نجف لک زایی
دانشیار علوم سیاسی دانشگاه باقرالعلوم (ع)
یکی از اهداف اصلی آیت الله شهید بهشتی، در غالب مباحثش، این است که انسان و جامعه انسانی به امنیت حقیقی، که ناظر به بقای ابدی انسان است، برسد. بر همین اساس است که گستره مباحث امنیتی در آثار ایشان بسیار وسیع است. از فلسفه امنیت تا فقه امنیت، از مدیریت مسائل امنیتی تا اخلاق امنیت، از مباحث امنیتی در قرآن تا نگاه عرفانی به امنیت.
چکیده
بررسی امنیت از دیدگاه آیت الله شهید سید محمد حسینی بهشتی هدف اصلی مقاله حاضر است. نگارنده این پرسش را به روش استنباطی پاسخ داده است. تکیه اصلی روش استنباطی بر فهم و تجزیه و تحلیل آثار متفکر مورد نظر در چارچوب مکتب فکری او است. با توجه به این که یکی از اهداف اصلی آیت الله شهید بهشتی، در غالب مباحث و اقداماتش، این است که انسان و جامعه انسانی به امنیت حقیقی، که ناظر به بقای ابدی انسان است، برسد، لذا گستره مباحث امنیتی در آثار ایشان وسیع است. از فلسفه امنیت تا فقه امنیت، از مدیریت مسائل امنیتی تا اخلاق امنیت، از مباحث امنیتی در قرآن تا نگاه عرفانی به امنیت.با توجه به این که تاملات شهید بهشتی مبتنی بر فلسفه اسلامی بوده است، از این رو چارچوب نظری علل اربعه، متخذ از فلسفه اسلامی، پشتیبان نظری مباحث مقاله حاضر قرار گرفته است. براساس چارچوب مذکور، امنیت به عنوان یک امر حادث، چهار علت دارد: علت مادی، علت صوری، علت فاعلی و علت غایی. باتوجه به این که مکتب فلسفی آیت الله شهید بهشتی حکمت متعالیه است، نگارنده تلاش کرده است تا نگرش امنیتی متعالیه آیت الله شهید بهشتی را، در محورهای چهارگانه مذکور مورد بررسی قرار دهد.
کلیدواژهها: امنیت متعالیه، امنیت متدانیه، علت فاعلی امنیت، علت مادی امنیت، علت صوری امنیت، علت غایی امنیت.
مقدمه
امنیت فوریترین، ابتداییترین و ضروریترین نیاز انسان، در سطوح مختلف است. چه آن زمان که به عنوان فرد مطرح است و چه آن زمان که تعلق ارادهاش در تحقق افعال و امور نیازمند ضمیمه شدن ارادههای دیگران باشد، مثل این که بخواهد دولت سازی کند، یا امت سازی نماید، یا استقلال سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشورش را پاس دارد. یا در سطح وسیعتر بخواهد جهانی امن و آرام داشته باشد. اما مسئله این است که از نظر آیت الله شهید بهشتی، انسان معاصر، در همه این زمینهها دچار انحطاط است. چه در سطح خرد، چه در سطح متوسط و چه در سطح کلان. ریشه این انحطاط در «استکبار، برتری طلبی و تفوق طلبی» است. (حزب جمهوری اسلامی: مواضع تفصیلی، ص311)
از نظر ایشان انحطاط امنیتی معلول دور شدن از قرآن و مکتب اهل بیت (ع) است. اساساً یکی از اهداف اصلی آیت الله شهید بهشتی، در غالب مباحثش، این است که انسان و جامعه انسانی به امنیت حقیقی، که ناظر به بقای ابدی انسان است، برسد. بر همین اساس است که گستره مباحث امنیتی در آثار ایشان بسیار وسیع است. از فلسفه امنیت تا فقه امنیت، از مدیریت مسائل امنیتی تا اخلاق امنیت، از مباحث امنیتی در قرآن تا نگاه عرفانی به امنیت. ایشان معتقد است بر اساس آیه شریفه «كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِي مَن يَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» مردم امتى يگانه بودند پس خداوند پيامبران را نويدآور و بيمدهنده برانگيخت و با آنان كتاب [خود] را بحق فرو فرستاد تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داورى كند و جز كسانى كه [كتاب] به آنان داده شد پس از آنكه دلايل روشن براى آنان آمد به خاطر ستم [و حسدى] كه ميانشان بود [هيچ كس] در آن اختلاف نكرد پس خداوند آنان را كه ايمان آورده بودند به توفيق خويش به حقيقت آنچه كه در آن اختلاف داشتند هدايت كرد و خدا هر كه را بخواهد به راه راست هدايت مىكند.» (سوره بقره، آيه 213) انسانهایی كه از دستورات انبیای الهی اطاعت میکنند و از ظلم دست بردارند از امنیت برخوردارند. (همان، ص279) در این باره در متن مقاله بحث خواهیم کرد.
فرضیه مقاله حاضر این است که نگرش امنیتی آیت الله بهشتی، به تبع مکتب فلسفی ایشان، نگرش امنیتی متعالیه است. در برابر مکاتب امنیتی موجود که ذیل الگوهای امنیتی متدانیه قرار میگیرند. تمایزات فراوانی میان این الگوهای امنیتی وجود دارد، در اینجا نگارنده تلاش خواهد کرد، با تکیه بر پرسشهای مطرح در حوزه امنیت، به تبیین الگوی مورد نظر آیت الله شهید بهشتی بپردازد.روش نگارنده در این مقاله استنباطی و استنادی و تحلیل محتوای متون، با تکیه بر مکتب فلسفی آیت الله شهید بهشتی، یعنی حکمت متعالیه، و در پیوند با منطق روش شّناختی حاکم بر متون دینی، بهویژه از منظر آیت الله شهید بهشتی، خواهد بود.
آخرین نکته این مقدمه ذکر این مطلب است که با فحص نگارنده تاکنون هیچ اثری درباره دیدگاههای امنیتی آیت الله بهشتی ارائه نشده است. به لحاظ سوابق پژوهش یاد این مطلب شایسته است که پیش از این مقالاتی در همین زمینه از منظر متفکران دیگر از نگارنده منتشر شده است. (لکزایی، فلسفه امنیت از دیدگاه امام خمینی، فصلنامه مطالعات راهبردی، شماره 49؛ امنیت از دیدگاه آیت الله جوادی آملی، فصلنامه اسراء، در دست نشر) دیدگاه آیت الله شهید بهشتی، که موضوع این مقاله است، ضمن این که به لحاظ الگوی کلان با آن مقالهها اشتراک دارد، به تبیین بیشتر الگوی امنیتی متعالیه مدد میرساند. همچنین مطالبی که در مقاله «کاربردهای امنیتی انسان شناسی حکمت متعالیه» آمده است به فهم بهتر مطالب این مقاله کمک میکند. (لکزایی، فصلنامه مطالعات راهبردی، شماره 50)
مفاهیم و چارچوب نظری
به نظر حکما و فلاسفه، هر امر حادثی نیازمند چهار علت است: علت مادی، صوری، فاعلی و غایی . توضیح مطلب این که علّت در تقسيم اوّلي، به دو قسم تامّه و غير تامّه منقسم ميشود. علّت تامّه همان است كه معلول به غير آن محتاج نيست و وجود آن تمامِ نياز معلول را تأمين ميكند. با وجود علّت تامّه، معلول محقّق است و با عدم علت تامّه، معلول نخواهد بود. بين علّت تامه با معلول، در هر دو طرف وجود و عدم تلازم است؛ اما علّت ناقصه در طرف وجود، با معلول تلازم ندارد؛ ولي بدون آن، معلول محقق نميشود. (فلسفه صدرا، ج 2، ص154)
بر اساس احتياج و تلازمي كه بين علّت و معلول است دو مفهوم براي علّت بيان شده است: مفهوم نخست آن است كه علّت چيزي است كه از وجود آن، وجود چيز ديگر و از عدم آن، عدم چيز ديگر پديد ميآيد؛ يعني بين علّت و معلول، تلازم وجودي و تلازم عدمي است. اين تفسير ناظر به علّت تامّه است. مفهوم دوم اين است كه علّت چيزي است كه بين آن و شيء ديگر تلازم عدمي است؛ امّا تلازم وجودي نيست؛ يعني با وجود علّت، ممكن است شيء ديگر نباشد. اين تفسير ناظر به علّت ناقصه است. (همان)
علّت ناقصه به چهار قسم تقسيم شده است. در تقسيم علت ناقصه به چهار قسم، گفته شده است: علّت يا جزء معلول است يا خارج از معلول. اگر جزء معلول باشد يا حيثيت فعلي معلول را تأمين ميكند يا حيثيّت بالقوّه آن را. معلولي كه داراي حيثيّت قوّه و فعل است، در مدار طبيعت قرار دارد. علّتي كه حيثيّت فعل را تأمين ميكند، صورت، و علّتي كه حيثيّت قوّه آن را تأمين ميكند، مادّه ناميده ميشود. علّت اگر جزء معلول نباشد، يا مبدأ و منشأ پيدايش معلول است، در اين صورت، فاعل است. يا غايت پيدايش اوست، در اين صورت غايت خواهد بود. (همان، ص55)
اجزاي مركب در تركيب حقيقي و تركيب اعتباري مانند تركيب عرض و معروض يك نسبت با مركب و يك نسبت در قياس با يكديگر دارند. مادّه نسبت به مركّب علّت مادي، و صورت نسبت به مركب علّت صوري، و نيز موضوع نسبت به مركب اعتباري، علّت مادّي يا به منزله علّت مادّي و عرض نسبت به مركب اعتباري، علّت صوري يا به منزله علت صوري است؛ امّا صورت در قياس با مادّه علّت صوري نيست؛ البته براي صورت نسبت به مادّه نوع ديگري از عليّت كه عبارت از علت فاعلي است، ثابت ميشود. صورت در فاعل بودن نسبت به مادّه مشارك، فاعل ديگري است كه مقارن با آن نبوده و مجرّد از مادّه است. (همان)
صورت گرچه شريك علّت فاعلي مادّه است؛ ليكن مادّه هيچ نوع فاعليّتي نسبت به صورت نميتواند داشته باشد؛ زيرا مادّه كه قابل و بالقوّه است، به اعتبار ذات خود فعليّتي ندارد و به اين اعتبار، عليّتي براي آن تصوّر نميشود. مادّه در فعليت خود، به صورت اعتماد ميكند، و به همين لحاظ عليّت براي مركّب حقيقي يا حتّي عليّت براي عرضي كه عارض بر مركب ميشود، پيدا ميكند و علّت مادّي مركب خوانده ميشود. موضوع و عرض، در قياس با يكديگر، علّت يا در حكم علّت مادّي و صوري نيستند؛ امّا در مواردي كه عرض با معروض تركيب اعتباري تشكيل ميدهد، موضوع كه مادّه يا در حكم مادّه است، در سلسله علل فاعلي و علّت قريب عرض است؛ اما عرض، سبب قريب و بيواسطه مركب اعتباري است. (همان، ص56)
علت فاعلي و غايي هر يك از جهتي علّت ديگري است، علّت فاعلي، سبب و علّت تحقّق غايت در خارج است، و علّت غايي علّت و سبب فاعل شدن فاعل است. تدقيق در نسبت علّت فاعلي و غايي با يكديگر، اين حقيقت را نشان ميدهد كه علّت غايي به علّت فاعلي باز ميگردد. علّت غايي بودنِ علّت غايي، به دليل ملاحظه علّت در قوس صعود از پايين است، وگرنه علّت غايي در قوس نزول از بالا، همان علّت فاعلي فاعل است و فاعل پس از وجود علمي غايت، فعل را انجام ميدهد. (همان)
با توجه به آنچه آمد، وقتی درباره پدیدهای که نبوده و حادث شده یا میخواهد حادث شود، پرسش میکنیم، در واقع از این چهار علت سؤال کردهایم. از این منظر هرگاه از امنیت پرس و جو کنیم، چهار پرسش زیر مدنظر است: 1. علت مادی امنیت چیست؟ 2. علت صوری امنیت چیست؟ 3. علت فاعلی امنیت چیست؟ و 4. علت غایی امنیت چیست؟ برای این که پرسشهای فلسفی مذکور، به ادبیات رایج در متون امنیتی نزدیک شود، میتوانیم این پرسشها را به این شکل نیز مطرح کنیم: الف: پرسشهای مربوط به علت مادی: 1.مبانی امنیت چیست؟ 2. منابع تولید امنیت چیست؟ ب: پرسشهای مربوط به علت صوری: 1. سطوح امنیت چیست؟ 2. انواع امنیت چیست؟ 3. بخشهای امنیت چیست؟ ج: پرسشهای مربوط به علت فاعلی: 1. افراد و کارگزارانی که شایستگی دارند تولید و حفاظت از امنیت به آنها سپرده شود چه شرایطی دارند؟ 2. نهادها و سازمانهایی که شایستگی دارند تولید و حفاظت از امنیت به آنها سپرده شود چه شرایطی دارند؟ 3. نقش مردم و اقشار مختلف در تولید و حفاظت از امنیت چیست؟ د: پرسشهای مربوط به علت غایی: 1. مرجع امنیت چیست؟ 2. هدف از تولید امنیت چیست؟ آنچه آمد در جدول زیر نمایش داده شده است:
جدول شماره 1: جدول چارچوب نظری امنیت
علل اربعه | پرسشها با ادبیات فلسفی | پرسشها با ادبیات امنیتی | جنس علت | خروجیها |
علت مادی | علت مادی امنیت چیست؟ | 1. مبانی امنیت چیست؟2. منابع تولید امنیت چیست؟ | 1. علت مادی متعالی2. علت مادی متعارف
3. علت مادی متدانی |
1. مکتب امنیتی متعالی (دینی، فطری، الهی و انسانی)
2. مکتب امنیتی متعارف (عرفی، سکولاریستی، طبیعی و غیر دینی) 3. مکتب امنیتی متدانی (طاغوتی، ضد دینی و ضد انسانی) |
علت صوری | علت صوری امنیت چیست؟ | 1. سطوح امنیت چیست؟2. انواع امنیت چیست؟
3. بخش های امنیت چیست؟ |
1. علت صوری متعالی2. علت صوری متعارف
3. علت صوری متدانی |
|
علت فاعلی | علت فاعلی امنیت چیست؟ | 1.کارگزاران امنیتی چه شرایطی دارند؟2. نهادهای امنیتی چه شرایطی دارند؟
3. نقش امنیتی مردم و اقشار مختلف چیست؟ |
1. علت فاعلی متعالی2. علت فاعلی متعارف
3. علت فاعلی متدانی |
|
علت غایی | علت غایی امنیت چیست؟ | 1. مرجع امنیت چیست؟2. هدف از تولید امنیت چیست؟
|
1. علت غایی متعالی2. علت غایی متعارف
3. علت غایی متدانی |
در مباحث آتی، با بهرهگیری از چارچوب نظری فوق، که برگرفته از فلسفه اسلامی است، دیدگاه امنیتی آیت الله شهید بهشتی را ارائه میکنیم.
در دیدگاه آیت الله شهید بهشتی امنیت هم بعد سلبی دارد و هم بعد ایجابی. به لحاظ سلبی با نفی تهدیدات تعریف میشود. ابعاد سلبی امنیت دارای سطوح مختلفی است. این سطوح از درون فرد شروع میشود و به سطح اجتماع کشیده میشود و بعد ایجابی نیز چنین است. هر یک از ابعاد سلبی و ایجابی ابعاد باطنی و ظاهری دارد. از نظر ایشان امنیت روحى که از طریق سازندگی روحى ایجاد می شود، مقدم بر همه امنیتهاست. ابزار تأمین امنیت مذکور این است که هر انسانی با شيطان باطنى خود جهاد كند. اين جهاد منشأ همه جهادهايى است كه مولد سطوح و لایههای امنیتی بعدی واقع مىشود. انسان تا خودش را نسازد نمىتواند ديگران را بسازد و تا همه ساخته نشوند، نمىشود كه كشور ساخته بشود.
از این رو شهید بهشتی معتقد است عالىترين نمونهى جامعه، جامعهاى است كه بر مبناى هدف، ايده، مكتب و ايدئولوژى مشترك به وجود آمده باشد. تجمّعاتى كه بر مبناى ايدئولوژيك استوار هست، دنيا را تكان مىدهد و به جلو مىبرد. به نظر ایشان خاصيت تجمّعاتى كه بر مبناى ايدهى مشترك به وجود مىآيند خيلى زياد است. يكى از خواصّش اين است كه از هم پاشيدگىاش بسيار دشوار و مشكل است. نقشههاى درازمدت لازم است تا ايجاد اختلاف مسلكى كنند، آن وقت مىشود آنها را از هم پاشاند. اين خصوصيت يكى از عوامل بسيار مهم است. در جنگ اُحُد شكست عجيبى به مسلمانها وارد آمد، ولى نهضت اسلام متلاشی نشد و يا اين كه در داستان صلح حديبيه ضربت روحى عجيبى بر مسلمانها وارد آمد، ولى نهضت اسلام متزلزل نشد. در غزوهى موته هم كه بعد از صلح حديبيّه است، ضربه وارد آمد، اما نه تنها لطمهاى بر پيكر نهضت اسلام و جامعهى اسلامى وارد نيامد، بلكه پيغمبر اسلام از اين حوادث بهترين نتيجهگيرىها را براى پيشرفت نهضت اسلام كرد. از این رو در يك جامعه مسأله ايدئولوژى و مسأله رهبرى صحيح كه بر مبناى تفوّق واقعى استوار باشد، خيلى مهم است. بنابراین عامل اصلی، تقویت امنیت ملی و جلوگیری از فروپاشی آن مکتب و پای بندی افراد به آن است. (شهید بهشتی، تفسیر سوره توبه، منتشر نشده)
اما مشخصههای مؤمنان مخلص از این قرار است:
1. «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَآءُ بَعْضٍ»، مردان و زنان با ايمان، برخى پشتوانهى برخى ديگر هستند، گروهى پشتوانه گروه ديگر هستند، به هم پيوسته، پشت و پناه هم هستند.
2. «يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَوةَ»، اينها طرفداران پر و پا قرص معروف، پسنديده، نيكوكارى، عمل به قانون و پاسداران مجهز به قوانين و سنتها در امت اسلام هستند.
3. «وَيُقِيمُونَ الصَّلَوةَ»، نماز در اسلام ركن و تمرين خداپرستى است و مسلمان بايد مقيّد به نماز باشد.
4. «وَيُؤْتُونَ الزَّكَوةَ»، در راه خدا، پول هم خرج مىكنند. اگر من مسلمان هستم اما در راه خدا و مصالح اسلام حاضر نيستم هيچ پولى بدهم درست نیست.
5. «يُطِيعُونَ اللَّهَ»، فرمانبردار خدا هستند، واقعاً دوست دارند به فرمانهاى خدا عمل كنند.
6. «وَرَسُولَهُ» و مطيع رسول خدا هستند، چون اطاعت خدا در احكام خدا است؛ اما به فرمانهايى كه پيامبر به عنوان فرمانرواى امت اسلام صادر مىكند هم بايد عمل شود، بلكه به طور كلى فرمان فرمانروايان صالح امت اسلام از جهت اسلام واجب الاطاعه است. «أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ».
پيامبر از همان اول مىخواست بفرمايد نه اسم مسلمانى و نه اينكه اصلاً اسلام و قرآن از جانب خدا بر روى زمين آمد، به خودى خود علاج فساد و بيمارىهاى بشر نيست. چنين نيست كه امتى وقتى بشود اسم امت اسلام روى آن گذاشت، بايد در اين دنيا و آن دنيا سعادتمند باشد. مبادا امت اسلام به لفظ اسلام و به داشتن قرآن و مسجد مغرور شود.
پيامبر از همان اول هشدار باش داد. در بعضى از روايات با صراحت آمده كه شما هم، همان سرنوشت و مسير بنىاسراييل را خواهيد داشت اما تا روزى كه ايمان، حركت، دل نبستن به دنيا و هدف داشتن و در راه هدف جهاد كردن و كوشيدن هست و فوق زندگى چند روزه فكر كردن هست، آقايى، سيادت، ترقّى، تكامل و پيشرفت است، اما برعكس آن كه اهل غذاهاى متنوع و سفره رنگين بود، به سفره رنگین چسبید و آن كسى كه اهل زن و بچه است به زن و بچهاش چسبيد، آن كسى كه اهل عياشى است، به عياشىاش چسبيد و به فكر مصالح عالى امت و وظايف عالى اسلامى نبود، آنجا روز سقوط است. (همان)
با توجه به آنچه آمد، به نظر میرسد میتوانیم تعریف کلی ذیل را، از امنیت، ارائه کنیم: هر نوع امنیتی به معنای دستیابی به وضعیتی است که «الف» از آسیب، تعرض و تهدید «ب» مصون باشد تا به «ج» برسد یا در وضعیت «ج» باشد. با یادآوری این مطلب که بحث چیستی امنیت بحث پردامنهای است و باید در جای خود دنبال شود، در جدول ذیل تعریف مذکور، به شکل اجمالی، بر مشتقات امنیت تطبیق شده است. در ادامه مؤلفههای مذکور در تعاریف خواهد آمد.
جدول شماره 2 : جدول تعریف امنیت
دستیابی به وضعیتی که | «الف» | از آسیب، تعرض و تهدید «ب» مصون است | تا به «ج» برسد یا در وضعیت «ج» باشد |
امنیت فردی | فرد | هواهای نفسانی، جهل، تصمیمات نادرست، و….. | آسایش و آرامش جان، مال، آبرو، و ………. |
امنیت عمومی | جامعه | ظالمان، مفسدان، مجرمان، بزهکاران و…. | عدالت اجتماعی، تعادل، قانونمداری و نظم عمومی |
امنیت سیاسی | شهروندان | استبداد، دیکتاتوری، وابستگی و استعمار | مشارکت سیاسی، مردم سالاری، استقلال، آزادی |
امنیت فرهنگی | روح و سبک و شیوه زندگی | تحمیل فرهنگی، تخریب فرهنگی ، خرافات، و …. | ارزشهای اعتقادی، اخلاقی و رفتاری |
امنیت اقتصادی | اقتصاد (تولید، توزیع و مصرف) | تحریم، احتکار، فقر و ……. | برخورداری از ضروریات زیستی، توسعه اقتصادی، رفاه و |
امنیت ملی | حاکمیت، حکومت، سرزمین، جمعیت | دشمنان | تأمین اهداف و منافع ملی، استقلال و هر ارزش حیاتی دیگر |
و………… |
علت مادی امنیت
منظور از علت مادی مواد و منابعی است که در تولید امنیت مورد استفاده قرار میگیرند. از منظر آیت الله شهید بهشتی این مواد و منابع سطوح مختلفی دارد. در اینجا به برخی از آنها، که از اهمیت بیشتری برخوردار است، مخصوصاً در تمایز بخشی میان الگوی امنیتی متعالیه از متدانیه و متعارف، اشاره میشود. سطح اول از این مواد به قوای انسان مربوط میشود. در واقع این همان بحث انسان شناسی در مکاتب امنیتی است. نوع تعریف هر متفکر از انسان، مکتب امنیتی ویژهای را به دنبال دارد. انسان شناسی هابزی مکتب امنیتی رئالیستی را به دنبال آورده است و انسان شناسی کانتی مکتب امنیتی ایده آلیستی را. برای این که بحث فضای روشنتری پیدا کند، ضروری است انسان شناسی آیت الله شهید بهشتی را ارائه کنیم. پس از ارائه انسان شناسی مدنظر ایشان، که براساس مبانی حکمت متعالیه، ارائه شده است، استنباط وجوه امنیتی آن منطقیتر است.
بنابراین با توجه به اين ﻛﻪ ما انسان را چگونه تعريف کنیم و چه استعدادها و نيروهايي برایش قائل باشيم، نظریه امنيت هم متفاوت ميشود. كسي كه انسان را مركب از جسم و روح ميداند با كسي كه انسان را فقط موجودي مادي ميبيند دو نوع امنيت را براي انسان در پيش ميگيرند. این بحث همينﻃﻮر برميگردد به تعريفي كه ما از قواي انسان داريم. اينﻛﻪ براي انسان چه قوايي و براي هر كدام از قوا چه تعريفي قائل هستيم باز در تعریف ما از امنيت نقش دارد. در ادامه در اینباره بحث میکنیم.
امنيت ديني، امنيتي است كه متوجه شكوفايي استعدادهاي انسان با محوريت عقل به عنوان پيامبر باطني ميشود و از آموزههاي ديني كه پيامبران الهی براي هدايت انسان و تربيت انسان آوردﻩاند استفاده ميكند. بايد توجه داشته باشيم كه فرق اساسي امنيت ديني از امنيتهاي ديگر اين است كه در امنيت دینی انسان در تمام اعمال و رفتار و گفتار و كردار خودش نه تنها دنيا را ميبيند بلكه آخرت را هم ميبيند. نه تنها تهديدهایي را كه متوجه دنيايش ميشود مد نظر قرار ﻣﻰدهد و براي اينها چارهانديشي ميكند بلكه تهديدهایي را هم كه متوجه آخرتش ميشود مورد توجه قرار ميدهد و براي آنها هم چارﻩجويي ميكند. مراقب است كه در اين دنيا آخرتش صدمه نبيند. اين انسان حتي اگر به بدن هم ميپردازد به عنوان يك تكليف شرعي ميپردازد. چون بدن، مَركَب روح است. اگر روح بخواهد به تعالي برسد بايد از مركبي به نام بدن استفاده كند. با توجه به آنچه آمد امنيت اسلامی فرآیندی است که در خلال آن از عوامل بقای عزتمند انسان حفاظت میشود. در الگوی امنيت اسلامی جایی برای ذلت نیست. به طور خلاصه ایمان امنیت خاص خود، یعنی امنیت دینی را می سازد.
همان طور که گفته شد، هر مکتب امنيتی بر تعریف خاصی از انسان استوار است. برای نمونه، نگاه بدبینانه هابز به انسان (کامپانی، 1382، ص 145. هابز، 1380، ص 159. صادقی تبار، 1382)، باعث پدید آمدن مکتب امنیتیای، متفاوت از مکتب امنیتی کانتی، که نگاهی خوش بینانه به انسان داشت، شده است. (کانت، 1380. محمودی، 1384. جمالی و منوچهری، 1380) مکتب امنیتی رئالیستها، که به لحاظ انسان شناسی از هابز متأثر است، معتقد است که اصل در این جهان بر ناامنی است و دولتها باید تلاش کنند تا ناامنی را مدیریت کنند. (افتخاری، 1381) این مکتب قدرت را تولید کننده و نگهدارنده امنیت میداند. از نظر این مکتب دولت مرجع اصلی امنیت است و براساس نظریه تنازع بقا، دولتهای قویتر، از امنیت بیشتری برخوردار خواهند بود. این در حالی است که مکتب امنیتی ایدهآلیستها، که به لحاظ انسان شناسی از کانت متأثر است و انسان را موجود عاقل و نیک اندیش میداند، معتقد است که اصل در این جهان بر صلح و امنیت است و انسانها همان طور که توانستهاند بردهداری را ریشه کن کنند، میتوانند جنگ و ناامنی را نیز از بین ببرند. از نظر این مکتب، مرجع امنیت فرد است. ناسیونالیزم، دولتهای ملی و اساساً در طلب منافع ملی بودن ریشه ناامنی و تشکیل دولت جهانی راه حل اصلی در تأمین امنیت جهانی است. (همان)
ما در بحث حاضر مدل انسان شناسي شهید بهشتی را ارائه ميكنيم و بعد بر اساس همين مدل انسان شناسي بحثهاي بعدي را سامان ﻣﻰدهیم.
شهید بهشتی از ابعاد مختلفی انسان شناسی خود را ارائه کرده است. در اینجا به اهم این ابعاد و فقط از منظری که روشنگر ابعاد امنیتی قضیه باشد بحث را دنبال خواهیم کرد. وی در ذیل آیه «وَ لَقَدْ عَهِدْنَآ إِلَى ءَادَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِىَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا«، برخی از دیدگاههای خود را بیان کرده است. به نظر ایشان خدای متعال میگوید ما پيش از اينكه جامعه بشرى به وجود آيد با آدم پيمانى بستيم؛ اما او پيمان را فراموش كرد و ما در او اراده نيرومند و قاطعى نيافتيم. قرآن كريم در داستان آفرينش آدم، نخست آدم را با اين امتياز برجسته معرفى مىكند كه ما پس از آفرينش همهى موجودات، موجودى ممتاز به نام انسان آفريديم، امتياز بزرگ انسان اين بود كه مىفهميد، فهم و شعور و آگاهى داشت، معرفت، شناسايى، درك، آگاهى، علم و دانش به عنوان امتياز بزرگ اين موجود نام برده شده است. اين موجود ممتاز با اين همه آگاهى و معرفت با آنكه چيزهايى را مىدانست كه فرشتگان هم نمىدانستند، با آنكه دايره علم و آگاهىاش وسيع بود، اما يك نقطه ضعف داشت كه آن نقطه ضعف مايه سعادت و خوشبختى در آن صحنه نخستين زندگى نشد و آن سست ارادگى بود. اين نقطه ضعف را در نوع آياتى كه دربارهى داستان آدم در قرآن آمده، بيان شده است. اما در اين آيه با تعبير: «وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا» خيلى لطيف و صریح و پوستكنده بيان شده است.
اين انسان كه از تمام مواهب زندگى برخوردار بود، فقط به او گفته بودند: از اين درخت نخور، شايد آن درخت هيچ خصوصيتى نداشت. فقط قرار بود معلوم شود اين انسان مىتواند جلوى خودش را در برابر يك محدوديت بگيرد يا نه. اما معلوم شد در برابر همين يك محدوديت كوچك هم تاب مقاومت ندارد، شيطان او را فريب داد. از اين درخت خورد. از این رو، وضع زندگىاش به كلى عوض شد، بايد از اين جايگاه مقدس بيرون مىرفت و در روى زمين زندگى مىكرد. اكنون كه زندگى مرفه براى اين انسان آن قدر ارزش ندارد كه به يك محدوديت تن بدهد (از روى اختيار)، اكنون بايد برود در محيطى زندگى كند كه از روى اجبار محدوديتها را احساس كند. شايد در آن محيط آدم شود. (تفسیر قرآن شهید بهشتی، منتشر نشده)
ایشان میگوید صرف نظر از قرآن كريم و صرف نظر از اينكه اين آيه را چگونه بفهميم، اگر خودمان بخواهيم اين موجود را در حدود معرفت خودمان و در حدود آنچه انسانشناسان گفتهاند بشناسيم، بزرگترين كمبود انسان همين سستى ارادهاش است. حقيقت اين است كه آگاهى و دانش امتياز بزرگى است. توانايى و قدرت انسان از نظر سلامت جسمى امتياز است. توانايى انسان وقتى كه در شطرنج علم و آگاهى قرار مىگيرد و خانه به خانه شطرنج را طى مىكند، واقعاً به صورت مضاعف بالا مىرود. ولى كمبود اين انسان در درجه اول در تمام دورههاى زندگىاش اعم از آن دورهاى كه آگاهىاش سطحى و محدود بود تا روزى كه آگاهى و قدرتش گسترش پيدا كرد، سستى اراده است و در برابر تمايلات و انگيزههاى تمايل برانگيز و اميال سركش قدرت كنترل و اراده درستى ندارد.
بيشتر كوششها كه در جامعه بشرى به عنوان تلاش براى سعادت بشر صورت گرفته، مگر مربوط به ايجاد بهترين نظام براى زندگى بشر نيست و اين مسأله بيشتر مربوط به اين است كه چه كنيم تا بشر ارادهاش را قوىتر كند و در زندگى خودش، او را مسلطتر كند. در تمام سيستمهایی كه براى ايجاد زندگى بهتر براى بشر به وجود آمده، مسأله تقويت ارادهى انسان، مسأله درجه اول بوده است. چون انسان موجودى است كه از همان اول امتحان داد و معلوم شد كه خيلى بر خودش مسلط نيست و اراده نيرومندی ندارد. از این رو قرار شد براى ارادهاش پشتوانه درست كنيم. پشتوانه اراده انسان قانون، حكومت، اخلاق و ايمان شد. مسأله ايمان در زندگى بشر بايد به عنوان پشتوانه قوى و نيرومندی براى ارادهى ضعيف انسان شناخته شود و حقيقت اينكه با دقت در زندگى انسانها از كودكى تا زمان پيرى مىشود به راحتى فهميد كه اگر از جامعهى بشرى عامل پرارزش ايمان را حذف كنيم و زندگى بشر را بدون ايمان مطلق، فقط به كمك آگاهى بخواهيم اداره كنيم، زندگى بشر بسيار تيره خواهد بود و انسان غرق مادیت خواهد شد. مادّىگرى يعنى اينكه هر كسى فقط به فكر هوسها و خواستههاى خودش باشد و هر یک تمايلات خودشان را معيار قرار مىدهند.
به نظر شهید بهشتی، همان طور که یکی از متفكرين قرنهاى اخير اروپا گفته است: علم و دانش ما را بر جهان طبيعت مسلط مىكند و ايمان ما را بر خودمان مسلط مىكند. پس علم و دانش پايش مىلنگد، آنجا ابزار ديگرى لازم است و آن ايمان به يك مبدأ فكرى است. انسان عاقل، انساني است كه در برابر تهديداتي كه بقاي اخرويش را تهديد ميكند از خودش حفاظت ميكند. چنین انسانی انسان متعاليه ميشود. انسان متدانيه و متعارف اگر عاقل هم باشد عقلش فقط محدود به دنيا ميشود؛ يعني عقل داراي تعلق شده است: تعلق شيطاني يا تعلق درندﻩخويي يا تعلق شهواني. بر اين اساس گفته ميشود كه انسان بايد با چنگﺯدن به معارف الهي ﺳﻌﻰ كند كه خودش را در مسير تعالي قرار بدهد.
همان طور که ملاحظه میشود، نزاع اصلی میان الگوی امنیتی متعالیه و غیر آن در این است که در اولی افق تهدیدات وسیعتر و فراگیرتر از دومی است. در نگرش امنیتی شهید بهشتی هر آنچه بقای ابدی انسان را به خطر اندازد، تهدید تلقی میشود، در حالی که در الگوی متدانیه و متعارف، چیزهایی که بقای دنیوی و این جهانی انسان را به خطر اندازد، تهدید تعریف میشود. بدیهی است که همین مسئله باعث تمایز این الگوها در حوزه تهدید شناسی است.
سطح دوم از مواد تولید کننده امنیت، مواد دانشی است. چیزی که با عنوان مبانی معرفت شناختی و روش شناختی نیز از آن میتوانیم یاد کنیم. در اندیشه شهید بهشتی چهار منبع معرفتی به رسمیت شناخته شده است: وحی، شهود، عقل و تجربه.( شناخت از دیدگاه قرآن، 1380) در حالی که در الگوهای امنیتی طاغوتی و سکولاریستی، که در این مقاله از آنها با عنوان متدانیه و متعارف یاد شد، منابع معرفتی، به هر شکلی که تعریف شوند، از منبع وحی خالی خواهند بود.
بر این اساس منطقی است که وحی، متجلی شده در قالب قرآن و سنت، از منابع اصلی مکتب امنیتی آیت الله شهید بهشتی باشد. به عنوان نمونه به یک آیه اشاره می شود. آیات زیادی درباره امنیت وجود دارد، ولی شاید آیه ذیل جامعترین باشد. الگوی مطرح شده در این آیه چنین است: ایمان + پرهیز از ظلم = امنیت
«الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُون». كسانى كه ايمان آوردند و ايمان خود را با ظلم نپوشانيدند أمن از آن ايشان است و راه يافتگان ايشانند (سوره انعام، آیه 82). دامنه ظلم وسیع است و آیات و روایات فراوانی به تبین آن پرداختهاند و در آثار آیت الله شهید بهشتی نیز فراوان نسبت به آن هشدار داده شده است. (شهید بهشتی، ولایت، رهبری، روحانیت، ص 155-170)
آنچه گفته شد، در حوزه امنیت نرم قرار دارد. بخشی از مواد تولید کننده امنیت نیز در حوزه امنیت سخت قرار دارد. از قبیل تانک و توپ و موشک و دیگر تسلیحات. این بخش نیز مورد اهتمام آموزههای دینی است. آیه شریفه «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ» (انفال،آیه60) در برابر آنها (دشمنان) آنچه توانايى داريد از نيرو آماده سازيد (و همچنين) اسب هاى ورزيده (براى ميدان نبرد) تا به وسيله آن دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد؛ به این مواد و منابع اشاره دارد. منبع اینها تجربه و دستاوردهای بشری است که فراوان مورد تأیید و تأکید است.
علت صوری امنیت
در علت صوری سه بحث داریم: یکی سطوح و لایههای امنیت، دیگری انواع امنیت و سومی بخشهای امنیت. امنیت در دیدگاه شهید بهشتی دارای سه سطح و لایه است: 1.سطح عقلی، اعتقادی، فلسفی و کلامی. که از آن با عنوان حوزه باورها یاد میکنیم. 2. سطح قلبی، اخلاقی؛ که از آن با عنوان حوزه گرایشها یاد میکنیم. و 3. سطح ظاهری، فقهی و مادی؛ که از آن با عنوان حوزه رفتارها یاد میشود. طبیعتاً ناامنیها و تهدیدات نیز با همین سه سطح تعریف و سطحبندی میشود: 1.تهدیدات مربوط به حوزه باورها؛ 2. تهدیدات مربوط به حوزه گرایشها؛ و 3. تهدیدات مربوط به حوزه رفتارها. در این مقاله فرصت پرداختن به این بحث فراهم نیست.
انواع امنیت بحث دوم علت صوری است. بر اساس نظریه فطرت، که ایشان در بحث انسان شناسی به آن قائل هستند، همه انسانها از فطرت کمال طلبی برخوردار هستند. امنیت یکی از مصادیق کمال است، بنابر این میتوانیم بگوییم از نظر ایشان همه انسانها به دنبال امنیت هستند. مسئلهای که در اینجا وجود دارد این است که همان طوری که انسان درباره دیگر کمالات اشتباه میکند، ممکن است درباره امنیت نیز اشتباه کند. از این رو است که برخی از افراد و جوامع و دولتها دچار امنیت کاذب میشوند، در حالی که اگر آگاه می بودند، میفهمیدند که از امنیت حقیقی برخوردار نیستند. امنیت کاذب این است که انسان، احساس امنيت و آرامش دارد، حال آن كه در واقع خطر، او را تهديد ميكند. کسانی که از امنیت صادق برخوردارند در فرهنگ قرآن، با عنوان صاحبان نفس مطمئنّه، خوانده ميشوند: «يا أيَّتها النَّفس المطمئنَّة» (سوره فجر، آيه 27) زيرا زمينه وجود آنان با عقل عملي و عقل نظري، محكم و از هرگونه ناامني و ناآراميِ ناشي از متشابه، مصون بوده است و از اين رو در عين رضايت از خداي سبحان و رضايت خدا از آنان، فرمان بازگشت به سوي پروردگار خويش را دريافت ميكنند كه: «إرجعي إلي ربِّك راضيةً مرضيّةً» (سوره فجر، آيه 28( و در ميان بندگان مخصوص خدا به بهشت ويژه او فراخوانده ميشوند، كه: «فادخلي في عبادي وادخلي جنَّتي». (سوره فجر، آيات 29 ـ 30.)
ابعاد و بخشهای امنیت بحث سوم علت صوری است. در اینجا برای نمونه به چند مورد اشاره میشود:
1. امنیت سیاسی: استبداد، دیکتاتوری، طاغوت، حاکمان جائر، نظام سلطنتی، حکومتهای وابسته و وابستگی تماماً تهدیدات سیاسی هستند که آیت الله شهید بهشتی با آنها مبارزه کرده و به جای آنها از ارزشهایی چون آزادی، مشارکت مردم در تعیین سرنوشت سیاسی، انتخابات آزاد، تأسیس نظام سیاسی جمهوری اسلامی و حمایت از استقلال نظام های سیاسی دفاع کرده است. شهید در تدوين قانون اساسي به سمت و سوئي حركت ميكرد كه ناامنی سیاسی از طریق هیچ يك از اين اصول نتواند وارد نظام اسلامي شود. در هنگام بررسي اصل 26 درباره آزادي احزاب از آزادي آنان تا مرز آسيب نديدن اساس جمهوري اسلامي حمايت ميكرد و بجاي شرط و شروط مختلف براي به حداقل رساندن آزاديها، آنها را به حداكثر ميرساند. اين اصل بر اين پايه تهيه شد كه گفتن و اظهار نظر كردن و جلسه بحث و گفت و گو تشكيل دادن درباره كليه مسائل فكري، آزاد است به شرط آنكه منجر به نقض و تزلزل و درهم شكستن اساس جمهوري اسلامي نشود.» (مشروح مذاكرات، ص 670) شهید بهشتي در ادامه توضيح ميداد كه با اين اصل وجود احزاب درهم شكننده مباني و اساس ممنوع ميشود، نه آنكه ابراز رأي مخالف اسلام ممنوع گردد. (صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ، ص670 . به نقل از: سایت سروش محلاتی، مقاله غبارزدائي از انديشه بهشتي)
شهید بهشتي، در زمينه تثبيت قانونی حقوق و آزاديهاي اجتماعي و سياسي نيز نقش مهمي داشت، مثلاً در بررسي اصل 168 كه به رسيدگي علني به جرائم سياسي و مطبوعاتي مربوط است، عدهاي معتقد بودند كه علني بودن محاكمات سياسي، گاه به ضرر مملكت است، لذا بايد چنين مواردي را استثناء كرد، ولي شهيد بهشتي، با قاطعيت هرگونه استثناء و غير علني بودن اين جرائم را نفي ميكرد و معتقد بود كه باز كردن راه استثناء، يعني باز كردن راه ديكتاتوري، و آوردن استثناء، يعني لغو اصل اين اصل. زيرا با همين استثناهاست كه حكومتها، مخالفان سياسي خود را سركوب نموده و كمكم اسنثناء را به شكل قاعده در ميآورند. لذا مصلحت اهم اقتضا ميكند كه هميشه به جرائم سياسي در دادگاه علني رسيدگي شود، پاسخ كوتاه و گوياي بهشتي چنين بود:
«آقايان! در اين اصول هميشه تزاحم در مصالح را بايد رعايت بفرمائيد. خود اينكه جرم سياسي و جرم مطبوعاتي، علناً محاكمه بشود، جلوي بسياري از مفاسد و ديكتاتوريها را ميگيرد و اگر بخواهيد به اين دست بزنيد و بگوئيد هر وقت كه خلاف نظم تشخيص دادند سرّي انجام بدهند، مثل اين است كه اين اصل را اصلاً نداشته باشيم.» (همان، ص 168)
مورد دیگری که نگرش ایشان در زمینه امنیت سیاسی قابل استنباط است مذاکرات مربوط به اصل 68 قانون اساسی است كه هرگونه شكنجه را ممنوع ميداند؛ آيتالله مشكيني، با دفاع از اصل، به سراغ موارد استثنائي رفت كه بايد راه شكنجه باز باشد مثل اين كه تعدادي از شخصيتهاي برجسته نظام را ربودهاند و اگر ربايندگان، چند سيلي بخورند، محل مخفي كردن آن شخصيتها را اعلام ميكنند. ولي آيتالله بهشتي، با همين استثناء هم مخالف بود و معتقد بود كه شكنجه ولو در حد زدن يك سيلي، آن هم در چنين موردي، نبايد جايز باشد، استدلال وي چنين بود كه با اين استثناء، راه شكنجهگري باز ميشود، و وقتي راه باز شد، به داغ كردن همه افراد منتهي ميشود: «آقاي مشكيني! توجه بفرمائيد كه مسأله راه چيزي باز شدن است! به محض اينكه اين راه باز شد و خواستند كسي را كه متهم به بزرگترين جرمها باشد يك سيلي به او بزنند. مطمئن باشيد به داغ كردن همه افراد منتهي ميشود، پس اين راه را بايد بست، يعني اگر حتي ده نفر از افراد سرشناس ربوده شوند، و اين راه باز نشود، جامعه سالمتر است.» (همان، ص 778)
مورد دیگری که نگرش ایشان در زمینه امنیت سیاسی قابل استنباط است مذاکرات مربوط به اصل 27 قانون اساسی است كه به آزادي تشكيل اجتماعات و راهپيمايي است؛ در بررسي این اصل برخي از نمايندگان از آن جمله آقاي سيد ابوالفضل موسوي تبريزي اصرار داشتند كه هرگونه اجتماع بايد مشروط به اجازه دولت باشد. ولي موضع شهید بهشتي اين بود كه «اين درست بر خلاف آن چيزي است كه مورد نظر ماست، اجتماعات و راهپيماييها اگر در خيابانها و معابر عمومي باشد، بايد مقرراتي داشته باشد، منهاي اين، ميخواهيم بگوئيم آزاد است.» (مشروح مذاكرات، ص 710) آقاي سيد حسن طاهري خرمآبادي هم در اين زمينه به مباحثه با شهيد بهشتي ميپردازد تا اثبات كند كه نبايد دست دولت را براي جلوگيري از برخي تجمعات بست، ولي ایشان از موضع خود عقب نشيني نميكند، و فقط، اجازه را محدود به تجمعات خياباني ميداند. ديدگاه شهید بهشتی در برابر كساني بود كه حفظ امنيت يا حفظ عقايد مردم را توجيهي براي جلوگيري از اجتماعات ميدانستند. (مشروح مذاكرات، ص 712) برخی هم با استناد به دليل نظم، ميخواستند دست دولت را براي جلوگيري از اجتماعات باز بگذارند تا دولت بتواند به بهانه نگراني از وقوع بي نظمي با اصل برقراري برخي تجمعات مخالفت كرده و به آنها مجوز ندهد. بهشتي در برابر آنها ميگفت كه با اين قيد، دست دولتها را در جلوگيري، از اين راه اظهار نظر مردم، باز ميگذاريم. ایشان تجربههاي تلخ گذشته و فضاي اختناق رژيم طاغوت را به نمايندگان يادآور ميشد: «ما يادمان نرفته كه چطور گرفتار بوديم، مكرر گفته شد كه ما قانون مينويسيم به منظور اينكه چهارچوبي براي آينده باشد. همانطور كه پارسال (1357) به آن (براي آزادي اجتماعات) احتياج داشتيم، بنابراين نبايد طوري بنويسيم كه آنها (دولتها) بتوانند در اصلش مداخله كنند، بلكه بايد در نظمش دخالت داشته باشند.» (مشروح مذاكرات، ص 713) شهيد بهشتي كه در اين بحث، به هيچ وجه حاضر نبود، از نظرش عقب نشيني كند، مجدداً در پاسخ به نمايندهاي تصريح كرد كه تشكيل احزاب ميتواند قيد داشته باشد، ولي برگزاري تجمعات، بايد آزاد باشد: «آقاي يزدي! در مورد تشكيل احزاب، همه قيود را گذاشتيم، (اصل 26) ولي فعلاً بحث بر سر آزادي اجتماع است، و هر قيدي اينجا نوشته بشود، از نظر مباني، نميتواند قابل توجيه باشد.» (همان، ص714)
2. امنیت ملی (کشور و دولت اسلامی): به نظر شهید بهشتی جهاد در عرصهها و سطوح مختلف تامین کننده امنيت ملي است. امنيت ملی امنیت همه جانبهاي است كه زمينه رشد و تعالي همه اعضای جامعه و کشور را فراهم كند. از اينرو، با تشكيل حكومت به دست پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در مدينه، غارت دوران جاهلي به امنيتْ و استئثار بَدَوي و امتياز خواهيهاي آن، به تمدن ايثار تبديل شد. روشن است که تعریف ایشان از امنیت ملی با تعاریف مصطلح متفاوت است. ایشان در تفسیر آیات جهاد سوره توبه آوردهاند که مسلمانها از اواسط سال اوّل و يا حداقل از اوايل سال دوم هجرت مأمور به جهاد شدند. امّا خود كلمهى جهاد از نظر ريشه لغوى به معناى جنگ كردن نيست، جهاد يعنى تلاش كردن در راه رسيدن به هدف، با موانع كلنجار رفتن و در برابر موانع توانايى نشان دادن، اين معناى جهاد است. (شهید بهشتی، تفسیر سوره توبه، منتشر نشده)
جهاد و كوشش مسلمانها در راه نشر دعوت اسلام و در راه حفظ موجوديّت مسلمانى و اسلام چند مرحله داشت: يك مرحله مرحلهى قبل از به كار بردن اسلحه، يعنى جهاد غيرمسلحانه است كه از همان اولين روز دعوت پيغمبر وجود داشت. يعنى از سال سوم دعوت كه پيغمبر مأمور به دعوت علنى شد.
مراحل بعدى با به كار بردن سلاح همراه است. اين مرحله خودش، چند مرحله دارد، مرحلهى اوّل عبارت بود از دفاع مسلّح از مدينه كه كانون اسلام شده بود. در درجهى دوم تعرّض به دشمنِ مهاجم بود، امّا تعرّض اقتصادى. تعرّض اقتصادى به خاطر اين بود كه دشمن تعرّض اقتصادى داشت. در مرحلهى دفاع مسلّح و تعرّض اقتصادى همواره روش حكومت مدينه و حكومت پيغمبر اين بود كه تا آن جا كه ميسّر است با دشمنان اسلام كه همسايگان مدينه بودند، از راه مصالحه و پيمان عدم تعرّض از ضررهاى احتمالى جلوگيرى شود. به همين علت در سالهاى اوّل، يعنى سالهاى بعد از جنگ بدر، تا سال نُهُم، كه سورهى برائت آمده است، مقدار زيادى پيمان عدم تعرّض ميان پيغمبر و همسايگان بسته شد. بنابراين روش، روشِ صلحجويى است.
در اين پيمانها و قراردادهايى كه بسته مىشد، پيغمبر و مسلمانها در عمل به مواد قرارداد بدون چون و چرا عمل مىكردند. ایشان تاکید کردهاند که حتی يك مورد هم از طرف مسلمانها مادهاى از مواد پيمان قرارداد نقض نشده است. جنگهاى خيبر، بنى المصطلق و… اينها همه ناشى از نقض و قانون شكنى و قرارداد شكنى كسانى است كه طرف قرارداد مسلمانها بودند. به هرحال تا سال نُهُم هجرت و تا موقع آمدن سورهى برائت، اگر مشركين گاهى يك ماده، دو ماده از قرارداد را زيرپا مىگذاشتند، باز مسلمانها چشم پوشى مىكردند.
اكنون مرحلهى دوم از اين مرحلهى جهاد شروع مىشود. مرحلهى دوم از جهاد مسلّح آن مرحلهاى است كه تا امروز هم به قوّت خودش باقى است. و آن اين است كه پيغمبر – صلّىاللَّهعليهوآلهوسلّم – اعلام كرد:
يك. از اين پس هر دسته از مشركين و از كفّار كه كمترين تخلّفى از موادّ قراردادهاى سياسى و اجتماعىشان با مسلمانها بكنند، آمادهى برخورد مسلّحانه باشند. چون از اين پس مسلمانها با قدرت سلاح از قراردادهايشان حمايت مىكنند و دشمنان خودشان را با قدرت ملزم مىكنند تا قراردادها را محترم بشمارند.
دو. از اين پس در هر گوشه و در هر جا نسبت به مصالح و منافع و حقوق مسلمانها از جانب هر كس تجاوزى شود، بايد آمادهى برخورد مسلّحانه باشد.
سه. از اين پس بايد راه نشر دعوت اسلام همه جا به روى روات و مبلّغان اسلامى باز باشد. هر فرد يا هر حكومتى كه جلوى آزادى تبليغات اسلام را در قلمرو خودش بگيرد، بايد آمادهى برخورد مسلّحانه باشد، اين آن مرحلهى نهايى قانون جهاد در اسلام است.
چهار. بند چهارم که خيلىها درك نمىكنند و اين عمل اسلام را حمل بر تعرّض مىكنند، این است که از اين پس هر گاه حكومت اسلامى از منابع موثّق اطلاع پيدا كند و تشخيص دهد كه در خارج از مرزهاى اسلام يا در داخل مرزهاى اسلام گروهى خودشان را براى حملهى مسلّحانه به كشور اسلامى آماده مىكنند و دلايل كافى براى اين مطلب وجود داشته باشد، حكومت اسلامى به خودش حقّ مىدهد، قبل از اين كه توطئهى آنها به مرحلهى عمل درآيد، توطئهى آنها را برهم زند. چه در داخل و چه در خارج از قلمرو اسلام و مرزهاى اسلام باشد. اين بند شديدترين مرحلهى جهاد است. نبايد اين طور معنا بشود كه مسلمانها در دنيا به راه مىافتند و به هر مملكتى مىرسند مىگویند دروازهى مملكت را باز كنيد، ما مىخواهيم اين جا را تسخير كنيم، يا اسلام يا جزيه، يا كشته شدن! آنچه اسلام در قلمرو خودش مىگفت، همين مطالب بود و آنچه در خارج از قلمرو خودش مىگفت: آزادى نشر دعوت اسلام بود. هر حكومتى مانع نشر آزاد دعوت اسلام مىشد به آنها مىگفتند: يا قبول اسلام، يا قبول آزادى نشر دعوت اسلام، و يا پرداخت جزيه و يا آمادهى جنگ، این مسأله الان هم هست. امّا اگر يك حكومتى يا يك دستهاى از كفار بودند كه در سرزمين خودشان دعوت اسلام را آزاد مىگذاشتند و مسلمانها مىتوانستند آن جا آزادانه تبليغ كنند و مزاحم مسلمانها هم نبودند، آيا اسلام با آنها جنگ مىكرد؟ در زمان پيغمبر – صلّىاللَّهعليهوآلهوسلّم – هرگز چنين جنگى سراغ نداريم. در آيات قرآن هم مجوّزى براى چنين كارى نداريم. (همان)
3. امنیت جهانی: به نظر شهید بهشتی نظام سلطه، به رهبری شیطان بزرگ، مهمترین تهدید برای امنیت جهانی است. راه حل این تهدید نیز آگاهی مستضعفان جهان، گسترش اسلام ناب محمدی در میان مسلمانان، اتحاد مسلمانان و مبارزه با ظلم نظام سلطه است. به هرحال یقظه و بیداری نقطه آغاز در مبارزه با تهدیدات، در تمامی سطوح و ساحتها، است. و پس از آن گامهای دیگر تا برسیم به توحید، که قرین امنیت واقعی است.
اگر عدالت در نفس انسان مستقر شد، ایمان و به تبع آن امنیت درونی، که منشأ امنیت بیرونی است، تحقق یافته است. این یگانه راه برای تأمین امنیت حقیقی در همه سطوح و ساحات، از جمله در سطح جهانی است. در صورتي كه تألّه انساني در سطح بين الملل حاصل شود و بشر در اين بحث علمي، مظهر خداي سبحان گردد، بناهاي انساني نيز بر مبناي علم و حكمت او استوار ميگردد و به لحاظ جامعه شناختي، نظام احسن و مدينه فاضله انساني و جهانِ عاري از بيعدالتي، تصور پذير خواهد شد. به نظر ایشان هر فاجعهاي که در طول تاريخ به دست بشر پديد آمده است يا از اين پس پديد خواهد آمد، ناشي از عامل استکبار، برتری طلبی و تفوق طلبی است. (شهید بهشتی، مواضع تفصیلی حزب جمهوری اسلامی، ص311) ایشان سراسر تاریخ را آمیخته با جنگ می داند: «ما هم معتقدیم به این که سراسر تاریخ جنگ است اما نه جنگ طبقاتی، بلکه جنگ محرومان و مستضعان با مترفان و مستکبران» (همان، ص312)
امنیت فرهنگی، امنیت اجتماعی، امنیت اقتصادی و…..نیز از ابعاد مهم امنیت است که فعلا مجال پرداختن به آنها نیست.
علت فاعلی امنیت
علت فاعلی سه بخش میشود. بخشی از علت فاعلی افراد هستند که در نقش کارگزاران سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی و قضایی انجام وظیفه میکنند و بخش دوم نهادها و سازمانهایی هستند که برای تولید امنیت و یا حفاظت از امنیت تولید شده فعالیت میکنند. و بخش سوم مردم هستند که بدون حضور و مشارکتشان امنیت پایدار نیست.
شهید بهشتی، باتوجه به دیدگاهی که در بحث «گروهبندى گروندگان به نهضتهاى مسلكى» دارند، از گونه گونی اسلام، به تبع انواع مسلمانان، سخن گفته اند.(شهید بهشتی، سه گونه اسلام، ص17 به بعد) به نظر ایشان يك نهضت مسلكى كه داراى يك راه، مسلك، ايده، عقيده، جهانبينى و ايدئولوژى است به محض اين كه آغاز مىشود گروه هاى مختلفی به آن روى مىآورند. ایشان پنج گروه را نام برده اند، از این قرار:
1ـ جستوجوگرانِ راستينِ حقجوىِ حقپويى كه دلشان در عشق حق مىتپد، سالها به اين سو و آن سو رفتهاند، جستوجو كردهاند و گمشده خود را پيدا نكردهاند. حال نهضتى تازه پيدا شده، دعوتى تازه به گوش آنها مىخورد، به سراغ اين دعوت مىروند كه ببينند آيا آن راه راستى كه مىخواهند در همين دعوت به دستشان مىآيد يا خير؟
2ـ يك عده مردم ناراضى از وضع موجود كه چون از وضع موجود ناراضىاند، هر دعوت تازهاى كه احتمال بدهند براى آنها وضع بهترى بهوجود مىآورد برايشان قابل توجه است. پس به سوى آن مىروند و به آن دعوت روى مىآورند تا ببينند آيا در آن دعوت مىتوانند از زندگى و وضع خودشان رضايت بيشترى داشته باشند. اينها در حقيقت در پى وضع بهترند بىآنكه آرمانهاى عاليترى داشته باشند؛ پس بدين اميد كه در شرايط جديد ممكن است وضع بهترى داشته باشند به آن نهضت روى مىآورند.
3ـ افرادى نیز هستند كه در شرايط موجود بيش از نارضايتى، گمشدهای دارند؛ مخصوصاً جاهطلبانى كه در محيط كنونى فرصتى براى رشد و ترقى و رسيدن به مقام دلخواه پيدا نكردهاند. اينها بهمحض اينكه صداى تازهاى به گوششان مىخورد به سراغ صداى تازه میروند تا شاید به نان و نوایی برسند. گاهى در ميان اينها چهرههايى پيدا مىشود كه كارهاى قهرمانانه مىكنند. اينها تنها بهخاطر رسيدن به شهرت، نام و آوازه است.
4ـ فرصتطلبان، كسانى كه به اندازه گروه سوم هم حاضر نيستند تن به خطر بدهند. تا از دور زمينهاى ببینند، پيشوايى و پيشتازى میكنند، در حالىكه تاكنون هيچگونه تاختوتازى نداشتهاند.
5ـ گروه پنجم، كه بيشترِ مردم از اين قبيلند، مردمِ معمولى و پيروان مذهبِ زندگى آراماند. مىخواهند با همان زندگى روزمره خودشان سرگرم باشند و براى پرداختن به زندگى روزمره اين را تجربه كردهاند كه بايد در پناه يك قدرتى زندگى كرد. اكثريت مردم در طول تاريخ مردمى بودهاند زندگىزده، طالب زندگى روزمره، به روزمرگى خو كرده و خواهان يك نوع نظام و قدرتى هستند كه در پناه آن نظام و قدرت بتوانند زندگى روزمره را بگذرانند. ایشان میگوید: «در طول تاريخ ـ تا آن مقدار كه من مطالعه دارم ـ نهضتهاى عالم، معمولاً با همه اين پنج گروه روبهرو بودهاند.» (همان، ص17-19)
در تجزیه و تحلیل گروههای پنجگانه میگویند: پيشتازان و السابقون السابقون، آنها كه بهراستى بهدنبال آرمانى مىگشتهاند، خواهان آرمانى بودهاند، ايدهاى انسانى و عالى و الهى داشتهاند؛ اينها وقتی سراغ يك نهضت و رهبر آن نهضت مىآمدند و اگر در آن نهضت و در رهبر آن نهضت و الگوهاى آن نهضت، گمشده خودشان را پيدا مىكردند به آن مىپيوستند و در راه به ثمر رسيدن آن فداكارى و جانبازى مىكردند. اينها مؤمنان و پيروان راستين يك نهضت هستند. اما آن چهار گروه ديگر چه؟ گروه اول و دوم كسانى هستند كه حتى ممكن است در اوايل نهضت، همان وقتى كه نهضت با دشوارىهايى روبهروست، به نهضت بپيوندند. بسيارى از چهرههايى كه در نهضتهاى بزرگ تاريخ در مراحل حساس و تلخ و خطرناك به نهضت پيوستهاند از اين گروههاى اول و دومند. گروه دوم چه كسانى بودند؟ ناراضيان از وضع موجود كه بهدنبال بهتر شدن وضع بودند و مىگفتند اگر وضع موجود بههم بخورد، وضع جديد هر چه باشد براى ما بهتر از اين است. گروه سوم آنهايى هستند كه در پى آنند كه در مسير جديد و شرايط جديد به مقامى برسند كه در وضع موجود هرگز اميد آن را ندارند. نه فقط از وضع موجود ناراضى بودند و مىخواستند وضع بههم بخورد و وضعِ بد، بهتر بشود بلكه يك هدف خاص شخصى را هم در طول نهضت دنبال مىكردند. حتى در صفوف نخستين نهضت، گاهى چهرههايى از اين قبيل به چشم مىخورد. در نهضتهاى معروف دنيا اشخاصى هستند كه زندگينامهشان نشان مىدهد با اينكه از نخستين گروندگان به نهضتها بودهاند ولى از همان آغاز بهدنبال يك هدف شخصى نيز بودهاند و با مهارت و گاهى با قبول خطرها، آن هدف شخصى را دنبال مىكردهاند. بازشناختن اينها از گروه اول بسيار دشوار است، زيرا هر دو گروه، آدمهاى برجستهاى هستند، هر دو آدمهاى كارآيى هستند و هر دو تلاشگرند. هر دو، تن به خطر مىدهند و بازشناختن اين دو گروه فقط يك راه بيشتر ندارد و آن اين است كه گروه نخستين گروه نورانىاند؛ در زندگيشان نورى مىدرخشد: نور خداخواهى و نور دگرخواهى. گروه سوم با تمام كوششى كه براى جازدن خودشان در گروه و صف اول مىكنند با دقت مىشود آثار تاريكى، پوكى و پوچى را در مجموعه شخصيت آنها ملاحظه كرد. اين سه گروه پيش از به قدرت رسيدن نهضت مطرح هستند. مصيبت از وقتى شروع مىشود كه نهضتها به قدرت مىرسند. بهمحض اينكه نهضتها به قدرت مىرسند دروازههاى جامعه به روى گروههاى چهارم و پنجم باز مىشود.
گروه چهارم كه بسيار از خود راضى، پرتوقع و خطرناكند، فرصتطلبان مىباشند. تا وقتى نهضت، تلخى، رنج، شهادت، زجر، شكنجه، زندان، ناراحتى، گرسنگى و تشنگى داشت، پيداشان نبود امّا وقتى نهضت به قدرت مىرسد به صحنه میآیند و از همه كسانى كه تاكنون در اين راه گام برمىداشتند طلبكارند. چنین کسانی براى يك نهضت بسيار خطرناكند. به نظر ایشان تا امروز هيچ نهضت كوچك يا بزرگى را نمىشناسیم كه از آسيب و آفت اين گروه چهارم مصون مانده باشد. البته خطر بزرگتر از جانب گروه پنجم است؛ زیرا تكيهگاه گروه چهارم و سوم هستند. گروه پنجم مردم عادىاند که نسبت به اينكه قدرتى كه بر آنها حكم مىراند چه مسلكى دارد و چه كار مىكند چندان تفاوتى از خود نشان نمىدهند. اينها تكيهگاه گروه چهارم و سوم قرار مىگيرند و در طول تاريخ گروههاى سوم و چهارم به كمك اين پنجمىها، گروه نخستين را كه پيشوايان و پيشتازان راستين نهضتها و جوامعند را خانهنشين كردهاند و از نقش حقيقى خود انداختهاند و از ميدان بهدر كردهاند. اگر در تاريخ نهضتها مطالعه كنيد، همواره اين مشكل بزرگ را بر سر راه پيروزى نهضتها مىبينيد.
رابطه گروه پنجم با ايدئولوژى رابطه تابعيتى است. اگر نهضت اسلام است، مسلمان مىشود و مىگويد من مسلمانم و شهادتين را مىگويد. اين گرايش در حقيقت براى اين است كه بتواند تابعيت جامعه اسلام را بپذيرد و از مزاياى قدرت حاكم برخوردار شود و بتواند از مزاياى تابعيت كشور جديد استفاده كند. چنین کسی آرمانها و شعارهاى واقعى نهضت را نمىشناسد. اين است كه قرآن به پيغمبر مىگويد بگو من به شما اعلام مىكنم كه حق نداريد بگوييد ما ايمان آورديم. بايد بگوييد ما در برابر جريان روز تسليم شديم. اسلام اينها تسليم شدن است اما تسليم شدن در برابر قدرت حاكم بهمنظور توانمند شدن در استفاده از مواهب اين قدرت حاكم. اينها حتی بر پيغمبر هم منت مىگذاشتند که يا رسول اللّه! چرا به ما نمىرسى؟ چرا سهم ما را نمىدهى؟ ما بهخاطر تو مسلمان شديم؛ «يَمُنُّون عَلَيْكَ اَنْ اسْلمُوا»؛ بر تو منت مىنهند كه اسلام پذيرفتند. «قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَىَّ اِسْلامَكُمْ»؛ چه منت مىنهيد بر من اين مسلمانى را، اگر واقعاً ايمان پيدا كرديد؟ «بَلِ اللّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ اَن هَديكم لِلْايمانِ اِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ». اگر واقعاً ايمان پيدا كردهايد. اگر هم ايمان پيدا نكردهايد، يك اسلام تابعيتىِ مصلحتىِ سياسى است كه ديگر منت ندارد. اين نوع اسلام، اسلامِ مصلحتىِ سياسىِ تابعيتى است. در فقه اسلامى كسى كه شهادتين را بگويد حكومت اسلامى به او شناسنامه معمولى اسلامى مىدهد. بنابراين از موقعيت تابعيت جامعه بهره مىگيرد. آنگاه او را محك مىزند تا بشود مسلمان راستين را شناخت: «اِنَّمَا المُوْمَنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رَسُوله ثُمَّ لَمْ يَرْتابوُا و جَاهَدوا بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ فى سَبيلِ اللهِ اُولئِكَ هُمْ الصّادِقُونَ» مؤمنان، مؤمنان راستين آنها هستند كه قبلاً به خدا و پيامبر خدا ايمان آورده باشند و بعد كمترين شك و ترديدى به دل، عمل و رفتار آنها راه نيافته باشد تا آنجا كه با تمام جان و مالشان آماده باشند در راه خدا پيكار كنند. اسلام راستين با ايمان راستين، ايمان قلبى، با عمل و پايبندى راستين همراه است.
قوام و استخوانبندى يك نهضت به گروه اول است كه مىتوانند بهراستى مايههاى قوام يافتن يك نهضت و يك حركت باشند. نهضت بايد بداند قوامش به مُسْلِمِ نوع اول است. باید در نهضتها بر مسلمانان راستين اهميت داده بشود. نهضت اسلام تا دهه اول و دوم با دو نوع مسلمان يعنى مسلمان راستين و مسلمان مصلحتىِ سياسىِ تابعيتى روبهرو بود. از دهه سوم به اين طرف، نهضت با نوع سومى از مسلمانان روبهروست: مسلمانان «پدر و مادرى» و «اقليمى» كه چون در خانه پدر و مادر مسلمان به دنيا آمدهاند، مسلمانند. اگر مسلمان شناسنامهاى درست ساخته شده باشد و صحيح تربيت بشود مسلمان راستين مىشود؛ يعنى از مسلمانان گروه اول مىشود. وگرنه مسلمانى مىشود كه چون پدر و مادرش مسلمان بودند مسلمان است. (همان، ص 20-26)
آیت الله بهشتی تکلیف میکنند که بر مسلمانان لازم است گروه اول را بازشناسند و فريب گروههاى دیگر را نخورند. به نظر ایشان باید بتوانيم چهرههاى واقعى اسلام و مسلمان واقعى را بشناسيم و با آنها ولايت اسلامى و پيوند عميق وظيفهآورِ تعهدآورِ اسلامى داشته باشيم. (همان،ص 27)
خداوند متعال با تعیین عناصر و عوامل هدایت و ضلالت وضعیت و شرایط امنیت و ناامنی را برای انسان تبیین کرده است. علاوه بر این رهبران الهی نیز آمدهاند به انسان کمک کنند تا به امنیت واقعی برسد. از این رو تنها کسانی میتوانند به تولید امنیت واقعی بپردازند که از گروه اول باشند. یعنی از صفات و شرایط الهی برخوردار باشند. انبیای الهی، ائمه معصومین (ع)، فقهای جامع الشرایط و مؤمنان آراسته به جنود عقل و صفات متقین از زمره این کارگزاران هستند.
از این رو است که آیت الله شهید بهشتی در مورد افرادی که در مناصب مختلف به کار گمارده می شوند شرایط ویژه ای را لازم می داند. اما نسبت به نهادها و ساختارهایشان بهرهگیری از تجارب بشری را لازم میدانند. در واقع اگر تجارب بشری وجود سازمانهایی نظیر ارتش و اطلاعات و پلیس را برای تأمین امنیت لازم میداند، پس باید از آنها بهره گرفت. دین عمدتاً در مورد اصول کلی حاکم بر این سازمانها و شرایط نیروهایی که در این سازمانها به کار گرفته میشوند نظر دارد.
به طور خلاصه در دیدگاه آیت الله شهید بهشتی کارگزاران امنیتی از این قرارند: 1-عوامل ماورایی از قبیل خدا و فرشتگان، 2-عوامل انسانی، یعنی رهبران الهی (نبی، امام و فقیه)، نخبگان (فکری و ابزاری) و مردم . 3-عوامل سازمانی. کارگزاران ناامنی از این قرارند: 1-عوامل ماورایی مثل ابلیس، 2- عوامل انسانی از قبیل رهبران طاغوتی، نخبگان (فکری و ابزاری) وابسته به آن و مردم پیرو هوی و هوس و فرصت طلبان و نفوذیها 3- عوامل سازمانی مثل دولتهای فرعونی. علت فاعلی از تمایزات بنیادی الگوهای امنیتی متعالیه، متعارف و متدانیه است. آنچه گفته شد در جدول زیر به نمایش آمده است:
گروه و ویژگیهای آن | نقش گروه در تأمین امنیت |
جستوجوگرانِ راستينِ حقجوىِ حقپويى كه دلشان در عشق حق مىتپد، سالها به اين سو و آن سو رفتهاند، جستوجو كردهاند و گمشده خود را پيدا نكردهاند. | اساساً تأمین امنیت و مقابله با تهدیدات در صلاحیت ذاتی این گروه است./ امنیت متعالیه |
ناراضیان از وضع موجود كه چون از وضع موجود ناراضىاند، هر دعوت تازهاى كه احتمال بدهند براى آنها وضع بهترى بهوجود مىآورد برايشان قابل توجه است. | از ابزارهایی که در اختیارشان قرار گیرد برای رسیدن به منافع شخصی و گروهی نیز استفاده می کنند./ امنیت متعارف |
3ـ افرادى كه بيش از نارضايتى، يك گمشده هم دارند؛ مخصوصاً جاهطلبهايى كه تا کنون فرصتى براى رشد و ترقى و رسيدن به مقام دلخواه پيدا نكردهاند. | از ابزارهایی که در اختیارشان قرار گیرد سوء استفاده میکنند./ خودشان در زمره تهدیدات محسوب میشوند. |
فرصتطلبان، كسانى كه بهاندازه گروه سوم هم حاضر نيستند تن به خطر بدهند؛ می خواهند بر سر سفرهاى كه با رنج ديگران آماده شده حاضر شوند، به مالى برسند، به نامى برسند، به مقامى برسند، پيشتازى كنند. | برای جامعه دینی و مسلکی صددرصد تهدیدند. در اولین فرصت ممکن نیروهای راستین را کنار کی گذارند. چون از فریب دادن آنها مأیوسند. اما از گروه دوم و سوم بهره میبرند./ امنیت کاذب/ طاغوتی/ متدانیه |
کسانی که مىخواهند به همان زندگى روزمره خودشان سرگرم باشند و براى پرداختن به زندگى روزمره اين را تجربه كردهاند كه بايد در پناه يك قدرتى زندگى كرد. | بستگی به گروهی دارد که اینها در خدمت آن قرار گیرند. |
گروهبندى گروندگان به نهضتهاى مسلكى نقش هر گروه در تامین امنیت در سطوح مختلف
علت غایی امنیت
باید در آغاز اشاره کنم که مرجع امنیت از علت غایی امنیت متفاوت است. مرجع امنیت از نظر آیت الله شهید بهشتی متناسب با نوع امنیت متفاوت است. مرجع امنیت اقتصادی، حفاظت از مالکیت است. مرجع امنیت سیاسی، حفاظت از آزادی و حقوق سیاسی شهروندان و جلوگیری از دیکتاتوری و استبداد است. مرجع امنیت قضایی حفاظت از عدالت است. مرجع امنیت فرهنگی حفاظت از ارزشهای اسلامی است. درباره مطلق مرجع امنیت در مجال دیگری باید بحث کنیم. در اینجا از غایت امنیت سخن میگوییم. به طور کلی غایت امنیت و تلاش برای تولید و تأمین امنیت برای قرب به خدا، الهی شدن فرد و جامعه و برای شکوفایی استعدادهای انسان تا بی نهایت است.
از نظر ایشان اگر گم گشته انسان خدا نباشد، پس از آن که به رفاه رسید، آغاز ناامنی و اضطراب و مشکلاتش خواه بود. به نظر وی ريشه سلطه نيهيليسم و پوچانگارى بر ذهنيت بخش عظيمى از انسانها و جوامع پيشرفته صنعتى در همين است. هر چه انسان بهرهمندتر و بهآرزو رسيدهتر باشد، خطر نفوذ احساس پوچى و هيچى در او بيشتر است. براى اينكه آنهايى كه هنوز به خيلى چيزها نرسيدهاند، ذهنشان بـه همان چيزهايى كه به آنها دست نيافتهاند متمركز است و فرصت اين انديشه بالاتر و اين حساب و محاسبه اساسىتر را پيدا نمىكنند. اما اگر انسان همه اينها را طى كرد، آن وقت چه؟ در اكثريت آنها، زمينههاى احساس پوچى را مىبينيد. سالهاى آخر زندگى بهقدری براى اينها بىمعنى يا كممعنى و كممحتواست كه واقعاً يك مرده غذاخور هستند، دلمرده و بهتزدهاند. نيهيليسم به اين شكل در جوامع پيشرفته رشد مىكند؛ يعنى در ابتدا آنهايى كه همه چيز را پشت سر گذاشتند احساس پوچى مىكنند؛ بعد جوانها وضع دلمردگى، افسردگى، بىنورى و بىفروغى زندگى آنها را مىبينند و از همان اول به اين فكر مىافتند. به همين دليل به همه چيز پشت پا مىزنند. (شهید بهشتی، شناخت عرفانی، ص11-12)
اين قلندر بازى در جوامع بهرفاه رسيده وقتى اوج گرفت كه به خصوص ديدند در كشورهاى ماركسيستى هم، نور و فروغى براى زندگيشان پيدا نشد. اگر آرمان زندگى به اين ماديات منحصر شد كم و زيادش تفاوت ندارد. فقط انسان تا اشباع نشده بهدنبالش مىدود ولى وقتى اشباع شد چه؟ مىبيند هيچ! «والّذين كَفَرُوا اَعْمالُهُم كَسَرابٍ بِقيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْئانُ مآءً حَتّى اِذا جآءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً و وَجَدَ اللّهَ عِنْدَهُ… .»[1] تمام تلاشها و كارهاى انسانهاى بىايمان و خدا گمكرده و ضالين و سرگشته و بىهدف، نظير سرابى است كه تا آدم به آن نرسيده دنبالش مىدود؛ سرابى در بيابانى در برابر انسان تشنه سيراب نشدهاى؛ كه از دور آن را آب مىپندارد ولى وقتى به آن مىرسد مىبيند چيزى نيست. اگر انسان به نقطهای رسيد كه ديد چيزى نيست و توانست به خود بيايد و بيدار بشود و بفهمد اينها همه حجاب و پرده بود و رخ دلدار را در آنجا بيابد، به سعادت رسيده است. اما اگر آنجا كه رسيد و نتوانست به اين بيدارى برسد، آن وقت براى او يك چيز بيشتر نمىماند؛ يا مرگ يا زندگىِ چون مرگ يا بدتر از مرگ. (همان، ص12-13)
براى انسانِ حسابگر، انگيزهها، معشوقها، خواستها، خواستهها و محبوبها وجود دارد. وقتى اين انسان حسابگر به آنها رسيد و اشباع شد تازه مىبيند كه همه قافيهها را يكجا باخته؛ ديگر براى او عشقی، محبتى، گرمايى، فروغى و آتشى نمىماند، در حالى كه انسان تا وقتى زنده است كه عشقى داشته باشد. زندگى بىعشق مردگى است. همه انسانهايى كه زود بفهمند 1) زندگى بىعشق مردگى است، 2) همه اين معشوقها و محبوبها و خواستهها موقت و گذراست و درخور آن نيست كه عشق انسان بماند و عشق انسان باشد، خيلى آسان به خدا مىرسند؛ البته در این میان آن که «يُحِبُهم و يُحِبونه» است ممکن است خيلى سريع اين مسافت را طى كند و به معشوق برسد؛ آنهايى كه هر نگاهشان و هر گامشان و هر ذكرشان و هر سخنشان بوى اين عشق را مىدهد كسانى هستند كه آسان مىتوانند از ظواهر فريبا بگذرند، حجابها و پردههاى دل را عقب بزنند و دل را و قلب را در برابر تابش آن خورشيد هستى قرار بدهند و او را بيابند. (همان، ص14-15)
«الَّذيـنَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً و قُعُوداً و على جُنُوبِهِمْ و يَتَفَكَّرُونَ فى خَلْقِ السَّمواتِ و الاَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً … .»[2]
در اين آيه با اينكه قصه تفكر و انديشه آمده، اما در رابطه با حق و باطل بودنِ هستى همه چيز را مطرح مىكند؛ اينكه انسان ايستاده، نشسته، دراز كشيده و بر پهلو افتاده در اين هستى، مىنگرد، اگر براى اين عالم و هستى بخواهد معنى پيدا كند و از پوچى در بيايد، فوراً به خدا مىرسد. او مىبيند كه خوب و خوبى و آنچه درخور عشق ورزيدن است اينها نيست؛ «او»ست كه همه خوبيها در پرتو خير، كمال و جمالش، خير، كمال و جمال مىشود. بعضىها پا روى هر حقى مىگذارند تا به هوسشان برسند؛ اما انسانهايى كه درونشان يك مقدار وجدان هست، يك جايى مىايستند و مىگويند اين خلاف حق است. عقل حسابگر كه در آن حق و ناحق پيدا نمىشود؟! جلوه برجسته عقلِ حسابگر، ماكياولى است. مىگويد تو مىتوانى دين و مذهب و اخلاق و زن و فرزند و همه چيز را فداى خودخواهيهاى خودت بكنى. مىتوانى همه چيز را براى رسيدن به آن آرزوها و تمنيات وسيله قرار بدهى. در راه قدرتطلبى و جاهطلبى همه چيز را فدا كن! به مردم بگو دروغ بد است اما اگر خودت جايى بايد دروغ بگويى تا به قدرت برسى و نگفتى، آدم احمقى هستى. ماكياوليسم اين را مىگويد كه به مردم بگو ظلم بد است، آدمكشى بد است، اما اگر به جايى رسيدى كه مىبينى براى رسيدن به آن خواسته، تمنيات، قدرت، جاه، آرزو و ثروت ـ هر چه هست و هر چه دلت مىخواهد ـ بايد هزاران نفر را بىگناه و بىجهت از دم تيغ بگذرانى و به كشتن بدهى، چنين كن! در غیر این صورت آدم ضعيفالنفسى هستى. اين بيان ماكياوليسم است و عقل حسابگر آخرش اين است. (همان، ص16-18)
به محض اينكه يك ذره از اين حالت در انسان بود كه اين كار بد است، نمیکنم؛ اين كار ظلم است، نمیکنم؛ و اين كار زشت است، نمىكنم معلوم مىشود در درونش يك عشق ديگر هم هست: عشق به حق. همه انسانهايى كه در درونشان ميلى، گرايشى و عشقى به حق، به صدق، به عدل، به كمال، به شجاعت، به ايثار، به فداكارى، به عطوفت و رحمت و دلسوزى به ديگران و انصاف هست و همه آنهايى كه در دلشان عشق و علاقهاى به اينگونه ارزشها مىيابند بدانند كه اينها راهى بهسوى خدا يافتهاند و راهى به سوى خدا دارند. عقل حسابگر اين حرفها سرش نمىشود. اينجا جاى عشق است. بنابراین:
اى برادر! اى خواهر! اين حديث عشق بود. اگر مىخواهى اين عشق را داشته باشى بايد به خويشتن خويش برگردى؛ اين حديث، اين قصه، اين داستان فقط يادت بماند تا آنقدر درون و قلبت را بكاوى تا خدا را در آنجا بيابى كه قلب مؤمن خانه خداست. اينكه قرآن در خداشناسى به قلب و فؤاد تكيه مىكند نه به لُبّ و عقل، و عقل بهكار مىآيد اما قرآن اينهمه به قلب و فؤاد تكيه دارد براى اينكه فؤاد يعنى آنجا كه گرم است، آنجا كه جاى عشق است و قلبِ هستى انسان است و حتى با همين قلب، با همين اندامِ قلب هم رابطه دارد؛ يعنى قلب، رابطه ارگانيك با عشق دارد؛ به اين معنا كه اولين جايى كه بازتاب محبت و ترس، عشق و كين در آن منعكس مىشود قلب است. ترس و امن، مهر و كين و هيجانها اول كجا پيدا مىشود؟ در مغز؟ مدتى به يك ميـدان پـرهيجان بـرويد. ببينيد در مغـزتـان هيجان هست؟ يعنى نگاه كنيد ببينيد واقعاً در مغزتان تغييراتى پيش مىآيد كه محسوس باشد؟ آيا داغ مىشويد؟ گرم مىشويد؟ نه! قلب است كه آنجا آيينه بازتاب و صفحه بازتاب عشقها و هيجانها و خَشْيَّتها و رحمتهاست. (همان، ص21)
به نظر ایشان اينكه مىبينيد در قرآن اينهمه به قلب تكيه مىشود، به اعتبار اين نيست كه حالا خواستهاند بهجاى مغز بگويند عقل؛ نه. قرآن كتاب هدايت انسان به صراط مستقيم و راه راست زندگى و يافتن «غاية آمال الطالبين» است. اينجا قلمرو قلب، فؤاد، سمع، بصر، تفقه و تذكر است. به خويشتن بازآمدن است: تذكر؛ شناخت آرمان هستى و تفقه و تدبّر، شناختِ پشت اين ظواهر است و اينها همه با كمك يك بعد ديگرى از انسان است كه اگر بخواهيم به اندامها مربوطش بكنيم، به كدام اندام مربوط مىشود؟ به همين قلب مربوط مىشود؛ يعنى اينجا مىشود رابطههايش را پيدا كرد. براى اينكه ما بهخوبى مىبينيم كه بازتابش اينجاست. (همان، ص23)
البته در جستجوی خدا بودن نه تنها با زندگی و سیاست و خدمت منافات ندارد، بلکه برای انسان تکلیف هم درست می کند. همان طور که همه انبیا و اوصیا و اولیای الهی چنین بودهاند. شهید بهشتی برای فهم همین طلب است که داستانی را برای مستمعین این بحث تعریف میکند. داستان از این قرار است:
«مردى جستجوگر، به پير راهش گفت من در كنار تو هوشيار شدهام، آگاه شدهام اما هنوز تشنهام. آيا مىتوانى مرا به يك مرشد و پيرِ راهى از خودت رهيافتهتر هدايت كنى؟ گفت آرى، برو در فلان شهر سراغ فلان كس را بگير. او در اين راه از من پيشرفتهتر است. به آن شهر رفت. فكر مىكرد كه اين پيرِ راه، اين مرشد، اين راهنما، شايد در يك عبادتگاهى، در يك اتاقى كه حصير و سجادهاى باشد، آنجاها پيدايش شود. سراغ گرفت گفتند بايد به بازار آهنگرها بروى. او آنجاست. كمى تعجب كرد. گفت حالا شايد او از روى رياضت خانهاش را در بازار آهنگرها انتخاب كرده. آنجا رفت، سراغ گرفت گفتند به آن مغازه برو، آنجا بپرس. رفت ديد كه يك دمى است و يك چكشى و يك سندانى و آهن تقتيدهاى است، مردى هم مشغول كار؛ پسركى، جوانكى هم آنجا دارد مىدمد. به او گفت كه من سراغ فلان كس را مىگيرم، گفتهاند كه تو مىدانى كجاست؛ كجا مىتوانم پيدايش كنم. چه بگويد؟! بگويد همينجا؟ مىشود خودستايى. بگويد كجا؟ با سكوت يا با زبان به او فهماند كه گمشده تو پشت سندان دارد آهن مىكوبد. نشست، مقدارى او را تماشا كرد. ديد بله او يك آهنگرى است كه وضعش با آهنگرهاى ديگر فرق مىكند. هم خوب آهنگرى مىكند، هم در سيمايش ياد خدا هست؛ مثل اينكه هر بار كه آهن را مىكوبد، نفس اماره را سركوب مىكند. سرانجام با همان حضور در آن جايگاهِ درخششِ نورِ خدايى، آنچه را بايد بيابد دريافت.» (همان، ص27)
شهید بهشتی به همه توصیه میکند که قرآن، ذكر اللّه، نماز، دعا، عمل براى خدا، سكوت براى خدا، فرياد براى خدا، مسالمت براى خدا و پرخاش و جنگ و حمله براى خدا را بيش از هر كتاب و بيش از هر سخن و بيش از هر بيان، روشنگرِ راه بدانيد، كه راهنما اينجاست. این گونه قرآن، نور، هدى و امام است. اگر قرآن امام، پيشتاز و پيشگام و راهنماى راه است، به قرآن بينديشيم و با قرآن مأنوس باشيم. (همان، ص28)
آیت الله بهشتی هشدار میدهد که مبادا اشتغال ما به مبارزهها، مجاهدهها، تلاشها و مسؤوليتها، خود حجابى شود در برابر دل ما و از اين آب حيات بازبمانيم و اعمالمان «كَسَرابٍ بِقيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْئانُ ماءً»[3] شود. ما با دل زندهايم. بىشك خرد بايد در خدمت دل درآيد وگرنه جامعه ما جامعه اسلامى، جامعه نورانى و جامعه محمدى و علوى نخواهد بود. (همان، ص29)
نتیجه گیری
الگوی امنیتی قابل استنباط و استخراج از آثار شهید بهشتی را الگوی امنیتی متعالیه نام نهادیم. هم از این رو که به بقای ابدی انسان میاندیشد و هم از این جهت که دیگران را به تعالی دعوت میکند و هم از این جهت که پشتوانه فلسفی آن حکمت متعالیه است. نگرش امنیتی ایشان، الگوی امنیتی جامعی است که در میان مکاتب امنیتی به عنوان یک مکتب قابل مطرح شدن است و مرزهای بسیار روشنی دارد. این مرزها در چهار محور مورد بررسی قرار گرفت. یکی از این موارد از منظر علت مادی امنیت بود. در مکاتب امنیتی غربی، مواد تأمین کننده امنیت در بخش نرمافزاری متفاوت هستند. زیرا قرآن و سنت از مواد اصلی مکتب امنیت متعالیه هستند، در حالی که در مکاتب دیگر از این منابع محرومند، بلکه در مواردی عمل بر ضد دستورالعملهای دینی مورد تأکید است. به لحاظ صوری هر مکتب از مشتقاتی نظیر امنیت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و … سخن میگویند، اما تعریف هر مکتب نسبت به این مشتقات و انواع متفاوت است. در مورد کارگزاران تأمین امنیت و شرایط آنها نیز متفاوتند، هرچند در مورد سازمانها مشابهت صوری وجود دارد. در بخش علت غایی نیز تفاوت بسیار زیاد است. در حالی که علت غایی امنیت متعالیه قرب به خداست. در نظریههای مختلف مکتب امنیتی یا اساساً از غایت صحبت نمیشود و فقط بحث مرجع امنیت مطرح است و یا اگر هم مطرح میشود غایات صرفاً دنیوی است.
کتاب نامه
قرآن کریم
شهید آیت الله محمد حسینی بهشتی، شناخت عرفانی، بنياد نشر آثار و انديشههاى شهيد آيتالله دكتر بهشتى، تهران، بقعه، 1390.
شهید آیت الله محمد حسینی بهشتی، حزب جمهوری اسلامی: مواضع تفصیلی، بنياد نشر آثار و انديشههاى شهيد آيتالله دكتر بهشتى، تهران، بقعه، 1388.
شهید آیت الله محمد حسینی بهشتی، شب قدر، بنياد نشر آثار و انديشههاى شهيد آيتالله دكتر بهشتى، تهران، بقعه، 1383.
شهید آیت الله محمد حسینی بهشتی، ولایت، رهبری، روحانیت، بنياد نشر آثار و انديشههاى شهيد آيتالله دكتر بهشتى، تهران، بقعه، 1390.
شهید آیت الله محمد حسینی بهشتی، سه گونه اسلام به انضمام مراحل اساسی یک نهضت، بنياد نشر آثار و انديشههاى شهيد آيتالله دكتر بهشتى، تهران، بقعه، 1390.
شهید آیت الله محمد حسینی بهشتی، شناخت از دیدگاه قرآن، بنياد نشر آثار و انديشههاى شهيد آيتالله دكتر بهشتى، تهران، بقعه، 1380.
شهید آیت الله محمد حسینی بهشتی، تفسیر قرآن، بنياد نشر آثار و انديشههاى شهيد آيتالله دكتر بهشتى، تهران، بقعه، در دست نشر.
صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، چهارجلد، تهران، انتشارات مجلس شورای اسلامی، 1364تا 1368.
ایت الله عبد الله جوادی آملی، فلسفه صدرا، ج1و2 ، قم، نشر اسراء، 1387.
سروش محلاتی، غبارزدایی از اندیشه بهشتی، سایت http://www.soroosh-mahallati.com/
جمعی از مؤلفان، مراحل بنیادین اندیشه در مطالعات امنیت ملی،گردآوری و ترجمه: اصغر افتخاری، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1381.
صدیقه راضی تبار، بازخوانی لویاتان، فصلنامه راهبرد، ش 30، زمستان 1382، ص 389- 402.
ایمانوئل کانت، صلح پایدار، مترجم و مقدمه نویس: محمد صبوری، تهران، به باوران، 1380.
ثقة الاسلام كلينى، الكافي، 8 جلد، تهران، دار الكتب الإسلامية 1365 هجرى شمسى.
علی محمودی، فلسفه سیاسی کانت: اندیشه سیاسی در گستره فلسفه نظری و فلسفه اخلاق، تهران، نگاه معاصر، 1384.
دلا کامپانی، فلسفه سیاست، هرمس، 1382.
توماس هابز، لویاتان، ویرایش و مقدمه از سی.بی.مکفرسون، ترجمه حسین بشیریه، تهران، نشر نی.
قدیر نصری، تاملی معرفت شناختی برفلسفه سیاسی هابز و معنا و مبنای قدرت و امنیت در آن، اطلاعات سیاسی – اقتصادی، خرداد و تیر 1381.
نجف لکزایی، فلسفه امنیت از دیدگاه امام خمینی، فصلنامه علمی پژوهشی مطالعات راهبردی، سال 1389، شماره 49.
نجف لکزایی، کاربردهای امنیتی انسان شناسی حکمت متعالیه، فصلنامه علمی پژوهشی مطالعات راهبردی، سال 1389، شماره 50.
نجف لکزایی، امنیت از دیدگاه آیت الله جوادی آملی، فصلنامه علمی پژوهشی اسراء، سال 1390، شماره تابستان.