1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است

اصغرنیا: حزب جمهوری اسلامی هیچ‌گاه منحل نشد/ بهشتی به دکتر پیمان پیغام داد عضو حزب شود

حسین سخنور: برای آشنایی با فعالیت‌های حزبی و تفکرات تشکیلاتی شهید بهشتی، محمدحسن اصغرنیا یکی از بهترین گزینه‌هاست. او از دوران دبیرستان، شاهد کادرسازی‌های وی بوده و در حزب جمهوری نیز به واسطه مسوولیتش در واحد آموزش، از نزدیک استاد خود را رصد کرده است و تاکید می‌کند شهید بهشتی نقش بسزایی در انسجام نیروهای انقلابی داشت و اگر او نبود چه بسا خیلی از امور اجرایی کشور معطل می‌ماند. اصغرنیا از جمله ۲۸ جانباز باقیمانده از حادثه انفجار بمب در حزب جمهوری است و مدیرعامل موسسه جانبازان هفتم تیر (جهت). او پیش از این استاندار سمنان بود و عضو مجمع استانداران نیز هست. گفت‌وگوی او با «شرق» را می‌خوانید.

‌شهید بهشتی در حالی سراغ فعالیت‌های حزبی و تشکیل حزب جمهوری رفت که حداقل در حوزه‌ها و در بین معممین، نگاه مثبتی به تشکیلات حزبی نبود و حتی هنوز هم نیست. طبیعتا چنین فرهنگی، موانعی را برای تشکیل حزب و ادامه فعالیت‌های آن به وجود می‌آورد. لذا ابتدا از مشکلات و تدابیر شهید بهشتی برای فائق آمدن بر آن‌ها بگویید.

دقیقا همین‌ طور بود که شما اشاره داشتید، اما این را هم اضافه کنم که کلا نگاه مثبتی به حزب نبود و این مخصوص روحانیون نبود. عموم مردم هم به فعالیت‌های حزبی چندان خوش‌بین نبودند و وقتی صحبت از حزب می‌شد، بیشتر احزابی چون حزب توده در ذهن مردم تداعی می‌شد که کار‌ها و نظراتشان را خیلی اسلامی نمی‌دانستند. اما شهید بهشتی از ابتدای حضورشان در ایران به کارهای تشکیلاتی پرداختند. من از زمان دبیرستان، شهید دکتر بهشتی را می‌شناختم، زیرا در‌‌ همان مدرسه‌ای درس می‌خواندم که ایشان مدیر آن بود.

دبیرستان دین و دانش قم؟

بله، البته ایشان در مدرسه حکیم نظامی قم هم تدریس زبان داشتند، اما در مدرسه دین و دانش، مدیر شدند. مجوز این مدرسه هم به اسم ایشان نبود، به اسم آیت‌الله شیخ مرتضی حائری بود که خود از فرهیختگان حوزه بود و پدر خانم حاج آقا مصطفی خمینی. اما از وقتی اختیارات به شهید دکتر بهشتی واگذار شد، ایشان تغییر و تحولاتی را در مدرسه به وجود آورد که در نوع خود جالب بود. ایشان معتقد بود هر اندیشه‌ای باید از زبان اصلی‌اش مطالعه شود و به همین دلیل تاکید فراوانی به آموزش زبان‌های خارجی داشتند. در عین حال سعی می‌کردند از استادان حوزوی مسلط به علوم روز استفاده کنند. مثلا شهید دکتر مفتح، فلسفه و منطق می‌گفت و حجت‌الاسلام عبدالمجید رشیدپور، روان‌شناسی. دو هفته یک‌ بار هم در سالن کوچک مدرسه، بچه‌ها به بحث و گفت‌وگو می‌پرداختند و گروهی نقش مادی‌گرایان را بازی می‌کردند و گروهی دیگر نقش مذهبی‌ها را. این برنامه‌ها در قم سابقه نداشت. افرادی چون دکتر سیدصادق طباطبایی، علی موسوی گرمارودی یا محمدجواد لاریجانی از دانش‌آموزان این مدرسه بودند. یکی دیگر از برنامه‌های ایشان برای کادرسازی جلسات مسجد رضویه آیت‌الله صافی گلپایگانی بود که پنجشنبه‌ها در اختیار شهید بهشتی بود و ایشان توانسته بود یک کانون دانش‌آموزی و دانشجویی آنجا تشکیل دهد. ملاحظه می‌کنید ایشان از ابتدا معتقد به کار تشکیلاتی بودند و می‌گفتند بزرگترین سرمایه اجتماعی، سرمایه انسانی است و برای تربیت سرمایه انسانی باید تشکیلاتی عمل کرد.

چطور شد حزب جمهوری به فاصله یک هفته از پیروزی انقلاب اعلام موجودیت کرد؟

در پاسخ به این سوال و سوالی که ابتدا مطرح شد باید به چهره‌های موسس و همراه حزب توجه داشت. پنج نفر از معتمدان مردم عضو شورای مرکزی حزب بودند و علاوه بر آن شهید دکتر بهشتی هم با بنیانگذار انقلاب درباره حزب و لزوم آن صحبت و نظر ایشان را هم جلب کرده بودند. آلمانی‌ها نیز‌‌ همان زمان گفتند که این نابغه سازماندهی (دکتر بهشتی) کار خود را در حزب آغاز کرد. حزب جمهوری توانست در مدت کوتاه فعالیت‌های خود، غالب نیروهای انقلابی و مذهبی را جمع کند. چون ما تا سال ۶۰ گروه‌بندی‌های سیاسی امروزی را نداشتیم. فعالان سیاسی در دو گروه عمده قرار می‌گرفتند؛ یا انقلابی بودند یا در مقابل انقلاب. گروه نخست، اکثرا در حزب جمهوری جمع بودند. از حسن آیت که عضو حزب زحمتکشان بود تا نیروهای بازاری و دانشجو. حتی شهید دکتر بهشتی به دکتر پیمان هم پیغام داده بودند که بیایند و عضو حزب شوند.

چرا شهید بهشتی اصرار داشتند از همه سلایق در حزب جمهوری جمع کنند؟ انگیزه‌های سیاسی و رقابتی از این کار داشتند؟ چون هیچ حزبی از همه تفکرات یارگیری نمی‌کند.

اصلا فضای اول انقلاب این‌طور که شما جوانان تصور می‌کنید نبود. استدلال شهید بهشتی این بود که از همه گروه‌ها و تفکرات در حزب استفاده کنیم و از همه دعوت کنیم که فردا روزی مثلا حزب زحمتکشان نگوید ما می‌توانستیم به حزب و نظام و انقلاب خدمت کنیم و شما نگذاشتید. شهید دکتر بهشتی اعتقاد داشت باید همه امکان طرح نظراتشان را داشته باشند. انسان‌های بزرگ از این امکان نمی‌ترسند. در همین رابطه خاطره‌ای از مرحوم علامه طباطبایی هم نقل است که یک‌بار وسط تدریسشان، طلبه‌ای به دلیل مشکلات مالی یا روانی، بلند می‌شود و می‌گوید این چرت و پرت‌ها چیست؟ طلاب دیگر که می‌خواستند با او برخورد کنند، علامه مانع می‌شود و می‌گوید افکار انسان‌ها را نمی‌توان به زنجیر بست.

تا چه میزان اصول حزب و اساسنامه آن مورد توجه اعضا و خود شهید بهشتی بود؟

حزب جمهوری اسلامی، حزبی تشریفاتی نبود، حزبی کاملا تشکیلاتی بود. هم اساسنامه مشخصی داشت و هم مرام‌نامه تعریف شده‌ای که همه این‌ها را روزنامه جمهوری اسلامی مجددا چاپ کرده و قابل دسترسی است. پایبندی اعضا متفاوت بود، ولی خود شهید بهشتی ذره‌ای از آن اصول عدول نمی‌کرد، حتی در مواردی که نظر شخصی‌شان مخالف نظر حزب بود. نمونه بارز چنین اتفاقی تصمیم حزب برای کاندیداتوری آقای جلال‌الدین فارسی بود که دکتر بهشتی خیلی موافق این تصمیم نبودند ولی چون برآمده از یک تصمیم حزبی بود، به آن احترام گذاشتند.

چرا به نظر می‌رسد حزب رفته ‌رفته اثرگذاری خود را از دست داد تا جایی که در اولین دوره انتخاباتریاست‌جمهوری، نامزد رقیب حزب، موفق به کسب ۷۶ درصد آرا شد؟

ماجرای آن انتخابات فرق می‌کند. حزب جمهوری در این دوره کاندیدای مشخصی نداشت، هر چند بعد از مشکلاتی که پیش آمد، آقای دکتر حسن حبیبی به عنوان کاندیدای حزب معرفی شد، ولی مردم می‌دانستند ایشان کاندیدای اولیه حزب جمهوری نیستند. مشکل هم بر سر آقای فارسی بود. وقتی اسم ایشان به عنوان نامزد حزب برای انتخابات تعیین شد، گروهی از جوان‌ترهای حزب به آیت‌الله دکتر بهشتی گفتند مواضع ایشان مبهم است و معلوم نیست با اساسنامه حزب همخوانی داشته باشد، وقتی شهید بهشتی متوجه شدند، آقای فارسی را خواستند و گفتند باید تعهد داشته باشی که به اساسنامه حزب پایبند باشی. باز این نوع مشکلات در دوران حزب وجود داشت. وقتی اوضاع چنین شد، حزب عملا نامزد خود را از دست داد.

انحلال حزب هم همواره با اما و اگر‌های فراوانی مواجه است. آیا این را باید دلیل قائم به شخص بودن آن دانست یا نگاه حاکمیت به تحزب؟

حزب هیچ‌گاه منحل نشد. بعد از شهادت آیت‌الله دکتر بهشتی و ۷۲ نفر از اعضای حزب، مشکلاتی پیش آمد که مهم‌ترین آن‌ها اختلافات داخلی و فرافکنی‌های خارجی بود. از طرفی گروه‌های مختلف حزب با هم به مشکل خورده بودند و از سویی دیگر در خارج از حزب، هر جا مشکلی پیش می‌آمد و هر مسوولی که کارایی نداشت، حزب جمهوری را بهانه می‌کرد. به همین دلیل آقایان خامنه‌ای و هاشمی رفسنجانی خدمت امام رفتند و به تعبیر آقای هاشمی تقاضا شد فتیله حزب پایین کشیده شود.

منبع: روزنامه شرق


دیدگاه‌ها