با توجه به آنچه شهید بهشتی در این زمینه نوشته و گفته است، شاید بتوانم بگویم این که جنبش اعتراضی حسینی در عین حفظ صلابت و استواری، هیچگاه جهت کلی خود در فراهم ساختن زمینه برای ساخته شدن انسان ها را از یاد نمی برد، یا به تعبیر دیگر، این که نهضت عاشورا، انسان محوری خود را در هیچ یک از فراز و نشیب هایی که طی می کند فراموش نمی کند، آموزنده ترین نکات مورد توجه اوست.
1- واقعه عاشورا و حرکت امام حسین (ع) در دستگاه فکری شهید بهشتی از چه جایگاهی برخوردار بود؟
- امام حسین (ع) را از منظر شهید بهشتی از دو نظر می توان در نظر گرفت: اول این که مانند همه امامان دیگر ما، پیشوا و الگویی است که هر کردار و گفتارش برای ما راهنماست. او را بزرگ می داریم نه از آن جهت که نسبت نسبی با پیامبر (ص) دارد، چرا که بسیاری این نسبت را داشته و دارند، بلکه از آن جهت که او را کامل ترین دست پرورده مکتب انسان ساز اسلام در زمان خودش می دانیم. دوم، آن ویژگی از امام حسین (ع) است که به لحاظ شرایط تاریخی که در آن زندگی می کرد برای ما آموزنده است. در زمان او، روند تلبیس دنیاخواهی در لباس دینداری، به اوج خود می رسد. حاصل سال ها حکومت معاویه، نهادینه شدن استفاده ابزاری از دین برای حفظ قدرت سیاسی و نهادینه شدن بهره گیری از زر و زور و تزویر به شکل گسترده اش است که در زمان حکومت یزید میوه داده است؛ حکومتی که دامنه تمامیت خواهی اش، هیچ صدای مخالفی را تحمل نمی کرد و از کسانی که حکومت اسلامی زمان خود را از جاده انقلاب پیامبر (ص) منحرف می دانستند می خواست یا رأی به مشروعیت حاکمان بدهند و یا به کام مرگ بروند. جنبش اعتراضی حسین (ع) نماد مقابله دو نوع اسلام است: اسلامی که به پیروی از پیامبر (ص) و انقلابش، برای آزادی انسان از یوغ هرنوع بردگی در پرتو فرمانبری از خدای یگانه، و ایجاد جامعه قسط و عدل تلاش می کند، و اسلامی که از انسان ها می خواهد برای معیشت دنیای خود، تن به ذلت و خواری و فراموش کردن کرامت انسانی خویش بدهند. اسلام نوع نخست، هیچ شکلی از اشکال ظلم را بر نمی تابد، در حالی که اسلام نوع دوم، با توسل به فتاوی عالمان حکومتی، هر گونه ظلمی را مشروع جلوه می دهد. امام حسین (ع)، نمادآزادیخواهی است و در این راه تا جایی پیش می رود که جان خویش را فدا می کند تا فروغ مشعل آزادیخواهی خاموش نشود و این درسی است که برای همیشه تاریخ می ماند، هر چند مصیبت هایی که آن روز بر او و خاندان پیامبر (ص) رفت، دل هر انسان در هر زمان و مکانی که باشد به درد می آورد.
2- بزرگترین نکته ای که شهید بهشتی از امام حسین (ع) آموخته بودند چه بود و چگونه در زندگی فردی و اجتماعی، به خصوص در دوران انقلاب، بکار می گرفتند؟
- از شهید بهشتی دو اثر منتشر شده که مستقیما درباره انقلاب حسینی است: یکی کتاب «بایدها و نبایدها» که به طور مفصل به تفسیر آیات امر به معروف و نهی از منکر در قرآن می پردازد و مصادف است با ایام محرم و طی آن، این اصل مهم اسلامی که ضامن سلامت جامعه اسلامی و راهنمای دیدبانی حکومت است تشریح می گردد. دیگری، کتاب «مبارزه پیروز» که در چند جلسه در مرکز اسلامی هامبورگ ایراد شده و به تحلیل تاریخی این حادثه تاریخی می پردازد. برای شهید بهشتی که یک مصلح بود و دغدغه اصلاح جامعه پیرامونش، سراسر کارنامه سی ساله فعالیت اجتماعی اش را پوشش می دهد، خط مشی انتخاب شده از سوی امام حسین (ع) در راه اصلاح جامعه و نیز تاکتیک های هوشمندانه ای که اتخاذ کرده، به مثابه درس های شیوه رهبری حرکت مصلحانه است. با توجه به آنچه شهید بهشتی در این زمینه نوشته و گفته است، شاید بتوانم بگویم این که جنبش اعتراضی حسینی در عین حفظ صلابت و استواری، هیچگاه جهت کلی خود در فراهم ساختن زمینه برای ساخته شدن انسان ها را از یاد نمی برد، یا به تعبیر دیگر، این که نهضت عاشورا، انسان محوری خود را در هیچ یک از فراز و نشیب هایی که طی می کند فراموش نمی کند، آموزنده ترین نکات مورد توجه اوست. منش و روش شهید بهشتی در میدان اندیشه و عمل، گواه بر این است که در پایبندی به این اصل مهم، تلاشی در خور تحسین کرده است.
3- اخیرا نقل قولی از شما در قیس بوک و دیگر شبکه های اجتماعی در حال بازنشر است که نقل به مضونش این است که شهید بهشتی هیچ وقت موافق عزاداری برای امام حسین (ع) نبوده اند، آیا این نقل قول درست است؟
- خیر. آنچه می گفتم این است که شهید بهشتی از این که در گرامیداشت شهادت امام حسین (ع)، جهت گیری عزاداری ها از فهم فلسفه قیام امام دور افتاده و به مناسک پرشور و احساسات اما خالی از آگاهی بخشی نسبت به اهداف نهضت کربلا محدود شده است نگران بود و به همین جهت، نه خودشان به مجالس عزاداری رایج می رفتند و نه ما را به چنین مجالسی می بردند. ایشان معمولا در خانه می ماندند و به کارهای مطالعاتی خود می پرداختند. شهید بهشتی دل نگران غلبه مناسک دین بر روح دین بود و تاریخ هم نشان می دهد که هرگاه در هر دینی این اتفاق افتاد، آن دین کارایی خود به عنوان مکتب راهنمای عمل را از دست می دهد و بازیچه دکانداری دین فروشان می شود. مگر در زمان خود امام حسین (ع) به غیر از این بود؟ اصلا مگر امام قیام نکرد تا دین جدش را که به انحراف کشیده شده بود احیاء کند؟ مگر امام در سخنان خود در منی که در ایام حج سال پیش از سال حرکت به کربلا خطاب به صحابه و تابعین آنها را مورد سرزنش قرار نمی دهد که چرا منبرها را به آخوندهای درباری واگذار کرده اید و در مقابل تحریف دین پیامبر (ص) سکوت پیشه کرده اید؟ شهید بهشتی، در عین حال که از منتقدان می خواهد در برخورد با عزاداری هایی که صرفا با شور درآمیخته اما از شعور تهی گشته روشی مناسب، معتدل و سازنده در پیش گیرند، نسبت به این گونه عزاداری ها منتقد بود. در مورد عزاداری هایی که دکانداری دینی بود، انتقادات شهید بهشتی صراحت بیشتری داشت. باید مراقب بود که روح عزاداری ها با آگاهی بخشی نسبت به فلسفه نهضت حسینی حفظ شود، وگرنه جولانگاه شیادان و جاهلانی می شود که حیاتشان در گرو عوامفریبی است. خطر زمانی پیش می آید که سایه مرثیه خوانان کم اطلاع که حاضرند برای بازارگرمی به هر وسیله ای متوسل شوند بر حضور عالمان آگاهی که تنها با تکیه بر مستندات تاریخی تصدیق شده و با الهام از معارف قرآنی سخن می گویند بر مجالس عزاداری سنگین تر شود.
4-گروهی از صاحب نظران معتقدند که نگاه برخی فعالان سیاسی صدر انقلاب 57 از جمله شهید بهشتی به واقعه عاشورا یک نگاه سیاسی بوده است. این نگاه در مقابل نگاهی است که عاشورا را یک حرکت عرفانی می داند. شهید بهشتی به عاشورا نگاهی عرفانی داشت یا نگاهی سیاسی؟
- من اظهار نظر صریحی در این مورد از ایشان ندیده ام، اما به یاد دارم که هر دو نظر را قابل مطالعه و برای هر یک نقاط ضعف و قوتی بر می شمردند. توجه به یک نکته مهم در دستگاه فکری شهید بهشتی ضروری است و آن این که او عرفان را در میدان عمل متجلی می دید. شاید این بتواند به عنوان نقطه شروعی برای پاسخ یابی به این سؤال باشد.