1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است
سخنرانی شهید آیت‌الله دکتر بهشتی درباره محرم و عاشورا

نمونه‌اي از تسليم اباعبدالله(ع) و ياران آن حضرت در مقابل حق

در ميدان‌هاي عمل، همين عمل‌هاي معمولي، يعني همين جهاد روزانه، مرتباً نشان مي‌دهيم و نشان داده‌ايم که ‏تسليم حق نيستيم، پا روي حق مي‌گذاريم. به همين دليل نابساماني‌هايي که در زندگي‌مان وجود دارد ناشي از اين ‏است که تسليم حق نيستيم و بدتر اين‌که اين مطلب را هم قبول نداريم و منکر آن هستيم، در جهل مرکب نسبت به ‏چهره ي واقعي خودمان بسر مي‌بريم. 

ما در اين ايّام، به خاطر عشق، علاقه و محبّت و به حکم ايمان و به سنّت و عادت، به ياد اباعبدالله(ع) و ‏همراهان آن حضرت هستيم که در داستان عاشورا با آن‌ها آشنا شده‌ايم. مردان و زنان برجسته و چهره‌هاي ‏درخشان تاريخ عاشورا که در برابر يک حادثه ي بحراني خانمان سوزواقع شدند. همه چيزدراين‌ها ديده مي‌شود ‏غير از نابساماني و عدم تعادل. اهل بيت و ياران امام در تمام مراحل، قدم‌هاي سامان‌دار برمي‌دارند. از موقع امتناع ‏اباعبدالله(ع) از قبول بيعت با يزيد تا شهادت آن حضرت که چند ماه طول کشيده است، اين خانواده آواره زندگي ‏کرده است! رودربايستي ندارد! وقتي امام حسين(ع) با خاندانش شبانه از مدينه به سمت مکه حرکت مي‌کند يعني ‏چه؟ مسافرت است، اما چه‌طور مسافرتي؟ مسافرتي که ارتباط عادي با شهرش دارد و هر وقت ناراحت شد ‏مي‌تواند به خانه و کاشانه‌اش برگردد؟ نه، اين‌طور نيست، مهاجرت است. امام با خانواده‌اش به سوي مکه بيرون ‏آمده است. ظاهر مسافرت حج عمره است، اما واقع مطلب چيست؟ مدت‌ها در مکه ماندن. تازه مکه کجاست؟ مگر ‏آن‌جا جايگاه کاملاً امني است؟ مگر والي و فرماندار مکه دست کمي از والي و فرماندار مدينه دارد؟ مگر حکم ‏مافوق براي آن دو فرق مي‌کند؟ مگر در مکه فشار براي بيعت با يزيد نيست؟ در اين گروه چنين بحراني حرکت ‏مي‌کند، گروه ديگري به او مي‌پيوندد، داستان دعوت‌هاي کوفه پيش مي‌آيد که صحنه ي جديدي براي طرح و نقشه و ‏اتّخاذ تصميم به‌وجود مي‌آورد. امام بايد تصميم بگيرد، عدّه‌اي از نزديک‌ترين دوستان امام با حرکت به سوي عراق ‏مخالفند. امام بايد با آن‌ها مخالفت کند و عليرغم رأي آن‌ها حرکت کند.‏
روز ترويه، روز هشتم، روزي است که بايد اين عدّه در مکه بمانند تا مراسم حجّ را تمام کنند و هم از فرصت ‏اجتماع بزرگ مسلمانان در مکه استفاده کنند. ولي چه ضرورتي ايجاب مي‌کند که امام حرکت مي‌کند؟ خيلي بايد ‏ضرورت مهمي باشد، خيلي بايد فشار زياد باشد! تازه وقتي امام حرکت مي‌کند، صحنه‌هاي آغاز حرکت، يعني ‏فشارهاي والي مکه از يک طرف و فشار دوستان از طرف ديگر كه در صحنه‌هاي بين راه تا کربلا که مکرّر ‏شنيده‌ايد پيش مي‌آيد و امام بايد تصميم‌گيري کند. در همه ي اين‌ها هيچ دقت کرده‌ايد؟ آيا در تمام اين صحنه‌ها يک جا ‏ديده‌ايد که در اين گروه اضطراب و نابساماني واقعي وجود داشته باشد؟ شيخ مفيد سخن معروفي را در ارشاد از ‏علي اکبر(ع) نقل مي‌کند که ايشان مي‌گويد: در راه مي‌رفتيم، پدرم را روي اسب چُرتي گرفت، ناگهان ديدم ايشان از ‏خواب پريد و فرمود: (إِنَّا لِلهِ وَ إِنَّـآ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ)‏ ‏ (1)، حدس زدم که بايد در خواب چيزي ديده باشد. پرسيدم: پدر ‏جان چه شده است؟ فرمود: ديدم کسي مي‌گويد: اين گروه حرکت مي‌کند و مرگ به استقبال‌شان مي‌آيد. انعکاس اين ‏سخن در اين جوان چيست؟ مي‌گويد به پدرم گفتم: اي پدر «السنا إلي الحق؟»؛ (مگر ما بر حق نيستيم؟) فرمود: ‏چرا، گفتم خوب پس وقتي بر حقّ و در مسير حقّ هستيم، ديگر جاي هيچ‌گونه نگراني نيست. «اذا لا يبالک ‏الموت»؛ (ما ديگر از مرگ هراسي نداريم.) از اين چه مي‌فهميم؟ اين چه سکينه و وقار و طمأنينه‌اي است در دل ‏انسان؟ و از کجاست؟ ببينيد چرا اين آيه مي‌گويد: (يَـأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِي السِّلْمِ کافَّةً) و چه تعبير عالي‌اي به ‏کار برده است! چون بعد از ايمان، قدم در ميدان سلم نهادن است. اما شرط دارد! يک شرط هم بيشتر ندارد، اين‌که ‏واقعاً تسليم حق باشيم. مشکل بزرگ همين جاست، فرق بين گفتن و واقعيّات. صحنه‌هاي روزانه ي زندگي ما تا چه ‏حدّ نشان مي‌دهد که تسليم حقّ هستيم؟ خودمان را آزمايش کنيم، امتحان کنيم، ببينيم چه جور هستيم؟ آيا به راستي ‏تسليم حق هستيم؟ انسان با اسلام واقعي به سامانِ واقعي در زندگي مي‌رسد، جامعه هم همين طور.‏
امشب که مشغول صحبت براي شما هستم، به مناسبت تجربه‌هاي تلخي که از خودماني‌ها و خودمان دارم لمس ‏مي‌کنم و اين آيه ي کريمه را درک مي‌کنم، مطلب برايم واضح است. نسبت به آن، يک حالت يافتن و يقين دارم و آن ‏اين که: در ميدان‌هاي عمل، همين عمل‌هاي معمولي، يعني همين جهاد روزانه، مرتباً نشان مي‌دهيم و نشان داده‌ايم که ‏تسليم حق نيستيم، پا روي حق مي‌گذاريم. به همين دليل نابساماني‌هايي که در زندگي‌مان وجود دارد ناشي از اين ‏است که تسليم حق نيستيم و بدتر اين‌که اين مطلب را هم قبول نداريم و منکر آن هستيم، در جهل مرکب نسبت به ‏چهره ي واقعي خودمان بسر مي‌بريم. چرا؟ چون واقعاً تسليم حق نيستيم، در همان حد که مربوط به خودمان هست ‏هم برخوردار نيستيم.‏

——————–

(1) : سوره ى بقره، آيه ى 156.


دیدگاه‌ها