مصطفي ايزدي
در جريان حمله تروريستي هفتم تير كه هفتاد و اندي از مقامات كشور و كارشناسان سياست و اقتصاد در معرض انفجار ساختمان حزب جمهوري اسلامي قرار گرفتند، افراد مبارز، دانشمند، دلسوز و رنج ديده يي به شهادت رسيد و دفتر عمر دنيايي شان براي هميشه بسته شد اما نام شان بر اوراق تاريخ انقلاب اسلامي همچنان ماندگار است. در ميان شهداي هفتم تيرماه 1360، استاد شهيد محمد منتظري، چهره يي درخور توجه بود. هرچند كه والايي مقام و منزلت سرسلسله شهداي 7 تير، آيت الله دكتر سيدمحمد حسيني بهشتي نمود افزون تري دارد اما سواي اين شخص بزرگ و گرانقدر، محمد منتظري از درخشش بالايي برخوردار است
هر هفتم تيري كه مي گذرد، ياد شهداي بزرگ كه جمعي از آنان اميدهايي براي آينده بودند، خاطرمان را به گذشته بازمي گرداند: گذشته يي كه رخدادهاي متواتر، زمينه را براي تغييراتي چند در جامعه فراهم كرد. تروريست هاي جا گرفته در يك تشكيلات خلقي سياسي و نظامي در اين فكر بودند كه با حذف فيزيكي چهره هاي شناخته شده انقلاب، كار نظام را يكسره و خويشتن را بر اريكه قدرت سوار مي كنند اما ادباري كه امروز گريبان رهبران، اعضاي برجسته و كل تشكيلات آنان را گرفته، نشان مي دهد با ترور و برخورد خشن و حذف فيزيكي نمي توان مسندي را گرفت و حتي آن را حفظ كرد. آنهايي كه سه دهه قبل سلاح را براي پيشبرد اهداف و مقاصد خود انتخاب كردند تا به بهانه گسترش انديشه هاي خويش با مردان و زنان يك انقلاب نوپا مبارزه كنند، اين درس را در كلاس تاريخ و سياست نياموخته بودند كه خون بي گناهان هرگز باطلي را حق جلوه نمي دهد و از درونمايه برخوردهاي خشن با كساني كه ساز مخالف مي زنند، هيچ پديده مثبتي پديد نمي آيد.
تروريست هاي موسوم به اعضاي سازمان مجاهدين خلق ايران، ميدان پيروزي خود را در كوچه و بازار تعريف كردند و جنگ مسلحانه خود را با ترور مردمي كه هيچ مسووليتي در اداره جامعه نداشتند مگر اينكه پشتيبان مقامات كشوري بودند. معلوم نيست بر چه اساس عقلي، سياسي، نظامي و اعتقادي مي توان يك مغازه دار، يك كارگر، يك زن خانه دار يا يك كارمند جزء را غافلگيرانه ترور كرد و آن را مبارزه با يك نظام تلقي كرد. بالاخره بر هر اساسي بود افراد زيادي را شهيد كردند و رابطه خود را با حاكميت، به رنگ خون تغيير دادند. البته تحليل تاريخ آن روزها قدري پيچيده است و آنقدر ساده نيست كه بتوان در يك يادداشت خلاصه كرد و نگارنده فقط جملاتي در وصف رويدادها نوشته و مي نويسم. همزمان با ترورهاي گسترده خياباني، اعضاي سازمان مذكور- كه در ادبيات رسمي و رايج سياسي به منافقين شهره شده اند- به سراغ مديران ميانه، ائمه جماعت، ائمه جمعه، نمايندگان مجلس، چهره هاي سياسي و بسيجيان رفتند و ترور در سطح بالاي حاكميت را در دستور كار خود قرار دادند. اوج اقدامات تروريستي منافقين، شهادت جمعي از كارگزاران رده بالاي مملكت در هفتم تيرماه 60 و سپس هشتم شهريورماه همان سال بود.
در جريان حمله تروريستي هفتم تير كه هفتاد و اندي از مقامات كشور و كارشناسان سياست و اقتصاد در معرض انفجار ساختمان حزب جمهوري اسلامي قرار گرفتند، افراد مبارز، دانشمند، دلسوز و رنج ديده يي به شهادت رسيد و دفتر عمر دنيايي شان براي هميشه بسته شد اما نام شان بر اوراق تاريخ انقلاب اسلامي همچنان ماندگار است. در ميان شهداي هفتم تيرماه 1360، استاد شهيد محمد منتظري، چهره يي درخور توجه بود. هرچند كه والايي مقام و منزلت سرسلسله شهداي 7 تير، آيت الله دكتر سيدمحمد حسيني بهشتي نمود افزون تري دارد اما سواي اين شخص بزرگ و گرانقدر، محمد منتظري از درخشش بالايي برخوردار است.
محمد در خانه شرافت و قناعت، زايش و پرورش يافته بود و تا وقتي كه شهيد شد، يعني 38 سال- همچنان شرافت و قناعت را با خود داشت. او اگرچه موقع پرواز به ملكوت اعلي، نماينده مردم انقلابي و عزيز زادگاهش در مجلس شوراي اسلامي بود اما او را نمي توان شخصيتي محلي و حتي ملي دانست، بلكه نگاه و عملكردش عموما فراملي و جهاني بود. او اگرچه فرزند برومند يك مرجع تقليد بود اما خود دانشمندي زمان شناس و انديشمندي سازش ناپذير بود.
محمد منتظري هم به دليل حافظه قوي و ذهن نقادش و هم به دليل توجه پدر بزرگوارش به علم و دانش و اينكه محمد را به سطوح بالاي علمي برساند و نيز به دليل صرف همه اوقاتش در كسب علم، در جواني به درجاتي رسيد كه از ديگر جوانان همسن و سال خود بسي پيشرفته تر و باسوادتر بود. اين را دوستان دوران طلبگي اش گفته اند. وانگهي محمد تنها به درس هاي رايج حوزه اكتفا نمي كرد. او زبان خارجي اقتصاد، سياست و مسائل جاري روز را به طور جدي پيگيري مي كرد. در حوالي 25 سالگي بود كه وقتي تابستان ها به نجف آباد مي آمد به طلبه هاي جوان تر حوزه و نيز به جوانان غيرحوزوي شهر، اقتصاد و زبان انگليسي درس مي داد. سواي توجه عميق او به دروس اسلامي و ساير علوم انساني، در مطالعه كتاب هاي رمان به ويژه كتاب هاي سياسي و پليسي و مشخصا داستان هايي كه درباره افشاي جاسوسان و رموز نفوذ بيگانگان در درون نهادهاي اطلاعاتي و امنيتي يكديگر بود بسيار همت مي كرد و وقت مي گذاشت.
اقتداي به پدر، تيزهوشي، ساده زيستي مثال زدني، چابكي و فرزي، تلاش بي وقفه براي افزايش معلومات و اقتدار شخصيتي، از محمد منتظري با جثه يي نه چندان قوي، مردي ساخته بود كه گويا فقط براي رودررويي با يك رژيم سفاك و وابسته به بيگانگان ساخته شده است. اين شاكله شريف و عزتمند كه چون سرو ايستاده و سرزنده بود، با آغاز نهضت اسلامي كه والد ارجمندش از آغازگران نستوه آن به شمار مي رفت، با همه وجود به صف مبارزه آمد و گام در راه نجات ايران و ايراني از بند استبداد و استعمار گذاشت.
در فروردين ماه 47، يعني در 25 سالگي عوامل رژيم پهلوي، محمد را كه در جريان مبارزه حضور پررنگ داشت دستگير كردند و به شكنجه گاه ستمگران سفاك بردند. در زندان بر اين جوان برومند چنان سختي ها گذشت كه وصف آن بر قلم نيايد. همان قدر گفته اند كه چون كوه ايستاد و قهرمان پرصلابت مبارزان و مجاهدان لقب گرفت: قهرماني كه شكنجه هاي بسيار او را تسليم نكرد و دشمن را به زبوني كشاند. محمد منتظري، پس از تحمل رنج هاي زندان، آزاد شد و دست از مبارزه عليه حاكمان ظالم برنداشت، به گونه يي كه جز ترك كشور براي رهايي از دست عوامل رژيم و ادامه مبارزه، راهي براي او باقي نمانده بود. خاطراتي از زندگي او در كشورهاي گوناگون به ويژه پاكستان، سوريه، لبنان و عراق، نزد دوستان و همرزمان او باقي است و بعضا در كتب خاطرات و تاريخ انقلاب اسلامي چاپ شده است، لذا در اين نوشته از يادآوري آن خودداري مي كنم. بسيار خوب است كه علاقه مندان به موضوع و خصوصا هنرمنداني كه در پي خلق آثار مكتوب يا صوتي و تصويري هستند با مطالعه و بررسي زندگي در غربت محمد منتظري آثاري عبرت آموز خلق كنند. اما محمد منتظري يك زندگي كوتاه 5/2 ساله نيز در ايران پس از پيروزي انقلاب داشت كه آن هم پر از رويدادها و ماجراهاي تلخ و شيرين است. متاسفانه اين زندگي پرجوش و خروش، بسيار كوتاه بود.
محمد پس از پيروزي انقلاب ديدگاه هايي را براي عمل به عرصه آورد كه برايش دردسرساز شد. با خيلي ها درافتاد كه قضاوت در عيب و حسن آن نيازمند بحث و جدل هاي زيادي است. اي كاش زمينه يي فراهم مي شد تا مخالفان و موافقان رفتارهاي پيچيده او در نشست هاي متعدد با هم مي نشستند و به جمع بندي مي رسيدند. بنده در آن روزها كه محمد، تمام وقت خود را صرف انقلاب كرده بود، به او احترام بسيار مي گذاشتم و براي نمايندگي او در مجلس اگر كاري از دستم برمي آمد دريغ نداشتم، اما علاقه مند بودم كه وي بيشتر در خصوص رفتارهاي سياسي اش توضيح مي داد.محمد در اين دو سال و نيم، دست به روزنامه نگاري و انتشار مجله ها و روزنامه هاي گوناگون زد. به كارهاي انقلابي خارج از كشور كه همكاري با مبارزان آزاديخواه جهان بود اقدام مي كرد. نمايندگي مردم بزرگوار و پرتلاش شهرستان نجف آباد در مجلس شوراي اسلامي را عهده دار بود. نمايندگي امام در هيات رسيدگي به زندان ها را پذيرفته بود، در مجالس و محافل گوناگون به ايراد سخن مي پرداخت، و بالاخره مشاهده شد كه از نيمه هاي شب به بعد به جابه جايي مسافر در سطح خيابان هاي تهران اقدام مي كرد. اين محمد، كه در سال هاي نه چندان زياد عمرش، اين همه فعال و پرشور و مساله پرداز بود، در شب هفتم تيرماه 1360، در سرچشمه تهران، بر اثر اقدام تروريستي سازمان مجاهدين خلق ايران (منافقين) به شهادت رسيد و در كنار مرقد حضرت فاطمه معصومه (س) آرميد. همان جا كه سه سال قبل، پدر بزرگوارش آرميد.
روزنامه اعتماد، شماره 2429 به تاريخ 7/4/91، صفحه 9 (انديشه)