مردم چيزى را ميخواهند اما براى رسيدن به آن تكان حسابى نميخورند؛ بعد داد و بيداد راه مياندازند و براى محروميت از حق و عدل روضهخوانى ميكنند. اين هم يك جور روضهخوانى است: روضهخوانى و مرثيهخوانى براى اينكه از زندگى زير سايه فرمانروايى حق و عدل محروماند. اين روضه را در مقالاتشان، در اشعارشان، در كتابهايشان، در جلساتشان، در سخنرانيهايشان، در گفتگوهاى دو نفرى و سه نفرى ميخوانند؛ در حالى كه چه بسا همانها كه اين روضه را ميخوانند عملاً خودشان در انحراف زندگى اجتماعى از مسير حق و عدل سهيماند. اينها بايد بدانند از يك چنين روضهخوانى و روضه خواندنها و بعد به دنبال آن دست را تا عاليترين درجه به سوى آسمان بلند كردنها، مطابق نظام عقيده و عمل اسلامي، كارى ساخته نيست.
در جلسه قبل روايتى را خواندم. اين روايت در صفحه 398 از جلد 11 وسائل [الشيعة] چاپ جديد آمده است. روايت هجده از شيخ طوسى رحمة الله عليه است »قال، رُوىَ عن النبى، صلى اللّه عليه و آله و سلم، انّه قال لا تزال امتى بخير ما امروا بالمعروف، و نهوا عن المنكر، و تعاونوا على البرّ، فاذا لم يفعلوا ذلك نزعت منهم البركات، و سلّط بعضهم على بعض، و لم يكن لهم ناصر فىالارض و لا فى السماء.» از پيامبر، صلوات اللّه و سلامه عليه، روايت شده است كه فرمود: امت من (امت اسلام) همواره تا وقتى كه امر به معروف و نهى از منكر كند و در راه برّ و نيكى يار و ياور يكديگر باشد در خير و نيكى و خوبى به سر خواهد برد. اما به محض آنكه اين كارها را رها كردند بركتهاى الهى از آنها برداشته ميشود و گروهى از آنها بر گروه ديگر مسلط و چيره ميشوند. آنگاه نه در زمين و نه در آسمان يار و ياورى برايشان نميماند.
از نهجالبلاغه نيز مطلبى هست كه در ضمن سفارش و وصيت مولى على، عليه السلام، به دو فرزندش حسن و حسين، سلام اللّه عليهما، آمده است. پس از آنكه ضربت مرگبار ابن ملجم بر فرق مبارك وارد آمد، ايشان خطاب به دو فرزندش، و بلكه خطاب به همگان ميگويد: «لا تترُكوا الامرَ بالمعروف و النهىَ عن المنكر فَيُوَلّى عليكم شِرارُكم ثُمّ تَدعونَ فلا يُستَجابُ لَكُم.»(31) امر به معروف و نهى از منكر را ترك مكنيد! اگر امر به معروف و نهى از منكر را ترك كرديد، حكومت در ميان شما به دست مردم پليد بد خواهد افتاد. آنها زمام قدرت و حكومت را در جامعه شما به دست خواهند گرفت؛ آن وقت شما دائماً دعا ميكنيد كه اى خدا، ما را از شر دنيا و آخرت خلاص كن. اما اين از آن دعاهايى است كه اجابت ندارد؛ براى اينكه آن مردمي از شر دنيا و آخرت خلاص ميشوند كه بجنبند. مردمي كه نجنبند، مردمي كه بار مسئوليت را تحمل نكنند، مردمي كه وظيفه بزرگ پاسدارى از حق و قانون را رها كنند، بايد در انتظار قدرتهاى خودكامه بيمبالات نسبت به هر نوع قانون خدايى و خلقى باشند. «لا تتركوا الامر بالمعروف و النهى عن المنكر فيولّى عليكم شراركم ثمّ تَدعونَ فلا يُستَجابُ لكم.«
گاهى اوقات تعبيرهاى قرآن و تعبيرهاى حديث از نظر سبك بيان مطلب قابل ملاحظه و توجه است. به اين معنا كه گاهى طرز تنظيم عبارت در بيان يك مطلب بيشتر در صدد بيان يكى از سنتهاى خدا و قانونمنديهاى ثابت اجتماع است. در آيات قرآن و در احاديث اين موضوع زياد به چشم ميخورد. اين عبارت نهجالبلاغه با همان شيوه بيان يك قانون اجتماعى و قانونمندى از اين مطلب ياد ميكند. امر به معروف و نهى از منكر را رها نكنيد، چون در اين حالت نتيجه اجتنابناپذير اين خواهد بود كه شرار شما والى و زمامدار و فرمانروا و داراى قدرت در ميان شما ميشوند. اين يك قانونمندى است. برخوردارى از حكومت حق و عدل مشروط است به رعايت كامل امر به معروف و نهى از منكر. هر نوع قدرتى را كه شما در جامعه فرض كنيد در معرض خطر انحراف از حق است. اين شما و جامعه هستيد كه بايد با توجه به اهميت و نقش بسيار مؤثر صاحبان قدرت و كسانى كه بر منصبهاى گوناگون اجتماعى تكيه زدهاند در سعادت خود بكوشيد. فرد فرد شما بايد بدانيد راه رسيدن به سعادت و راه رسيدن به حكومت حق و عدل اين است كه شما از طريق امر به معروف و نهى از منكر به چنين هدفى برسيد.
قانونمندى بعدى مربوط به وقتى است كه مردم چيزى را ميخواهند اما براى رسيدن به آن تكان حسابى نميخورند؛ بعد داد و بيداد راه مياندازند و براى محروميت از حق و عدل روضهخوانى ميكنند. اين هم يك جور روضهخوانى است: روضهخوانى و مرثيهخوانى براى اينكه از زندگى زير سايه فرمانروايى حق و عدل محروماند. اين روضه را در مقالاتشان، در اشعارشان، در كتابهايشان، در جلساتشان، در سخنرانيهايشان، در گفتگوهاى دو نفرى و سه نفرى ميخوانند؛ در حالى كه چه بسا همانها كه اين روضه را ميخوانند عملاً خودشان در انحراف زندگى اجتماعى از مسير حق و عدل سهيماند. اينها بايد بدانند از يك چنين روضهخوانى و روضه خواندنها و بعد به دنبال آن دست را تا عاليترين درجه به سوى آسمان بلند كردنها، مطابق نظام عقيده و عمل اسلامي، كارى ساخته نيست.
»تدعون» قانونمندى بعدى است. ميافتيد به دعا كردن؛ خواه اين دعا به سوى خدا باشد، خواه خواهش و التماس از قدرتهاى ديگر؛ نتيجه يكى است: «لا يستجاب لكم». چقدر اين مطلب شبيه و نزديك است به يكى از قانونمنديهاى اجتماعى جامعهشناسى علمي پيشرفته امروز كه ميگويد اصلاحات و انقلابها قابل صادر كردن و وارد كردن از خارج نيست. هيچ گاه هيچ كس نميتواند دگرگونيهاى آرام و اصلاحاتى و رفرمي، يا دگرگونيهاى تند و ريشهدار و سريع و انقلابى را از جاى ديگر به جامعهاي صادر كند يا از جامعهاي آن را وارد كند. اين خود آن جامعه است كه بايد دگرگون شود تا نظامش دگرگون شود – : »انّ اللّه لا يغير ما بقوم حتى يغيّروا ما بانفسهم«(32).
حديث ديگر حديثى است كه آن هم در وسايل، در جلد يازده صفحه 394، از امام هشتم على بن موسى الرضا، سلام اللّه عليهما. در اين حديث هم همين مضمون از امام رضا آمده است: «لتأمرنَّ بالمعروف و لتنهنّ عن المنكر، او لَيُستعمَلَنَّ عليكم شرارُكم فيدعوا خيارُكم فلا يُستجابُ لهم.» امر به معروف خواهيد كرد و نهى از منكر، وگرنه عُمّال (كارگزاران) اجتماع شما به شرار و بَدان اجتماع تبديل ميشوند و آن وقت اگر در گوشههاى اجتماع هم آدم خوبى پيدا بشود و هميشه دعا كند، يا همواره به خير و نيكى دعوت كند، گوش كسى به دعوت آنها بدهكار نيست. چون آن قدر كه عمال و كارگزاران جامعه به فكر و عمل جامعه جهت ميدهند، خطبا و داعيان جامعه نميتوانند آن اندازه به فكر و عمل جامعه جهت بدهند. در اين احاديث دقت كنيد. احاديث مختلفى نقل كردم. از پيغمبر نقل شد، از على عليهالسلام نقل شد، از على بن موسى الرضا عليه السلام نقل شد يعنى در تمام ادوار يك مطلب و يك تعليم است؛ هم در دوران پيغمبر، هم در دوران على عليهالسلام، هم در دوران امام رضا عليه السلام مسأله يكى است. يك قانون ثابت وجود دارد، و عجب قانون ثابتى است! در مطالعاتى كه در اين زمينه داشتيم حتى يك جا هم نتوانستم پيدا كنم كه بگويم در آنجا بر اين قانونمندى استثنا ميخورد. «لتأمرنَّ بالمعروف و لتنهنَّ عن المنكر او لَيُستعمَلَنَّ عليكم شراركم فيدعوا خياركم فلا يُستجاب لهم.« احساس ميكنم كه توضيح بيشترى در اين زمينه مفيد است؛ چون اين مسأله از مسائل ظريفِ علمي اجتماعى است.
كمي دقت بفرماييد! دور و بر زندگى خود را نگاه كنيد؛ ببينيد چطور ميشود كه اگر در جامعهاي امر به معروف و نهى از منكر و پاسدارى عمومى از حق و عدل كساد و راكد شد و عملى نشد، نتيجه اجتنابناپذيرش اين است كه همه مسئولان و كارگزاران جامعه، آرام آرام به افراد بد آن جامعه تبديل ميشوند. چرا و چطور؟ وقتى حكومت، حكومت حق و عدل است، وقتى كارهاى اجتماعى و سياست داخلى و خارجى يك جامعه بر محور حق و عدل ميچرخد، وقتى خصلت و سرشت حكومت يك جامعه خصلت و سرشت الهى، خصلت و سرشت عدل و انصاف و حمايت از حقوق عامه و حق خدا و خلق خداست، در چنين حالتى عناصر خوب و پايبند، عناصرى كه خدا را ميشناسند، عناصرى كه خداترساند، رغبت ميكنند تا كارى را در اين حكومت بپذيرند. طبيعى است كه در چنين نظامي وقتى براى هر كارى آگهى كنند اول آدمهاى با پدر و مادر، آدمهايى با پرنسيپ اصولى، آدمهاى خداترس باايمان، آدمهايى كه دلشان در عشق خدمت به خدا و خلق ميتپد پيشقدم ميشوند.
نوريان مر نوريان را جاذباند. اما ميپرسم، اگر حكومت حكومتى باشد كه سرشتش، سرشت عدل، حق، خدانگرى، خداخواهى، خدمت به خالق و خلق نباشد، در چنين نظامي وقتى آگهى استخدام پخش ميشود اول چه كسانى به آن سمت ميروند؟ چه كسانى با رغبت بيشتر و با آزادى عمل بيشتر سراغ نامنويسى براى قبول يك پست و سمت و منصب ميروند؟ آنها كه با ايمانترند؟ آنها كه اصوليترند؟ آنها كه مقيدترند؟ آنها كه وظيفهشناسترند؟ نه! در چنين نظامى از همان اول عناصر پاك و سالم اصلاً رغبت نميكنند سراغ كار دولتى بروند. حالا اگر آنها را تشويق كرديم، گفتيم اى آقا بالاخره كار مربوط به اين جامعه است، بالاخره گوشت خودت، پسرت، پدرت، دخترت، مادرت، زير دندان اين پست، اين سمت، اين مسئول، اين رئيس، اين كارمند است؛ بايد بروى و اقلاً در حد خودت در آنجا خدمت كنى؛ لااقل به چهار نفر مراجعه كننده توجه كنى و حق او را رعايت كنى. اگر او را با اين تشويقها آماده كرديم و به سمت كار هل داديم و او هم رفت و مشغول كار شد، و تحت تأثير اين تشويق قرار گرفت و خواست خدمتى كند؛ اما مگر ميتواند؟! ميبيند از همان اول كه ميرود تا پستى را بگيرد ميگويند اين پست سرقفلى دارد؛ چند ميدهى؟! خوب، بالاخره پول را يك كارى ميكنيم. بالاخره مسأله دادن پول را از يك رهبرى، راهنمايى، حاكمى ميپرسد و تحت شرايط خاصى هم ممكن است يك نفر رهبر و حاكم به او بگويد برو پول بده و كار را بگير. بالاخره به خاطر رسيدن به هدف خدمت به مردم يك لقمه چرب و نرمى هم جلو يك حيوان درندهاي كه بالاى سرت ايستاده بينداز. اما فردا ميبيند كه مسأله به اينجا ختم نميشود. توقعات ديگر هم هست. ميبيند اين مقام بالا از او ميخواهد حق و ناحق كند؛ از او پورسانت ميخواهد؛ درصد ميخواهد؛ از او ميخواهد به ناحق رأى بدهد؛ از او ميخواهد ضعيفكشى و قوىپايى كند. آن جناب هم ديگر در ميآيد. بعد ميآيد فريادش را بر سر آن آقايى ميزند كه تشويقش كرد و گفت برو. » آقا، چرا گفتى من بروم؟ به من گفتى جهنم برو! من جهنم همين جا پيش چشمم حاضر شده!« چه بايد به او گفت؟ گاهى اوقات كار از اين هم بالاتر ميرود. مقام مافوق از او يك نوع پذيراييهايى هم ميخواهد كه براى او غير قابل تحمل و فسادبار است. » هان فلانى! ديشب در فلان شبنشينى نبودى؛ در فلان پارتى شركت نداشتى؛ به اتاقت كه آمديم چرا ويسكى نبود؟ چرا تو اين قدر امّلى؟ چرا ادب كارمندى ندارى؟ چرا پذيرايى سرت نميشود؟ «كفر آقا در ميآيد! اگر سايه شوم ناموس شر بر زمامدارى جامعه افتاد يك قانونمندى است. هر قدر هم تلاش بكند اين كارها آرام آرام به دست شرار ميافتد: آدمهاى بد، بيبند و بار، بيقيد و بند، بيتقوا، غير اصولى. كارها به صورت اتوماتيك به دست اين قبيل افراد ميافتد و آدمهايى كه داراى نوعى فضيلت و كمالاند خود به خود از گردونه خارج ميشوند و با تشويق و تبليغ و ترغيب هم نميشود آنها را به آن سمت برد.
رفقايى كه اهل تحليل بيشتر باشند ميتوانند مطلب را از اين سرنخ شروع كنند. روايت از امام باقر عليهالسلام است. خيلى جالب است. – آرام آرام كه جلو ميرويم ميبينيم كه از بيشتر ائمه در اين زمينه روايات هست و ديگر كسى خيال نميكند كه اين مطلب مخصوص شرايط زمان يكى از پيشوايان است.
از ابى عصمت كه قاضى مرو بوده، اين روايت از امام باقر، عليهالسلام نقل شده است. ميفرمايد: «قال يكون فى آخر الزمان قومٌ يُتَّبع فيهم قوم مراؤن )الى اَن قال) ولو أضرت الصلوة بساير ما يعملون باموالهم و ابدانهم لرفضوها كما رفضوا أسمي الفرائض و اَشرفها. انّ الامر بالمعروف و النهى عن المنكر فريضة عظيمة بها تقام الفرائض. هنالك يتم غضب اللّه عز و جل عليهم، فيعُمّهم بعقابه، فيهلك الابرار فى دار الاشرار، و الصغار فى دار الكبار. انّ الامرَ بالمعروف والنهى عن المنكر سبيل الانبياء و منهاج الصلحاء، فريضة عظيمة، بها تقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحلّ المكاسب و تُرَدُّ المظالم و تعمَّر الارض، و ينتصف من الاعداء و يستقيم الامر.» اين روايت از طريق جابر از امام باقر، عليه السلام، روايت شده است. در آن دورههاى آخر، در آن دورههاى انحطاط، مردمي پيدا ميشوند مريد و دنبالهرو يك دسته ديگر؛ يك دسته مريد و يك دسته مراد. يك دسته دنبالهرو يك مشت آقا و پيشوا. اين مرادها و آقاها، اين پيشواها، كسانى هستند كه در ميدان قرائت و عبادت خيلى خوب ميدرخشند. مردم آنها را افراد خوبى ميدانند. مراسم مذهبى خيلى اهميت پيدا ميكند. قرآنخوانها و برگزاركنندگان مراسم هم خوب ميدرخشند. اما اين عناصر درخشنده كه كارگزاران برگزارى هر چه جالبتر مراسم ظاهرى دين و خوانندگان درونتهى جالب قرآن كريماند، مردمي هستند خام و بي مخ. چرا؟ چون اينها امر به معروف و نهى از منكر را لازم و واجب نميدانند، مگر آنجا كه در هر ضررى بر رويشان بسته باشد. اگر گردى به دامنشان نشيند و اگر از گل بالاتر به ايشان نگويند، آن وقت امر به معروف و نهى از منكر را لازم ميدانند.
وقتى ميگويند آقا، چرا امر به معروف و نهى از منكر نميكنيد، براى خودشان عذرها، بهانهها و مجوزهايى ميتراشند. اينها مردمي هستند كه اگر روزى نماز هم به منافع مالى يا شخصى و آسايش بدنيشان ضررى برساند و مزاحم منافعشان شود، آن را هم رها ميكنند؛ همان طور كه شريفترين، پرارجترين و برترين واجبات، يعنى امر به معروف و نهى از منكر را رها كردند. معلوم ميشود كه برترين تكاليف و واجبات امر به معروف و نهى از منكر است. آگاه باشيد! امر به معروف و نهى از منكر واجبى بزرگ است كه واجبات ديگر در پرتو آن انجام ميشود و نگهبانى ميشود. نتيجه اينكه وقتى اين كار را كردند، وقتى اين وضع پيش آمد، آن وقت در چنين شرايطى خشم خداى عزّ و جلّ بر چنين مردمي تمام و كمال به حد اعلا ميرسد و همه را در برميگيرد؛ در نتيجه، نيكان در سراى بدان نابود ميشوند و حتى اگر چند آدم خوب هم هستند مشمول اين عقاب ميگردند و كودكان بيگناه، در سرزمين بزرگان بيتعهد و بيتفاوت نابود ميشوند.
امر به معروف و نهى از منكر راه و روش انبياست. روش نيكان و شايستگان و صلحاست. واجبى بس بزرگ است كه واجبات ديگر به بركت آن انجام شدنى است. امنيت راهها، (ببيند امر به معروف و نهى از منكر تا كجا ميرود!) امنيت راهها، رو به راه بودن و حلال بودن كسب و كارها، بيغل و غش بودن كسب و كارها در پرتو آن به دست ميآيد؛ ستمها و تجاوزها در پرتو آن برطرف ميشود؛ حقوق از دست رفته در پرتو آن به صاحبانش باز ميگردد؛ آبادى و عمران زمين در پرتو آن به دست ميآيد؛ انتقام از دشمنان در پرتو آن گرفته ميشود؛ كار اجتماع، امر اجتماع و زمامدارى اجتماع در پرتو آن سرراست ميشود. ميبينيد شعاع عمل و اثر امر به معروف و نهى از منكر تا كجا ميرود! مسائل معنوى، حيات روحى جامعه، مسائل اخلاقى، فضيلت، عدالت اجتماعى و عدالت اقتصادى، امنيت و سلامت و روال زندگى در گرو چيست؟ در گرو جنبيدن و احساس تعهد كردن و امر به معروف و نهى از منكر را كوچك و ساده نشمردن.
روايتى ديگرى هست كه هم در نهجالبلاغه آمده و هم در كتاب وسائل. «و اِنَّ الامرَ بالمعروفِ و النهىَ عن المنكر لخُلقان من خُلق اللّه سبحانه و انهما لا يُقَرّبان مِن اجل و لا يَنقُصان مِن رزقٍ.(34)» امر به معروف و نهى از مكر از كتاب خداى عز و جل است. »ان اللّه يأمر بالعدل و الاحسان و ينهى عن الفحشاء و المنكر و البغى.(35)»
بدانيد امر به معروف و نهى از منكر نه اجل و مرگ را نزديك ميكند نه رزق و روزى را ميكاهد! اى انسان، اين قدر در دايره زندگىات تنگنظر مباش! وظيفهگزار باش! خدا از بنده بيچاره زبون خوار كه به خوارى تن در ميدهد خوشش نميآيد؛ بندهاي كه از مرگ يا تنگى زندگى و معيشت ميترسد.
روايتى است از پيغمبر اكرم، صلوات اللّه و سلامه عليه، در جلد يازدهم وسائل صفحه 397 آمده است: «قال النبى، صلى اللّه عليه و اله و سلّم، انّ اللّه عَزّ و جلّ، ليبغض المؤمن الضعيف الذى لا دين له. فقيل: و ما المؤمن الضعيف الذى لا دين له؟ قال: الذى لا ينهى عن المنكر.» خدا از بنده مؤمنى كه ضعيف و زبون و خوار است و دين ندارد بدش ميآيد. مؤمنى كه دين ندارد! شنوندهها تعجب كردند؛ عرض كردند يا رسول اللّه، كيست آن مؤمنى كه دين ندارد؟ فرمود آن انسانى كه در صف مؤمنان است اما مؤمنى است بيتفاوت و بيرگ؛ نهى از منكر نميكند؛ هر چيز بد و زشتى در برابر ديدگانش بود بيتفاوت از كنار آن رد ميشود.
در روايت ديگرى از امام صادق عليه السلام… ببينيد امام صادق در عصر خودش امر به معروف و نهى از منكر را مسئول چه وظيفه بزرگ و عهدهدار كدام نقش حساس معرفى ميكند. روايت از امام صادق است – لابد اگر نميگفتم از امام صادق است شما فكر ميكرديد از امام على در زمانى است كه شمشير به دست دارد. على و فرزندان على و پيغمبر پيشواى همه، و قرآن، كتابى كه همه آنها براى تبليغ و ابلاغ و تبيين آن آمدند، همه در اين زمينه همصدا هستند.
روايت امام صادق، عليهالسلام در صفحه 395 از جلد يازده وسائل، روايت شماره 9 مذكور است. روايت اين است: «ما قُدِّست امةٌ لم يُؤخَذ لضعيفها من قويها غير متعتع.» جامعه و امتى كه در آن حق ضعيف از قوى چنان با قدرت گرفته نشود كه قوى با تواضع و خضوع حق ضعيف را به او بپردازد، جامعهاي كه چنين شيوهاي در آن جارى و سارى نباشد، جامعه مقدس و منزه و پيراستهاي نيست، بلكه جامعهاي است آلوده. آنها كه فكر ميكنند فقط يكى دو نفر از ائمه ما ائمه شيعه- هستند كه راستى راستى امامتشان چشمگير است، (امام على و امام حسين) و بقيه انگار همه صلح كلى شده بودند، خوب است كه اين روايات را ببينند. اگر امام صادق در زمان خود رهبر شمشير به دست يك نهضت سازنده چنين نظامي نبود، نه براى آن بود كه به چنين نظامي توجه نداشت و نه اينكه ميترسيد جانش را بر سر اين كار بگذارد؛ براى آن بود كه ميدانست نهضتها گاهى راهى بس دور و دراز دارند تا به ثمر رسند.