خوب، حزب به وجود آوردیم، فقط ما باید کشور را اداره کنیم، فقط ما هستیم که آدمهای خوبی هستیم، فقط ما هستیم که کار را میدانیم و دیگران نه مومن هستند و نه کار میدانند و نه صادق هستند. این حزب، حزب ضد اسلامی است، این حزب طاغوتی است. برای اینکه هر نوع من پرستی و خودپرستی، ضد خداپرستی است. میخواهد این من، یک نفر باشد میخواهد من، پنجاه نفر باشد. من تشکیلاتی مثل من غربی و منشاء خودپرستی و تبدیل شدن این پنجاه نفر به یک طاغوت است. همان طور که من فردی منشاء این است که انسان طاغوت شود
نقش بیبدیل شهید دکتر بهشتی در پیروزی و پیشبرد انقلاب اسلامی نقشی انکارناپذیر است. هماهنگی ساختارها و سازمانهای مبارزاتی، تاسیس و راه اندازی مرکز اسلامی هامبورگ در قلب اروپا در پیش از انقلاب و ریاست مجلس خبرگان قانون اساسی، عضویت در شورای انقلاب و عاقبت ریاست دیوان عالی کشور (قوه قضاییه) در پس از انقلاب همواره جایگاهی مهم و تعیین کننده در تاریخ انقلاب اسلامی به او میدهد. اکنون اما در پس گذری ۳۰ ساله از شهادت او همچنان حافظه تاریخی ملت، بهشتی را فراموش نکرده است. هر اتفاق و حادثهای که در تمام سالهای پس از او رخ داد مردم همواره از خود پرسیدند اگر بهشتی بود نتیجه چگونه رقم میخورد؟ اگر بهشتی بود جریانها به کدام سو میرفت؟ این نگاه مردمی است که از بهشتی انسانی معقول و سیاستمداری مصلح به یاد دارند. کاریزمای بهشتی برای مردم را میتوان در هیبت او، کلام و رفتار او که همواره با اقتدار و اعتماد به نفس و به سادگی سخن میگفت یافت.
بهشتی از معدود روحانیون زمان خود بود که به همراه عنوان آیتالله، عنوان دکتر نیز داشت. بدین معنا که هم در میان اقشار مذهبی مقبولیت مییافت و هم در میان تحصیلکردههای مدرن و جماعت روشنفکر. سالها حضور او در اروپا و مرکز اسلامی هامبورگ و آشنایی وی به زبانهای مختلف خارجی او را از یک چهره مذهبی سنتی صرف، به انسانی با ریشههای مذهبی که به تمام دورانها متعلق است، تبدیل میکرد. اینگونه است که بهشتی نه تنها یک چهره کاریزماتیک و نوستالژیک برای یک ملت که به حسرت تاریخی آنها تبدیل شده است. متن برگزیده زیر مصاحبه او با روزنامه اطلاعات در اندک ماههای پیش از شهادت اوست.
با دکتر بهشتی رییس دیوان عالی کشور راجع به مسائل مختلف مملکتی به گفتگو نشستیم؛ این نشست فرصتی بود تا از او در مورد رییس جمهوری، دولت، مجلس و انتخاب وزرا سئوال کنیم و پاسخهایش را بشنویم. آنچه در پی میخوانید، سوالهای ما و پاسخ دکتر بهشتی است:
در مورد عدم تکمیل کابینه و این نظر که طرح فعلی که به مجلس برده شده است، خطرناک است و عکسالعمل اخیر نمایندگان مجلس نسبت به آن، چه نظری دارید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. در شیوه تعیین وزرا در قانون اساسی، روی این جهت تکیه شد که انتخاب وزرا، دقیقتر صورت بگیرد و دولت از دو طریق به آرای ملت متکی باشد: یکی از طریق رییس جمهور منتخب ملت، یکی از طریق مجلس منتخب ملت.
طبیعی است که این نظر پیشرفته و مفیدی است. همان موقع این مسئله مطرح شد که اگر رییس جمهور و مجلس با هم نظرشان یکی نبود، چه میشود؟ ما با امیدواری به نقش موثر اخلاق اسلامی و امید به اینکه این گونه اختلاف نظرها در پایان به یک نظر مشترک، پختهتر و سنجیدهتر میانجامد، گفتیم انشاءالله چنین چیزی پیش نمیآید در جامعه ما. بگذارید ما از این اختلاف سخن نگوییم. متاسفانه در این اولین تجربه میبینیم که در این بُعد خوش باوری داشتیم و خوشبینی بیش از اندازه داشتیم. برای اینکه از همان آغاز تشکیل دولت، نظر رییس جمهور که منتخب مردم است با نظر اکثریت قاطع مجلس که منتخب مردم است، در مورد نخست وزیر و اینکه چه کسی برای نخست وزیری بهتر است یکی نشد و در این زمینه نظرشان از هم جدا شد. رییس جمهور معیارهایی را و خصوصیاتی را مورد تاکید قرار میداد، مجلس معیارهایی دیگر و خصوصیاتی را.
رییس جمهور روی این تاکید داشت که باید یک فرد پر تحرک، اقتصاددان و جامعهشناس و دارای قدرت متناسب با هماهنگ شدن و یکی شدن با دستگاههای اداری موجود سرکار بیاید و کشور را اداره کند؛ مجلس معتقد بود که نخست وزیری باید سرکار بیاید که قبل از هر چیز، اعتقاد اسلامی او، انقلابی بودن او، درک او، از رنج مردم محروم و رنج انقلاب و انقلابیون برای نمایندگان مردم محرز باشد. یعنی سوابق او نشان بدهد که او دارای این ویژگیها و خصلتهاست. البته مدیر هم باشد، کاردان هم باشد، از مسائل اجتماعی نیز آگاه باشد؛ بدون اینها که اصلا آدم نمیتواند نخست وزیر باشد؛ و اگر ما فردی را پیدا کردیم که در مسائل اجتماعی و اقتصادی کاردانتر است و اما از نظر مسائل اعتقادی و عملی و تقوای اسلامی ضعیف است و در برابرش فرد دیگری را پیدا کردیم که از نظر مسائل اعتقادی و تقوای انقلابی و پایبندی عمل قوی است ولی در مسائل اجتماعی و اقتصادی برجستگی را ندارد ولی متوسط یا متوسط خوب است، ما دومی را انتخاب میکنیم این نظر مجلس بود، اولی نظر رییس جمهور بود. اینها روی این معیار با هم اختلاف نظر پیدا کردند. در نتیجه نتوانستند به یک نظر مشترک برسند.
بعد از اینکه، به هر حال تاثیر شرایط موجود روی انتخاب نخست وزیر، روی انتخاب آقای رجایی به عنوان نخست وزیر به یک جور توافق رسمی ـ نه توافق قلبی ـ رسیدند، نوبت به انتخاب وزرا رسید. حالا دیگر پای سه نفر در کار بود: نخست وزیر، رییس مجلس و مجلس. در مورد نخست وزیری پای دو مقام در کار بود رییس جمهور و مجلس. نخست وزیر میگفت اگر من نخست وزیرم، وزرا باید چه کسانی باشند که با معیارهای من یکی باشند. رییس جمهور هم میگفت که اگر من رییس قوه مجریه هستم و منتخب ملت، وزرا باید با معیارهای من یکی باشند. در حالی که واقعا بعد از اینکه معلوم شد که نخست وزیر ـ به هر دلیل ـ دارای این معیار است، میگوید حالا تحمیل اینکه باید وزرا را باز با معیارهای مورد نظر رییس جمهور تعیین کنم، چندان طبیعتا منصفانه و منطقی به نظر نمیرسد. به هر حال، بار دیگر مجلس و نخست وزیر در یک طرف قرار گرفتند و رییس جمهور در طرف دیگر قرار گرفتند؛ و یک بن بست به وجود آمد و به نظر من، این تجربه نشان داد که در موقعی که متمم قانون اساسی تهیه میشود، باید به این شکل توجه بشود و قانون اساسی در این زمینه به گونهای اصلاح بشود که دیگر جامعه ما با این مشکل بر خورد نکند؛ ولی قانون اساسی را نمیشود هر روز برای آن متمم نوشت. ما باید چند سالی قانون اساسی را اجرا کنیم و نقایص آن را ببینیم و یکباره برای قانون اساسی اقدام بکنیم.
در این چند سال لازم است که مجلس، رییس جمهور، دولت و دست اندرکاران دیگر، این مسائل دشوار را با کیفیتی حل بکنند که به رشد انقلاب و رشد جامعه ما ضرری وارد نکند. من این را به نظرم میرسد که رییس جمهور، منتخب ملت است، مجلس هم منتخب ملت است، هر دو منتخبان ملت هستند؛ اگر بر سر نخست وزیر اختلافی پیدا کردند، اگر اختلافشان بر سر مسائل حزبی است، هر دو گذشت کنند، اگر بر اختلاف در مسائل اصولی است، در اینجا خوب است که رییس جمهور، چون یک نفر است، رای مجلس را برای خودش مقدم بدارد. بگوید خوب من منتخب ملت هستم، این جمع هم منتخب ملت هستند، ولی اگر قرار باشد که بگوییم یک نفر، یک جور فکر میکند و ۱۲۰ نفر، ۱۲۰ جور، ۱۴۰ نفر از نمایندگان مردم در مجلس به گونهای دیگر فکر میکنند، این منصفانهتر است که برای اینکه کار مملکت به بن بست کشیده نشود، رییس جمهور بگوید بسیار خوب من از حقم میگذرم و نظر مجلس را میپذیرم. من فکر میکنم این منصفانهتر و منطقیتر باشد. پس از اینکه نخست وزیر تعیین شد اگر شد که بین رییس جمهور، نخست وزیر و مجلس هماهنگی به وجود بیاید، چه بهتر! اگر نشد و اگر باز اختلاف نظر بود بین رییس جمهور، نخست وزیر و مجلس، باز فکر میکنم که اگر نخست وزیر و مجلس در یک طرف قرار بگیرند و رییس جمهور در یک طرف قرار بگیرد، خوب، رییس جمهور بگوید بسیار خوب درست که سلیقه و تشخیص من این نیست، اما فعلا برای اینکه کارها درست دنبال شود نظر نخست وزیر و مجلس را مقدم بداند؛ به خصوص آن کسی که منتخب مجلس بوده، نخست وزیر است.
رییس جمهور در برابر ملت مسئول است اما در برابر مجلس مسئولیتش با نخست وزیر خیلی فرق دارد؛ و واقعا کارها عملا در این قانون اساسی بر عهده هیئت دولت است. میبینید که در آنجا نوشته شده، دولت مصوباتش را تصویب میکند و فقط به اطلاع رییس جمهوری میرساند. بنابراین با آرایی برای نخست وزیر و وزرا است که هیئت دولت تصمیم میگیرد و با آرای مجلس است که این تصمیمات هیئت دولت حمایت میشود و به این ترتیب صحیح است که ما تشخیص نخست وزیر و مجلس را باز مقدم بدانیم. این بدان معنا نیست که بگوییم رییس جمهور حق تعیین وزرا را ندارد. نه، این بدان معناست که بگوییم این حق بدین منظور بوده است که وزرا با یک اطمینان بیشتری انتخاب بشوند و این نباید مانع از آن بشود که کارها را حل و فصل کنیم؛ و مانع آن شود که این کارها به بن بست کشیده شود. با این باید منصفانه و هوشیارانه برخورد کرد.
در ارتباط با لایحهٔ آزادی احزاب و جمعیتها که به مجلس ارائه شده است؛ اساسا فکر میکنید ریشه تعدد جمعیتها در یک جامعه چیست؟
ما در این باره با صراحت و تفصیل در طرح مواضع حزب جمهوری اسلامی آن را بیان کردیم و این منتشر شد در روزنامه جمهوری اسلامی. در ده شماره، مواضع تفصیلی حزب جمهوری اسلامی پخش شد. ببینید، اصولا باید ببینیم حزب در یک نظام اسلامی چه مفهومی میتواند داشته باشد حزب در نظام اسلامی یعنی گرد هم آمدن و سازمان یافتن و سازمان پذیرفتن افرادی که همه همدیگر را میشناسند و به همدیگر اعتماد دارند؛ به اسلام معتقد هستند و به عنوان دین و یک نظام اجتماعی و اقتصادی و معنوی و میخواهند بر پایه حاکمیت اسلام، جامعه اسلامی را اداره کنند یا در اداره آن جامعه اسلامی سهیم گردند. این معنی حزب است. آن وقت ما در مواضع حزب جمهوری اسلامی گفتهایم که این تشکیلات از نظر اسلام محدود است، چون نظم را اسلام تشویق کرده، باید نظم بگیرید. چند نفری که میخواهند با هم کاری را انجام دهند اگر همدیگر را بشناسند، صمیمانهتر با هم کار میکنند. پس اینجا بحث نیست. خوب، حزب به وجود آوردیم، فقط ما باید کشور را اداره کنیم، فقط ما هستیم که آدمهای خوبی هستیم، فقط ما هستیم که کار را میدانیم و دیگران نه مومن هستند و نه کار میدانند و نه صادق هستند. این حزب، حزب ضد اسلامی است، این حزب طاغوتی است. برای اینکه هر نوع من پرستی و خودپرستی، ضد خداپرستی است. میخواهد این من، یک نفر باشد میخواهد من، پنجاه نفر باشد. من تشکیلاتی مثل من غربی و منشاء خودپرستی و تبدیل شدن این پنجاه نفر به یک طاغوت است. همان طور که من فردی منشاء این است که انسان طاغوت شود. اما اگر گفتند که ما یک عده هستیم با این ایمان، با این آمادگی، با این علاقه میخواهیم کار بکنیم، اگر گروههای دیگری هم هستند که داعی همین ایمان و علاقه هستند، اما آنها را گروه برادر میشناسیم و آماده همکاری هستیم و در هر جایی، برای هر کاری نگاه میکنیم به بهترین فرد، با ایمانترین، صالحترین، و کاردانترین فرد را برای این کار انتخاب میکنیم، میخواهد از گروه ما باشد، میخواهد از گروه دیگر باشد، میخواهد اصلا منفرد باشد از هیچکدام نباشد و این میشود حزباللهی؛ و این میشود یک نوع تشکل و سازمان نیروهای مومن و معتقد به خداوند و تلاش گر در راه خداوند.
پس مهم این است که باید حزب انحصارطلب نباشد؛ یعنی این عقیده را نداشته باشد که ما خوبیم و آنها که خارج از این تشکیلات هستند، خوب نیستند، با ایمان نیستند، به درد بخور نیستند…. تک حزبی را آنجایی میگویند که بگویند در جامعه فقط یک حزب اجازه فعالیت دارد و اصولا احزاب دیگر حق فعالیت ندارند. این را من برای جامعه مفید نمیدانم. این سبب میشود که آن حزب هرگونه که خواست با مردم رفتار کند. باید احزاب دیگر هم باشند؛ حالا آنها بزرگ یا کوچک فرقی نمیکند.
منبع: روزنامه اعتماد