1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است
بخشی از سخنرانی شهید دکتر بهشتی درباره نتایج قانونمند ترک امر به معروف ونهی از منکر در جامعه اسلامی

مردمى كه نجنبند و پاسدارى از حق و قانون را رها كنند، بايد در انتظار قدرت‌هاى خودكامه بي‌‏مبالات نسبت به هر نوع قانون خدايى و خلقى باشند

مردم چيزى را مي‌‏خواهند اما براى رسيدن به آن تكان حسابى نمي‌‏خورند؛ بعد داد و بيداد راه مي‌‌اندازند و براى محروميت از حق و عدل روضه‏‌خوانى مي‌‏كنند. اين هم يك جور روضه‏‌خوانى است: روضه‏‌خوانى و مرثيه‏‌خوانى براى اينكه از زندگى زير سايه فرمانروايى حق و عدل محروم‌اند. اين روضه را در مقالاتشان، در اشعارشان، در كتابهايشان، در جلساتشان، در سخنرانيهايشان، در گفتگوهاى دو نفرى و سه نفرى مي‌‏خوانند؛ در حالى كه چه بسا همانها كه اين روضه را مي‌‏خوانند عملاً خودشان در انحراف زندگى اجتماعى از مسير حق و عدل سهيم‌اند. اينها بايد بدانند از يك چنين روضه‏‌خوانى و روضه خواندنها و بعد به دنبال آن دست را تا عاليترين درجه به سوى آسمان بلند كردنها، مطابق نظام عقيده و عمل اسلامي‌، كارى ساخته نيست.


در جلسه قبل روايتى را خواندم. اين روايت در صفحه 398 از جلد 11 وسائل [الشيعة] چاپ جديد آمده است. روايت هجده از شيخ طوسى رحمة الله عليه است »قال، رُوىَ عن النبى، صلى اللّه عليه و آله و سلم، انّه قال لا تزال امتى بخير ما امروا بالمعروف، و نهوا عن المنكر، و تعاونوا على البرّ، فاذا لم يفعلوا ذلك نزعت منهم البركات، و سلّط بعضهم على بعض، و لم يكن لهم ناصر فى‏الارض و لا فى السماء.» از پيامبر، صلوات اللّه و سلامه عليه، روايت شده است كه فرمود: امت من (امت اسلام) همواره تا وقتى كه امر به معروف و نهى از منكر كند و در راه برّ و نيكى يار و ياور يكديگر باشد در خير و نيكى و خوبى به سر خواهد برد. اما به محض آنكه اين كارها را رها كردند بركتهاى الهى از آنها برداشته مي‌‏شود و گروهى از آنها بر گروه ديگر مسلط و چيره مي‌‏شوند. آنگاه نه در زمين و نه در آسمان يار و ياورى برايشان نمي‌‏ماند.

از نهج‌‏البلاغه نيز مطلبى هست كه در ضمن سفارش و وصيت مولى على، عليه السلام، به دو فرزندش حسن و حسين، سلام اللّه عليهما، آمده است. پس از آنكه ضربت مرگبار ابن ملجم بر فرق مبارك وارد آمد، ايشان خطاب به دو فرزندش، و بلكه خطاب به همگان مي‌‏گويد: «لا تترُكوا الامرَ بالمعروف و النهىَ عن المنكر فَيُوَلّى عليكم شِرارُكم ثُمّ تَدعونَ فلا يُستَجابُ لَكُم.»(31) امر به معروف و نهى از منكر را ترك مكنيد! اگر امر به معروف و نهى از منكر را ترك كرديد، حكومت در ميان شما به دست مردم پليد بد خواهد افتاد. آنها زمام قدرت و حكومت را در جامعه شما به دست خواهند گرفت؛ آن وقت شما دائماً دعا مي‌‏كنيد كه اى خدا، ما را از شر دنيا و آخرت خلاص كن. اما اين از آن دعاهايى است كه اجابت ندارد؛ براى اينكه آن مردمي‌ از شر دنيا و آخرت خلاص مي‌‏شوند كه بجنبند. مردمي‌ كه نجنبند، مردمي‌ كه بار مسئوليت را تحمل نكنند، مردمي‌ كه وظيفه بزرگ پاسدارى از حق و قانون را رها كنند، بايد در انتظار قدرتهاى خودكامه بي‌‏مبالات نسبت به هر نوع قانون خدايى و خلقى باشند. «لا تتركوا الامر بالمعروف و النهى عن المنكر فيولّى عليكم شراركم ثمّ تَدعونَ فلا يُستَجابُ لكم.«

گاهى اوقات تعبيرهاى قرآن و تعبيرهاى حديث از نظر سبك بيان مطلب قابل ملاحظه و توجه است. به اين معنا كه گاهى طرز تنظيم عبارت در بيان يك مطلب بيشتر در صدد بيان يكى از سنتهاى خدا و قانونمنديهاى ثابت اجتماع است. در آيات قرآن و در احاديث اين موضوع زياد به چشم مي‌‏خورد. اين عبارت نهج‌‏البلاغه با همان شيوه بيان يك قانون اجتماعى و قانونمندى از اين مطلب ياد مي‌‏كند. امر به معروف و نهى از منكر را رها نكنيد، چون در اين حالت نتيجه اجتناب‏ناپذير اين خواهد بود كه شرار شما والى و زمامدار و فرمانروا و داراى قدرت در ميان شما مي‌‏شوند. اين يك قانونمندى است. برخوردارى از حكومت حق و عدل مشروط است به رعايت كامل امر به معروف و نهى از منكر. هر نوع قدرتى را كه شما در جامعه فرض كنيد در معرض خطر انحراف از حق است. اين شما و جامعه هستيد كه بايد با توجه به اهميت و نقش بسيار مؤثر صاحبان قدرت و كسانى كه بر منصبهاى گوناگون اجتماعى تكيه زده‌اند در سعادت خود بكوشيد. فرد فرد شما بايد بدانيد راه رسيدن به سعادت و راه رسيدن به حكومت حق و عدل اين است كه شما از طريق امر به معروف و نهى از منكر به چنين هدفى برسيد.

قانونمندى بعدى مربوط به وقتى است كه مردم چيزى را مي‌‏خواهند اما براى رسيدن به آن تكان حسابى نمي‌‏خورند؛ بعد داد و بيداد راه مي‌‌اندازند و براى محروميت از حق و عدل روضه‏‌خوانى مي‌‏كنند. اين هم يك جور روضه‏‌خوانى است: روضه‏‌خوانى و مرثيه‏‌خوانى براى اينكه از زندگى زير سايه فرمانروايى حق و عدل محروم‌اند. اين روضه را در مقالاتشان، در اشعارشان، در كتابهايشان، در جلساتشان، در سخنرانيهايشان، در گفتگوهاى دو نفرى و سه نفرى مي‌‏خوانند؛ در حالى كه چه بسا همانها كه اين روضه را مي‌‏خوانند عملاً خودشان در انحراف زندگى اجتماعى از مسير حق و عدل سهيم‌اند. اينها بايد بدانند از يك چنين روضه‏‌خوانى و روضه خواندنها و بعد به دنبال آن دست را تا عاليترين درجه به سوى آسمان بلند كردنها، مطابق نظام عقيده و عمل اسلامي‌، كارى ساخته نيست.

»تدعون» قانونمندى بعدى است. مي‌‏افتيد به دعا كردن؛ خواه اين دعا به سوى خدا باشد، خواه خواهش و التماس از قدرتهاى ديگر؛ نتيجه يكى است: «لا يستجاب لكم». چقدر اين مطلب شبيه و نزديك است به يكى از قانونمنديهاى اجتماعى جامعه‌‏شناسى علمي‌ پيشرفته امروز كه مي‌‏گويد اصلاحات و انقلابها قابل صادر كردن و وارد كردن از خارج نيست. هيچ گاه هيچ كس نمي‌‏تواند دگرگونيهاى آرام و اصلاحاتى و رفرمي‌، يا دگرگونيهاى تند و ريشه‌دار و سريع و انقلابى را از جاى ديگر به جامعه‌اي صادر كند يا از جامعه‌اي آن را وارد كند. اين خود آن جامعه است كه بايد دگرگون شود تا نظامش دگرگون شود – : »انّ اللّه لا يغير ما بقوم حتى يغيّروا ما بانفسهم«(32).

حديث ديگر حديثى است كه آن هم در وسايل، در جلد يازده صفحه 394، از امام هشتم على بن موسى الرضا، سلام اللّه عليهما. در اين حديث هم همين مضمون از امام رضا آمده است: «لتأمرنَّ بالمعروف و لتنهنّ عن المنكر، او لَيُستعمَلَنَّ عليكم شرارُكم فيدعوا خيارُكم فلا يُستجابُ لهم.» امر به معروف خواهيد كرد و نهى از منكر، وگرنه عُمّال (كارگزاران) اجتماع شما به شرار و بَدان اجتماع تبديل مي‌‏شوند و آن وقت اگر در گوشه‏‌هاى اجتماع هم آدم خوبى پيدا بشود و هميشه دعا كند، يا همواره به خير و نيكى دعوت كند، گوش كسى به دعوت آنها بدهكار نيست. چون آن قدر كه عمال و كارگزاران جامعه به فكر و عمل جامعه جهت مي‌‏دهند، خطبا و داعيان جامعه نمي‌‏توانند آن اندازه به فكر و عمل جامعه جهت بدهند. در اين احاديث دقت كنيد. احاديث مختلفى نقل كردم. از پيغمبر نقل شد، از على عليه‏السلام نقل شد، از على بن موسى الرضا عليه السلام نقل شد يعنى در تمام ادوار يك مطلب و يك تعليم است؛ هم در دوران پيغمبر، هم در دوران على عليه‏السلام، هم در دوران امام رضا عليه السلام مسأله يكى است. يك قانون ثابت وجود دارد، و عجب قانون ثابتى است! در مطالعاتى كه در اين زمينه داشتيم حتى يك جا هم نتوانستم پيدا كنم كه بگويم در آنجا بر اين قانونمندى استثنا مي‌‏خورد. «لتأمرنَّ بالمعروف و لتنهنَّ عن المنكر او لَيُستعمَلَنَّ عليكم شراركم فيدعوا خياركم فلا يُستجاب لهم.« احساس مي‌‏كنم كه توضيح بيشترى در اين زمينه مفيد است؛ چون اين مسأله از مسائل ظريفِ علمي‌ اجتماعى است.

كمي‌ دقت بفرماييد! دور و بر زندگى خود را نگاه كنيد؛ ببينيد چطور مي‌‏شود كه اگر در جامعه‌اي امر به معروف و نهى از منكر و پاسدارى عمومى از حق و عدل كساد و راكد شد و عملى نشد، نتيجه اجتناب‌‏ناپذيرش اين است كه همه مسئولان و كارگزاران جامعه، آرام آرام به افراد بد آن جامعه تبديل مي‌‏شوند. چرا و چطور؟ وقتى حكومت، حكومت حق و عدل است، وقتى كارهاى اجتماعى و سياست داخلى و خارجى يك جامعه بر محور حق و عدل مي‌‏چرخد، وقتى خصلت و سرشت حكومت يك جامعه خصلت و سرشت الهى، خصلت و سرشت عدل و انصاف و حمايت از حقوق عامه و حق خدا و خلق خداست، در چنين حالتى عناصر خوب و پايبند، عناصرى كه خدا را مي‌‏شناسند، عناصرى كه خداترس‌اند، رغبت مي‌‏كنند تا كارى را در اين حكومت بپذيرند. طبيعى است كه در چنين نظامي‌ وقتى براى هر كارى آگهى كنند اول آدمهاى با پدر و مادر، آدمهايى با پرنسيپ اصولى، آدمهاى خداترس باايمان، آدمهايى كه دلشان در عشق خدمت به خدا و خلق مي‌‏تپد پيشقدم مي‌‏شوند.

نوريان مر نوريان را جاذب‌اند. اما مي‌‏پرسم، اگر حكومت حكومتى باشد كه سرشتش، سرشت عدل، حق، خدانگرى، خداخواهى، خدمت به خالق و خلق نباشد، در چنين نظامي‌ وقتى آگهى استخدام پخش مي‌‏شود اول چه كسانى به آن سمت مي‌‏روند؟ چه كسانى با رغبت بيشتر و با آزادى عمل بيشتر سراغ نام‌نويسى براى قبول يك پست و سمت و منصب مي‌‏روند؟ آنها كه با ايمانترند؟ آنها كه اصوليترند؟ آنها كه مقيدترند؟ آنها كه وظيفه‌‏شناسترند؟ نه! در چنين نظامى از همان اول عناصر پاك و سالم اصلاً رغبت نمي‌‏كنند سراغ كار دولتى بروند. حالا اگر آنها را تشويق كرديم، گفتيم اى آقا بالاخره كار مربوط به اين جامعه است، بالاخره گوشت خودت، پسرت، پدرت، دخترت، مادرت، زير دندان اين پست، اين سمت، اين مسئول، اين رئيس، اين كارمند است؛ بايد بروى و اقلاً در حد خودت در آنجا خدمت كنى؛ لااقل به چهار نفر مراجعه كننده توجه كنى و حق او را رعايت كنى. اگر او را با اين تشويقها آماده كرديم و به سمت كار هل داديم و او هم رفت و مشغول كار شد، و تحت تأثير اين تشويق قرار گرفت و خواست خدمتى كند؛ اما مگر مي‌‏تواند؟! مي‌‏بيند از همان اول كه مي‌‏رود تا پستى را بگيرد مي‌‏گويند اين پست سرقفلى دارد؛ چند مي‌‏دهى؟! خوب، بالاخره پول را يك كارى مي‌‏كنيم. بالاخره مسأله دادن پول را از يك رهبرى، راهنمايى، حاكمى مي‌‏پرسد و تحت شرايط خاصى هم ممكن است يك نفر رهبر و حاكم به او بگويد برو پول بده و كار را بگير. بالاخره به خاطر رسيدن به هدف خدمت به مردم يك لقمه چرب و نرمى هم جلو يك حيوان درنده‌اي كه بالاى سرت ايستاده بينداز. اما فردا مي‌‏بيند كه مسأله به اينجا ختم نمي‌‏شود. توقعات ديگر هم هست. مي‌‏بيند اين مقام بالا از او مي‌‏خواهد حق و ناحق كند؛ از او پورسانت مي‌‏خواهد؛ درصد مي‌‏خواهد؛ از او مي‌‏خواهد به ناحق رأى بدهد؛ از او مي‌‏خواهد ضعيف‏‌كشى و قوى‌‏پايى كند. آن جناب هم ديگر در مي‌‏آيد. بعد مي‌‏آيد فريادش را بر سر آن آقايى مي‌‏زند كه تشويقش كرد و گفت برو. » آقا، چرا گفتى من بروم؟ به من گفتى جهنم برو! من جهنم همين جا پيش چشمم حاضر شده!« چه بايد به او گفت؟ گاهى اوقات كار از اين هم بالاتر مي‌‏رود. مقام مافوق از او يك نوع پذيراييهايى هم مي‌‏خواهد كه براى او غير قابل تحمل و فسادبار است. » هان فلانى! ديشب در فلان شب‌‏نشينى نبودى؛ در فلان پارتى شركت نداشتى؛ به اتاقت كه آمديم چرا ويسكى نبود؟ چرا تو اين قدر امّلى؟ چرا ادب كارمندى ندارى؟ چرا پذيرايى سرت نمي‌‏شود؟ «كفر آقا در مي‌‏آيد! اگر سايه شوم ناموس شر بر زمامدارى جامعه افتاد يك قانونمندى است. هر قدر هم تلاش بكند اين كارها آرام آرام به دست شرار مي‌‏افتد: آدمهاى بد، بي‌بند و بار، بي‌قيد و بند، بي‌‏تقوا، غير اصولى. كارها به صورت اتوماتيك به دست اين قبيل افراد مي‌‏افتد و آدمهايى كه داراى نوعى فضيلت و كمال‌اند خود به خود از گردونه خارج مي‌‏شوند و با تشويق و تبليغ و ترغيب هم نمي‌‏شود آنها را به آن سمت برد.

رفقايى كه اهل تحليل بيشتر باشند مي‌‏توانند مطلب را از اين سرنخ شروع كنند. روايت از امام باقر عليه‏‌السلام است. خيلى جالب است. – آرام آرام كه جلو مي‌‏رويم مي‌‏بينيم كه از بيشتر ائمه در اين زمينه روايات هست و ديگر كسى خيال نمي‌‏كند كه اين مطلب مخصوص شرايط زمان يكى از پيشوايان است.

از ابى عصمت كه قاضى مرو بوده، اين روايت از امام باقر، عليه‏السلام نقل شده است. مي‌‏فرمايد: «قال يكون فى آخر الزمان قومٌ يُتَّبع فيهم قوم مراؤن )الى اَن قال) ولو أضرت الصلوة بساير ما يعملون باموالهم و ابدانهم لرفضوها كما رفضوا أسمي‌ الفرائض و اَشرفها. انّ الامر بالمعروف و النهى عن المنكر فريضة عظيمة بها تقام الفرائض. هنالك يتم غضب اللّه عز و جل عليهم، فيعُمّهم بعقابه، فيهلك الابرار فى دار الاشرار، و الصغار فى دار الكبار. انّ الامرَ بالمعروف والنهى عن المنكر سبيل الانبياء و منهاج الصلحاء، فريضة عظيمة، بها تقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحلّ المكاسب و تُرَدُّ المظالم و تعمَّر الارض، و ينتصف من الاعداء و يستقيم الامر.» اين روايت از طريق جابر از امام باقر، عليه السلام، روايت شده است. در آن دوره‏‌هاى آخر، در آن دوره‏‌هاى انحطاط، مردمي‌ پيدا مي‌‏شوند مريد و دنباله‌‏رو يك دسته ديگر؛ يك دسته مريد و يك دسته مراد. يك دسته دنباله‌‏رو يك مشت آقا و پيشوا. اين مرادها و آقاها، اين پيشواها، كسانى هستند كه در ميدان قرائت و عبادت خيلى خوب مي‌‏درخشند. مردم آنها را افراد خوبى مي‌‏دانند. مراسم مذهبى خيلى اهميت پيدا مي‌‏كند. قرآن‌‏خوانها و برگزاركنندگان مراسم هم خوب مي‌‏درخشند. اما اين عناصر درخشنده كه كارگزاران برگزارى هر چه جالبتر مراسم ظاهرى دين و خوانندگان درون‌‏تهى جالب قرآن كريم‌اند، مردمي‌ هستند خام و بي‌ مخ. چرا؟ چون اينها امر به معروف و نهى از منكر را لازم و واجب نمي‌‏دانند، مگر آنجا كه در هر ضررى بر رويشان بسته باشد. اگر گردى به دامنشان نشيند و اگر از گل بالاتر به ايشان نگويند، آن وقت امر به معروف و نهى از منكر را لازم مي‌‏دانند.

وقتى مي‌‏گويند آقا، چرا امر به معروف و نهى از منكر نمي‌‏كنيد، براى خودشان عذرها، بهانه‏‌ها و مجوزهايى مي‌‏تراشند. اينها مردمي‌ هستند كه اگر روزى نماز هم به منافع مالى يا شخصى و آسايش بدنيشان ضررى برساند و مزاحم منافعشان شود، آن را هم رها مي‌‏كنند؛ همان طور كه شريفترين، پرارجترين و برترين واجبات، يعنى امر به معروف و نهى از منكر را رها كردند. معلوم مي‌‏شود كه برترين تكاليف و واجبات امر به معروف و نهى از منكر است. آگاه باشيد! امر به معروف و نهى از منكر واجبى بزرگ است كه واجبات ديگر در پرتو آن انجام مي‌‏شود و نگهبانى مي‌‏شود. نتيجه اينكه وقتى اين كار را كردند، وقتى اين وضع پيش آمد، آن وقت در چنين شرايطى خشم خداى عزّ و جلّ بر چنين مردمي‌ تمام و كمال به حد اعلا مي‌‏رسد و همه را در برمي‌‏گيرد؛ در نتيجه، نيكان در سراى بدان نابود مي‌‏شوند و حتى اگر چند آدم خوب هم هستند مشمول اين عقاب مي‌‏گردند و كودكان بي‌‏گناه، در سرزمين بزرگان بي‌‏تعهد و بي‌‏تفاوت نابود مي‌‏شوند.

امر به معروف و نهى از منكر راه و روش انبياست. روش نيكان و شايستگان و صلحاست. واجبى بس بزرگ است كه واجبات ديگر به بركت آن انجام شدنى است. امنيت راهها، (ببيند امر به معروف و نهى از منكر تا كجا مي‌‏رود!) امنيت راهها، رو به راه بودن و حلال بودن كسب و كارها، بي‌‏غل و غش بودن كسب و كارها در پرتو آن به دست مي‌‏آيد؛ ستمها و تجاوزها در پرتو آن برطرف مي‌‏شود؛ حقوق از دست رفته در پرتو آن به صاحبانش باز مي‌‏گردد؛ آبادى و عمران زمين در پرتو آن به دست مي‌‏آيد؛ انتقام از دشمنان در پرتو آن گرفته مي‌‏شود؛ كار اجتماع، امر اجتماع و زمامدارى اجتماع در پرتو آن سرراست مي‌‏شود. مي‌‏بينيد شعاع عمل و اثر امر به معروف و نهى از منكر تا كجا مي‌‏رود! مسائل معنوى، حيات روحى جامعه، مسائل اخلاقى، فضيلت، عدالت اجتماعى و عدالت اقتصادى، امنيت و سلامت و روال زندگى در گرو چيست؟ در گرو جنبيدن و احساس تعهد كردن و امر به معروف و نهى از منكر را كوچك و ساده نشمردن.

روايتى ديگرى هست كه هم در نهج‌‏البلاغه آمده و هم در كتاب وسائل. «و اِنَّ الامرَ بالمعروفِ و النهىَ عن المنكر لخُلقان من خُلق اللّه سبحانه و انهما لا يُقَرّبان مِن اجل و لا يَنقُصان مِن رزقٍ.(34)» امر به معروف و نهى از مكر از كتاب خداى عز و جل است. »ان اللّه يأمر بالعدل و الاحسان و ينهى عن الفحشاء و المنكر و البغى.(35)»

بدانيد امر به معروف و نهى از منكر نه اجل و مرگ را نزديك مي‌‏كند نه رزق و روزى را مي‌‏كاهد! اى انسان، اين قدر در دايره زندگى‏ات تنگ‌‏نظر مباش! وظيفه‌‏گزار باش! خدا از بنده بيچاره زبون خوار كه به خوارى تن در مي‌‏دهد خوشش نمي‌‏آيد؛ بنده‌اي كه از مرگ يا تنگى زندگى و معيشت مي‌‏ترسد.

روايتى است از پيغمبر اكرم، صلوات اللّه و سلامه عليه، در جلد يازدهم وسائل صفحه 397 آمده است: «قال النبى، صلى اللّه عليه و اله و سلّم، انّ اللّه عَزّ و جلّ، ليبغض المؤمن الضعيف الذى لا دين له. فقيل: و ما المؤمن الضعيف الذى لا دين له؟ قال: الذى لا ينهى عن المنكر.» خدا از بنده مؤمنى كه ضعيف و زبون و خوار است و دين ندارد بدش مي‌‏آيد. مؤمنى كه دين ندارد! شنونده‏‌ها تعجب كردند؛ عرض كردند يا رسول اللّه، كيست آن مؤمنى كه دين ندارد؟ فرمود آن انسانى كه در صف مؤمنان است اما مؤمنى است بي‌‏تفاوت و بي‌‏رگ؛ نهى از منكر نمي‌‏كند؛ هر چيز بد و زشتى در برابر ديدگانش بود بي‌‏تفاوت از كنار آن رد مي‌‏شود.

در روايت ديگرى از امام صادق عليه السلام… ببينيد امام صادق در عصر خودش امر به معروف و نهى از منكر را مسئول چه وظيفه بزرگ و عهده‌دار كدام نقش حساس معرفى مي‌‏كند. روايت از امام صادق است – لابد اگر نمي‌‏گفتم از امام صادق است شما فكر مي‌‏كرديد از امام على در زمانى است كه شمشير به دست دارد. على و فرزندان على و پيغمبر پيشواى همه، و قرآن، كتابى كه همه آنها براى تبليغ و ابلاغ و تبيين آن آمدند، همه در اين زمينه هم‏‌صدا هستند.

روايت امام صادق، عليه‌‏السلام در صفحه 395 از جلد يازده وسائل، روايت شماره 9 مذكور است. روايت اين است: «ما قُدِّست امةٌ لم يُؤخَذ لضعيفها من قويها غير متعتع.» جامعه و امتى كه در آن حق ضعيف از قوى چنان با قدرت گرفته نشود كه قوى با تواضع و خضوع حق ضعيف را به او بپردازد، جامعه‌اي كه چنين شيوه‌اي در آن جارى و سارى نباشد، جامعه مقدس و منزه و پيراسته‌اي نيست، بلكه جامعه‌اي است آلوده. آنها كه فكر مي‌‏كنند فقط يكى دو نفر از ائمه ما ائمه شيعه- هستند كه راستى راستى امامتشان چشمگير است، (امام على و امام حسين) و بقيه انگار همه صلح كلى شده بودند، خوب است كه اين روايات را ببينند. اگر امام صادق در زمان خود رهبر شمشير به دست يك نهضت سازنده چنين نظامي‌ نبود، نه براى آن بود كه به چنين نظامي‌ توجه نداشت و نه اينكه مي‌‏ترسيد جانش را بر سر اين كار بگذارد؛ براى آن بود كه مي‌‏دانست نهضتها گاهى راهى بس دور و دراز دارند تا به ثمر رسند.


دیدگاه‌ها