ما از منزل دكتر پیمان رفتیم به منزل شهید بهشتی، نماز مغرب و عشاء را آنجا خواندیم و آقای دكتر نمازی كه مدتی هم وزیر اقتصاد بودند، آنجا آمدند و شهید بهشتی گفتند كه ما با آقای دكتر نمازی داریم متن آلمانی كتاب سرمایه ماركس را میخوانیم. خوب ایشان به زبان آلمانی هم مسلط بودند یعنی كسی كه هملباس ماست كتاب سرمایه ماركس را به زبان اصلی میخواند و این دقت كار شهید بهشتی را به عنوان نمونه نشان می دهد
بسمالله الرحمن الرحیم. ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله أمواتا بل أحیاء عند ربهم یرزقون *فرحین بما آتاهم الله من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم ألا خوف علیهم ولا هم یحزنون * یستبشرون بنعمة من الله وفضل و أن الله لا یضیع أجر المؤمنین.
این آیات خداست كه قلب هر مؤمن عاشقی را شاد میكند. من با این سخن صحبتهای خود را آغاز میكنم اما به مناسبت عید غدیر اشعاری به نظرم رسید كه مدیحه بلند و والایی است درباره مولا علیبن ابیطالب (ع) که به محضرتان تقدیم میكنم:
(شعری است به عربی كه فقط بخش ترجمه این مدیحه اینجا آورده شده است)
میگوید به من گفتند كه درباره علی مدیحهسرایی كن. چنانكه ذكر علی، یاد علی، آتش فروزان را خاموش میكند. یاد علی بن ابیطالب باعث خاموشی آتش فروزان جهنمی است. و میگوید كه من مدیحه نمیكنم در مدح كسی كه خردمندان درباره او چنان حیران شدند كه او را خدا دانستند و ارباب معرفت درباره او حیران شدند كه اشارت است به همان مطلبی كه امام شافعی در مدح حضرت علی میگوید كه «شافعی مُرد و نفهیمد كه آیا الله ربّ اوست یا علی.» البته مبرهن است كه این مطلب از شدت حیرت و ذات جامعالصفات حضرت علی بن ابی طالب گفته شده است. بعد از قول پیغمبر میگوید كه وقتی به معراج رفتم خداوند دستی بر شانة من نهاد كه من قلبم خنك شد. (و جعل علی كتفی یده كاحسّ قلبی برده) دست خدا بر شانهی من قرار گرفت و قلب من احساس خنكا كرد. و حالا كسی كه گفته من او را مدح نمیكنم ببینید چه مدحی كرده است؛ یعنی زمانی كه حضرت علی (ع) در فتح مكه پا بر شانهی پیامبر گذاشت در واقع پا بر محل شرف دست خداوند گذارده یعنی علی پا بر جای دست خدا گذاشته است. حال شرح این مدیحه بر عهده عاشقان مولا و ارباب معرفت است و زبان ما قاصر است از اینكه توضیح بیشتر دهیم ولی زبانمان را به این اشعار لطیف به مناسبت روز عید غدیر متبرك كردیم.
اما در ارتباط با شهید آیتالله بهشتی میخواهم عرض كنم كه بنده چند مطلب اینجا یادداشت كردهام: اول اینكه نوشتهاند كه ما تنها نباید به ذكر خوبیها و ذكر صفات برجستهی شهدامان من جمله شهید بهشتی بپردازیم بلكه همانطور كه وارد شده لعن بر قاتلین و اظهار نفرت بر كسانی كه این فاجعهها را در انقلاب اسلامی به وجود آوردند بخشی از وظیفهی ماست كه حتماً باید در ضمن ذكر مناقب آنها لعن بر دشمنان و قاتلین اینها و اظهار نفرت از اینها نیز در بین ما باید باشد. ولی متاسفانه به خاطر همان مطلبی كه آقای اصغرنیا هم یك كلمه به آن اشاره كردند و آن كلمه خیلی معنیدار بود و حالا من تعصی میكنم به ایشان و ملاحظه را كنار میگذارم كه این مطلب نشان میدهد كه ما در چه شرایطی زندگی میكنیم و به دلیل این شرایط كه ما در آن زندگی میكنیم حتی نمیتوانیم از مقام ارجمند شهدایمان آنطور كه بایسته و شایسته است تقدیر كنیم. این شهدایی كه تمام وجودشان را برای این انقلاب گذاشتند الان گاهی انسان در شرایطی قرار میگیرد كه میگویند خوب، حالا كه چی!
به هر حال ما نفرینمان را بر اعداء الله و قاتلین امثال بهشتی و شهدای دیگر چونان شهید مطهری، شهید باهنر، شهید ایرانمنش که پسرعمه شهید باهنر بود، می فرستیم كه خیلی از شماها نمیدانید شهید ایرانمنش در كرمان مدیر آموزش و پرورش و امام جمعهی موقت بود و مظلومتر از شهید باهنر بود.
اما من می خواهم دو سه جمله در باب ابعاد شخصیتی شهید بهشتی عرض كنم. بخش اول آن که معمولاً نادیده گرفته میشود، مسئلهی تعبد شهید بهشتی است که كمتر مورد توجه قرار گرفته شده است. ایشان یك روحانی روشنفكر تحصیلكردهی خارجدیدهی آشنای به مسائل روز، آشنای به سیاست روز، مدیر، مدبّر و همهی اینها بود و واقعاً در تدبیر و كیاست و مدیریت و اداره و سیاست كار، من، او را بینظیر میدانم و در بین روحانیون كسی را نظیر او نمیبینم. البته حق آقای هاشمی را هم باید در نظر گرفت که در بین روحانیون این روزها خیلی نسبت به ایشان ناحق روا میشود. امروز واقعش این است كه بعد از آقای بهشتی ایشان را به سیاست قبول داریم. حتی شهید بهشتی را سیاستمدارتر و كارآمدتر از مقام معظم رهبری میدانم. خوب به هر حال ما با آقای خامنهای رفیق بودیم و ایشان هم حتماً از ما توقع ندارند كه غیر از آنچه كه به آن عقیده داریم را بیان كنیم. ولی آقای بهشتی جایگاه خاص خود را دارد. این آدم با این خصوصیات، مدیریت، تدبیر، احاطه بر مسائل روز، زبان دانستن، فلسفهی روز را دانستن و امثال ذلك تعبد داشت. من یادم میآید زمانی كه ایشان از زندان مرخص شده بودند یك روز عصر رفتیم خدمت آقای بهشتی. به نظرم به همراه آقای محمدجواد مظفر بودیم كه هم اكنون هم در جلسه حضور دارند. از منزل دكتر پیمان كه ظهر مهمان ایشان بودیم به سمت منزل شهید بهشتی میرفتیم. با دکتر پیمان علاوه بر اینکه همزندان و رفیق بودیم، مدتها بود که با هم معاشرت داشتیم. آن وقتها این خطكشیها نبود كه مثلاً بین مهندس بازرگان و سحابی و پیمان و .. مرزبندی شده باشد. همه اینها با هم بودند. ما از منزل دكتر پیمان رفتیم به منزل شهید بهشتی، نماز مغرب و عشاء را آنجا خواندیم و آقای دكتر نمازی كه مدتی هم وزیر اقتصاد بودند، آنجا آمدند و شهید بهشتی گفتند كه ما با آقای دكتر نمازی داریم متن آلمانی كتاب سرمایه ماركس را میخوانیم. خوب ایشان به زبان آلمانی هم مسلط بودند یعنی كسی كه هملباس ماست كتاب سرمایه ماركس را به زبان اصلی میخواند و این دقت كار شهید بهشتی را به عنوان نمونه نشان می دهد و در عین حال علاوه بر همه اینها وقتی با ایشان نماز میخواندیم آن حالت دعا، نیایش و تعبّد در نمازشان هویدا بود. همانطور كه آقای اصغرنیا هم گفتند واقع مطلب این بود كه حتی راه رفتن شهید هم برای ما درس داشت.
مورد دیگر در ارتباط با شخصیت ایشان كه خیلی مهم و برجسته بود مربوط میشد به صبر و حوصله، پشتكار، دقت،و موشكافیشان. این ویژگی ها برای انسان سیاستمدار هم خیلی مهم است كه خیلی از ما اینطور نیستیم و حتی خود بنده هم صددرصد اینگونه نیستم. این ویژگی حلم و خودداربودن ایشان از صفات برجستهشان بود.
خاطرم هست که جلسهای غیررسمی مربوط به جامعه روحانیت مبارز بود که در ولیآباد خدمت ایشان رسیدیم. یكی از برادران عزیز و بزرگوار كه من خیلی به ایشان ارادت هم دارم ولی این خصوصیت را داشتند که از نظر ویژگیهای اخلاقی نقطهی مقابل آقای بهشتی بودند یعنی كاملاً عصبی و تند. ایشان با آقای بهشتی سر مسائل روز در همان ایام درگیر شدند و در مقابل آقای بهشتی به شدت تند برخورد كردند؛ البته با توجه به اینكه ایشان جزو افراد سابقهدار و مبارز و با شخصیت بودند و در آن شرایط زنداندیده و رنجكشیده هم بودند لذا زبانشان به آقای بهشتی باز بود. من به كسانی شبیه این فرد كه به امثال بهشتی ایراد میگیرند که ایشان زندان نرفتند میگویم كه اینها معماران انقلاب هستند و معماران خوبی هم هستند.
شبیه همین مسئله را اخیراً در مورد آقای هاشمی شاهد بودم و دیدم یك آقای عجیب غریبی كه در لباس ما هم هست نسبت به آقای هاشمی كه به هر حال ایشان هم، دورهای از عمرشان را در زندان گذراندهاند ایراد میگیرند كه ایشان مبارز نیست. گفتم نه آقا!اصلاً شما مبارزی…
آدم خون دل میخورد وقتی اینها این حرفها را میزنند و آدم این چیزها را میبیند و میشنود. واقعاً گریهام میگیرد به این خاطر كه جامعه امروز ما به این روز افتاده و میبینم با اینكه ایشان هملباس ماست ولی این افراد حتی نسبت به هملباس خودشان اینطور وقیحانه و بیانصافانه حرف میزنند.خوب، اینها غم دارد، مصیبت دارد.
منظورم این است كه این آقا در برابر آقای بهشتی البته نه آن هم به سبك امروزی كه ما در وقاحت و توهین و دروغ و افترا دست گوبلز و امثال ذلك را از پشت بستهایم، تندی کرد. گوبلز كه نمیگفت من ولی فقیهم و امامحسینم! درحالی که ما به نام ایشان دروغپردازی و هتاكی و افترا میكنیم حتی نسبت به همنوعان خودمان.
به هر حال در برابر آن رفتاری كه آن آقای بزرگوار كرد تنها چیزی كه از آقای بهشتی دیدم این بود كه رنگ صورت ایشان برافروخته شد و معلوم بود كه خیلی عصبانیاند ولی خودداری كردند و در برابر همه حرفها و اتهاماتی كه به ایشان وارد شد هیچ نگفتند. منظورم این بود كه ایشان واقعاً الگویی برای همه ما بود.
یكی دو خاطره دیگر هم هست در ارتباط با مجلس خبرگان كه خدمتتان عرض میكنم. البته در مورد مدرسه دین و دانش، شبها در این مدرسه من به همراه آقای مصباح، شهید باهنر، شهید ایرانمنش هم به نظرم بوده است، آیتالله موحدی كرمانی كه الان امام جمعهی موقت تهران هستند و از بزرگان و خوبان هستند كه بنده هر وقت یادم میآید از ایشان در زمره مردان وارسته یاد میكنم و لازم است كه حق ایشان را ادا كنم و آقای برهانی امام جمعهی رشت، ما كسانی بودیم كه شاگرد آقای بهشتی بودیم و ایشان فلسفهی علم به ما تدریس میكردند. كتاب فلسفه علم دست آقای مصباح بود كه ایشان از روی آن میخواندند با آن بیان شیرین و متینی كه آقای مصباح دارد، خیلی متین و منظم و بعد شهید بهشتی مطلب را روی تخته مینوشت و توضیح میداد.
راجع به مجلس خبرگان هم كسانی كه بحث را دنبال میكردند میدانند كه ما با آقای بهشتی بحثهای طلبگی زیاد داشتیم. یعنی بنده به عنوان یك شاگرد به اصطلاح مستشکلی که البته پُرچانههم بودم، در برابر مطالبی كه آقای بهشتی مخصوصاً دربارهی ولایت فقیه میفرمودند ما اِنقلت زیاد داشتیم. مطالبی داشتیم در ارتباط با شكل اجرایی ولایت فقیه و با ایشان اختلاف نظر داشتیم. از همان ایام هم یك عدهای از برادران عزیز پا را در یك كفش میكردند و وظیفهی شرعی خودشان میدانستند كه مقابل ما بایستند و هر چه در این باب گفته میشود را نقد كنند و آن جنجالها را در روزنامهها در آن ایام به راه انداختند. در آن ایام گاهی در مجلس خبرگان آقای بهشتی به من میفرمودند كه آرامتر باش كه انعكاس خارجی بحث طلبگی ما با آقای بهشتی صورت ناخوشایندی داشت. البته بعضیها اینطور تلقی كرده بودند.
یك شب ما مهمان مرحوم آیتاللهی كرمانی بودیم كه فرزند ایشان از دوستان نزدیك آقا محمدرضا بهشتی بودند؛ مهمانی خانوادگیای بود. مرحوم دكتر بهشتی در راهرو آمده بودند كه خانم ما با ایشان برخورد كرده بودند و توصیهای به ایشان كردند كه به نظر من این توصیه را در واقع به تمام ما كردهاند و باید همهمان به آن عمل كنیم. آقای بهشتی به خانم ما گفته بودند كه به آقای حجتی بگویید كه عصبانی نشوند وقتی ایشان عصبانی میشوند اگر حرف حساب هم میزنند حرفشان انعكاس خوبی ندارد. این توصیه ایشان بوده به این حقیر كه همیشه هم در یاد من مانده اما عمل كردن به آن خیلی مشكل است؛ الان هم دیدید كه من در میان این صحبتها بیشتر از خودم صحبت كردم مخصوصاً نسبت به همدورهایهایم در مدرسه دین و دانش بنابراین از همه حضار عزیز آقای دكتر صادق طباطبایی،آقای دكتر میرمحمدی،آقای اصغرنیا و دیگر دوستانی كه از دانشآموختگان این مدرسه بودند و آن زمان اینجا حضور داشتند، از همه عذر میخواهم. در پایان نثار روح پرفتوح شهید بهشتی و همه شهدای انقلاب و اسلام با لعنت بر دشمنانشان درود میفرستیم. والسلام علیكم و الرحمه الله و بركاته.