1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است

نقد و بررسي كتاب دکترشريعتي جستجوگري در مسير شدن

دکتر محمدمهدی جعفری

نقدي كه شهيد آيت الله بهشتي بر يكي از اظهار نظرها و ديدگاههاي دكتر شريعتي به عمل آورده از نوع همان نقدهاي علمي و ضروري و سودمندي است كه از چنان شخصيتي انتظار مي‌رفت. در پرتو چنين نقدي، و در سايه چنين محيطي است كه انسان مي‌تواند بدون حب و بغض،‌ و بدون ملاحظات سياسي و در نظر گرفتن سوء استفاده‌هاي احتمالي مغرضان و تنگ نظران، اثري را به محك نقد بزند و نگرش حقيقي خود را ابراز دارد

نقد علمي همان نصيحت خيرخواهانه است كه در فرهنگ اسلامي وظيفة اجتماعي و حق هر مسلماني است؛ وظيفة او است كه فرمانروايان، مسؤولان و افراد ديگر را زير نظر داشته باشد، و با معيارهاي مكتبي و اصول اعتقادات و باورهاي خود، رفتار و گفتار و نوشتار آنان را به نقد كشد، و معناي اين نقد، تنها ديدن عيبها و بديها نيست، بلكه ملاحظة عيبها و امتيازات، و بديها و خوبيها با هم است؛ و نيز، در فرهنگ و محيط اسلامي، حق ديگران است كه رفتار و گفتار و نوشتار او را مورد نقد قرار دهند.

در چنين محيطي انديشه رشد مي‌كند، فرهنگ مي‌بالد، محيط مستعد شكوفايي نيروهاي انسان مي‌گردد، و دلها و دستها هر چه بيشتر به هم نزديك مي‌شوند.

اما در محيطي كه عيب جوييهاي مغرضانه و ايرادگيريهاي پربهانه جاي نقد علمي را بگيرد، جز بدبيني اجتماعي و ركود فرهنگي و اختلاف كلمه چيزي به بار نمي‌آورد. و به همين علت بود كه در روزهاي پر سر و صداي سخنرانيهاي دكتر شريعتي در حسينيه ارشاد و ديگر مراكز علمي و فرهنگي كه به جاي نقد سازنده، اتهام زدن و تكفير و بدگويي رواج داشت، محيط علمي و فرهنگي تبديل به محيط بدبينانه و پر تنش و پراكنده ساز درآمده بود،‌ و پس از دكتر شريعتي هم، جز مدتي كوتاه، متأسفانه باز هم غرض و مرض و كوته‌نگري و حسادت و نفسانيات جاي نقد علمي و سالم و سازنده را گرفت، و باعث شد كه دوستداران فرهنگ و علم نيز نتوانند سخن دل خود را بگويند،‌ ليكن جاي نقد علمي هميشه خالي است و وجود آن براي رشد فرهنگي هر اجتماعي ضروري.

نقدي كه شهيد آيت الله بهشتي بر يكي از اظهار نظرها و ديدگاههاي دكتر شريعتي به عمل آورده از نوع همان نقدهاي علمي و ضروري و سودمندي است كه از چنان شخصيتي انتظار مي‌رفت. در پرتو چنين نقدي، و در سايه چنين محيطي است كه انسان مي‌تواند بدون حب و بغض،‌ و بدون ملاحظات سياسي و در نظر گرفتن سوء استفاده‌هاي احتمالي مغرضان و تنگ نظران، اثري را به محك نقد بزند و نگرش حقيقي خود را ابراز دارد، اگرچه ممكن است آن اظهار نظر واقعي نباشد، صرف حسن نيت و صداقت و اخلاص كافي است كه محيطي سالم ايجاد شود، و در آن محيط اظهار نظرها آزادانه و رها از هر قيدي ابراز گردد، و مخالف هم به همان شيوه عمل كند، و سرانجام در ضمن گفتگوي علمي و سالم و فارغ از هر غرض و مرضي، چهرة حقيقت آشكار گردد.

من داستان اين نقد ـ يا در واقع داوري نقدگونه ـ را شنيده بودم. در زمستان سال 61 يا 62 كه در خدمت تني چند از نمايندگان دورة اول مجلس شوراي اسلامي، از جمله جناب خاتمي، جناب سيد محمود دعايي و شهيد سيد حسن شاهچراغي، به كردستان جهت بازديد از جبهه‌هاي جنگ، مسافرتي دست داد،‌ ظاهراً در نقده بود كه در خدمت شهيد شاهچراغي به ستاد سپاه پاسداران رفتيم. در آنجا در جمع برادران سپاهي سخن از دكتر شريعتي به ميان آمد. شهيد شاهچراغي گفت: «پيش از پيروزي انقلاب اسلامي من از طلبه‌هاي مدرسة حقاني قم بودم و آقاي مصباح يزدي در درس خود عليه دكتر شريعتي سخن گفت. ما داوري را به نزد شهيد بهشتي برديم. و ايشان وعده داد كه در فرصت مناسبي نظر خودش را اعلام كند. اين فرصت در مشهد به دست آمد. در مشهد هم استادان مدرسه حضور داشتند و هم طلبه ها. شهيد بهشتي در اظهار نظري مبسوط نظر آقاي مصباح را نقد كرد البته خيلي محترمانه و با تأكيد بسيار بر حفظ حرمت و حق استادي آقاي مصباح. ما طلبه‌هاي طرفدار دكتر شريعتي از شادي به رقص آمده بوديم…

ممكن است پس از گذشت شانزده يا هفده سال برخي از عبارات شهيد شاهچراغي را فراموش كرده مضمون آن را گفته باشم، اما تعبير « از شادي به رقص آمدن» را هرگز فراموش نمي‌كنم، زيرا براي من اين جريان و طرز تفكر طلبه‌هاي مدرسه حقاني، تازگي داشت و جالب بود.

البته آنچه در بالا نوشته شد بدان معنا نيست كه من همه نقد و نظرهاي شهيد بهشتي را پذيرفته باشم،‌ بلكه يادآوري كردم كه از اين نقد بوي بي‌طرفي و سعة صدر و حسن ظن به مشام مي‌رسد، و آن شادروان نظر خود را صادقانه و به شيوه‌اي علمي ابراز داشته است، وگرنه اين جانب با چند نكته از اظهار نظرهاي وي درباره آثار دكتر شريعتي و شخصيت او موافق نيستم:

نخست اينكه مي‌فرمايند: «ايشان بيشتر شاعر بود تا محقق». اگر شاعر در اين جا يعني شخصي احساسي كه تحقيق نكرده و از روي احساس و قلب سخني را مي‌گويد كه در واقع مصداق « الذين يقولون ما لا يفعلون، و في كل واد يهيمون» باشد كه به گواهي حدود چهل جلد مجموعه آثار دكتر شريعتي، چنين حالتي و خصلتي در آثار عقيدتي و اجتماعي وي به چشم نمي‌خورد. آري در نوعي از آثار او كه خودش آنها را كويريات مي نامد، حرفهاي دل دكتر را صادقانه مي‌شنويم و كدام دانشمند و انديشور ژرفنگري است كه چنين سخناني نداشته باشد، و اصولاً استعاره و كنايه و مجاز و ايهام و ديگر ظرافتهاي بيان است كه به آثار علمي و بررسيهاي اجتماعي انديشمندان، روح و زندگي مي‌بخشد و خرد و انديشه را از ملالها و يكنواختي‌ها رهايي مي‌بخشد.

اما اگر مقصود شهيد بهشتي از شاعر بودن دكتر شريعتي آن باشد كه وي مطالب و موضوعات علمي و اجتماعي و اعتقادي را با ادبياتي زيبا و روان و جذاب بيان مي‌كند، مي‌توان به وي حق داد. دانشمند و اديب توانا جناب محمد‌رضا حكيمي بارها مي‌گفت: «اگر فرض كنيم كه دكتر شريعتي در سراسر زندگي پرتلاطم خود كاري جز اين نكرده باشد كه موضوعات خشك مذهبي و اعتقادي و اجتماعي را با ادبياتي زيبا و جذاب و روان و مفهوم براي همگان بيان كرده خود، كار بسيار بزرگ و بي‌سابقه‌اي در تاريخ اسلام است. و حال آنكه اين امتياز بزرگ تنها يكي از آثار برجسته و با ارزش او است.»

انتقاد ديگري كه شهيد بهشتي بر دكتر شريعتي مي كند اين است كه چرا علي (‎ع) را نمونه والاي انسانيت و جامع همة فضائل دانسته است، و حال آنكه پيامبر اكرم (ص) در اسلام داراي چنين ويژگيهايي است. در اين باره نيز نظر من با ايشان موافق نيست، زيرا: 1ـ جامعيت و كمال علي (ع) به معناي نقص پيامبر اكرم (ص) يا كاستن از امتيازات بي‌گفتگو و والاي آن بزرگوار نيست، چنانكه پيامبر (ص) خود فرموده كه علي نفس من است، من و او را از يك نور آفريده‌اند، خدا را جز من و علي،‌ مرا جز خدا و علي، و علي را جز خدا و من،‌ كسي نشناخته است؛ 2ـ نشان دادن نمونه‌هاي والاي تربيت شده يك مكتب نشانگر عظمت و علو آن مكتب و آورندة آن مكتب است،‌ و هر چه آن نمونه‌ها را بهتر و بلندتر نشان دهند، چهرة بنيادگذار مكتب نيز درخشنده‌تر به چشمها مي‌آيد، و همين استدلال اخير دربارة غلو دكتر دربارة ابوذر و سلمان و عمار نيز صادق است. نكتة سوم آن است كه مي‌فرمايند: «من به خود دكتر هم گفتم كه چرا شما برخي از افراد را معبود مي‌گوييد و از معبودهاي خود دم مي‌زنيد؟ و دكتر قبول كرد.» پاسخ اين انتقاد نظر شخصي من نيست، زيرا پاسخ اين ايراد را از زبان خود دكتر شنيدم كه او به گفتة اميرالمؤمنين: «من علمني حرفا فقد صيرني عبدا» استناد مي‌كرد، و معلمين حقيقي خود را معبودهاي خود مي‌دانست.

البته چنانكه در آغاز سخن اشاره شد، چون نقدهاي شهيد بهشتي را من از سر صدق و صفا و اخلاص و وفا به دوست و همفكر مي‌بينم، اگر چه با برخي از آن نقدها موافق نيستم. اما طرح آنها را بسيار مفيد مي دانم، و در باز كردن راه نقد علمي و درست و سازندة مؤثر. و اميد كه به دنبال انتشار چنين نقد نظرهايي محيط سالمي براي ديگر نقدهاي سالم و سازنده فراهم گردد.

نكتة قابل يادآوري ديگري كه در ضمن سخنان شهيد بهشتي آمده شاهدي است بر اين ادعا كه دكتر شريعتي پيوسته در انديشه و باور تحول و تكامل پيدا مي‌كرد و نبايد سخن آغاز زندگي او را،‌ بدون توجه به سخن سالهاي بعد، گرفت و عليه او به كار برد. از جمله عقيده او درباره جريان غدير خم است كه از قول آيت الله خامنه اي نقل كرده‌اند كه دكتر نخست آن را يك كانديداتوري از طرف پيامبر اكرم (ص) مي‌دانسته. و سپس اعتقاد پيدا كرده كه آن نصب اميرالمؤمنين به ولايت و امامت و نص صريح رسول خدا است. در تأييد ادعاي شهيد بهشتي و گواهي آيت الله خامنه اي خاطره‌اي را در زير مي‌آورم.

در جريان تنظيم و چاپ و انتشار سيري در نهج البلاغه در سال 1353 روزي به منزل شهيد مطهري رفتم. در ضمن سخناني به عرض ايشان رسانيدم كه دكتر طه حسين، عباس محمودالعقاد، عبدالفتاح عبدالمقصود و تني چند از روشنفكران مسلمان عرب اخيراً‌ ضن تأييد جريان غدير، عمل پيامبر اكرم(ص) را نامزد كردن علي(ع) براي امامت و خلافت بعد از خود مي‌دانند نه نص و نصب، كه حق آزادي انتخاب را براي مسلمانان پس از خود محفوظ داشته است. شهيد مطهري گفتند: چند سال پيش كه هنوز دكتر شريعتي به خارج نرفته بود، من در انجمن اسلامي مهندسين كه در خيابان جنوبي پارك شهر بود، همين سخن را گفتم. پس از سخنراني، از محل انجمن بيرون آمدم و سوار ماشين يكي از آقايان مهندسين شدم كه مرا به منزل برساند. دكتر شريعتي هم سوار شد و به من گفت يكي از كساني كه قائل به كانديداتوري علي(ع) در غدير است من هستم. گذشت تا اينكه دكتر از زندان آزاد شد. شبي اين سخن شهيد مطهري را با وي در ميان گذاشتم. گفت: آقاي مطهري درست مي‌گويد، ليكن حالا ديگر آن نظر را ندارم،‌ و معتقدم كه علي(ع) در غدير از طرف پيامبر(ص) به امامت منصوب شده است. (چنانكه در سخنراني شورا و وصايت نيز گفته است) تا هنگامي كه رأسها به رأيها تبديل نشده‌اند، نمي‌توانند به انتخاب آزاد عمل كنند. برنامة پيامبر(ص) اين بوده است كه طي دوازده نسل رأسها را به رأيها تبديل كند تا شورا در ميان مردم مسلمان نهادينه شود، ليكن افسوس كه نگذاشتند… به هر حال اميدوارم براي رسيدن به جامعه مدني و فرهنگ انساني اسلام و پذيرش تكثر و تحمل انديشة مخالف،‌ شيوة درست نقد و نظر در ميان مردم با فرهنگ ايران رواج يابد، و آثار علمي از اين دست از بزرگان فرهنگ آفرين ما، بي‌هيچ شائبه حب و بغضي، روز به روز بيشتر نشر و گسترش يابد.


دیدگاه‌ها