قرآن دعوت كنندهء به مطالعهء كتاب طبيعت هست و اين صحيح است. متأسفانه در يك دوران ممتدّي از زندگي جامعهء اسلامي، عدّهاي از افراد كه آگاهيشان كم بود، همين بلا را به سر ما هم آوردند. ميگفتند: مبادا نزديك اين علوم طبيعي بروي، بي دين ميشوي! قرآن ميگويد: كتاب طبيعت را مطالعه كن تا ديندار بشوي، اين آقا ميگويد: كتاب طبيعت را نخوان بيدين ميشوي! خوب اين به دليل ناآشنايي با قرآن است. از وقتي جامعهء ما با قرآن قهر كرد، ميبايست قهر الهي هم شامل حالش ميشد. بايد قرآن را بفهميم تا ديگر هر مطلبي را از هر زباني و از هر قلمي نپذيريم
بحثی که خواهید خواند بخشی از مباحث تفسیر قرآن شهید آیتالله دکتر بهشتی است که با عنوان «در مکتب قرآن» برگزار شده و اینک با تنظیم بنیاد نشر آثار آن شهید بزرگوار در دست انتشار است. مناسبت فرارسیدن ماه مبارک رمضان، انتشار بخشی از این تفسیر را ضروری میساخت که اینک پیش روی شماست.
آيا قرآن كريم كتاب تاريخ طبيعت است، يعني تاريخ طبيعي و طبيعتشناسي است؟ وقتي انسان به بعضي از كتابها و مقالات نوآوران جامعهء اسلامي نگاه ميكند، گاهي در نظرش اين فكر ميآيد كه آنچه علوم طبيعت و علوم طبيعي و عالِمان علوم طبيعت پس از قرنها مطالعه و كوشش با زحمات فراوان، با بررسيهاي پررنج طولاني از اسرار اين عالَم طبيعت شناختهاند، قرآن جلوتر همه را بيان كرده. اين حرفي است كه خيليها هنوز مينويسند و ميگويند. حقيقت اين است كه قرآن چنين ادّعايي ندارد.
قرآن، کتاب هدايت
گاهي اوقات ميخواهند آيهء كريمهء (وَلاَ رَطْب وَلاَ يَابِس إِلاَّ فِي كِتَاب مُّبِين) ؛ «و هيچ تر و خشكي نيست مگر اين كه در كتابي روشن ]ثبت [است.» را بياورند و مربوط به كتاب قرآن كنند و بگويند: هيچتر و خشكي نيست، مگر اين كه قرآن آشكاركننده و روشنگر آن است. گاهي اوقات عشق به بعضي چيزها سبب ميشود كه انسان به خود آن چيزها خيانت كند. عاشقي كه به معشوقهاش خيانت كند، البته پيداست كه ناآگاه و ندانسته اين كار را ميكند! خيلي از اوقات ما هم نسبت به محبوبها و معشوقهاي ديني مان از روي ناآگاهي و ندانسته خيانت ميكنيم. من كه هنوز نتوانستم از قرآن چنين ادّعايي را بفهمم كه «قرآن آمده تا تمام اسرار طبيعت را به صورت معمّا بازگو كند!» چون اگر معمّا نبود و مطلب روشن بود، بايد همان وقت كه قرآن در عربستان آمد، كتابهاي وسيعي دربارهء شناخت طبيعت به وسيلهء مسلمانها نوشته بشود و اصلاً راز فاش نشده از طبيعت باقي نماند. ديگر دوران ممتدّ كوششهاي علماي طبيعي لغو ، بي ثمر و بي جا بود. اصلاً مگر قرآن اين كاره است؟ مگر رسالت قرآن اين است؟! اين ادّعا كه قرآن و آيات قرآن تمام مسائل پيچيدهء مربوط به طبيعت شناسي، جهانشناسي و فلكشناسي را با اشارات لطيف بيان ميكند و بيان كرده، ادّعايي است كه تاكنون من برايش دليلي نيافته ام، اگر كساني دليلي دارند چه خوب است بگويند تا ما هم بفهميم و باخبر بشويم!
شأن قرآن اين نيست، قرآن كتاب هدايت است، قرآن كتاب انسان سازي است، قرآن كتاب جامعه ساز است، قرآن ميخواهد انساني راه يافته و مهتدي بسازد.
وقتي از قصهء پختن آبگوشت سخن ميگوييم، همه ميفهمند اين، فاصلهاش با قرآن خيلي زياد است! گردش اجرام فلكي چگونه است؟ اين به قرآن چه ارتباطي دارد؟ این که ذرات اتم چگونه مناسباتشان با هم تنظيم شده، به قرآن چه ارتباطي دارد؟ رسالت قرآن اين نيست. قرآن كتاب شناخت طبيعت نيست، ولي دو مطلب در اين زمينه بايد دربارهء قرآن مورد توجه قرار گيرد. اوّل اين كه قرآن انسان را به مطالعهء طبيعت و كوشش در راه شناخت طبيعت تشويق كرده و ميكند. قرآن كتابي است كه مسلمان انديشمند ميسازد. چنين انساني در خودش و ساختمان خودش ميانديشد، در جهان و ساختمان جهان ميانديشد. همه جا خدا هست، انديشهاي وسيع و ژرف و عميق در آفاق و انفس:
(سَنُرِيهِمْ ءَايَـتِنَا فِي الْاَفَاقِ وَ فِي أَنفُسِهِمْ حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَي كُلِّ شَيء شَهِيدٌ)
«به زودي نشانههاي خود را در افقها]ي گوناگون[ و در دلهايشان بديشان خواهيم نمود، تا برايشان روشن گردد كه او خود حقّ است. آيا كافي نيست كه پروردگارت خود شاهد هر چيزي است؟»
ميدان انديشيدن براي مسلمان وسيع است، چه در خودشناسي و چه در جهان شناسي. ژرف و عميق است به اين معنا كه يك عالِم طبيعي، در مطالعات طبيعي و جهان طبيعت گاهي اسير بعضي از امور ميشود و ديگر نميتواند در پس اين پردهء رنگارنگ طبيعت، آن نقش نگاري كه اين همه نقش را بر اين پرده ترسيم كرده ببيند! ديد او از اين ديوار ضخيم طبيعت عبور نميكند، بُرد ديدش كم است. دائماً در عالَم طبيعت كار ميكند، اما اگر يك بار به خود بيايد و از او سؤال بشود كه در پس اين پرده چه ميبيند؟ پاسخ روشني ندارد، قرآن ميفرمايد: اي عالِم طبيعي! اين قدر در طبيعت دست و پايت را بند نكن، بدان که يکايك اين جلوههايي كه در عالَم طبيعت ميبيني، تجلّي آفريدگار طبيعت است. «يك فروغ رخ ساقي است كه در جام افتاد.» 3
بنابراين مسلمان طبيعت شناس، در كوشش براي شناسايي ريزه كاريهاي طبيعت، از اين نظر با يك عالِم طبيعي مادّي هيچ فرقي ندارد. يعني آنجا كه ميخواهد كار مثبت انجام بدهد، عالِم خداشناس طبيعي كه علمش علم طبيعت است، با عالِم مادّي طبيعي از نظر كار مثبتش يعني شناخت طبيعت، فرقي با يكديگر ندارند. اما آنجا كه عالِم طبيعي مادّي ميگويد همين طبيعت و ديگر خدا نه! كارش جنبهء منفي پيدا ميكند. آنجا عالِم طبيعي خداشناس ميگويد چرا خدا نه؟ هم طبيعت و هم خداي آفريدگار طبيعت. پس قرآن دعوت كنندهء به مطالعهء كتاب طبيعت هست و اين صحيح است. درست برعكس، خيلي از مكتبهاي ديني به انسانها الهام ميبخشد كه اصلاً از مطالعهء طبيعت صرف نظر كن، مبادا گمراه بشوي. متأسفانه در يك دوران ممتدّي از زندگي جامعهء اسلامي، عدّهاي از افراد كه آگاهيشان كم بود، همين بلا را به سر ما هم آوردند. ميگفتند: مبادا نزديك اين علوم طبيعي بروي، بي دين ميشوي!
قرآن ميگويد: كتاب طبيعت را مطالعه كن تا ديندار بشوي، اين آقا ميگويد: كتاب طبيعت را نخوان بيدين ميشوي! خوب اين به دليل ناآشنايي با قرآن است. از وقتي جامعهء ما با قرآن قهر كرد، ميبايست قهر الهي هم شامل حالش ميشد. بايد جامعهء اسلامي با قرآن آشتي كند، آن هم آشتي كامل. بايد قرآن را بفهميم تا ديگر هر مطلبي را از هر زباني و از هر قلمي نپذيريم. اين بود منطق اول ما برای اين كه چرا اين بحثهاي مفصّل را با اين برنامهء فشردهء زندگي كه من دارم و دوستان نيز دارند، شروع كرديم.
پس اين يك اصل عالي اسلامي است كه قرآن كتابي است كه مسلمانان و پيروان قرآن را به مطالعهء طبيعت تشويق ميكند و از اين كه كسي از اين راه منحرف شود، نميهراسد. به عكس، ميگويد اين خود راهي به سوي خداست.
شگفتيهاي علمي قرآن
اصل دوم اين است که گاه گاه در قرآن كريم به مناسبتي مطلبي دربارهء طبيعت آمده است، مطلب چيز ديگري بوده، امّا به يك مناسبتي مطلبي دربارهء طبيعت هم بيان شده است. اين سخنهايي كه قرآن دربارهء طبيعت آورده، بعضي در زمان پيغمبر (ص) و محيط او نامفهوم بود و با معلومات آن عصر دربارهء طبيعت هماهنگي كافي نداشت. با پيشرفت علوم، بعدها احساس شد اگر قرآن از كنار يك بحث طبيعي عبور كرده و فلان اشاره را كرده و آن اشاره آن روز برايمان قابل فهم نبود، حالا مطلب از اين قرار است، بله، در قرآن اينگونه موارد هست! اما نه اين كه كسي انتظار داشته باشد و بگويد بحث ميكروب در قرآن كجاست؟ انواع ميكروب در كجاي قرآن نام برده شده؟ نام اقسام اتمها در كجاي قرآن است؟ اقسام معادلات و فرمولهاي رياضي در كدام قسمت قرآن است؟ فرمولهاي لگاريتم را كجاي قرآن پيدا كنيم؟ اينها نيست! قرآن براي اين مطالب نيامده است.
از جمله مطالبي كه دربارهء مسائل طبيعت در قرآن كريم آمده، اشاراتي به آفرينش جهان است. قرآن ميخواهد به ما بگويد اين جهان با عظمت را که میبینید خداي آفريدگاري ساخته و پرداخته كه به همه چيز دانا و آگاه است. چرا قرآن اين قدر اصرار دارد كه بگويد خدا همه چيز را ميداند؟ چه اصراري است كه قرآن دارد؟ در قرآن خيلي اين مطلب آمده كه خدا همه چيز را ميداند، نهان و آشكار اين جهان را ميداند، هر چه در دل شما و به خاطر شما بگذرد ميداند. قرآن چه اصراري روي اين مطلب دارد؟ چند نكته در اين اصرار است: يك نكته ـ كه نكته ي اصلي مطلب است ـ اين است: (ما مكرّر به رفقا گفتهايم كه بياييد اين بحث را روشن كنيد، چون اگر اين بحث روشن شد، خيلي از مطالب بعدي قابل فهم و روشن كردن است) اگر پيغمبر (ص) به اتّكاي وحي الهي چيزي را با صراحت به شما گفت، ديگر جاي شكّ و ترديد و اين كه شايد درست باشد، شايد درست نباشد، ببينيم چه ميشود، مطالعه كنيم و… باقي نميماند، اين يك اصل است.
(إِذْ قَالَ لَهُو رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ)
«هنگامي كه پروردگارش به او فرمود: تسليم شو، گفت: به پروردگار جهانيان تسليم شدم.»
يك معني اسلام اين است. تسليم وحي باش، چون حساب وحي از مطالعه، تفكر، انديشه و بررسيهاي علوم تجربي و مانند آن جداست. وحي سرچشمهء آگاهي برتر است. اين خيلي مهم است. تا انسان به اين مرحله نرسد، قدم اول را در راه مسلماني به صورت كامل برنداشته است. قدم اول اين است. اگر از زبان مبارك پيغمبر اسلام (ص) مطلبي با صراحت كامل بيان شد، ديگر براي پذيرش آن جاي چون و چرا و تأمل و درنگ باقي نميماند. اگر كسي هنوز هم برايش چون و چرايي است، پيداست كه در جاي ديگري شك دارد و آن اين است كه آيا اصلاً محمد(ص) پيغمبر خدا هست يا نيست؟ در غير اين صورت اگر كسي بداند او پيام آور خداي داناست، يا بايد شك كند كه آيا خدا همه چيز را ميداند، يا نميداند. پس:
1. خدا همه چيز را ميداند.
2. اين سخن را كه پيغمبر(ص) فرمود، از جانب خدا فرموده.
آيا ديگر جاي ابهام باقي ميماند؟ لذا نكتهء اساسي كه خدا در قرآن بر آن تأكيد ميكند اين است که پيغمبر شما از جانب او وحي ميآورد. (بِكُلِّ شَيء عَلِيمٌ) ؛ ناظر به اين نكته كه نكتهء اصلي هم هست، در بيشتر آيات قرآن، سخناني را مييابيم.
- . انعام(6)، آيه ء 59.
- . سوره ى فصلت، آيه ى 53.
- 3. غزلیات حافظ
- . سوره ى بقره، آيه ى 131.
- . بقره(2)، آيه ء 29.