم اینگونه بود كه اگر این رژیم برود، در ایران خلاء به‌وجود می‌آید و آنها روی این مساله خیلی تكیه می‌کردند.

قبل از اینكه من ایشان (امام) را زیارت كنم، آقایان مهندس بازرگان و دكتر سنجابی و عده‌ای دیگر با ایشان ملاقاتهائی کرده بودند. در اولین ملاقات این مطلب را مطرح كردند و فرمودند كه یكی از دوستان لیستی از اسامی اشخاص را داده‌اند، آن آقا اسامی عده‌ای از روحانیت مبارز را داده بود که هم تحصیلكرده‌ بودند و سابقه فعالیت سیاسی و مبارزاتی داشتند و هم سابقه نوعی مدیریت، كه از تركیب اینها می‌توان مجموعه‌ای به‌وجود آورد.

من از صحبت امام استنباط كردم كه ایشان روی بخش دوم بیشتر تكیه دارند. اینکه چگونه باید از جامعه نیرو شناسائی كنیم برای مقابله با آن خلاء كه عوامل و حامیان رژیم روی آن هم تكیه می‌كردند. ولی خود من بیشتر تكیه‌ام روی بخش اول بود. من به امام عرض كردم كه انقلاب و شخصیت مردم به نقطه اوجی نزدیك می‌شود كه این نقطه اوج حتماً نقطه پیروزی فوری هم نیست، خطر یك مقابله شكننده و كوبنده از طرف رژیم با حمایت آمریكا وجود دارد . بنابراین قبل از هر چیز باید هستة آماده‌ای باشد برای اینكه بتواند به تداوم و سازماندهی این حركت توده‌ای عظیم كمك كند. این نیاز را فوری‌تر می‌یابیم.

در آن زمان در برابر اعلامیه‌ها و تصمیمهای مبنی بر بسیج عمومی مردم مقاومتهائی صورت می‌گرفت، برای مثال وقتی روحانیت مبارز تهران برای تعطیلی روز پنجشنبه 16 شهریور اعلامیه صادر كرد و گروههای دیگر هم اعلامیه‌ای صادر كردند، در برابر این تعطیلی یك مقاومت حساب شده صورت گرفت و این مقاومت به برخی از چهره‌های روحانی مؤثر در خارج از تهران متكی بود، همان شب یكی از آقایان رجال سیاسی تلفن كرد كه خوب است از راهپیمایی فردا صرف نظر بشود، برای اینكه به من خبر موثق داده‌اند كه قدرت نظامی برای یك كشتار عظیم بسیج شده است. من به آن برادر عرض كردم كه ایجاد هسته‌ای كه بتواند تصمیم بگیرد و شما به آن هسته امكان آن را بدهید كه دعوت و سخن او در جامعه برد و تأثیر فراوان خود را حفظ بكند، لازم‌تر است.

بر این اساس بود كه در این مذاكره روی بخش دوم تكیه كردیم و ایشان (امام) با آشنائیهای قبلی كه داشتند، یك گروه پنج نفری از روحانیت را معین كردند و گفتند: این گروه پنج نفری درباره مسائل تصمیم بگیرد و به وسیله تلفن یا مسافر اطلاع بدهد و من در جریان باشم و تائید کنم.

در آن موقع مجاهد بزرگ مرحوم آیت‌الله طالقانی زندان بودند. مجاهد عالیقدر آیت‌الله منتظری هم در زندان بودند. لذا در غیاب آنها پنج نفر از دوستان انتخاب شدند: مرحوم استاد مطهری، آقای هاشمی رفسنجانی، آقای موسوی اردبیلی، آقای باهنر و بنده. امام گفتند شما پنج نفر درباره مسائل تبادل‌نظر كنید و نظر خودتان را برای من بفرستید و ضمناً از شما پنج نفر می‌خواهم كه درباره بخش دیگر یعنی در نظر گرفتن سرپرست آینده كشور هم مطالعه كنید، افرادی که متناسب با انقلاب اسلامی هستند را معرفی كنید. به این ترتیب یك هسته‌ای به‌وجود آمد به‌عنوان هسته روحانیت مبارز که با رهبر انقلاب ارتباط داشت و اولا می‌بایست برای هماهنگی نیروها تلاش كند و ثانیاً برای آینده هم كار بكند. این اولین هسته شورای انقلاب فعلی بود.

آن روز هم اسم آن شورای انقلاب نبود، چون واقع مسئله این است كه اصطلاح شورای انقلاب در دنیا و فرهنگ انقلاب به گروهی گفته می‌شود كه در مراحل و پیشرفت یك انقلاب با یكدیگر بتوانند رهبری انقلاب را بر عهده بگیرند. چنین گروه منسجمی كه در بطن و متن انقلاب یكدیگر را می‌یابند و پابه‌پای انقلاب جلو می‌روند و ملت انقلابی هم همه آنها و یا برخی از چهره‌های آنها را به‌عنوان رهبران انقلاب شناسائی می‌كند و رابطه مستقیم میان شورای انقلاب و ملت و توده انقلابی و یا نیروهای انقلابی به‌وجود می‌آورند، به این هسته شورای انقلاب گفته می‌شود. در حالیكه این هسته البته كم و بیش هر کدامشان در این انقلاب حضور داشتند و در رهبری انقلاب كم و بیش سهیم بودند ولی چنان نبود كه بگوئیم این هسته در آن نقطه و مركزیت اصلی انقلاب از نظر توده‌ها قرار گرفته بودند، مجموعه ملت اینها را به‌عنوان هسته اصلی رهبری انقلاب نمی‌شناخت. ملت رهبری انقلاب را در پاریس می‌یافت به همین دلیل آن معنی و مفهومی كه اصطلاح شورای انقلاب و عنوان شورای انقلاب در فرهنگ انقلاب دارد، كاملاً منطبق بر این هسته نبود و به همین جهت هم بود که در آن موقع ما هیچ اسمی روی آن نگذاشتیم. بنده وقتی از پاریس برگشتم به دوستان گفتم هسته‌ای كه مورد قبول و اعتماد رهبر انقلاب باشد از روحانیت مبارز تشكیل می‌شود.

بعد از من دوستان دیگری به پاریس رفتند در آنجا اظهارنظرهائی كرده بودند. گاهی چند نفری با امام مشورت كرده بودند و در آنجا یكی از دوستان پیشنهاد كرده بود كه خوب است نام این گروه را شورای انقلاب بگذاریم و در آنجا گفته شده بود كه این گروه ترکیبی از روحانیت و چند چهره از چهره‌های سیاسی معروف آن موقع باشد. دوستان برگشتند و شورای انقلاب یك تركیب جدید پیدا كرد، علاوه بر پنج نفر قبلی، آقایان مهدوی‌كنی و مرحوم آیت‌الله طالقانی و آقای خامنه‌ای به اعضاء روحانی شورا اضافه شدند و شورا هشت نفر عضو روحانی پیدا كرد و چند نفر عضو غیرروحانی كه آقایان مهندس بازرگان، دكتر سحابی، مهندس كتیرائی و آقای احمد صدر حاج سید جوادی اولین چهار نفر غیرروحانی بودند كه به این گروه اضافه شدند و به تدریج افراد دیگری اضافه شدند و دولت انقلاب تشكیل شد . كسانی كه در دولت شركت داشتند از شورای انقلاب خارج شدند و كسان دیگری نظیر آقایان بنی‌صدر، دكتر یزدی، قطب‌زاده كه در همان موقع هم پاریس بودند به اعضای شورا اضافه شدند. صحبت شده بود كه خوب است كه اینها جناح شورای انقلاب در خارج از كشور باشند، به ایران كه آمدند اینها داخل شورای انقلاب شدند و شورای انقلاب با اعضای متغیر كارش را ادامه داد ولی اعضاء ثابت آن همان هشت نفر روحانی بودند.

برای شورا اگر می‌خواستیم دقیقاً اسم معین كنیم می‌توان گفت هیئت مشاوران رهبر انقلاب. یعنی اگر ما آن اصطلاح دقیق شورای انقلاب را نخواهیم درباره اینها بكار بریم و بخواهیم دقیقاً برای اینها نامی انتخاب كنیم كه كاملاً منطبق با كیفیت انتخاب و تعیین و حتی عملكرد اینها باشد تعبیر دقیقتر آن” هیئت مشاوران” یا “هیئت مشورتی رهبری انقلاب” است.

مطلب دیگری هست که به روشن‌شدن تركیب فكری شورای انقلاب بسیار کمک میکند . شهریور و مهر سال گذشته عده‌ای از دوستان گفتند كه ما میان چهره‌های سیاسی معروفی كه در مبارزات سیاسی نقشی داشته‌اند جدائی می‌بینیم و همبستگی كافی و تشكل نمی‌یابیم. اسم بردند و گفتند چهره‌های نهضت آزادی، جبهه ملی، جاما و چهره های مستقلی چون آقای علی‌اصغر حاج سید جوادی و آقای سرهنگ رحیمی، اینها كسانی بودند که در آن موقع بیانیه‌هائی مهیج و مؤثر می‌دادند و روحانیت مبارز، پیشنهاد می‌كردند كه از هر یك از این واحدها یكی دو نفر دور هم جمع بشوند تا بتوانند فعالیتها را با هم هماهنگ كنند تا مردم یك نوع مركزیت داخلی دلگرم‌‌كننده‌ای در مبارزه بیابند. قرار شد در وهله اول مجمعی از آقایان مهندس بازرگان، دكتر سحابی، دكتر سنجابی، آقای فروهر، آقای دكتر سامی و دكتر پیمان با شركت من تشكیل بشود و مسائل را مورد بحث قرار بدهیم. جلساتی تشكیل شد، در آن جلسات بود كه ما احساس كردیم دو نوع فكر و بینش از نظر برخورد با روند مبارزه در همین جمع شش نفری وجود دارد. یك نوع تفكر بر این محور دور می‌زد كه ما پشت این مبارزه را محكم می‌گیریم و رژیم را مجبور كنیم به اینكه حق آزادی مردم را در بیان عقاید سیاسی، در سخنرانی، برگزاری اجتماعات، اعلامیه‌ها، روزنامه‌ها و بعد انتخابات بشناسد و بعد از اینكه حق آزادی را مردم به دست آوردند گام به گام با رژیم و با آمریكا و استعمار مبارزه كنیم. مبارزه از نظر آنها مرحله‌ای بود. مرحله اول به همین‌جا محدود می‌شد كه با فشار مبارزاتی توده‌ای و مردمی بر رژیم و آمریكای حامی رژیم، ملت ما بتواند آزادی‌هائی را كه قبلاً گفتیم به دست بیاورد و این را سكوی پرش برای مراحل بعدی قرار بدهد در آن موقع این نقطه‌نظر و این طرز فكر، حتی حذف شاه را هم یك مسئله ضروری قطعی بیان نمی‌كرد تا چه رسد به حذف رژیم و مخصوصاً حذف آمریكا. در حقیقت شعار این جناح فكری به این صورت بود كه اول مبارزه با استبداد، بعد مبارزه با استعمار. در مبارزه با استبداد هم باز اول مبارزه با برخورد مستبدانه رژیم شاه و بعد احیاناً مبارزه با خود شاه و رژیم سلطنتی آن و اگر شاه شعار و اصل اینكه باید سلطنت كند نه حكومت را می‌پذیرفت، آنها برایشان قابل قبول بود .

این یك نوع طرز فكر بود. در این طرز فكر دوستان نهضت آزادی و دوستان جبهه ملی با مختصر اختلاف در نقطه‌نظرها با یکدیگر هماهنگی داشتند. در همان جلسه هفت نفره یك جناح دیگر وجود داشت، آقای دكتر پیمان به صورت خیلی روشن و قاطع و آقای دكتر سامی هم، هر چند طرز بیان ایشان به آن قاطعیت و روشنی دکتر پیمان نبود ولی در همان مسیر دکتر پیمان صحبت می کردند و می گفتند : نفی استثمار داخلی و استعمار خارجی به طور مستقل اجرایی نیست. چون اینها دستشان گردن هم هست. نمی‌شود با استبداد مبارزه كرد و گفت استعمار صبر كن تا نوبت تو بشود و حتی نمی‌شود با استعمار مبارزه كرد و گفت استثمار صبر كن نوبت تو هم بعد از او . . . آنها اعتقاد داشتند مبارزه با استعمار واستبداد را باید همزمان رهبری کرد .

برای اینكه استبداد در ایران دو ریشه داشت، یكی ریشه داخلی و دیگر ریشه خارجی و در این یك قرن اخیر بیشتر ریشه خارجی بود كه استبداد را تنومند کرده بود . چطور شد كه بعد از مشروطیت دو مرتبه استبداد جا خوش كرد؟ اگر ما خواستیم استبدادی را از بین ببریم باید همان موقع با دولت و پشتوانه‌اش یعنی استعمار، شدیداً مبارزه كنیم و اگر كمی دقت كنیم می‌بینیم كه استعمار امروز نفوذش در یك جامعه با صد سال قبل فرق دارد.

زمانی استعمار در دنیا با قدرت نظامی وارد می‌شد و به قدرت نظامیش تكیه می‌كرد، كشور و سرزمین‌های مستعمره قلمرو حكومت رسمی استعمارگران بودند. امپراطور انگلستان در شبه قاره هند رسماً نایب‌السلطنه دارد ولی در این دهه‌های اخیر استعمار از طریق اقتصاد وارد می‌شود و بندها و زنجیرهائی را كه استعمار، استعمار اقتصادی بر دست و پای ملت‌ها می‌نهد به مراتب مؤثرتر، اسارت آورتر، اسیركننده‌تر و مزاحم‌تر از وقتی است كه نایب‌السطنه‌ها و نایب‌الحكومتهایشان با سربازان در سرزمینهای استعمار شده حضور پیدا می‌كردند و به دنبال این استعمار اقتصادی، استعمار سیاسی هم واقعاً وجود داشت، حكومتی كه به دنبال استعمار اقتصادی در این كشورها سر كار است برحسب ظاهر حكومتی است كه از خود مردم است، ولی واقعاً از این مردم نیست و عامل بیگانه است. با این طرز فكر و این طرز برخورد نظر این جناح در آن موقع این بود كه شعار مبارزه باید نفی استبداد و نفی استعمار با هم باشد و در همان جلسه‌ها این مسئله مطرح شد كه اصولاً نظام سلطنتی با هویت اسلامی یك جنبش سازگاری ندارد، بنابراین مبارزه نه تنها باید شاه را نفی كند، بلكه باید به طور كلی سلطنت را نفی كند. در همین جلسات هفت نفری بود كه پایه‌های فكری این شعار مردم كه از همان وجدان عمومی مردم برمی‌خواست مورد بحث قرار می‌گرفت كه شعار واقعی مبارزه باید “استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی” باشد.

استقلالش نفی استعمار میكند، آزادی استبداد را نفی میكند و جمهوری اسلامی هم با صراحت سلطنت را نفی میكند. منتهی در آن موقع به جای جمهوری اسلامی، حكومت اسلامی گفته می‌شد. این دو طرز فكر بود كه در آن گروه هفت نفره وجود داشت. پس از اینكه شورای انقلاب تشكیل شد این دو طرز فكر در شورای انقلاب همچنان حضور داشت به اضافه طرز فكر میانه بعضی از دوستانی كه در برخی از مواد با طرز فكر اول هماهنگی داشتند و در برخی از مواد با طرز فكر دوم. البته در شورای انقلاب آقای دكتر سامی و آقای دكتر پیمان نبودند. آقای دكتر سامی در دولت مسئولیتی قبول كردند و آقای دكتر پیمان بعدها از ایشان دعوت شد كه به شورای انقلاب بیایند. در یك یا دو جلسه آمدند و پیشنهادهائی داشتند كه در آن موقع از نظر اكثریت اعضاء به آن شكل نمی‌شد مطرح بشود و دیگر نیامدند، ولی از همان آغاز در شورای انقلاب این دو طرز فكر كه مقابل هم بود به اضافه طرز فكر سوم كه بینابین بود حضور داشت.

در شورای انقلاب دو طرز فکر قوی وجود داشت: اول طرز فكری كه در انقلاب بیش از هر چیزی روی آزادی تكیه می‌كرد و سایر ابعاد انقلاب برایش به فوریت مطرح نبود. دوم طرز فكر دیگری كه در انقلاب بیش از هر چیزی روی اصول مكتب انقلاب و اسلام تكیه می‌كرد و معتقد بود كه در برخورد با مسائل، باید هویت اسلامی و انقلابی حفظ شود. پافشاری روی هویت اسلامی انقلاب و پافشاری روی استقلال كامل سیاسی و اقتصادی جامعه انقلابی ما و اینكه باید برای قطع هر نوع رابطه بستگی‌آور اقتصادی با آمریكا و اروپا، شرق یا غرب ایستادگی كرد. این دو طرز فكر وجود داشت. به نظر ما در آغاز امر حضور این دو طرز فكر مزاحم نمی‌آمد، بعضی از ما در آغاز كار حضور این دو طرز فكر را برای ایفای نقشی كه شوراء بر عهده گرفته بود چندان مزاحم نمییافتیم.

نگران بودیم و این نگرانی در خود امام هم بود، اما نه در حدی كه بتواند ما را به اتخاذ یك تصمیم جدید وادار کند. ولی حالا پس از یك سال که گذشته را جمع‌بندی می‌كنیم به این نتیجه می‌رسیم كه حضور دو طرز فكر با این نگرش در شورای انقلاب، به پیشرفت و جهت‌گیری قطعی انقلاب و پیدایش یك نوع رهبری جمعی فراگیر گسترده در جامعه ما، لطمه زده است. درست است كه این انقلاب روی رهبری شخص امام از آغاز تاكنون به خصوص از دو سال قبل به این طرف خیلی حساب باز كرده و از این طریق موفقیت به دست آورده است، ولی همه ما می‌دانیم رهبری یک فرد برای انقلاب چقدر خطرناك است. بسیار سودمند می‌بود اگر در این جریان پانزده یا شانزده ماهه اخیر، یعنی از حدود سه ماه قبل از 22 بهمن 57 تاكنون، حركت اجتماعی در رابطه با شورای انقلاب طوری تنظیم می‌شد كه شورای انقلاب واقعاً به صورت شورای انقلابِ متصلِ به مردم و مورد قبول و اعتماد كامل مردم درمی‌آمد، ولی متاسفانه درنیامد و شورای انقلاب در همان حد هیئت مشاوران رهبر انقلاب باقی ماند.

در اینجا چند نكته را باید عرض كنم؛ یكی اینكه قبل از پیروزی 22 بهمن قرار بر این بود كه اسم هیچ یک از این افراد برده نشود و اسامی این‌ها پنهان بماند. برای اینكه قطعاً در معرض تهدید دشمن قرار می‌گرفتند و به آسانی دشمن می‌توانست این‌ها را از صحنه مبارزات بیرون ببرد. حتی در اوایل دهه محرم كه رژیم از طریق نقش روحانیتِ مبارز احساس كرده بود چند نفر از روحانیون نقش بیشتری دارند، آمدند و این چند نفر را گرفتند (من و شش نفر از دوستان را به اوین و كمیته بردند). ما مطمئن بودیم كه با گرفتن ما حركت شتاب بیشتری خواهد گرفت و لذا قاطعانه گفتیم شما خواب می‌بینید. حركت مردم امروز امامتش در درون امت به صورت گسترده جا گرفته است. اگر هزاران نفر نظیر ما را بگیرید حركت شتاب خواهد گرفت و اگر ما را نابود كنید هیچ نتیجه‌ای نخواهید برد چون حركت توده‌ای و مردمی و عمومی شده است.

پس از پیروزی، باز اسامی یك عده تا مدتها پنهان نگه داشته شد. دلیلش هم این بود كه كمیت و كیفیت مسئولیت اداره كشور پس از 22 بهمن آنقدر بالا و سنگین بود كه واقعاً این افراد نمی‌بایست در معرض مراجعات اشخاص قرار بگیرند.

پنهان نگه داشتن اسامی پس از پیروزی 22 بهمن به این جهت بود كه فرصت فكر كردن، نظر مشورتی دادن، طرح تهیه كردن و افراد را شناسائی كردن را داشته باشند. بنابراین اسامی این عده تا مدتها مخفی ماند. اگر شورای انقلاب می‌خواست به سمت آن اتصال مستقیم با مردم جلو برود، اگر می‌خواست از حالت و مرحله هیئت مشاوران و مشورتی رهبری انقلاب به شورای واقعی انقلاب متكی به مردم به صورت مستقیم تبدل پیدا كند، نباید از همان آغاز اسامی آنها مخفی می‌ماند. یك نكته دیگر هم در این اعلام نكردن اسامی وجود داشت كه برخی از افراد در این شورا به خاطر تخصصشان دعوت شده بودند نه به خاطر هماهنگی فكری آنها با انقلاب (با صراحت این را من می‌گویم تا انشاءالله در مراحل بعد كه به صورت نوشته دربیاید خیلی روشن‌تر حتی با ذكر اسامی بیان بشود). برخی از افراد در شورا بودند كه واقعاً به اعتماد تكنوکراتهای درستكار از آنها دعوت شده بود.

بنابراین اعلام این افراد به عنوان عضو شورای انقلاب، به نظر می‌رسید كه دادن یك بهای اجتماعی غیرواقعی به اینها در جامعه است، اما در آن موقع جامعه به ارزش تكنوكراتها نیاز داشت و ما در چشم‌انداز خودمان افراد دیگری را كه از نظر تكنوكراتی در حد این افراد باشند ولی انقلابی باشند، سراغ نداشتیم و نه تنها ما سراغ نداشتیم، بلکه پرس‌وجوهای فراوان كردیم اما به ما معرفی نشد. حتی در ملاقات های فراوان با امام در پاریس، آنها هم نتوانسته بوند چهره‌های دیگری را با این ویژگی به امام معرفی كنند. والا ایشان به ما می‌فرمودند و عمل می‌شد. به هرحال این مجموعه (شورای انقلاب)، مجموعه‌ای بود از عده‌‌ای كه كم‌وبیش (نمی‌گوئیم همه اینها در اوج انقلابی از نظر تفكر و عمل بودند) تفكر و عملشان در خط انقلاب بود و عده‌ای دیگر كه نقششان بیشتر نقش تكنوكراتهائی بود كه سمپات انقلاب بودند و این تركیب به این صورت نمی‌توانست آن جایگاه شورای انقلابی را كه اتصال مستقیم با مردم دارد ایجاد كند. بنابراین سه جهت در این شورا وجود داشت و این سه جهت بیان‌كننده این مسئله است كه چگونه شورای انقلاب از حد هیئت مشورتی و گروه مشاوران رهبر انقلاب چندان فراتر نرفت و واقعاً به صورت یك شورای انقلابی كه بتواند رهبری انقلاب را در جمع ادامه دهد، درنیامد.

1- نبودن تركیب هماهنگ فكری سیاسی، اجتماعی، اقتصادی در راستای انقلاب.

2- حضور بعضی از چهره‌هایی که بیشتر از نظر تكنوكراتی دعوت بودند، نه از نظر انقلابی و رهبری.

3- ضرورت مخفی بودن نام اینها برای مدتی طولانی به دلیل تراكم مسئولیت‌های ناشی از اداره مملكت بعد از سقوط رژیم طاغوت.

بر این اساس اولاً تا حدودی دوستان می‌توانند چشم‌انداز نسبتاً روشنی از تركیب فكری شورای انقلاب را بیابند و ثانیاً عواملی كه این شورا به راستی به حد یك شورای انقلاب توانا بر رهبری انقلاب نرسید، این را هم بدانند . این توضیحات فشرده‌ای بود كه در این بحث گفته شد.

والسلام علیكم و رحمت‌الله و بركاته


دیدگاه‌ها