مطالعه آثار شهید بهشتی در پیش و پس از انقلاب نشان میدهد که محور اساسی اندیشه و در نتیجه عمل ایشان، اعتقاد به مفهومی از انسان است که همه چیز از جمله ساختار سیاسی مطلوب از دیدگاه وی، تحت تاثیر آن است. از دیدگاه او مهمترین وجه ممیزه انسان از موجودات دیگر، انتخابگری اوست. دو پیش شرط انتخابگری، آزادی و آگاهی است که بدون تحقق آنها، انتخاب بیمعناست. پیامد انتخابگری انسان، مسئولیت او در قبال خودش، جامعهاش، محیط زیستش و آفریدگارش است.
به مناسبت فرارسیدن هفتم تیر و سالگرد شهادت شهید بهشتی و تعدادی از همراهانشان در حزب جمهوری اسلامی، مشهود صفر به گفتگویی با جناب آقای دکتر علیرضا بهشتی پرداخت که مشروح آن را از پایگاه اطلاع رسانی پویش (وبسایت رسمی سازمان دانشجویی حزب اسلامی کار) در ادامه میخوانید.
با سلام و تشکر از اینکه وقت خود را در اختیار ما گذاشتید. به نظرم با توجه به گستردگی اندیشهها و چند بعدی بودن شخصیت شهید بهشتی، صحبت و مصاحبه یمان را حول منش سیاسی ایشان و نگاهی به برهههایی از زندگی سیاسی آن بزرگوار متمرکز کنیم:
* از همان سالهای نخستین دههی ۴۰ و با فعالیتهای ایشان در شورای «روحانیت و فقاهت» جمعیت موتلفه، پیداست که دکتر بهشتی دغدغهی منسجم کردن و نهادینه کردن روحانیت را در قالب تشکیلات سیاسی دارد. به این معنا که روحانیت برای ورود به عرصهی سیاست نیازمند تشکیلاتی سیاسی است و نه فقط موضع گیری سیاسی. دغدغهای که مثلاً در شهید مطهری یافت نمیشود. نظر شما در این خصوص چیست؟
وجود دغدغه کار تشکیلاتی در ایشان به سالها پیش از آن باز میگردد. در قلمرو سیاست، تجربه تلخ سرانجام نهضت ملی شدن نفت یکی از تاثیرگذارترین حوادث بر ایشان و همه کسانی است که به درجهای در آن نهضت فعال یا حتی ناظر بودند. پیش از آن نیز تجربه جنبش مشروطه خواهی و بازگشت استبداد رخ داده بود. این است که ضرورت کار تشکیلاتی در فعالان سیاسی و مصلحان اجتماعی به عنوان یک دغدغه مهم بروز داشت.
اما درباره شورای فقاهت هیاتهای موتلفه اسلامی لازم است توضیحی بدهم. هنگامی که چند هیئت مذهبی دور هم جمع شدند و تصمیم به فعالیت اجتماعی و سیاسی گرفتند، مشورت با بعضی مراجع از جمله امام خمینی(ره) درباره موضوعات مهم را در خط مشی خود قرار دادند. بخاطر بعد مسافت تهران و قم که با وسایل حمل و نقل آن روز هم دشوارتر از امروز بود، یک بار که خدمت ایشان رسیدند تقاضا کردند افرادی را معرفی کنند تا درباره مسائل فقهی از آنها مشورت گرفته شود. امام اسامی آقایان مرتضی مطهری، بهشتی، محی الدین انواری و مهدی مولایی را تایید میکنند و پس از آن، بیشتر به شکل انفرادی و موردی، طرف مشورت قرار میگیرند. بنیاد نشر آثار و اندیشههای شهید آیت الله دکتر بهشتی در این باره مصاحبه روشنگری با مرحوم آقای شفیق انجام داده که به زودی منتشر خواهد کرد.
در مورد اینکه گفته شود شهید مطهری دغدغه کار تشکیلاتی در روحانیت نداشتند به نظرم حرف نادقیقی است. حضور ایشان در جلسات اولیه روحانیت مبارز در سال پیش از پیروزی انقلاب مغایر با این تفسیر است. شاید دقیقتر این باشد که بگوییم منش ایشان با کار جمعی سازگار نبود.
* نگاه شهید بهشتی به تحزب و تکثر در فضای سیاسی کشور چگونه بود؟
ایشان هم در حوزه عمل و هم در حوزه نظر در به رسمیت شناخته شدن فعالیت احزاب سیاسی مصر بود. تحزب را نمود امامت جمعی میدانست. طبیعتا با احزاب مسلمان رابطه رقابت و همکاری برادرانه و با احزاب غیرمسلمان رابطه مدارا را تعریف کرده بود. احزاب برانداز هم که طبعا در خارج از رابطه مماشات قرار میگرفتند. وسعت دایره به رسمیت شناخته شدن تنوع حزبی را میتوان در ماجرای مناظرههای تلویزیونی سال ۶۰ شناخت که در آن جنبش مسلمانان مبارز، سازمان چریکهای فدائی خلق (اکثریت) و حزب توده ایران شرکت داشتند.
* آیا عقیده ای که شهید بهشتی به فعالیت تشکیلاتی و حزبی داشت ناشی از فضای سیاسی زمان خویش نبود؟
اگر به معنی تحت تاثیر شرایط روز قرار گرفتن باشد نه. ولی اگر به معنای پاسخ به نیاز روز باشد بله. با اطلاعاتی که در دست داریم، سابقه فعالیت تشکیلاتی شهید بهشتی دست کم به سال ۱۳۲۹ باز میگردد، یعنی زمانی که کمتر کسی به فکر این نوع کار بوده.
* آیا عقیدهی ایشان به تکثر گرایشات در چهارچوب مردمسالاری بود؟ و یا اینکه تنها به دلیل مستقر نشدن حکومت اسلامی تصمیم به تاسیس حزب در آن برهه گرفته بودند؟ چون در خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی داریم که حزب جمهوری اسلامی به خاطر نبودِ تشکیلاتی واحد برای تجمیع نیروهای اسلامی در مقابل دیگر سازمانها و گرایشات سیاسی در آن زمان است که شکل گرفت و در سال ۶۶، به دلیل مستقر شدن نیروهای اسلامی در قدرت و یکپارچه شدن حاکمیت، دیگر نیازی به وجود حزبی به نام جمهوری اسلامی در کشور احساس نمیشد و بدین ترتیب پیشنهاد انحلال آن به امام داده شد.
مطالعه آثار شهید بهشتی در پیش و پس از انقلاب نشان میدهد که محور اساسی اندیشه و در نتیجه عمل ایشان، اعتقاد به مفهومی از انسان است که همه چیز از جمله ساختار سیاسی مطلوب از دیدگاه وی، تحت تاثیر آن است. از دیدگاه او مهمترین وجه ممیزه انسان از موجودات دیگر، انتخابگری اوست. دو پیش شرط انتخابگری، آزادی و آگاهی است که بدون تحقق آنها، انتخاب بیمعناست. پیامد انتخابگری انسان، مسئولیت او در قبال خودش، جامعهاش، محیط زیستش و آفریدگارش است. امکان انتخاب یعنی اینکه انسان به اختیار خود به راه درست برود یا به کجراهه. هیچکس حتی پیامبر خدا، نمیتواند و هیچ چیز نباید مانع انتخاب آزادانه و آگاهانه او شود. به تعبیر شهید بهشتی، هیچ پیامبری نتوانسته (و در نتیجه چنین ماموریتی نداشته) که تنوع و تعدد را از جامعه بشری محو کند. بنابراین شهید بهشتی اساسا نمیتوانست مخالف تکثر گرایشات باشد. این در «مواضع حزب جمهوری اسلامی» هم آمده است.
اما نباید انتظار داشت که همه موسسین حزب جمهوری اسلامی درباره اهمیت، نقش و کارکرد حزب به اندازه شهید بهشتی وقوف داشته باشند. من هم با آشنایی که با دیدگاهها و عملکردهای اشخاص موثر در حزب دارم، اعتقاد دارم پس از شهادت شهید بهشتی و شهید باهنر و با توجه به در دست داشتن مناصب قدرت، برخی چهرههای حزبی دیگر نیازی به وجود آن احساس نمیکردند. در واقع افول حزب خیلی پیش از تعطیلی رسمی آن اتفاق افتاده بود. امام خمینی هم دست کم پس از شرایط سال ۶۰ دید خوبی نسبت به تحزب و تشکل نداشتند. اینکه آیا آن نظر به لحاظ حراست از جمهوریت نظام و حل مردم سالارانه مسئله گوناگونی و تنوع کار درستی بوده یا نه، قابل تامل است. بعدها تجربه نشان داد که حتی بوجود آوردن تصنعی گروههای رقیب برای جلب مشارکت مردم در انتخاباتها، جای خالی فعالیت احزاب سیاسی واقعی را نمیگیرد. به علاوه خلاء وجود احزاب را باندهای قدرت پر خواهند کرد که غیرشفاف و غیرپاسخگو هستند و آفات وجودی آنها به مراتب از آفات احتمالی نظام چند حزبی زیان بارتر است.
* از موضوعاتی که در اندیشههای شهید بهشتی به وفور دیده میشود، دغدغهی اقتصاد اسلامی است که به تالیف کتبی چون «اقتصاد اسلامی»، «بانکداری و قوانین مالی اسلام» و «ربا در اسلام» منجر شد. آیا به این وجه از اندیشههای ایشان توجه لازم شده است؟ آیا اصولاً تئوریهای ایشان در باب اقتصاد توانسته در مقابل نظریات جدید اقتصادی سرِ پا بماند و یا اینکه باید به این قسم از اندیشههای دکتر بهشتی نگاهی تاریخی بیندازیم؟
برای پاسخ به این سوال باید به دو نکته مهم توجه کرد. نکته اول، فهم درست نظام اقتصادی مورد نظر شهید بهشتی است. مباحث اقتصادی ایشان حاصل سالها تحقیق و بررسی دقیق، هم در شناخت نظامهای اقتصادی موجود در جهان و هم در منابع دینی است. برای نمونه بد نیست بدانید که ایشان در اواخر دهه بیست و اوائل دهه سی برای درک جایگاه و کارکرد بیمه، مدتها به شرکتهای بیمه مراجعه و در این زمینه مطالعه کرده بود. همچنین درباره تعاونیها و بانکداری. بنابراین در مباحث اقتصادی مطرح شده توسط ایشان، شما با یک فقیه ناآشنا به زمان که موضوع شناسیاش فراتر از افراد عادی نرود سر و کار ندارید. در همین رابطه باید عرض کنم که توصیفهایی از اندیشه اقتصادی ایشان ارائه میشود که حاکی از درک ناقص و سطحی نسبت به دیدگاههای ایشان دارد. مثلا گفته میشود که شهید بهشتی طرفدار دولتی کردن اقتصاد بوده است. در حالی که ایشان به صراحت با این ایده مخالفت میکند.
نکته دوم، نوعی تمایل سطحی نگر و کلیشه گرا به مباحث مطرح در حوزه اقتصاد حتی در میان صاحبنظرانی که بیشتر رسانهای هستند، دیده میشود. مثلا طرفداران اقتصاد بازار آزاد به تفسیر نومحافظه کارانه آن، چنان وانمود میکنند که گویی نظریههای اقتصاد دولت رفاه در دنیای معاصر منسوخ شده و مدافعان آن نظریهها را ناآگاه و ایدئولوژی زده مینامند. در صورتی که همه اهل فن میدانند که اصلا چنین چیزی نیست و بسیاری از نظریه پردازان و بسیاری از احزاب و دولتها در دنیای پیشرفته از الگوهای دولت رفاهی پیروی کرده و در این زمینه به موفقیتهای چشمگیری هم دست یافتهاند. بنابراین متاسفانه در این زمینه هم نوعی ژورنالیسم بر عرصه علمی غلبه کرده و فضای نقادی منصفانه و سالم بسیار غریب است.
با توجه به این دو نکته، میخواهم ادعا کنم که شناخت اندیشههای اقتصادی شهید بهشتی صرفا یک تامل تاریخی نیست و میتواند دریچههای روشنی بویژه به لحاظ روششناختی، برای شناخت نظام اقتصادی متناسب با ارزشهای اخلاقی- دینی ما باز کند.
* به اعتقاد من به نظریات شهید بهشتی در باب «حقوق شهروندی انسان» چندان که باید و شاید پرداخته نشده است و اگر تالیف ویژهای در این زمینه از ایشان به چشم نمیخورد ولی حداقل در رفتار و منش ایشان میتوان رعایت حقوق اولیهی شهروندان را به وفور مشاهده کرد. مثلاً در صورت جلسات مجلس خبرگان قانون اساسی داریم که در مباحث ذیل اصل ۴۲ قانون اساسی – که شکنجه را به هر نحو برای گرفتن اقرار و یا کسب اطلاع ممنوع میداند – با آیت الله مشکینی که مدافع تنبیهاتی حداقلی در مورد متهم بود وارد مجادله میشود که «آقای مشکینی توجه بفرمایید که مساله، راه چیزی باز شدن است. به محض اینکه این راه باز شد و خواستند کسی را که متهم به بزرگترین جرم هاست، یک سیلی بزنند، مطمئن باشید به داغ کردن منتهی میشود. پس این راه را باید بست. یعنی اگر حتی ده نفر از افراد سرشناس ربوده شوند و این راه باز نشود، جامعه سالمتر است.»
حال که خود شما هم طعم این گونه تضییع حقوق شهروندی و انسانی را چشیدهاید، نظرتان در مورد این وجه از شخصیت ایشان چیست؟
واقعیت این است که فقدان شخصیتهایی مانند شهید بهشتی باعث کمرنگ شدن دیدگاههایی شد که مسیر نظام جمهوری اسلامی را به گونهای دیگر ترسیم میکردند. من نمیخواهم ادعا کنم که قانون اساسی جمهوری اسلامی خالی از نقص یا حتی تناقض است، چرا که اگر چنین بود نیازی به بازنگری آن در یک فاصله ده ساله پیش نمیآمد، هر چند بازنگری قانون اساسی در سال ۱۳۶۸ را بخاطر غلبه نگاه پراگماتیستی به مشکلات قانون ۱۳۵۸، در مجموع یک گام به عقب میدانم و نه به جلو. یکی از نتایج بازنگری، تمرکز بیشتر قدرت و در نتیجه کاهش پاسخگویی بود. اعتقاد دارم قانون اساسی ۱۳۵۸ با همه مشکلاتی که دارد و باید در رفع آنها کوششی کارشناسی شده و عالمانه صورت گیرد، جنبههای مترقی قابل دفاعی دارد. برای نمونه فصل سوم قانون اساسی که جنابعالی هم به بخشی از آن اشاره کردید در تعریف و پاسداشت از حقوق شهروندی صراحت دارد.
اتفاقا شهید بهشتی هم دو بار بازداشت شده بود و از خدمت در آموزش و پرورش تعلیق شده بود. از طرف دیگر، دستاوردهای حراست از حقوق شهروندی را در مدت اقامتش در اروپا لمس کرده و با مبانی نظری آن آشنا بود. بنابراین دفاع ایشان از حقوق شهروندی هم مبنای نظری داشت و هم متکی به تجربه شخصی بود. البته ایشان توجه داشت که صرف داشتن قانون خوب ضمانتی برای حکمرانی خوب نیست و حضور و مشارکت آگاهانه شهروندان نیز ضرورت دارد. یکی از مهمترین علل توجه ایشان به فعالیت حزبی و مطبوعاتی ناشی از درک این ضرورت بود.
* به نظر میرسد که بعد از تاسیس حزب جمهوری اسلامی، آن چهره از مرحوم بهشتی که معتقد به تکثر آراء و گرایشات بود زیر سوال میرود و چهرهای انحصارطلب که مدام با گروههای چپ، دولت موقت و دولت بنی صدر در کشاکش است نمایان میشود. آیا اصلاً این مسئله را قبول دارید؟ و اگر قبول ندارید این قبیل رفتارهای شهید بهشتی را چگونه تبیین میکنید؟
پاسخ به این سوال در یک مصاحبه کوتاه کار سختی است. اما اجازه بدهید بگویم برای یافتن تحلیلی درست نسبت به این موضوع لازم است مقدمتا چند کار صورت بگیرد. اول اینکه از کلی گوییها باید پرهیز کرد و بجای آن، نمونهها مورد به مورد مطرح و فهمیده شود. دوم اینکه برای فهم هر مورد باید به بازسازی دقیق و غیرمغرضانه (له یا علیه) آن پرداخت. سوم اینکه برای انجام چنین کاری باید به روشی علمی متوسل شد. گام چهارم این است که باید به تنوع و تعدد دادهها و ارزیابی هر یک توجه ویژهای بشود. مثلا توجه به تاریخ شفاهی در حد راست آزمایی خودش، توجه به اسناد و مدارک تاریخی، میزان ارزشگذاری برای خبر واحد، و مانند آن.
تصور میکنم بدون این مقدمات نمیتوان به یک تحلیل به نسبت نزدیک به واقع دست یافت. این کاری است که در حال حاضر در بنیاد نشر آثار و اندیشههای شهید آیت الله دکتر بهشتی در دست انجام است و امیدوارم در آیندهای نزدیک در اختیار علاقمندان قرار گیرد. اما با یافتههایی که تاکنون داشتهایم میتوانم بگویم که اتصاف شهید بهشتی به انحصارطلبی، نه به واقعیتهای تاریخی، بلکه به کلیشههای تبلیغاتی رایج در همان زمان نزدیکتر است. بعضی وقتها هم این نگاه حاصل سوء تفاهمهایی است که وجود داشته. برای مثال،گاه اعمال مدیریت او را تعبیر به انحصارطلبی کردهاند. یک بار به مناسبتی شهید بهشتی از دوستانی گله میکرد که با وجود امتناع وی از پذیرش مسئولیتهای بیشتر، بار اداره آن کار را بر عهده او میگذاشتند و پس از مدتی او را به انحصارطلبی و قدرت طلبی متهم میکردند. اعتقاد دارم و شواهد و مدارکی هم در دست دارم که نشان میدهد جمله معروف شهید بهشتی که «ما شیفتگان خدمتیم نه تشنگان قدرت» نه یک شعار احساسی و در جهت خودتبلیغی، که بیان حال و هوای واقعی او بود. اما چه کنیم که به قول شهید مطهری، ما معمولا با قطار ایستاده کاری نداریم و منتظر میمانیم به راه بیفتد تا به آن سنگ اندازی کنیم.
* به عنوان سوال آخر میخواستم بپرسم که جای شخصیتی مثل شهید بهشتی را در پیشبرد اهداف انقلاب چقدر خالی میبینید؟ از نظر شما اگر شهید بهشتی زنده بودند دستاوردهای کنونی انقلاب اسلامی را چقدر با اهدافی که در ابتدا داشت یکسان میدانستند؟ وجود ایشان به چه اندازه گذار به دموکراسی را برای جامعهی ایران سهلتر و کم هزینهتر میکرد؟
در مورد سوال اول و سوم که فکر میکنم کم و بیش پاسخش را در مطالب قبلی گفته باشم. میماند سوال دوم که من اساسا بلحاظ روششناختی با آن مشکل دارم و فکر میکنم پاسخ روشنی به آن نمیشود داد. اما در مجموع میتوانم بگویم وضعیت موجود با آنچه شهید بهشتی آرزویش را داشت فاصله زیادی دارد.