سرگه بارسقیان
این گفته محمدرضا بهشتی درباره پدرش را بسیاری به انحای مختلف گفتهاند که شهید بهشتی اول ترور شخصیت شد بعد ترور فیزیکی. هم روزنامه «جمهوری اسلامی»، یادگار حزب برکشیده بهشتی، سالها بعد از هفتم تیر ۶۰ نوشت بهشتی قبل از آنکه در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به شهادت برسد، صدها بار، مظلومانه و غریبانه شهید شده بود، هم «راه توده»، ارگان حزب توده ایران که عقبه انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی را برد تا «ترورهای ادامهدار» بهشتی.
احسان طبری پیشتر از خیلیها زودرس بودن مرگ بهشتی را پیشبینی کرده بود، وقتی یکی از اعضای حزب توده گفتوگوی بهشتی با مسوول اداره جلسات مناظره تلویزیونی با نمایندگان احزاب سیاسی را شنیده بود که بهشتی در پاسخ این حرف که «این آقایان تودهایها تصور میکنند انسان در نظام سوسیالیستی به عدالت اجتماعی میرسد»، گفته بود «البته من صداقتی در گفتار اینها میبینم.» طبری تا این پاسخ را از آن عضو حزب توده شنید، گفت: «بهشتی با گفتن همین جمله سرش را به باد داده است.» در همان مناظره دونفره آیتالله بهشتی و نورالدین کیانوری، جدالی بین دبیران کل دو حزب جمهوری اسلامی و توده درگرفت که کسی دیگر تکرار آن را از تلویزیون ندید و نشنید و آن وقتی بود که بهشتی در اصرار بر خیانت حزب توده به کیانوری میگوید «این را مردم میگویند» و کیانوری پاسخ میدهد: «مگر هرچه را که توی دهن مردم بیندازند واقعیت است؟»
چرخ شعار و شایعه که به کار افتاد، کسی نمانده بود به یاری. آن تیرهایی هم که مخالفان میخواستند و نمیتوانستند به جماران بزنند، سر از سینه بهشتی درمیآورد. شعار «مرگ بر»ها پس از انقلاب به سوی کسی نشانه رفت که وقتی «مرگ بر شاه» همهگیر شده و شعار جدید «شاه…» میچرخید تا بین انقلابیون جا باز کند، کسی که برآشفت بهشتی بود که گفت: «رضاخان ازدواج کرده، این شعار حرام است. از پلکان حرام که نمیشود به بام سعادت حلال رسید.»
در دهان مردم در خیابان حرفهایی میپیچید که بعضا نشانیاش معلوم بود. حتی عجیبتر آنکه کریس رندل، دیپلمات فارسیدان بریتانیایی وقتی گزارشی از مسایل داخلی ایران و اختلافات بنیصدر و بهشتی نوشت سراغ همین تعبیر «راسپوتین» رفت که به گفتهاش «طبقه متوسط هوادار غرب به بهشتی میگویند.» شبی پس از شهادت بهشتی مصاحبه تلویزیون آلمان با او پخش شد که در پاسخ این سوال که «به شما لقب راسپوتین دادهاند، آیا شما از این عنوان ناراحت میشوید؟» با اندکی تامل پاسخ میدهد: «خیلی غیرمنصفانه است.»
در دهان مردم در خیابان حرفهایی میپیچید که درباره بیت خود بهشتی بود، درباره همسرش که میگفتند آلمانی است و در خانهشان کسی فارسی حرف نمیزند. شایعه تا پشت سنگرهای جبهه جنگ هم رفت و تنها راه همین بود که وقتی بهشتی به اهواز میرود همسرش را هم با خودش ببرد و رزمندگان ببینند همسر بهشتی حاجیه خانم عزتالشریعه فرزند آیتالله سیدمحمدباقر مدرس مطلق است. حتی نقل شده حاج خانم چند جلسهای در زینبیه اهواز برای زنان و بسیجیها سخنرانی کرد اما هنوز پایشان به تهران نرسیده، گفتند این خانم همسر بهشتی نبود.
بهشتی قربانی دو تصویر و تصور از انقلاب و انقلابیون شده بود؛ یک تصویر او را فئودال و سرمایهدار میدید و دیگری تصوری که نمیتوانست او را مرفه و مرتب ببیند، در باورش نمیگنجید. اولیاش را فرزند بهشتی برای محسن قرائتی تعریف کرده که روزی بین مسافران یک اتوبوس بحثی درمیگیرد. یکی میگفت آقای بهشتی در کاخ اسدالله علم نشسته است. یکی میگفت خانهاش ۱۱ طبقه است. راننده اتوبوس میگوید: چانه نزنید. من خانه ایشان را بلد هستم. مرد آن کسی است که بنشیند و من او را در خانه ایشان ببرم. مسافران گفتند: باشد. اتوبوس را با جمعیت در خانه ایشان میبرد. در میزند همه مردم هم دم در میآیند. پسر بهشتی در را باز میکند، میبیند که ۴۰، ۵۰ نفر دم در ایستادهاند. میپرسد: چه شده است؟ راننده ماجرا را تعریف میکند و مردم میبینند که خانهاش یک طبقه بیشتر نیست.
شایعه با انقلاب مستضعفان و انقلابیون چه کرده بود که آن مامور اداره مخابرات که شنیده بود بهشتی در شمال تهران خانهای دارد که فاصله در ورودی آن با ساختمان پیاده ۲۰ دقیقه است، وقتی قرار بود برای تعمیر خط تلفن خانه بهشتی برود، خبری از او نمیشود و موقعی که پیگیر میشوند چرا نیامدید تلفن خانه را تعمیر کنید، پاسخ میدهد، کاخی ندیدم و برگشتم!
این تصور از بهشتی را بگذاریم با تصویری دیگر از او وقتی رضا کیانیان به خانهاش در پل رومی میرود. در اتاق پذیرایی خانه بهشتی مبل بود و بوی ادوکلن میآمد. این تصویر با تصوری که از یک انقلابی میرفت، چنان ناسازگار بود که کیانیان به بهشتی میگوید: «شما چطور انقلابی هستید که مبل و یخچالی مدلبالا و پر از گوشت و… دارید و این طور زندگی میکنید؟» و پاسخ میشنود: «رضا جان تئوریهای انقلاب این طور نیست که تو فهمیدهای. تو نمیتوانی زیبایی و رفاه را نفهمی و بعد از انقلاب رفاه را به وجود آوری. باید تمرین کنیم که زندگی خوب چطوری است تا بتوانیم زندگی خوبی به مردم بدهیم.»
بهشتی قربانی قبل از ترور فیزیکی و قبل از آن ترور شخصیتی، قربانی تصویری شد که از یک انقلابی ساخته بودند که اگر پی برانداختن همه چیز و همه جا نیست، مثل بازرگان سازشکار و غیرانقلابی خوانده میشود و اگر پی نظم تشکیلاتی باشد مثل بهشتی به تیر انحصارطلبی رانده میشود. بهشتی قربانی همین تصورات از انقلاب و انقلابی شد؛ قربانی زودهنگام انقلاب مستضعفان که چهره شاخص آن متهم بود به کاخنشینی، داشتن زیرسیگاری طلا، گرچه اصلا سیگاری نبود، اندوخته ۴۰ میلیونی در بانک اسلامی و ثروت شصت و اندی میلیونی در شرکتهای ساختمانی، حساب بانکی در بانکهای سوییس و…
این چرخ شعار و شایعه چنان تند و بد میچرخد که کسی در آن فضا مجال و توان دفاع نمییابد. عرصه سنگینتر از آن بود که بشود قربانی را نجات داد. این چرخ بازنایستاد و رفت سراغ قربانیان دیگر، چنانکه بهشتی روزی به هاشمی درباره توهین و تهمتها به خودش گفته بود: «آسیاب به نوبت.»
منبع: روزنامه شرق
با سلام و خسته نباشید
بنده در نظرخواهی سوالاتی مطرح کردم ولی متاسفانه به آنها پاسخی داده نشده است.