حالا ديگر آيا دولتی جرأت ميكند برخلاف مصالح ملت قدمی بردارد؟: خير. اما به يك شرط. آن شرط چيست؟ خواهش ميكنم اين جمله را به اعماق ضمير اجتماعی و اسلاميتان بفرستيد، چون باور كنيد اگر مفاد اين جمله در اعماق ضمير اسلامی و اجتماعی ما زنده نماند، مانند هر انقلابی كه در معرض خطر است، انقلاب ما نيز چنين خواهد بود. به شرط حضور آگاهانه يك يك افراد امت در اداره جامعه. “به من چه” و “به تو چه” در جامعه اسلامی وجود ندارد. بله به يك معنا درست است. “به تو چه” در هنگامی كه در قلمرو ديگران دخالت بيجا ميكنی، اما اگر نظارت ميكنی “به تو چه” و “به من چه” معنی ندارد.
شهید دکتر بهشتی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را دستگاه گردش خون بدن می نامید و معتقد بود سلامت کل دستگاهها و سازمانها در ساختار نظام جدید منوط به کار دقیق و نظاممند قانون اساسی و اجرای کامل آن در کشور است. او اجرای قانون اساسی در کشور را منوط به حفظ شرط نظارت مردم بر ارکان و اجزای خرد و کلان نظام جمهوری اسلامی ميدانست و بارها نسبت به خطر بازتولید استبداد در غیبت نظارت و مشارکت مردم در اجرای امور کشور هشدار داده بود. بهشتی در سخنرانیاي که یک ماه پس از پایان کار مجلس بررسی نهایی قانون اساسی9/9/58) ) در حسینیه ارشاد ایراد کرد به تفصیل درباره قانون اساسی جمهوری اسلامی و بندها و اصول مهم و معنادار آن سخن گفت. او در این سخنرانی پس از آنکه نظام سیاسی جدید را «امت و امامت» نام نهاد، در توضیح آن به صراحت تاکید کرد: «امروز در اين عصر غيبتِ امامِ معصومِ منصوبِ منصوص، در اين عصر، امامت، ديگر تعيينی نيست؛ تحميلی هم نيست؛ بلكه شناختنی و پذيرفتنی يا انتخابی است.» بهشتی امر به معروف و نهی از منکر را در نظام جمهوری اسلامی وظیفه تکتک مردم میدانست و میگفت: «حامل دعوت به خير فقط عمامه به سر نيست، يكايك زنان و مردان امت دعوت كننده به خير و آمِر به معروف و ناهی از منكر باشند. مسئوليت مال امت است.»
بهشتی در این سخنرانی که به منزله مانیفستی بر طراحی ساختار نظام جدید از جانب او بود، شرط نظارت ملت و حضور آگاهانه او را رافع خطر از انقلاب میدانست و ضمن آنکه تاکید میکرد: نظارت شرط و مرز ندارد، میگفت: «خواهش می كنم اين جمله را به اعماق ضمير اجتماعی و اسلاميتان بفرستيد، چون باور كنيد اگر مفاد اين جمله در اعماق ضمير اسلامی و اجتماعی ما زنده نماند، مانند هر انقلابی كه در معرض خطر است، انقلاب ما نيز چنين خواهد بود. به شرط حضور آگاهانه يك يك افراد امت در اداره جامعه. “به من چه” و “به تو چه” در جامعه اسلامی وجود ندارد. بله به يك معنا درست است. “به تو چه” در هنگامی كه در قلمرو ديگران دخالت بيجا می كنی، اما اگر نظارت میكنی “به تو چه” و “به من چه” معنی ندارد. برای نظارت “به من چه” و “به تو چه” وجود ندارد، اما برای دخالت، البته “به تو چه” و “به من چه” وجود دارد. دخالت نه، نظارت آری.»
بهشتی همچنین در این سخنرانی تاکید کرد که از نظر خود وی دلایل نقلی دال بر ممانعت اسلام از زمامداری زنان هیچگاه کافی نبوده است: «برای خود من دلايلی كه در روايات آورده میشود كه زن نمی تواند زمامدار و رئيسجمهوری باشد كافی نيست و هيچ وقت هم كافی نبوده است.» اینک و به مناسبت ایام سالگرد پیروزی انقلاب، دانستن و خواندن تاریخ دقیق آن روزها و بهويژه شرایط شکلگیری قانون اساسی 58 و اهداف و آرمانهایی که تدوینکنندگان آن در سر می پروراندند، ما را در قضاوتهای منصفانه یاری خواهد کرد و نیز درسهای بااهمیتی برای ما خواهد داشت. اینک بخشی از سخنرانی شهید دکتر بهشتی در حسینیه ارشاد، پیش روی شماست.
نظام امّت و امامت
نام نظام سياسی در قانون اساسی جمهوری اسلامی چيست؟ اسم آن را چه نوع نظامی بگذاريم؟ در اين نوعبنديها و رده بندیها، مقولاتِ سياسی دنيا كداماند؟
حقيقت اين است كه برداشت تشيّع راستين از اسلام مناسبترين نام را برای اين نظام قبلاً پيش بينی كرده است. مي توانيد با اين اشاره ای كه كردم خودتان بگوييد تشيع راستين برای نظام سياسی اسلام چه عنوان گويايی را انتخاب كرده است؟: “نظام امت و امامت”. نظام سياسی اجتماعی جمهوری اسلامی نظام امت و امامت است و حق اين است كه با هيچ يك از اين عناوينی كه در كتابهای حقوق سياسی يا حقوق اساسی آمده قابل تطبيق نيست. اتفاقاً يك بار انقلابيون ايران اين تجربه را كردند و پای چشمشان خورد. برای رهايی از استبداد انقلاب كردند. بعد گفتند حالا مي دانيد چه جايش بگذاريد؟: “مشروطه”. چون اين عنوانی كه برای نظام جديد انتخاب شده بود عاريهای بود و مربوط به فرهنگ اسلام نبود، حتی آن تأثيری را كه در صاحبان اصلی اين فكر عاريتی مي توانست داشته باشد برای ما نداشت. خاصيت چيز عاريتی همين است.
به همين دليل، ما فكر مي كنيم عنوان نظام ما بايد نظام امت و امامت باشد. منتها، در اثنای انقلاب، چون اين عنوان هنوز برای توده مردم روشن نبود، به عنوان شعار اول “حكومت اسلامی” انتخاب شد كه بسيار هم خوب و گويا بود و سپس وقتی معلوم شد اين نظام حكومتی رئيسجمهور هم دارد آنوقت گفته شد “جمهوری اسلامی”. ولی نام راستين و كامل اين نظام، نظام امت و امامت است. در رأس اين نظام اصول عقيدتی و عملی اسلام بر اساس كتاب و سنّت است. همه چيز بايد از اين قلّه سرازير شود. بر طبق اين اصول عقيدتی و عملی، حاملان مسئوليت و صاحبان اصلی حق در اين ايدئولوژی، در اين نظام عقيده و عمل، “ناس” و مردماند.
اين خيلی مهم است. اول بايد مشخص كنند مي خواهند به چه كسی خدمت كنند: به يك فرد؟ به يك خانواده؟ به يك طبقه؟ به يك گروه؟ يا به عامه مردم و هر انسان؟ بر اساس كتاب و سنت، تمام نظر مكتب به عامه مردم است و در ميان عامه مردم آنها كه بر محور اين مكتب جمع ميشوند و شكل مي گيرند از تقدم و اولويت خاص برخوردارند. آنها مي شوند “امت”. امت غير از ناس است. اسلام در خدمت همه ناس است؛ صلاح همه را ميخواهد نه فقط صلاح مسلمانان را. نظام اسلامی به سعادت كل بشر ميانديشد. ولی در ميان ناس و كل بشر، آنها كه بر پايه اعتقاد به اسلام و التزام به اسلام يك مجموعه بهوجود مي آورند ميشوند امت. امت، از نظر ايدئولوژی اسلامی و مبانی عقيده و عمل اسلام، حتماً نياز دارد به امامت.
دقت بفرماييد! يك وقت مكتبی مي گويد امت، بدون اينكه به آن جهت بدهد كه عمل كند. اسلام مي خواهد خطوط كلی و اصلی سعادت را نشان بدهد. مي گويد ای امت! اگر مي خواهيد در مسير الیاللّه گم نشويد و از “مغضوبٌ عليهم ولاالضّالين” نشويد بايد به حبلالمتين و عروةالوثقی امامت چنگ زنيد. اين امامت تا وقتی كه در حدّ پيامبر است – كه با نشان ويژه و خاص از جانب خدا آمده – معين ميشود، بنابراين گفته مي شود امامت ابراهيم، امامت موسی، امامت محمّد(ص). اينان امام هستند. در دوره پس از پيامبر اسلام (ص)، امامان معصوم منصوص و منصوباند ولی با اينكه تعيينی است، تحميلی نيست.
به مسلمانها گفته مي شود اَطيعوالرَّسولَ: بايد از اين پيامبر فرمان ببريد. تعيينی است، ولی تحميلی نيست. چون وقتی مسلمانان به فرزند عبداللّه به عنوان نبی اللّه و رسول اللّه معتقد شدند و ايمان آوردند، زمينه قبول اطاعت او را با خود در دل دارند. تعيينی هست ولی تحميلی نيست. ولی امروز در اين عصر غيبتِ امامِ معصومِ منصوبِ منصوص، در اين عصر، امامت، ديگر تعيينی نيست؛ تحميلی هم نيست؛ بلكه شناختنی و پذيرفتنی يا انتخابی است. بنابراين رابطه امت و امامت در عصر ما يك رابطه مشخص است. دقت بفرماييد! شناختن آگاهانه و پذيرفتن نه تعيين و نه تحميل. شما در طول اين قرنهای متمادی هيچ جا خواندهايد يا از هيچ كس شنيدهايد كه مرجع تقليد و رهبر دينی را به مردم تحميل كرده باشند و بگويند مجبوريد از او تقليد كنيد؟ آيا شما تا به حال شنيده يا خوانده ايد؟
اين امامت و امت نسبت به يكديگر مسئول و متعهدند. با تعهد و مسئوليت متقابل. اينها را ناچارم با اشاره بگويم و رد بشوم، ولی در نهجالبلاغه خطبهای در همين زمينه حقوق امام بر امت و امت بر امام است.(1) خوب و بجاست اگر فرصت داريد مراجعه كنيد و مطالعه كنيد ببينيد علی عليه السلام به مردم چه ميگويد. گوشه ای از آن را برايتان مي گويم.
علی (ع)، اين انسان نمونه، اين امام و اسوه برجسته تاريخ، اين وارث ممتاز آدم و نوح و ابراهيم و موسی و عيسی و همه پيامبران و انسانهای نمونه اديان ابراهيمی، به مردمی كه اوصافش را در تاريخ خوانده ايد مي گويد: مردم! از حقوقی كه بر شما دارم اين است كه با من با زبان جباران و پادشاهان و طواغيت تاريخ، با آن زبانی كه مردم با آنها حرف مي زنند، با من حرف نزنيد. مبادا كسی به خود بگويد كجا ما جرأت مي كنيم به علی انتقاد كنيم. نه! از من انتقاد كنيد و آنچه به نظرتان مي رسد به من بگوييد. من، اگر خدا نگهبان و نگهدارم نباشد، چنان نيست كه برتر از آن باشم كه شما خردهای بر من بگيريد و در كارم نقطه ای را نشان بدهيد كه بايد چنين نمي بود.
چه كسی اين را مي گويد؟: علی (ع). اين خطبه را مطالعه كنيد. همه آن خواندنی است و جمله جمله آن حاوی اصلی عالی است. بنابراين، رابطه امت و امامت اين است كه امت بايد از امام شناختی آگاهانه داشته باشد و از صميم قلب او را بپذيرد، چون تعيين و تحميل در كار نيست و پس از پذيرفتن، ميان اين دو، مسئوليتِ متقابل شديد و جامعی برقرار ميشود.
مديريت جامعه
خوب دقت بفرماييد! بر پايه امت و امامت چيزی به وجود مي آيد به نام “مديريت جامعه”. اين بخش اول از طرح اسلام درباره نظام سياسی است. آنچه در رأس قرار دارد كه همه، حتی پيغمبر (ص)، حتی امام (ع) و مرجع تقليد، بايد مراقب او باشند و از آن سرِ مويی تخلف نكنند اصول عقيدتی و عملی اسلام بر اساس كتاب و سنّت است. حتی قرآن كريم درباره پيغمبر اكرم (ص) مي فرمايد:
وَ لَو تَقَوَّلَ عَلَينا بَعضَ الاَقاويلِ لاَخَذْنا مِنهُ بِاليَمينِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنهُ الوَتين.(2)
مي گويد رسول خدا هرگز چنين نمي كند، اما به فرض اگر برخلاف گفته خدا و فرمان و تعليم خدا سخنی به ما ببندد ما او را به نابودی خواهيم كشاند. بعضی مي گويند: آقا، فلان مجتهد انقلابی خوب است يك فكری برای فلان حكم بكند. مثل اين كه دين مثل يك موم نرم در دست مجتهد است تا مطابق سليقه زمان و مكان و مردم هر جور دلش خواست و به هر شكلی دلش خواست دربياورد! اين طور نيست و از مجتهدان آگاه يك چنين بازيگری را با مكتب نخواهيد. مكتبی كه مثل موم باشد و بتوانی آن را به هر شكلی كه بخواهی در بياوری اصلاً ديگر مكتب نيست. اولين ويژگی نظام سياسی اسلام اين است كه نظامي است مكتبی و متعهد در برابر مكتب. اجباری هم نيست. هر كس اين مكتب را پسنديد، دوست داشت و به آن دل بست بيايد و هر كسی هم به آن دل نبست نيايد؛ ولی نظام مكتبی است.
پس آنچه در اوج و قله قرار دارد اصول عقيدتی و عملی اسلام بر اساس كتاب و سنّت است. از آنجا اين تعليم داده مي شود كه مسأله مهم برای نظام ناس و مردم، يعنی كل مردم جهان است و حامل اين مسئوليت در جهت صلاح كل مردم جهان امت است. مسئوليت مال امت است:
وَلتَكُن مِنكُم اُمَّةٌ يَدعونَ اِلَی الخَيرِ و يَأمُرونَ بِالمَعروفِ و يَنهونَ عَنِ المُنكَر(3)
حامل دعوت به خير فقط عمامه به سر نيست، يكايك زنان و مردان امت دعوت كننده به خير و آمِر به معروف و ناهی از منكر باشند. مسئوليت مال امت است، يعنی آن مجموعهای از مردم كه بر محور مكتب با يكديگر پيوند مكتبی برقرار كردهاند. و اين امت برای ايفای نقش راستين خود بايد سخت به محور امامت متوجه باشد، و اين امت و امامت با يكديگر رابطه متقابل تعهدآور دارند.
جمهوری اسلامی
از اين امت و امامت چه برمي خيزد؟ مديريت جامعه. شكل اين مديريت چيست؟ شكل خاصی در اسلام برای آن پيشنهاد نشده است. در هر زمان و در هر مكان و متناسب با شرايط مختلف ميشود اَشكال مختلف داشته باشد. فقط بايد آن اصولی را كه قبلاً متذكر شدم فراموش نكنيم و در آن تعيين و تحميل نباشد. بنابراين، آيا نظام پادشاهی اسلامي ميتوانيم داشته باشيم؟ هرگز! چون در آنجا تعيين و تحميل است. مطلب دوم اين كه مديريت جامعه برخاسته از امت و امامت بر پايه مكتب است.
در قانون اساسی، متناسب با شرايط ايران و برای يك مقطع زمانی درخور ملاحظه، شكلی پيشنهاد شده است كه عبارت است از:
اول، رئيسجمهوری منتخبِ مستقيم مردم، يعنی در رابطه با امت.
دوم، مجلس شورای ملی و شوراهای ديگر. اينها هم در رابطه با امتاند.
سوم، دستگاه قضايی. اين در رابطه با چه كسی است؟ دستگاه قضايی در كشورهای مختلف وضعی مختلف دارد. مثلاً در ايالات متحده آمريكا ريشه اش باز مي گردد به انتخب مستقيم مردم. ولی در نظام اسلامی، در اين مقطعی كه ما در پيش داريم، نمي توانيم اين كار را بكنيم. چون انتخاب قاضی و تعيين او خيلی ظريفتر از انتخاب و تعيين نماينده مجلس شورای ملی يا عضو شوراهاست. در اين قانون اساسی، بر طبق موازين اسلامی، از يك سو و زمينههای اجرايی زمانی كه ما در آنيم، چنين است. از سوی ديگر، آن را در رابطه با امامت قرار داديم، يعنی در حقيقت نقش امت در انتخاب دستگاه قضايی مستقيم نيست بلكه غير مستقيم است. انتخاب امت است اما از طريق امامت و رهبری.
از اين سه، يعنی رئيسجمهوری، مجلس و دستگاه قضايی، دولتی به وجود مي آيد، يعنی نخستوزير(4) و وزراء – كه اين دولت منتخَبِ غير مستقيم مردم است، چون اين دولت را بايد، بر طبق قانون اساسی، رئيسجمهوری و مجلس معين كنند. نخستوزير را بر طبق قانون اساسی چه كسی پيشنهاد مي كند؟: رئيسجمهوری. ولی آيا با پيشنهاد او مطلب تمام است؟ خير! اولاً رئيسجمهوری با كسب رأی تمايل مجلس نخستوزير را تعيين مي كند و ثانياً وقتی به او حكم نخستوزيری داد، نخستوزير همكاران و وزيرانش را انتخاب مي كند و به رئيسجمهوری معرفی مي كند. آنوقت رئيسجمهوری بايد نام آنها را مجدداً به مجلس ببرد. نمايندگان مردم بايد به آنها رأی اعتماد بدهند. اين است كه دولت از دو طريق به امت مربوط ميشود: يكی از طريق رئيسجمهوری، ديگری از طريق مجلس شورای ملی.
راههای نظارت مردم
پس مي بينيم كه دولت بايد به صورت غير مستقيم برخاسته از امت باشد. امّا آيا به همين ختم مي شود؟: خير، ملت و امت اين كارگزاران را چند چشمي زير نظر دارند. يك نوع نظارت محدود رئيسجمهوری دارد (رئيسجمهوری منتخب مردم)، كه البته خيلی محدود است؛ يك نظارت مفصل شوراها، يعنی مجلس شورای ملی و شوراهای ديگر، دارند. شورای نگهبان اينجا كاری ندارد. اين شورای نگهبان را هم خيلی بزرگ و سؤالآفرين كردهاند. شورای نگهبان يك كار بيشتر ندارد و آن اين است كه قوانينی كه مجلس شورای ملی تصويب ميكند با اصول اسلام و اصول قانون اساسی منطبق باشد. از طريق ديگری هم كار دولت از طرف ملت مورد نظارت قرار مي گيرد: رهبری و خود مردم مشتركاً از طريق بازرسی كل كشور و از طريق دستگاه قضايی، بخصوص بازرسی كل كشور كه يكی از سازمانهای دستگاه قضايی است.
حالا ديگر آيا دولتی جرأت مي كند برخلاف مصالح ملت قدمي بردارد؟: خير. اما به يك شرط. آن شرط چيست؟ خواهش مي كنم اين جمله را به اعماق ضمير اجتماعی و اسلاميتان بفرستيد، چون باور كنيد اگر مفاد اين جمله در اعماق ضمير اسلامی و اجتماعی ما زنده نماند، مانند هر انقلابی كه در معرض خطر است، انقلاب ما نيز چنين خواهد بود. به شرط حضور آگاهانه يك يك افراد امت در اداره جامعه. “به من چه” و “به تو چه” در جامعه اسلامی وجود ندارد. بله به يك معنا درست است. “به تو چه” در هنگامی كه در قلمرو ديگران دخالت بيجا ميكنی، اما اگر نظارت ميكنی “به تو چه” و “به من چه” معنی ندارد. برای نظارت “به من چه” و “به تو چه” وجود ندارد، اما برای دخالت، البته “به تو چه” و “به من چه” وجود دارد. دخالت نه، نظارت آری.
اين قانون اساسی درست مثل دستگاه گردش خون است. اگر آن را سالم نگاه داشتيد، يكايك سلولها را درست تغذيه مي كند. به راستی شما وقتی سرتان درد مي گيرد و يك قرص آسپيرين ميل مي كنيد هيچ فكر كردهايد كه آسپيرين كه به معده ميرود به سر چه كار دارد؟ دستگاه گردش خون در بدن انسان و جاندارانی كه اين دستگاه را دارند كار خاصی انجام ميدهد و آن اين است كه نيازهای مجموعه بدن را ميگيرد و با خود حمل ميكند و به هر جا خونی را كه به آن نياز دارد ميرساند. شما ملت آگاه، شما ملت به پا خاسته، شما مردمی كه بخصوص در اين هجده ماهِ اخير نشان داديد كه در تشخيص بسيار قوی هستيد و زمانتان را درك كردهايد و عالِم به زمان شدهايد، اين خود آگاهی و اين فداكاری و از خود گذشتگی و اين حضور آگاهانه و متعهدانه را حفظ كنيد؛ آنوقت نظام سياسی قانون اساسی به صورت يك دستگاه گردش خون منظم و دقيق، چنان كار خواهد كرد كه ديگر احدی هوس ديكتاتوری و حق كشی و تجاوز را به دل راه ندهد.
من تعجب ميكنم كه چطور عدهای اين طرف و آن طرف ميگويند از اين قانون اساسی بوی ديكتاتوری مي آيد، آن هم ديكتاتوری آخوندها! صدای پای فاشيسم نعلين ميآيد! اين يك توهين دوجانبه است: هم توهين به روحانيت و هم توهين به ملت. آيا به راستی باورتان ميشود كه اين ملت در تشخيص اين كه با چه كسی باشد و به چه كسی اعتماد بكند هنوز هم قيّم ميخواهد؟ برادران و خواهران! شما در اين سالها به افراد و گروههايی، چه معمّم چه غير معمّم، بر چه پايهای اعتماد كردهايد و چگونه اعتمادتان دوام يافت و چگونه اعتمادتان گاهی نشيب و فراز طی كرد؟ چشممان را باز كنيم و آنچه را در اين جامعه رخ داد با دقت بنگريم. انصافاً مردم ما در مجموع در اين زمينهها آگاهانه و هوشيارانه عمل كردند. مگر با چنين مردمی ممكن است صدای پای فاشيسم – ميخواهد فاشيسم نعلين باشد، ميخواهد فاشيسم سرنيزه، ميخواهد فاشيسم تاج، ميخواهد فاشيسم عمامه، ميخواهد فاشيسم هر چيز ديگر – بيايد؟ خوب است به اين ملت معتقد بشويم. من واقعبينم و يك واقعيت خوش را ميبينم و صميمانه ميگويم كه حالت طمأنينه و آرامشی در درونم هست كه حس ميكنم اين مردم به ياری خدا اين بار را به منزل خواهند رساند، اين احساسی است كه دارم. مگر ميشود مردمي كه اين همه تلاش كردند، اين همه خون دادند و اين همه زجر كشيدند، اجازه بدهند فاشيسم و ديكتاتوری، در هر شكلی كه ميخواهد باشد، به اين جامعه باز گردد؟ به نظر من اين هم يك نوع تحقير و كم شمردنِ وجدان سياسی و اجتماعی مترقی جامعه ما و هم توهين به روحانيت است، كه البته بهتر است مطابق ذوق من به جای روحانی بگوييم عالم دينی متعهدِ مسئول.
انتخاب رهبری
رهبر يا اعضای شورای رهبری در برابر قوانين با ساير افراد كشور مساوی هستند. علاوه بر اين، در اصل يكصد و يازدهم آمده است كه هرگاه رهبر يا يكی از اعضای شورای رهبری از انجام وظايف قانونی رهبری ناتوان شود يا فاقد يكی از شرايط مذكور در اصل صد و نهم گردد از مقام خود بركنار خواهد شد. تشخيص اين امر به عهده خبرگان مذكور در اصل يكصد و هشتم است كه آن خبرگان منتخب مردم هستند. مقررات تشكيل خبرگان برای رسيدگی و عمل به اين اصل در اولين اجلاسيه خبرگان تعيين میشود.
شما اگر دقت كرده باشيد ميبينيد كه در قوانين اساسی برای اين كه مصونيتی برای نماينده مجلس، رئيسجمهوری، نخستوزير يا وزير به وجود بياورند تا او با قدرت بيشتر و با خيال راحتتر كار كند اصولی هست. مثلاً گفته ميشود اگر بخواهند وزير، رئيسجمهوری، نخستوزير يا نماينده مجلسی را محاكمه كنند، تشريفاتی دارد و بايد مجلس از او سلب مصونيت كند. برای حفظ اين اصل يكصد و دوازدهم، كه حتی رهبر و اعضای شورای رهبری در برابر قوانين با ساير افراد كشور مساوی هستند، همه اينها از اين قانون رفت. خيلی بجا بود اينجا – با اينكه اين معنا فهميده ميشود – برای تصريح نوشته ميشد “و در برابر محاكم”، در برابر قوانين و محاكم با ساير افراد كشور مساوی هستند. البته اين معنا حالا هم فهميده ميشود، منتها برای صراحت بيشتر خوب بود “محاكم” آورده ميشد.
وقتی كه اين مسئوليتها در جامعه اسلامی ايران بر عهده امام گذاشته شد و امام، چه به صورت فرد چه به صورت شورا، بايد از نزديك اين وظايف را انجام بدهد، خودبه خود از اين پس بايد مرجعيت عامِ مردم و رهبری و امامت امت در جايی باشد كه بتواند اين نقش را به صورت كامل انجام دهد. اگر در خارج ايران ميتواند اين نقش را به طور كامل انجام بدهد برای ما مرز معنی ندارد و اگر عملاً نميتواند، كه همين طور هم هست، بايد مقرّ امامت به جايی بيايد كه جامعه اسلامی تحقق يافته است. بیتعارف حرف بزنم: اگر اين جمهوری اسلامی تحقق پيدا كرد، اولين جامعه اسلامی مبتنی بر نظام كامل اسلام در عصر ما ميشود. اولين جامعه اسلامی مبتنی بر نظام كامل اسلام در عصر ما ميشود، و در اين صورت اصولاً وظيفه هركس كه ميتواند در اين نظام مسئوليتی به عهده بگيرد اين است كه از هر گوشه دنيا كه هست به داخل اين نظام بيايد.
فقيه عادل، نه فقط فقيهترين در دين، كه برای او، فقيهترين آگاه، باتقوا، متعهد، مدير، شجاع و توانا را شرط گذاشتهايم. حالا اگر فقيه، هم عالم به زمان است، هم شجاعت دارد و به يك وجب زمين نچسبيده است، و هم با تقوا و عادل است و اين مسئوليتها را در جامعه ايران مييابد، ديگر يعنی چه كه نخواهد بيايد؟ چه كار ميشود كرد؟! اين فرهنگ شاهنشاهی حالا حالاها ما را رها نميكند. ما هم در ذهنمان اين است كه يك فرد خود مختار و يكدندهای كه فقط به تشخيص و ميل خود عمل ميكند احياناً ميتواند رهبر ما باشد. اين نميشود. فردی كه ميخواهد رهبر باشد بايد بيايد جايی كه وظايف رهبريش را انجام ميدهد. اگر تخلف كرد با او چه كار ميكنند؟ ميگويند كسی ديگر به جای او بيايد.
در مورد نظارت بايد بگويم شرط و مرز ندارد. هر فرد بايد به آنچه در پيرامونش ميگذرد با دقت بنگرد و اگر چيزی به نظرش ميرسد بگويد، افشاگری كند، تذكر بدهد و برای اجرا به مقامات مسئول اطلاع بدهد. امروز در دانشگاه عرض كردم كه ميدانيد دستگاه آگاهی و اطلاعات و امنيت جمهوری اسلامي كجاست؟ در سرتاسر ايران. همه بايد نقش دستگاه اطلاعاتی را در ايران ايفا كنند. اين آن نظارت است كه مرز ندارد. امّا دخالت يعنی چه؟ يعنی شما سر چهارراه ميبينيد مأمور راهنمايی كار خودش را درست انجام نميدهد. اگر هر كسی از راه ميرسد بگويد من ميخواهم راهنمايی كنم هرج و مرج ميشود. دخالت حساب دارد. پس بايد چه كار كند؟ بايد فوراً به مسئول مربوط اعتراض كند و اطلاع بدهد. باور كنيد اگر در جامعهای عادت شد كه اگر كسی كارش را انجام نميدهد، پنج نفر، ده نفر، پانزده نفر به او بگويند چرا كارت را خوب انجام نميدهی، خيلی از مشكلات حل ميشود. ما اين مسأله را مكرّر ديدهايم كه در جاهای مختلف عمل شده و اثر داشته است. مثلاً قرار است در مسجد آشغال نباشد. نه فقط در مسجد، در خيابان هم همين طور و در هر جا كه متعلق به عموم است، ولی خوب مسجد نمونه ممتاز است. حالا اگر كسی در مسجد آشغالی انداخت، چند نفر رفتند آن آشغال را برداشتند و اعتراض هم كردهاند، مسجدها تميز ميماند و اين را در نمونههايی عمل كردند و مؤثر هم واقع شده است.
پرسش و پاسخ
آيا زنان ميتوانند رئيسجمهور بشوند؟
در اين كه خانمها ميتوانند رئيسجمهوری باشند يا خير، در ميان فقها، چه در ميان مراجع و چه در ميان فقيهان مجلس خبرگان، نظر يكسانی وجود نداشت. عدهای آن را منطبق با موازين اسلام ميدانستند و عدهای نميدانستند. قانون اساسی ناچار بود مطابق با رأی اكثريتِ دو سوم كل نمايندگان، كه تقريباً به صورت معدل نمايشگر رأی اكثريت دو سوم مردم ما باشند، تنظيم شود تا پشتوانه اسلامي و اعتقادی و دينی آن محكم باشد و چون رأی نياورد متن به صورتی تنظيم شد كه ان شاءالله در آينده اگر اين بينشی كه ميتواند گستردهتر شود حمايت دو سوم مردم را به دست آورَد، آنوقت راه برای اين منظور هموار شود. دقت بفرماييد خواهران! شما ميدانيد كه عملاً و برای مدت طولانی، جامعه ما وقتی ميخواهد رأی بدهد و انتخاب بكند، به آن مرحلهای كه خواهری برای تصدی اين گونه سمتها فرصت و رأی كافی را به دست بياورد نميرسد. اين مسألهای است كه از نظر زمان با آن روبهرو خواهيم بود. اين بود كه اصل به اين صورت تنظيم شد. ابتدا اصل را طوری تنظيم كرده بودند كه صريحاً ميخواست بگويد از نظر اسلامي بانوان نميتوانند رئيسجمهور شوند كه اين رأی نياورد، چون آراء مخالف حتی از فقهای حاضر در جلسه زياد بود. بنابراين به اين صورت درآمد كه قانون اساسی به بن بست كشيده نشود ولی معلوم باشد كه اين مسأله در روند زمان بايد همچنان مورد توجه قرار بگيرد و همه خواهران و برادران به اين اهميت بدهيد كه قانون اساسی شما قانونی باشد كه لااقل از طرف دو سوم مردمتان مورد حمايت قرار گرفته باشد. اين خيلی مهمتر است.
اين مطلب را كمی توضيح ميدهم. سنت بيانگر قرآن است. سنّت باطل كننده قرآن نيست ولی بيانگر قرآن است. در قرآن كريم آيهای كه با صراحت امكان رياست جمهوری يك زن را نفی كند نداريم. به همين دليل برخی از صاحبنظران فقيه در مجلس هم اين مطلب را نميپذيرفتند. چند روايت داريم كه مفاد آنها فرمانروايی و زمامداری را از زن سلب ميكند. منتها اين روايات ضد قرآن نيست تا يكباره درباره آنها تصميم بگيرند و بگويند آنها را كنار بگذاريم. در قرآن اين مسأله نه نفی و نه اثبات ميشود، يعنی نه در قرآن آيهای هست كه با صراحت و دلالت كافی بگويد كه زن نميتواند زمامدار باشد و نه در قرآن آيهای هست كه با صراحت بگويد زن ميتواند زمامدار باشد. اگر در قرآن آيه صريحی داشتيم كه ميگفت و تصريح ميكرد كه زن ميتواند زمامدار باشد، آنوقت احاديث از اعتبار ميافتاد. حديث مخالف قرآن اعتباری ندارد. ولی وقتی درباره مسألهای در قرآن با صراحت بحثی نميشود آنوقت نوبت به روشنگری سنّت ميرسد.
دقت بفرماييد! ما ميگوييم در جامعه زن و مرد وجود دارد. مسلّماً، و نه منحصراً، مرد ميتواند اين سمت را بپذيرد. برای پذيرش او نه در كتاب منعی هست و نه در سنت. به اين ترتيب قدر مسلم اين است كه مرد ميتواند اين كار را بكند. آنچه در آن سؤال هست اين است كه آيا زن مسلمان هم ميتواند رئيسجمهوری باشد يا خير؟ چرا اين سؤال وجود دارد؟ به دليل اين روايات. قرآن نفی كننده آن نيست. در قرآن نسبت به اين قسمت، نه راجع به مرد و نه راجع به زن، نصی وجود ندارد. درباره نفی زمامداری مرد مطلبی نيست و بنابراين تكليف مرد روشن ميشود. اما راجع به زن، چون بعضی از روايات هست، يك سؤال و يك ابهام به وجود ميآيد كه بايد آن را فقيهانه روشن كرد نه با احساسات، كه ان شاءالله در آينده برای شورای فقها مسأله حل ميشود. برای خود من دلايلی كه در روايات آورده ميشود كه زن نميتواند زمامدار و رئيسجمهوری باشد كافی نيست و هيچ وقت هم كافی نبوده است. از ابتدا كه در اين مسأله به صورت بررسی اجتهادی تحقيق كردم دلايل برايم غير كافی بوده است. ولی تا اين نظر به صورت گسترده مورد قبول تحقيقی دو سوم آراء ملت و فقهای ملت در نيايد و مورد قبول قرار نگيرد برای آن شتابزدگی نكنيد.
بنابراين عرض من اين است كه قانون اساسی فعلی آن قدرِ مسلّم را گفته است، يعنی رجال مذهبی ميتوانند زمامدار باشند و فعلاً راجع به زنان مسأله را مسكوت گذاشته تا وقتی كه زمينه فقاهتی گسترده آن به صورت روشن آماده شود. در آن موقع ميتوان اين را مطرح كرد و به تصويب رساند و به آن مرحله رسيد.
اگر تأييد ميكنيد كه اين امت و اين مردم انقلابی بسيار آگاه شدهاند و آگاهانه انتخاب ميكنند، چنانچه مردم رئيسجمهوری يا نمايندگان را انتخاب كردند، چرا برای امامت حق وتو گذاشته ايد؟
معلوم ميشود درباره قانون اساسی توضيح لازم است. اجازه بدهيد ببينيم اين حق وتو كجاست. اما در مورد نمايندگان مجلس و اين كه كسی درباره نمايندگان آن نظر ميدهد، در اصول قانون اساسی مربوط به قوه مقننه، نه در اصل شصت و سه، نه در اصل شصت و چهار، نه در اصل شصت و پنج، نه در اصل شصت و شش، نه در اصل شصت و هفت، نه شصت و هشت، نه شصت و نه و نه هفتاد هيچ چيز نميبينيم. اما در مورد رئيسجمهوری چه؟ درباره رئيسجمهوری در احزاب بزرگ دنيا چه چيز معمول است؟ در يك حزب بزرگ معمول اين است كه افرادی نامزد ميشوند و فعاليت ميكنند و بعداً انتخابات مقدماتی گاهی انجام ميگيرد و گاهی شورای مركزی آن حزب درباره اين افراد بررسی ميكند و مناسبترين نامزد را معرفی ميكند. حتی اين مقدار هم در اين قانون اساسی نيست. آنچه در قانون اساسی آمده اين است كه شرايطی در اين قانون برای رئيسجمهوری ذكر شده است و چون رئيسجمهوری با آراء مستقيم مردم انتخاب ميشود و يكی از راههای مناسب برای اطلاع مردم از اين كه آيا اين رئيسجمهوری واجد شرايط مذكور در قانون اساسی هست يا خير، (نه هر شرطی، امامت نميگويد مردم اين را انتخاب كنيد يا نكنيد، چنين چيزی در قانون اساسی نداريم) امامت ميگويد در اين فهرست منتشر شده برای نامزدهای رؤسای جمهوری، كدام يك واجد شرايط مذكور در قانون اساسی هست. اجازه بدهيد اين را بخوانم:
بند چهار از اصل يكصد و دهم: امضای حكم رياست جمهوری پس از انتخاب مردم. علاوه بر اين كه صلاحيت داوطلبان رياست جمهوری، از جهت دارا بودن شرايطی كه در اين قانون ميآيد، بايد قبل از انتخابات به تأييد شورای نگهبان و در دوره اول (چون هنوز شورای نگهبان وجود ندارد) به تأييد رهبری برسد. ملاحظه ميكنيد كه هيچ حقِ وتو در ميان نيست. معنای حق وتو اين است كه مردم كسی را انتخاب كنند و بعد رهبر يا شورای نگهبان بگويد نميشود. چنين چيزی در قانون اساسی نداريم. ما گفتيم چون رئيسجمهوری بايد در يك ميدان گسترده مورد رأیدهی قرار بگيرد و شرايطی برای او در اين قانون ذكر شده، برای اينكه مردم در اين جهتِ بخصوص معطلی نداشته باشند و پرسوجوی زيادی نخواهند، شورای نگهبان كه مسئول اجرای قانون اساسی است ميگويد اين افراد واجد شرايط قانون اساسی هستند، حالا شما مردم هر كدام را انتخاب كرديد انتخابتان قطعی است. بنابراين حق وتويی وجود ندارد
سلام
بابا ای والله ما رو که منقلب کردید
بقیه ام اگه گوش شنوا داشتن دیگه تا حالا باید می شنیدن
اما دیگه فکر کنم خیلی دیر شده
سلام. خیلی دلم می خواد خوش بین باشم ولی
دیگه کار از این حرفا گذشته گوش ها نمیشنون خیلی دیر شده
فقط خدا به دادمون برسه
چرا هیچ کدام از مطالبتان تاریخ ندارد؟
این سخنرانی مالِ کی است؟
با سلام و احترام.
با اندکی دقت در لید مطلب متوجه می شوید که تاریخ این مطلب که بخشی از سخنرانی شهید بهشتی است، 9 آذر 1358 و یک ماه پس از پایان کار مجلس بررسی نهایی قانون اساسی در حسینیه ارشاد است.