1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است
مقالات «همایش علمی شهید بهشتی: نگاهی دوباره» که از برگزاری آن جلوگیری شد

قبای امامت بر قامت «امام» یا «امت»

تحلیلی بر نظریه «امت و امامت» در اندیشه سیاسی شهید دکتر بهشتی

میثم محمدی

از نظر بهشتی انسان موجودی آزاد و انتخابگر و مختار بر سرنوشت خویش است. پذیرش اسلام و ایمان به خداوند امری اختیاری و بدور از جبر و تقلید است و امامت در اسلام انتخابی و شناختنی است نه تعیینی و تحمیلی. بر همین اساس امامت در نظام سیاسی اسلام، از جمع مردم بر می‌خیزد و قابل درک و الگوبرداری و پرسش و گفتگو است. «امامت امت» در نظام جمهوری اسلامی باری بر دوش یکایک افراد امت است که هر کدام حامل درجه‌ای از مسئولیت امامت‌اند. از این رو امامت امت، مشروط به انتخاب مردم و نظارت بی‌قید و شرط آنان و پاسخگو در برابر ایشان با محدوده وظایف و تکالیفی روشن و غیرقابل سوء‌استفاده است.

چکیده

در این تحقیق تلاش می‌شود نظریه «امت و امامت» شهید دکتر بهشتی، به عنوان یکی از معماران نظام جمهوری اسلامی، با خوانش و تحلیل آثار به جای مانده از وی بازخوانی شده و مقصودی که او از طرح این نظریه به عنوان فرم و محتوای نظام سیاسی برآمده از انقلاب اسلامی 57 در نظر داشت، تبیین شود. از نظر بهشتی انسان موجودی آزاد و انتخابگر و مختار بر سرنوشت خویش است. پذیرش اسلام و ایمان به خداوند امری اختیاری و بدور از جبر و تقلید است و امامت در اسلام انتخابی و شناختنی است نه تعیینی و تحمیلی. بر همین اساس امامت در نظام سیاسی اسلام، از جمع مردم بر می‌خیزد و قابل درک و الگوبرداری و پرسش و گفتگو است. «امامت امت» در نظام جمهوری اسلامی باری بر دوش یکایک افراد امت است که هر کدام حامل درجه‌ای از مسئولیت امامت‌اند. از این رو امامت امت، مشروط به انتخاب مردم و نظارت بی‌قید و شرط آنان و پاسخگو در برابر ایشان با محدوده وظایف و تکالیفی روشن و غیرقابل سوء‌استفاده است. تلاش بهشتی در ترسیم پیکره و اصول و فروع نظریه «امت و امامت» به مثابه یافتن راهی در میانه دموکراسی و استبداد دینی بود تا حکومتی مردم محور را بر اساس مبانی اسلام بنیان نهد.

کلیدواژه‌ها: امت و امامت، انسان‌شناسی، اسلام‌شناسی، امامت امت، ملت، انتخابگری، آزادی، رهبری جمعی، انتخاب، عقل، خیر، عدالت، زمان و مکان، نظارت

مقدمه

موضوع بحث در این نوشتار، تحلیل و بازخوانی نظریه «امت و امامت» به عنوان فرم و محتوای نظام ایدئولوژیک و سیاسی است که از پس انقلاب اسلامی 1357، به‌مثابه جامه‌ای بر قامت سیستم سیاسی و مدیریت جدید دوخته شد. باور واضع این نظریه، شهید آیت‌الله دکتر بهشتی، این بود که پس از وقوع انقلابی که مسائل و موضوعات گسترده و عمیق معرفتی، مذهبی، ایدئولوژیک و سیاسی اجتماعی اقتصادی را نمایندگی می‌کرد، باید نظامی تأسیس شود که صرفاً سیاسی یا تماماً بوروکراتیک نباشد و نیز به دام اسلام گرایی سنتی و باز تولید خلافت اسلامی فرو نغلتد. پیوندی از تربیت و آگاهی ایدئولوژیک با مشارکت و نظارت مردمی در ذهن او شکل گرفته بود که صورت و سیرت نظام جدید را چونان فرزند انقلاب، به تصویر می‌کشید. از این رو نام «امت و امامت» و معنای آن را برای ساختن و پرداختن نظام جدید برگزید و تا لحظه‌ای که زنده بود طرح‌هایی مبتنی بر این ایده بر تابلوی جدید ترسیم کرد. با این همه عمر بهشتی پس از پیروزی انقلاب 57 چندان کوتاه بود که از برداشت دو محصول محروم ماند:

1- تکمیل و اصلاح و تدقیق طرح «امت و امامت» و تثبیت آن در نظام جدید

2- رویت روایتی که از میراث وی خوانده شد و به جای آن در قالب ساختار سیاسی نظام جدید نشست.

مبنای نظری

این تحقیق می‌کوشد با طرح پرسش‌هایی در ایده بهشتی و استنتاج پاسخ‌ها از زبان وی، نظریه «امت و امامت» بهشتی را بازخوانی کند و نتایج حاصل از ابتنای نظام سیاسی بر آن نظریه و تقریر نظام ایدئولوژیک بر اساس نظریه «امت و امامت» شهید بهشتی و لوازم و شروط آن را به تصویر کشد. شرح نظریه «امت و امامت» شهید دکتر بهشتی با توضیح پنج فصل ذیل همراه است:

1- انسان‌شناسی

2- اسلام‌شناسی

3- امامت در اسلام

4- امامت در نظام سیاسی

5- امت و امامت در جمهوری اسلامی

تحریر محل نزاع در این بحث، مبتنی بر پرسشی است که از دل نظریه «امت و امامت» بهشتی استنتاج می‌شود:

آیا شهید دکتر بهشتی در پی برساختن «امام» در قالب و قامت شخص رهبر یا نهاد رهبری برای نظام تازه تأسیس بود تا از این طریق، نظامی سیاسی ایدئولوژیک را بنیان نهد که زندگی و عقاید و ذهن و شخصیت ملت مسلمان را اصلاح و آماده زیست انقلابی و سالم بکند یا می‌کوشید ملت را با مسئولیت‌ها، وظایف و حقوق و تکالیف خود آنچنان آشنا کند که نتیجه آن جامعه‌ای مسئول، امام‌شناس و امام‌پرور باشد که خود واقف و عامل به مسئولیت‌ها و وظایف خویش است و در سیر دستیابی به این هدف، امامت فردی را به امامت جمعی بدل می‌کند و بر تمام ارکان و نهادهای نظام حاکم، نظارتی پیگیر و سخت‌گیرانه خواهد داشت؟ واضع این نظریه به دنبال ساختن نهادی در میان ملت بود یا گماردن شخصی بر سر ملت؟

به این تعبیر، پرسش اساسی تحقیق را می‌توان اینگونه طرح کرد:

بهشتی با طرح نظریه «امت و امامت» به دنبال دوختن قبای حاکمیت و قدرت بر قامت «امام» بود یا «ملت»؟

در تحقیق «امت و امامت» لاجرم پرسش‌های فرعی طرح می‌‌شود تا مختار محقق به عینه مشخص شده باشد. این پرسش‌ها به قرار زیر است:

1- نوع نگاه و مبانی نظری بهشتی نسبت به انسان و مسئولیت‌ها و حقوق و تکالیف او چیست و بر اساس آن روش انسان‌سازی و تربیت فکری و اخلاقی او چه مشخصاتی دارد؟

2- پیامبری و امامت در اسلام از نظر بهشتی واجد چه خصوصیات و شروطی است که در نظر وی به جای «مراد» به «معلم» تعبیر می‌شود؟

3- نسبت روحانیت با امامت چیست؟

4- چرا بهشتی روحانی و روحانیت را در اسلام نمی‌پذیرد و عالم دینی را به جای آن می‌گذارد؟

5- امامت در ساختار جمهوری اسلامی به لحاظ نظری و رفتارشناسی چه شروط و حدودی دارد؟

6- نسبت امت و امامت در نظام جمهوری اسلامی چیست و چرا بهشتی به تز «حرکت از امامت فردی به امامت جمعی» می‌رسد؟

رأی مختار این تحقیق مبتنی بر این فرض اصلی است که:

باور شهید دکتر بهشتی بر «امامت امت» استوار بود. اعتقاد داشت که امت نمونه خود بار امامت را بر دوش می‌کشد و اوست که باید «امام» را بشناسد و انتخاب کند. هر یک از افراد این امت در هر درجه‌ای و مقامی حامل بخشی از بار امامت جامعه‌اند.

بدین معنا:

1- بهشتی امامت را مسئولیتی جمعی و بر دوش امت می‌داند و نصب و تعیین امام خارج از اراده و نظارت و شناخت امت، از نظر او، مردود و باطل است.

2- بهشتی ویژگی‌ها و شروطی برای امامت وضع می‌کند که دال بر حکومت فرض اصلی (امامت امت) بر دیگر فروض محتمل در نظریه «امت و امامت» وی است.

از نظر شهید بهشتی امامت باید:

2-1- در جهت رفع محدودیت‌های جامعه و موانع آزادی و عدالت و برابری و رشد فضائل اخلاقی و تعالی ملت بکوشد و از تحمیل رأی خود بر ایشان بپرهیزد.

2-2- تبعیت و تقلید کورکورانه و مرید و مرادبازی رایج را نفی کند و با آغوش باز با مخالفان خود گفتگو کند و از فتح باب انتقاد دفاع نماید.

2-3- در میان مردم و با مردم زندگی کند و در اصلاح فرهنگ و سنت و دین و سیاست همراه آنان باشد.

2-4- امت او را شناخته، پذیرفته و انتخاب کرده باشند.

2-5- به گسترش امامت در میان امت و ساختن جامعه نمونه باور و عمل داشته باشد و زمینه تحویل امامت فردی به امامت جمعی را با تلاش خود و باور به حقوق ملت فراهم سازد.

رفتارشناسی

فارغ از روش هرمنوتیکی که در خوانش متون و سخنان بهشتی به کار خواهد رفت تا مبانی نظری باورها و نظریات وی را روشن سازد، نگاهی رفتارشناسانه به زندگی شهید دکتر بهشتی و مختصاتی که «بهشتی» را برای مخاطب به تصویر می‌کشد می‌تواند مؤیدی بر اثبات فرض اصلی و مکمل خوانش سخنان و متون وی باشد. تصویری که پیش از هر چیز انسجام نظر و عمل و سیر حرکت از مبانی معرفت‌شناسی و انسان‌شناسی بهشتی به نتایج ایدئولوژیک و سیاسی وی را منزل به منزل نشان می‌دهد. پیمودن این راه مشخص با نتایج منسجم، حاصل تفکر منظومه‌ای و فقدان شکاف نظر و عمل و وجود تناقض در زندگی شخصی، اجتماعی، فکری و سیاسی شهید دکتر بهشتی است.

بهشتی به عنوان یک عالم دینی که فقه و فلسفه را نزد بزرگترین اساتید دوره تاریخی خود، آیت‌الله العظمی بروجردی، آیت‌الله محقق داماد و علامه طباطبایی آموخت، تا آخر عمر از راه معلمی و حقوق بازنشستگی آن ارتزاق کرد. از وجوهات و سهم امام چشم پوشید و با لباس دین در مدارس قم زبان انگلیسی درس داد و مدرسه تأسیس کرد تا طلاب را با علوم روز و جهان زمان خود آشنا کند. به عنوان عالم دین از مبارزات جبهه ملی و سپس نهضت آزادی با نظام پهلوی حمایت می‌کرد و به آنان بسیار نزدیک بود و در زندان به دیدارشان می‌رفت. با لباس دین به دانشگاه تهران رفت و دانشکده معقول را برگزید و با همان لباس دین به اروپا رفت و در آلمان، مرکز اسلامی هامبورگ را به مرکز پیوستگی و نزدیکی جریان‌های مسلمان مبارز با استبداد (فارغ از ترجیح مذهبی خاص) تبدیل کرد. از همان آغاز زندگی کار دسته‌جمعی و گروهی را برگزید و بیش از 32 سال از عمر خود را در کار جمعی گذراند. این همه به او مشربی واقع‌گرا، علم‌گرا، انسان‌گرا و شیفته عقل جمعی و کار شورایی بخشیده بود. وانگهی آنگاه که به درستی امری واقف می‌شد و باور می‌آورد، هیچ چیز و هیچ کس را یارای تغییرش نبود. در عمرش دست کسی نبوسید و رخصت به دست‌ بوسی نیز نداد که این عمل را فاسدکننده عالم دین می‌دانست. به شدت به نقد خود و شنیدن نقد دیگران از هر طیف و گروه عقیدتی و سیاسی و فکری باور داشت و تاریخ به یاد ندارد که در پایان یکی از سخنرانی‌ها یا درس‌هایش، جلسه پرسش و پاسخ نداشته باشد. بعضی از این سخنرانی‌ها اصلاً با بحث و اظهارنظر تمام حاضران شکل گرفته و این به اصرار بهشتی بوده است. با عقیده به ایمان آزادانه و اقناع فطرت در اسلام و ایمان به آن زیست تا پایان زندگی‌اش سر رسید. هنوز هفته‌ای از انقلاب نگذشته بود که حزب جمهوری اسلامی را تأسیس کرد و تمام تلاش خود را به کار بست تا شیوه‌های مدرن سیاست‌ورزی در نظام جدید را با این کار تسهیل و تسریع کند. هر چند هر ناظر منصف و مطلعی در باب تاریخ سیاسی معاصر ایران می‌داند که دستیابی به قدرت برای او از هر طریقی جز تشکیل حزب، با آن همه حمله و مخالفت و نقد از جانب اعاظم روحانیت، آسان‌تر و آزادتر بود. فقط او عامدانه این آسانی و آزادی را ‌نپذیرفت. باور او به کار گروهی و عقل جمعی، در قوه قضائیه مؤثر افتاد و با تمام مخالفت‌ها، شورای عالی قضایی را با دعوت از اکثر حقوقدانان و قضات برجسته کشور که در نظام پیشین نیز مصدر امور بودند، تشکیل داد و به کار آن رسمیت بخشید.

این همه از بهشتی شخصیتی ساخت که می‌توان چنین فرضی را درباره نظریه سیاسی و کنش اخلاقی او به عنوان یکی از طراحان و پایه‌گذاران برجسته نظام جمهوری اسلامی روا دانست: نظریه سیاسی ایدئولوژیک بهشتی که به «امت و امامت» شهره شد، با توجه به انسجام نظری و عملی او و بنیادهایی که وی این نظریه را بر اساس آن شکل داده بود، راهی برای رسیدن به دمکراسی در دل قرائت زنده و «مکتبی» از دین و با وجود اسلام اجتماعی فعال در سیاست و جامعه می‌گشود. مخالفت ابعاد گوناگون این نظریه و لوازم و نتایج آن با استبداد دینی و دیکتاتوری فردی به نام اسلام، آشکار و متقن است. بهشتی منتقد دمکراسی و مخالف لیبرالیسم بود اما نه از منظر دفاع از دیکتاتوری صالح و نصب آمرانه و عمودی حاکم در اسلام. تمام تلاش او در قانون اساسی مؤید این ادعاست که می‌کوشید در دل اسلام زنده اجتماعی، محدودیت‌ها و حدود رهبری در اسلام و نظام جدید را مشخص کند و بنیاد حاکمیت در اسلام را جز بر انتخاب آگاهانه و آزادانه (به معنای دقیق کلمه) ملت استوار نسازد.

از نتایج و لوازم خواسته یا ناخواسته این نظریه، پیشبرد و تعمیق دمکراسی در ساختار حاکمیت دینی و در دل زیست اسلامی و مذهبی است.

فصل اول: انسان‌شناسی؛ اسلام انسان آزاد و انتخابگر می‌سازد

انسان اسلام موجودی است که باید انتخابگر به دنیا بیاید، انتخابگر بزرگ شود، انتخابگر زندگی کند، انتخابگر به راه فساد برود، انتخابگر به راه صلاح برود، و تا لحظۀ مرگ هرگز زمینۀ انتخاب از دستش گرفته نشود. . . هر جا انسان از انتخابگری بیفتد دیگر انسان نیست؛ دیگر ارج انسانیت او رعایت نشده است. (بایدها و نبایدها، امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه قرآن، ص 171)

برای درک روشن و مقرون به حقیقت از نظریه بهشتی و نیز اثبات فرض این تحقیق باید مبانی نظری و فکری بهشتی در باب انسان‌شناسی را بازخوانی کرد. نگرش به او انسان و تفسیر او از اسلام چه بود تا بدانجا می‌انجامید که شأنی از امامت را برای تک تک آحاد ملت ممکن و لازم می‌دانست؟ در تمام سخنان و نوشته‌های شهید دکتر بهشتی، آنجا که پای انسان و انسان‌شناسی به میان می‌آید به چهار شرط اساسی مقید شده است. به این معنا انسان‌شناسی بهشتی در غیاب این چهار شرط، نه تنها شکل نمی‌گیرد که قابل توضیح نیست. هر چهار قید انسان‌شناسی وی داخل مجموعه «اسلام» به عنوان ظرف بزرگ اندیشه معلمی و تربیت‌گری وی گنجانده شده است: آزادی، انتخابگری، خودآگاهی، انسان‌سازی.

انسانی که بهشتی در الگوی اندیشگی خود ترسیم کرده مقلد، تابع، ساکت، مطیع، مهره، مزدور و مرید نیست. باید بتواند تابوشکنی کند، آنچه خود می‌پذیرد، با آگاهی و علم خود انتخاب کند و توانایی عصیان را در وجود خویش با تکرار و تقلید نکشته باشد. به عقیده بهشتی «بچه‌ها و مردم را از آزادی و آزاد زیستن محروم کردن، بزرگترین ظلم و ستم در حق آنهاست.» (نقش آزادی در تربیت کودکان، ص 19)

بهشتی تأکید می‌کرد آموزه‌های اسلام تلاش می‌کند تا «عوامل ضد آزادی انسان را در جامعه از میان بردارد». اسلام از نظر او «بهترین بستر برای رشد کسانی است که آزادی و آگاهانه زیستن انتخاب نخست‌شان است.» (همان، صص 16-17)

بهشتی در سخنرانی‌های خود در مدارس، کار «معلم» و معنای «معلم» را چنان بیان می‌کرد تا بتواند تصوری از «امامت» مورد نظر خود را از آن ارائه دهد. او برترین رسالت معلم را یاری به «خود ساختن» انسان می‌دانست و می‌گفت:

دوست ندارم دیگر معلم خود را «باغبان» بنامد. دوست ندارم دیگر معلم و مربی خود را «چوپان» تلقی کند. این کلمات مبتذل شایسته شأن معلم نیست. نه شایسته شأن او و نه شایستۀ شأن آنان که مسئول تعلیم و تربیت آنهاست. معلم و مربی برترین کمک کار به انسانی است که در حال خود ساختن است. (نقش آزادی در تربیت کودکان، ص 159)

بهشتی این رسالت را در تداوم امامت و آغاز راهی می‌دانست که از امامت فردی می‌گذرد و امامت جمعی یعنی «امامت امت» را بنا می‌نهد. (حزب جمهوری اسلامی، گفتارها، گفتگوها، نوشتارها، ص 201)

با این همه و به قیمت آزادی که در راه متعالی زیستن محدود می‌شود، بهشتی هیچ تبصره قانونی، روشی یا زمانی را در راه محدودیت آزادی فطری و طبیعی بشر و آزادی انسان‌ها و ملت در انتخاب راه، روش زندگی، سیاست، دین و اعتقاد خود نمی‌پذیرفت. به باور وی، هر گونه «اجبار در آیین زیستن» و آیین زندگی و بنیان‌های اعتقادی، انسانیت و شخصیت فرد را ویران می‌کند. عبارت بهشتی خطاب به «روحانیون و عالمان دینی» بهترین تصویر را از تصور و تنفر وی نسبت به این نوع انسان‌سازی قالبی ابزاری نشان می‌دهد:

اگر تاکنون به این بچه‌های عزیز و انسان‌های آیندۀ آینده‌ساز، آزادی لازم را عنایت نفرموده‌اید، چقدر به آنها ظلم و خیانت شده است؟ و به چه چیز آنها خیانت شده؟ به شخصیت انسانی آنها. ای معلم با ایمان آگاه و آزاد! به عنوان یک دوست و همفکر و همراهت خواهش می‌کنم، شما را به خدا در این کلاس‌ها یک مشت انسان‌نمایِ قالبیِ خاک بر سر نسازید. انسان بسازید، نه یک مشت انسان‌نمای قالبی ابزاری. (نقش آزادی در تربیت کودکان، ص 159)

تأکید او بر این است که انسان در اسلام، اجازه یافته تا میان فساد و صلاح انتخاب کند و درک واقعی این معنا جز با آزادی انتخاب در زندگی و سیاست و اخلاق و تحمل «رنج انتخاب» ممکن نیست. (حق و باطل از دیدگاه قرآن، به انضمام تسلیم حق بودن، ص 135)

در نظام تربیتی، اخلاقی که بهشتی به عنوان بنیاد سیاست و نیز روش فهم اسلام به کار می‌برد، آزادی انسان در انتخاب راه به هر قیمتی، «شرط سالم زیستن» است و تجربه‌ای که فرزندان از «اعمال حق اختیار به دست می‌آورند از یک مجموعۀ حدیث امامان و پیامبران بالاتر است و حتی می‌تواند از همۀ قرآن برای او ارزنده‌تر باشد.» به تعبیر بهشتی قرآن برای انسان انتخابگر کتاب هدایت است و در مسیر ساختن فرزندان، انتخاب هر راه دیگری که «فاقد قدرت انتخاب آزاد» انسان باشد، «خیانت به حال و آینده» است. (نقش آزادی در تربیت کودکان، صص 21 تا 23)

روش بهشتی متکی بر ساختن انسان آزاد، انتخابگر، خودساز و خودآگاه است که این همه او را به توانایی «ساختن دیگران» سوق می‌دهد و نمونه‌ای می‌سازد از انسان عالی اسلام. انسانی که از انجام راه‌های موجود در زندگی به قیمت کسب تجربه و دیدن تفاوت‌ها و راه‌های متنوع رسیدن به حقایق، به خدا، به زیبایی و نیکی و خیر و فضیلت عبور می‌کند و از هر کجا توشه‌ای برمی‌گیرد. انسانی که درها را به روی خود نبسته و در عین اینکه داخل مجموعه تعالیم عالیه اسلام به عنوان یک مسلمان معتقد زندگی می‌کند، منظم، مسئول، منتقد و متعهد نیز هست. این نظم، تعهد، مسئولیت و انتقاد هم در قبال خود، هم در ازای دیگری و هم در مواجهه با حکومت و قدرت مسلط است و بدین دلیل است که بهشتی انسان‌سازی خود را بر اساس چنین کنش تربیتی، اخلاقی قرار می‌دهد تا امامت را بر مسئولیت‌های وی بیفزاید. امامت جامعه مسلمانان که می‌تواند از آن هر فرد مسلمان نمونه بدون تفاوت رنگ، جنس، نژاد، لباس و طبقه باشد.

فصل دوم: اسلام‌شناسی؛ معیارهای همه‌کس شناس، عقل، عدالت، زمان، خیر

انسان با داشتن آن فطرت و خمیرمایه حق‌پسند، خداجو و خداپسند، وقتی در میدان عمل زندگی بیاید حتی راه خدا را هم باید انتخاب کند. او را خدا به زور به راه خودش نیاورده و نخواهد آورد و به راه خدا هم باید با انتخاب برود، به راه حق هم باید با انتخاب برود و این انتخاب خیلی زحمت دارد. (حق و باطل از دیدگاه قرآن، به انضمام تسلیم حق بودن، ص 136)

زندگی فکری و سیاسی شهید دکتر بهشتی با این اصل عجین بود که برای سعادتمندی و رشد و قدم نهادن در راه کمال نباید «اجباری در آیین زیستن» باشد. آزادانه پذیرفتن اسلام در نظر بهشتی به منزله نوعی از باور به هستی، خدا، انسان و نوعی ادراک از فضیلت، سعادت و تعالی است که خودبخود دستگاه روشی نسبتاً منسجمی را برای توضیح اسلام‌شناسی وی تولید می‌کند. این دستگاه روشی مبتنی بر اهتمام به عقل، عدالت، زمان، خیر و نیکی در روش شناخت و معرفی اسلام به عنوان آیین «بهتر زیستن» است. چهار اصل فوق که محورهای روش‌شناسی اسلام در نظر بهشتی‌اند، جملگی بر پایه معیارهای عرفی قرار می‌گیرند که وی آن را معیارهای «همه‌کس‌شناس» نامیده بود. این اصطلاح واجد همان معنا از عرف متداول بشری است که امروزه برای شناخت و تبلیغ اسلام و معرفی این آیین به دیگر مخاطبان و نیز بنای موضوعات احکام و تطبیق حکم بر آن موضوعات به کار می‌آید و بنیاد محورهای چهارگانه فوق در نظر بهشتی است و از نظر او راه روشن اسلام‌شناسی:

راه روشن اسلام‌شناسی چیست؟ یکی از روشن‌ترین راه‌های شناخت اسلام راستین – : آیین حق، اسلام خدا – این است که جستجوگری‌ات را با معیارهای همه‌کس‌شناسی آغاز کنی که از زشت و زیبا و نیک و بد داری. آن وقت کدام آیین، آیین خداست؟ آیینی که در آن آیین از معروف (خوبی‌های شناخته شدۀ نشاندار) حمایت می‌شود و از منکر (بدی‌های مردود و مطرود) نکوهش و با آنها مبارزه می‌شود. (بایدها و نبایدها، امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه قرآن، ص 94)

در روش اسلام‌شناسی بهشتی، انسان مخاطب دین، بشر مخاطب خدا، از چنان جایگاه و اهمیتی برخوردار است که معیارهای اسلام‌شناسی و شناخت اسلام به دیگران تماماً از اصول و مبانی عرفی و متداول زندگی همو سرچشمه می‌گیرد. به این معنا بهشتی آگاهانه بنیاد اسلام‌شناسی را مبتنی بر نیازها و اقتضائاتی تعریف می‌کند که تماماً بشری است و نیز آگاهانه و عامدانه روش‌های دیگر اسلام‌شناسی را که نمی‌تواند فهم، نیاز، عقل و معیارهای «همه‌کس‌شناس» بشری را سیراب کند از صلاحیت معرفی و شناخت اسلام خارج می‌کند.

نتیجه دیگر به کارگیری این روش، شناسایی و تعریف پیامبر و امام‌ از نظر بهشتی است که مبتنی بر اولویت و اصالت «خدا» و مفهوم توحید نسبت به محبت و علاقه غیرعادی و مبالغه‌آمیز درباره پیامبر و ائمه شیعه است. در این اولویت‌بخشی، با توجه به مقاصد و اهداف شریعت، «راه» بر «راهبر» برتری دارد و شرایط و ویژگی‌های پیامبر و امام به عنوان «انسان نمونه» و «امام» و نیز تجلی‌بخش معنای «امامت» در اسلام آنچنان به تصویر کشیده می‌شود که مبری از هر گونه تسلط جابرانه، تعطیل عقل مخاطبان وحی و شریعت و تعطیل قوه اختیار و انتخاب‌گری انسان است. نیز ویژگی‌ها و شروط شناخت «امام»، بشری، قابل الگوبرداری و فهم و شخصیت و موقعیت وی مستعد و پذیرای نقد و گفتگو و مشاوره عقل جمعی است.

پیش از این گفتیم که روش اسلام‌شناسی بهشتی بر معیارهای عرفی یا به تعبیر خود وی «همه‌کس‌شناس» استوار است. از جمله، بهشتی بر خیر و خوبی و نیکی به عنوان یک ویژگی عمده شناخت اسلام انگشت می‌گذارد. در این نشانه‌گذاری نحوه زیست مسلمانان و عمل آنان به عنوان الگو و نمونه «خیر» بیش از هر چیز مطمع نظر شهید دکتر بهشتی و راه‌های خلاف آن، مورد نقد و مخالفت وی است. (همان، صص 40-41)

تأکید شهید دکتر بهشتی درباره زندگی مبتنی بر اسلام، معطوف به عمل بود. به این لحاظ از منظر او یک جامعه یا کشور اسلامی موفق و سربلند و آزاد که روابط و مناسبات‌اش عملاً در چارچوب چهار اصل پیش گفته قرار می‌گیرد، خودبه‌خود بهترین نمونه دعوت به اسلام است و به هیچ مبلغی برای دعوت به اسلام نیاز ندارد. از آنجا که «دنیا در پی یافتن راه‌های عملی برای بهتر زیستن است، نه راه‌های ادعایی.» (همان، ص 37)

به تأکید او، اسلام فقط راه‌های بهتر زیستن را باز می‌کند و زمینه را برای رشد فضیلت‌ها پاک می‌سازد اما هیچ راهی را به طور مطلق بر روی کسی نمی‌بندد. (همان، ص 172)

از نظر او انسان با بینش فطری خود در پی یافتن عدل و زندگی مبتنی بر عدالت است «خواه اسلام باشد، خواه نباشد؛ خواه خدایی باشد، خواه خدایی نباشد. او عاشق و شیفتۀ عدل است.» و بعد خطاب به عالمان دینی هشدار می‌دهد:

تو نگو این شیفتگی تو به عدل غلط است. قرآن می‌گوید صحیح است. . . این گرایش همان گرایش خداپسند است. خدا خواسته این جوان دنبال همین بینش برود تا به خدا برسد؛ تو چرا این راه را جلو او می‌بندی؟ . . . پس قرآن چه می‌گوید؟ پس فطرت چه می‌گوید؟ پس عقل چه می‌گوید؟ ببین چه کسی تجاوزگر است. ببین چه کسی راه انحرافی می‌رود: این می‌خواهد از مسیر عدل به خدا برسد یا تو و منی که آمده‌ایم عدل و خدا را از هم جدا کرده‌ایم؟ انسان خدایی باشد اما رئیس الظلمه هم باشد! کداممان اشتباه کرده‌ایم؟ (بایدها و نبایدها، امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه قرآن، صص 84-85)

نکته دیگری که در اسلام‌شناسی بهشتی جالب توجه و محل تقریر مبانی اسلامی‌شناسی وی است، اصرار و اهتمام بهشتی بر نقش عقل و علم در شناخت اسلام و فهم شرع است. این تأکید تا حدی است که بهشتی جهانی بودن قرآن را ناشی از ابتنای راه قرآن به عقل و علم می‌دانست و در نتیجه عقیده داشت که اساساً «اسلام از وحی پیغمبر شروع نمی‌شود» بلکه از «روشن‌ترین شناخت‌های بشر» آغاز می‌شود. (حق و باطل از دیدگاه قرآن، به انضمام تسلیم حق بودن، ص 39)

بهشتی در تفسیر عقلی دین می‌کوشد، عقل را به مثابه مفهومی کاملاً برون دینی در مرکز آموزه متن مقدس توضیح داده و عقل بشری را اولین پایه برای فهم تمام بایدها و نبایدهای اسلام قرار دهد. او به صراحت عرف و عادات و عقلانیت عقلای بشر را ملاک شناخت دین می‌داند. (بایدها و نبایدها، امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه قرآن، ص 55)

بهشتی به استناد همین «اصل عقلی»، درکی بسیط از منطقه‌الفراغ شرع دارد و آن را محدود به موضوعات بلاحکم و یا بلانص نمی‌کند. بهشتی صرف دریافت این مسئله که اسلام در فلان موضوع «نظر مخالف» ندارد را به معنای «تطابق با نظر اسلام» تفسیر می‌کند. از نظر او «مطلب عقلایی» که از جانب «عقلا» دارای اعتبار و ارزش است، مطابق نظر اسلام است. (ولایت، رهبری، روحانیت، ص 180)

تأثیر چهار اصل عقل، عدالت، زمان و خیر ذیل معنای وسیع معیار «همه کس شناس» در روش اسلام‌شناسی شهید بهشتی، تصویری جدید، متفاوت، باورپذیر و منتقدانه از پیامبر و امام در اسلام و تشیع می‌نمایاند. بهشتی در تفسیر خود از پیامبر، امام و ولایت بدون استثنا و بدون وقفه و با تأکید و اصرار از «شخص» و تفسیر «شخصیت» فاصله می‌گیرد و به «حق» و توجه به «خدا» نزدیک می‌شود. (بایدها و نبایدها، امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه قرآن، ص 18)

شهید دکتر بهشتی رسالت رهبران و پیامبران را ساختن امتی مؤمن می‌دانست که نسبت به پیامبر «غیر متعصب» و در برابر «خدای پیامبر فرست، تسلیم» باشند:

«وَ اِذ أخَذَ اللهُ میثاقَ النَّبیّنَ». خدا از پیغمبرها پیمان گرفت که من به شما کتاب و حکمت می‌دهم، شما با این سرمایه در میان خلق می‌روید، اما یادتان باشد که نمی‌روید دستگاه بستۀ متحجّرِ محدودِ قفس‌مانندِ مرید و مرادی درست کنید. می‌روید آدم روشن، آدمی دارای بینش وسیع، آدمی پیوسته به خدا بسازید، نه آدمی پیوسته به خودتان. کتاب و حکمتی که به شما می‌دهم، این سرمایۀ بزرگ برای این نیست که شما خودتان میان خلق خدا بت بشوید. پیغمبر هم نباید بت بشود؛ هیچ پیغمبری. (پیامبری از نگاهی دیگر)

بهشتی بارها در متون و سخنان مختلف خود یادآور شده است که قرائت مرید و مرادپروری و تبعیت متحجرانه پیوسته به شخص، از اسلام و ولایت نادرست و تصور سعادتمندی در راه امام یا پیامبر در غیاب توجه به خدا و پیمودن راه خدا باطل و نابجاست. به این معنا، قرائتی وارونه از پیغمبر دوستی یا امام دوستی، مؤمن را از خدا دور می‌کند. اما آیا چنین ممکن است؟ توضیحات وی بیانگر این نکته است که چنین چیزی ممکن است و مسئله منحصر به روزگار وی نیز نبوده و ردپای آن در تاریخ اسلام و در زمان حیات خود امامان شیعه به روشنی دیده می‌شود. (بایدها و نبایدها، امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه قرآن، ص 19)

بهشتی توضیح می‌دهد که از نظر قرآن، هر گونه پذیرش کورکورانه و تبعیت بی‌حساب از یک فرد به منزله عبادت و بندگی او و ضد توحید است. نقد بهشتی از ولایت رسمی و امامت رایج در فحوای کلام شیعی و جدال او با مدعیان ولایت در این میانه بر سر اصالت خوانشی از امامت است که یک روی آن؛ بت پرستی و تمام قد مخالف و متنافر با روی دیگر آن؛ خداپرستی است. از نظر بهشتی، توحید در اسلام با چشم و گوش بسته تسلیم دیگری بودن و عبد او شدن به شدت مبارزه می‌کند. (ولایت، رهبری، روحانیت، ص 65)

در برابر حب و محبت و شخص پرستی که بنا به تفسیر سنتی و تلقی حکومتی، شرط اساسی دخول در دل‌سپردگان ولایت دانسته می‌شد، شرط بهشتی از قول امام شیعه؛ «عمل به اسلام و ورع و پرهیزگاری» است. تعهد به اسلام با قید عمل، آن هم خیر و رعایت تقوا. به این معنا بهشتی شرط اساسی ولایت پذیری را بر اساس قول امام شیعه، از فرد امام، به خدا و حق تغییر داده و تصحیح نموده است. براساس قول امام باقر(ع) در باب «ایمان» اصول کافی، او باز هم از «راهبر» در قرائت «ولایت مصنوعی» با پوشش ظاهرگرایانه «شیعه تقلبی»، به «راه» مبتنی بر «فرمانبرداری از خدا» توجه می‌دهد:

ای جابر، سوگند به خدای تبارک و تعالی، تقرب نمی‌توان یافت مگر از راه طاعت و فرمانبرداری. اگر کسی خیال کند بدون عمل و صرفاً به خاطر دوست داشتن ما، از آتش جهنم می‌گریزد در اشتباه است. با ما اینگونه برائت‌ها وجود ندارد. ما اینجور در برابر آتش جهنم بیمه نیستیم. هیچ کس در برابر خدا حجت و سندی ندارد. اما فرمول «من کان الله مطیعاً فهو لنا ولیّ» ، هر کس فرمانبردار خداست او ولیّ ماست؛ برای اینکه در ولایت ما تعهد هست. «و من کان لله عاصی فهو لنا عدو». هر کس نافرمانی خدا را کند، دشمن ماست. (همان، صص 34-35)

فصل سوم: امامت در اسلام؛ شناختنی، غیرتحمیلی، انتخابی

امام کسی است که در عین آنکه پیشاپیش مردم حرکت می‌کند، در عین حال در جمع مردم حرکت می‌کند، می‌شود انسان هم پیشاپیش مردم حرکت کند، هم در جمع مردم حرکت کند، چطور؟ آنجا که پای ره گشودن، خطر به جان خریدن، سد شکستن است جلو می‌افتد، و وقتی که همه به حرکت می‌آیند و می‌بیند که سیل خروشان رهروان به سوی آرمان پویا شده و با قدرت و توان بالا و آلایش می‌تواند سدها را بشکند، دیگر آنجا اصراری نیست جلو باشد، دیگر آنجا در جمع است، فردی از جمع. (پیامبری از نگاهی دیگر)

در نظریه «امت و امامت» شهید بهشتی، امامت به معنای حرکت و هدایت در مسیر اصلاح وضع موجود، مبارزه با ظلم و طغیان و فساد و تحجر و ایجاد بستری مناسب برای بهتر زیستن است. بهتر زیستن در تصویری که بهشتی عرضه می‌کند، زندگی اخلاقی، آزادانه، آگاهانه، مبتنی بر اراده و انتخاب آزاد همراه با نقد و اعتراض مردم به کژروی‌ها وحساسیت نسبت به انحراف از آیین پاک اسلام و مقاومت در برابر تحمیل هر گونه آیین جبارانه بر زندگی مردمان و حاکمیت مستبدانه بر اجتماع مسلمانان را نشان می‌دهد. امام از نظر بهشتی در میان مردم زندگی می‌کند، با خواست‌ها و نیازها و سوالات آنها آشنایی عینی دارد و از جایی خارج از اراده ایشان به مردم تحمیل نشده است. «امامت در اسلام» از نظر بهشتی، پیشوایی تعلیم گری برآمده از متن ملت و به خواست و رضایت و اراده آنان است تا زمینه را برای هر چه سعادتمندتر زیستن و هر چه به فضائل نزدیک‌تر شدن آماده سازد و موانع زندگی سالم را از پیش پای آنان بردارد.

به باور بهشتی امام از آنجا که باید برای اصلاح مناسبات حکومت و جامعه و سنن زنده آسیب‌زا در آن تلاش کند، در میان مردم می‌زید و با آنان می‌نشیند و برمی‌خیزد. این آمیزش با ملت در نظریه «امت و امامت» به معنای آلودن به نیازها و خواست‌های آنی و شتابزدگی‌های بی‌بنیاد و تندروی و کندروی مبتنی بر منافع شخصی و علاقه‌های گروهی و حزبی نیست، بلکه موجب آشنایی و قرابت با شکل زندگی و خواست‌ها و آسیب‌هایی است که جامعه‌ را تهدید می‌کند و شناختن فرصت‌هایی که به سرعت می‌گذرند. از اینجاست که بنا به قرائت بهشتی که مبتنی بر خوانش دقیق تواریخ اسلامی است، امام و رهبر، کسی از میان مردم و آشنا با قواعد زندگی و نیازهای آنان است. (ولایت، رهبری، روحانیت، ص 339)

امامت در این تصویر، بی‌حاجب و پرده‌دار و واسطه با مردم سخن می‌گوید و با آنان آشناست. از این رو حتی تا پای قربانی شدن در راه آرمان‌هایش، واسطه برای خلق خدا نمی‌تراشد و اجازه نمی‌دهد میان او و مردم دیوار طبقاتی و حفاظتی و سرانجام بی‌اعتمادی حائل شود. ایجاد هر نوع مانع میان امام و ملت از نظر بهشتی، باطل‌کننده قدرت رهایی بخش و آموزنده امامت و موجد فساد استبداد در معنا و کالبد آن است. این تفسیر به قول بهشتی متعلق به سال‌های جوانی اوست که «امام» را به هم‌درس‌های خود چنین معرفی می‌کرده است:

علی در آن خط حکومتی بود که پس رو – پیش رو را نفی می‌کرد. اگر از آن خط منحرف می‌شد و به خط پس رو – پیش رو درست کن می‌افتاد، می‌دید آرمانش قربانی شده. ولی علی ترجیح می‌داد خودش قربانی بشود ولی آرمانش قربانی نشود. (همان، ص 287)

بهشتی با همین قرائت از امامت، فصل بعدی از خوانش انتقادی و تحلیلی خویش را بر وضعیت و موقعیت و مسئولیت مراجع شیعه و روحانیت در اسلام می‌گشاید. او با ابتنا به این اصل نقلی که فقهای شیعه مرجع صالح حل و فصل اختلافات مردم و رسیدگی به امور و دعاوی و نیازهای ایشان پس از دوران معصوم(ع) هستند، تلاش می‌کند تا وظایف و مسئولیت‌ها و نیز انحرافات و اشتباهات عالمان دین را توضیح داده و مردم و روحانیون را با حقوق و وظایف خویش در قبال یکدیگر آشنا کند. او به عنوان یک عالم دین در دسته متفکران اسلامی قرار می‌گیرد که نقد روحانیت را با تفکیک جایگاه و معنای «روحانی» و «عالم دینی» آغاز می‌کرده‌اند:

در اسلام و فرهنگ اصیل اسلام ما روحانی و روحانیت نداریم. آنچه در فرهنگ اصیل اسلام داریم عالم است، عالمِ متعهدِ آگاه، فقیه، اسلام‌شناس، اسلام‌دان. روایات ما در زمینۀ روحانی و روحانیت نیست. روایات ما در زمینۀ علما است. نقش علما، وظایف علما، شرائط علما، مسئولیت سنگین علمای اسلام. (همان، ص 338)

در نقد بهشتی از معنای فقیه در دین و عالم دینی، نقطه تأکید دیگر، احتراز از هر نوع انحصار معنای فقیه در «صنف»، «طبقه» و «لباس» است. بهشتی به شدت بر این مسئله می‌شورد و مسئله علم و ارزش دانش دین را از سطح لباس و ظاهر عالم دینی جدا می‌کند:

لباس معیار فقاهت نیست. عناوین هم معیار فقاهت نیست. معیار فقاهت، آگاهی، هشیاری، معرفت، شناخت و پایبندی عملی است. علم و عدل . . . شرایط اصلی مقلَّد چیست؟ علم. و هیچ چیز دیگر آنجا نمی‌بینی. (پیامبری از نگاهی دیگر)

می‌توان گفت آنچه بهشتی از روحانیت به تصویر می‌کشد، نتیجه تحقیقی همان انتظاری است که با تصویری که از امام شیعه به دست مخاطب مسلمان داده برای او ایجاد کرده است. بهشتی می‌کوشد عالم دین را در سطحی قرار دهد که همانند «امام شیعه» چون فردی از جمع قابل گفتگو، دسترس و نقد و پرسش باشد. به باور بهشتی هر مشی‌ای خلاف این سیره، «انحراف از توحید اسلام است.» او تاکید دارد که باید از مراجع انتقاد کرد. یک مرجع حق ندارد در مسائل اعتقادی جواب استفتاء بنویسد و اگر اینچنین کرد یا در خط مرید و مراد بازی است و یا جاهل و نادان است. (ولایت، رهبری، روحانیت، صص 68-69)

فصل چهارم: «امت و امامت» در نظام سیاسی اسلام: حق و تکلیف؛ پرسش و انتخاب امت، پاسخگویی و راهنمایی امامت

در دوره پس از پیامبر اسلام(ص)، امامان معصوم منصوص و منصوب‌اند ولی با اینکه تعیینی است، تحمیلی نیست. به مسلمان‌ها گفته می‌شود اَطیعوالرَّسولَ: باید از این پیامبر فرمان ببرید. تعیینی است، ولی تحمیلی نیست. . . ولی امروز در این عصر غیبتِ امامِ معصومِ منصوبِ منصوص، در این عصر، امامت، دیگر تعیینی نیست؛ تحمیلی هم نیست؛ بلکه شناختی و پذیرفتنی یا انتخابی است. (مبانی نظری قانون اساسی، گفتارهای حسینیه ارشاد و مشهد به انضمام متن کامل قانون اساسی مصوبه سال 1358، صص 16-17)

با پیروزی انقلاب در بهمن 1357، مبانی نظری «امت و امامت» شهید دکتر بهشتی عملاً به آنجا رسیده بود که قابلیت آزمون در میدان عمل بیابد. واضع نظریه در سالیان پیش از انقلاب بارها و بارها در سخنرانی‌های خویش مختصات، شروط و تحلیل‌های انتقادی پیرامون «امت و امامت» را بازخوانی کرده و زمینه‌هایی را که می‌توانست منجر به شکل‌گیری چنین حاکمیتی در ساختار و بدنه فرهنگی، سیاسی ایران شود را توضیح داده بود. با این همه اینک آزمون بهشتی در عمل به نقطه‌ای رسیده بود که وی از هم آغاز قصد کرده بود اوج تمرکز نظریه خویش را بر دوش آن نهد: امت.

دکتر بهشتی به عنوان یکی از معماران اصلی نظام جدید، بیش از هر چیز نگران از دست رفتن و از یاد بردن مردم به عنوان امانت‌دار اصلی بار امامت در نظام جدید است و بیش از هر چیز و بیش از همه می‌کوشد شاکله نظریه را آنچنان توضیح دهد که بعدها هیچ تلاشی تا سرحد تاویل و تفسیر به رای ایدئولوژی اسلامی نظام جدید نتواند اهمیت ممتاز و نادیده انگاشتنی مردم را در تحقق «امت و امامت» باژگونه نماید یا آن را به کاریکاتوری تقلیل دهد.

در این فصل، نظریات بهشتی درباره شکل‌گیری «امت و امامت» در نظام جدید با توضیح دو موضوع همراه خواهد شد:

1- شروط و محدوده امامت در نظام جدید

2- تکالیف و مسئولیت‌های امت در نظام جدید

بهشتی می‌کوشد شرایط و محدوده امامت را با ذکر مسئولیت و ویژگی‌های امام در نظام سیاسی اسلام شرح دهد. در این شرح، «امام» که بهشتی به تصویر می‌کشد، پایبند به اصول سیاسی و اخلاقی مکتب، انتخابی از جانب ملت، غیر مادام‌العمر، در میان مردم و به دور از دنیاطلبی و مقام‌پرستی، دارای توانایی اقناع ذهنی مخاطب با استدلال، پرهیزگر از خشونت، غیرمعصوم و خرابی‌پذیر، دور از خودمحوری و استبداد خلق و رأی است.

1- شروط و محدوده امامت در نظام جدید

از نظر بهشتی امامت در نظام سیاسی اسلام، باید آینه‌ای از تمام ویژگی‌هایی باشد که معنابخش و حیات‌بخش آن است. به تاکید بهشتی شکل مدیریت خاصی در اسلام برای جامعه پیشنهاد نشده است و می‌تواند اشکال مختلفی متناسب با زمان و مکان متفاوت داشته باشد اما این مدیریت بر «پایه مکتب» هرگز «نمی‌تواند تعیینی و تحمیلی باشد.» (همان، ص 20)

با خوانش متون شهید دکتر بهشتی در باب شرایط تحقق امامت در جامعه اسلامی، به وضوح می‌توان دریافت که او در اول سخن و بیش از هر چیز انتخاب و شناخت ملت را در تحقق «امامت امت» شرط لازم دانسته است.

تأکیدات پرشمار بهشتی در این فقره و به ویژه شرح شرایط مشابه انتخاب امام با شرایط شناخت و قبول مرجعیت شیعه در جامعه اسلامی بیانگر توجه وی به خطری جدی است که می‌تواند اساس و بنیان نظام سیاسی جدید را در قالب «اسلام سیاسی» به انحراف و فساد کشاند و آن خطر عمده همانا، انتصابی بودن امام در نظام سیاسی ایران پس از انقلاب و توالی فاسد آن به دیکتاتوری و خودمحوری روحانیت در نظام جدید است. بهشتی تأکید دارد که زمامدار در جامعه اسلامی «دارنده عهد ملت» است که از طریق «رابطه متقابل ملت و امام انتخاب می‌شود» و «قرار نیست عهد خدا به اینها برسد.» (ولایت، رهبری، روحانیت، ص 168)

در تعریف بهشتی از «امامت امت» امام «حق» ندارد در «فاصله پرنشدنی» با ملت قرار گیرد. چنین امامی نقشی در رهبری امت ندارد. جای امام در «جمع مردم» است تا با تمام ویژگی‌هایش دیده و شناخته شود:

همه کسانی که در نظام جمهوری اسلامی به شکلی از اشکال در نقش امامت ظاهر می‌شوند باید، باید در جمع بمانند و در جمع حرکت کنند. هیچ کس حق ندارد در هیچ مقام، در هیچ سمت و به هیچ عنوان، از جامعه جدا شود. (پیامبری از نگاهی دیگر)

بهشتی تصور پیشرو بودن آنچنانی امام و ناتوانی ملت در شناخت او را برخلاف قرائت و جلوه عادی از امامت دانسته و آن را بدین دلیل به نقد می‌کشید که به باور او، هدایت و امامت امت با «زور و تحمیل ممکن نیست». (همان)

بر اساس همين نگرش به «امامت» بهشتي رهبري نهضت اسلامي را مشروط به شرط با اهميت «محدوديت زماني» مي‌كند. اين شرط‌گزاري از بنيان «انتخابي بودن امام» در جامعه اسلامي و نیز از لحاظ توجه به خطر استبداد و دیکتاتوری در مسئولیت مادام العمر ريشه گرفته است. همچنین نشان می‌دهد که التزام بهشتی به شروط علمی، واقع گرایانه و تجربی و تاریخی در تحلیل رهبری در اسلام تا به آنجا بوده که به رد و عدم پذیرش توصیفات و القائات ماورایی و مرید و مرادی و شخصی منتهی می‌شده است:

اينكه رهبران، كساني كه از اول، نهضتي را شروع كرده‌اند، اصرار داشته باشند تا زنده‌اند همچنان در مقام رهبري باقي بمانند، از خطرهاي يك نهضت است. چون سازندگي به يك سلسله مطالعات، بررسي‌ها، روحيه و حتي محاسبات احتياج دارد كه غالباً اسلوبش و سبكش با طرز كار در مراحل قبلي تفاوت دارد. (سه گونه اسلام، به انضمام مراحل اساسی یک نهضت، ص 90)

بهشتي در تعريف شروط امامت در قدم دوم، از مسئوليت امام در جامعه اسلامي و در قبال ملت بحث می‌کند. در نظام فكري او، شرط معناداري مسئوليت سنگينی چون امامت، تلازم آن با امكان پرسش ملت و وجوب پاسخ دهی از جانب امام است. اين شرط براي بهشتي تا بدانجا اهميت دارد كه هيچ مقامي ولو پيامبر و امام معصوم را نيز از آن مستثنا نكرده است و هيچ خطري را شوم‌تر از اين نمي‌داند كه «انسان يا انسان‌هايي بتوانند هر چه مي‌‌خواهند بكنند بی آنكه بشود از آنها بازخواست کرد.» (بایدها و نبایدها، امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه قرآن، ص 175)

از نظر شهيد دكتر بهشتي، «در جامعه اسلامي آن بهشتي كه كسي را با كسي كاري نباشد، وجود ندارد» و «يكه‌تاز ميدان زندگي بودن و بي‌مدعي آنچنان عمل كردن كه دل مي‌‌خواهد، در جامعة اسلامي نيست.» سرنوشت همه به هم پيوسته است. انسان‌ها فرمان می برند ولی با حفظ حق انتقاد و پرسش. (بایدها و نبایدها، امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه قرآن، صص 176-177)

بهشتي در يكي از مهم‌ترين فقرات سخنان خود و در توضیح اهميت معنادار «نقش و حق مردم» در نظام سیاسی اسلام، خطاب به مخاطبان خود می‌گوید که «روی هیچ موجودی به عنوان موجود خرابی ناپذیر حساب مکن» و این پرسش جدی را مطرح می‌کند که: «چرا روي هر فرد ديگري رفتاري بالاتر از رفتار در برابر معصوم داريد؟» (حق و باطل از دیدگاه قرآن، به انضمام تسلیم حق بودن، ص 144)

شرط سومي كه شهيد دكتر بهشتي براي تحقق امامت در جامعه اسلامي ضروري دانسته و آن را از بنيادهاي معرفتي «امامت در اسلام» اخذ كرده، شرط اخلاقي زيستن و تهذيب مدام روحانيت در قالب نظام سياسي جديد است. پيش‌فرض بهشتي اين است كه از شروط اساسي رهبري در اسلام، عدالت و آگاهي بر اسلام يا تفقه است. بر اساس اين پيش‌فرض، بهشتي روحانيت را در نظام تازه تأسيس اسلامي در مرتبه‌اي مي‌بيند كه خواه ناخواه مورد مراجعه و اقبال مردم خواهد بود. مراد وي از روحانيت البته عالم ديني است که می‌تواند ملبس به جامه روحانیت نباشد. به بیان وی در اینجا «شرط اول، فقه و عدالت است نه عبا و قبا و عمامه.» (ولایت، رهبری، روحانیت، صص 191-192)

در شروط اخلاقي، بهشتي پيش از هر چيز، دوري از دنياطلبي و قدرت پرستی را معیار قرار مي‌دهد و اصلاً تحقق فقاهت و ولايت را مشروط بدان مي‌داند:

علماي اسلام اگر در مقام ولايت، دنياطلبي كردند، اگر اخلاقشان اخلاق طاغوتي شد، اگر اينهايي كه تا قبل از ولايت فقيه با مردم خاكي و متواضع بودند حالا براي مردم قيافه گرفتند و حركت كردند و نشست و برخاست كردند، اگر در رفت و آمدهايشان بوق و كرنا و اسكورت و پس برو – پيش بيا پيدا كردند، اگر به جاي اينكه در خانه‌هايشان بنشينند كاخ‌نشين شدند، اگر گارد براي خود درست كردند، اگر از اين كارها كردند، من اصلاً‌ مي‌گويم اينها فقيه جامع‌الشرايط نيستند تا ولايت داشته باشند! (ولایت، رهبری، روحانیت، صص 283 – 284)

بهشتی در تطبيق جامعه اسلامي با يك واحد تشكيلاتي، خودپرستي طبقه‌اي و قشري روحانيت را آفتي مي‌دانست كه كل تشكيلات را بيمار مي‌كند. به اعتقاد او «روحاني كسي است كه ضد امتيازطلبي باشد». (حزب جمهوری اسلامی، مواضع تفصیلی، صص 306-307)

بهشتي اين آفت را مولد ماكياوليسم در نظامي مي‌دانست كه در آن اعمال قدرت از راه و به نام دين و بدست «رهبر و متفکر حرفه‌ای» صورت مي‌پذيرد که عملش تکذیب کننده دعوتش است و «اسلام و انقلاب را دکان قدرت و ثروت و شهرت» می‌کند. (همان، صص 331-332)

ترویج خشونت و اعمال ديكتاتوري و سلب آزادي ملت از ديگر شروطي بود كه به عقيده شهيد دكتر بهشتي، امامت جامعه اسلامي از آن ممنوع بود و دست بردن به خشونت یا سلب آزادی ملت نشانه نقص و خودمحوری امام قلمداد می‌شد:

اي معلم، اي مربي، اي عالم ديني، اي روحاني، اي مدير مدرسه، اي مدير مؤسسه، اي مدير جامعه! مبادا براي پوشاندن نقائص خويشتن به اِعمال خشونت و ديكتاتوري متوسل شوي و از آزادي طبيعي ديگران جلوگيري نمايي. (نقش آزادی در تربیت کودکان، صص 159-160)

2- تكاليف و مسئوليت‌هاي امت در نظام جديد

رابطه‌اي كه در جامعه‌هاي رشديافته ميان مردم و زمامداران سياسي‌شان است، چگونه رابطه‌اي است؟ رابطه‌اي است كه از زمام‌دار انتقاد مي‌كند؛ زمامدار را محاكمه مي‌كند. اما اين رابطه در جامعه‌هاي رشدنيافته چيست؟ زمامدار، بتي است كه او را مي‌پرستند. نه حق بازخواست از او را دارند، نه حق محاكمه او را. حساب، حساب رشد يافتن و رشد داشتن است. اگر جامعه‌اي رشد دارد، روابط اين جامعه با همة كساني كه در آن زندگي مي‌كنند، روابطي است انساني بر اساس حقوق و حدود متقابل. (پیامبری از نگاهی دیگر)

در نظام فكري بهشتي «امامت امت» مستلزم ساختن و آماده كردن و رشد دادن ملتي بود كه به حقوق و تكاليف سياسي خود آگاه باشد. مسئوليت‌هاي خود را در قبال يكديگر و حكومت بداند و نسبت به مجموعه تعهداتي كه بنا به ايمان و عمل در چارچوب مكتبي به نام اسلام بر دوش او نهاده شده، واقف باشد. در ادبيات بهشتي، تكاليف ملت در حقيقت همان حقوق او بود كه به واسطه عمل بدان قادر به استيفاي حقوق خويش مي‌شد. از اهم اين تكاليف در چارچوب آموزه‌هاي اسلامي، احياي فريضه امر به معروف و نهي از منكر و عمل بدان بود. از نظر بهشتي عمل به اين آموزه ديني، مترادف بود با ايفاي مسئوليت مدني و در حقيقت نقد و پرسش از صاحبان قدرت چه در لباس دين و چه غير آن. نكته اينجاست كه بهشتي در حقيقت در قالب ليبراليسم يا دمكراسي، حقوق ملت را باز نمي‌‌خواند. حاجت او با تفسير دقيق و آگاهانه دين ممكن مي‌شد. او در حقيقت و بنا بر مبناي انسان‌شناسي و اسلام‌شناسي خويش و تجربه‌اي كه از زيست در جهان خود داشت، مجموعه آموزه‌هاي سياسي، اجتماعي اسلام را به گونه‌اي تفسير مي‌كرد و پاسخ به نيازها و پرسش‌هاي جامعه زمان خود را آنگونه از متن دين بر می‌گرفت كه خواسته يا ناخواسته به قرائتي مدرن و دمكراتيك از حقوق اساسي انسان در عصر جديد پهلو مي‌زد. انسان و ملت در نظريه «امت و امامت» بهشتي، تفسيري كاملاً مبتني بر اصالت حقوق انسان در عصر مدرن مي‌يافت. (بایدها و نبایدها، امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه قرآن، صص 164-165)

شهيد دكتر بهشتي بر اساس متن آموزه ديني عقيده داشت نتيجه ترك امر به معروف و نهي از منكر، حكومت اشرار و قدرت‌های خودکامه بر جامعه است. (همان، ص 156)

بر همين اساس بود كه بهشتي مرزها و قیود و شروطي را كه معمولاً براي فرار از پاسخ‌گويي صاحبان قدرت و علم و با توجيه حفظ نظم و انضباط اجتماعي پرداخته شده بود، بي‌معنا و مضر به حال ملت مي‌شمرد و آن را يكسره باطل مي‌انگاشت. عقيده داشت آموزه‌هاي ديني كه شامل امر به معروف و نهي از منكر است، «ناظر به مسئوليت توده‌ها براي نگهداري زبده‌ها در راه خير و صلاح است.» اين تفسيري تاثیرگذار از مسئوليت ملت در متن دين بود:

(همان، صص 174-175)

جامعه اسلامي در تفسیر بهشتی جامعه‌اي بود كه انتقاد مي‌كند و در كار همه دقت دارد. از نگاه او جامعه اسلامي «جامعه بره‌ها نيست بلكه جامعه آدم‌هاست.» در اينجاست كه بهشتي اولين قدم‌ها را در راه آموزش نافرماني مدني به ملت برمي‌دارد و از آنان مي‌خواهد به مافوقي كه پاسخ سر بالا به انتقاد بجا مي‌دهد، به ديده مافوق ننگرند. او را طاغوتی بخوانند که «شایسته اطاعت و فرمانبرداری نیست». (همان، ص 176)

به اين دليل بود كه بهشتي مي‌كوشيد رابطه ميان عالم دين و مردم را اصلاح كند تا مقدمات اصلاح رابطه ميان «ملت طاغوت پرور» و «دولت طاغوت» را فراهم آورد. در اين كوشش او به مباني اسلام‌شناسي خويش باز مي‌گشت و «رابطه منحط منحرف ذلت آور مريد و مرادي» و تبعیت کورکورانه و غیر انتقادی ملت را نفي مي‌كرد و به جاي آن از رابطه تعليم و تعلم نام مي‌برد. شرط ارادت را با شرط دانش و اصل اطاعت را با اصل پرسش مي‌پوشاند:

همة شما بياييد همكاري كنيد تا رابطة بين عالم ديني و مردم از رابطة منحرفِ منحطِ ذلت‌آورِ مريد و مرادي خارج و تبديل شود به رابطة عالم و متعلِّم. . . متعلِّمي چشم و گوش باز كه مي‌‌خواهد از معلم فرا بگيرد و روشنايي بگيرد. احترام و محبت بين متعلِّم و معلم طبيعي است؛ اما احترام و محبت، غير از مريد و مرادبازي است. آنچه ما الان داريم چيز عجيبي است. همان چيزي است كه قرآن با آن مبارزه كرده است. . . استادهاي دانشگاه به طاغوت‌ها خيلي بيشتر شبيه‌اند تا به معلم‌ها. عالمان دين هم به طاغوت‌ها خيلي نزديك‌ترند تا به انسان‌هاي نمونة روشنگر سازنده. چرا؟ چون مردم ما طاغوت‌پرور هستند. (پیامبری از نگاهی دیگر)

تمام تلاش بهشتي در سال‌هاي پيش از انقلاب و كوتاه سالياني كه پس از انقلاب زندگي كرد در بازخوانی و يادآوري اين اصل مهم خلاصه مي‌شد كه: تا مردم از «طاغوت پروری» بر حذر نشوند هيچ انقلابي به‌ثمر نمي‌نشيند و درخت آن ميوه آزادي و آگاهي نخواهد داد. ظلم و استبداد برقرار است و فقط جامه خود، بدل خواهد كرد:

ما بايد مردم را بيدار كنيم. مردم را از طاغوت‌پروري برحذر بداريم. من گمان نمي‌كنم علاجي جز اين داشته باشد. اگر فكر مي‌كنيد كه ما بياييم خودمان را نصيحت بكنيم بدون اينكه شما بخواهيد ما را به راه راست بياوريد، اين محال است. تا شما مردمي نشويد كه مراقبِ به اصطلاح رهبران و راهنمايانتان باشيد، تا شما در مورد مراقبت از گفتار و رفتار كساني كه بر كرسي هدايت و رهبري جامعه نشسته‌اند، احساس وظيفه نكنيد، تا شما با چشم باز به همه چيز ننگريد و با انصاف به هر كار چشم ندوزيد و با فكر باز هر كار و هر گفتار را ارزيابي نكنيد، همين آش است و همين كاسه. تا خر هست، يك خرسوار را پايين بياوريد، ديگري سوارش مي‌شود. (همان)

فصل پنجم: «امامت امت» در جمهوري اسلامي ايران: حق حضور آگاهانه يك يك افراد امت در اداره جامعه

حالا ديگر آيا دولتي جرأت مي‌كند برخلاف مصالح ملت قدمي بردارد؟: خير. اما به يك شرط. آن شرط چيست؟ خواهش مي‌كنم اين جمله را به اعماق ضمير اجتماعي و اسلامي‌تان بفرستيد، چون باور كنيد اگر مفاد اين جمله در اعماق ضمير اسلامي و اجتماعي ما زنده بماند، مانند هر انقلابي كه در معرض خطر است، انقلاب ما نيز چنين خواهد بود. به شرط حضور آگاهانه يك يك افراد ملت در اداره جامعه. «به من چه» و «به تو چه» در جامعه اسلامي وجود ندارد. بله به يك معنا درست است. «به تو چه» در هنگامي كه در قلمرو ديگران دخالت بي‌جا مي‌كني، اما اگر نظارت مي‌كني «به تو چه» و «به من چه» معني ندارد. (مبانی نظری قانون اساسی، گفتارهای حسینیه ارشاد و مشهد به انضمام متن کامل قانون اساسی مصوبه سال 1358، صص 22-23)

پس از پيروزي انقلاب در بهمن 57 و استقرار تدريجي مباني و پايه‌هاي نظام سياسي جمهوري اسلامي در ايران، شهيد دكتر بهشتي كوشيد تا از چند طريق به نظريه «امت و امامت» جامه عمل بپوشاند. او براي تحقق اين منظور به سخنراني و شرح مبناي نظري اكتفا نكرد بلكه كوشيد در شوراي انقلاب، حزب جمهوري اسلامي و مجلس بررسي نهايي قانون اساسي سياست‌ها، رفتارها و نهادهاي لازم را براي تحقق واقعي نظارت ملت بر اجراي امور و مشاركت ايشان در سياست‌گزاري‌ها و شكل‌گيري قوانين و دردست‌گيري امور مربوط به خويش از طريق احزاب و شوراها، شکل دهد. صورت بندی این نظریه و عمل بدان برای شخصیتی چون بهشتی از دو جانب سخت و مهلک می‌نمود: يك؛ در فضای انقلاب و شور و شر ناشي از آن او باید از اعتدال و عقلانيت و منطق سياسي حرف مي‌زد و بدان عامل می‌بود. دو؛ بهشتی سعي داشت مسئوليت، حقوق و تكاليف مردم را درون قرائت مكتبي از اسلام تعريف كند و در پيوند ميان دمكراسي و اسلام سياسي، نظام سياسي جديد را شكل دهد. او بايد تلاش مي‌كرد همزمان «امت و امامت» را با تعريف حقوق و تکالیف مردم در جمهوري اسلامي و حدود و وظایف امام در جمهوري اسلامي، تحقق بخشد. تلاش ما در اين فصل توضيح اين دو معنا در نظريه بهشتي است.

1- حقوق و تكاليف مردم در جمهوري اسلامي

بهشتي كوتاه زماني پس از پايان يافتن مجلس بررسي نهايي قانون اساسي، در سخنراني‌اي در حسينيه ارشاد، از شكل و محتواي نظام جديد و نقش مردم در آن سخن راند. او «حاملان مسئوليت و صاحبان اصلي حق در ايدئولوژي اسلامي» را «مردم» دانست. بر اساس اين قرائت از «اصول عقيدتي و عملي اسلام» تمام نظر مكتب به عامه مردم است و امت كساني از اين مردم‌اند كه بر محور اين مكتب جديد شكل مي‌گيرند و از اولويت خاص برخوردار مي‌شوند و اين امت به امامت نياز دارد. (همان، صص 15- 16)

از نظر بهشتي نظام جمهوري اسلامي به شدت مستعد اين خطر بود كه به سمت فساد و انحراف و ديكتاتوري و استبداد ديني كشيده شود. عنصر دين و نهاد امامت اگر در نظام جديد ترجماني ديگر مي‌يافت، نتيجه انقلاب 57، تنها عوض كردن شكل حكومت پيشين بود. بهشتي بارها اخطار داده بود كه اگر قانون اساسي كه وي آن را «دستگاه گردش خون» بدن مي‌دانست، با وجود «نظارت آگاهانه ملت» درست و دقيق كار كند، «ديگر احدي هوس ديكتاتوري و حق‌كشي و تجاوز را به دل راه» نخواهد داد. (همان، ص 23) بر همين اساس از «نظارت بي‌شرط و مرز مردم» دفاع مي‌كرد. (همان، ص 28)

بهشتي در سخنراني دیگری با عنوان «پیرامون قانون اساسی» که تابستان 1358 در مشهد صورت داد، توضيحات و تذكرات خود را پيرامون قانون اساسي و شكل نظام سياسي جمهوري اسلامي و نقش و جايگاه امت در آن تکمیل کرد و زيربناهاي قانون اساسي را در سه بند توضيح داد. در زیربنای اول؛ بهشتی تفسیری «خلقی، توده‌ای و ناسی» از جمهوری ارائه می‌دهد و معنای اسلامی بودن نظام سیاسی را در «تعهد نسبت به ایدئولوژی انتخاب شده نه تحمیل شده» می‌داند و «قدرت نظام را برآمده از مردم برای خدمت به همه مردم نه یک گروه یا طبقه» معنا می‌کند. در زیربنای دوم؛ بر «توجه خاص نظام حاکم به کرامت انسان و روح الهی او و اهتمام این نظام به استقلال و آزادی‌های فردی و اجتماعی انسان تا آخرین سر حدّ ممکن» تاکید می‌کند. در زیربنای سوم؛ به صراحت می‌گوید: «دخالت مردم در تعیین سرنوشت و اداره اموالشان تا آخرین حد ممکن باید گسترش پیدا کند. سانترالیسم و مرکزیت به حداقل برسد و اداره امور باید در دست مدیریتی قرار بگیرد که انقلاب اسلامی این ملت را خوب درک کرده باشد، مورد پذیرش و اعتماد مردم باشد.» (همان، صص 42 تا 44)

بهشتی در مجلس بررسی نهایی قانون اساسی تنها مرجع صلاحیت‌دار برای هر نوع بازنگری در قانون اساسی را ملت می‌دانست و تاکید می‌کرد: «مگر ما می‌توانیم برای آیندگان، تکلیف تعیین کنیم. ملت راه تجدید نظر را می‌داند.» (مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهائی قانون اساسی، ص 1735)

او تلاش می‌کرد تا «سيستم نظارت و هدايت از متن توده در همه جا به وجود آید تا به بازرسى‏هاى از بالا، كمتر احتياج باشد و مردم هرچه بیشتر در اداره کشور سهیم باشند.» (ولایت، رهبری، روحانیت، ص 248)

بهشتی در نهان و آشکار می‌کوشید این باور را در اذهان همه احزاب و گروه‌های سیاسی حتی منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی بارور کند که نظام «امت و امامت» نظامی بر پایه «حق ایفای نقش و تعیین کنندگی همه مردم» در آن است. در سال‌های صدر انقلاب و در بحبوحه ماجراهای کردستان که دولت مرکزی نامستقر دستخوش تلاطمات جدی در عرصه مدیریت کشور بود، دو تن از اعضای کادر مرکزی سازمان چریک‌های فدایی خلق (اکثریت) به دیدار بهشتی آمدند تا با او درباره چگونگی اداره مسئله کردستان و حل و فصل آن مذاکره نمایند. یکی از مهم‌ترین فرازهایی که شهید دکتر بهشتی در این گفتگو مطرح کرد این بود که وی «سخت طرفدار کاهش مرکزیت در اداره کشور و سپردن امور جاری در تمام نقاط به مردم» است از آن رو که باور دارد «بهترین ناظر و بهترین مسئولیت خواه خود مردم‌اند و نیازهای خودشان را بهتر از خیلی از کارشناس‌ها تشخیص می‌دهند». از نظر بهشتی «این یک کار مردم فریبانه و در یک حرکت اسلامی، بی‌شرمانه است که ظاهر این باشد که مردم تصمیم می‌گیرند ولی تصمیم گیرنده کس دیگر است». (گفتگوی فرخ نگهدار و مصطفی مدنی از اعضای کادر مرکزی سازمان چریک‌های فدایی خلق (اکثریت) با آیت‌الله دکتر بهشتی)

2-حدود و وظایف رهبر در جمهوری اسلامی

کسی نمی‌تواند تحت عنوان فقیه عادل باتقوا آگاه به زمان، شجاع مدیر و مدبر، خودش را بر مردم تحمیل کند، این «مردم» هستند که باید او را با این صفات به رهبری شناخته و پذیرفته باشند.» (مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهائی قانون اساسی، ص 378)

بر اساس نظر شهید دکتر بهشتی امامت در اسلام و به تبع در چارچوب نظام جمهوری اسلامی، نه تعیینی و تحمیلی بلکه شناختنی و انتخابی بود. در نتیجه رهبر جمهوری اسلامی به عنوان رهبر نظام «امت و امامت» جز از این راه امکان «امامت» امت را نمی‌یافت.

توجه به این نکته ضروری است که بحث‌های شهید دکتر بهشتی در باب محدوده وظایف رهبری در جمهوری اسلامی با وجود باور وی به مسئولیت‌ها و جایگاه رهبر در جمهوری اسلامی و نیز علاقه قلبی وافر او به شخص آیت‌الله خمینی به عنوان رهبر نظام تازه تأسیس دینی شکل می‌گیرد. با وجود این فرض بنیادین است که بهشتی با توجه به بنیاد اسلام‌شناسی و انسان‌شناسی نظریه خویش، نقد رهبری و طرح پرسش از او یا مخالفت با وی را از جمله حقوق هر فرد ملت می‌داند و نیز در مقام قانون‌گزاری از تعیین حدود برای رهبری نظام جمهوری اسلامی سخن می‌گوید. حال آنکه مسئولیت‌ها و حقوق امام در قانون اساسی به روشنی و وضوح تعیین شده است.

آنچه پیش از هر چیز بنیان اندیشه و کنش بهشتی را به عنوان یکی از معماران نظام جدید برآمده از انقلاب در تعیین حدود و محدوده رهبری در نظام جدید شکل می‌داد و آن را به صورت دغدغه‌ای جدی پیشاروی وی می‌نهاد باور عملی ناشی از تجربه تاریخی بهشتی به عقل جمعی و رهبری گروهی بود. اصالت شورا در رهبری و مرجعیت آنچنان برای او با اهمیت بود که او را وامی‌داشت تا در فضایی که نقد رهبری فردی در نظام انقلابی جدید، آنقدر سخت و جانفراست، با قاطعیت، صراحت و اتقان، مفاسد و مضار رهبری فردی را گوشزد نماید:

«ارجح» این است که هر دو (مرجعیت و رهبری) «گروهی» باشد، در زمان ما نه رهبری فردی، و نه مرجعیت فردی، آنطور که باید، به جایی نمی‌رسد. (جاودانه تاریخ، ج 3، ص 73)

بهشتی این رأی را در باب فلسفه تشکیل شورای انقلاب نیز داشت و معتقد بود شورای انقلاب می‌بایست «شورای رهبری انقلاب» باشد نه «شورای مشورتی رهبر انقلاب» از آنجا که «می‌دانیم رهبری یک فرد برای انقلاب چقدر خطرناک است»، تا بتواند انقلاب و نظام برآمده از آن را با عقل جمعی مدیریت کند و فقط در بن‌بست‌ها و مخاطرات غیرقابل حل از امام راه‌حل بطلبد. (سخنرانی شهید دکتر بهشتی به مناسبت سالگرد تشکیل شورای انقلاب)

اهتمام بهشتی به رهبری جمعی و تلاش در جهت التزام رهبر جمهوری اسلامی به عقل جمعی در تصمیم‌گیری‌های کشوری، در بحث‌های وی در مجلس بررسی قانون اساسی نمود داشت. او در مباحث مربوط به اصل 110، حدود و وظایف رهبری، در باب تشکیل شورای عالی دفاع که ذیل موضوع حدود اختیارات و حیطه تصمیم‌گیری رهبری در جریان بود، همواره می‌کوشید رهبری را به گونه‌ای تعریف کند که هرگز نمی‌تواند «از قصور منزه» باشد. به عقیده بهشتی «رهبری یک مجموعه است که او در رأسش قرار گرفته است» و تاکید می-کرد «ما داریم خطرات ناشی از تصمیم‌گیری فردی را نادیده می‌گیریم.» (مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهائی قانون اساسی، ص 1175)

در شور و حال ناشی از انقلاب و با وجود شخصیت کاریزماتیک آیت‌الله خمینی، برای پیروان وی بسیار دشوار بود که نگاهی تا این حد انتقادی نسبت به «رهبری فردی» را به زبان آورند، آن هم در لباس روحانیت و از جانب شخصیتی چون دکتر بهشتی که تا آن میزان به امام و استاد خود علاقه داشت. اما رویکرد انتقادی بهشتی در آن فضای سرشار از هیجانات و رویکردهای غیرواقع‌بینانه و فاقد دوراندیشی به سیاست، کار خود را می‌کرد و راه خود می‌گشود. شهید دکتر بهشتی با توجه به این ادراک از حدود و وظایف رهبری در جمهوری اسلامی، در مجلس بررسی نهایی قانون اساسی تأکید کرده بود:

«اگر می‌خواهیم اقدامات رهبری به ثمر برسد، درست آن است که رهبری در هیچ جای دیگر مستقیماً وارد نشود و دخالت نکند.» (همان، ص 1686)

مسئله محدودیت رهبری برای وی تا بدانجا اهمیت داشت که در سخنرانی حسینیه ارشاد تذکر داد «باید در اصل 112 قانون اساسی تصریح می‌شد رهبری علاوه بر اینکه در برابر قوانین با سایر افراد کشور مساوی است، در برابر «محاکم» هم با سایر افراد کشور مساوی می‌باشد. البته این معنا حالا هم فهمیده می‌شود.» (مبانی نظری قانون اساسی، گفتارهای حسینیه ارشاد و مشهد به انضمام متن کامل قانون اساسی مصوبه سال 1358، ص27) این صراحت حکایت از آن داشت که برای بهشتی محاکمه رهبری جمهوری اسلامی همچون دیگر اقشار ملت، مساوی با آنان، امکان‌پذیر و حتی لازم‌الاجرا است.

همچنین از نظر بهشتی «انتقاد بر امام، تذکر به امام، نصیحت به ائمه مسلمین» بر مبنای اصل امر به معروف و نهی از منکر که بنیاد اسلامی تربیتی وی به‌شمار می‌رفت، واجب بود. (حزب جمهوری اسلامی، گفتارها، گفتگوها، نوشتارها، ص 234)

برای یک عالم دینی چون شهید دکتر بهشتی اساساً پذیرفته نبود که احزاب، گروه‌ها و شخصیت‌های سیاسی و صاحب رای و نیز عالمان دینی نتوانند با رهبر نظام سیاسی برآمده از انقلاب به گفتگو بنشینند و انتقادات خود را به روشنی و بی‌مجامله بر او وارد نکنند. بهشتی در سخنانی که یک هفته پیش از شهادت در دفتر حزب جمهوری اسلامی با مخاطبان خود در میان نهاد، تأکید کرد که اساساً این خصلت نقد از امام و گفتگوی با وی، برآمده از آموزه‌های دینی و نیز برخواسته از تربیت حوزوی است که بیش از روشنفکران و سیاستمداران ایران در میان عالمان دین رواج داشته است. سنتی که علیرغم حفظ حق نقد و پرسش و قلت و ان قلت، صدور فتوا و تبعیت از آن را با مرجع و رهبر خود می‌داند. بهشتی تأکید داشت که این دو رفتار همزمان در ما وجود داشته است: «هم حریت، هم انتقاد»:

ما بيش از آقاى بنى‏صدر و آقاى بازرگان با امام بر سر مسايل ادارۀ جمهورى اسلامى بحث كرده‏ايم، خيلى آزادتر. اين را خود آقاى بازرگان هم مى‏گفتند. ايشان مى‏گفتند كه بله فقط شما هستيد كه مى‏بينيم با صراحت و قاطعيت در جلسات ذكر مى‏شود، با امام مذاكره می‌كنيد و اين را خودشان مى‏گفتند. ما هنوز همان رابطه طلبگى را با امام حفظ كرده‏ايم. اما در پايان وقتى ايشان تصميمى گرفتند، ديگر با ایمان اجرا مى‏كنیم؛ ولو آن تصميم برخلاف آن انتقادهایی باشد كه در همان جلسه از ايشان كرديم. این چندين بار در حضور آن برادرها پيش آمده؛ وَاِلاّ از وقتى كه خدمتشان مى‏رسيم كه خيلى بيشتر. (همان، صص 234-235)

مؤخره

در نظریه «امت و امامت» شهید دکتر بهشتی، انسان آزاد، انتخابگر و خودآگاه حامل بخشی از بار امامت است. این اصول در شناخت حقوق انسان غیر قابل انکار است. شهید بهشتی روش اسلام‌شناسی خود را با توجه به شروط متعارف عقل، زمان، آزادی، عدالت و خیر توضیح داده و هدف نبوت پیامبران الهی و پیامبر اسلام و نیز رسالت امامان شیعه در مذهب تشیع را نشان دادن راه حق و عدالت و آزادی و کمال به مردم می‌داند و تقدس، بت تراشی و ابراز علاقه غلوآمیز نسبت به پیامبران و امامان شیعه را مخالف توحید می‌شمارد. از راهبر فاصله گرفته و راه را نشان می‌دهد. با توجه به بنیاد انسان‌شناسی و اسلام‌شناسی دکتر بهشتی، امامت در اسلام، با توضیح انتقادی وظایف و ویژگی‌های امام و عالمان دین و حفظ حق انتقاد و پرسش و لزوم پاسخگویی به مسلمانان همراه است. بهشتی تحقق امامت را در نظام سیاسی جدید پس از انقلاب، در انضمام با حقوق و تکالیف ملت و اختیار آنان در پذیرش یا عدم‌پذیرش و انتخاب آزادانه امام می‌داند و نیز شروط و وظایف امامت و محدوده آن را در نظام سیاسی جمهوری اسلامی باز می‌گوید. به نظر بهشتی، تحقق روابط متقابل امت و امام در نظام سیاسی جمهوری اسلامی، مبتنی بر احراز حقوق و اعمال مسئولیت‌های ملت در قبال ایفای نقش امامت خویش و تحویل رهبری فردی به رهبری جمعی از راه انتخاب رهبر، انتقاد از رهبر، گفتگو با او، زماندار بودن رهبری، نظارت بر اعمال و سیاست‌های وی و تبیین حدود وظایف و تکالیف رهبر در قانون اساسی است.

بر این اساس «امامت امت» در نظر شهید بهشتی از جمله حقوق امت است که بار امامت را بر دوش داشته و باید امام را در میان خود شناخته و انتخاب کند و بر کار او نظارت بی شرط و مرز داشته باشد. بهشتی با اتخاذ این روش راهی در میانه دموکراسی و استبداد دینی برگزید و در حالیکه نقاد دموکراسی لیبرال بود، اصالت حقوق انسان در اسلام را از متن دین استخراج کرد و به صراحت، مشروعیت حکومت در اسلام را ناشی از انتخاب آزادانه و مختار مردم و مشروط به وجود و استمرار نظارت آنان بر امام مسلمین و در دست گیری مسئولیت‌ها از جانب ملت دانست.

فهرست منابع:

1- اداره كل امور فرهنگي و روابط عمومي مجلس شوراي اسلامي، صورت مذاكرات مجلس بررسي نهايي پيش نويس قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، تهران : اداره كل امور فرهنگي ، )ج1( 1364.

2- بهشتی، شهید آیت‌الله دکتر، شناخت از دیدگاه قرآن، تهران : نشر بقعه، (چاپ سوم) 1389

3- – حزب جمهوری اسلامی، گفتارها، گفتگوها، نوشتارها، تهران : انتشارات روزنه، 1390

4- – سه گونه اسلام، به انضمام مراحل اساسی یک نهضت، تهران : نشر بقعه، (چاپ دوم) 1389

5- – حزب جمهوری اسلامی، مواضع تفصیلی، تهران : نشر بقعه، 1388

6- – مبانی نظری قانون اساسی، گفتارهای حسینیه ارشاد و مشهد به انضمام متن کامل قانون اساسی مصوبه سال 1358، تهران : نشر بقعه، 1377

7- – ولایت، رهبری، روحانیت، تهران : نشر بقعه، (چاپ دوم) 1383

8- – حق و باطل از دیدگاه قرآن، به انضمام تسلیم حق بودن، تهران : نشر بقعه، (چاپ ششم) 1389

9- – نقش آزادی در تربیت کودکان، تهران : نشر بقعه، (چاپ پنجم) 1388

10- – بایدها و نبایدها، امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه قرآن، تهران : نشر بقعه، (چاپ سوم) 1388

11- – محیط پیدایش اسلام، تهران : نشر بقعه، 1387

12- – پیامبری از نگاهی دیگر، تهران : در دست انتشار

13- بهشتی، شهید آیت الله دکتر، گفتگو با برخی از اعضای شورای مرکزی چریک‌های فدایی خلق ایران (اکثریت)، نوار موجود در آرشیو بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی، 1360

14- سایت نشر آثار و اندیشه‌های شهید آیت‌الله دکتر بهشتی


نسخه چاپی
دیدگاه‌ها