شهید آیتالله بهشتی از ابعاد شخصیتی مختلفی برخوردار بودهاند که متأسفانه با گذشت سه دهه از شهادت ایشان همچنان مغفول مانده است. یکی از بارزترین ویژگیهای ایشان، قدرت منحصر به فرد او در مدیریت کلان امور بود که در مدت کوتاه حضور در عرصههای مدیریتی کشور، به ویژه در اداره مجلس خبرگان رهبری و ریاست شورای عالی قضایی، نمود پیدا کرده است.
به نظر میرسد ابعاد وجودی او و شیوههای مدیریتی ایشان نیازمند مطالعات دقیق علمی باشد که برخی از ابعاد آن از زبان یاران و همراهان ایشان آشکار میشود. دکتر حسین مهرپور، عضو پرسابقه شورای نگهبان از جمله همراهان قبل و بعد از انقلاب ایشان میباشد که درباره او گفتنیهای بسیاری دارد. در آستانه سالگرد شهادت آن شهید والامقام به پای گفتوگو با ایشان نشستیم:
با تشکر از جنابعالی، بفرمایید از چه زمانی با شهید بهشتی آشنا شدید، چگونه و چه مدتی با ایشان بودید؟
من سخنم را با یک آیه شریفه از قرآن کریم آغاز میکنم که تناسب خوبی با مرحوم بهشتی دارد: «من المؤمنین رجالٌ صدقوا ما عاهدواالله علیه فمنهم مَن قضی نحبه و منهم مَن ینتظر و ما بدلوا تبدیلاً» (احزاب/۲۳). من فکر میکنم مرحوم دکتر بهشتی یکی از مصادیق بارز «رجالٌ صدقوا ما عاهدالله علیه» بود که «قضی نحبه». ارتباط من با آقای بهشتی به دو بخش تقسیم میشود؛ یکی قبل از انقلاب و دیگری بعد از پیروزی انقلاب. اما قبل از انقلاب؛ ما قبل از سال ۱۳۵۰که در قم بودیم، کم و بیش ایشان را میشناختیم ولی ارتباط مستقیمی نداشتیم. ایشان در آن سالها غیر از فعالیتهای حوزوی، کارهایی برای طلاب انجام میداد از جمله دبیرستانی به نام دین و دانش را عهدهداری میکرد و یک کلاسهای فوقالعاده انگلیسی برای طلبههایی که مایل بودند، دائر کرده بود.
ما با این کارهای ایشان آشنا بودیم ولی ارتباط مستقیم ما با ایشان بعد از برگشتشان از آلمان و مشخصاً در سال ۱۳۵۰ بود که من دوره لیسانس حقوقم را در دانشگاه تهران تمام کرده بودم و ایشان هم مقیم تهران بود و به قم رفت و آمد داشت. آشنایی ما به این شکل بود که ایشان تصمیم گرفتند برای یکی از برنامههای علمی، تربیتی و تبلیغی، برخی از طلاب را انتخاب بکنند که بیایند هم دروس حوزوی را به صورت برنامهریزی شده زیر نظر ایشان بخوانند و هم زبان انگلیسی بخوانند و هم اینکه در مسائل اعتقادی و کلامی کار بکنند. اولین دورهای که این کار انجام شد، سه نفر انتخاب شدند؛ بنده، آقای مسیح مهاجری و آقای محمدباقر انصاری. یک امتحان و مصاحبهای از ما گرفتند که یادم نیست چه سوالاتی از ما کردند ولی یادم است که یک متنی از کتاب مکاسب را آقای بهشتی جلوی ما گذاشتند که بخوانیم و توضیح بدهیم، بعد از آن، ما سه نفر انتخاب شدیم. قرار هم این بود که ظرف یک سال با این برنامه کار بکنیم، هر یک از طرفین اگر خواست ادامه بدهد و اگر ادامه پیدا میکرد برنامهها هم مقداری فرق میکرد، و اگر هم کسی نخواست تمام بود. من فقط توفیق داشتم همان یک سال را در خدمت ایشان در این برنامه باشم.
مجموعه منتخبین همین سه نفر بودند؟
بله همین سه نفر بودیم. البته من نمیدانم بعدها به این شکل کار کردند یا نه، کسان دیگری انتخاب شدند یا نه، ولی آقای انصاری و آقای مهاجری چند سال بعد ادامه دادند و برای انجام همان مأموریتهایی که مورد نظر ایشان بود، جاهایی رفتند. آن یک سال، سال بسیار خوب و پر خاطرهای برای ما بود و ما با آقای بهشتی خیلی در ارتباط درسی بودیم، دو درس خارج فقه و اصول برای ما پیشبینی شده بود که طول هفته درس آقای وحید میرفتیم و پنجشنبه و جمعهها میآمدیم تهران برای کلاس اختصاصی زبان انگلیسی که گاهی مرحوم آقای مفتح هم شرکت میکرد
کل برنامههای این دوره همین بود؟
نه، یک مطالعاتی هم برای ما برنامهریزی شده بود مثلاً در تابستان سال ۵۰، غیر از فقه و اصول که در دوره تحصیلی بود، گفته بودند دوره سیر حکمت در اروپا را بخوانیم و خلاصهبرداری کنیم، عهدَین را بخوانیم و اشراف بر مطالبش داشته باشیم، گاهی جلساتی با حضور خود ایشان و گاهی هم در قم منزل آقای مصباح تشکیل میشد که در آن بحثهای کلامی مطرح میشد. معمولاً آن هفتهای که برای کلاس انگلیسی میآمدیم تهران، بعد از درس میرفتیم منزل ایشان و گزارشی از کار، مطالعات، بحث و اشکال و ابهامات به ایشان میدادیم و ایشان هم توضیح میداد و راهنمایی میکرد، خیلی جلسات پرباری بود و به تعبیری از جلسات ایشان که بیرون میآمدیم شارژ میشدیم، شیفته ایشان بودیم، شیفته اخلاق و معلومات و روش کاری ایشان. یک هفته هم ایشان میآمد قم که همان مسائل و مباحث بیشتر کلامی و اعتقادی بحث میشد.
خاستگاه چنین کارهایی از سوی مرحوم شهید بهشتی در آن زمان چه بود و ایشان با چه هدفی این کارها را میکردند؟
اساساً ایشان در خیلی زمینهها مبتکر بود، شما میدانید ایشان قبل از رفتن به آلمان که هنوز معمول و مطلوب نبوده طلبهها درس جدید بخوانند و درسهای دبیرستان را امتحان بدهند، حداقل برای آشنایی طلبهها با مسائل جدید، دروس جدید، به خصوص کلاس فوقالعاده زبان انگلیسی گذاشتند که طلبهها شرکت کنند. بعداً هم که رفت به آلمان و برگشت، طبعاً نیاز به یک تحول جدید را در تبلیغ اسلام و مفاهیم دینی بیشتر حس کرد. خود ایشان هم بر زبان انگلیسی مسلط بود و هم زبان آلمانی را در مدتی که آنجا بود یاد گرفته بود، مسائل فقهی را هم خوب میدانست و واقعاً فقیه بود و مسائل کلامی و فلسفی را هم میدانست. دلش میخواست در دنیای امروز موازین و مفاهیم اسلامی درست، آبرومندانه، مستدل و متین عرضه بشود و لازمهاش این است که افرادی برای این کار تربیت بشوند، زبان بدانند، اجمالاً مکاتب مختلف فلسفی را بشناسند، موازین ادیان آسمانی دیگر را بدانند، بر مسائل کلامی تسلط داشته باشند، مسائل فقهی و اصولی را هم به صورت استدلالی بدانند. روی این زمینه، یک برنامهریزی این شکلی کرده بودند.
به هر حال من یک سال در این برنامهها شرکت داشتم ولی در اواخر سال ۵۱ با کسب اجازه از ایشان، جدا شدم و رفتم دادگستری و چند سالی در شهرستانهای مختلف سمتهای مختلف قضایی داشتم، ضمن اینکه طی این مدت فوق لیسانسم را هم گرفتم و سال ۵۶ برگشتم به تهران یعنی یک برههای از دادگستری استعفا دادم و آمدم بیرون، تهران که آمدم دو باره با ایشان رفت و آمد داشتم و در جلسات متداول و معمولی که چهارشنبهها با عدهای داشتند، شرکت میکردم.
اما برهه بعد از انقلاب هم ما با ایشان در تماس بودیم و ارتباط داشتیم. بعد از انقلاب چون دستگاههای قضایی و دادگستری به هم ریخته بود، ایشان از دوستان میخواستند که به دادگستری بیایند و کمک بکنند، ما هم کمک میکردیم، البته من آن وقت هنوز قاضی نبودم، پروانه وکالت گرفته بودم ولی وارد بر دستگاه قضایی شدم و با ایشان در ارتباط بودم تا اینکه مشخصاً ایشان از اسفند ۵۸، وارد دادگستری شدند و ما مستقیماً با ایشان ارتباط پیدا کردیم. با تصویب قانون اساسی مدیریت قوه قضائیه تحت عنوان شورای عالی قضایی، مرکب از پنج نفر مجتهد بود، دو نفرشان دو مقام قضایی بودند؛ رییس دیوان عالی کشور و دادستان کل کشور که از سوی رهبر منصوب میشدند، سه نفر دیگر انتخابی بودند که باید با رأی قضات انتخاب میشدند امام هم مرحوم بهشتی را به عنوان رییس دیوان عالی کشور تعیین کردند و آقای موسوی اردبیلی را به عنوان دادستان کل کشور. من آن موقع در دادگستری تهران بازپرس بودم، آقای بهشتی که آمدند، گفتند باید بیایید در دیوان عالی کشور و کمک بکنید، من آمدم مسئولیت ریاست دفتر دیوان عالی کشور را که یک مقام قضایی بود، گرفتم.
بعد از انحلال دولت موقت که وزارت دادگستری به وسیله شورایی مرکب از رییس دیوان عالی کشور، دادستان کل کشور و یکی از قضات عالی رتبه دیوان عالی کشور اداره میشد، از سوی این شورا به عضویت هیئت نظارت بر انتخابات اعضای انتخابی شورای عالی قضایی انتخاب شدم.
در شورای انقلاب قانون انتخاب سه نفر از قضات برای عضویت در شورای عالی قضایی تصویب شد. از جمله برای اجرای این قانون یک هیئتی به نام هیئت نظارت در انتخابات پیشبینی شده بود که در واقع هم نظارت و هم اجرا بود، هیئتی سه نفره که یک نفر به نمایندگی از حضرت امام، یک نفر به نمایندگی از هیئت عمومی دیوان عالی کشور و یک نفر هم به نمایندگی از شورای سرپرستی دادگستری. بنده به عنوان نماینده شورای سرپرستی دادگستری بودم که آن انتخابات را برگزار کردیم. فکر میکنم روز ۱۹ تیر ماه بود که ما نتایج را اعلام کردیم که آن موقع مرحوم آقای قدوسی، مرحوم ربانی املشی و آیتالله جوادی آملی از کسانی بودند که به عنوان اعضای انتخابی شورای عالی قضایی انتخاب شدند. با این کار شورای عالی قضایی تکمیل شد.
اولین کاری که شورای عالی قضایی کرد عدهای از حقوقدانان را به عنوان حقوقدان شورای نگهبان به مجلس معرفی کرد تا مجلس طبق قانون اساسی رسمیت بیابد. مجلس هم در روز ۲۶ تیرماه ۵۹ رأیگیری کرد و شش نفر حقوقدان اعضای شورای نگهبان انتخاب شدند. آنجا هم به این اعتبار که من در دیوان عالی کشور و قاضی دادگستری بودم، اسم بنده به عنوان حقوقدان شورای نگهبان از سوی شورای عالی قضایی به مجلس اعلام شد. البته آقای بهشتی یکی دو بار با من مشورت کرده بودند که اگر شما کسی را میشناسید به عنوان حقوقدان معرفی بکنید، ما هم بعضی از اساتید خودمان را که میشناختیم، خدمت ایشان معرفی کردیم، اصلاً فکر نمیکردم و انتظار این را هم نداشتم که بنده را معرفی کنند، با من صحبتی هم نشده بود. به هر حال بنده را معرفی کردند و در مجلس هم رأی آوردم و تا مدتی که در شورای نگهبان بودم، کماکان در دادگستری هم بودم.
شما آن زمان جوان بودید. این جوانگرایی دلیل خاصی داشت یا چون با مرحوم شهید بهشتی ارتباط داشتید معرفی شدید؟
من متولد ۲۲ هستم و معرفی من در سال ۵۹ بود، خیلی هم جوانگرایی نبود. به هر حال انقلاب شده بود و سراغ افراد انقلابی میرفتند و در عین حال سعی بر این بود که از افرادی که یک مقدار تجربه کاری هم داشته باشند، استفاده کنند و من چند سالی بود که قاضی دادگستری بودم، فوق لیسانس حقوق بودم، دکترا را هم تمام کرده بودم و فکر کنم فقط پایان نامه را نگذرانده بودم که باید دفاع میکردم. دوستان دیگری هم که انتخاب شدند یا سابقه کار قضایی داشتند یا تخصص داشتند. مثلاً آقای دکتر افتخار جهرمی استاد دانشگاه بود، مرحوم آقای صالحی هم سابقه حوزوی داشت و هم سالها قاضی دادگستری بود، سوادش هم تقریباً خوب بود، در حد دکترای الهیات بود، آقای دکتر محسن هادوی، دکترای حقوق داشت، آقای دکتر آراد که مسنتر از ما بودند، سالها قاضی دادگاه جنایی بود و دکترای حقوق داشت و آقای مهدی هادوی که از قضات سابقهدار و اولین دادستان کل انقلاب بود که با حکم امام منصوب شد. پس خیلی هم جوانگرایی نبود، جوانترین آنها شاید من و آقای دکتر افتخار جهرمی بودیم که باز هم نزدیک به ۴۰ سال سن ما بود و مقداری هم تجربه کاری داشتیم.
اساتیدی که شما در مشاوره با شهید بهشتی پیشنهاد دادید، دعوت نشدند یا دعوت شدند و نیامدند؟
چرا معرفی شدند و لکن دقیق یادم نیست. ممکن است بعضیهایشان قبول نکردند برخی هم اسامی آنها داده شد اما رأی نیاوردند، انتخاب حقوقدانان بر اساس رأی اکثریت نمایندگان بود.
کلاً نگاه مرحوم شهید بهشتی در قوه قضائیه به جامعه حقوقدانان، چطور بود؟
وقتی انقلاب اسلامی صورت گرفت، یکی از بارزترین جاهایی که میبایستی موازین اسلامی در آن پیاده بشود طبعاً دادگستری بود، قضاوت مربوط به عدول مجتهدین است و دادگستری میبایستی اسلامی بشود و معیارهای اسلامی پیاده بشود طبعاً ایشان هم با همین دید اصلاحی، بر اساس موازین اسلامی آمده بود ولی میدانید ظاهراً شعار تعهد و تخصص از کلمات و بیان ایشان بود، به تعهد خیلی اهمیت میداد و به تخصص هم بهاء میداد چون خودش هر دو را داشت. یعنی واقعاً از لحاظ علمی سرآمد و زبانزد بود و این را همه قبول دارند، از لحاظ تعهد هم که واقعاً آدم متدینی بود بنابراین به مساله تخصص، تجربه، نظم، درست کار کردن، قانونمندی، همه اینها واقعاً پایبند بود و میفهمید و درک میکرد. بنابراین به طور کلی برای جامعه حقوقدانها احترام قائل بود و مشورت میکرد، من هیچ ندیدم که ایشان بیحرمتی کرده باشند همان اول که آمد در سالن اجتماعات دادگستری جلسه عمومی گذاشت، قضات مختلف سؤال میکردند بحث میکردند، روزهای اول انقلاب جو خاصی هم وجود داشت، اصلاً آمدن آقای بهشتی و آقای موسوی اردبیلی، دو روحانی، در دادگستری و قرار گرفتن در رأس قوه قضائیه، خواهی نخواهی یک واکنشها و بازتابهایی داشت، به خصوص در برخی از جناحهای سیاسی که اوائل انقلاب هم زیاد فعال بودند و آقای بهشتی خیلی با روی باز انتقادها را گوش میکرد، حرفها و مطالب را میشنید، توضیح میداد، پاسخ میداد، تا آن حدی که من با ایشان ارتباط داشتم، مشورتپذیر بود مثلاً من یادم است که در یکی از این جلسات اولیهای که در سالن اجتماعات با قضات داشت، یکی از چیزهایی که قضات خیلی دغدغه خاطر داشتند و نگرانش بودند این بود که ما بر اساس قانون قضاوت میکنیم و حکم صادر میکنیم، قانون اساسی هم گفته دادگستری باید اسلامی باشد و قوانین هم باید بر اساس موازین اسلامی باشد، موازین اسلامی هم به فتاوای مجتهدین بر میگردد، فتاوای مجتهدین هم مختلف است؛ ما چکار باید بکنیم، بر اساس چه فتوایی حکم بدهیم که هم حکم شرعی باشد و هم تشتت پیدا نشود؟
من یادم است که ایشان به شکل خوبی مساله ولایت فقیه و تمرکز خیلی از امور و مسائل تحت عنوان زعامت ولایت فقیه را با مثالهای مختلف تشریح کرد و یک مقدار دغدغه خاطر اینها را با آن بیانی که داشت مرتفع کرد که ما با اینکه میگوییم موازین اسلامی است، همه اینها باید به موجب قانون باشد و لذا در قانون اساسی هم هست که قاضی باید بر اساس قانون مدون اسلامی حکم بدهد و مدون اسلامی این است که مجلس در نظر بگیرد که قانونی که تصویب میکند بر اساس موازین شرعی باشد و مرجع تشخیص هم شورای نگهبان است، وقتی فقهای شورای نگهبان تشخیص دادند که خلاف شرع نیست، این میشود شرعی، حالا اگر مجتهد دیگر یک فتوای دیگری داشته باشد، بر اساس آن نمیشود حکم داد. منظورم این است که در زمینههای مختلف، هم مشورت میکرد هم مشورت را میپذیرفت و برخورد بسیار مناسب و خوبی داشت، با هیچ کس غیر محترمانه برخورد نمیکرد. از جهت اخلاقی هر کس با آقای بهشتی مراوده داشت بیشتر مریدش میشد در حالی که شما در بسیاری از کسانی که از دور خیلی ابهت دارند اگر یک مقدار نزدیک بشوید و خودمانی بشوید آن ابهتشان میریزد، آقای بهشتی آدمی بود که هر چه آدم با او خودمانی میشد بیشتر به عظمت اخلاقی، علمی و فضیلتش پی میبرد. من یادم است در یکی از شهرستانها با یکی از قضات رفتار نامناسبی کرده بودند، یک تلگرافی به آقای بهشتی زده بود، من هم نگاه کردم و خواندم خیلی تند برخورد کرده بود، نسبت به آقای بهشتی هم یک تعبیرات غیر مؤدبانهای آورده بود، ایشان تلگراف را خواند بعد گفت وقت بگذارید که بیاید. تلفنش را هم بگیرید تا با او صحبت کنیم، زنگ زدند و من اتفاقاً آنجا بودم، از نحوه پاسخ آقای بهشتی متوجه شدم که ظاهراً این بنده خدا متوجه شده بود که آقای بهشتی تلگرافش را دیده و الان دارد مؤدبانه صحبت میکند، یک مقدار خجالتزده شده بود مثل اینکه داشت عذرخواهی میکرد از اینکه جسارت کرده بود و من این جمله را از آقای بهشتی شنیدم که میگفت: نه آقا من که نمیگویم جسارت کردید، من میگویم شما تلگرافی زدید که به نظر میآید یک مقداری اوقاتتان تلخ شده است، من گفتم به شما بگویم و وقت بدهم که بیایید حضوراً صحبت کنیم ببینیم قضیه چه بوده و چه باید بکنیم. خیلی این جور موارد من دیدم بنابراین با همه محترمانه برخورد میکرد و در عین حال دنبال این بود که از جهات مختلف اصلاحات بر اساس موازین اسلامی در قوه قضائیه به عمل بیاورد.
ایشان به طور کلی چه تحولاتی را در قوه قضائیه در نظر داشت؟
یکی از چیزهایی که ایشان آن موقع روی آن تأکید میکرد همان چیزی است که در یکی از بندهای اصل نهم قانون اساسی آمده که سیستم اداری باید اصلاح بشود. ایشان میخواست این اصلاحات در دستگاه قضایی هم صورت بگیرد یعنی از تشکیلات غیرضرور جلوگیری بشود. در رسیدگیها تا آنجایی که اقتضاء میکند، حقوق مردم تضییع نشود، تشریفات غیرضروری را حذف کنند، گاهی اوقات پروندهها به خصوص در مراحل تجدید نظر و مراحل فرجامی دیوان کشور سیر خیلی طولانی طی میکند و بعد منتهی میشود به یک قرار رد؛ قرار رد صلاحیت، قرار رد دادرسی یا تکمیل نبودن دادخواست. خوب مواردی به ایشان منتقل میشد.
یکی دو مورد به بعضی از دوستان میگفت بروید در آن شعب بنشینید، سیر قضایا را بررسی کنید، ببینید میتوانیم تسریع بکنیم یا نه، گاهی هم با اعتراضات مواجه میشد، اعتراضات را رسیدگی میکرد، میگفت ببینیم اشکال چیست. هدف ایشان کم کردن تشریفات دادرسی و تسریع در کار در عین حال عمل کردن به قانون بود به گونهای که درست احقاق حق بشود. اینها جزء آرمانهایی بود که میخواست پیاده کند اما نه بر خلاف ضوابط قانونی مثلاً اوایلی که ایشان آمده بود برای یک مدتی یک جلسه عمومی تشکیل میداد تا افراد بیایند مشکلشان را مطرح کنند، خیلیها میآمدند شکایاتشان را میگفتند ایشان هم ارجاع میداد به این و آن، بعد ما خدمت ایشان گفتیم این کار جز اینکه وقت شما را میگیرد نتیجهای هم به آن صورت ندارد، گفت من نمیگویم این کاری که ما میکنیم خودش فی نفسه مؤثر است ولی من خواستم یک مقدار این جلسات را برقرار بکنم تا این سد که مردم دسترسی به مقامات بالا نداشته باشند، شکسته بشود لااقل یک فرد عادی بداند میتواند در یک روزی در یک جایی بیاید در جلوی بالاترین مقام قضایی حرفش را بزند، ما هم که خلاف قانون نمیخواهیم کاری انجام بدهیم به هر حال این طرف و آن طرف ارجاع میدهیم، شاید این باعث بشود که تسریع در کار صورت بگیرد ولی اصل مطلب این است که مردم احساس بکنند که میتوانند حرفشان را جلوی مقامات بزنند، این سد و مانع نباشد، روی این مطلب ایشان خیلی تأکید داشت.
آقای بهشتی بر خلاف ظاهر و قیافه که ممکن بود کسی تصور دیگری داشته باشد، بسیار آدم صادق، سادهزیست، راحت و افتادهای بود. مثلاً در دیوان کشور اتاقی که مربوط به رییس دیوان عالی کشور بود خواهی نخواهی باید یک امکاناتی داشته باشد ولی ایشان میگفت هر چه ممکن است تشریفات ظاهریاش را کم بکنید که کسی که میخواهد بیاید ـ عین تعبیرشان این بود ـ خود به خود ابهت مقام او را میگیرد لااقل ابهتهای ظاهری او را نگیرد. اینها رفتار خود ایشان بود و همین انتظار را از دیگر دست اندرکاران و مسئولین داشت که به همین شکل عمل بکنند.
و بعد ایشان دنبال اصلاح قوانین در قوه قضائیه بود، لذا لوایح حدود، دیات، قصاص و… پایهگذاری شد، کمیسیونهایی متشکل از بعضی از فقها، علماء، روحانیون و قضات در قم و تهران تشکیل شد اما نتیجهبخشی آن به زمان ایشان نرسید. دنبال کارهای اساسی بود، ایشان ضمن اینکه اشراف خوبی بر مسائل فقهی داشت آدم روشنبین و آیندهنگری بود، من نمیگویم آدم کاملی بود، من فکر میکنم اگر خدا خواسته بود که آقای بهشتی مانده بود، تحولات تکاملی زیادی در فکرش ایجاد میشد و آمادگی این را هم داشت که در کارش تجدیدنظر بکند، من برداشتم از آقای بهشتی این است که به هر حال نرسید.
برخی از اقدامات اصلاحی ایشان در قوه قضائیه مثل لایحه قصاص در آن زمان چالشبرانگیز شد، از آن موارد چیزی یادتان هست؟
بله لایحه قصاص که تنظیم شد خیلیها مخالفت کردند، ایشان وقتی پاسخ میداد حرفش این بود میگفت بحثهای فقهی و حقوقی را باید بحث و استدلال کرد نه اینکه برایش طومار نوشت. یک برنامهای شبکه دو تلویزیون سال ۵۹ گذاشته بود که راجع به قانون اساسی تازه تصویب شده بحث میکردند، بعضی از حقوقدانان و اعضای فقهای شورای نگهبان در آن شرکت میکردند که من هم چند جلسه شرکت کردم، ایشان به ما میگفت شرکت کنید، خیلی کار خوبی است، بروید توضیح بدهید، بحث کنید خودش مثال میزد که من دیدم در رابطه با حقوق زن مثلاً فلانی فلان انتقاد را کرده، اینها نیاز به توضیح دارد، باید بحث بشود، باید جلسات بحث و مناظره بگذاریم و توضیح بدهیم، اهل بحث و مناظره بود. زمینهای که در آقای بهشتی وجود داشت این بود که دید بازی داشت، میتوانست قشنگ استدلال بکند مبانی فقهی را به صورت قابل اجرا و پیاده، مطرح بکند، البته فرصت کافی پیدا نشد.
لایحه حدود و قصاص از همین کتابهای جاری فقهی یا مثلاً مثل تحریرالوسیله امام یا کتابهای فقهی معتبر قبلی مثل شرایع و شرح لمعه گرفته شد، مسائل مدنی ما هم که قبلاً تصویب شد، تدوینکنندگان همین کار را کرده بودند، نظرات مشهور فقها را گرفتند و در قالب مواد قانون مدنی در آوردند، بخشهای جدیدش را هم از کشورهای دیگر گرفتند که آن را هم حتیالامکان با موازین خودمان تطبیق دادند، اما قانون جزای ما اصلاً اجرا نمیشد، اینکه یک دفعه ما قوانین جزای اسلامی را آوردیم، چیز نامأنوس و نامتعارف و بحثبرانگیزی بود و به هر حال مسائلی داشت، میبایست پیاده بشود، بحث و حلاجی بشود و برایش راه پیدا شود کمااینکه ما در بعضی از امور همین کار را کردیم، اوائل انقلاب گفتند تجدیدنظر در احکام خلاف شرع است، دادگاههای تجدیدنظر استان را هم جمع کردند اما بعدها قدم به قدم دو مرتبه به سمت برقراری دادگاههای تجدیدنظر و دو مرحلهای کردن برگشتند. اینها خودش را در عمل نشان داد.
انتقادات در آن زمان عمدتاً متوجه شخص شهید بهشتی بود، مگر ایشان چه مقدار در تدوین این لوایح نقش مستقیم داشت؟
نه خودش تنظیم نکرد، کمیسیونهایی تشکیل داده بودند که آنها بر اساس مبانی فقهی لایحه را تهیه و تنظیم کرده بودند. در حدی که من اطلاع دارم خود ایشان اعمال نظر نمیکرد منتها بالاخره ایشان رییس دیوان عالی کشور و رییس شورای عالی قضایی بود و مسوولیتها متوجه ایشان میشد، ایشان هم بیشتر صحبت میکرد و توضیح میداد. اتفاقاً یادم است یک دفعه به ایشان گفته بودند در فلان جلسه دعوت شدید و بیایید صحبت بکنید، ایشان گفتند یکی از آقایان اعضای شورای عالی قضایی را میگوییم بیایند صحبت کنند، گفتند نه، باید خود شما بیایید صحبت بکنید. بعد ایشان شوخی یا جدی به من میگفت: هر جا و هر چیزی میشود میگویند تو خودت باید بیایی صحبت بکنی و حرف بزنی، بعداً هم میگویند ایشان انحصارطلب است، همه چیز را در انحصار خودش در میآورد، همه جا خودش باید حرف بزند!
با اینکه ایشان در رفتارشان حتی نسبت به مخالفین خیلی آزادمنش بودند، چرا این تلقی به وجود آمد که ایشان انحصارطلب است؟
تا آن حدی که من در خدمت ایشان بودم و اشراف داشتم آقای بهشتی از قابلیت بالایی برخوردار بود، قابلیت علمی داشت، از شخصیت برجستهای برخوردار بود، جلب توجه میکرد، نظرها را به خودش معطوف میکرد، نمیدانم ولی خوب بعضیها احتمالاً نمیتوانند این وضع را تحمل بکنند. شما ببینید در جلسات قانون اساسی ایشان نائب رییس مجلس بررسی نهایی قانون اساسی بود ولی معمولاً ایشان مدیریت میکرد، اگر واقعاً مدیریت ایشان نبود، خیلی مشکل میشد این اصول را جمع و جور کرد و به نتیجه رساند. در همه زمینهها هم اشراف خوبی داشت. آقای بهشتی قاضی نبود، سابقه کار قضایی نداشت، حقوق به معنای مصطلحش هم نخوانده بود، البته فقه خوانده بود اما هر کس فقه میخواند الزاماً قاضی نیست، ولی آمد در رأس بالاترین نهاد قضایی قرار گرفت. رییس دیوان عالی کشور باید بر مسائل قضایی اشراف داشته باشد، به خصوص که جلسات هیئت عمومی دیوان عالی کشور به ریاست رییس دیوان عالی کشور برگزار میشود. چون رییس دیوان عالی کشور در عین حال به عنوان یک قاضی، رییس شعبه اول دیوان عالی کشور است.
جلسات هیئت عمومی از عموم اعضای شعب دیوان عالی کشور تشکیل میشود که به اختلافات بین دادگاههای مختلف یا شعب مختلف دیوان کشور در تفسیر مادهای از مواد قانونی از لحاظ قضایی، رسیدگی میکنند. رأی اکثریتی که میدهند در واقع حکم قانون را دارد و برای همه لازمالاتباع است، یک جلسه قضایی فنی مهمی است، ریاست دیوان عالی کشور باید اشراف داشته باشد که بحث علمی و حقوقی را مدیریت بکند تا سرانجام به رأیگیری برساند. آقای بهشتی دو سه جلسهای که در هیئت عمومی شرکت کرد و بحثها را دید، بعضی پروندهها را خواند، گزارش بعضی از پروندهها را دید؛ مسلط شد و واقعاً مسلط شد، من اغراق نمیکنم که بگویم یک دفعهای حقوقدان کاملی شد. پیدا بود آن شم حقوقی و قضایی را دارد، خیلی افراد این جور نمیشوند، به این سادگی نیست. آقای بهشتی در همه این زمینهها این استعداد را داشت، بیشتر هم در معرض بحث قرار میگرفت. در عین حال آقای بهشتی تا آنجایی که من با ایشان معاشرت داشتم، آدم بسیار سلیمی بود حتی با مخالفین و منتقدین، بسیار مؤدب بود، اعتقاد زیادی داشت که بایستی از افراد با صلاحیت استفاده کرد قطع نظر از اینکه نظرشان با ما صد در صد موافق باشد یا نباشد.
من در اتاق ایشان بودم، داشت تلفنی با یکی از مقامات استانداری یکی از استانها صحبت میکرد. حرف یک کسی شده بود که ایشان گفته بودند از او استفاده کنند، ظاهراً آن طرف داشت میگفت که آقا ایشان اصلاً با حزب جمهوری اسلامی مخالف است و انتقاد میکند، من این جمله ایشان یادم است که گفت: آقای فلانی ایشان آدم شایستهای است از ما انتقاد میکند بکند، از این آدم شایسته باید استفاده بشود. ایشان این جوری بود، بیقانونی نمیکرد، دعوا نمیکرد، غیرمؤدبانه رفتار نمیکرد ولی خوب روی مواضع بر حقی هم که داشت قاطع بود و میایستاد. مؤثر بود معمولاً با افراد مؤثر بیشتر مخالفت میشود تا با آدمهایی که اثر وجودی بر آنها بار نیست.
طبعاً یک طرف کار قضایی حقوق مردم است، ایشان نسبت به حقوق مردم چه حساسیتهایی داشتهاند؟ نقل میکنند در قضایای بنیصدر برخی نظر داشتند با خانواده ایشان که در ایران مانده بودند برخورد کنند و ایشان قاطعانه رد کردند که مجرم ایشان است و چه ربطی به خانوادهاش دارد.
این جمله را در این رابطه من از ایشان نشنیدم ولی بله دیگران نقل کردند، آنچه که من میتوانم بگویم این است که آقای بهشتی واقعاً این جور بود. واقعاً خیلی عنایت و توجه داشت که در رسیدگیها، بازجوییها و در تحقیقات به کسی اجحاف نشود و حقوق مردم ضایع نشود، در یک دورهای که گروهی به ایجاد مزاحمت پرداختند و بعضی اقدامات کرده بودند و اینها را دستگیر کردند، آنها در زندان مقاومتهایی میکردند و حتی از پاسخ دادن به سؤالات امتناع میکردند، در یک جلسهای که هیئت عمومی تشکیل شده بود، عدهای از مقامات قضایی و امنیتی و اینها بودند، بحثهای مختلفی بود و همان روزهایی هم بود که طولی نکشید ایشان به شهادت رسید، یکی از مسوولین از ایشان سؤال کرد که چه کنیم، ظاهراً گفت آنها را در انفرادی گذاشتیم ولی باز هم همکاری نمیکنند و انتظار بیش از این داشت. ایشان صدایش بلند شد، مبادا دیگر بیشتر از انفرادی، سختگیریهای بیشتری بشود. از لحاظ تئوری بحث نیز ایشان در این زمینه، معروف است. در اصل ۳۸ قانون اساسی آمده است: هر گونه شکنجه برای گرفتن اقرار یا کسب اطلاع ممنوع است. یک بحثی در مجلس خبرگان صورت گرفت و خیلیها گفتند بله شکنجه خوب نیست ولی گاهی از اوقات جلوی خیلی از مفاسد بعدی را میگیرد. عبارتی که ایشان در جواب آن آقا دارد جالب است که: «آقای فلانی توجه فرمایید که مساله راهِ چیزی باز شدن است» چون یک سیلی که بزنیم چیزی را فاش میکنند و از خیلی چیزها جلوگیری میکند اما به محض اینکه این راه باز شد و خواستند کسی را که متهم به بزرگترین جرمها باشد یک سیلی به او بزنند مطمئن باشید به داغ کردن همه افراد منتهی میشود، در واقع عادی میشود، پس این راه را باید بست، یعنی اگر حتی ۱۰ نفر از افراد سرشناس ربوده شوند و این راه باز نشود، جامعه سالمتر است.
در عین حال در اوایل انقلاب به خاطر جو انقلابی کشور یک تندرویهایی مشخصاً در قوه قضائیه صورت میگرفت، ایشان چه برخوردی نسبت به این مسائل داشتند؟
بله تندرویهایی صورت میگرفت، من مورد به مورد را نمیدانم، یعنی بعضی موارد خاص را که بعضی نقل میکنند مثل همین بحث بنیصدر و مساله بازداشتی خانوادهشان، این را هم من شنیدم و موارد دیگر هم بوده است. من وجه کلی را میدانم که ایشان با این جور چیزها موافق نبود، با هیچگونه برخوردهای تند غیرقانونی و غیرشرعی موافق نبود اما تا چه حد میتوانست و کجاها نمیتوانست، من نمیدانم.
من تصورم این است که تلاش ایشان و دیگر دوستانی که در شورای عالی قضایی با ایشان بودند این بود که همه چیز را در کانال قانونی بیاندازند. آن وقت که تازه شورای عالی قضایی تشکیل شده بود ما دادگاههایی داشتیم که زیر نظر شورای عالی قضایی نبود، یک دادگاههایی به نام دادگاه روحانیت در قم تشکیل میشد که خوب یا بدش را کار ندارم، ممکن است افراد محترم و معتبری هم بودند ولی قانونی نبود. ما یک بار رفتیم خدمت امام، یادم است آنجا من به نمایندگی از بعضی دادستانها، یک صحبت کوتاهی کردم و از محضر ایشان خواستم چند چیز را تذکر بدهند، یکی اینکه تأکید کنند دستگیریها از سوی کمیتهها و مأمورین، بدون حکم قضایی نباشد، یکی هم اینکه دادگاه خاص نداشته باشیم چون در اسلام همه مساوی هستند، این دادگاههای انقلاب که به عنوان دادگاههای اسلامی تشکیل شده برای همه است، چرا یک دادگاه خاصی به عنوان دادگاه روحانیت باشد، ایشان هم هر دو تا را فرمودند و تأکید کردند که بله چه لزومی دارد که دادگاه خاص برای روحانی باشد، روحانی و غیرروحانی همه در دادگاههای اسلامی محاکمه بشوند. البته بعدها در سال ۶۶ ایشان دستور تشکیل آن را دادند که دنبالش همین دادگاه روحانیت فعلی است اما در آن مقطع یک چنین دادگاهی بود، به ایشان هم منعکس شد ایشان هم فرمودند که لزومی ندارد چنین دادگاهی باشد. یک دادگاههایی هم بود برای رباخواری، دادگاههایی که زیر نظر شورای عالی قضایی هم نبود. منظورم این است که خیلی کارهای مختلف دیگری میشد، به این سادگی نبود، من یک دفعه خدمت ایشان بودم بحث مسائل اداری و مشکلات و اصلاحاتی که باید بشود، شد و هنوز انجام نشده است، ایشان گفت کجا انجام شده، مشکلات اداری و قضایی دیو است مگر به این سادگی میشود این را شکست داد و اصلاحات را به عمل آورد. ولی آنچه من میتوانم بگویم این است که در واقع مشی و منش و روش و طرز تفکر ایشان بود که به سمت اصلاح برود. من نمیتوانم موردی را سراغ بدهم که ایشان یک مورد خلاف قانون یا تندرویهای قانونی را در زمینه اداری، قضایی، محاکماتی، دادرسی، تأیید کرده باشد یا با رضایت از آن گذشته باشد.
شما از سوی شورای عالی قضایی برای عضویت در شورای نگهبان معرفی شدید و ایشان هم رییس شورای بود مواردی بوده که ایشان اعمال نفوذ یا سفارشی بکنند؟
هیچ مورد که ایشان بخواهد نظری بدهد یا اعمال نظری بکند سراغ ندارم، حتی در یک مورد وزیر دادگستری یک استنباطی از اصل قانون اساسی مربوط به وزیر دادگستری و اداره قوه قضائیه داشت که در برخی از امور اداری اختیار تصمیمگیری دارد، مکاتباتی شد و شورای عالی قضایی هم میگفت این جوری نیست و اختلاف نظر بود، وزیر دادگستری وقت نامه مفصلی به شورای نگهبان نوشت و تفسیر قانون اساسی را درخواست کرد، شورای عالی قضایی هم نظرشان را نوشتند و بنا شد در جلسه شورای نگهبان مطرح بشود، وزیر دادگستری تلفنی با من تماس گرفت گفت حالا که بناست بحث مطرح بشود اگر شورا موافق هستند من در جلسه حضور پیدا بکنم و حضوراً نظر خودم را توضیح بدهم، من با اعضای شورای نگهبان مطرح کردم گفتند اشکالی ندارد منتهی چون طرف وزیر دادگستری، شورای عالی قضایی است پس شما به شورای عالی قضایی اطلاع بدهید که اگر خواستند آنها هم حضور پیدا بکنند، من از طرف شورای نگهبان مأموریت پیدا کردم این مطلب را به آقای بهشتی که رییس شورای عالی قضایی میشد، منتقل کنم، آمدم خدمت ایشان تا گفتم آنجا این مساله مطرح است و قرار است بحث بشود ایشان یک دفعه کلام من را قطع کرد گفت یک اختلاف نظری بین ما و وزیر دادگستری در مورد اختیارات وزیر طبق قانون اساسی به وجود آمده است، این نیاز به تفسیر دارد، تفسیر قانون اساسی هم با شورای نگهبان است، این سؤال را هم به شورای نگهبان فرستادیم، شما خودتان بروید بحث کنید هر چه نظرتان هست بگویید ما عمل میکنیم.
یعنی نه تنها نگفت مواظب باشید نظر ما این است، حتی از شبهه آن نیز پرهیز کرد. من گفتم ما همین کار را میکنیم، من هم چیز دیگر نمیخواستم بگویم فقط میخواستم این پیام را برسانم که چون وزیر میخواهد حاضر بشود، اگر شما هم میخواهید کسی را بفرستید. گفتند اشکالی ندارد میگوییم یکی از آقایان حضور پیدا بکند. یعنی جوری صحبت کرد که هیچ وقت شبهه این پیش نیاید که حالا چون ما معرفی شده از شورای عالی قضایی هستیم احیاناً گاهی بخواهیم مدافع نظرات آنها در تفسیرها یا در چیزهای دیگر قوه قضائیه باشیم.
یا در آغاز جنگ و شروع بمبارانهای شهری یکی از کارهایی که به مردم اعلام میشد این بود که باید چراغها را خاموش کنند و استتار انجام بدهند اما بعضیها مراعات نمیکردند، شورای عالی قضایی یک آییننامهای تنظیم کرد و در این آئین نامه مقرراتی وضع کردند که باید این جور چیزها رعایت بشود و کسانی که تخلف کنند به دادگاه انقلاب مرکزی معرفی میشوند و مجازات میشوند، این مقررات با عکسالعمل مواجه شد و گفتند که مگر شورای عالی قضایی قانونگذار است، این مقرراتی که به صورت آییننامه وضع کرده است درست است که لازم است ولی چه کسی باید وضع کند، اینها مجازات دارد، معرفی به دادگاه دارد، شورای عالی قضایی نمیتواند قانون وضع کند، رییسجمهور وقت، بنیصدر، با استناد به اصل ۱۱۳ قانون اساسی نامهای نوشت به شورای عالی قضایی گفت وضع این مقررات در حوزه اختیارات شما نیست.
اینها هم گفتند که اصلاً نظارت بر حسن اجرای قانون به عهده ما یعنی به عهده قوه قضائیه است که در قانون اساسی آمده است، رییسجمهور چه طوری به ما اعتراض میکند ولی نظرشان را به شورای نگهبان منعکس کردند که این مقررات را این جوری وضع کردیم، رییسجمهور اعتراض کرده است، آیا رییسجمهور میتواند این کار را بکند؟ شورای نگهبان نظر تفسیری داد که بله، طبق اصل ۱۱۳ قانون اساسی رییسجمهور میتواند تذکر بدهد. آقای بهشتی هیچ مخالفتی نکردند و قبول کردند. یعنی هم ممکن بود به هر حال یک برداشت غیر صحیحی داشته باشند هم اینکه، در عین حالی که نظر خودشان چیز دیگری بود فرستادند شورای نگهبان که تفسیر بکند و اصلاً بحثی نبود که ما چه جوری نظر بدهیم.
شما که این قدر با ایشان در ارتباط بودید چرا به حزب جمهوری اسلامی نرفتید؟
چون بلد نیستم کار حزبی و سیاسی بکنم، نرفتم. ما با ایشان به خاطر همان موقعیت علمی و قضاییاش در ارتباط بودیم و ایشان هم التفات داشت و فکر میکرد میتوانم کمکی در این زمینه انجام بدهم، اما راجع به حزب، نه هیچ وقت ایشان خواست و نه من اهل حزب بودم.
علاقه شخصی نداشتید یا چون سمت قضایی داشتید نرفتید؟
اصل مساله این است که من هیچ وقت حزبی نبودم، چه قاضی بودم چه نبودم، وقتی حزب جمهوری تشکیل شد، من قاضی نبودم، آن وقت ممنوعیت نداشتم، علاقه هم نداشتم و بعدها که دو مرتبه برگشتم به دادگستری و قاضی شدم، طبعاً ممنوعیت قانونی هم داشتیم. اتفاقاً خاطرهای در این زمینه دارم. آقای بهشتی یکی از کارهایی که در دادگستری کرد این بود که یک عده از دوستانی که وکیل یا قاضی و یا از اساتید دانشگاه بودند را جمع کرد که بیایند و جلساتی تشکیل بدهند و ببینیم چه کارهایی برای اصلاح دادگستری بکنیم، جلساتی هم تشکیل میشد، خیلی از دوستان هم میآمدند اما در ضمن افرادی را که دعوت میکرد یکی از اساتید حقوق را هم دعوت کرد و چون من هم با ایشان ارتباط و ارادت داشتم به من گفتتند که با ایشان صحبت کن بعد من خودم با ایشان صحبت بکنم و دعوت کنم به این جمع بپیوندد، من خدمت ایشان صحبت کردم و گفتم آقای دکتر بهشتی میخواهند برای همکاری در این جلسات و ارائه نظر، با شما صحبت بکنند، ایشان صحبت کرد و من دیدم یک مقداری رنگ و رو و چهره آقای بهشتی برافروخته شد و پاسخی دادند که یادم نیست. بعد گفتم چی بود؟ گفت ایشان به من گفتند که شما در رأس قوه قضائیه قرار گرفتید و میخواهید دادگستری را اصلاح بکنید در حالی که الان ریاست شما غیرقانونی است برای اینکه شما دبیرکل حزب جمهوری اسلامی هستید، رییس دیوان عالی کشور هم هستید که قاضی است و قاضی نمیتواند عضو حزب باشد. البته از قدیمالایام میگفتند قضات از عضویت در حزب ممنوع هستند، خوب خیلی از قوانین شکلی به هم ریخته بود اما آن قانون ممنوعیت هم به طور مطلق رد نشده بود فقط حزب رستاخیز که تشکیل شد آمدند قانون ممنوعیت عضویت قضات در احزاب را اصلاح کردند و گفتند که چون حزب رستاخیز یک حزب فراگیری است و همه مردم ایران در واقع عضو این حزب هستند! بنابراین هیچ منعی ندارد که قضات هم عضو این حزب باشند که آمدند در دادگستریهای مختلف دفاتری باز کردند که قضات هم ثبت نام بکنند، به این شکل در واقع قانون تغییر کرده بود که همیشه هم مورد انتقاد بود و بعد از اینکه آن حزب به هم ریخت، آن هم از بین رفت و همچنان آن اصل ممنوعیت قضات باقی بود.
توجیه شهید بهشتی چه بود؟
توجیه ایشان این بود که میگفت حکمت ممنوعیت عضویت حزب برای قاضی این است که این چیزهای عارضی و تعلقات خارجی مؤثر نباشد، تعلق حزبی ممکن است در تصمیمگیریهای قاضی مؤثر باشد، خوب ما که تنها تعلق حزبی نداریم، یک قاضی تعلق همشهریگری دارد، تعلق فامیلی دارد، تعلق صنفی و تعلقات مختلف دارد، اگر قرار باشد تقوی نباشد و عدالت نباشد هر یک از این تعلقات میتواند در تصمیمگیریاش مؤثر باشد، تعلق حزبی هم یکی از این تعلقات است، چیز خاصی نیست ما باید اصل کار را درست کنیم و لذا گفتیم قاضی باید حتماً عادل باشد، در حالی که در هیچ یک از مقامات دیگر، غیر از رهبری که باید عادل باشد، جای دیگر نداریم. وقتی کسی عادل بود یعنی این تعلقات، چه تعلقات فامیلی چه تعلقات حزبی و تعلقات همشهری و قومی و قبیلهای در آن اثر نمیکند، اگر هم آن عدالت نباشد این هم یکی از تعلقات است که میتواند اثر بگذارد. ایشان آن موقع توجیهش این بود. حالا من خودم اینجا میخواهم در کار مرحوم آقای بهشتی فضولی بکنم، برداشت من این است که اگر ایشان بود، تجربه عملی بیشتری پیدا کرده بود، احتمالاً در این نظر خود تجدیدنظر میکرد. ما خیلی جاها داریم که خیلی شرایط هست اما در هر حال «إتقوا من مواضع التهم» هم هست. البته خود ایشان واقعاً این سلامت نفس را داشت، من از خیلی از بچههای دیگر هم که خودشان منتقد آقای بهشتی بودند، بعدها شنیدم و میگفتند که شخصیت آقای بهشتی را واقعاً قبول داشتند، هیچ وقت در مورد افراد بیانصافی را نمیپذیرفت.
یکی از مهمترین فعالیتهای شهید بهشتی در آن مقطع حضور در مجلس خبرگان قانون اساسی و تأثیرگذاری بر تدوین آن است، در این زمینه چه نکاتی به یاد دارید؟
در ارتباط با قانونگذاری من در ارتباط مستقیم با ایشان نبودم، البته مدیریت ایشان نقش مؤثری داشت برخی از اصول و موازین و مفاهیمی که در قانون اساسی آمده، حداقل متناسب با آن زمان، از اندیشه و تفکر ایشان خیلی مؤثر بود و بعضی مسائل مربوط به اقتصادی و اصل ۴۳ قانون اساسی که تأکید دارند به اینکه برنامهریزی اقتصادی باید به گونهای باشد که هم وضعیت معیشت مردم را تنظیم بکند، هم از سرمایهدار شدن یک عدهای و فقیر شدن یک عدهای دیگر جلوگیری کند و در عین حال از تمرکز سرمایهها در دست دولت جلوگیری بکند، و هم به گونهای تنظیم بشود که مردم علاوه بر مسائل مالی و معیشتی فرصتی برای خودسازی و مسائل معنوی و کسب علم و پیشرفت و مشارکت جدی در امور اداره مملکت داشته باشند، بیشتر تراوشات فکری ایشان بود یا استقلال قضات طرز تفکر ایشان بود. یکی از اصولی که در رابطه با قوه قضائیه تصویب شد، اصل ۱۶۴ قانون اساسی بود. استقلال قوه قضائیه و استقلال قاضی مساله مهمی است. استقلال قاضی یعنی آن فردی که ابلاغ قضایی به او میدهند و به عنوان قاضی پشت میز مینشیند و باید رسیدگی بکند و حکم بدهد باید مستقل باشد یعنی دستورگیر از مافوق نباشد در حالی که در مورد کارمندان سایر وزارتخانهها درست است که دستورگیر مقام مافوقش است و عزل و نصبش دست مقام مافوقش است ولی قاضی این جور نیست باید احساس بکند که دستورگیر نیست، طبق قانون عمل میکند. ابزار قانون گرایی باید فراهم باشد، یکی از ابزار این است نگرانی نداشته باشد که اگر تصمیمی گرفت ممکن است به یک جایی بر بخورد که او را عزلش کنند یا محلش را تغییر بدهند یا مقامش را تغییر بدهند موقعیتش را تغییر بدهند پستش را عوض بکنند این مساله مهمی است. یکی از مدافعین مهم اصل ۱۶۴، آقای بهشتی بود که میگوید: «قاضی را نمیتوان از مقامی که شاغل آن است بدون محاکمه و ثبوت جرم یا تخلفی که موجب انفصال است به طور موقت یا دائم منفصل کرد، مگر اینکه محاکمه بشود و جرمش ثابت بشود، یا بدون رضای او محل خدمت یا سمتش را تغییر داد مگر به اقتضای مصلحت جامعه با تصویب اعضای شورای عالی قضایی به اتفاق آراء». آقای بهشتی مدافعش بود و توجه به این مسائل داشت، بعد از آنکه رأیگیری شد و این اصل تصویب شد، ایشان گفت: «امیدواریم بازپرسها و دادیارها و دادستانها که تاکنون از تزلزل موقعیتشان نگران بودند از این به بعد با تقوی و فضیلت و عدالت خواهی کامل و با قاطعیت بتوانند وظایف خودشان را همچون قضات محاکم انجام بدهند»
من جمله آخر را هم بگویم و مبالغه و غلو هم در مورد کسی نمیکنم در مورد آقای بهشتی هم نمیخواهم مبالغه و غلو بکنم، فقط میتوانم بگویم واقعاً آقای بهشتی مرد بسیار بزرگی بود، انسان شریفی بود، انسان عالمی بود، کریم، بزرگوار، با سعهصدر، دارای تحمل و واقعاً جوانمرد بود. سلامٌ علیه یومَ وُلِدَ و یوم ماتَ واستشهد و یوم یبعثُ حیاً.