سخنان آقایان دکتر محمدرضا بهشتی، دکترعباس منوچهری، دکترمحسن الویری و دکترفرشاد مومنی درمراسم سی ویکمین سالگرد شهادت ایت الله دکتر بهشتی
دکتر فرشاد مومنی
بسم…. با عرض سلام و ادب و خوش آمد خدمت خواهران و برادران گرامی. خداوند را سپاسگزارم که بعد از یک وقفه چند ساله این توفیق برای ما حاصل شد که جلسه ای در بزرگداشت یاد و خاطره آیت الله شهید دکتر بهشتی داشته باشیم امیدوارم این جلسه به همان اندازه ای که مجلس ذکر است و یادگارهای سیره های نظری و عملی شهید بهشتی را مجددا در ذهن ما می آورد این توفیق را هم خداوند روزی ما بکند که بتوانیم از گنجینه روش و منش و اندیشه های ایشان برای بهبود اوضاع کشور و اوضاع خودمان بهره مند باشیم. برای آغاز سخن حقیقتا موضوعات خیلی زیادی در ذهن آمد اما فکر می کنم ذکر یک نکته ای که به گونه ای خاص یادآور مدالی است که امام خمینی(ره) تحت عنوان مظلومیت به شهید بهشتی دادند برای شروع بحث هایمان مناسب باشد.
در سال 1385، دوست عزیزی تماس گرفتند و گفتند که بنیاد شهید به مناسبت 25 مین سالگرد حادثه هفتم تیر و شهادت شهید بهشتی فیلمی تهیه کرده اند و گفتند که حتما این فیلم را پیدا کن و ببین. پس از تهیه آن فیلم آن را بسیار کم خرج و ابتکاری یافتم. ابتکاری که به خرج داده شده بود، این بود که یک فیلمبردار و یک خبرنگار در سه منطقه از تهران، دانشگاه شهید بهشتی، خیابان شهید بهشتی و میدان هفتم تیر به افراد مراجعه می کردند و درباره وجه تسمیه آن مناطق از افراد سوال می کردند. بالغ بر سه چهارم کسانی که مورد سوال قرار گرفته بودند به حکم علی الاطلاق شناختی از شهید بهشتی نداشتند. شاید یکی از تلخ ترین و در عین حال غم انگیز ترین آنها سوالی بود که از یکی از دانشجوهای داخل دانشگاه شهید بهشتی کرده بود، که وقتی از ایشان پرسیده بود این آقا کیست که اسمش برای این دانشگاه انتخاب شده، گفته بود که به خدا من دانشجوی میهمان هستم و اصلا از این چیزها اطلاع ندارم. خوب فکر می کنم درواقع آن به فیلم یک شکلی نماد نوع معرفی است که نظام رسمی تبلیغاتی ما از شهید بهشتی داشته و ثمره و دستاوردهای آن نوع معرفی را خیلی خوب نشان می داد. یکی بود می گفت شنیده ام آدم خوبی بوده و یکی می گفت که احتمالا ایشان در سینما رکس آبادان کشته شده و چیزایی که گفته می شد عموما در همین وادیها بود براساس آن مشاهده، هر بار که ما می خواهیم بحثی درباره شهید بهشتی داشته باشیم، حقیقتا این تردید در ذهنمان پیش می آید که روی چه جنبه ای بیشتر متمرکز شویم که به یک نیاز جدی فرهنگی – اجتماعی پاسخ داده بشود. بعد از مشاهده آن فیلم تا چند سال در جلسات بزرگداشت یاد و خاطره ایشان، فقط دوستان و نزدیکانی که با ایشان حشر و نشری و زندگی و همکاری داشتند، دعوت می کردیم که حداقل یک ذکری از ویژگی های رفتاری و منش و شخصیت و خلق و خوی ایشان را درمیان بگذارند و الان واقعا نمی دانم که آیا باید همچنان در آن مسیر باقی بمانیم یا اینکه به بخش های دیگری از واقعیت ها هم توجه بکنیم، چرا که به گمان اینجانب، آن عنصر اصلی که می تواند به معنای دقیق کلمه شهیدبهشتی را برای ایران و جمهوری اسلامی زنده نگه بدارد و می تواند چراغ راهی برای ما باشد که فهمی از چرایی وضعیت موجودمان داشته باشیم و افق هایی را هم به روی آینده مان باز بکند، واکاوی هرچه عمیق تر میراث فکری و به طور مشخص روش شناسی ایشان است.
با اینکه مدتی کم توفیق بودیم در این زمینه، امسال به نظرمان رسید که پیپچیدگی های شرایط کلی کشور و فضای کلی اجتماعی به گونه ای است که شاید اهمیت و اولویت پرداختن به وجوه اندیشه ایِ این مرد بزرگ برای ما مهمتر و ضروری تر باشد.
برای رفتن به استقبال سخنان برادر ارجمندم جناب آقای دکتر منوچهری ، مطالبی را آماده کرده بودم که فکر می کنم به خاطر تأخیری که پیش آمد و ضمن پوزش از آن تأخیر از آنها صرفنظر می کنم و همچنین باید از برادر بسیار ارجمندم جناب آقای طباطبایی سپاسگزاری کنم که آیات بسیار دقیق و وصف الحالی را متناسب با ویژگی های اخلاقی و رفتاری شهید بهشتی انتخاب کرده بودند، هم از لطف و محبت ایشان و هم از حسن انتخابشان سپاسگزارم و بدون اینکه مقدمه ای برای آماده شدن جهت شنیدن فرمایشات جناب آقای دکتر منوچهری عرض بکنم از ایشان خواهش می کنم که تشریف بیاورند. با ذکر یک صلوات به استقبال ایشان می رویم.
دکتر عباس منوچهری
بسم …. با عرض سلام خدمت حضار گرامی و دوستان ارجمند، مطلبی که جناب آقای دکتر مومنی اشاره فرمودند یعنی ضرورت پرداختن به میراث فکری شهید بهشتی باید به صراحت بگویم، درواقع وجه اندیشه ای شخصیت شهید دکتر بهشتی دقیقا از موضوعاتی است که نه فقط براساس ضرورتی که دوستان تشخیص دادند بلکه به اعتبار مباحث اندیشه ای حتی در یک معنا سطح جهانی و به ویژه از منظر اندیشه سیاسی شایسته توجه جدی تر است چرا که به یک معنا بعد از یک دوران افول به خصوص حوزه اندیشه سیاسی بعد از تجربه یک دوران افول در یکی دو دهه گذشته، مجددا به یک معنا احیا شده است و از اهمیت جدی برخوردار است. در ارتباط با بحث وجه اندیشه ای دکتر بهشتی، نقطه عزیمت ما درواقع از همان حوزه اندیشه سیاسی بوده، مطلبی که خدمت دوستان ارائه می شود برای همایشی تهیه شده بود که برگزار نشد ولی متنش روی سایت شهید بهشتی (Beheshti.org) است منتها خود بحث الان با تفصیل بیشتری ارائه می شود چرا که در قالب آن مقاله هم به تنهایی قابل طرح نبود یا امکانش در آن چارچوب نبود عنوان بحث، دلالتهای معرفتی اندیشه سیاسی است. کار ما در حوزه اندیشه سیاسی و ابتدا به ساکن مراجعه به آثار دکتر بهشتی برای بحث اندیشه سیاسی بود.
طی سالهای اخیر، اندیشه سیاسی از اهمیت خاصی برخوردار شده است مجدداً، آن چه که ما تحت عنوان اندیشه سیاسی می شناسیم چیزی است که به یک معنا پیشینه اش به افلاطون یا پیش از آن بازمی گردد و در سنت فکری ایرانی بحثهایی که در حوزه اندرزنامه های سیاسی حتی قبل از بحث هایی که در دوران کلاسیک شده می تواند به عنوان آغاز – از نظر تقویمی و زمانی- آنچه که تحت عنوان اندیشه سیاسی شناخته می شود لحاظ بشود.
آنچه که ما به عنوان اندیشه سیاسی می شناسیم درواقع یک نوع منحصر به فرد تفکر است که وجوه عملی و کاربردی آن فوق العاده بنیادین است به این معنا که از ابتدا همین عنوان برایش در نظر گرفته شده بود یعنی انچه که هم متفکرین در غرب و هم در دنیای اسلام به عنوان دانش سیاسی به رسمیت می شناخته، همان اندیشه سیاسی بوده است.
به هر حال؛ اندیشه سیاسی یک نوع تفکری است که حداقل می توانیم با چهار یا به یک معنا پنج نوع دلالت برای آن بشناسیم که از دو جهت یا از لحاظ دو دلالت منحصر به فرد است یعنی هیچ حوزه دیگری از تفکر، هیچ نوع دیگری از تفکر، این دو نوع دلالت را ندارد.
وقتی که سراغ مباحث مربوط به اندیشه شهید بهشتی می رویم درواقع هم اهمیت قضیه و هم وجه خاصی در تفکر ایشان که به یک معنی هم بدیع است، هم متضمن مقولات مفاهیم و نظریه هایی هست که می تواند فوق العاده در حوزه اندیشه و بعد جنبه کاربردی آن مهم باشد. – را بحث خواهیم نمود اندیشه سیاسی از 5 دلالت تشکیل شده است یکی از آنها دلالت وضعیتی است، یعنی هم اندیشه سیاسی و هم متفکر سیاسی میآید حتما با وضعیت موجود مواجه می شود و یک فهم و تبیین و تفسیری از وضع موجود دارد که عموما وضعیتی است که معضل، مسئله یا بحران های اجتماعی- سیاسی در آن قابل توجه و بارز هست .بنابر این، متفکر سیاسی ابتدا دلالت وضعیتی دارد، وضعیت را می بیند، مسئله را و به یک معنا تشخیص منشا و مسئله یا تشخیص درد هم به تعبیری انجام می دهد.
دلالت دوم دلالت معرفتی است، یعنی متفکر سیاسی یک دستگاه معرفتی دارد که براساس آن در حوزه سیاسی اندیشه ورزی می کند و بحثی هم که در اینجا ما داریم درواقع امر و نهی و دلالتهای معرفتی در اندیشه سیاسی شهید بهشتی است این دلالت معرفتی از جهان بینی یا انسان شناسی، اخلاق مجموعه ای از یک منظومه دستگاه فکری است که می تواند از میراث فکری گرفته شده باشد، خود متفکر در یک سنت فکری اندیشه ورزی می کند بنابراین دلالت معرفتی متعلق به یک متفکر خاص نیست ممکن است یک دستگاه معرفتی باشد که اینجا بحث ما بحث میراث و سنت فکری است که در تفکر شیعی – تفکر به معنای اعم آن – (تفکر شیعی سنتی بوده است که شهید بهشتی در آن سنت فکری دلالتهای معرفتی آن را داشته است)، و نکته هم اینجاست که در همین حوزه ایشان آراء بسیار بدیعی را مطرح می کند که به نظرم ناشناخته مانده، البته یک دلیلش این است که آن چارچوبی که ایشان مطرح می کند و آن محدودیتهایی که بوده است از نظر فرصت و وقتی که در اختیار بوده است و قالبی که به صورت سخنرانی بوده است و شرح و بسط موضوع در همین حدی که الان در اختیار ما است، مغتنم است. بنابراین، دلالت دوم، دلالتهای معرفتی است که بر اساس همان ها متفکر نوع سومی از دلالت را که این خاص اندیشه سیاسی است، مورد توجه قرار می دهد که همانا دلالت هنجاری است – متفکر سیاسی می آید درباره آنچه که نیست اما بهتر است باشد یعنی دقیقا نقطه مقابل وضعیت موجود، دلالت وضعیتی در مورد وضع موجود آن مسئله و بحران و منشأ آن و ابعاد و تشخیص چرایی و چگونگی، دلالت معرفتی که آن دستگاه فکری است که با آن اندیشه ورزی می کند، دلالت هنجاری، خاص اندیشه سیاسی است متأسفانه همین موضوع و ظرفیتهای اندیشه سیاسی از این جنبه، بسیار کم شناخته شده است و استفاده هایی که می شود بسیار کم است لااقل در کشور ما حتی در جامعه علمی به این معنا، به هر حال، دلالت هنجاری آن نوع دلالتی است که سخن از اینکه چه باشد بهتر است و چگونه باشد بهتر است را در مرکز توجه قرار می دهد. سامان سیاسی، چگونگی دستیابی به زندگی بهتر، درواقع این علم سیاست از ابتدای کار همین بوده است چه اندرزنامه ها را در نظر بگیریم ، چه افلاطون و ارسطو را در نظر بگیریم تا به آرای امروز متفکران سیاسی را که می شناسیم، برسیم.
بنابراین، سخن از عدالت، آزادی، جمهوریت، نظام سیاسی مطلوب، نظریه در باب دولت، چگونگی دولت، چه ساختاری از دولت، رابطه قوا، بحث حق و جایگاه شهروند، مردم در تعیین سرنوشت خودشان، اینها چیزهایی است که توسط اندیشه سیاسی و در قالب همین دلالتهای هنجاری طرح می شود. شما هیچ دستگاه نظری، هیچ نوع دانش دیگری که این کار را بکند ندارید. شهید بهشتی به این موضوع دقیقا می پردازد که اشاره خواهم کرد. دلالت چهارم، دلالت عملی است. کاربردش به این معناست که اندیشه سیاسی برای عمل است یعنی از بحث هویت که افراد خودشان را در چه مسیری ، چه جامعه (آگاهی بخشی، فهم از خود، هویت) و اینکه چه باید کرد و چگونه باید بود تا قوانین اساسی که در دنیا نوشته شده عموما از دل اندیشه سیاسی معینی درمی آید، حتی در دنیا عموما برنامه های توسعه از دل اندیشه سیاسی در می آید که البته متأسفانه یکی از مشکلاتی که ما داریم این است که در ایران از این جنبه هم با گسست روبرو هستیم و هیچ ارتباطی بین بحث مثلا توسعه و برنامه ریزی با مبانی اندیشه سیاسی نیست.
منابع اندیشه سیاسی یعنی همان دستگاه معرفتی، می تواند کلام باشد، می تواند فلسفه باشد، به یک شکل می تواند به هر حال چه کلام بگوییم و چه فراتر از آن که حالا موضوع بحث ما هم هست، بحث وحی یعنی دین، بعد متون مقدس، و خیلی شاید جالب باشد یا قابل توجه باشد که بدانیم که حتی برای نمونه، رابطه مطالعه متون دینی که بعضا عجیب به نظر می آید که خوب مثلا دین با اندیشه سیاسی که اینطور است چه رابطه ای می تواند داشته باشد از این حیث قابل بررسی است، من جان لاک را مثال می زنم. جان لاک پدر لیبرالیزم است، ولی منبع اصلی بحثهای ایشان و دلالتهای معرفتی آن کاملا از متون دینی است یعنی لاک عین یک متکلم، بحث می کند و استدلال می آورد و بعد دلالتهای هنجاری آن را می گوید حالا حق، آزادی است یا هر چه که هست بر این اساس است. بنابراین، یکی از منابع عمده در حوزه اندیشه سیاسی، می تواند – و عملا اینطور بوده است – که دین یا وحی به طور مشخص یا متن مقدس، باشد و این تصور که حتما اندیشه سیاسی فقط فلسفه سیاسی است و فلسفه سیاسی هم مشخصا استدلال عقلانی است، برداشت نادرستی است و موضوع اصلی در اندیشه شهید بهشتی، همین است یعنی رابطه ای که بین عقل و وحی ایشان می بینند و بعد بر همان اساس آن دستگاه معرفتی و بعد اندیشه سیاسی آن، یا لااقل دلالتهای هنجاری معینی را هم مطرح می کنند.
بنابراین، آن دلالت پنجم، دلالت فکری است که هر دستگاه فکری سیاسی، متضمن آراء و افکار دیگری هم است یعنی شما هنوز همینطور ارسطویی و نو ارسطویی دارید، همینطور افلاطونی یا نو افلاطونی دارید تا همین امروز، الان عمده متفکران مطرح در این جریانات اندیشه سیاسی در دنیا یا نو ارسطویی اند یا اخیرا نو کانتی اند یا حالا چیزهایی به همین شکل. بنابراین، آن دلالت فکری همین است، یعنی هر دستگاه فکری – سیاسی، خودش تازه می تواند فکر جدید هم بنا بر اقتضائات زمانه و زمینه های متفاوت ایجاد کند. اما تمرکز ما در همان بحث دلالت معرفتی است و مشخصا بحث رابطه عقل و وحی است.
شهید بهشتی مشخصا به این موضوع در طی یکسری سخنرانی ها و مباحثی که داشتند، می پردازند، نکته مهم این است که ایشان یک تم معین و مشخص را در جاهای متفاوت، در چارچوب مباحثی که داشتند که حالا هر کدام به نحوی به این حوزه مرتبط می شدند مکرر بر این تم (ایده، رویکرد، نظر) تأکید داشتند. ایشان در سنت فکری که قائل به یک پیوند بین عقل و وحی است و عقل را از منابع عمده در فقه و بحث کلام و غیره و یا کاملاً جریان های فکری، چه کلامی و چه فقهی، فلسفه هم که به جای خود و بحثهایی که دارد، ولی بحث عقل و این سنت فکری که پیوند می بیند بین اینها درواقع دوگانگی و تمایز نمی بیند، و همان امتداد این بحث یعنی رابطه عقل و وحی، آن مجادله ای که در باب اصالت عقل یا اصالت نقل هست ایشان در این چارچوب بحث اش را مطرح کرده است.
به این معنا که آن میراث فکری که قائل به پیوند این دو هست و ناسازگاری نمی بیند، مطرح می کنند و توضیح مسائل و در خود ایضاح همین رویکرد که میراث فکری است که پیشینه خودش را دارد تا خود حضرت امام که قائل به همین پیوند هستند، منتهی نکته اصلی این است که شهید بهشتی یک وجهی را مطرح می کند در باب مسئله عقل که کاملا جدید و بدیع است و همین که براساس آن کل این سنت فکری که در باب پیوند عقل و وحی بحث کرده است این می تواند به طور جدی موید و مقوم درستی بحث پیوند وحی و عقل و یا همسویی عقل و وحی و اینکه این مجادله عقل و نقل و بحث اصالت را با توجه به مباحثی که مطرح می کنند ایشان، می تواند قوام بخش باشد به این معنا و می تواند کمک بکند به طور جدی به این بحث.
این رویکرد بدیعی که عرض می کنم، این است که آقای دکتر بهشتی، مشخصا به نسبت زبان با عقل اشاره می کنند و مکرر در جاهای مختلف آیه ای که در سوره بقره است و بحث یاد دادن اسماء توسط خداوند به انسان را مطرح می کند «و علم الآدم الاسماء».
ایشان در این آیه تأکید مکرر و وسیع دارد. بنابراین، موضوع این است که ایشان در همان سنت فکری همسازی، همسویی، سازگاری عقل و وحی بحث می کند، منتها وجهی را وارد بحث می کند که کاملا نو است و موید آن سنت و آن نظر پیوند و همسویی و همسازی عقل و وحی باشد و بعد وقتی که براساس آنچه که ایشان گفته است و بحثهایی که داشته اند ما نتایجی می توانیم بگیریم که آن نتایج قطعا می تواند قابل مناقشه باشد، قابل مجادله باشد، بحث بشود و تازه ما نتایجی از آن بحث می توانیم بگیریم که خیلی جدی تر است.
من فقط یک نمونه از آن سنت یا میراث و سنتی که قائل به آن پیوند و همسویی هست از قول حضرت امام در کتاب «جنود عقل و جنود جهل» در اینجا میخوانم که این شاخص آن سنت است و سپس مواردی را که شهید بهشتی به آن پرداخته اشاره خواهم کرد:
حضرت امام اینطور می فرمایند که: قرآن رابطه روحانیه و واسطه معنویه بین عالم قدس و ارواح انس است . خدای تبارک و تعالی تمام وسایل ترقیات و تکاملات معنویه و وصول به سعادت را برای آدمی فراهم فرموده، چه وسایل باطنیه، که عقل و قوه تمیز و استعداد وصول به غایات و عشق فطری به کمال و جمال است و چه وسایل ظاهریه، که عمر و وقت و محیط مناسب و اعضای سالم و عمده آن» بنابراین، آن وسایل باطنیه، از نظر بنیادین که عقل شاخص آن است با وحی به این معنی پیوند می خورد.
اما کاری که شهید بهشتی انجام داده است این است که علاوه بر اینکه این سنت را ادامه می دهد آن وجه جدید را نیز به این بحث اضافه می کند. این مباحثی که ایشان دارند، در قالب چند بحث قابل طرح است؛ یکی خود انسان شناسی است (عرض کردم، یکی از دلالت های معرفتی انسان شناسی است که در آن پنج دلالتی که در اندیشه سیاسی عرض کردم که به تعبیر امروزی مبانی نظری است به یک معنا) ایشان در باب انسان یا در انسان شناسی که بحث می کنند شاخص انسان را اندیشه ورز بودن می دانند، البته این حرف جدیدی نیست اما نکته مهم این است که ایشان شاخص اندیشه ورزی یا وقتی نشان یا نشانه یا استدلال برای این قضیه می خواهند بیاورند، به همان آیه ای که عرض کردم ارجاع می دهند یعنی یادگیری اسماء را.
ایشان یک جا که در ارتباط با رابطه عقل و وحی این جمله را دارند: «که ما می گوییم: کل ما حکم به العقل، حکم به الشرع و …» اصلا بین دین و وحی با عقل ناسازگاری وجود ندارد – این همان سنت است که عرض کردم که بین این دو رابطه همسازی می بیند، هر دو با هم آشتیند، که بعد توضیح می دهم-. اما نکته مهم این است تا در انسان شناسی- این یک اصل است که ایشان به آن قائل است که وقتی به انسان شناسی می رسند، اندیشه ورز بودن انسان را شاخص انسان می دانند – اما اضافه می کنند در توضیح اندیشه ورز بودن نکته مهم این است که در توضیح اندیشه ورز بودن انسان – و آن هم نه یک بار بلکه در جاهای مختلف به طور مکرر- به این آیه و این مقوله یعنی اسماء و یادگیری اسماء ارجاع می دهند.
ایشان می گویند که اسماء معلومات است. در واقع اسماء در باب این آیه خوب، حالا تفاسیر و بحثها بسیار بوده و هست، ما وارد آنها نمی شویم و از جهاتی این تعبیر و این بحث در باب اسماء، مشابه بحث های دیگر هم هست، اما هیچ کجا -لااقل تا جایی که در واقع اهل فن قائل هستند- چنین بحثی قبلا و حالا بعد از ایشان در جایی نشده است به این معنی که، به این شکل این بحث یادگیری اسماء و مقوله اسماء را ایشان مطرح کرده اند. پس اسماء معلومات است. به آدم نام هایی را یاد داد خداوند، چه نام هایی یاد داد؟ اسماء هرچه می خواهد باشد، هر چه هست، یک مقدار آگاهی خدا به انسان داده است – یعنی دقیقا این همانی بین اسماء و آگاهی- ، اسماء را ما به معنی اعمش، زبان می شناسیم، یعنی اسماء در اینکه جنس زبانی دارند بحثی نیست، هیچ کس مجادله ای در این باب ندارد، که منظور از اسماء هر چه باشد در مفاهیم که در خود قرآن واژه کلمه چگونه استفاده می شود، اراده خداوند با کلمه پیوند می خورد یا «قال کن فیکون» یعنی سخن خداوند در هستی است. این وجه دیگری از همین بحث است که فعلا ما وارد آن نمی شویم ولی نکته مهم اینجاست یعنی سخن خداوند فقط بیان نیست همانطوری که زبان فقط بیان نیست، و اینجا ایشان دارند به این موضوع اشاره می کنند -که کاملا بدیع بوده و حتی تا به امروز تمام بحث ما در همین باب است و نتایجی که از آن می گیریم. – اسماء معلومات است، به آدم نام هایی را یاد داد، چه نام هایی یاد داد؟ اسماء هر چه می خواهد باشد، هرچه هست، یک مقدار آگاهی خدا به انسان داده است، و این آگاهی، آگاهی گسترده ای است که حتی فرشتگان از این همه آگاه بودن انسان در شگفت می شوند، پس یک آگاهی گسترده ای است. بحث اسماء را به این معنی ایشان می بینند .
حالا در همین ارتباط و همان بحث اندیشه ورز بودن را با اسماء که مرتبط می کند، با این معنایی که از اسماء ایشان در نظر دارد، این را می فرمایند که خدا، به انسان نام ها را یاد داد، همه این نام ها را به یاد آدم داد، پس، آدم از نظر برخورداری از علم و آگاهی، حسابش از حساب موجودات دیگر جداست، یعنی این شاخص موجودیت و هویت انسانی یا وجه ممیزه انسان از دیگر موجودات، علم و آگاهی است، حالا شاخص علم و آگاهی چیست، یادگیری اسماء. اسماء به همان معنی که باز تعریف کردم. بنابراین، با توجه به این مباحث، البته باز همین بحث را در جاهای دیگر، مثلا در جایی که در مورد آزادی صحبت می کنند ایشان، باز همین مباحث را و باز اشاره و ارجاع به همین آیه و همین مقوله و بحث یادگیری اسماء به همین ترتیب بحث را ادامه می دهند یعنی در عدالتهای هنجاری که از ارکان اندیشه های سیاسی است و ایشان بحث آزادی را به عنوان یک مقوله مطرح می کنند، مجدد باز به همین بحث برمی گردند و درنهایت این پیوند بین زبان و اینکه خداوند زبان را به انسان عطا کرد و این همانا تفکر و آگاهی و علم و … در رابطه با اسماء است. حالا در همین رابطه عرض بکنم نکته ای که قابل توجه هست و درواقع دنبال کردن این بحث و به یک معنا آنچه که توجه را جلب کرد برای ما در این بحث، بحثی است که الان در حوزه تفکر بسیار جدی است و آن هم رابطه تفکر و زبان است، البته به یک معنا برجسته ترین و شاخص ترین متفکری که این بحث را مطرح کرده است هایدگر است، حالا دیگران هم به شکل های مختلف اشاراتی به آن داشته اند. از دیدگاه هایدگر فیلسوف معروف – در نهایت اگر عصاره بحث را بخواهیم بدانیم این است که زبان اولا فقط چیزی نیست که ما در بیان به کار می بریم، دوما این تصور که زبان ابزار تفکر است، درست نیست. بالعکس، تفکر تابع امتداد زبان است، یعنی زبان مقدم بر تفکر است، مقدم بر تعقل است، حالا تعقل باز وجهی برایش قائل باشیم، تفکر، تعقل، تأمل، و درواقع آنچه که داریم.
بنابراین، این موضوع بسیار جدی است و از مسائل بسیار جدی یعنی چالش های بسیار جدی در حوزه تفکر کل میراث فکری در غرب به یک معنا تحت الشعاع این بحث قرار گرفته، البته آقای دکتر سید محمدرضا بهشتی اینجا تشریف دارند ایشان در این حوزه صاحب نظرند منتهی در این رابطه در حوزه اندیشه سیاسی هم رابطه زبان و اندیشه سیاسی بحث بسیار جدی است، از آن مسیر وقتی که آثار شهید بهشتی را می خواندم – سخنرانی ها و بحثها- وقتی که این بحث را دیدم، کاملا هم تعجب برانگیز بود، هم قابل تأمل و این بحث در امتداد همان مواجهه است که دنبال شد یعنی بخشهای تفکر و زبان و رابطه شان و تعیین کنندگی زبان از یک طرف و بخش تفکر سیاسی از طرف دیگر و اینکه این بحث قطعا در زمان خودش و همچنان تا امروز بحث جدید است و بحث جاری است و بحث اساسی است و تضمنات اینکه آیا فکر، زبان را به اختیار می گیرد یا تعقل زبان را به اختیار می گیرد، یا بالعکس، فوق العاده تعیین کننده است، در ساحات و ابعاد عملی و بنیادین و جدی زندگی- نون شب به این معنا- یعنی بحث معیشت، زندگی، دنیا، آخرت، فوق العاده می تواند تحت تأثیر این قضیه قرار بگیرد؛ به این معنا که اتفاقا از مصائب عمده بشر لااقل در دنیای مدرن همین بالعکس دیدن رابطه است یعنی زبان را به تصرف درآوردن و استفاده ابزاری کردن و عقل مدرن و عقل ابزاری و بحث تکنولوژی و بحث تسلط و بحث برتری طلبی، غلبه و استیلا و غیره از آنجایی که تعقل را قائم به خود قائل شده است و بعد براساس آن دستگاه های فکری و بعد امتدادش در تکنولوژی، سامان قدرت، شیوه عمل، اخلاق، هرآنچه که آمده بنابراین زمانی که اصالت و تقدم با ذهن تصور شده، مصائب گوناگونی را بشر تجربه کرده، در حالی که دقیقا آنچه که اصیل و درست است، تقدم با زبان است و اگر درواقع بشر متوجه این قضیه بشود، با توجه به اینکه یک پیوند بسیار جدی و بنیادین مجدد بین زبان و وحی است، وحی زبان قدسی است و این حالا همین بحثی است که درواقع شهید بهشتی به آن اشاره دارد و با توجه به این اهمیت، یعنی اینکه اگر وقوف نسبت به تقدم زبان نسبت به تعقل ذهنی فردی – مهم فردی بودن قضیه هم هست – این است که زبان مال هیچکس نیست زبان به یک تعبیر هدیه ای است که به انسان داده شده است، حالا فیلسوف نمی تواند بگوید که از طرف خداوند، هایدگر نزدیک می شود که بگوید ولی نمی گوید چون دارد بحث فلسفی می کند، ولی این هدیه از سوی خداوند است و متن مقدس هم به صراحت این را می گوید و اتفاقا در میان مسیحیان هم متکلمین بحثهایی که دارند همین بحث رابطه زبان و عقل – چون آنها هم بحث عقل و ایمان و اینکه آیا ایمان اصالت و تقدم دارد یا عقل و یا اینکه این دو تا اصلا با هم ناهمسازند، اینها هم این درگیری ها را با هم داشتند – و اینجا شهید بهشتی در این رابطه یعنی همسازی آن همسازی عقل و وحی بود که در آن سنت فکری گفته شده است ایشان آن را بحث زبان و زبانی دیدن یک قوام جدی بخشیده است. بنابراین، براساس این مباحث – البته نقل قول ها را محدود عرض کردم که از محدوده زمان خارج نشویم – نتیجه گیری که می شود کرد و اینکه اول نتایجی از بحث خود شهید بهشتی و بعد یک نتیجه گیری دیگر هم خواهیم داشت که براساس بحث های صریح شهید بهشتی در این زمینه است.
بنابراین، یکی اندیشه ورز بودن انسان در اخلاق یعنی حکمت عملی به صورت انتخاب خیر، انتخاب درست، عمل درست، و در اندیشه سیاسی به صورت آزادی و در قالب بحث آزادی، شهید بهشتی برای شاهد و دلیل آوردن در مورد ماهیت و جایگاه عقل و اندیشه از زوایای گوناگون به یادگیری زبان اشاره دارد. البته خود این اصل از متن مقدس قرآن کریم و آیه مورد اشاره درباره آموختن اسماء به انسان، برآمده است. ایشان این کار را دقیقا هم در شناخت شناسی و هم در بحث عقل عملی انجام می دهند. نکته این است که ایشان به سه صورت به طور همزمان بین عقل و وحی پیوند برقرار کرده است. اول اینکه، عقل را عطیه الهی به انسان می داند همانگونه که در بحث چیستی وحی نیز آن را هدیه الهی به انسان می داند، دوم اینکه، عقل را مانند وحی زبانی می داند – یعنی یکی از مقولاتی که حکیم سنایی مکرر، به آن اشاره و درباره اش بحث جدی دارد همان بحث قال کن فیکون هست و رابطه این قال و آن بحث کلمه و همچنین بحثهای خاص خودشان را دارند ولی از همین جنس اند، یکی هم سهروردی در آواز پر جبرئیل است که آنجا هم بحث بسیار جالبی در قالبی که خاص خودش هست در پیچیدگی هایش مطرح می کند یعنی سهروردی نفخت فیه من روحی را با همین بحث اسماء مرتبط می بیند یعنی آن روحی که خداوند در انسان دمیده با بحث زبان مرتبط دیده شده است و مولوی هم در جاهای خاصی هم در فیه مافیه و در مثنوی هم تا جایی که می دانیم به ابعادی از این مسئله پرداخته است، یعنی رابطه زبان با عقل منتهی هیچکدام به این صراحت که شهید بهشتی می پردازد شاید نبوده باشد یا لااقل بروز و مطرح کردنش در این باب- سوم اینکه، مرجع ایشان برای نشان دادن اندیشه ورزی انسان خود وحی است یعنی خود متن مقدس توسط انسان به قوه عقل و ادراک فهمیده می شود، به عبارت دیگر، خداوند دو هدیه زبانی به انسان داده است، یکی در خدمت انسان، که عقل را با یاد دادن اسماء هدیه کرده است و یکی هم وحی را به صورت عالی ترین شکل و محتوای زبانی که معجزه است به انسان هدیه کرده است.
بنابراین در مجموع می توان در نسبت وحی و عقل و وحی باعقل و نقل اهمیت زبان را از چند جهت دید. با زبان انسان موجودی اندیشه ورز و دارای عقل و آگاهی شده است و موجودی متمایز یعنی شاخص انسان بودن همین است. دوم اینکه رابطه انسان با خداوند هم از همین طریق است یعنی بحث ایمان یا بحث عقل باشد از طریق همین زبان است که چه در قالب وحی باشد که خداوند با انسان رابطه برقرار می کند یا بالعکس که انسان اگر تعقل کند یا اگر با متن رابطه برقرار بکند همان وجه زبانی است که تعیین کننده است، و سوم اینکه به یمن آگاهی که از طریق یادگیری اسماء کسب کرده است انسان، جانشین خداوند می شود – و این یکی از مواردی است که شهید بهشتی مکرر و شفاف و بدون تردید به آن اشاره می کند یعنی خلیفه الهی را در امتداد یادگیری اسماء می آورند – چهارم اینکه انسان به همین جهت موجودی انتخابگر و سرنوشت ساز است و بحث آزادی هم در همین رابطه است- مبتنی بر بحث زبان است-.
نتیجه ای که شاید بشود گفت براساس این مباحث می شود گرفت، کاملا با ابتنای به بحث شهید بهشتی این است که در مجادله عقل و نقل گریزی از این نیست – این را که عرض می کنم نتیجه گیری است که شده است از قول شهید بهشتی نیست– عقل در عقلانیتش به همان میزان زبانی است، که نقل در زبانی بودنش عقلانی است، اگر عقل را به همان معنا زبانی بدانیم.
شاید بتوان گفت این دو، دو مرتبه یا دو صورت از توانش زبانی انسانند که خداوند با اعطای آن به انسان و انسان شدن آدمی در تمایز از دیگر موجودات، به وی امکان شدن آنچه می تواند باشد را داده است. وحی که خود والاترین شکل ممکن برای زبان است، تمهیدگر این امکان است. البته به مرتبه سومی که در شعر متجلی است نیز باید اشاره کرد. لذا عرفان يا وصل می توانند در کنار قرآن یا نقل و قرآن يا عقل قرار گیرد. در همینجا لازم به توضیح است که آنچه به عنوان چرخش زبانی در نیم قرن اخير اندیشه جوانان را به طور بنیادین از خود متأثر كرده است در زمان طرح مسئله مورد اشاره از سوی شهید بهشتی هيچ نشانه اي نيست كه تأثيري بر آراي ايشان داشته باشند- يعني اصالت اين ايده را با تأکید مطرح ميكنم.-
نكته اين است كه چرخش زماني كه اكنون كاملا تسلط پيدا كرده راهگشا به مسيرهاي جديدي از جمله شايد مهمتر از همه گذار از سكولاريسم است. ميدانيم كه سكولارترين انديشمند غرب يعني هابر ماس به صراحت سخن از پساسكولاريسم به میان آورده یا نوید آن را ميدهد و ايشان هم از متفکرینی است که زبان را مقدم می داند و ارادت خاصی دارد در يك سنت فكري. بنابراين نتيجهاي كه از كل اين بحث ميشود گرفت دوقطبي يا دوگانگي عقل و نقل اصيل نيست. درواقع ما از یک جنس و دو فصل داریم صحبت می کنیم. عقل و نقل دو فصل از جنسند که آن زبان است. بنابراین، این تقابل حقيقي نيست بلكه تقابلي است كه ايجاد شده است. بنابر این، پیوند بین عقل و نقل، عقل و وحی، عقل و ایمان، موجودی است که قابل تأمل است. بنابراین، در آن دستگاه معرفتی، یا دلالتهای معرفتی که شهید بهشتی داشته است و به تبع آن دلالتهای هنجاری و جایگاه آن در اندیشه های سیاسی بسیار تعیین کننده است و کاربرد آن می تواند بسیار بااهمیت باشد. این رابطه عقل و نقل به نحوی دیده شده که این دوگانگی و تقابل را نفی می کند و متضمن مباحثی است که بحث بر سر انتخاب بین این دو نیست. موضوع اصالت بین این یا آن نیست. به یک معنا این دو به همان معنا که ایشان گفته بودند که این دو با هم آشتی دارند این به یک معنا استدلال بنیادین برای آن آشتی است یعنی زبان یک بار در نقل امتداد پیدا می کند، یک بار در عقل امتداد پیدا می کند و می شود آنها را به صورت مرتبه ای دید و در این رابطه کاربردها و تضمنات خاص خود را دارد. از اینکه توجه کردید متشکرم و عذرخواهی می کنم. صلوات
دکتر فرشاد مومنی
از برادر ارجمندم جناب آقای دکتر منوچهری سپاسگزارم. مثل همیشه نتیجه زحمات ایشان برای همه ما آموزنده و الهام بخش است. آقای دکتر منوچهری روی مسئله مبناداری شهید بهشتی در اندیشه ورزی صحبت کردند که فکر می کنم می تواند موضوع یک نشست ویژه ای باشد که آموزندگی های بسیار زیادی برای همه ما خواهد داشت. و می تواند منشأ ارتقای سطح اندیشه ورزی در کشورمان هم باشد. همچنین ایشان از پیشگامی آیت الله شهید دکتر بهشتی در عرضه رویکردهای خاصی به اندیشه سیاسی نام بردند که حقیقتا برای من بسیار جالب است از این بابت که تا آنجا که اطلاع دارم آیت الله شهید دکتر بهشتی شاید اولین یا شاید در زمره اولین آثار مکتوبی که از خود به یادگار گذاشتند بحثشان را از مسئله حکومت در اسلام آغاز کردند و دوستانی که اوضاع و احوال دهه 1350 ایران را درک کرده اند، می دانند که به همین اعتبار و با استفاده از نظریه سیستمی ایشان مسئله فهم اسلام به مثابه یک نظام حیات جمعی را برجسته کردند که این مددکار بسیاری از اندیشه ورزان مسلمان در دهه 1350 بود هنگامی که با انتقادهای موضعی و جزئی درباره حاشیه های مختلف تمدن اسلامی روبرو می شدند و انصافا راهگشایی های این رویکردی که شهید بهشتی به روی اندیشه اسلامی باز کردند شاید جزو برجسته ترین خدمات ایشان در این زمان بود. آقا محمد رضا فرزند برومند آیت الله شهید دکتر بهشتی حتما خاطرشان هست که به خصوص وقتی که ایشان به صورت غیرمستقیم در جلسات چهارشنبه شبها فرازهایی از بیانیه معروف تغییر مواضع را می خواندند و نقد می کردند با آمیزه ای از این مبناداری و نگرش سیستمی چقدر کمک کردند به بازگشت اعتماد به نفس بین دانشجوهای مسلمان. سپاسگزارم از دکتر منوچهری در اینجا می خواهم از برادر بسیار ارجمندم جناب آقای دکتر الویری دعوت کنم که تشریف بیاورند. آقای دکتر الویری در سالهای اولیه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و شکل گیری جمهوری اسلامی و حزب جمهوری اسلامی این توفیق را داشتند که مسئولیتی در بخش دانش آموزی حزب جمهوری اسلامی داشته باشند و علاوه بر صلاحیت های علمی این توفیق را هم داشتند که از نزدیک محضر شهید بهشتی را درک بکنند و برای من حتما توفیقی است که خداوند نصیب کرده که بتوانیم از فرمایشات ایشان هم استفاده بکنیم . با ذکر صلوات به استقبال فرمایشات جناب آقای دکتر محسن الویری می رویم. صلوات
حجت الاسلام دکتر محسن الویری
بسم …. خداوند متعال را سپاسگزارم که در این ماه سرشار از معنویت، ماه شعبان و در یک بازه زمانی بین میلاد چند تن از خاندان مطهر پیامبر و میلاد منجی بزرگ بشریت، توفیق حضور در این جلسه را به بنده ارزانی داشت جلسه ای که برای بزرگداشت اندیشمندی بزرگ برپا شده، کسی که اندیشه های بلندش زاده فهمی ژرف از دین بود و سرآغاز حرکتی امید بخش برای بازفهمی همه آموزه های اسلامی.
تقدیم به روح بلندش صلواتی عنایت بفرمایید.
من در همین ابتدا وظیفه خودم می دانم از همه دست اندرکاران عزیز موسسه مطالعات دین و اقتصاد که فرصتی را برای سخن گفتن درباره چنین شخصیتی فراهم کرده اند از عمق جان تشکر کنم، به ویژه از سرور ارجمندم جناب آقای دکتر مومنی.
دو رساله کم حجم از شهید بهشتی درباره ابعاد مختلف پژوهش های اسلامی باقی مانده که این دو در بخش دوم کتاب «بازشناسی یک اندیشه» از صفحه 63 تا 103 این کتاب با این دو عنوانی که عرض می کنم به چاپ رسیده. رساله اول عنوانش طرح علمی موسسه تحقیقاتی مسائل اسلامی و عنوان رساله دوم طرح کوششی تازه در راه شناخت تحقیقی اسلام است.
البته در فهرست این کتاب به همین صورت این دو رساله آمده است ولی صفحه بندی داخل کتاب به گونه ای است که گویی سه رساله مستقل از هم بوده و یک رساله دیگری با عنوان طرح علمی موسسه تحقیقاتی هم که از صفحه 77 تا 87 این کتاب هم آمده در داخل صفحه بندی کتاب به مثابه یک رساله مستقل آمده که این دقتی را نیاز دارد که اگر دو رساله هستند باید صفحه بندی داخل کتاب اصلاح بشود و اگر سه رساله هستند عنوان این رساله میانی در فهرست مطالب هم باید بیاید. به نظر می رسد این طرح علمی موسسه تحقیقاتی در ادامه همان طرح علمی موسسه تحقیقاتی مسائل اسلامی آمده باشد و آنها جمعا دو رساله باشد و این یک بررسی بیشتر و دقیق تر نیز می خواهد.
وقتی که وظیفه صحبت در این جلسه را به حقیر پیشنهاد کردند و بنده با عمق جان و با نهایت مسرت به عنوان یک وظیفه و ادای دین به محضر شهید بهشتی از آن استقبال کردم که این کار را انجام بدم، در ذهنم بود که درباره منطق تقسیم بندی مسائل علمی که ایشان در این رساله پیشنهاد کرده اند چند نکته ای را تقدیم عزیزان بکنم. خوب ذهنیت ما به حدود شاید سی سال پیش برمی گشت که نخستین بار مستقلا آن جزوه را دیده بودم و به خاطرم بود که ایشان یک منطق قابل توجهی را برای مسائل پژوهشی در حیطه اندیشه اسلامی پیشنهاد دارند وقتی که مجددا آن را مرور کردم تا جمله هایی را انتخاب بکنم مانند کسی که وارد گنجینه تاریخی و موزه ای می شود و در همان بدو ورود محو زیبایی های سر در ورودی آن مجموعه می شود و عمده وقتش را همانجا صرف می کند، و دیگه نمی رسد به داخل موزه برود، محو نکات قابل توجه و قابل تأملی شدم که در این دو رساله کم حجم آمده است، در یک نگاه کلی محورهایی که در این دو جزوه درباره مسائل پژوهشی آمده است شاید به حدود 17، 18 مورد بر می گردد. نه همه مباحثش، مرادم این است که نکاتی که حرفی تازه دارد، نکته ای قابل توجه دارد، دوستان اطلاع دارند که از نظر شخصی یکی از حیطه های درس و بحث هایمان همان روش تحقیق در تاریخ است بنابراین، از جایگاه یک پژوهشگر این حوزه، به خودم اجازه می دهم این حرف را بزنم که نکات تازه نه لزوما در تمام این موارد ایشان بحثی مستوفی و دقیق و مبسوط را مطرح کردند، خیر، بر این ادعا نیستم، اما دفاع می کنم از این حرف که در این هفده موردی که ذکر خواهم کرد در هر کدام یک نکته لطیف و ظریف و قابل توجهی دارند که انصافا قابل عنایت بود – من اجازه می خواهم خیلی سریع اینها را مرور کنم ولی یکی از اینها را که در واقع بند هجدهم می شود انتخاب کردم و چند جمله ای با آن عرایضم را پی بگیرم. درباره کارآمدی یک فعالیت پژوهشی ایشان نکات فوق العاده زیبا و قابل توجهی دارند، در باره کار گروهی در فعالیت های پژوهشی نکات ظریفی را مطرح کرده اند. درباره رابطه تحقیق و تبلیغ منظور تحقیق دینی و تبلیغ دینی که به گونه ای و به تعبیر مصرح خودشان که برمی گردد به همان بحث تحقیق و توسعه ای که در سازمانها، شرکتها، کارخانجات، و نهادهای علمی وجود دارد، رابطه تحقیق و تبلیغ و ضرورت ابتنای تبلیغ دینی بر تحقیق علمی یکی دیگر از این نکات است. حیطه ها و قلمروهای تحقیق یکی دیگر از این محورها ست. مولفه هایی که موثر هستند در به دست آوردن یک نگاه جامع در یک نگاه کلان نگر که مقدم بر فعالیتهای خرد پژوهشی است محور دیگری است که نکته های ظریفی در این رساله ها در این باره وجود دارد. تأثیر تعیین کننده مشاهدات میدانی در شکل گیری تصور درست از موضوع تحقیق، جایگاه گفتگو در مراحل پژوهش، مراحل و گامهای تربیت پژوهشگران، تقسیم بندی علوم و نکته فوق العاده قابل توجهی که ایشان برای تقسیم بندی علوم دارند – تقسیم بندی علوم اسلامی منظورم هست در تمام اینها از مباحث اسلامی داریم صحبت می کنیم. یک تقسیم بندی سنتی ما داریم در مورد تقسیم بندی علوم، که علوم را به دو دسته علوم اصیل و علوم دخیل تقسیم می کنیم. علومی که خاستگاه درون دینی دارند و علومی که خاستگاه برون دینی دارند در گستره تمدن اسلامی مثلا دانشی مثل تفسیر قرآن قطعا یک علم درون دینی است اما دانش پزشکی علم درون دینی نیست پیش از اسلام هم دانش پزشکی وجود داشته است، مسلمان ها در این وادی کارهایی کرده اند. ایشان یک تقسیم بندی ثلاثی (تقسیم بندی سه گانه) برای علوم دارند که قابل توجه است. مسئله جسارت معطوف به اخلاق در کارهای تحقیقاتی اینکه در کارهای پیشینیان نباید ماند اما عبور از کارهای پیشینیان مطلقا به مفهوم و به مثابه بداخلاقی کردن نسبت به ارزش علمی کارهای پیشینیان نیست. زمینه های اجتماعی فعالیت های پژوهشی، جایگاه تاریخی نگری در تحقیقات کلامی و فقهی، – برای حقیر که طلبه تاریخ هستم فوق العاده این نکته ها قابل توجه بود – این جمله را عنایت بفرمایید می گویند که برای شناخت تحقیقی مفاد وحی تنها از روش تحقیق تاریخی به اصطلاح معروف می توان استفاده کرد – این حکم عمومی که صادر می کنند که برای شناخت و تحقیق در مفاد وحی تنها از روش تحقیق تاریخی باید استفاده کرد با توضیحی که البته قبل و بعدش می دهند نکته فوق العاده مهمی است – ظرافتهایی که در تعریف پاره ای از مصطلحات رایج دارند مثلا در باب تعریف سنت همه ما در ذهنمان هست که سنت وقتی می گویم یعنی قول و فعل و تقریر معصوم (ع) این به عنوان سکه رایج. پاره ای از اصولییون ما مثل مرحوم شهید صدر وقتی که در مباحث اصول از سنت صحبت می کنند بابی را اختصاص داده اند که کدام قسمتِ سنت ، حجت است، – به خصوص در باب فعل معصوم-، آیا همه افعال معصوم (ع) برای ما حجیت دارد؟ طبیعتا پاسخ بدوی اولیه و ارتکازی همه ما این باشد که خیر یا بله همه چیز حجیت دارد. اما همه کسانی هم که این حرف را می زنند اگر از ایشان بپرسیم که مثلا پیامبر در مدینه زندگی می کردند آیا زندگی پیامبر در مدینه حجیت دارد؟ و همه باید در مدینه زندگی کنند؟ هیچکس این حرف را نمی زند، خوب او می گوید اینها منظور نیست. اگر پیامبر همسری به نام خدیجه (س) داشتند، هیچکس نمی گوید که هر که می خواهد ازدواج بکند باید نام همسرش را به تأسی از پیامبر مثلا بهتر است این نام را انتخاب کند. این به ذهن هیچکس خطور نمی کند. پس این اطلاق حجیت رفتار معصوم قیدهای درونی روشنی دارد که در کتاب اصول اغلب هم بحث نکردند بعضی از اصولیون بحث کردند. یا در کتابهای فقهی بعضی از فقها در یک مباحثی گفتند که مثلا حالا من خصائص النبی، این ویژگی از خصائص پیامبر و حکم فقهی است اما برای همه نیست مثل وجوب نماز شب که حکم شرعی است خطابش هم عام است در قرآن، اما ویژه پیامبر بوده و وجوب بر همه ندارد، استحباب دارد. اما ایشان این قید را در تعریف داخل کرده اند، می گویند که وقتی از معصوم و سنت سخن می گویند، می فرمایند که سنت به آن قسمت از گفتار و عمل پیغمبر گفته می شود که به حکم قرآن پیروی از آن برای مسلمانان لازم بوده است. – این خیلی باریک بینی می خواهد، خیلی دقت می خواهد که این قید مهم در تعریف داخل بشود – در تعریف علم اصول باز هم به همین ترتیب، وقتی که ایشان این جمله را می گویند؛ اصولا بحث درباره روش تحقیق درباره اسلام را درحقیقت می توان موضوع علم اصول دانست. ما همه می گوییم اگر موضوع علم فقه افعال مکلفین هست موضوع علم اصول روش کشف افعال مکلفین هست. اما ایشان میگوید روش تحقیق درباره اسلام.- اگر این جمله در مقام بیان بوده باشد، اگر سهو نگارش و مطبعی و اشکالات حروفچینی نباشد، جمله ایشان واقعا جمله ایشان باشد در مورد این جمله مباحث بسیار زیادی می توان گفت چه در تبیینش و چه در مقام شاید نقدهایی هم بشود به این جمله زد و دیدگاه متفاوتی هم بتوان مطرح کرد اما این که این سخن در کجا قرار می گیرد فوق العاده مهم است – یا مثلا در باب خود دین که صحبت می کنند اشاره کردند عزیزان ایشان در زمره نخستین کسانی هست که اسلام را به عنوان یک نظام جامع مطرح کرده اند اما این عبارت را عنایت بفرمایید می گویند که اسلام به صورت یک نظام عقیده و عمل که به پرسشهای انسان در همه مسائل عملی و در بخشی از مسائل نظری که به آغاز و انجام جهان و تبیین کلی خلقت مربوط است پاسخهای روشن می دهد. فوق العاده این حرف مهم است براساس این جمله باز هم با این شرط که در صحت صدور این جمله شک نکنیم که قرائنش نشان می دهد که جمله خود ایشان هست ولی حالا یک وقت معلوم بشود که در جمله و یا نگارش مشکلی پیش اومده این بحث دیگری است ولی اگر ما باشیم و این جمله ایشان وقتی که اسلام را تعریف می کنند اسلام نظام جامع عملی هست، این به لحاظ معرفتی نفی کامل سکولاریزم است، اما به لحاظ نظام علمی و اندیشگی دین را متولی پاسخگویی به همه پرسشهای انسان نمی دانند. در کنار دین اعتباری برای عنصر دیگر به نام عقل – که در سخنان آقای دکتر منوچهری هم شاید این قسمت را بشود برداشت کرد هست و رابطه قید مزبور این دو چگونه هست؟ این بحث دیگری است – اما آن را هم به رسمیت می شناسند، می گویند دین متولی پاسخگویی به بخشی از مسائل نظری است که هم به مبدأ و معاد بر می گردد. باز این جمله در مقام تبیینش یک کتاب در این باره می توان نوشت و دیدگاه های متفاوت را می توان ذکر کرد و بگوییم این جمله در این جغرافیای پژوهش در این مورد، در این بحث، در جغرافیای دیدگاه ها در باره کارکردهای دین و انتظارات بشر از دین این جمله در کجا قرار می گیرد. اینها همه در همین دو رساله کم حجم وجود داشت. درباره تأثیر کلان فهمی دین در شناخت احکام و معارف که اجازه می خواهم به واسطه وسعت خارق العاده اش فعلا از آن درگذرم. درباره پژوهش و اخلاق پژوهشی که بی اخلاقی ها در این زمینه بیداد می کند از زیبایی این دو رساله و اما یکی از نکاتی که در اینجا وجود دارد و تتمه عرایضم را به او اختصاص بدهم، این است که درباره اینکه کارهای پژوهشی باید معطوف به یک نیاز مشخص باشند. تقریبا در همه کتابهای روش تحقیق، چه در مسائل تاریخی، چه تحقیقات علوم اجتماعی، چه مانند اینها، آنجایی که از ویژگی های موضوع خوب سخن به میان می آید، یک بحثهای معمولا مفصلی درباره اینکه موضوع تحقیق و پرسش تحقیق باید معطوف به یک نیاز مشخص اجتماعی باشد. ایشان هم در این باره به صراحت این رو مطرح می کنند، و عملا گاه به صراحت، گاه به مقدمه بحث این را می پرورانند که کسی که می خواهد کار تبلیغ دینی کند باید این تبلیغش مبتنی بر یک تحقیق باشد. و به همان ترتیب که در مقام تبلیغ دینی باید بدانیم چه می گوییم، به چه کسی می گوییم و چگونه باید بگوییم، این پرسش که در مرحله تبلیغ مطرح است، تسری پیدا می کند به مرحله تحقیق، و در مقام تحقیق شرط اولیه مبلغ را این می دانند که به این موضوع توجه داشته باشد. بسیار جالب است که ایشان در این طرح سه گام برای تربیت محققان ترسیم کرده اند. ایشان می گویند: طرح موجود به منظور تربیت محققان اسلامی سه مرحله ای انتخاب شده است در طراحی موسسه پژوهشی که می خواهد درباره مسائل اسلامی تحقیق بکند. گام اول، تربیت پژوهشگر، -و برای تربیت پژوهشگر ایشان سه گام در نظر گرفتند – در مرحله اول محققین انتخاب شده اطلاعات علمی مقدماتی لازم را در زمینه های لازم کسب نماید و با تماس های حضوری از عواید و آرای دیگران آگاه می شود. مرحله دوم (مرحله مسافرت) محققان با سفر کردن به کشورهای مختلف و آشنایی با موسسات تحقیقاتی و فعالیتهای اسلامی جهان بینی وسیع تری کسب می کنند و در مرحله سوم کار مطالعه و تحقیق را شروع خواهند کرد، که به صراحت گفته اند مرحله کار و تحقیق. ایشان در جای دیگری این را بیشتر توضیح می دهند و ایشان برای مرحله اول (مرحله آمادگی) چهار گام پیشنهاد کرده اند که گام سوم از این چهار مرحله این است، «شرکت در کارگاه های آرا و عقاید تا اینکه محققان با عقاید مختلف و جهان بینی های گوناگون به طور عینی آشنا شوند». اینکه پژوهشگری در کنج منزل بنشیند و بخواهد پاسخگوی همه نیازهای مثلا نسل تشنه معارف کنونی باشد و حاضر نشود پا از منزل بیرون بگذارد، به گونه ای سوال را فهم می کند و به گونه ای به این سوال جواب می دهد و آن کسی که به طور عینی بفهمد که سوال چیست به گونه ای دیگر به این سوال پاسخ خواهد داد. برای تشکیل این کارگاه ها، صاحبان عقاید و مسلک های گوناگون، از اینها دعوت به عمل خواهد آمد تا خود صاحبان افکار مختلف نه اینکه من گزارش بدهم که فکر مخالف من چیست و بخواهم نقد بکنم خود آنها بیایند تا با شرکت خود در جلسات مشترک گروه تحقیق، اعضای گروه را به نحوه تفکر خود آشنا سازند. برای مثال از جوان هیپی دعوت شود – فضای دهه های 40 و 50 که ظاهرا در جزوه دوم گفتند سال 49 گفته شده که تاریخ جزوه اول معلوم نیست – در آن فضا، برای مثال از جوان هیپی دعوت شود تا برای گروه صحبت کند تماس عینی با این افراد و نفس صحبت و مکالمه می تواند گروه را با جهان بینی او آشنا سازد به همین ترتیب از صاحبان ادیان مختلف، مکتبهای فلسفی مختلف و قشرهای مختلف اجتماع می توان به طور عینی استفاده کرد تا با جهان بینی ها آشنا شد. نحوه استفاده از کارگاه باید طوری باشد که کارگاه به صورت مجلس بحث و جدل در نیاید. شاید آنجایی که از گفتگو در پژوهش صحبت می شد برداشت اولیه خود من هم این بود که شاید در ذهن عزیزان این نکته نیز نقش بست که از همان گام اول باید گفتگو کرد، فضای گفتگو را باید باز کرد اما بسیار زیباست که باز عنایت بفرمایید، ایشان می فرمایند در مرحله آشنایی با شکل مخالف نباید گفتگو کرد باید گوش کرد . نحوه استفاده از کارگاه باید طوری باشد که کارگاه به صورت مجلس بحث و گفتگو و جدل در نیاید بلکه صرفا گوش دادن با تمام وجود باشد تا حداکثر رابطه بین گوینده و شنونده برقرار گردد و شنوندگان بتوانند شخصیت گوینده را به طور عمیق مورد مطالعه قرار دهند – بعد اینجا شاید درد دلی می کنند – می گویند، گوش دادن تمرین می خواهد و متأسفانه اغلب ما گوش نمی دهیم بلکه به هنگام صحبت دیگری یا پیش خود می گوییم حرف های او را میدانیم و از نتیجه صحبت او باخبر هستیم و یا به هنگام صحبت او دنبال جواب رد او هستیم و در ذهن خود در تلاش پیدا کردن پاسخ حرف های او هستیم و یا اینکه کلماتی را از حرفهای او انتخاب می کنیم که به صلاح خود ما باشد.
این تجربه شخصی هم برای خود من پیش آمد، در آن دوره ای که مباحث مربوط به قبض و بسط تئوریک شریعت مطرح بود خوب حقیر هم با پاره ای از افکار آقای دکتر سروش صریحا همدلی ندارم شایسته نقد می دانم وجوهی از آن را اما یک بزرگواری در جایی بود یکی دو جلسه پر آب و تاب و با حرارت در این باره صحبت کرد و من احساس کردم در فضا و در چارچوب موضوع حرف نمی زند. رفتم با صراحت پرسیدم که آیا شما خوانده اید دو مقاله ایشان را که اینطور نقد کردید به همین صراحت گفتند که اینها خواندن ندارد اینها معلوم است دیگه شنیدم که چی می گویند دیگه نخواندم.
اینکه ما دعوت بکنیم از کسی که به گونه دیگری می اندیشد، رفتارش باب طبع ما نیست یااحساس می کنم که برخلاف ارزشهاست آن را بخواهم با خودش مستقیم صحبت بکنم بدانم دغدغه اش چیست و بعد بخواهم جواب بدهم به شکلی است و به شکلی که الان دارد پاسخ داده می شود و جوابها برآورنده نیاز نیست به شکل دیگری است.
ایشان در متن مورد اشاره ادامه می دهند: در گوش دادن با تمام وجود باید دل داد و باید به گوینده اعتماد کرد تا تمام وجود خود را در لابلای کلمات خویش ظاهر سازد. با گوش دادن می توان شخصیت و وضع روانی و رازهای گوینده را به خوبی شناخت و این اساس روانکاری است. در هر صورت شرکت در کارگاه های عقاید و گوش دادن ما و درواقع دل دادن ما موجب می شود که محققین به جهان بینی های مختلف آگاهی یافته و قوه همانند شدن را در خود تقویت کنند.
در شناخت موضوع پژوهش، در شناخت موضوع تحقیق، فرد باید به مرحله یک نوع این همانندی (همانند شدن) با موضوع برسد تا بتواند بفهمد. یک درون فهمی عمیق، حالا این تا چه اندازه قابل تحقق است، بحث دیگری است، اما این رویکرد که من بکوشم به عنوان بخشی از کسی که می خواهد سوالی را مطرح کرده و به سوالش می خواهند جواب بدهند، پرسشی که مطرح است و می خواهند به این پرسش پاسخ بدهند به مرحله همانندی برسند انصافا یک رویکرد فوق العاده مهم و شایسته توجهی است.
عرایضم را در همینجا بعد از چند پیشنهاد به پایان خواهم برد با این امید که این مباحث صرفا و صرفا برای اینکه تعظیم شعایری شده باشد، از یک شخصیت ارزشمندی تقدیر شده باشد، فقط از این باب مطرح نمی باشد، البته اگر در همین باب هم گفته بشود، بسیار خوب است ولی نیاز امروز ما فراتر از این است، نیاز امروز و فردای ماست. این رویکرد، یک رویکردی است که اگر موسسات پژوهشی ما، پژوهشگران ما به آن توجه داشته باشند، به یقین تحول قابل توجهی در کارهای پژوهشی رخ خواهد داد. بنابراین سخن گفتن از شهید بهشتی، سخن گفتن از تاریخ نیست، سخن گفتن از گذشته نیست، سخن گفتن از نیاز امروز ما و همه کسانی است که به ارزشهای دینی دل بسته اند و این دلبستگی را دارند.
از حسن تأمل همه عزیزان صمیمانه تشکر می کنم و اینکه با حضورتان درس تواضع به این حقیر دادید باز هم تشکر می کنم . تقدیم به روح بلند شهید بهشتی صلوات دیگری عنایت بفرمایید. صلوات
دکتر فرشاد مومنی
از فرمایشات برادر ارجمندم جناب آقای دکتر الویری سپاسگزارم همانطور که ملاحظه فرمودید طیف متنوعی از مباحثی مطرح شد که انصافا هر کدام از آنها شایسته تأمل بسیار گسترده است و امیدوارم که ما مشمول دعای خیر ایشان باشیم و این توفیق را داشته باشیم که هم با حضور ایشان و البته با همت بقیه دوستان بتوانیم گامی در بسط این ایده ها و آرمان ها برداریم. زمان کوتاه است من فقط در ارتباط با فرمایشات ایشان با اینکه خیلی چیزهای شنیدنی می شود مطرح کرد، به ذکر این نکته بسنده می کنم که وقتی که شورای احیاء آثار شهید بهشتی از روزنامه جمهوری اسلامی به خیابان بلوار منتقل شد، یک بار در خدمت آقا محمدرضا فرزند برومند شهید بهشتی رفتیم به اتاقی که تقریبا شاید نصف این محوطه باشد، که سقف بلندی داشت و دور تا دور این اتاق از زمین تا سقف قفسه های فلزی بود و تمام این قفسه ها پر بود از زونکن های فیش های تحقیقاتی شهید بهشتی. بعد من از آقا محمد رضا پرسیدم که ایشان همه فیشها را خودشان برداشتند؟ ایشان فرمودند: بله. بعد یک نکته ای را گفتند که هیچوقت از ذهنم نرفته، اینکه ایشان از قول آقای بهشتی فرمودند که من تا پیروزی انقلاب اسلامی به ندرت شده سخنرانی کرده باشم، برای اینکه سخنرانی کرده باشم. شاید لفظ حتی یک بار هم از ایشان نقل کردند، و فرمودند که آقای بهشتی به ایشان گفته بودند که هر بار که من جایی سخنرانی کردم این درواقع زمانی بوده که یک پژوهشی به انتها رسیده و من نتایج آن تحقیق را می خواستم عرضه بکنم.
دوستان حتما می دانند که با کمال تأسف طی سالهای اخیر محدودیتها و فشارهایی برای نشر اثار شهید بهشتی پدید آمده، بعد از مدتها خوشبختانه دیروز یکی از آثار جدید ایشان انتشار پیدا کرده که ما از این فرصت خواستیم استفاده ای کنیم برای یک نحوه رونمایی از این اثر، که شاید برای دکتر منوچهری جالب باشد که بخش مهمی از فرمایشاتی که امروز داشتید درباره رابطه علم و عقل و اخلاق و ماجراهایی که به وحی مربوط می شود به تمام در این کتاب هم آمده و برای رونمایی و معرفی این کتاب از برادر ارجمندم جناب آقای دکتر بهشتی تقاضا کردیم که زحمت معرفی این اثر را بکشند. من در اینجا می خواهم از ایشان تقاضا کنم که حتما نکات و ظرایفی از روش و منش و اندیشه های شهید بهشتی را هم با ما در میان بگذارند چون ایشان به تبعیت از سیره والد معظم به نظم هم خیلی قائل هستند برای آرامش ایشان عرض می کنم که جلسه ما به اندازه کافی با تأخیر شروع شده و بنابراین ایشان به این بهانه رویه امساک را در پیش نگیرند. با ذکر یک صلوات به استقبال فرمایشات جناب آقای دکتر بهشتی می رویم. صلوات
آقای دکتر محمدرضا بهشتی
سلام علیکم و رحمه الله. ابتدا تشکر کنیم از دوستان موسسه مطالعات دین و اقتصاد که امسال همانطور که فرمودند بعد از چند سالی این توفیق پیدا شد که در یک جوی دوستانه و صمیمانه بتوانیم با اندیشه ها و آرای مرحوم آیت الله دکتر بهشتی آشنا بشویم. همانطور که آقای دکتر الویری هم فرمودند نه فقط از باب یک بزرگداشت یک نام کسی که هم در تأثیرگذاریش در زندگی فردی و اجتماعی بی تأثیر نباشد اینکه نام های افراد باقی بماند بلکه تلاش برای اینکه بتوانیم با این اندیشه ها بیشتر آشنا بشویم و امیدواریم که بشود این برنامه را ما در سالهای بعد هم این توفیق را بتوانیم پیدا بکنیم یا به مناسبتهای دیگری.
نکته اولی را آقای مومنی اشاره کردند در ارتباط با مصاحبه هایی که به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد شهادت ایشان شده بود و اینکه شناسایی بکنند که افراد تا چه اندازه با یک نامی مثل نام شهید بهشتی آشنا هستند و پاسخهای شنیدنی این مصاحبه، و می خواهم عرض کنم که شاید هم که فرمودند نوع مواجهه ما با افراد، با چهره ها، با بزرگان و حتی با کسانی که در عرصه دینی به عنوان الگوها و اسوه های ملاکی ما به شمار می روند مثل شخص پیامبر و مثل ائمه، شاید این نحوه مواجهه ماست که باعث شده که نام ها مطرح می شوند ولی محتواها به کل مغفول باقی می مانند یک نوع استوره سازی که عادت کردیم به آن، از افراد اسطوره می سازیم چهره هایی که دیگر نمی شود به آنها نزدیک شد، و گویی تافته جدا بافته ای هستند، اگر هم بزرگ هستند برای خودشان بزرگند، دیگر با ما و زندگی ما و اینها نسبتی نمی توانند برقرار کنند، و به نظر من داریم با این طرز رفتار عملا خودمان را محروم می کنیم با این ترتیب با این شیوه برخورد اتفاقا درست از همان نقشی که قرار است اینها ایفا کنند با آنکه از زندگی این افراد ببینم ما برای خودمان چه می توانیم استفاده کنیم محروم می شویم والا صرف نگه داشتن یاد و خاطره اینها کافی نیست برای اینکه بتوانیم نقش جهت دهنده در زندگی ما داشته باشد. به خصوص که معمولا آمیخته با اغراق گویی ها هم هست، می خواهیم بزرگ کنیم افراد را یک چیزهایی را هم می گوییم گاهی وقت ها که اصلا خوب، نمی دانم تا چه اندازه ای این نحوه مواجهه با افراد اصلا باعث می شود که اینها بزرگ بشوند گاهی بعضی وقتها با این حرف ها آنها عملا کوچک می شوند، اتفاقا در این کتاب دو سه تا نکته هست که من به جا می بینم که خدمت دوستان این را اشاره بکنم. این مجال هست که به چند نکته اشاره بکنم و بسنده بکنم و بحثم را بتوانم جمع وجور بکنم، کتاب یک مجموعه است به بحث خاتمیت می پردازد و هم به بحث امامت می پردازد . و در انتها فراتر از آن، یک قدم جلوتر یعنی به مسئله نحوه مواجهه ما با عالمان دینی هم می پردازد. یعنی خاتمیت است و امامت است و یک ورودی به این بحث که در جای دیگری، در یک مجموعه دیگری به تفصیل بیشتری آمده در بحث روحانیت، رهبری و … اگر دوستان دیده باشند آن جلدی که آنجا چاپ شده. مطالب مطرح شده در کتاب پیامبری از نگاهی دیگر نوعی مقدمه برای آن کتاب می باشد.
در بحث خاتمیت، نحوه ورود و خروج بحث خیلی جالب است، داستان بر سر تفسیر آیه معروفی است که تنها آیه ای است در قرآن کریم که به بحث خاتمیت پرداخته است. – ما کان محمد …….- به لحاظ نحوه برخورد با قرآن کریم و به لحاظ روش در تفسیر خیلی جالب است که ما از دور بایستیم و ببینیم کسی مانند شهید بهشتی چکار می کند در مواجهه با این آیه، اولین قدم تلاش برای فهم آیه است در سیاق خود آیه، در خود قرآن دارد شناسایی می کند. مرحوم بهشتی کسی است که در دایره های مختلف معلوماتی دارد، تلاشهایی کرده، شناختهایی دارد، ولی وقتی در مواجهه با قرآن قرار می گیرد، می بینیم چه می کند، می بینیم در درجه اول یک قرآن پژوهی که درون متنی و درون قرآنی دارد نگاه می کند به قرآن و برای ما خیلی آموزنده است، که در مقام مواجهه با قرآن در درجه اول کوشش کنیم قرآن را در درون خودش بفهمیم و درون متنی بفهمیم، بسیار کار جالبی است، اینجا اتفاقا یکی از نکات بارزی که در کتاب پیامبری از نگاهی دیگر جالب توجه است، ایشان یک بحثی مستقل دارد به نام روش برداشت از قرآن این را در آنجا می گوید و اینجا دارد عملا اجرا می کند و از این جهت جالب است که مصداق خوبی است برای بحث روش برداشت از قرآنی که یک فرصت دیگری می خواهد که نوع رویکرد تفسیری ایشان را بتوانیم به آن بپردازیم. ایشان در درجه اول حرفش این است که اگر مسئله طرح خاتمیت پیامبر در قرآن کریم نبود هیچ دلیلی برای اینکه ما بگوییم پیامبر خاتم نبیین است ما نداشتیم. یعنی با همان منطقی که خود پیامبر به عنوان پیامبر پذیرفته می شود، امکان اینکه بعد از آن هم بتواند پیامبری باشد کاملا فراوان است پس اگر نمی بود اینکه در متن وحی و یا آنچه که متصل به وحی است (ایشون هم بحث قرآنی دارد و هم بعضی از احادیث را نقل می کند) اگر نمی بود تصریح به اینکه پیامبر، پیامبر خاتم است، ممکن بود ما بپرسیم که خوب، به چه دلیلی ما او را خاتم نبیین می دانیم.
خیلی جالب است همین نکته ای که ایشان باز می کنند و نحوه برخورد ما با وحی را مورد ارزیابی قرار می دهند. وحی به عنوان سرچشمه مستقل شناخت، شناسایی می شود و پذیرفته می شود و این را دوستانی ممکن است برایشان جالب باشد که بدانند چه نحوه برخوردهای دیگری با وحی صورت می گیرد که در اینجا تأکید بر استقلال، اینکه نه فقط ما با کوشش خودمان، با عقل خودمان با تجربه با عقل می توانیم جلو برویم بلکه منبع مستقلی هم داریم از باب لطف همانطور که فرمودند به نظر من واقعا نه از باب لطف علاوه بر آن چیزی که معمولا به عنوان موهبت معمولی برای انسان ها می توانسته در نظر گرفته شود یک موهبت علاوه بر یک افق جدیدی از ناحیه دیگری دارد با ما حرف زده می شود و عجیب هم هست حرف زده می شود و در منزلهای ما هم هست ولی بسته است این کتاب معمولا. و یا اگر هم باز می کنیم نمی دانم تا چقدر خودمان را مخاطب می دانیم اصلا مخاطب ماییم. در درجه اول ماییم. به هر حال، نحوه مواجهه با وحی در اینجا این است که وحی یک منبع مستقل می خواهد، بنابراین خود این وحی دارد می گوید که تویی که به پیامبر ایمان آوردی به هر دلیلی ایمان آوردی آن سر جای خودش باقی است اگر او را به پیامبری قبول داری حالا او دارد می گوید که ولاکن رسولالله و خاتم النبیین و این قول از منبع وحی است. این یک نکته تمام تا اینجا بعد ایشان می گویند به این معناست که ما حق نداریم بپرسیم خیلی خوب پذیرفتیم یقولون ….. اما حق نداریم بپرسیم که آخه به چه دلیل . یک نکته جالبی که در همان اول بحث این است که فاصله می گیرد با خودش به عنوان نگاه کننده ای به این متن از آن جهت که یک فرد مسلمان است. می گوید اگر این ما بودیم ممکن است کسانی بگویند که آقا می دانید که چیه این جماعت پیامبر خودشان را ممتاز کردند از پیامبران دیگر. و می گویند که آقا تا حالا وحی بود ولی حالا وحی نیست. پیغمبر ما انحصاری است و یک نوع خود برتر بینی، یک نوع امتیازخواهی، است که دارد در نحوه قائل شدن به خاتمیت پیامبر دارد دخیل می شود که ایشان در پاسخ به این هم دارد وارد می شود و بسیار جالب است نحوه ورود و اینکه اصلا ما بتوانیم مجال این را به خودمان بدهیم از منظر کسی که حالا لزوما با ما هم عقیده در این باور نیست از این منظر هم بتوانیم خودمان را تماشا کنیم، این نگاه با فاصله که به نظرم به هیچ وجه منافاتی با نگاه دین دارانه ندارد، بلکه مکمل همدیگر هستند، این را ما عملا در اینجا می بینیم که ایشان دارند به آن می پردازند. بعد ایشان می رود سراغ اینکه آیا یک وجه منطقی عقلی هم می شود به عنوان توجیهی برای پرسش خودمان و توجیهی که ممکن است بعدها بفهمند که نه این توجیه کافی هم نبوده و می تواند تغییر هم بکند اصل را پذیرفتیم به عنوان خاتمیت ما برای خودمان اینطور فهمیدیم و دریافت کردیم و صاف کردیم مسئله را، ایشان می رود به سراغ این مسئله و سعی دارند که در آن باره هم توضیحاتی بدهند.
نکته ای که می خواهم اشاره کنم و در این کتاب می خواهم روی آنها انگشت بگذارم، دو سه تا نکته است که خدمتتان عرض می کنم، این که به عالمان دینی به خصوص به هم لباسهای خودش ایشان دارند توصیه می کنند که اگر از شما اینطور سوالها را کردند، سوالهایی که یک دفعه یک چیزی مثل خاتمیت، یک چیزی مثل وحی، یک چیزی مثل اصل باور به خدا را، یک دفعه تیز یک کسی دارد می پرسد که آقا شما اینها را از کجا آوردید. این چه نحوه باوری است که شما دارید. شما در مقابل این پاسخ هایی که مبنایی است بردبار باشید.
همانطور که آقای الویری هم اشاره فرمودند، اخلاق، اخلاق پژوهش حالا در اینجا اخلاق مواجهه با پرسش و با نقد، من عین متن را از کتاب پیامبری از نگاهی دیگر می خوانم: «کسانی که این سوالات برایشان عرضه می شود باید به آنها گفت در برابر سوالات بردبار باشید از جا در نروید. اگر آنقدر معلومات دارید به سوالات این آقا جواب بدهید، جواب روشن کننده دل چسب به او بدهید؛ آنقدر معلومات نداری به او جواب بدهید تکبر و خودپسندی را کنار بگذار، بگو من هم مثل تو نمی دانم.» – چقدر سخت است در جامعه ما دو واژه نمی دانم و اشتباه کردم – من هم مثل تو در جستجوی کسی هستم که بتواند این مطلب را پاسخ بدهد اما با ترشرویی و تشدد و چماق به جنگ سوالات عقده زا رفتن، این شیوه اسلام نیست.
بعد ایشان پرسشهای مختلف هم نقل می کند. بعضی پرسشها هستند، که اینها در عرصه اجتماعی – سیاسی هستند و جالب هم هست که این آیه را به این حمل می کند، یک مسئله ای را که شرح نزول آیه را می بیند که مسئله اجتماعی – سیاسی بوده بعد می گوید: (لا تسأل….)، شما نپرسید از چیزهایی که وقتی بر شما آشکار شود، ناراحتی برایتان ایجاد شود، جالب است که این را ظاهرا با توجه به شأن نزول می برد به سمت اینکه یا یک چنین مسئله ای بوده یا یک چیزهایی هست که اصلا علی الاصول از دایره شناخت ما ممکن است بیرون باشد. (و یسئلونک عن الروح …) بعد اشاره به سیره ائمه می کند و اینکه ائمه در مواجهه با پرسشها بردبار بودند. از امام صادق(ع) همه شنیده اید و حتی کسانی که نزدیک بودند به امام صادق بعضی از آنها یک چنین بردباری هم نداشتند تند، تیز از شاگردان ایشان، حتی امام صادق نه فقط به خود آنها تذکر می دهد و ملامت می کند و حتی در غیبت آنها، بگوید این شیوه ها شیوه ما نیست. اسمها را اگر بشنوید تعجب می کنید چهره های بزرگ از شاگردان امام صادق (ع).
در پایان این کتاب داریم، مکرر این ایشان این حدیث را می خواندند: «کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم» از قول امام صادق: دعوت کننده به خودتان باشید یا دعوت کننده باشید به غیر زبانهایتان. حضور در عملتان باید پیدا کنید والا هرچه بگوییم هیچ تأثیری را مشاهده نخواهید کر مخصوصا اگر ببینند که بین حرفمان و عملمان فاصله زیادی هست هیچ تأثیری نخواهد گذاشت.
ایشان می گویند که چرا ما اینطور هستیم که اگر در گفتگوها چیزی را گفتیم و طرف به هر دلیل نتوانست با ما همراهی بکند فکر می کنیم که حتما ریگی به کفشش است؟ خوب ببینید با سابقه های ذهنی مان فرق داره، ممکن است یک چیزی برای شما مثل آفتاب روشن باشد ولی این آفتاب در ذهن آن فرد به اندازه چراغ فیتیله هم نیست، چرا فکر می کنیم حتما این یک اشکالی دارد تو ذهنش حتما یک لجبازی دارد می کند با من و شما و می خواهد عنادی بکند و بعد هم بلافاصله فکر کنیم که شخصیت ما آسیب دیده شروع می کنیم به حمله و تهاجم تعبیرش این است، ایشان می گویند که «باید گفت که این مطلب که برای شما مثل آفتاب روشن است متأسفانه مثل این آفتاب آسمان نیست که همه جا طلوع کند فقط بر دل شما تابیده است والا بر دل کس دیگری نتابیده است. بعد هم ارزیابی همراه با دردمندی در این هست. با این شیوه کسی نمی تواند دور هم جمع شود و هم فکری و همکاری کند پس چند تا می خواهند در اجتماع دور هم جمع بشوند که از این بیماری خطرناک تک روی نجات پیدا کنیم و به صورت گروه و امت وسط و اسوه در بیاییم؟
و توصیه به این که نکند که شما ای هم لباسان ما، ای عالمان دینی، ای کسانی که آمدید و گفتید ما داریم از زبان دین سخن می گوییم، نکند با نحوه برخوردتان طوری عمل کنید که باعث کتمان سوالها در درون افراد بشوید. کتمان کردن سوالات که در جامعه ما تکاملی ایجاد نمی کند. جایی دیگر با تعبیری دیگر می گوید: اگر مجال این را ندهید که این پرسشها بتواند مطرح شود، فکر نکنیم هنر کردیم در دل افراد این می ماند، مثل موریانه ایمان اشخاص را می خورد. پس مجال بدهیم.»
عبور می کنم از بحث بعد راجع به خاتمیت هم یک توجیه علمی – منطقی دارند. در این توجیه که قابل قبول بتواند باشد، ایشان بحث پیامبری جدید را منوط می کند به اینکه پیام قبلی به نحوی دیگر نتواند خودش را برساند به افراد، مانعی ایجاد شده باشد، گسست تاریخی ایجاد شده، یا امثال اینها، و بعد می گوید که خوب اگر نگاه کنیم آن هم از موضع باز یک عالم مورخ، نه به عنوان یک دین دار ما می بینیم که در انتقال پیام پیامبر اکرم (ص) در اینجا با انقطاع روبرو نیستیم بنابراین ضرورتی که باعث می شد که ما پیام جدیدی را بخواهیم منتظر باشیم از ناحیه وحی، باز در اینجا رسیدن متن وحی به دست ما، این ضرورت برداشته می شود، بعد می گوید این برداشتی است که من دارم می کنم، فارغ از اینکه در متن قرآن آمده «و لکن رسول الله و خاتم النبیین» بعد هم راجع به خاتِم و خاتَم ایشان صحبت می کند و گفتند بعضی ها اشکال کردند و گفتند که آقا این خاتَم النبیین است و یعنی انگشتر و ایشان می گویند چه خاتِم باشد و چه خاتَم نتیجه بحث یکی است چون خاتَم را هم انگشتر را به چه کاری می آوردند به اینکه در آخر نامه ها یا چیزهای مهر کنند و اگر رجوع کنیم به لغت، باز ایشان ارجاع می دهد به لغت، خاتَم النبیین و خاتِم النبیین هیچ کدام با همدیگر فرقی ندارد و یک نتیجه برای ما حاصل می شود و این راهی که بعضی ها پیدا کردند ایشان می گویند مربوط به صد یا صد و پنجاه سال اخیر هم هست و بعضی از فرقه های درون اسلامی ما برای اینکه راهی را باز کنند به سمت دیگری و بعضی از آنها هم دیگر از حیطه چارچوب دینی ما خارج شده اند این بحث را مطرح کردند.
این به شکل خلاصه درباره بحث وحی و پیامبری، در مورد امامت هم در امتداد همین است که برای رعایت اختصار من عبور می کنم. عرض می کنم چند نکته را به لحاظ نحوه برخوردها که آقای الویری و آقای منوچهری هم اشاره کردند. می گوید که: بیایید همکاری کنید – در مورد رابطه با عالمان دینی – تا رابطه بین عالم دینی و مردم از رابطه منحرف منحط ذلت آور مرید و مرادی خارج و تبدیل شود به رابطه عالم و متعلم. باید همت کنید و موضع گیری تان در برابر کسانی که آنها را عالم دین می شناسید از صدر تا ذیل، کوچک یا بزرگ رابطه متعلم و معلم شود متعلمی چشم و گوش باز که می خواهد از معلم فرا بگیرد و روشنایی بگیرد، احترام و محبت بین متعلم و معلم طبیعی است، اما احترام و محبت غیر از مرید و مرادبازی است.
– به همین صراحت- چرا این نحوه مواجهه جایگزین جدی گرفته نمی شود؟ ممکن است در خیلی از بخشهای جامعه ببینیم با چیزهای دیگر دارد می شود.
بعد این را فراتر هم نشان می دهد –اینها بحث های مربوط به قبل از پیروزی انقلاب است- «کاری کنید که رابطه جامعه ما با کسانی که اداره کننده آن جامعه در صدرهای مختلف هستند رابطه ای انسانی شود و این رابطه انسانی تنها وقتی میسر است که همه ما در حد خودمان هوشیاری به خرج دهیم. من نمی دانم این چه انحرافی در مزاج جامعه ما است که اصلا مثل اینکه خوشش می آید مرادی داشته باشد که به او ارادت بورزد و خیلی خوشش نمی آید که معلم و مربی سازنده ای داشته باشد که روی او اثر سازندگی داشته باشد.»
بعد از قول قرآن نقل می کند و می گوید: اولین چیز منقول از حضرت مسیح (ع) بلافاصله پس از آن که زبان باز می کند این است: «قال انی عبدالله»: اول عبدالله، – مهم است این قضیه – در جامعه های رشد یافته میان مردم و زمامداران سیاسی شان چگونه رابطه ای است؟ رابطه ای است که از زمامدار انتقاد می کند و زمامدار را محاکمه می کند، اما این رابطه در جامعه های رشد نیافته چیست؟ زمامدار بتی است که او را می پرستند نه حق بازخواست از او را دارند، نه حق محاکمه او را حساب ، حساب رشد یافتن و رشد داشتن است.
می خواهم عرض کنم که این کتاب گذشته از اینکه بحث در خاتمیت است و در امامت است و بعد عرض کردم کوتاه یک اشاره ای به سمت بعد از مسئله امامتهای منصوب داریم، گذشته از این که چند تا استفاده از آن می شود کرد، و گذشته از این که چنین بحثی است، نحوه برخورد با محتوا و مضمون دینی، با آیات، با روایات، نحوه تقرب و رویکرد به جانب موضوع از لحاظ علمی جالب است، و یکی از این جنبه ها به اصطلاح من عذر می خوام که تعبیر فرنگی به کار می برم، دو تا بحث ما داریم: یکی Discourse-Theory، یکی Discourse-Ethics. یکی بحث در عرصه نظریه گفتمان و مواجهه با موضوعات یک بحث در عرصه اخلاق گفتمان است. باید و نبایدها در این هست. در هر دو اینها و در هر دو این منظرها می خواهم عرض بکنم به نظر می رسد که نکات قابل استفاده ای در این کتاب بشود پیدا کرد و امیدوارم که توانسته باشم فقط این اندازه ترغیب کنم دوستان را که اگر خواستند و مایل بودند و فرصتی را توانستند بگذارند با این کتاب تا یک اندازه ای آشنا شده باشند. ممنون از توجهی که همه دوستان کردند. صلوات
دکتر فرشاد مومنی
خوب خیلی ممنونیم از جناب آقای دکتر بهشتی عزیز، از این کتاب به تعداد کافی پایین هست اگر دوستانی علاقمند باشند که بخواهند آن را تهیه بکنند، می خواهم ذکر خیری از برادر بسیار عزیزم آقای علیرضا بهشتی شیرازی هم بکنم که برای انتشار این کتاب خیلی زحمت کشیدند و هر کجا هست خدایا به سلامت دارش، نکته دیگری که می خواهم خدمتتان عرض بکنم این است که برداشت شخصی خودم این است که تمسک به روش شناسی شهید بهشتی می تواند گره گشایی های خیلی جدی در فرایند توسعه ملی در ایران داشته باشد از زوایای مختلف و در حد بضاعت محدود و اندک خودم سعی کردم که وجوهی از این را انتشار عمومی بدهم.
امیدوارم خداوند به ما این توفیق را بدهد که یک سنت شکنی دیگر هم بکنیم و آن هم توفیق بررسی اندیشه های شهید بهشتی در همه طول سال است چرا که به لحاظ منطقی به نظر می رسد به هیچ وجه قیدی در زمینه کار در این حوزه در غیر ایام تیر ماه برای ما نداشته باشد ما هیچوقت هیچ متفکری را فقط توی آن ماهی که به رحمت خدا رفته به آثار مراجعه نمی کنیم، انشاء الله خداوند به ما توفیق بدهد که بتوانیم جلسات بیشتری در این زمینه داشته باشیم.
انشاء الله از دوستان دیگر هم مدد می گیریم و از خداوند این را طلب می کنیم که این کوششها علاوه بر اینکه برای ما ذخیره ای برای قیامت فراهم می کند چون ذکر است و این ذکر منفعت می رساند به ما به وعده خداوند، این توفیق را هم به ما بدهد که بتوانیم فهم دقیقتری از دین و مسئولیتهای دینی خودمان در این شرایط خطیر داشته باشیم. از همه عزیزان سپاسگزاری می کنم.