اگر قرار شود حرکت انقلاب صرفاً به سوی سفت گرفتن هدایت شود، این خطرناک است. خطری که در آن نهفته این است که انقلاب ما به زودی به یک فاشیسم ضد اسلامی تبدیل میشود. به یک استالینیسمی که خود نوعی از فاشیسم است با ویژگیهای خاصش تبدیل میشود. ما نمیخواهیم اینطوری شود. نمیخواهیم چون نظامتان نمیخواهد. اسلام هم نمیخواهد. اسلام اساسش بر این است که انسان باید آزادانه و آگاهانه شکفته شود. حرکت ما به سوی نفی انتخاب آزادانه و آگاهانه، که تنها پایه اصلی از پایههای انسان در اسلام و جهانبینی اسلام است، منحرف نشود
شهید دکتر بهشتی پیش از اینکه به عنوان یکی از رهبران انقلابی و معماران نظام جمهوری اسلامی شناخته شود، همواره به عنوان یک معلم و مربی بزرگ شناخته میشد. برای بهشتی مهم این بود که این انقلاب بتواند به اهداف عالی و جهتهای تعیین شده اخلاقی سیاسی خود برسد و نمونه کوچکی از یک جامعه سالم، هدفدار و منظم و سازنده به مخاطبان درون و بیرون خود نشان دهد. شهید بهشتی از این رو اهتمام خود را بر توجه به رسالت و فعالیت معلمان و مربیانی گذاشته بود که ساختن نسل آینده را در ید آنان میدید. بهشتی میکوشید این مربیان را از دو رسالت جدی و سرنوشت ساز آگاه کند تا نسل انقلاب با بینش روشنی رشد کند و از انسانهای سالمی تغزیه نماید. او با رهاسازی و بی تفاوتی صرف و با اجبار و محدودیت بی قاعده و سلیقهای و محدودیت آزادی مخالف بود و این هشدارها را به صراحت به دوستان خود منتقل کرد. شهید دکتر بهشتی در این سخنرانی که به تاریخ 19/6/59 در محل سمینار معلمین ایراد شده به شدت با روشهای فاشیستی و محدودیت انتخاب آزاد افراد در جامعه و مدرسه مخالفت میکند و بکارگیری این روشها را از جمله راههای غلط و ناروای تربیتی سیاسی در نظام انقلابی جدید میداند. به عقیده بهشتی جمهوری اسلامی باید همواره و با آغوش باز از میزگرد و پرسش و پاسخ برای پاسخگویی به پرسشها و درگیریهای فکری مخالفین و منتقدین و نیز ایجاد تریبون برای اعلام نظرات و سخنان مخالفان خود استقبال کند و اجرای آن را در زمره وظایف خود بداند. توجه به زمان این سخنرانی و رجوع به مطبوعات سالهای صدر انقلاب برای درک شرایط تاریخی نشان میدهد که نظام در شرایط استقرار نیست. با اینهمه دکتر بهشتی نسبت به بازگشت استبداد و زنده شدن فاشیسم هشدار میدهد. این سخنرانی در زمانی انجام شده که هنوز کار جدی در جهت انقلاب فرهنگی صورت نگرفته و فضای دانشگاهها هم اصلا فضای علمی و درسی نبوده است. احزاب و گروهها و جریانات سیاسی به وسیله پوستر و اسلحه و وجود اتاقهای بسیار عملا دانشگاهها را پر کرده و در اختیار خود گرفته بودند و خود دانشگاهها ساعت به ساعت با اعتصابات گروهها و احزاب عمدتا چپ و مجاهدین بسته میشد. اساسا نظمی در دانشگاهها وجود نداشت. برای جلوگیری از فعالیت این گروهها انقلاب فرهنگی آغاز شد و تعطیلی دانشگاهها رخ داد. مدتها پس از شهادت دکتر بهشتی ستاد انقلاب فرهنگی برای بازگشایی دانشگاهها تشکیل شد.
بسمالله الرحمن الرحیم. سلام بر امام و امت، سلام بر شهیدان، سلام بر طالقانی رزمنده و معلم عزیز جامعه انقلابیمان. سلام بر شما برادرها و خواهرهایی که معلمان و مربیان و سازندگان امیدها، اندیشهها و احساسها و وجدانها و گرمیها و نظام انقلابی اسلامیمان هستید.
نقش اصلی شما در تأمین جهت آینده جامعهمان آنقدر مهم است که ما در دیدارهایی که خودمان داریم با دوستانی که بیشتر کار میکنیم، مکرر به یاد این بودهایم که؛ دور افتادهایم. ما از شما دور افتادهایم و احساس خطری میکنیم. این اشتغال ما به صورت تقریباً تمام وقت، وظایفی که بر عهدهمان بوده ما را از یک سنگر عزیز و عظیمی که سالها در آن تلاش میکردیم، دور کرده است. باور کنید در همین هفته گذشته، نه به این مناسبت که سمینار بوده، در همین بحثهای کلی که میکردیم، با برادرمان آقای دکتر باهنر، و آقای خامنهای و آقای هاشمی بحث میکردیم، میگفتیم که: سهم ما در این وظیفه چه شد؟ از دست دارد میرود. دلخوشی ما این است که ما هم یکی از شما هستیم. و گویی کار را میان خودمان تقسیم کردهایم. یک جاهایی باید شماها باشید، وظیفه را بر عهده ما گذاشتید، یک جاهایی هم باید ما باشیم و ما آن وظیفه را بر عهده گرفتیم. وقتی که میآمدیم توفیق این را داشتم که برای اولین بار با این برادرمان آقای دکتر صادقی آشنا بشویم. به ایشان گفتم که قبول این مسئولیت آموزشی ضمن خدمت، از طرف یک برادر مشتاقی مثل ایشان، آرامش میدهد چون این نهادها، نهادهای مهمی هستند.
آموزش ضمن خدمت معنی واقعیش این است که، این همه نیروی انسانی عظیم را که در خدمات ضروری جامعه مشغول کار هستند، اینها را که نمیشود به حال خود رها کرد. طبیعی است که مکتب انقلاب بیش از هر مکتب دیگر به همگان آموخته است. و خود انقلاب بیش از هر عامل دیگر همگان را ساخته است. این درست. این مسئله کلی است. اما وقتی به مسئله فنی رسیدیم، دیگر نمیشود این کار را کرد. آنجا باید تلاشهای منظم داشت، با آهنگ جدید. بسیاری از آنچه از نظر فنی قبلاً آموختهایم، دیگر این روزها کارآیی ندارد. باید یک سلسله شیوههای فنی جدید، متناسب با خط نو جامعهمان جانشین آن شیوههای قدیمی فرهنگی بکنیم. همهمان میدانیم بسیاری از شیوههای تربیت و تعلیم و تدریس و حتی شیوههای آزمایش که در طول این سالها، به عنوان درسهای علوم تربیتی در دانشکده یا در دانشسرا، به ما یاد داده شده بود، اینها متناسب با ایدئولوژیهای دیگر بود و از آنها مایه گرفته بود، چون ما مصرفکننده بودیم دیگر! همه جا ما مصرف میکردیم. در تمام این نوشتههای اساتید و گروههای تحقیقی در زمینه مسائل تربیتی ببینید، چند درصد مطلب خودمانی که از مغز خود ما و در رابطه با نیازهای خود ما برآمده باشد پیدا میکنید؟ تازه همانهایی هم که از مغز خود ما و در رابطه با نیازهای خود ما برآمده است ثمره یک شجره به تمام معنا، طبیه نبوده است. ثمره یک شجره پیوند خورده بوده. اگر خیلی بخواهیم با تکریم و تقدیس از او یاد کنیم، باید بگوئیم یک درخت بومی که از ده جا به جای دیگر پیوندش کرده بودند. میوهاش چی میشود؟ خیلی خوشبینانه اگر بخواهیم تعبیر کنیم. بنابراین بیشک ما به یک انقلاب فرهنگی عمیق نیاز داریم. محال است یک جامعهای بگوید من بدون انقلاب فرهنگی مستقل شدهام. محال است. همانطور که اصل این انقلاب اجتماعی بود، یعنی اول جامعه ما انقلاب فرهنگی کرد بعد انقلاب اجتماعی و سیاسی، همینطور هم در تداوم انقلاب است. خوب ملاحظه میفرمائید. فرهنگ در یک جامعه بار اصلیش به دوش شماهاست، نه به دوش دانشگاه. بچهها تا وقتی میآیند دانشگاه خیلی شکل گرفتهاند. رادیو و تلویزیون، مطبوعات، مهدکودکها، دبستانها، دبیرستانها، اینها سازندههای اصلی فرهنگ جامعه هستند. دانشگاه جای تحقیق و ساختن محققان است. جای ساختن کارهای فنی است. البته آنجا هم خیلی میشود کار کرد و خیلی میشود شکل داد.
امواج فکری و اجتماعی در دانشگاهها، در جامعه ما و بخصوص، در مقطع و مرحلهای که ما در آن زندگی میکنیم، بسیار پرنقش هستند. اما نقشی روی نقش، نه نقشی روی بینقشی. در حالیکه نقشهای قبلی، عموماً نقشی روی بینقشی است و آن خیلی بیشتر میتواند تعیینکننده باشد. این است که نهادهایی از سازمانهای آموزشی که مسئولیت مستقیم هدایت و فراهم کردن ابزار و زمینه برای این تغییرهای بنیادی را بر عهده دارند بار مسئولیتشان این روزها خیلی سنگین است. آقای صادقی و همکاران، برادرها و خواهرها! سعی کنید کادری در حدود 300 نفر، به صورت پراکنده در سطح کشور که عدهای از آنها در حد نیاز، در تهران در واحد مرکزی باشند و بقیه پراکنده در استانها و شهرها، به صورت یک شبکه نیرومند موم خالص بوجود بیاورید، فداکار و فعال و مجاهد. ما آن را میخواهیم. یک دانه غیرفعال را به اینجا نپذیرید. ما اصلاً خسته شدیم از دست این ادارهنشینها! ظهر شده، وقت ناهار است میخواهم بروم. و صبح هم، تا آن آخرین لحظات نمیآید. ما امروز احتیاج داریم به برادران و خواهرانی که صبح بلند میشود، بگوید برویم دنبال کار، شب نیمه جان به رختخواب بیفتد، تازه اگر رختخوابی باشد و الا همین روی زمین، روی فرش. امروز جامعه ما نیاز دارد به این تیپ افراد و الحمدالله فراوانند. خدا را شکر. از برکات این انقلاب اینگونه انسانها هستند بخصوص در نسل عزیز جوان ما و امید همه به اینهاست. تکیه هم روی اینهاست، سرمایههای خدایی آنها هستند. و ما بر خدا توکل داریم و بر این نیروهای خدادادی. این است که امیدوارم این نقش بسیار موثر آموزش ضمن خدمت با همکاری برادر و خواهرهای اینطوری دنبال شود و اگر زوجهای اینطوری باشد بهتر است. زن و شوهرهایی باشند که حتی بروند، دنبال این کارها که دیگر از هم گله نکنند و به فکر خانه و این حرفها حالا حالاها نباشند. اگر بچهای داشته باشند، خوب برای بچه باید یک فکری کرد.
حرکت زیربنایی انقلاب فرهنگی از راههای اصلی، از جمله راه آموزش ضمن خدمت باید دنبال شود و با سرعت برود جلو و ای کاش! اینکه میگویم ای کاش از ته قلبم میگویم، ای کاش! فراغتی بود و فرصتی بود تا اگر ماها، چیزی، اندوختهای و تجربهای داریم که میتوانیم در خدمت این حرکت قرار دهیم، اینجا هم سهیم در این حرکت بودیم. و اگر فراغتی برای یک هفته دست میداد من آنچه در حافظه دارم به روی نوار میگویم و در اختیار خواهم گذاشت. من به عنوان نمک آشی، در این سرمایهگذاری عظیم و خداپسندانه شرکت کرده باشم.
مسئله تربیت، برادرها! و خواهرها! مسئلهای نیست که با آن شوخی بکنیم. جامعه ما الان در یک مقطعی است که خیلی باید مواظب باشیم. در عین فرصت کوتاهی که دارم، چون ممکن است احیاناً سؤالاتی هم داشته باشید، یک مقدار روی این نکته مطالبی را عرض میکنم بعد هم بحث را میبرم روی سؤالات.
ما یک نکته حساس الان داریم، بنده این نکته را خدمتتان مطرح میکنم، به عنوان آغاز. اگر قبلاً مطرح نشده باشد و ادامهاش به عهده شماست.
ما الان در یک مقطعی هستیم، نه میشود خیلی شل بگذاری، و نه صحیح است به سمت خیلی سفت گرفتن و حرکت را از مسیر اصلیش منحرف کردن. تکرار میکنم:
در این مقطعی که هستیم، نه میشود خیلی شل داد و نه میشود حرکت را به سوی سفت گرفتن هدایت کرد. اول معنای دومی را عرض کنم و بعد معنای اولی.
در این روش دوم، اگر قرار شود حرکت انقلاب صرفاً به سوی سفت گرفتن هدایت شود، این خطرناک است. خطری که در آن نهفته این است که انقلاب ما به زودی به یک فاشیسم ضد اسلامی تبدیل میشود. به یک استالینیسمی که خود نوعی از فاشیسم است با ویژگیهای خاصش تبدیل میشود. ما نمیخواهیم اینطوری شود. نمیخواهیم چون نظامتان نمیخواهد. اسلام هم نمیخواهد. اسلام اساسش بر این است که انسان باید آزادانه و آگاهانه شکفته شود و تربیت معنایش همین است. اساس اسلام این است که انسان باید آزادانه و آگاهانه شکفته شود. کی گفته که ما باید اجازه دهیم در جریان انقلاب و حرکتهای پس از آن، زمینههای سنگرهایی آزادانه و آگاهانه رو به نابودی برود. این خطر دوم. من به عنوان یک برادر و فرد متعهدانه میگویم که تا آخرین حد حضور و توان بر سر این اصل، دهها سال است که از آن سخن گفتهایم و دربارهاش نوشتهایم، ایستادهایم. منطق اصلی اسلام همان منطق «لا اکراه فی الدین قدتبین الرشد من القی. و من یکفر بالطاغوت و یومن بالله. فقداستمسک باالعروه الوثقی لانفصام لها» است.
منطق: انا هدینا السبیل اما شاکراً و اما کفوراً.
منطق: و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر. هر که میخواهد ایمان بیاورد و هر که نمیخواهد کفر کند. منطق قرآن انتخاب است میان الرشد من القی و هدایت، انا هدینا السبیل، حق در برابر دیدگان و ضمیر و وجدان آدمیان است، بعدش دیگر انتخاب است. انتخاب افراد خط قرآن ، حرف اسلام است. مگر میشود ما در اینها سهلانگاری کنیم! به هیچ قیمت سهلانگاری در اینجا روا نیست. و روا نخواهیم داشت. این راجع به این دومی؛ سفت گرفتنها، حدش باید مشخص شود. هر وقت دیدی «جامعه به سمت نفی امکانات انتخاب، انتخاب آگاهانه و آزادانه کشانده میشود محکم بایست».
و اما آن اولی! شل دادن. یعنی چی شل بدهیم؟ نمیشود شل داد. امروز انواع فاشیسم بر ما حملهور شده است. انواع فاشیسم و همه بازیچههای فرهنگ بیگانه است و یکی از آنها هم بازیچه فرهنگ ایرانی 2500 ساله است. آن هم از اسلام بیگانه است ولی از این آب و خاک بیگانه نیست. آن یک دانه بومی است و ریشه 2500 ساله دارد که روشن است. شاه رفت و مرد ولی روحیه و شیوه او در رفتار بسیاری از کسان همچنان متجلی است. خوششان میآید با همان روحیه بروند و بیایند. با همان تشریفات زندگی کنند، یا همانگونه با مردم برخورد کنند. با همان کلمات و تعبیرات بگویند و بنویسند. فراوان است.
حالا حالا ما باید نیرو صرف کنیم تا این بقایای روحیه شاهنشاهی را از این کشور شاهنشاهی زده ریشهکن کنیم. بخصوص در نهادهای نظامی و انتظامی که آنجا با خود پیچیدگیها دارند. آنچا چه کنیم که انضباط نظامی و انضباط پلیسی و اطاعت فوری را حفظ کنیم و این روحیه را هم از بین ببریم؟ آنجا خب، مسئله پیچیده است. در نهادهای غیررسمی چطور؟ معلم سر کلاس، مدیر در مدرسه، رئیس اداره آموزش و پرورش در رابطه با معلمین و کارمندان، آیا میشود از آن اطاق و میز فاصله گرفت و مدیر خوبی بود؟
آیا میشود ساده آمد و ساده رفت و رئیس آموزش و پرورش یا مدیر یا معلم خوبی بود؟ آیا میشود توی کلاس، میدان به بچهها داد، کلاس هم شلوغ نباشد؟ خودتان پیچیدگی و دشواری این اصل را لمس کردهاید. این را هم عرض کنم که همه این تلاشهای مذبوحانهای که در شرق و غرب و شمال و جنوب و مرکز کشور به وسیله بازماندههای رژیم صورت میگیرد، همه در همان خط فاشیستی است. انواع شیوههای فاشیستی هست، دروغ، تهمت، شایعهسازی تو تاکسیها. گزارش دادهاند که 2000 راننده تاکسی ساواکی الان هست. کارشان این است. مساله فقط برایشان این نیست که صرف بکند یا نکند. آن حقوق را میگیرد، پول میگیرد دروغپراکنی میکند. یکی از برادران میگفت، چند وقت پیش سوار تاکسی شدم، راننده تاکسی گفت کمیته جایی دستور داده خشکشوییها را ببندند، برای اینکه مبادا لباسهایشان در ماشینها نجس شود. دید نگرفت این شایعه، و اگر میگرفت یک شایعه دیگر. کارشان این است که به عنوان اینکه «خبرداری خبرداری، مسافر تاکسی همچنین میگفت» دروغ بسازند. آخر این را کسی گفته؟ همه آن از مغز علیل و فاسد آن راننده برمیخیزد که مثلا میگوید: جلوتر که شما سوار شدید، یک آقایی سوار شد خیلی اهل اطلاعات بود، از خبرهای پشت پرده مطلع بود!
خوب اینها همه شیوههای فاشیستی است. همین نامهها، تو این قحطی کاغذ، اینها از همان ایادی باقیماندهشان کاغذ هم گیر میآورند.
چند ماه قبل این مطلب به وزیر بازرگانی گفته شد. در جایی به من گفتند، و من به او گفتم که باید کاغذ به صورت فوقالعاده وارد کنیم که اگر احیاناً بچهها لوازمالتحریر میخواهند باید در همین تابستان آماده شود. گفتند حتماً این کار را کردیم و میکنیم و در اختیار میگذاریم ولی به هر حال باید قبول کنیم که حتی برای مصارف ضروری بچهها هم کاغذ کم است ولی برای آن نامهها کاغذ فراوان است! نامههایی که سراپا دروغ و حرفهای بیربط است برای ایجاد جو ناسالم اجتماعی و جنگ اعصاب. اینها هم از شیوههای فاشیستی است. ترور شیوه فاشیستی است، ترور شخصیت شیوه فاشیستی است. تخم یاس و نومیدی و بدبینی در دلها کاشتن شیوه فاشیستی است و این باقیماندههای نهاد طاغوتی از همه این شیوههای فاشیستی استفاده میکنند. غیر از این ما چند نوع فاشیسم با بو و رنگ و آهنگ بیگانه داریم که آنها هم دستبردار نیستند و روزبروز حملاتشان را شدیدتر میکنند؛ الحادی ماتریالیستی، لیبرالیستی، غربی، سوسیالیست – مارکسیستی، بلوک شرق، فاشیست التقاطی، اینها همه با تمام نیرو حملهورند. مادر برابر این انواع فاشیست چه کنیم؟ شل باید بدهیم؟ آزادمنشیمان را از دست ندهیم؟ به روی بزرگواری خودمان نیاوریم. میشود همچنین چیزی؟
ما هیچوقت تحت تأثیر تهدید دیگری نبودهایم، بخصوص تهدیدهای پیاپی که برای ماها میکنند، تدارکات ترور، سه – چهار سال قبل گفتند که حدود یک کیلومتری خانه ما، یک بمبی کار گذاشتهاند.
حالا من نمیدانم تا چه اندازه حقیقت دارد، ممکن است دروغ گفته باشند. حدود 1 بعد از نیمه شب بود که ما صدای انفجار شنیدیم.
خوب اینها هست، باید با آنها تعارف رفتار آزادمنشانه کرد؟ سئوال: چه باید کرد، آیا در برابر این انواع فاشیسم، میشود شل و ول برخورد کرد؟ یا اینجا باید محکم بود؟ یک جا کار به دست اینها بیفتد، تمام عناصر مذهبی متدین خط امام را بیرون میریزند، یک جا کار دستشان بیفتد! اینها تجربههای این 18، 19 ماهه هست، مربوطه به جلوتر نیست، مال همین حالاست. جلوتر که به جای خود! همه اینها مال تجربههای نظام جمهوری اسلامی است، یک گوشه دست یکی از آن آقایان بیفتد، استاندار بشوند. فرماندار بشوند رئیس آموزش و پرورش بشوند، چشم باز میکنی بعد از یک هفته میبینی که جارو کردند ریختند بیرون. تصفیه کردند، عناصر باایمان خط امام را پاکسازی کردند. خوب حالا کاری به کارشان نداشته باشیم دیگر؟ آزادمنشی اسلامی؟ میشود یک همچنین چیزی؟
همه ما با تجربه دنیایی میدانیم که چه فاشیسم و استالینیسمی، بر رویه حکومت و اداره آنها در تجربههای گوناگون که در قارههای مختلف دارند، حاکم است. گمان نمیکنم که احتیاج به سند معین داشته باشد. شوروی چنین نیست؟ کوبا نیست؟ کامبوج نیست؟ حبشه، اپتوپی نیست؟ کجا نیست؟ آنها انواع و اقسام فاشیسم است. فکر میکنید ما در برابر این فاشیسمهای وارداتی، عصر ما هم متکی به مکتبهای بیگانه هست، چه بکنیم؟ میتوانیم شل و ول بدهیم؟ میشود؟ یا که باید محکم ایستاد؟
تو کلاس و تو مدرسه توطئه میکنند، فردا مدارس باز نمیشود تا ده، دوازده روز دیگر. فکر میکنید که اینها به جو سالم و سازنده برخورد آراء و عقاید قانعند؟ دو هفته قبل یک گروه از دانشآموزان آمدند، گفتند میخواهیم با تو صحبت کنیم. با همه تنگنای وقت گفتیم آمادهایم. آمدند نشستیم و صحبت کردیم، گفتند که تکلیف چیست؟
اینها روی همان اصل متعالی انسانی به آن خط کشانده شدند، خیلی وظیفه ما سنگین است. چه کار میخواهید بکنید با این چهرههای پاک و معصوم؟ آنها سئوال کردند که بالاخره این کانونها و مراکزی که ما داریم، کی اجازه میدهند درش باز باشد و آزادانه بیایند و بروند؟
گفتم مدتها آزاد بودید، چرا سوءاستفاده میکردید؟ چه کار کردید که اینطوری شد؟ چرا اینقدر دوز و کلک درآوردید تا مردم را عصبانی کنید؟! آنهایی که عصبانی شدند پدر و مادرهای خود شما هستند. چرا آنها را عصبانی کردید؟ چرا اینقدر دروغ گفتید؟ چرا اینقدر تهمت زدید؟ چرا اینقدر خطشکنی کردید؟ چرا اینقدر در برابر مسائل حیاتی امام و امت، بیتفاوتی نشان دادید؟ هر جا جای کارچان بازی بود، گفتید بروند و نشستید. مثل اینکه این نظام مال شما نیست؟! این جمهوری به شما تعلق ندارد؟ حتی در مورد قانون اساسی هم گفتید که رأی ندهید. چرا همچین کردید، چرا این امام مهربان رئوف دلسوز را اینقدر به درد آوردید تا به فریاد آمد؟ خوب حالا علاج چیست؟ علاج این است که یک مقدار تاوان پس بدهید. تاوان پس دادن این است که روشی انتخاب کنید که از ناحیه شماها در مدارس، دوز و کلک و تشنج و ناآرامی به وجود نیاید. میتوانید تعهد کنید؟ گفت آن وقت چی؟ آن وقت اجازه میدهند که کانونهای ما باز باشند؟ به ما گفتهاند در مدارس هیچ نوع فعالیت گروهی نباید کرد. ما حتی حق آوردن کتابهای دیگر را توی مدرسه نداریم و الا ما را از مدرسه اخراج میکنند و از اولیاء ما تعهد میگیرند که اگر موافقت بکنند، اخراج میکنند. گفتیم خوب همه اینها به خاطر تندرویهای شماست. همین شماها، توی همین مدارس عرصه را بر بچههای مسلمان مذهبی خط امام تنگ کردید. اینها را ناراحت کردید، هو کردید آنها را. هو کردن فاشیسم نیست؟ اگر قرار است محیط آزاد باشد، چرا آنها را هو کردید؟ اگر آزادی خوب است؟ ده تا شدید به صورت یک گروه، یک مدرسه دو هزار نفری را به هم زدید. چه حقی داشتید؟ شما در مدارس خوب حرفی نداشتید بزنید. گفتم حالا راهش این است که شما یک قدری کوتاه بیائید تا مدتی تاوان آن بلند پروازیها را بدهید. ولی وظیفه این نکته به آقایان مربوط میشود و به خواهرها. یعنی وظیفه دستگاه آموزش و پروش این است که با رعایت ظرفیت هر مدرسه و امکانات موجود، از نظر نیروی انسانی رسماً جلسات بحث آزاد با شرکت یک مربی را در مدرسهها آغاز کنند. این یک پیشنهاد است راجع به بخشهای تربیتی که بخصوص بیش از همه این مسئولیت را دارد و سازمان ایدئولوژیک سیاسی آموزش و پرورش. آموزش ضمن خدمت همراه با اینها زمینه به وجود آمدن مربیانی این چنین را فراهم کند. مربیان ما باید سرمایه غنی از فرهنگ اسلامی و فرهنگ سیاسی و نظام اجتماعی موجود داشته باشند آن هم به صورت ایمان، نه به صورت حرفهای. تمنا میکنیم، تمنا میکنم، تمنا میکنم، در این کارها حرفهایها را به بازی نگیرید، عاشقان را، شیفتگان را میدان عمل بدهید. این حرفهایها کارهایشان ریاکارانه است. اصلاً به کل اسلام را از بین میبرد. نباید آنهایی را که گرما و نورانیت عشق از سیماشان، سخنشان، عملشان متجلی است، طرد کرد. یکی از این دلسوختگان با یکی از بچههای فرقان توی زندان صحبت داشت. از آن دلسوختهها، از آنهایی که شاید، نمیدانم 15 بار، 20 بار به زندان افتاد، آمد بیرون دو مرتبه کارش را ادامه داد. از برادرهای شورای مرکزی هیئتهای موتلفه. این یک عاشق است.
از اینها کم داریم؟ نمیگویم زیاد داریم ولی خیلی کم نداریم. بحمدالله از این جوانها عدهشان خوب است ولی باید سامان بدهیم. در سازمان ایدئولوژیک سیاسی آموزش و پرورش باید این افراد دلسوخته عاشق به وجود بیایند.
اینها واقعاً حقپرستانه جلسات را هدایت کنند، حقپرستانه! برای اینکه وقتی بحث به جدال و جدل تبدیل شود، دیگر اثر ندارد. دیگر سازنده نیست و ویرانگر است. فکر میکنم وظیفه آموزش و پرورش این است که در مدارس جلساتی بگذارد و شماها رسماً شرکت کنید، آن بچهها هم شرکت کنند، از گروههای مختلف هم شرکت کنند، 6-7-8 نفر، موضوع بحث هم قبلاً تعیین شده باشد. بروید مطالعه کنید، مربی هم مطالعه کرده باشد تا جلسه سودمند باشد. بقیه هم در سالن، ببینند آنها که بحث میکنند، به چه نتیجهای میرسند. برای عموم هم میشود، عین آن برنامهها را در رادیو و تلویزیون و در زمینهای ورزشی و در مساجد و حسینیهها و تکایا و هر جای دیگر اجرا کرد.
از اینجا باید جلو رفت نه اینکه اینجا توقف کنید. این آغاز است، این تازه میرسد به آنجایی که اگر شما دفتر باز کردید، دیگران از دفترت سوءاستفاده نکنند و آن مسلمان دلسوخته برافروختهای که بعد از قرنها از شر یک یک نظام ضد انسانی خلاص شده، آن هم تحریک نشود، بیاید دفتر تو را ببندد و بسوزاند و برای جلوگیری او پلیس بخواهی و نه برای جلوگیری از تو! بدیهی است که این مرحله باید با یک حرکت تنظیم شده سازنده انجام گیرد.
خب برادران و خواهران مربی! اگر این نکته تربیتی را میپسندید، خودتان و دیگران را برای شروع هر چه سریعتر از مهر ماه آماده کنید. متاسفانه فرصت نکردم نظرم را به سوال درباره آموزش و پرورش عرض کنم. همین جا از برادرمان، آقای صادقی و یا از برادران دیگری که مسئولیتی دارند، میخواهیم آنها را به مسئولان آموزش و پرورش بگویند. فرصت کنم، یادم باشد خودم هم خواهم گفت. به یاری خدا بتوانیم مهر ماه را با محکم گرفتن در برابر توطئهها آغاز کنیم. تعارف هم نداریم.
جلوگیری از اینکه جامعه اسلامی ما به سمت فاشیسم برده شود، یعنی عکسالعمل ما در برابر فاشیسم، نمیتواند یک فاشیسم اسلامی باشد. محال است. نمیتواند، چون دیگر ما فاشیسم اسلامی نداریم ولی انضباط خواهیم داشت، نظم خواهیم داشت، در برابر عوامل بینظمی مضر محکم خواهیم ایستاد. همان وقت باید راه را به یاری خداوند، برای حرکت به سمت انتخاب افراد باز نگه داریم و جلو بزنیم. حرکت ما به سوی نفی انتخاب آزادانه و آگاهانه، که یک پایه اصلی است، از پایههای انسان و اصلاً تنها پایه اصلی از پایههای انسان در اسلام و جهانبینی اسلام در رابطه با انسان است منحرف نشود. (تکبیر)