سيد جواد ورعي
عضو هيئت علمي پژوهشگاه حوزه و دانشگاه
چهار عامل «قدرت طلبي دولتمردان»، «به قدرت رسيدن افراد فاقد صلاحيت»،«سلب حق انتقاد از دولتمردان» و « انزواي عالمان و نخبگان متعهد» از جمله عوامل خودسري و خودكامگي رهبران و دولتمردان عالي رتبه حكومت هاست. متقابلا «وارستگي، عدالت و تقوا»، «حق انتقاد از دولتمردان در هر رده و رتبه» و «ايفاي مسئوليت طبقه آگاه تر جامعه» از جمله موانع خودكامگي دولتمردان و تبديل شدن ديگران به عناصر فاقد شعور و اراده است. حكومتي كه از چنين آفتي در امان باشد، به مقدار زيادي از انحراف از اهداف و آرمان ها در امان است.
چكيده
اين مقاله به علل و عوامل انحراف حكومت از ديدگاه شهيد آيت الله دكتر بهشتي (رض) مي پردازد. از آن جا كه مهم ترين انحراف حكومت از جانب رهبران و دولتمردان عالي رتبه رخ مي دهد، سمت و سوي بحث به انحراف از اين زاويه منعطف شده است. چهار عامل «قدرت طلبي دولتمردان»، «به قدرت رسيدن افراد فاقد صلاحيت»،«سلب حق انتقاد از دولتمردان» و « انزواي عالمان و نخبگان متعهد» از جمله عوامل خودسري و خودكامگي رهبران و دولتمردان عالي رتبه حكومت هاست. متقابلا «وارستگي، عدالت و تقوا»، «حق انتقاد از دولتمردان در هر رده و رتبه» و «ايفاي مسئوليت طبقه آگاه تر جامعه» از جمله موانع خودكامگي دولتمردان و تبديل شدن ديگران به عناصر فاقد شعور و اراده است. حكومتي كه از چنين آفتي در امان باشد، به مقدار زيادي از انحراف از اهداف و آرمان ها در امان است.
واژگان كليدي : شهيد بهشتي، حكومت، انحراف، قدرت طلبي، انتقاد، نخبگان
بسم الله الرحمن الرحيم
يكي از دغدغه هاي شهيد آيت الله دكتر بهشتي در مقاطع مختلف زندگي، به ويژه پس از پيروزي انقلاب اسلامي «انحراف حكومت» از اهداف و آرمان ها و راه هاي مراقبت از آن بود. از اين رو ، به مناسبت هاي گوناگون از عوامل انحراف حكومت سخن گفته و بر پرهيز از آن ها تأكيد مي ورزيد. در اين مقاله به پاره اي از «علل و عوامل انحراف حكومت و راه هاي مراقبت از آن» ، از ديدگاه آن شهيد بزرگوار مي پردازيم. با اين توضيح كه استقصاء تامّي در اين موضوع صورت نگرفته، و چه بسا با جستجوي بيشتر در كلمات ايشان بتوان علل و عوامل ديگري را هم شناسايي كرد.
نگراني از «انحراف حكومت» از دغدغه هاي مهم و هميشگي آن دسته از رهبران قيام هاي سياسي و مذهبي در ميان ملل عالم بوده، كه حكومتي را براي رسيدن به اهداف و آرمان هايي تأسيس كرده اند، به خصوص كه تجربه تاريخ نشان مي دهد كه اكثريت قريب به اتفاق انقلاب ها دچار اين انحراف شده و از اهداف و آرمان هاي نخستين خود فاصله گرفته اند. در دوران ما آن چه كه امروز در كشورهاي عربي مشاهده مي شود، نمونه روشن و ملموسي از اين واقعيت است. بسياري از ديكتاتورهايي كه در اين كشورها در پرتو مبارزات مردمي ساقط شده اند يا در معرض سقوط اند، روزي نقش رهبري مردم در مبارزات ضد استكباري و ضد استعماري را بر عهده داشته و داراي كارنامه مبارزاتي اند. بنابر اين، دغدغه شخصيتي چون شهيد بهشتي كه در نهضت اسلامي ملت ايران و تأسيس نظام جمهوري اسلامي نقش بسزايي داشته، در اين زمينه كاملا بجا و طبيعي بود. تأمل در اين موضوع و سخن گفتن از آن در آثار ايشان سابقه دارد و مربوط به بعد از پيروزي انقلاب هم نيست. اينك با استناد به ميراث برجاي مانده از آن شهيد مظلوم به بيان «علل و عوامل انحراف حكومت» و «راه هاي جلوگيري از آن» مي پردازم.
1. قدرت طلبي دولتمردان
از نظر دكتر بهشتي «نوع نگاه به مقوله قدرت» در اين زمينه بسيار حائز اهميت است. حكومتي كه در آن رهبران و دولتمردان «تشنه قدرت» باشند تا با رسيدن بدان حس قدرت طلبي خود را ارضاء نمايند، يا ثروتي اندوخته و زندگي مرفّه و تشريفاتي براي خود فراهم سازند، يا ….، نه تنها نمي تواند به اهداف و آرمان هاي متعالي دست يابد، بلكه گرفتار آفات و انحرافات فراوان ديگري هم خواهد شد. يكي از موضوعاتي كه ايشان قبل از انقلاب و بعد از آن در جلسات حزب جمهوري اسلامي فراوان از آن سخن گفته و هشدار داده، «روحيه قدرت طلبي» و «اصالت دادن به قدرت» در ميان دولتمردان است. نوع نگاه ايشان به مقوله قدرت در فرازي از سخنراني شان در نشست مجمع عمومي «اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانشجويان در اروپا» در سال 1348ش هويداست. آن جا كه مي گويند:
«جهتگيري ما در برابر همه افراد و گروههايي كه در اين راه [تأسيس جامعه نمونه] تلاش ميكنند اين است؛ هرگروهي كه زودتر موفق شود در يك گوشه، چنين جامعة نمونهاي بر اساس اسلام بوجود بياورد، ما بيدرنگ به سراغ آن گروه ميرويم و وقتي كار او را براستي در راه اين هدفِ ايدهآل خودمان يافتيم نيروهايمان را در مجراي تلاش او سرمايهگذاري ميكنيم. به او بيقيد و شرط ميپيونديم زيرا ما گروهي نيستيم كه
هدفمان در دست گرفتن قدرت باشد. ما اگر در پي در دست گرفتن قدرت سياسي هم هستيم، آن قدرت را به عنوان يك ابزار و وسيله براي تحقق بخشيدن به هدف خودمان ميخواهيم. يعني، [در راه] جامعه نمونه اسلامي به كار ببريم نه اينكه خودِ در دست گرفتن قدرت براي ما هدف و ايدهآل باشد. چون روحية ما اين است. بنابراين، اگر دستهيا گروهي قبل از ما اين موفقيت را پيدا كرد، ما رقيب او نيستيم. از موفقيت او بسيار خوشحال ميشويم و بيدرنگ با تمام امكاناتمان در اختيار او هستيم. هر دستهاي كه باشد.» ( اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانشجويان در اروپا، تهيه و تنظيم : بنياد نشر آثار و انديشه هاي شهيد آيت الله دكتر بهشتي، ص53 ـ 54 ، تهران ، سال 1390)
بر همين اساس از ديدگاه آن شهيد بزرگوار که مدیریت فراگیرترین حزب سیاسی پس از پیروزی انقلاب را بر عهده داشتند، «اگر كسى عضو تشكيلات حزب نيست اما از نظر معيارها و ارزشها مقدم بر عضو است، او (در تصدی منصب های اجتماعی و سیاسی) مقدم خواهد بود.» (جلسات پيرامون حزب ، جلسه دوم، حزب و روحانيت ، 6/1/1359 ، ص 28)
ایشان با تبیین تفاوت های «حزب خدا» و «حزب شیطان» ، معامله «خدمت» با «پست و مقام» را از ویژگی های حزب شیطان دانسته و می فرمود:
«حزب جمهوري اسلامي هيچ وقت هم اگر خدمتى كرده، نبايد بابت خدمتش طلبكار پست و مقام باشد. يعنى اگر تمام اين دو سال را سراپا خدمت كرده بود و حالا مىخواست اين خدمات را با پستها و مقامها معامله كند، باز حزبالشيطان مىشد.» (همان، جلسه هفتم، تشكل حق و ديگر تشكل ها ، ص 86)
اين سخنان از شخصيتي كه دبيركل يك حزب فراگير در نظام نوپاي جمهوري اسلامي است، از آن رو اهميت دارد كه فلسفه تحزّب در دنيا «دستيابي به قدرت سياسي» و «تصاحب پست ها و منصب هاي اجتماعي» است. در قاموس احزاب سياسي «صرفنظر كردن از مقام و منصب» يا «تقدم فردي غير حزبي بر فرد حزبي به خاطر برتري در معيارها و ارزش ها» جايي ندارد. معمولا احزاب و شخصيت هاي سياسي براي رسيدن به قدرت و حفظ آن از هيچ كوششي دريغ نمي ورزند و حتي براي اين منظور به لطائف الحيل خود را موفق جلوه داده و رقباي سياسي را ناموفق جلوه مي دهند و در اين راه به ابزارهاي مختلف مشروع و نامشروع هم متوسل مي شوند.
يكي از تفاوت هاي بنيادين «حكومت علوي» و «حكومت اموي» در تاريخ اسلام نيز همين بود. ممكن است كسي شيعه امير مؤمنان باشد، اما مانند امويان قدرت برايش اصالت داشته باشد، چرا كه قدرت به قدري فريبنده و جذّاب است كه كمتر كسي از خطر آن در امان است. به نظر نگارنده علت اصلي مظلوميت شهيد بهشتي در جامعه اسلامي اين بود كه مانند امير مؤمنان علي (ع) حاضر نبود از قدرتش براي كوبيدن رقباي سياسي و خارج كردنشان از ميدان رقابت يا براي ماندن در قدرت و ـ حتي ـ دفاع از خود در برابر دروغ ها و تهمت ها، از هر وسيله اي استفاده كند. او اتهامات را به جان مي خريد اما حاضر نبود اصول و معيارهاي اخلاقي را زير پا گذارد. او با سيره عملي خود اين گفته اش را اثبات كرد كه «از پلكان حرام نمىشود به بام سعادتِ حلال رسيد.» (همان، جلسه دوازدهم، تشكل پاسدار مكتب ، ص 168)
«استكبار و استعمار» را از لوازم و عوارض «روحيه قدرت طلبي» مي دانست. بر اين باور بود كه انسان هاي قدرت طلب مستكبر، خودبين، و خودبزرگ بين اند و به ديگران فخر مي فروشند. وجود چنين روحيه اي را در حزب علامت شيطاني بودن حزب مي دانست. (همان، جلسه نهم، تشكيلات (2) ، ص119)
نكته دقيقي كه ايشان در اين زمينه بدان توجه نموده و در جلسات حزب گوشزد كرده آن است كه تمايل به «تمركز در مديريت» نيز از روحيه استكباري انسان نشأت مي گيرد. كسي كه بخواهد مرتب از اختيارات ديگران بكاهد و بر اختيارات خود بيفزايد و در مديريت تمركز بيش از اندازه ايجاد كند و تصميم گيري در همه امور را در انحصار خود بگيرد و مديران رده هاي پايين تر را از تصميم گيري برحذر دارد، حكايت از وجود روحيه استكباري او دارد. ايشان تمركز در مديريت را به مقدار «ايجاد نوعي هماهنگي»، «سرعت تصميم گيري» و «سرعت اقدام» لازم دانسته و بيش از آن را مضرّ مي دانست و از نيروهاي حزب مي خواست كه با شناسايي موارد مركزيت زائد، به منظور از بين بردن آن ها تلاش كنند. (رك: همان، جلسه اول، روابط داخلي حزب، 27/4/1358 ، ص4)
ايشان در يك سخنراني حزبي، با اشاره به روحيه خود در باره منصب هاي اجتماعي، دوام جمهوري اسلامي را در گرو «احساس استغناي دولتمردان از مناصب اجتماعي و سياسي» مي دانست و مي فرمود:
«مطمئن باشيد من به عنوان يك برادر شما همواره مراقبم كه اين روحيه را در خودم داشته باشم كه هرجا يك فرد ديگر بتواند مسئوليتي را كه من بر عهده دارم، بر عهده بگيرد، حتي اگر به صورت مساوي از عهدة اين مسئوليت بربيايد، به دست او ميسپارم. اگر به صورت بهتر، يقيناً جا را خالي ميكنم براي او. ولي حتي در صورت مساوي هم به دست او ميسپارم. و تا اين روحيه در ما زيربناي قبول مسئوليت نباشد، ما جمهوري اسلامي (نميگويم حزب جمهوري اسلامي)، نظام جمهوري اسلامي نخواهيم داشت.»
لذا به اعضاي فعال در حزب توصيه مي كرد :
«تشاق و تناقض بر سر سمت و مقام و قدرت، و با يكديگر درافتادن و بدگويي كردن از يكديگر و حسد و رشك نشان دادن و اينها، ضد راه اسلام است.» (همان، جلسة چهاردهم، تشكيلات، امامت و روحانيت (2)، صص 185 ـ 186)
او باور قطعي داشت كه بقاي جمهوري اسلامي در گرو برخورد متواضعانه و فروتنانه روحانيت و رهبران و دولتمردان با مردم است. مواجهه با مردم از موضع قدرت و سخن گفتن با آنان با زبان قدرت را موجب زوال قطعي جمهوري اسلامي مي دانست و براي آن سوگند ياد مي كرد. متن سخنان آن شهيد بزرگوار در اين زمينه از قلم ناتوان نويسنده گوياتر و موثرتر است. در يك سخنراني پس از بازگو كردن سيره رسول خدا (ص) در برخورد با مردم، افزودند:
«اي مسئولان جمهوري اسلامي! (خطاب به خودم كه يكي از شما هستم و خطاب به بقيه كه شما هستيد)، ما اگر ذرّه اي از اين سيره نبي اكرم منحرف شويم، اگر مناسبات داخل جامعه اسلامي و مناسبات بيرون جامعه اسلامي تنها الفبايي كه با آن حرف مي زنيم الفباي قدرت باشد، به خدا سوگند اين جمهوري ديگر جمهوري اسلامي باقي نخواهد ماند.»
در ادامه خطاب به روحانيت فرمودند:
«ما مي توانيم بر مسند قدرت بنشينيم، اگر توانايي آن را داريم. اگر آمادگي بار سنگين مسئوليتش را داريم، اگر عرضه و لياقت و ايمان و توانايي و كارداني داريم، بر يكي از مسندهاي قدرت بنشينيم، اين اشكالي نيست…، ولي ما نبايد با ژست قدرت با مردم رابطه برقرار كنيم و اگر چنين كرديم هم روحانيت را آلوده كرده ايم،هم حكومت را. تواضع و فروتني و مردمي بودن و قدرت را در خدمت مردم به كار انداختن براي همه كساني كه در حكومت سهم و مسئوليتي دارند، وظيفه است و براي روحانيوني كه مسئوليت مي پذيرند، وظيفه بتوان دو… تنها حكومت و قدرتي كه در جهت خدمت خالصانه به مردم باشد،مشروعيت دارد و حكومت و قدرتي كه در اين جهت نباشد،مشروعيت ندارد.» (جاودانه تاريخ، ج5 ، گفتارها، اخلاق سياسي نظام، صص 98 ـ 99، سازمان انتشارات روزنامه جمهوري اسلامي)
آن شهيد بزرگوار معتقد بود كه «تحقير مردم» از سوي صاحبان قدرت هم از روحيه استكباري انسان ناشي مي شود. چنان كه «تحميل خود بر مردم» هم از عوارض اين خصلت ناپسند است. براي در امان ماندن از چنين صفات رذيله اي بايد به «خودسازي» پرداخت و حس قدرت طلبي خود را درمان كرد. امام خميني خودسازي قبل از رسيدن به منصب هاي اجتماعي و سياسي را يك ضرورت مي دانست و به دولتمرداني كه به مقتضاي شغل و موقعيت شان به زيردستان خود امر و نهي مي كنند، هشدار مي داد كه انسان به صورت ناگهاني ديكتاتور نمي شود، بلكه به خاطر داشتن «روحيه تحميل آراء و نظرات خود به ديگران» به مرور گرفتار اين آفت اخلاقي و اجتماعي مي گردد.(رك: صحيفه امام، ج14 ، ص92)
همگان را به مراقبت از وسوسه هاي نفس فرا مي خواند و مي فرمود:
«اينهايى كه ديكتاتور شدند اينطور نبوده است كه از اول ديكتاتور زاييده شده باشند. آنها هم مثل ساير مردم [بودند.] بعد هم وقتى كه به مقامى رسيدند، اينطور نبوده است كه از اول ديكتاتورى كرده باشند. لكن قدم بقدم، ذره به ذره، رو به ديكتاتورى رفتند، يك وقت هيتلر از كار درآمدند؛ يك وقت استالين از كار درآمدند. شيطانى كه در باطن انسان است با كمال استادى انسان را به تباهى مىكشد. اگر از اول بگويد كه تو بيا برو يك آدمى را بكش، هرگز نخواهد رفت. از اول انسان را وادار مىكند كه اين آدم چهطور است، يك غيظى به او بكن. بعد يك قدرى زيادتر. تا كم كم مهيا مىكند انسان را از براى اينكه آدم هم مىكشد! همه اينهايى كه فاسد هستند بتدريج فاسد شدند؛ هيچ كس يكدفعه فاسد نشده است. و هيچيك از ماها هم تصور نكنيم كه مأمون از اين هستيم كه فاسد بشويم. همه در معرض فساد هستيم. همه ما دست به گريبان شيطان [هستيم.] و خصوصاً شيطان نفس، همه گريبانمان به دست اوست.» (صحيفه امام، ج 14، صص 368 ـ 369)
2. به قدرت رسيدن افراد فاقد صلاحيت
يكي ديگر از انحرافاتي كه به تدريج انقلاب ها و حكومت هاي برآمده از آن ها را تهديد مي كند، رسيدن افراد فاقد صلاحيت به مقامات و منصب هاي مهم اجتماعي و سياسي است. در اين كه در هر نظام اجتماعي و سياسي بايد عده اي منصب ها را بر عهده بگيرند و مردم هم از آنان تبعيت نمايند،ترديدي وجود ندارد. از ديدگاه شهيد بهشتي در اسلام هم «اطاعت از رهبران و دولتمردان» يك اصل انضباطي تشكيلاتي است كه آيه شريفه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْکُمْ» ﴿النساء، 59﴾ بر آن دلالت دارد. اما آن چه به نظر ايشان مهم تر است طرف ديگر ماجراست. مشكلي كه در نظام هاي سياسي ديگر هم چنان پابرجاست، و آن پاسخ به اين پرسش است:
«چه كنيم كه اين مقامات دستور دهنده و مقامات مسئول، مبدّل به عنصرهاي خودسر و خودكامه نشوند؟ اين مهم است. چه كنيم كه افرادِ در مراحل پایينتر تبديل به ابزار ـ كارهاي فاقد شعور و ارادة مقامات رهبري و بالاتر نشوند؟»
ايشان ضمن طرح اين پرسش در مجمع عمومي «اتحادية دانشجويان مسلمان در اروپا» در سال 1349ش، به راه حل هايي كه اسلام براي جلوگيري از اين تهديد بزرگ ارائه كرده ، مي پردازند كه در ادامه مقاله به آن ها اشاره خواهد شد.
نخستين راه حل آن است كه از قرار گرفتن افراد فاقد صلاحيت اعتقادي و اخلاقي در منصب هاي اجتماعي و سياسي جلوگيري شود. سخن ايشان در اين زمينه چنين است:
«در انتخاب و به كار گماردن مسئولان مختلف بايد شرايطي قطعي رعايت شود. در اين مورد اسلام ـ اعم از شيعه و سني ـ ميآيد يك دگم قطعي ميدهد و آن اين است؛ ميگويد: مسئوليتهاي اداري جامعه را به خصوص آنجا كه با سپردن قدرت، بهخصوص قدرت توأم با يك سنگر نفوذ، به دست كسي بدهيد كه زندگي او نشان دهد كه اين آدم، پايبندي به اسلام برايش از هر مسئله ديگر در زندگي، مهمتر است….. اين است كه يك دگم در اسلام وجود دارد و آن دگم «عدالت» است. و در همه كساني كه قدرت به آنها سپرده ميشود بايد اين شرط وجود داشته باشد: قدرت قضايي، اداري، اجرايي و هر قدرت كه متمم اينها باشد.» (اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانشجويان در اروپا ، ص 133ـ 134)
به باور ايشان «عدالت دولتمردان» از موانع خودكامگي و خودسري است كه از تبديل كردن مردم و زيردستان به عناصر فاقد شعور و اراده جلوگيري مي كند. اگر خودكامگي و خودسري دولتمردان عالي رتبه و بلند پايه از يك سو و ابزار شدن دولتمردان مياني و دون پايه از سوي ديگر خطري است كه هر نظام سياسي را تهديد مي كند ، پس بايد به فكر چاره بود.
آيت الله بهشتي در رديف راه كارهاي جلوگيري از اين خطر «پاي بندي عملي دولتمردان به اسلام و عدالت و تقوا» را لازم مي شمارد، هر چند كافي نمي داند. آن چه در ادامه مقاله مي آيد در حقيقت راه كارهاي ديگري است كه به منظور جلوگيري از همين خطر ارائه شده است. ايشان پس از پيروزي انقلاب كه ماركسيست ها براي تصدي منصب هاي اجتماعي و سياسي خيز برداشته بودند، در يك سخنراني در باره ويژگي هاي مسئولين در جمهوري اسلامي اظهار داشت:
«در اين هرم كساني كه در رأس يا نقطه اي نزديك به آن قرار مي گيرند، بايد از نظر ايمان، انديشه، بينش اسلامي، بينش اجتماعي، تقوا، فضيلت هاي روحي، اهميت دادن به عبادت هاي اسلامي از قبيل نماز، روزه، … و نيز صداقت، امانت، مردم دوستي، عشق به خدمت، توان كار و كوشش، كارداني، كارايي و غيره نمونه هاي برجسته جامعه باشند. لذا اجازه نمي دهيم يك نفر بي اعتنا به اسلام، به نماز و به صداقت و امانت بيايد در رأس يكي از ادارات قرار بگيرد» (جاودانه تاريخ، ج7، گفتارها، ص 167)
در يكي از جلسات حزب نيز اظهار داشتند:
«رفتار، اعمال، گفتار و مواضع زمامدار و رهبر جامعة مكتبىِ اسلام بايد تجلىِ اسلام باشد. اين يك اصل طبيعى است كه «الناس على دين ملوكهم». عمل و رفتار زمامدار و رهبر جامعه بر مردم اثر مىگذارد و اين يك اصل طبيعى است. مردم نگاه مىكنند ببينند زمامدارها چهجور عمل مىكنند و به همان صورت به سوى عمل گرايش پيدا مىكنند. اين يك اصل طبيعى است. پس اگر قرار است حركت جامعه به سوى خدا و راه خدا باشد، بايد پيشوايان و پيشتازان و زمامداران جامعه، رفتارشان، بينششان، اعتقاداتشان، عبادتشان، نمازشان، روزهشان، لباسشان، وضع خانودهشان، وضع زندگىشان، صِدقشان، راستىشان، امانتشان، مردمدوستىشان، عدالتشان و همهچيزشان الگو و نمونهاى از اسلام باشد. اگر نمونة صددرصد نه، لااقل نودوپنج درصد يا نود درصد. بر اين اساس، موضع حزب جمهورى اسلامى در مورد ادارة مملكت اين است كه مملكت ما و جامعة اسلامى ما در نظام مديريت، از بالا گرفته تا پايين بايد بهوسيلة كسانى اداره شود كه هر عمل آنها نزديككنندة مردم به اسلام باشد.» (همان، جلسه چهارم، موضع حزب جمهوري اسلامي، 22/3/1359 ، ص 42)
3 سلب حق «انتقاد از دولتمردان»
يكي ديگر از آفت هايي كه حكومت ها گرفتار آن مي شوند، سلب آزادي هاي مردم تحت عناوين مختلف «حفظ امنيت اجتماعي» ، «خطر نفوذ دشمن» و مانند آن است. از سيره امير مومنان علي (ع) استفاده مي شود كه اصولا برخي از اصول و ارزش هاي اجتماعي ثابت و مطلق اند و در صدر جدول ارزش ها قرار دارند و قابل تقييد نبوده و در هيچ شرايطي قابل تعطيل نيستند و حكومت نمي تواند حتي به طور موقت از خود سلب مسئوليت كند مانند برقراري عدالت.
«آزادي هاي اجتماعي و سياسي»، «برقراري نظم و امنيت» نيز از حقوقي هستند كه در رتبه بعد قرار دارند و حكومت وظيفه تأمين آن ها را بر عهده دارد. در ميان آزادي هاي اجتماعي، «حق نقد و انتقاد از دولتمردان» جايگاه ويژه اي دارد و از نظر آيت الله بهشتي از جمله راه كارهاي جلوگيري از خطر خودكامگي و خودسري دولتمردان و تبديل شدن مردم و مديران رده هاي پايين به عناصر فاقد شعور و اراده بوده،و از جمله حقوقي است كه نمي توان تحت هيچ شرايطي از مردم سلب كرد. اگر برخي از حقوق و اختيارات مردم را بتوان تحت عناوين ثانويه مثل «ضرورت»، «ضرر» و «حرج» محدود و مقيد كرد، «آزادي نقد و انتقاد از دولتمردان» از جمله مواردي است كه تحت هيچ عنوان ثانوي قابل «تحديد» و «تعطيل» نيست. سخن شهيد بهشتي در اين زمينه شنيدني است:
«آزادي انتقاد از رهبران» در اسلام دگم است. هيچ حكومتي تحت هيچ عنواني، تحت شرايط فوقالعاده غيرعادي و به طور كلي تحت هيچ
شرايطي حق ندارد آزادي انتقاد از رهبران را از مردم بگيرد. حيف كه نميتوانم خيلي با اصطلاحات فقهي حرف بزنم و الاّ ميگفتم. چون چيزهايي هست كه فقها ميگويند به عنوان اولي واجب است ولي به عنوان ثانوي حرام ميشود. بعضي چيزها هست كه عنوان ثانوي برنميدارد. اينها عنوان ثانوي برنميدارد. يعني برطبق آنچه كه ما از اسلام ميشناسيم هيچ حكومتي تحت هيچ شرايطي حق ندارد آزادي انتقاد از رهبران را از دست مردم بگيرد. اين در اسلام دگم است….. رفقا، اين مهم است. «ما در شرايط فوقالعاده هستيم، با دشمنهاي مختلف روبهرو هستيم، حكومت نظامي اعلام ميكنيم»؛ اين در اسلام نيست. (اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانشجويان در اروپا ، ص 135ـ 136)
ايشان اين ديدگاه را از سيره امير مومنان در دوران حكومتشان برداشت كرده كه به رغم وجود خطر امويان حق نقد و انتقاد از دولتمردان را از مردم سلب نكرد و هيچ كس را به جرم انتقاد و اعتراض به خويش مجازات ننمود و از بيم خطر ترور خويش هرگز ارتباط خود را با مردم محدود نكرد. به همين جهت آن شهيد بزرگوار در عمر كوتاه خود پس از تأسيس جمهوري اسلامي به نقد و انتقاد از مسئولان و دولتمردان پرداخته و حتي آرزو مي كرد كه اي كاش مسئوليتي نداشت و مي توانست به عنوان يك طلبه آزاد با آزادي كامل به وظيفه نقد و انتقاد خود از عملكردها بپردازد. (همان، جلسة اول، روابط داخلى حزب، 27 /4/1358، ص9 ) حتي ارادت ايشان به استاد و شخصيت محبوبشان، حضرت امام خميني موجب نمي شد كه اگر به برخي از نظرات و مواضع ايشان نقد داشت، آن را نگويد بلكه ايشان با الهام از آموزه «النصيحه لائمّه المسلمين» با آزادي و شجاعت كامل نامه اي انتقادي به امام نوشته و گزارش آن را هم در جلسات حزب ارائه مي داد. (همان)
ادامه سخنان ايشان با «اتحاديه دانشجويان مسلمان در اروپا» در باره سيره امام علي (ع) جالب تر است:
«ميدانيد علي(ع) با دشمنان گوناگون روبهرو بود؛ در حال جنگ با معاويه هم بود؛ هيچ هم حكومت نظامي اعلام نميكرد. نه تنها حكومت نظامي اعلام نميكرد، حتي براي خودش حرس و پاسبان هم نگذاشته بود. آزاد در ميان مردم مي آمد و صريحاً ميگفت: «آن روزي فساد در جامعه رخنه ميكند و زمامداران به صورت بت در ميآيند كه رابطه مستقيم ميان مردم و زمامداران بكلي بريده شود.» از نظر فقه اسلامي «حجاب» حرامِ مطلق است. حجاب يعني چه؟ يعني اينكه زمامدار طوري زندگي كند كه هر كس ميخواهد پيش او برود بايد از درباني، مأمور تشريفاتي يا رئيس دفتري اجازه بگيرد. بايد حداقل هفتهاي يك بار، روزي يك بار، مقداري كه براي شرايط زمان و مكان كافي باشد؛ در اختيار عموم باشد. «آقا، ترورش ميكنند!» بكنند؛ چه كسي از علي(ع) ارزندهتر، كه ترور شد. خوب، ترورش كنند. جامعهاي كه بخواهد روي
كاكل زري يك آقا پايش بند باشد، اصلاً، مرگ بر اين جامعه! خوب، ترورش كنند؛ چه ميشود؟ يكي ديگر سر جاي او ميآيد. اگر جامعه، جامعه است، يكي ديگر سر جاي او ميآيد. اگر بنده از جان خودم ميترسم؛ اصلاً نبايد زمامدار بشوم. كسي كه از جان خودش ميترسد نبايد زمامدار شود. اينها در اسلام دگم است. من ميگويم دگم، دگم، دگم؛ براي اينكه بدانيد اينها هيچ قابل انعطاف نيست.» ( اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانشجويان در اروپا ، صص 137 ـ 138)
اين سخن منافاتي با «ضرورت مراقبت جامعه از ذخائر انساني و شخصيت هاي سياسي و اجتماعي» خود ندارد. آن چه ايشان بر آن تأكيد نموده اند آن است كه رعايت اين ضرورت موجب گسست رابطه دولتمردان با مردم نشود و حجابي ميان آنان ايجاد نگردد و خلاصه، افراد و شخصيت ها اين ضرورت را بهانه اي براي آن كه با مردم فاصله بگيرند و خود را تافته اي جدابافته تصور كنند، نگردد. روي سخن ايشان با دولتمردان است كه مراقب روحيات خود باشند و الا هيچ ملت رشيدي حاضر نمي شود سرمايه هاي ملي خود را به راحتي از كف بدهد. چنان كه پس از پيروزي انقلاب كه تروريست ها به جان شخصيت هاي ارزشمند اين كشور افتادند، همگان بر مراقبت از شخصيت ها تأكيد كردند. شهيد بهشتي هم به مقدار ضرورت بدان تن داد، اما پيوسته مراقب بود تا حجابي ميان او و مردم ايجاد نشود.
دكتر بهشتي علي رغم تأكيد بر انتقاد از مسئولان، بر رعايت «انصاف» در نقد و انتقاد نيز پافشاري مي كرد. اصولا همين ويژگي در گفتار و كردار بهشتي را از اقران خود متمايز مي ساخت. او به رغم اختلاف و نزاع با بني صدر در جلسات حزب اكيدا سفارش مي كرد كه:
«مبادا زبان و قلم ديگران نسبت به آقاى بنىصدر يا اشخاص اطراف ايشان بىمهار و بىتقوا بشود و آنوقت بگويند آقاى بنىصدر ديگر هيچ كمال و ارزشى ندارد. نهخير، ايشان داراى كمالات و ارزشهايى بودند و هستند. داراى ضد ارزشهايى هم بودند و هستند و آنچه هست نتيجة جمعبندى آنهاست. اگر بىانصافى و بىعدالتى حتى در اين برخوردها به اخلاق ما رخنه كند، آنوقت ما هم به پاكى و طهارت و نورانيت اين اسلام ضربه زدهايم.» (همان، جلسه يازدهم، توصيه هاي اخلاقي به برادارن حزب، 27/3/1360 ، ص 136)
رعايت اين نكته را بر نيروهاي مكتبي لازم تر و ضروري تر مي دانست و مي گفت:
« ما نبايد بگذاريم كه فطرت پاك نسل جوان و نوجوان ما از مسلمانها و جريان مكتبى مشمئز شود كه اين چه اخلاقى است اين مكتبىها دارند.» (همان)
چرا كه معتقد بودند همگان در معرض خطا و لغزش اند. نبايد به هنگام نقد و انتقاد خود را از خطا و اشتباه و لغزش مبرّا دانست. به سخنان ايشان در اين زمينه در جمع اعضاي حزب توجه كنيد:
«همة ما در معرض اين لغزشها هستيم. خود بنده هم هستم. من هم گاهى دچار خودخواهى مىشوم. مهم اين است كه مراقبت كنيم غرق نشويم، وگرنه مبتلا مىشويم…….. اما اگر ما از آقاى بنىصدر انتقاد كنيم و هر یك از ما يك بنىصدر باشيم كه هنوز جامعه او را نشناخته چون ميدان اينكه واقعيتهايش بروز كند به دستش نيامده، از او انتقاد كنيم، در حالىكه هنوز معلوم نيست خودمان چه باشيم. اين چيز خوبى از كار درنمىآيد.» (همان، ص 135)
اصولا از اين كه فعالان سياسي به مقتضاي منافعشان هر روز به رنگي درآيند و موضعي منفعت طلبانه اتخاذ كنند و نقد و انتقادشان هم نه براي اصلاح امور، بلكه براي منافع حزبي و گروهي باشد، به شدت نگران بود و مي گفت:
« اينكه يك روز جريانى را سخت و بىرحمانه و به شيوههاى غربى بكوبيم يا يك روز از جريانى بىجهت ستايش كنيم و ناخودآگاه بشويم وعاظالسّلاطينِ جديد.» (همان)
4 بي تفاوتي عالمان و نخبگان
يكي ديگر از خطراتي كه جامعه و حكومت را تهديد مي كند، بي تفاوتي نخبگان و كناره گيري آنان از عرصه اجتماع و سياست است. معمولا يكي از عوارض ميدان داري قدرت طلبان و سياست بازان كه هيچ حريمي را محترم نمي شمارند، و با استفاده از ابزارهاي نامشروع هر مخالف و منتقدي را از ميدان بدر مي كنند، و با دروغ و تهمت و افترا آبروي افراد و شخصيت ها به بازي مي گيرند، آن است كه بسياري از رجال و شخصيت هاي اجتماعي و سياسي براي حفظ آبرو و موقعيت اجتماعي خود محافظه كاري پيشه كرده و ميدان را به نفع آنان خالي مي كنند. يكي از شگردهاي قدرت طلبان آن است كه هزينه فعاليت سياسي را براي رقباي خود به قدري بالا ببرند كه هر كسي حاضر به پرداخت آن نباشد و بدين وسيله ميدان براي ميدان داري آنان باز باشد. رويارويي با اين شگرد يكي از رسالت هاي نخبگان اجتماعي ، فرهنگي و سياسي است.
شهيد آيت الله بهشتي يكي از رموز «ماندگاري جمهوري اسلامي» را احساس مسئوليت همگاني مردم مي دانست كه البته چون معمولا در معرض اغفال اند، بخش وسيعي از آن را از طريق نخبگان ايفا مي كنند. مردم براي در امان ماندن از فريب و اغفال قدرت طلبان و سياست بازان بخشي از مسئوليت خود را از طريق نخبگاني ايفا مي كنند كه كمتر فريب مي خورند و اغفال مي شوند. از ديدگاه ايشان «مسئوليت خطير عالمان متعهد و طبقه آگاه تر جامعه» دگم سومي است كه مي تواند مانع جدي «خود كامگي و خودسري دولتمردان» و «تبديل شدن ديگران به عناصر فاقد شعور و اراده» باشد. سخن شهيد بهشتي در اين زمينه اين است:
«از آنجا كه تودهها معمولاً قابل اغفالند در همين دنياي پيشرفتة امروز كه ميگوييم دنياي پيشرفته، پيشرفتة داراي فرهنگ وسيع، باز هم تودهها قابل اغفالند. يك مشت (تعدادی) دگم در اسلام معين شده كه تا آنجا كه ميسر است، نَه صددرصد، از اين اغفال جلوگيري شود. يكي از آنها اين است: به تودهها گفته ميشود شما يك مشت عقل و چشم و گوش منفصل داريد به نام طبقه آگاهتر، علما، اگر چيزهايي را خودتان نميتوانيد مستقيماً درك كنيد، آنها به جاي شما بايد بروند، بفهمند، درك كنند و به شما بگويند. اما آمده روي اين علما و طبقه آگاهتري كه ميتواند چشم و گوش و فكر و عقل منفصل توده باشد، آن قدر متّه به خشخاش گذاشته است كه كدام طبقه؟ هركس تيتر پروفسوري اش با چند تا دكتر پروفسور، دكتر، دكتر، دكتر كي، كه در آلمان مخصوصاً هست، يا اينكه هر كس حضرت آيتالله العظمي يا معظم يا چند تا لقب ديگر دنبالش ميآيد؟ نه، اينها نيست. عالمي كه علم را وسيله كسب روزي و مال يا كسب جاه و مقام قرار ندهد… اين يك دگم است. وقتي با عالمي معاشرت و زندگي ميكنيم، ديديم علمش وسيله زندگي او يا وسيلة جاه اوست، آنجاست كه حق داريم نسبت به امانت و درستي او ترديد كنيم.» ( اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانشجويان در اروپا ، ص 137 ـ 138)
نكته مهمي كه ايشان بدان توجه كرده، آن است كه اين مسئوليت خطير بر عهده علما و نخبگان وارسته، مخلص و شيفته مردم است، نه عالماني كه علم و دانش را وسيله كسب مال و مقام قرار داده باشد. بديهي است كه اگر اين طبقه خود قدرت طلباني باشند كه دم زدنشان از مردم صرفا براي رسيدن به قدرت و جاه و مقام باشد، نه خدمت خالصانه به جامعه، پس از رسيدن به قدرت به خودكامگاني تبديل خواهند شد كه مردم و زيردستاني فاقد شعور و اراده را مي پسندند. لاجرم شخصيت هايي مورد نظرند كه گفتار و كردارشان علامت وارستگي شان باشد و بتوانند اعتماد مردم را به خود جلب نمايند. در اين صورت است كه در عرصه اجتماع و سياست به مقدار زيادي مانع فريب خوردن مردم و اغفالشان خواهند شد.
كناره گيري و انزواي نخبگان افزون بر آن كه مردم را بي پشتوانه نموده و زمينه فريب و اغفال آنان از سوي قدرت طلبان و بازيگران سياسي را فراهم مي سازد، به تدريج انزوا و كناره گيري و بي تفاوتي مردم را هم در پي دارد. نيازي به برشمردن پيامدهاي منفي بي تفاوتي و كناره گيري مردم از آن چه به سرنوشت آنان مربوط مي شود، نيست.
جمع بندي و نتيجه گيري
شناسايي «علل و عوامل انحراف حكومت» و «راه هاي مراقبت از منحرف شدن حكومت» از دغدغه هاي جدي شهيد آيت الله دكتر بهشتي بود. اهميت اين موضوع با توجه به انحراف اكثريت حكومت هاي جايگزين نظام هاي ظالمانه و استبدادي و وابسته در كشورهاي مختلف مضاعف است. از ديدگاه ايشان چهار عامل «روحيه قدرت طلبي دولتمردان» به جاي «روحيه خدمت به مردم» ، «به قدرت رسيدن افراد فاقد صلاحيت» به جاي «وارستگان و شايستگان» و عادي شدن اين مسئله در جامعه ، «سلب حق نقد و انتقاد از دولتمردان» تحت عناويني همچون حفظ امنيت اجتماعي و خطر نفوذ دشمن ، و «بي تفاوتي عامان و نخبگان» و انزواي طبقه آگاه جامعه از مهم ترين عوامل انحراف هر حكومتي است كه در پي دستيابي به اهداف و آرمان هاي انساني است. بر اين اساس مراقبت از انحراف نظام جمهوري اسلامي كه تأسيس و تثبيت آن دستاورد گرانبهاي مبارزات اقشار مختلف مردم به رهبري امام خميني (رض) و خونبهاي شهداي گرانقدر انقلاب اسلامي است، يك ضرورت اجتناب ناپذير است. به باور شهيد بهشتي اين مسئوليت بيش از همه بر عهده طبقه آگاه تر جامعه، عالمان و دانشمندان متعهد و دلسوز است كه مي توانند از اغفال توده هاي ملت توسط تشنگان قدرت جلوگيري نمايند.
فهرست منابع
1. قرآن كريم
2. نهج البلاغه
3. جاودانه تاريخ، (مجموعه گفتارها و مصاحبه هاي شهيد آيت الله بهشتي)، 9 جلدي، سازمان انتشارات روزنامه جمهوري اسلامي، تهران، 1380.
4. حسيني بهشتي، سيد محمد، اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانشجويان در اروپا، تهيه و تنظيم : بنياد نشر آثار و انديشه هاي شهيد آيت الله دكتر بهشتي، نشر بقعه، تهران ، سال 1386.
5. فايل حزب، جلسات پيرامون حزب، تهيه و تنظيم: بنياد نشر آثار و انديشه هاي شهيد آيت الله بهشتي، 331 صفحه.
6. موسوي خميني، روح الله ، صحيفه امام، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، تهران.