مبادا رفتار من، وضع من، آمدوشد من، در مردم این شك و تردید را به وجود آورد كه اى بابا، اینها هم وقتى به مقام و مسند اعمال ولایت و حكومت و اداره جامعه رسیدند، بو و رنگ طاغوتى پیدا كردند! اگر چنین شود، آن وقت خیانت و ضربتى را كه ما به انقلاب و اسلام وارد كردهایم از خیانت و ضربت دشمنان دیگر سنگینتر، و عِقاب و عذاب و كیفر دنیا و آخرتش بر ما گرانتر خواهد بود.
یکی از دغدغه های جدی و انکارناپذیر شهید دکتر بهشتی بهعنوان یکی از معماران نظام سیاسی جدید برآمده از انقلاب این بود که «جمهوری اسلامی» از آنجا که از پس انقلابی مذهبی و با مقاصد فرهنگی ایدئولوژیک بنا شده است، سخت در خطر فروغلطیدن به دام استبداد دینی و حکومت طبقه روحانیت با مزایا و منافع و حقوق ویژه خواهد بود. بهشتی آفات این خطر را از نزدیک میدید و به این دلیل نسبت به بتسازی و مقدسسازی در نظام جدید هشدار میداد. از نظر او یکی از شروط مصرح اخلاقی در داشتن فقاهت و ولایت؛ دوری از ظلم، استبداد رای، طاغوتگرایی و کاخنشینی است و اگر روحانی یا فقیه، با تمام علم و فضل و کمالات و روحانیات به این ورطه درافتد و زندگی خود را با امتیازات و حقوق و شان ویژه همراه کند، از عدالت و تقوی بهره ای نبرده و از ولایت و عدالت ساقط است. این سخنرانی، که بخشی از آن پیش روی شماست، یک سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در بهمن ماه 1358 در مسجد لرزاده تهران ایراد شده است. این روزها که مصادف با آغاز دهه منجر به پیروزی انقلاب است، فرصتی در اختیار می نهد تا اندیشه های یکی از معماران انقلاب و نظام مولود آن از نگاهی دیگر بازخوانی شود. نگاهی که بهشتی در آن از ویژگیها و شروط اعمال ولایت در ساختار حاکمیت دینی سخن می راند و تکالیف و حقوق روحانیان و عالمان دین را شرح می دهد.
تجربه تاریخ نشان داده است كه اگر فقیه فقاهتش را اعمال كند، تخصصش را در شناخت اسلام اعمال كند، مسائل مختلف اسلام را بنویسد، رساله هاى عملیه فارسى روشن پیرامون همه مسائل اسلام بنویسد و فتوا دهد – مثلاً فرض كنید تحریرالوسیله امام را كه بخش زیادى از مسائل جزایى و اجتماعى اسلام را دارد به فارسى ترجمه كنند و در اختیار همه بگذارند و مسائلى را هم كه امام آن موقع نمى شده بیان كنند حالا اضافه كنند و بیان كنند، یعنى از این به بعد رساله هاى عملیه، فتاوى فقیه را در همه زمینه ها داشته باشند؛ بیمه ها، مسائل اقتصادى، مسائل كشاورزى، صنعت، تجارت، كیفرها، حقوق مدنى، كیفیت اداره مسائل آموزشى، همه اینها را بیاورند در رساله ها ذكر كنند – اگر تا حالا سه هزار مسأله داشت حالا ده هزار مسأله پیدا كند – در این حالت بخش فقاهت انجام گرفته ولى بخش ولایت انجام نگرفته. اگر فقیه فقاهتش را اعمال كند، یعنى همه این مسائل را تحقیق كند، رنج ببرد، زحمت بكشد، صاحبنظرانه، روشنبینانه و متعهدانه و فقیهانه در مورد همه این مسائل فتوا بدهد، اما كنار بنشیند و بگوید آقایان، شما بفرمایید و این رسالهها را اجرا كنید، تجربه نشان داده است كه در این صورت یا اجرا نمىكنند یا در اجرایش آنها را از مجراى اصیل اسلامى منحرف مىكنند.[تكبیر حضار]
من براى اداى مسئولیتم در برابر تاریخ، به عنوان كسى كه در طول این دو سال تجربه عینى كرده است، این جریان را در پیشگاه خدا، در این خانه خدا و در برابر و با حضور شما خلق خدا شهادت مى دهم كه اگر مراقبت پیگیر فقیه اسلام شناسِ باتقواىِ شجاعِ آگاه به مسائل روز، در جریان عمل و اجرا، ولو به حداقل ممكن، تأمین نشود، ضمانتى عملى براى اسلامىماندن نظام حاكم اجتماعى وجود ندارد. [تكبیر حضار]
من قبلاً، بر اساس مطالعه اى كه روى جوامع ماركسیستى كه جوامع مكتبى هستند، و روى مكتب ماركسیسم داشته ام، نشانه هایى بر ضرورت حضور فقیه در اداره امور یافته بودم؛ اما آنقدر كه تجربه این دوساله در متن جامعه انقلابى و در رابطه مستقیم با مسائل اسلام، مطلب را برایم مثل روز روشن كرده، در آن زمان نمى توانستم مطلب را تا این حد روشن بیابم. فقیه بعد از اینكه نظرات اسلامى را روشن كرد، و فقهاى شوراى نگهبان، كه آنها هم باید فتاوى فقاهت رهبرى و رهبرى فقیه را رعایت كنند، قوانین را تطبیق كردند و معلوم شد قوانینى كه از مجلس گذشته مطابق اسلام است، اگر این قسمت تأمین شد، یعنى فقهاى شوراى نگهبان نقش فقاهتى فقیه رهبر را در تأیید انطباق قوانین با اسلام ایفا كردند، بعد از اینكه این كار را كردند مطلب تمام نمى شود. باید در مجارى اجراى قوانین، ولایت فقیه و تسلط او (ولایت یعنى تسلط بر كیفیت اداره جامعه) تأمین شود تا این قوانین مصوّب و تضمین شده از نظر انطباق با اسلام، در مقام عمل هم اجرا شود. این مى شود ولایت فقیه. این هم بخش دوم. پس ما دو تا مطلب داریم. یكى فقاهت فقیه، دیگرى ولایت فقیه.
در سالهاى اول امامت امام صادق(ع) شرایط خفقان حاكم بود. در سالهاى آخر بود كه امام صادق از تضاد میان بنیامیه و بنیعباس استفاده كرد و جلسات و حوزههاى درس با صدها نفر، و گاهى تا بیش از هزار نفر داشت. در سالهاى آخر، دست امام صادق را براى اعمال فقاهت باز گذاشتند. اما براى اعمال ولایت چطور؟ امام صادق در طول آن چند سال آخر دوران امامتش اعمال فقاهت میفرمود، اما نمیگذاشتند اعمال ولایت بكند. چرا جامعه عصر امام صادق جامعه صحیح و سالم اسلامى نبود؟ چون ولایت فقیه نداشت، گرچه فقاهت فقیه داشت؛ یعنى تا حدود زیادى داشت. در آن زمان دستگاه حكومت اسلامى بود. خلیفه، خلیفه مسلمانها بود. سرزمین، سرزمین اسلام بود. ولى دستگاه حكومت به جاى آنكه فتواى امام صادق(ع) را اجرا كند، فتواى ابوحنیفه را اجرا میكرد. و حتى فتواى ابوحنیفه را هم اجرا نمیکرد. ابوحنیفه هم با دستگاه حاكم در جنگ و ستیز بود، براى اینكه به فتواى او هم گوش نمیدادند. او براى خودش فتوا میداد، حاكمان هم براى خودشان حكومت میكردند. آن روز ما چه چیز كم داشتیم؟ ولایت فقیه! معلوم شد جامعه ما اگر بخواهد بهراستى جامعه اسلامى بماند و اسلام اصیل بر آن حكومت كند، باید فقیه در جامعه هم رهبرى فقاهتى كند هم رهبرى ولایتى. یعنى باید نبض حكومت در دست فقیه باشد. حالا شما بروید جاروجنجال راه بیندازید و دادوقال كنید كه نگفتیم بالاخره آخوندیسم میشود! نگفتیم بالاخره این انقلاب سر از حكومت آخوندها درمیآورد! اما خوشبختانه شما مردم متدین باایمان انقلابى گول این حرفها را نمیخورید. علماى اسلام اگر در مقام ولایت دنیاطلبى كردند، اگر اخلاقشان اخلاق طاغوتى شد، اگر اینهایى كه تا قبل از ولایت فقیه با مردم خاكى و متواضع بودند حالا براى مردم قیافه گرفتند و حركت كردند و نشست و برخاست كردند، اگر در رفتوآمدهایشان بوق و كرنا و اسكورت و پسبرو پیشبیا پیدا كردند، اگر به جاى اینكه در خانههایشان بنشینند كاخنشین شدند، اگر گارد براى خود درست كردند، اگر از این كارها كردند، من اصلاً میگویم اینها فقیه جامعالشرایط نیستند تا ولایت داشته باشند! [تكبیرحضار] اما اگر اینها در دوره ولایت فقیه، رفتارشان با مردم همان بود كه قبلاً بود، اگر زندگیشان همان بود كه قبلاً بود، اگر رفتوآمدهایشان همان بود كه قبلاً بود، آن وقت آخوندیسم چه معنا دارد! معنایش این است كه بگوییم این انقلاب در پى آن است كه قوانین اسلام و مُرّ اسلام را حاكم كند. مگر ما غیر از این میخواستیم؟ اگر آخوندیسم معنایش حاكمیت مُرّ اسلام و اسلام با شناخت فقیه و با مراقبت فقیه بر اجراى اسلام است، این آخوندیسم براى ما مطلوب است![تكبیر حضار] اى آخوند! گوشَت را باز كن كه این آخوندیسمِ تو را در قانون اساسیمان وصف كردهایم. گفتهایم فقیه اسلامشناس و صاحبنظر در مسائل اسلام، عادل، باتقوا، شجاع، آگاه به مسائل زمان، مدیر و مدبر. من مسلمان از حكومت كردن چنین آخوندى استقبال میكنم .[تكبیر حضار]
و شما اى روحانیون عزیزى كه مسئولیتهاى مختلف ولایت فقیه را بر عهده گرفتهاید و گوشههایى از اعمال این ولایت فقیه را عهدهدار شدهاید! شما را به خدا سوگند، لباس پوشیدنتان، اخلاق و رفتار و معاشرتتان، نشستوبرخاستتان، آمدوشدتان، منزل و مأوایتان، همه چیزتان چنان باشد كه این مردم ببینند شما كسانى هستید كه از علم و معرفت و فقه اسلامى و عدالت و تقواى اسلامى و آشنایى به مسائل امروز امت اسلام و جهان، سهمى وافر و اگر نه در حد عالى ولى لااقل در حد مطلوب و مقبول و مورد قبول دارید، تا این انسانهاى پرشور باایمانى كه در برابر مخالفان ولایت فقیه این گونه سینه سپر كردهاند روز به روز سرفرازتر و سربلندتر باشند. [تكبیر حضار]
مبادا رفتار من، وضع من، آمدوشد من، در مردم این شك و تردید را به وجود آورد كه اى بابا، اینها هم وقتى به مقام و مسند اعمال ولایت و حكومت و اداره جامعه رسیدند، بو و رنگ طاغوتى پیدا كردند! اگر چنین شود، آن وقت خیانت و ضربتى را كه ما به انقلاب و اسلام وارد كردهایم از خیانت و ضربت دشمنان دیگر سنگینتر، و عِقاب و عذاب و كیفر دنیا و آخرتش بر ما گرانتر خواهد بود. روحانیت عزیز، علماى اسلام، در هر خدمتى هستید و هستیم، سخت مراقب این نكته باشیم.
البته جریانى پیش آمده و یك مقدار، به اندازه یك گوشه، براى ما مشكل ایجاد كرده است. ولى این مشكل را با همت و حضور و همیارى و همكارى شما انشاءالله حل خواهیم كرد. مشكل این است كه تا موقع شهادت مرحوم آیتاللّه استاد مطهرى ما همین چیزهایى را كه گفتم كاملاً میتوانستیم رعایت كنیم. من با همان كیفیتى كه قبلاً میآمدم و میرفتم، میآمدم و میرفتم و محافظ و مراقبى هم نمیخواستم. خیلى راحت و آسان و بىریا و بدون هیچگونه قیدى و بدون هیچگونه امر اضافى آمدوشد میكردیم. در خانه ما مسلحى نبود، در كنار خانه ما مسلحى نبود، در اتاق ما مسلحى نبود، تنها میرفتیم و میآمدیم. پس از شهادت ایشان و ترور ایشان، شما امت در تشیع جنازه ایشان فریاد كشیدید كه امنیت اینها باید تأمین شود! شما فریاد كشیدید و امام امر فرمود كه باید از اینها مراقبت كنیم. بنده خودم را میگویم؛ من چیزى نیستم كه بخواهند از من مراقبت بكنند. ولى خوب، بالاخره فعلاً اینطور كه شما میگویید باید مراقبت كنند. بنابراین، در رفتوآمدهایمان دو یا سه یا چهار پاسدار با اسلحه همراه ما هستند. در خانه چند پاسدار هستند. درِ خانه را پاسدار باز میكند. این براى ما سوهان روح است. این پاسدارها چنان جوانهاى خوبى هستند كه من با تمام قلب آنها را دوست دارم. آنها هم نسبت به من لطف دارند. رابطه ما با آنها برادروار است. اما ما اصلاً به این حرفها عادت نداشتیم. اصلاً براى ما خلاف عادت است. ما یك طلبهاى بودیم كه راحت میآمدیم، راحت میرفتیم، آزاد میآمدیم، آزاد میرفتیم. الان اصلاً آزادى ما سلب شده است. گاهى هم كه بنده میخواهم در جایى زودتر پیاده شوم و با مردم باشم، این برادرها بر اساس احساس مسئولیت میگویند، آقا پیاده نشوید! البته من گاهى به حرف اینها گوش نمیدهم. حتى مكرر به حرفهایشان گوش نمیدهم. پیاده میشوم، میگویم كه در میان همین مردم و با همین مردم از همه جا بهتر است. ولى اینها گاهى بعداً ملامت میكنند و میگویند اگر چنین شد، اگر چنان شد! من عرض كردم كه میخواهم انشاءالله با كمك شما مسأله را حل كنیم. به آنها هم گفتهام در اولین فرصت انشاءالله این مشكل را هم حل میكنیم. ما این را نخواسته بودیم. اصلاً نخواسته بودیم. از آن هم بیزار هستیم. منهاى این قسمت، دیگر بقیه كارهاى ما میتواند عادى و معمولى باشد. همه چیز آن معمولى باشد. این گوشه را هم باید معمولى كنیم. نمیشود كه به این صورت بماند. من اصلاً میترسم این مسأله ما را منحرف كند. من خوب یادم میآید وقتى خیلى جوان بودم، شاید شانزده هفده سالم بود، مدت كوتاهى بود درس طلبگى میخواندم، همكلاسیهاى من از دبیرستان میآمدند با من پیرامون مسائل روز بحث میكردند. یكى از حرفهایى كه آن موقع در ذهن آنها كرده بودند و میپرسیدند این بود كه میگفتند حضرت على(ع) وقتى از خانه میخواست به مسجد بیاید، میدانست كه به او حمله میكنند یا نه؟ اگر میدانست یا احتمال قابل ملاحظهاى میداد و قراین نشان میداد، چطور چنان بىپروا به مسجد آمد تا شهید شود و عالم اسلام على را از دست بدهد؟! آن موقعها، در همان سن نوجوانى، من به این همسنوسالهاى خودم گفتم، براى اینكه على در آن خط حكومتى بود كه پسرو پیشرو را نفى میكرد. اگر از آن خط منحرف میشد و به خط پسرو پیشرو درستكن میافتاد، میدید آرمانش قربانى شده. ولى على ترجیح میداد خودش قربانى بشود ولى آرمانش قربانى نشود. این هنوز در ذهن من مانده كه آن موقعها، در همان سنین، به آن همسنوسالها مطلب را اینجور میگفتم و آنها هم وجدانشان میپذیرفت. من الان در رابطه با خودمان همین را میگویم. عرض كردم كه امیدوارم به زودى بتوانیم این مسأله را تمام كنیم. اگر هم حادثهاى پیش بیاید هیچ طور نمیشود! ما به افتخار شهادت میرسیم، و این سعادت ماست! جامعه هم جاى ما را پر خواهد كرد. دیگران مسئولیتهاى ما را به عهده خواهند گرفت. من با تمام وجودم از این گوشه انحرافى اضطرارى كه الان در زندگىام و روابطم با مردم پیش آمده بیزار هستم. میدانم عدهاى دیگر از برادران ما هم دچار این مشكل هستند. ولى ما تلاش میكنیم، اولاً، این وضع را به زودى عوض كنیم و به همان صورت عادى، به تمام معنا عادى، كه با مردم و با دوست و دشمن داشتیم، برگردیم؛ و ثانیاً، حالا كه نمیشود این كارها را برخلاف فرمان امام و رأى امام و نظر امت كرد، حالا كه فعلاً براى مدت خیلى كوتاهى كه توطئههاى آمریكا و شیطان بزرگ و دیگران سر راه ماست اجازه نمیدهید و اجازه نمیدهند كه چنین كنیم، كوشش داریم آن را به حداقل لازم برسانیم، به طورى كه واقعاً فقط در همان حد مراقبت امنیتى باشد نه در حد تشریفاتى. بر این نكته سخت مراقبت داریم. به همین دلیل من به برادرهاى پاسدار اجازه نمیدهم درِ ماشین را براى من باز كنند. خودم در را باز میكنم. حتىالامكان هم نمیگذارم آنها در ماشین را ببندند. باید خودم ببندم. لااقل میگویم این جزییات را مراقبت كنیم تا این كار معنى مراقبتى و محافظتى داشته باشد. البته گاهى وقتها كه به مجالس میآییم، برادرها میریزند و به من اجازه در بستن نمیدهند. در اینجا دیگر كارى از دستم ساخته نیست. بنابراین، روحانیت مسئولیتپذیر ما حالا كه به حكم وظیفه بخشى از مسئولیتهاى مربوط به اعمال ولایت فقیه را پذیرفته، باید مثل گذشته و بهتر از گذشته و بیشتر از گذشته، خاكى، متواضع، فروتن، مهربان، دلسوز، مردمى، و با مردم باشد و به هیچ عنوان اجازه ندهد ذرهاى تشریفات حكومتى وارد زندگى پاك و بىآلایش روحانیتى او شود. [تكبیر حضار] این میشود همان ولایت فقیه، كه چه از نظر مراقبت بر عدم انحراف از فتاوى و احكام و شناخت فقیهانه اسلام، و چه از نظر الگوى عملى بودن براى اسلام، كمك مؤثرى به برقرارى نظام اسلامى خواهد بود. اینك ما مسأله ولايت فقيه را با همه جوانبش تا اين اندازه در جمهورى اسلامى داراى اهميت مىشماريم، به اين دليل است كه عرض شد و اميدوارم اين پايمردى شما برادران و خواهران باايمان متعهد مجاهد بيدار آگاه و مسئول، نسبت به حفظ اين اصل بزرگ از انقلاب اسلامى و قانون اساسى جمهورى اسلامى، راه را بر همه كسانى كه يا علناً يا در نهان مىخواهند اصل ولايت فقيه را در جمهورى و نظام اسلامى ما متزلزل كنند محكم ببندد.
اين اصل يك اصل تعارفى نيست كه بخواهند با فقها و علما تعارف كنند و احترام آنها را نگه دارند و بگويند، بله، اصل ولايت فقيه را هم در قانون اساسى گذاشتيم. اصلاً اينجور نيست. اين اصل يك اصل بنيادى در نظام اسلامى ماست. همانطور كه شما ملت با خونتان و با آگاهيتان و با حضورتان توانستيد نظام جامعه ما را به سوى اسلام ببريد و هدايت كنيد، اميدوارم با توفيق الهى با خونتان و با آگاهيتان و با حضورتان، عملى كردن تمام عيار اين اصل را در نظام جمهورى اسلامى بيمه كنيد.
اين بود فشرده عرايض من به مناسبت اين جشن فرخنده ميلاد نبى اكرم و امام صادق، صلواتاللّه و سلامه عليهما. برادرها و خواهرها! تأكيد دارم كه در شعارها و اظهار لطفها و اظهار محبتها چنان عمل كنيد كه معيارها و ارزشها نگهبانى شود و موضع يكپارچه و مستحكم ملت ما در برابر دشمن روز به روز قويتر گردد.