پيغمبردوستى و امام دوستى دو حالت دارد: يك پيغمبردوستى و امام دوستى كه تو را به خدا نزديكتر ميكند، و يك پيغمبردوستى و امام دوستى كه حجاب پيوست تو با خدا ميشود و تو را از خدا دور ميكند. اما مگر چنين چيزى ممكن است؟ بله. اگر پيغمبر را به عنوان پيغمبر خدا و آورنده دين خدا و كتاب خدا و اجرا كننده حكم خدا دوست داشته باشى، اين دوستى تو را به خدا نزديك ميكند. اما اگر عاشقِ شكل و شمايل و هيكل و نام و افتخارات پيغمبر باشيم چطور؟ اين هم ما را به خدا نزديك ميكند؟
روش اسلام شناسی و پیامبر شناسی شهید دکتر بهشتی بر این اصل استوار بود که انسان مسلمان تمام هم و غم و پرستش و نیایش خود را در راه خدا ميگذارد و با وجودی که به پیامبر یا امام خود علاقه و محبت دارد و بدانها احترام ميگذارد و از راهبریشان تبعیت ميکند اما دل و یادش همزمان متوجه خداست و اطاعت بی چون و چرا را از آن خدا ميداند نه پیامبر خدا. او مطیع الله است و به این دلیل مسلمان نامیده میشود اما آنکه دل در گرو اشخاص دارد، ولو به پیامبر عشق ورزد و ادعای محبت امامان شیعه را در دل داشته باشد، تا در راه خدا نباشد، محبت پیامبر برای او حجاب و مانعی در راه خداپرستی اش خواهد بود. در روش اسلام شناسی بهشتی، راه اسلام اصل است نه راهبر و حرکت در راه اختیاری و آزادانه است.
نقد عنوان «محمديها» براى مسلمانان
مدتى ما با اين نويسندگان غربى كلنجار ميرفتيم كه شما به غلط ما مسلمانها را Mohammedan ، يعنى محمديها و پيروان محمد، ميخوانيد. ما به محمد پيامبر احترام ميگذاريم و او را دوست داريم؛ اما لقب تاريخى ما، برحسب آنچه قرآن ميخواهد، «مسلم» است. شما اشتباه ميكنيد كه ما را به جاى مسلمان، »محمدى« ميناميد. خيلى فرق دارد! شما چون خودتان را مسيحى ناميدهايد [ما را هم به آن قياس كردهايد]. يعنى قطبتان و محورتان مسيح است – تا آنجا كه مسيح ميايد مقدم بر خداى آفريدگار مسيح ميشود: اول ميشود پسر خدا، كم كم ميشود شريك خدا، كم كم ميشود همتاى خدا، بعد هم ميشود ادغام در خدا؛ آن هم ادغام اين طرفى، يعنى آن قدر كه نام مسيح در شما هست، اما نام خدا در شما نيست. اين انحراف شماست. بيخود كرديد! پيغمبر ما و قرآن ما نميخواست ما اين طور باشيم. او نميخواست ما محمدى باشيم. او ميخواست ما خدايى باشيم؛ مسلم باشيم؛ تسليم در برابر خدا. محمد براى ما چيست؟ رسول الله است. خيلى جالب است كه قرآن تكيه دارد بر اينكه مسلمانها از دورهاي به بعد در تاريخ اسلام، ديگر «يا محمد» نگويند؛ بلكه بگويند «يا رسول الله». اين نصّ قرآن است. بعضيها فكر ميكنند قرآن خواسته با اين ترتيب براى پيغمبر يك تشريفات درست كند. يعنى چون صدا كردن محمدبن عبدالله معمولى بود و هر كس ديگرى را با نام صدا ميكرد، قرآن خواسته براى محمد تشريفات قائل بشود. فكر نميكنم اين توجيه چندان توجيه مطلوب و مرغوب و مناسبى با روح اسلام باشد. آيا فكر نميكنيد كه قرآن ميخواسته توجه به شخص ارزنده پيغمبر(ص)هم در پرتو توجه به خدا باشد؟ وقتى او را «رسول الله» صدا ميكنى، «پيامبر خدا» صدا ميكنى، همان وقت به چه كسى توجه دارى؟ به الله؛ به خدا. آيا لااقل نميشود فكر كرد كه اين مسأله يك عامل مهم در تشويق مسلمانها به اين امر است؟ بنابراين، به آنها گفتيم شما هم اشتباه تاريخى مرتكب ميشويد و هم با اين تعبيرتان نسبت به مسلمانان، ما را از خودتان متنفر ميكنيد. مدتهاست كه متفكران و نويسندگان اسلامي با اين نويسندگان غربى شرقناشناس و شرقشناسها درگيرى دارند كه آقا، بيخود ما را Mohammedan نگوييد؛ به ما بگوييد مسلم؛ مسلمان. اين اواخر ديده ميشود كه اين نفس گرم در آهن سرد آنها اثر كرده و خوشبختانه در بسيارى از مقالات و كتابها ميبينيم كه عدهاي از آنها ما را همان مسلم و مسلمان و امثال اينها مينامند.
دو نوع پيغمبر/امام دوستى
ما بايد همواره با پيوند خدا، كه اسلام و تسليم بودن در برابر اوست، زندگى كنيم؛ چون اين، عامل وحدت ماست. پيامبر اكرم به عنوان رسولالله و على(ع)به عنوان اميرالمؤمنين و ولىالله با اين عناوين در ميان ما شناخته ميشوند كه عشق و گرايش ما به پيغمبر و امام حجاب پيوند ما با خدا نشود؛ بلكه كمكى به تقويت پيوند ما با خدا بشود. بحث همين جاست رفقا: پيغمبردوستى و امامدوستى تو چگونه است؟ پيغمبردوستى و امامدوستى حجاب و مانع، يا پيغمبردوستى و امامدوستى راهنما و كمك؟ بحث اينجاست. من گمان نميكنم هيچ مسلمانى پيدا بشود كه بخواهد رابطهاش را با آورنده قرآن و حامل وحى خدا )پيغمبر بزرگوار) ضعيف بداند. مگر چنين چيزى ممكن است؟! هر كس مسلمان است خودبخود بايد رابطهاش با قرآن و آورنده قرآن نيرومند باشد. چنين كسى اگر معرفتش بالاتر رفته باشد و مفسران و دانايان قرآن را، آنها را كه بعد از پيغمبر با روح قرآن آشنا هستند (يعنى امامان را) بشناسد، بايد پيوندش با آنها هم قوى باشد. جاى بحث نيست. پس بحث كجاست؟ بحث اين است كه پيغمبردوستى و امامدوستى دو حالت دارد: يك پيغمبردوستى و امامدوستى كه تو را به خدا نزديكتر ميكند، و يك پيغمبردوستى و امامدوستى كه حجاب پيوست تو با خدا ميشود و تو را از خدا دور ميكند. اما مگر چنين چيزى ممكن است؟ بله. اگر پيغمبر را به عنوان پيغمبر خدا و آورنده دين خدا و كتاب خدا و اجرا كننده حكم خدا دوست داشته باشى، اين دوستى تو را به خدا نزديك ميكند. اما اگر عاشقِ شكل و شمايل و هيكل و نام و افتخارات پيغمبر باشيم چطور؟ اين هم ما را به خدا نزديك ميكند؟ تلاش پيغمبر و تلاش ائمه همين بود. چرا ائمه ما اينقدر در دوران زندگى خود از دست كسانى كه آنها را وارونه ميشناختند ناراحت بودند؟ اما چه نوع وارونگى؟ آنها نميفهميدند رابطه با امام بايد چگونه باشد؛ لذا ائمه رنج بردند و اظهار ناراحتى كردند. براى اينكه اين كار ضد مقام امامت، ضد مقام رسالت، ضد مقام نبوت، ضد مقام ولايت و پرچمدارى امت از آب درنيايد. پس اين آيات ميخواهد همين را بگويد: لا تَموتُنَّ الا و اَنتم مُسلمون؛ سعى كنيد تا آخرين لحظه مسلم و تسليم در برابر حق و خدا باشيد. «و اعتصموا بحبل الله جميعاً و لا تَفَرّقوا»؛ همه بياييد بر محور خدا جمع بشويد؛ بر او تكيه كنيد؛ او را پناه قرار بدهيد و دچار تفرّق و جدايى نشويد. «واذكروا نعمة الله عليكم، اذ كنتم اعداءً فالّف بينَ قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخواناً و كنتم على شَفا حُفرةٍ من النّار فَاَنقذكُم منها؛ كذلك يُبَيّن الله لكم آياته لعلكم تهتدون». شما در آتش جنگهاى داخلى و دشمن شاد كن ميسوختيد و خدا شما را در پرتو ايمان به خدا نجات داد. چرا يادتان رفته؟ چرا باز به تفرق و جدايى ميگراييد؟ قرآن اينها را ميگويد و بعد – عنايت بفرماييد؛ اين بخش آغاز بحث زنده امر به معروف و نهى از منكر است – جلوگيرى ميكند. پس رها كنيد اين جداييها، اين احساسات قومي و قبيلگى را؛ آن بههمپيوستگيهاى كاذب را فراموش كنيد. چه بشويد؟ »ولتكن منكم امةٌ يدعون الى الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون.» از شما انسانهاى پراكنده و قبيلههاى پراكنده بايد امتى به وجود آيد داراى هدف و رهبرى، با اين مختصات: يدعون الى الخير. وقتى در دنيا دعوت ميكند، دعوتش به سوى نيكى باشد. وقتى قدرت پيدا ميكنند و ميتوانند فرمان بدهند: يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر. به كارهاى شايسته فرمان ميدهند. كارهاى ناشايسته و نادرست را غدغن ميكنند. چنين جماعتى است كه رستگار و سعادتمند است: و اولئك هم المفلحون.
به شما دوستان عرض كردم كه هر گاه قرآن را بدون توضيح ترجمه كنيد خيلى معنى زنده و زندهكنندهاي دارد. يك بار ديگر به اين آيات توجه كنيد. با گوش دل هم گوش بدهيد. خودخواهيها، قوم و خويش بازيها، قبيلهپرستيها، قوميتها، همه را كنار بگذاريد! از شما (منكم)، از همين شما انسانهاى دچار پراكندگى، با يك انقلاب و دگرگونى و تحولى ريشهدار و زير و رو كننده، بايد امتى و جماعتى به وجود آيد. جماعتى با خصلت امت؛ يعنى هدف و رهبرى داشتن. مختصات اين امت چنين است: «يدعون الى الخير»؛ دعوتش به نيكى است. و اگر اين دعوت پيش رفت و آن را به قدرت رساند، فرمانروايىاش: «يأمرون بالمعروف»؛ فرمانروايى و فرمان دادنش به آنچه شايسته است. «و ينهون عن المنكر»؛ و وادار كردنش، مأموريتها ايجاد كردنش، غدغن كردن منكر و زشت و ناپسند است.