در همان لحظه آقای بادامچیان بهشدت عصبانی شدند و گفتند حالا من متوجه شدم كه اعزام من به كره شمالی توطئهیی بوده است تا من در تهران نباشم تا مهندس موسوی را نخستوزیر كنند! من و آقای محجوب خندیدیم و به ایشان گفتم این استدلال شما چه معنی میدهد؟ یعنی اینكه حزب جمهوری اسلامی میدانسته آقای موسوی میخواهد نخستوزیر شود و شما را فرستاده است كره شمالی تا در تهران نباشید؟
آقای دكتر ولایتی به عنوان نخستوزیر پیشنهادی توسط آقای خامنهای (مقام معظم رهبری) به مجلس معرفی شدهاند ولی مجلس به ایشان رای تمایل نداده است و گزینه نخستوزیری ایشان حذف شده بود. دیگر ما به كره شمالی رفتیم و ارتباطمان با كل جهان قطع شد! تا چند روز بعد كه از كره شمالی به چین رفتیم و شب كه در محل اقامت تدارك شده از سوی سفارت كشورمان در پكن بودیم توسط یكی از دوستان سفارت ایران در چین خبر رسید كه فهمیدید چه كسی نخستوزیر شد؟ ما هم گفتیم خیر نمیدانیم. ایشان گفتند آقای مهندس موسوی نخستوزیر شدند
سید مهدی دزفولی/ دكتر فرشاد مومنی از اعضای قدیمی و با سابقه حزب جمهوری اسلامی است كه این روزها بیشتر به عنوان یك اقتصاددان در فضای كشور شناخته میشود. او در زمان عضویت در حزب جمهوری اسلامی مسوول شاخه دانشآموزی حزب بوده و روابط نزدیك با دبیركل وقت حزب، آیتالله بهشتی داشته است و آنگونه كه خود میگوید این تعلق خاطر و ارادت را همچنان تا به امروز به خوبی حفظ كرده است. همچنین مومنی در كنار افرادی همانند دكتر علیرضا بهشتی و دكتر محمدرضا بهشتی (فرزندان آیتالله بهشتی) و علیرضا بهشتی شیرازی از یاران نزدیك و مورد اطمینان مهندس میر حسین موسوی در طول سالیان پس از نخستوزیری مهندس موسوی بودهاند. مصاحبهیی كه در ادامه میخوانید مختصری است از 3 جلسه مصاحبه تصویری مربوط به مستند «داستان ناتمام یك حزب» كه به بازخوانی حزب جمهوری اسلامی از مقطع بهمن ماه 1357 تا خرداد ماه 1366 میپردازد. در 2 مصاحبه قبلی كه در روزنامه اعتماد منتشر شد، مصاحبههایی با دكتر عبدالله جاسبی (قائم مقام دبیركل حزب) و حمیدرضا ترقی (از اعضای حزب موتلفه اسلامی و طیف راست حزب) از نظر شما گذشت. در ادامه ماحصل 3 جلسه مصاحبه با دكتر فرشاد مومنی را مطالعه میكنید. مصاحبههایی كه در دفتر كار دكتر مومنی در موسسه مطالعات دین و اقتصاد انجام شده است. موسسهیی كه سال 1379 با كمك مرحوم عالی نسب تاسیس شد و همواره در این سالها حلقهیی بوده است برای یاران و همفكران آیتالله شهید دكتر بهشتی. آنچه در ادامه میآید چكیده بیش از 3 ساعت مصاحبه با دكتر فرشاد مومنی است.
آقای دكتر اگر اجازه بفرمایید از شاخه دانشآموزی حزب شروع كنیم و زمانی كه شما نشریهیی را با نام «عروه الوثقی» منتشر میكردید كه مخصوص دانشآموزان بود. ایده این نشریه چگونه زده شد و چرا چنین اسمی را برای آن انتخاب كردید؟!
زمانی كه فعالیت در حزب جمهوری اسلامی را شروع كردیم تصمیم بر این شد كه حزب دارای نشریاتی باشد كه بتواند مواضع و دیدگاههای آن را در سطح جامعه منتشر كند و نشر دهد. همانند روزنامه جمهوری اسلامی كه در اردیبهشت ماه 1358 انتشار آن آغاز شد به صاحب امتیازی آقای خامنهای (مقام معظم رهبری)و مدیر مسوولی مهندس میرحسین موسوی یا نشریات دیگری كه مخصوص شاخه كارگری یا شاخه خواهران حزب بود. بر این منوال قرار شد نشریهیی برای شاخه دانشآموزی حزب منتشر شود كه بنده نیز به عنوان مسوول واحد دانشآموزان در انتخاب نام آن سهیم شدم. از دوران قبل از انقلاب نسبت به مرحوم سیدجمالالدین اسدآبادی مطالعاتی داشتم و چون ایشان نشریهیی داشتند با نام «عروه الوثقی»، به همین دلیل من نیز با همفكری دوستان پیشنهاد دادم كه نام نشریه شاخه دانشآموزی حزب را كه 2 هفتهنامه هم بود بگذاریم عروه الوثقی! البته آیتالله شهید دكتر بهشتی فرمودند شما فكر نمیكنید این نام خیلی برای دانشآموزان مناسب و خوب نیست؟ ایشان البته در نهایت با اصرار ما با نظر موافق خود پذیرفتند و نام نشریه شد «عروه الوثقی»!
آقای دكتر سوالی كه همیشه در آن مقطع درباره حزب جمهوری اسلامی وجود داشت این بود كه به چه نحو هزینههای حزب جمهوری اسلامی تامین میشود. آیا شما از حزب حقوقی هم دریافت میكردید؟
بگذارید برای شما داستانی را تعریف كنم. همانطور كه میدانید كار رسمی حزب جمهوری اسلامی در دفتر مركزی از اوایل اسفند سال 1357 آغاز شد و به فاصله كوتاهی شب عید فرا رسید. تدبیر آیتالله شهید دكتر بهشتی این بود كه بسته بزرگی مملو از پول نقد را در اختیار شهید حسن اجارهدار قرار دادند و فرمودند كه چون هنوز نظم و نسقی برای پرداخت حقوق تعیین نكردهام شما تكتك افراد را صدا بزنید و به آنها بگویید كه آزادانه هر میزان پول برای شب عید نیاز دارند برداشت كنند. چند نفر از اینها اعتراض كرده بودند كه مگر ما به خاطر پول آمدهایم به حزب كه شما میخواهید به ما پول بدهید؟ و خلاصه حتی كار به اعتراضهای شدیدتر هم كشیده شد. شهید بهشتی سریعا دستور دادند كه همه داخل نمازخانه حزب جمع شوند. شهید بهشتی در آنجا شروع به سخنرانی كردند كه دوستان عزیز ما برای یك هدف مشترك كه كمك به انقلاب اسلامیمان است در اینجا جمع شدهایم. این پولی هم كه من در اختیار دوستان قرار دادهام كمكی است برای دوستانی كه در این مدت در حزب بدون هیچ چشم داشتی زحمت كشیدهاند. قرار است كه بعد از چند وقت نظام پرداخت در حزب درست شود و به هر دوستی مقداری حقوق داده شود. خواهش بنده هم این است كه هر فردی هرچقدر صلاح میداند از روی این پول بردارد و نگران هم نباشد و ایشان فرمودند كه اگر قرار بود فعالیتهای حزب جمهوری اسلامی كوتاه مدت و موقت باشد واكنش شما قابل قبول بود اما از آنجا كه ما در این زمینه به صورت بلندمدت برنامهریزی كردهایم حتما باید یك نظام پرداختهای مبتنی بر ضابطه داشته باشیم البته بدیهی است كه در آن صورت اگر كسی احساس كرد كه بیش از نیازش به او پرداخت شده میتواند به صورت داوطلبانه و البته بدون تظاهر و سر و صدا آن را به شماره حساب حزب بازگرداند ولی به هر حال حتما باید ما یك نظام پرداخت مشخص داشته باشیم. خلاصه این موضوع ختم به خیر شد.
پس هزینههای حزب از طریق وجوهات شرعی بود؟
مقداری از آن بله. برخی از مراجع همانند امام(ره) یا آیتالله فقید مرحوم آقای منتظری این اجازه را داده بودند كه به عنوان تبلیغات اسلامی این وجوهات در حزب هزینه شود.
دیگر از چه راههایی بود؟
خوب چون حزب توسط روحانیون سرشناس آن زمان تاسیس شده بود و بسیاری به این افراد و آقایان اعتماد داشتند كمك مالی نیز به آنها میكردند و یك راه هم همین كمكهای مالی بود و بالاخره مساله حق عضویتها را نیز باید به آنها افزود.
ظاهرا در سال 65 هم هفتهیی به نام كمك به حزب در نظر گرفته میشود و در نشریات حزب تبلیغ آن كه مردم به صورت داوطلبانه در صورت تمایل به حزب كمك كنند و شماره حسابی در بانك ملی شعبه سعدی جنوبی نیز اعلام میشود برای این كار!
من این موضوع را به یاد ندارم. اما ممكن است اینچنین بوده باشد.
آقای دكتر ساختمان حزب هم گویا اجارهیی بوده است؟ اگر امكان دارد در این باره هم توضیح بفرمایید.
بله درست است. ساختمان حزب متعلق به مدرسه سپهسالار آن زمان كه اكنون مدرسه عالی شهید مطهری شده است بود. آیتالله شهید دكتر بهشتی اصرار داشتند كه در فعالیتهای حزب نهایت دقت عمل را مبذول دارند و مراقب باشند هیچ شبههیی درباره حزب جمهوری اسلامی مطرح نباشد برای همین مطلقا نخواستند برای حزب از ساختمانهای مصادرهیی آن زمان مكانی را تهیه كنند. به همین خاطر به آقای امامی كاشانی كه تولیت مدرسه سپهسالار بودند فرمودند و ایشان هم ساختمانی متعلق به مدرسه را به حزب جمهوری اسلامی كرایه دادند و آن ساختمان همین ساختمانی است كه در حال حاضر در سرچشمه تهران قرار دارد.
ما در زمان تشكیل حزب جمهوری اسلامی شاهد هستیم كه شهید بهشتی از افراد بسیاری همانند آیتالله لاهوتی و بنی صدر و محمد منتظری و ابوشریف و دكتر پیمان و آیتالله موسوی خوئینیها و… دعوت میكنند تا به حزب جمهوری اسلامی بپیوندند اما این افراد حاضر به چنین كاری نمیشوند. به نظر شما چرا شهید بهشتی تلاش كردند این افراد را كه هر كدام نماینده یك تفكر در جامعه بودند در حزب جمهوری اسلامی جمع كنند؟
این سوالی است كه آن سالها دوستان غیر حزبی فعال در مبارزه قبل از انقلاب از ما میكردند كه این ، چه وضعی است كه شما سعی كردهاید همه نوع افراد با دیدگاههای متفاوت را در حزب جمهوری اسلامی جمع كنید؟ به خاطر دارم كه به واسطه تكرار این سوال از سوی این دوستان، روزی شخصا این مساله را با آیتالله شهید دكتر بهشتی در میان گذاشتم و ایشان در پاسخ فرمودند كه نقد مزبور در اصول وارد است اما به واسطه اضطرارهای متعدد، جمعبندی ما این شد كه در آغاز كار، از همه دیدگاههای اسلامی فعال در مبارزات قبل از پیروزی جمعی را فراهم آوریم و اگر بتوانیم در چنین محلی
بر اساس اصول و موازین به توافق برسیم و اهداف مشترك را به صورت سازمان یافته جلو ببریم، این به آن معنی است كه در مجموع میتوانیم تا سامانیابی نظم جدید و استقرار آن، كشور را به خوبی اداره كنیم اما برای رفع این اشكال، درحال تدوین مواضع حزب جمهوری اسلامی هستیم و بدیهی است در آن مرحله كنگره هایی تشكیل خواهیم داد و سپس از آن مرحله به بعد در كادر مواضع حزب اعضا را انتخاب و تربیت خواهیم كرد.
برسیم به سال 58، آقای دكتر مواضع حزب درباره اشغال لانه جاسوسی چه بود؟بالاخره لانه جاسوسی و بحث اشغال آن در آن مقطع زمانی بسیار جنجال آفرین شده بود و حزب جمهوری اسلامی و رهبران آن هم ، چون افراد شناخته شدهیی بودند علی القاعده نظراتشان درباره حزب بسیار مهم بوده است.
در آن مقطع من به خاطر دارم در حزب بحثی در همین مورد در جریان بود و هر كس تحلیلی ارائه میداد ما مشغول همین بحثها بودیم كه یكی از دوستان آمد و گفت مگر خبر ندارید؟ ما پرسیدیم از چه چیز؟ ایشان گفتند شهید بهشتی كه در آن مقطع در مجلس خبرگان قانون اساسی فعال بودند سخنرانی و از اشغال سفارت توسط دانشجویان حمایت كردهاند. خوب ما هم تكلیفمان مشخص شد و معلوم شد كه حزب اشغال لانه را تایید میكند. چون بالاخره مواضع دبیركل حزب موضع رسمی حزب به حساب میآمد.
اما گویا در آن مقطع آقایان هاشمی و خامنهای (مقام معظم رهبری) در سفر حج بودند و اساسا از موضوع خبر نداشتند و این طور كه خود بعدها گفتند یك شب در پشت بام خانهیی در مكه مشغول گوش دادن به رادیو بودند كه از آن طریق از موضوع خبردار میشوند. درباره آقای مهدویكنی مثلا گفته میشد كه ایشان هم با دانشجویان در همان ساعتهای اولیه تماس گرفته بودند و گفته بودند نمازی كه حتی شما در آنجا بخوانید قبول نیست چون زمین آنجا غصبی است!
خیلی در جریان جزییات مورد اشاره شما درباره این موضوعات نیستم اما موضع رسمی حزب همانی بود كه دبیركل حزب، شهید بهشتی در آغاز جلسه آن روز مجلس خبرگان تصرف سفارت را تایید كرده بودند.
آقای دكتر ظاهرا آیتالله موسویاردبیلی پس از مطرح شدن نام آقای جلال الدین فارسی به عنوان نامزد رسمی حزب جمهوری اسلامی برای انتخابات ریاستجمهوری، از فعالیت در حزب كنارهگیری میكنند. دلیل این امر چه بود و اگر امكان دارد در این باره توضیحاتی را بفرمایید.
آیتاللهالعظمی موسویاردبیلی خیلی موافق انتخاب آقای فارسی به عنوان كاندیدای رسمی حزب برای انتخابات ریاستجمهوری نبودند و بههمین دلیل هم نظر صریح خود را بیان داشتند. حالا من همین جا نكتهیی تاریخی را برای شما نقل كنم. ایشان پس از آنكه نظر نهایی شورای مركزی اعلام شد، به عنوان اعتراض از حزب جمهوری اسلامی جدا شدند. به خاطر دارم كه براساس نظر شهید حسن اجارهدار و به همراه ایشان در محل كار آیتالله اردبیلی حاضر شدیم و نزدیك به 4 ساعت با اصرار از ایشان تقاضا كردیم كه به حزب بازگردند اما ایشان حاضر نشدند. در طول آن 4 ساعت، بحثهای بسیار جالب و قابل توجهی میان ما و ایشان رد و بدل شد كه شرح جزییات آن را باید در فرصت دیگری مطرح كنم.
آقای دكتر ما بعد از انتخاب بنی صدر به ریاستجمهوری شاهد تشكیل ائتلافی به نام ائتلاف بزرگ در میان احزاب و گروههای نزدیك به حضرت امام هستیم كه محوریت آن نیز با حزب جمهوری اسلامی بوده است. اگر امكان دارد پیرامون این ائتلاف توضیحاتی را بفرمایید.
بله. همانطوری كه شما فرمودید پس از انتخاب بنیصدر به ریاستجمهوری، با راهنماییهای امام خمینی(ره) حزب جمهوری اسلامی و رهبران آن به فكر این افتادند كه ائتلافی را سرو سامان دهند تا بتوانند در مجلس اول به پیروزی برسند. خوشبختانه بعد از صحبتهای فراوان هم موفق به این كار شدند و ائتلاف بزرگ شكل گرفت كه درهمان زمان آقای مهندس موسوی با تیتر بزرگ سبزرنگی همین موضوع را در صفحه اول روزنامه جمهوری اسلامی سال 1358 كار كردند.
آقای دكتر كمی جلوتر بیاییم و برسیم به سال 59 و 60 كه اختلافات در درون حزب بروز بیشتری پیدا كرده است. ریشه این اختلافات در چه بود؟ برخیها همانند آقای دكتر جاسبی كه برای مصاحبه خدمت ایشان رسیده بودیم، معتقدند ریشه این اختلافات در مسائل سیاسی دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت مابین آیتالله كاشانی و دكتر مصدق است و برخی دیگر معتقدند ریشه این اختلافات در مسائل و دیدگاههای اقتصادی بوده است. نظر شما چیست؟
حقیقت امر این است كه برخی از این مسائل واقعیت دارد یعنی هم نگاه به مسائل اقتصادی و هم مساله آیتالله كاشانی و دكتر مصدق و حتی ارزیابی افراد از جایگاه مرحوم دكتر شریعتی، محل بحثهایی قرار میگرفت. اما برخی نگاههای منفی و غیرقابل قبول هم وجود داشت كه در حزب ایجاد شكاف میكرد. مثلا یك مورد را برای شما مثال بزنم كه مربوط میشود به سال 60 در آن سال از طرف حزب كمونیست كره شمالی به مناسبت سالگرد تاسیس آن حزب، برای حزب جمهوری اسلامی دعوتنامهیی آمد تا عدهیی به نمایندگی از حزب در این مراسم شركت كنند. این موضوع در شورای مركزی حزب مطرح شد و قرار شد سه نفر در این مراسم شركت كنند كه عبارت بودند از آقای علیرضا محجوب و آقای بادامچیان و بنده تا در این مراسم شركت كنیم. زمانی كه ما به پكن رسیدیم، خبر رسید كه آقای دكتر ولایتی به عنوان نخستوزیر پیشنهادی توسط آقای خامنهای (مقام معظم رهبری) به مجلس معرفی شدهاند ولی مجلس به ایشان رای تمایل نداده است و گزینه نخستوزیری ایشان حذف شده بود. دیگر ما به كره شمالی رفتیم و ارتباطمان با كل جهان قطع شد! تا چند روز بعد كه از كره شمالی به چین رفتیم و شب كه در محل اقامت تدارك شده از سوی سفارت كشورمان در پكن بودیم توسط یكی از دوستان سفارت ایران در چین خبر رسید كه فهمیدید چه كسی نخستوزیر شد؟ ما هم گفتیم خیر نمیدانیم. ایشان گفتند آقای مهندس موسوی نخستوزیر شدند. در همان لحظه آقای بادامچیان بهشدت عصبانی شدند و گفتند حالا من متوجه شدم كه اعزام من به كره شمالی توطئهیی بوده است تا من در تهران نباشم تا مهندس موسوی را نخستوزیر كنند! من و آقای محجوب خندیدیم و به ایشان گفتم این استدلال شما چه معنی میدهد؟ یعنی اینكه حزب جمهوری اسلامی میدانسته آقای موسوی میخواهد نخستوزیر شود و شما را فرستاده است كره شمالی تا در تهران نباشید؟ یا مثلا نمایندگان مجلس میدانستند آقای ولایتی مطرح میشود پس به ایشان رای منفی دادند و باز میدانستند آقای مهندس موسوی مطرح میشود تا به ایشان رای مثبت بدهند و همه اینها حساب شده بود و حساب كرده بودند تا شما در تهران نباشید؟ یعنی میخواهم بگویم از این جوها و فضاهای منفی هم متاسفانه در حزب وجود داشت.
آقای دكتر رابطه حزب با موضوع دفاع مقدس و جنگ كه از 31 شهریور 1359 آغاز شده بود، چطور بود؟
خب همانطوری كه در سوابق حزب جمهوری اسلامی وجود دارد حزب نیز در دفاع مقدس شهدایی همانند شهید قاسم درویش را تقدیم انقلاب كرده است. در كل رابطه حزب درباره كمك به جبههها رابطه خوب و قوی بوده است و حزب به نوبه خود و در حد توان خود به جبههها كمك مادی و معنوی كرد. باید اضافه كنم كه شهید قاسم درویش كه از عزیزترین و پاكترین انسانهایی بود كه من در طول زندگی خود مشاهده كردهام، در همان نخستین ماههای شروع جنگ با آنكه مسوولیت مهمی نیز در حزب جمهوری اسلامی داشتند به جبهه رفتند و به فاصله كوتاهی نیز به شهادت رسیدند. آیتالله شهید دكتر بهشتی شخصا در مراسم تشییع و تدفین ایشان شركت كردند و حتی نماز را نیز ایشان برای شهید قاسم درویش اقامه كردند و درچند نوبت یاد و خاطره آن شهید عزیز را گرامی داشتند.
آقای دكتر اگر امكان دارد پیرامون حادثه 7 تیر 1360 كمی توضیح دهید و اگر خاطرهیی از آن شب دارید بیان بفرمایید.
من روز 7 تیر 60 در حزب بودم و مشغول فعالیت هم بودم و طرفهای ظهر یكی از دوستان كه منزلشان حوالی منزل ما بود به من گفت فلانی میخواهی تو را هم سر راه به منزل برسانم؟من هم استقبال كردم اما دایما در حزب برنامههایی پیش میآمد كه كمی دیر شد و این دوست ما حدود 4-3 ساعتی معطل شد و خیلی هم ناراحت شده بود. موقع حركت كردن من و این دوستمان، كلاهی نزدیك من آمد و گفت فلانی كجا میروی؟ من هم كه خیلی سردرد شدیدی داشتم و آن روز هم اصلا حالم خوب نبود گفتم با فلانی به منزل میروم. گفت نكند برویها! گفتم چطور؟ گفت مگر نمیدانی امشب در حزب برنامه مهمی است و فلان كس و فلان كس میآیند و حتما امشب در حزب باشید كه برنامه مفصل و مهمی است!من هم كمكم داشتم تحریك میشدم كه نروم و بمانم و به این دوستمان هم كه 4-3 ساعتی معطل شده بود گفتم فلانی میبینی كلاهی چه میگوید؟ میگوید نروید كه امشب برنامه مهمی است. من حالم با اینكه خوب نیست، میخواهم بمانم تو هم به منزلت میخواهی زنگ بزن و بگو امشب نمیتوانی بروی منزل پیش میهمانها، كه تا من این را گفتم این دوست ما حسابی عصبانی شد و من هم كه دیدم اصلا خوب نیست این دوستمان را با اینهمه معطل كردن تنهایش بگذارم و بفرستم برود با او رفتم. همین كه به منزل رسیدم تلفن منزل ما زنگ خورد و یكی از دوستان از آن طرف خط گفت فلانی تو از حزب خبر داری؟ گفتم چطور؟ گفت میگویند در حزب بمب منفجر شده است و خیلیها شهید شدهاند! من گفتم امكان ندارد. من همین چند دقیقه پیش از حزب بیرون آمدم و تازه همین الان به خانه رسیدم. گفت نه اینطور نیست من از فردی خبر را شنیدهام كه حاج احمد آقای خمینی از دفتر امام زنگ زده و به او این خبر را داده است. من گفتم خوب كاری ندارد تو 3 دقیقه دیگر به من زنگ بزن تا ببینم خبر درست بوده است یا خیر؟ بلافاصله با دفتر نشریه «عروه الوثقی» تماس گرفتم كه چسبیده به ساختمان جلسات حزب بود. آقایی گوشی را برداشت و گفت خدا به داد مردم ایران برسد! آقای بهشتی را شهید كردند. من خیلی جا خوردم و پرسیدم چه شده است؟ گفت بمبی در حزب منفجر شده است و خیلیها شهید شدهاند. من تا تلفن را قطع كردم بلافاصله این دوست تماس گرفت و گفت چه شد؟ گفتم خبرت درست بود و بمبی در حزب منفجر شده است. سریع خودمان را به سرچشمه رساندیم كه تا رسیدیم، هنوز گرد و غبار انفجار بمب كامل ننشسته بود كه چند دقیقه بعد نیروهای كمكی آمدند. ما همینطور كه مشغول آواربرداری بودیم یك گوشه نشستیم با بچههای حزب و یكی از دوستان حزبی به نام آقای عبدالله خلیلی كه خیلی دقیقتر از ما در اینگونه مسائل بود گفت بچهها من هر چه فكر میكنم میبینم این كار فقط كار یك نفر میتوانسته باشد و آن هم كلاهی بوده است. آقای بادامچیان هم كه كنار ما بود گفت من هم همینطور فكر میكنم و با دلایل و شواهد همان زمان مشخص شد كار، كار كلاهی بوده است.
ظاهرا هم دو بمب را جاسازی كرده بود. یكی را در كیف دستی و دیگری در كارتونی مربوط به اعلامیهها و مواضع حزب جمهوری اسلامی كه در جلسه قرار داشته است و بعد هم به عنوان بستنی خریدن از جلسه خارج شده است؟
بله. گویا اینطور بوده است.
آقای دكتر به كنگره حزب در سال 62 برسیم. كنگره سال 62 نخستین كنگره رسمی حزب بوده است. اگر امكان دارد درباره این كنگره كمی توضیح بدهید و اینكه چرا در سال 64 كنگره دوم حزب بسیار ضعیفتر از سال 62 برگزار شد.
كنگره سال 62 همانطوری كه گفتید نخستین كنگره حزب جمهوری اسلامی بود كه در اردوگاه شهید باهنر تهران برگزار شد. این كنگره در اصل قرار بود در زمان شهید بهشتی برگزار شود كه به دلیل فاجعه هفتم تیرماه 1360 به تعویق افتاد و با شهادت آیتالله بهشتی عملا ممكن نشد در زمان ایشان تشكیل شود تا اینكه در سال 62 تشكیل شد. درباره كنگره سال 64 هم باید بگویم به دلیل اختلافاتی كه قبلا به آنها اشاره كردم كنگره سال 64 با شرایط خاصی برگزار شد و به دلیل اینكه طیف راست حزب سعی در حذف طیف چپ آن داشت آقای هاشمی اعتراضاتی را كردند كه با وساطت آقای خامنهای (مقام معظم رهبری) ایشان حاضر شدند در كنگره حضور پیدا كنند و تركیب شورای مركزی حزب هم دست نخورده مانند سال 62 باقی ماند.
چرا نشریات حزب از سال 64 به بعد تقریبا دچار یك ركود كاملا محسوس شد و به جای اخبار حزب بیشتر اخبار عادی و اخبار جنگ را پوشش میدادند؟ این بهخصوص در روزنامه جمهوری اسلامی آن سالها نمود بیشتری دارد.
خب بالاخره همانطور كه عرض كردم این اختلاف نظرها تاثیر خود را گذاشت و آرام آرام تا سال 66 كه حزب متوقف شد نشریات حزب هم همانند فضای داخلی حزب دچار رخوت شد!
آقای مومنی 12 آذر سال 62 اعضای شورای مركزی حزب جمهوری اسلامی به دیدار آیتالله منتظری و آیتالله مشكینی در قم میروند و دیداری با آن حضرات دارند. آقای منتظری در آن دیدار در پاسخ آقای جاسبی درباره فعالیتهای حزب در 180 شهر میگویند كه من نصیحت میكنم شما فعالیتهای خود را بیشتر كنید و بر آنها بیشتر نظارت داشته باشید. به آقای خامنهای (مقام معظم رهبری) و هاشمی هم پیشنهاد میكنند بیشتر در حزب وقت بگذارند. رابطه حزب با مردم دیگر در شهرستانها و مراكز استانها چطور بود؟
حقیقت موضوع این است كه حزب در برخی شهرستانها اصلا خوب عمل نمیكرد. ما چندین بار هم به مسوول استانهای حزب هم كه آقای بادامچیان بودند این را گفته بودیم. واقعیت این است كه امام هم كه خیلی در آن اواخر به حزب و فعالیتهایش حساس شده بودند فرموده بودند به من از شهرستانها درباره حزب جمهوری اسلامی خیلی اعتراض و گزارش میرسد اما از تهران این طور نیست و اگر اعتراضی هم هست بسیار محدود است و به آقای خامنهای (مقام معظم رهبری) و آقای هاشمی گفته بودند كه بروید و این مشكلات را حل كنید و آن آقایان هم شورایی را برای همین كار در نظر گرفته بودند كه به نظر من و برخی دوستان دیگر اساسا برخی از اعضای همان هیات باعث مشكلات بودند و در نهایت فعالیتهای حزب متوقف شود. در واقع میخواهم بگویم واقعا انتقاداتی به حزب مخصوصا در شهرستانها وارد بود كه به آنها كمتوجهی میشد. دربرخی شهرستانها عملا ائمه جمعه مخالف فعالیتهای حزب بودند و این یك واقعیت بود.
آقای دكتر آیا شما گمان میكردید كه حزب تعطیل شود و پایان پذیرد؟
بله واقعا من این فكر را میكردم چون عملا حزب از چندین سال پیش از سال 66 دچار ركود شده بود و این ركود نشان از اتمام حزب جمهوری اسلامی داشت و ما خیلی به آینده خوشبین نبودیم.
در پایان آقای مومنی شما فعالیتهای حزب جمهوری اسلامی را چگونه ارزیابی میكنید؟
من مجموعا تجربه حزب جمهوری اسلامی را تجربه بدی نمیدانم هرچند معتقد بودم كه میتوانست موفقتر عمل كند اما متاسفانه اینگونه نشد.
ممنون از اینكه اجازه دادید برای 3 جلسه مصاحبه خدمت شما برسیم.
امیدوارم موفق باشید.
شهید قاسم درویش از شهدای حزب جمهوری اسلامی/ برادر ایشان احمدرضا درویش از كارگردانان سینما است.
منبع : روزنامه اعتماد