ایران به عنوان یکی از معدود کشورهای انقلاب دیده در تاریخ بشر که قبل از پایان اولین سال پس از پیروزی انقلاب خود، قانون اساسی تدوین شده و در معرض همه پرسی قرار گرفته دارد، مدیون ژرف اندیشی ها، توانایی ها و تجربیات خارق العاده آیت الله شهید دکتر بهشتی بود
شفقنا- برخی از نظریه پردازان اصلی و افراد موثر در انقلاب اسلامی ایران از جمله آقایان بهشتی و مطهری، در سال های ابتدایی پیروزی انقلاب به شهادت رسیدند. سی و پنج سال از آن روزها می گذرد و این سوال مطرح است که «حذف فیزیکی و ترور اتاق فکر انقلاب چه آثاری بر عینیت یافتن آرمان های انقلاب داشت؟»
به گزارش شفقنا، دکتر فرشاد مومنی، عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی یکی از اولین جوانانی بود که به حزب جمهوری اسلامی پیوست و همکاری نزدیکی با شهید بهشتی داشت. او خسارت از دست دادن آیت الله شهید بهشتی بر انقلاب اسلامی و اندیشه اسلامی را قابل مقایسه با هیچ خسارت دیگری نمی داند و معتقد است: در صورت بازگشت به الگوی نگرشی و اسلوب روش شناختی شهید بهشتی، بی گمان می توان به اعتبار پیشرفت های شگرف پدید آمده در عرصه شناخت اسلام و علوم و فنون، اشتباهات شکل گرفته در دوره پس از شهادت آقای بهشتی را به حداقل رساند.
متن گفت وگوی شفقنا با دکترمومنی را در ادامه می خوانید:
در مقایسه انقلاب ایران با انقلاب های خاورمیانه دیده می شود که قانون اساسی در دوره انقلاب ایران به سرعت و در همان سال تدوین شد، آیا اتاق فکر انقلاب ایران قبل از وقوع انقلاب پیش بینی هایی در این زمینه داشت؟
آمادگی های فکری موجود در سطح رهبران انقلاب اسلامی و در رأس آنها آیت الله شهید دکتر بهشتی، به طور نسبی بسیار بالا بود. بخشی از آن به دقت هایی بازمی گشت که این افراد در واکاوی اندیشه اسلامی به لحاظ معرفتی داشتند. بخش دیگر به این بازمی گشت که جهان در نیمه دوم قرن بیستم با طیف بسیار وسیعی از حرکت های انقلابی و آزادیبخش در کشورهای در حال توسعه مواجه شد و آنها شانس بزرگی برای استفاده از آن تجربه ها را به دست آوردند. میتوان گفت در میان کادر رهبری انقلاب اسلامی از نظر آمادگی فکری برای رو به رو شدن با این شرایط، کسی در اندازه آیت الله شهید دکتر بهشتی مشاهده نمی شد.
گواه من در این مساله، آثاری است که از ایشان به یادگار مانده است. به طور مشخص در سال های میانی دهه 1340، زمانی که ایشان در آلمان به سر می بردند، بحثی برای دانشجویان مسلمان ایرانی مشغول به تحصیل در اروپا ارائه کردند که خوشبختانه به تازگی نشر عمومی هم پیدا کرده است. عنوان این بحث، «مراحل اساسی یک نهضت» است. آیت الله شهید دکتر بهشتی در این کتاب با تکیه بر قرآن و سیره پیامبر گرامی اسلام(ص) نشان دادند که حرکت اسلامی از زمان آغاز به گستردگی تا زمان رسیدن به استقرار نظام جدید، با چه طیف گسترده ای از مسایل رو به روست.
ایشان درست مثل معماری که مسوولیت دارد چارچوب کار را با دقت ترسیم کند، در آن کتاب حتی مشخص می کنند که در جریان هر یک از این مراحل به چه نوع نیروهای انسانی و با چه کیفیت هایی نیاز است. علاوه بر آن در این سطح دقت کرده اند که نشان دهند حالت های روحی هر یک از آنها در هر مرحله به چه صورتی است و در جریان کادرسازی باید روی چه نکته هایی در تربیت آنها دقت شود. به عنوان نمونه، ایشان با تکیه بر سیره پیامبر اکرم(ص) مطرح می کنند که باید به افراد حاضر در کادرهای عملیاتی، آموزش داده شود که در زمان پیروزی در حد صلاحیت های تخصصی خود انتظار مورد توجه قرار گرفتن داشته باشند زیرا اگر غیر از این باشد مانند نوعی کفران نعمت است.
به این دلیل گفته می شود چنین حالتی، کفران نعمت است که افراد بدون صلاحیت تخصصی کافی برای اصلاح امور و بازسازی و گذر از مناسبات طاغوتی به مناسبات توحیدی، از ناحیه این توقع که به طور مثال در جریان مبارزه خوب جنگیده اند پس باید جایگاه رفیع تری داشته باشند، در مناصبی قرار گیرند که شایستگی آن را ندارند.
چنین انتظاراتی به خاطر نفرت برانگیزی های ناشی از ناکارآیی، می تواند هم اجر آن زحمات اولیه را ضایع کند و هم ظلم به افرادی باشد که دارای صلاحیت بیشتری هستند اما به دلیل سابقه مبارزاتی کمتر، ممکن است کنار گذاشته شوند. علاوه بر آن به دلیل اینکه این ناتوانی و ناکارآیی موجب می شود نظام اجرایی نتواند از عهده انجام خواست های مردم بر آید، ممکن است مردم را نیز به اسلام بدگمان کند. من در میان اسلام شناسان معاصر فردی را ندیدم که در استاندارد ایشان، این دقت ها و ظرایف را در سطح اندیشه ورزی تا مرز طراحی برنامههای اجرایی- عملیاتی رعایت کرده باشند.
ایدئولوژی حاکم بر نوع نگاه دکتر بهشتی چگونه بود؟ ایشان علاوه بر قرآن و سیره پیامبر(ص) از چه دانش هایی برای پیش بینی و تجهیز فکری در زمینه انقلاب بهره برده اند؟
در این زمینه می توان به تجربه شخصی من و برادر عزیزم «شهید حسن اجاره دار» اشاره کرد. این تجربه که در دوره پس از انقلاب اتفاق افتاد، نشان می دهد شهید بهشتی با همان دقتی که نهضت پیامبر اکرم(ص) را از موضع استراتژیستی که می خواهد برنامه اجرایی عملیاتی استخراج کند، مورد مطالعه قرار داده بودند، در تجربه انقلاب های بزرگ قرن های 18 و 19 و حرکت های آزادی بخش قرن بیستم نیز به واکاوی و جست وجو پرداخته بودند.
در سال های اولیه بعد از پیروزی انقلاب، من که یک جوان دانشجوی آرمانخواه و بسیار جدی بودم، به اتفاق شهید حسن اجاره دار خدمت ایشان رسیدیم و مطالبه های نسل خود را با ایشان در میان گذاشتیم. ایشان پس از این که با دقت، صحبت های ما را شنیدند، فرمودند که «می خواهید از بحث های ارزشمندی که مطرح کردید، بهره گیری عملی جدی هم داشته باشید؟» طبیعتا پاسخ ما مثبت بود. شهید بهشتی در این راستا به ما توصیه کردند که تجربه انقلاب اکتبر را یک دور با دقت مطالعه کنیم. برای اجابت خواسته ایشان، مسوولیت تدریس درس تاریخ سال چهارم را در دبیرستان به عهده گرفتم. در آن زمان در این کتاب، تجربه سه انقلاب بزرگ یعنی انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب اکتبر روسیه و انقلاب مشروطیت در ایران آورده شده بود. با دقت و علاقه خود را به گونه ای مجهز کردم تا بتوانم این مطالب را تدریس کنم. با توجه به شناختی که از شهید بهشتی داشتم، می دانستم که ایشان به صرف ادعا اکتفا نمی کردند و سوالاتی بسیار دقیق را مطرح می کنند.
زمانی که حس کردم آمادگی کامل را دارم، خدمت ایشان رسیدم و عرض کردم: «خواسته جنابعالی را اجابت کردم، مسایل فراوانی یاد گرفتم اما متوجه نشدم که چه ارتباطی میان آنچه ما با شما مطرح کرده بودیم و آنچه شما از ما خواسته بودید وجود دارد.» پس از آن ایشان به همان سبکی که پیش بینی کرده بودم چند سوال از جزییات انقلاب اکتبر پرسیدند. به طور مثال درباره برنامه جدید اقتصادی «نپ» که در آن زمان یک اقدام راست گرایانه از سوی لنین ارزیابی می شد، سوالاتی پرسیدند که «چرا لنین ناگزیر شد این برنامه را طراحی کند؟» بعد از آن چند سوال دیگر مثلا از حذف رهبران فکری بولشوویک ها مثل تروتسکی و از این قبیل سوال کردند و پاسخ گرفتند. پس از اطمینان یافتن از اجابت خواسته شان، با ذکر شواهد مربوط به آن سوال ها فرمودند که «تجربه انقلاب اکتبر، مالامال از راست روی های افراطی و چپ روی های افراطی است و بین این راست روی ها و چپ روی ها رابطه دیالکتیکی وجود دارد یعنی هر کدام از اینها نیروی محرکه بعدی می شود.» مضمون تعبیر ایشان این بود که «اینها دائما در این حرکت پاندولی گرفتار شدند و انرژی، مشروعیت و زمان بسیاری از دست دادند.»
در نهایت فرمودند: «در عین حال که از حساسیت های شما بسیار سپاسگزارم، از شما می خواهم که با اشراف بر این تجربه ها ما را دستپاچه نکنید! اجازه دهید در یک مسیر اندیشیده (به تعبیر ایشان صراط مستقیم) گام هایی آهسته اما محکم برداریم.» بعد مثال هایی از تجربه انقلاب فرانسه زدند که مشخص بود همان اشراف و تسلطی که نسبت به انقلاب اکتبر دارند، انقلاب فرانسه را هم زیر ذره بین قرار داده اند. غرض این که ایشان هم به اعتبار کوشش هایی که به عنوان یک اسلام شناس داشتند، آمادگی های کافی در خود ایجاد کرده بودند و هم به اعتبار این که یک مصلح اجتماعی بزرگ و بر این باور بودند که باید فرزند زمانه خود باشند، از دستاوردها و تجربیات جوامع دیگر نیز به اندازه کافی توشه گرفته بودند.
پس از انقلاب در ایران و در آن شرایط خاص، تصمیم گیران این مساله چگونه توانستند در کوتاه ترین زمان ممکن، قانون اساسی را تدوین کنند؟
به گمان من مشاهده ایران به عنوان یکی از معدود کشورهای انقلاب دیده در تاریخ بشر که قبل از پایان اولین سال پس از پیروزی انقلاب خود، قانون اساسی تدوین شده و در معرض همه پرسی قرار گرفته دارد، مدیون ژرف اندیشی ها، توانایی ها و تجربیات خارق العاده آیت الله شهید دکتر بهشتی بود که پیش از این گفته شد. نکته دیگری که دارای اهمیت بسیاری در این زمینه است اما تنها افرادی که وقوف روش شناختی به آثار ایشان دارند، متوجه این نکته بسیار مهم تر از نکته پیشین می شوند. شهید بهشتی به عنوان یک فیلسوف بزرگ علم در تلاش های خود برای شناخت اسلام از یک اسلوب ویژه نیز بهره می بردند. آن اسلوب روش شناختی ویژه نیز در عمل منشاء توانایی خارق العاده ای شد که نظام جمهوری اسلامی در تدوین سریع متکی به آرای عمومی قانون اساسی خود، از خود نشان داد.
آیت الله شهید دکتر بهشتی در میان اسلام شناسان معاصر، حداقل در سطحی که ما توفیق توشه گیری از زحمات آنها را داشتیم نیز منحصر به فرد هستند. از این زاویه منحصر به فرد هستند که ایشان در فرایند شناخت اسلام به همان اندازه که بر آنچه در ادبیات انقلاب دانایی با عنوان «دانش چیستی» نام برده می شود، بر دانش چگونگی هم حساسیت روش شناختی داشتند. شکوفایی خارق العاده ایشان در میان اسلام شناسان معاصر پس از انقلاب، از جمله به این بنیان روش شناختی ایشان باز می گردد که برای عملیاتی کردن آرمان های یک نظام عقیدتی «دانش چیستی» لازم است اما کافی نیست. شرط کفایت این است که از دانش چگونگی هم بهره مند شوند. آیت الله شهید دکتر بهشتی تنها اسلام شناسی بودند که با مراجعه به آثار مکتوب ایشان می توان نشان داد که از اولین کوشش های فکری انتشار یافته تا آخرین آنها، این دقت روش شناختی را داشته اند.
برای فهم بهتر، مثالی ملموس در این زمینه می فرمایید؟
برای مثال جزو اولین آثار مکتوب ایشان بحثی از حکومت اسلامی است. در توجیه چرایی اولویت دادن به این بحث، به شکل مضمونی این ایده را مطرح می کنند که اسلام به مثابه یک نظام حیات جمعی، فقط از طریق ژرف کاوی های سیستمی قابل درک و پیاده شدن است. ایشان در این رابطه نسبت به برخی از کوشش های اسلام شناختی انتقاد می کنند که آنها به صورت کاملا جزیره ای وجوهی از نظام اندیشه اسلامی را زیر ذره بین می گذارند و از جایگاه آن وجوه در پیکره نظام اسلامی و تعاملی که با سایر وجوه دارند غفلت می ورزند. بعد این اشکال را حتی به منتقدان اسلام به عنوان یک مکتب راهنمای عمل هم وارد می کنند، چرا که آنها در غیاب یک اشراف سیستمی، اجزای کوچکی از این سیستم را بدون در نظر گرفتن پیوندها و تعامل هایی که با سایر شئون دارد، بیرون می کشند و آن جنبه را به صورت انتزاعی مورد نقد و ارزیابی قرار می دهند.
ایشان در آن مقاله انتشار یافته در سال های میانی دهه 1330، این بحث را مطرح می کنند که برای ترویج موثر اسلام و پاسخگو بودن در برابر انتقادهایی که به آن وارد می شود، باید ابتدا خود را مجهز به یک نگرش سیستمی کرد بنابراین سرآغاز بحث باید از حکومت در اسلام باشد یعنی جایی که مسوولیت اداره کل سیستم را به عهده دارد. وجه دیگر در اندیشه شهید بهشتی در اینجاست که ایشان با این مضمون می فرمایند که «اگر قرار باشد این سیستم عینیت پیدا کند، باید درباره چگونگی عینیت بخشی به آرمان ها هم خود را مجهز کرد.» این موضوعی است که در حال حاضر نیز اکثر اسلام شناسان دارای نقص های جدی در آن هستند یعنی در بهترین حالت می دانند که «ما انزل الله» چیست اما نمی دانند که چگونه باید آن را عینیت بخشید.
علی رغم اینکه خبرگان قانون اساسی، آیت الله فقید مرحوم منتظری را به ریاست مجلس خبرگان انتخاب کرده بودند، ایشان که احساس می کردند توانایی های خارق العاده شهید بهشتی در مساله نظم بخشی، نگرش سیستمی و دانش چگونگی منحصر به فرد است، شخصا از آیت الله شهید دکتر بهشتی تقاضا کردند که مسوولیت اداره جلسات مجلس خبرگان را بر عهده گیرد. این حرکت به این دلیل بود که ایشان به عینه مشاهده می کردند که تسلط شهید بهشتی روی نظام اسلامی به مثابه یک سیستم و تسلط روی دانش چگونگی برای عینیت بخشیدن به آرمان های اسلامی در حدی منحصر به فرد و ممتاز است. به اعتبار این ملاحظات، در عین حال که قانون اساسی یک دستاورد بشری و خدشه در آن پذیرفتنی است، می توان گفت یک سند منحصر به فرد در تاریخ اسلام به شمار می رود که جمعی از برجسته ترین اسلام شناسان یک دوره تاریخی به همراهی تعدادی از برجسته ترین متخصصان علوم جدید در کنار هم قرار گرفتند و سند پر افتخاری را به یادگار گذاشتند.
کتابی از آیت الله شهید دکتر بهشتی به یادگار مانده به نام «مبانی نظری قانون اساسی» که در آن در عین حمایت قاطعانه از جهت گیری های قانون اساسی تصریح می کنند که این قانون اساسی در وجه معرفتی خود با دو قید رو به روست. این دو قید، امکان و فرصت را برای اصلاح و تصحیح آن و پرهیز از مطلق انگاری درباره آن فراهم می کند. ایشان قید اول را این می دانند که این قانون اساسی بر اساس شناختی که تا امروز از اسلام بوده، طراحی شده است و قید دوم این که قانون اساسی بر اساس شناخت آنها از بایسته های اصلاح و بهبود اوضاع ایران، به قاعده ای که تا امروز دریافت کرده اند، تدوین شده است. بنابراین در صورتی که در هر کدام از این دو حوزه، شناخت هایی عمیق تر حاصل شود حتما قانون اساسی نیز می تواند متناسب با آن اصلاح و بهبود پیدا کند.
حذف فیزیکی شخصیت های اثرگذاری چون دکتر بهشتی که از ایدئولوگ های اصلی انقلاب به شمار می رفتند، عینیت بخشیدن و تحقق آرمان های انقلاب را با چه آثاری مواجه کرد؟
در این زمینه زیباترین و رساترین عبارت ها را امام خمینی بر زبان جاری کردند؛ تعبیر یک ملت برای شهید بهشتی، به تمامه مساله را نشان می دهد. امروز که از منظر دستاوردهای انقلاب دانایی به مسایل عالم نگاه می شود، می توان شرح و بسط و تفسیر فراوانی درباره معنای یک ملت بودن آیت الله شهید بهشتی نشان داد. خسارتی که از ناحیه به شهادت رساندن ایشان بر انقلاب اسلامی و اندیشه اسلامی در قرن بیستم وارد شد، قابل مقایسه با هیچ خسارت دیگری نیست اما با عنایت خداوند، به همت فرزندان گرامی ایشان و مرکز نشر آثار و اندیشه های شهید بهشتی، راه شهید بهشتی به صورت مکتوب در اختیار است. در صورت بازگشت به آن الگوی نگرشی و آن اسلوب روش شناختی، بی گمان می توان به اعتبار پیشرفت های شگرف پدید آمده در عرصه شناخت اسلام و علوم و فنون اشتباهات شکل گرفته در دوره پس از شهادت آقای بهشتی را به حداقل رساند و نقاط قوت موجود در میراث به یادگار مانده از آنها یعنی قانون اساسی را تقویت کرد.
اگر شهید بهشتی امروز حضور داشتند، با توجه به هوشمندی شناخته شده از ایشان، فکر می کنید چه پیشنهاداتی در زمینه توسعه اقتصادی، توسعه سیاسی و مکاتب و جریان های مختلف فکری ارائه می دادند؟
مومنی: برداشت من از مجموعه اندیشه های ایشان این است که در این صورت بیشترین پافشاری ها را بر کرامت انسان ها و حقوق مسلم انسانی بشر می کردند. همان گونه که در حقوق ملت در قانون اساسی به عالی ترین شکل، این ایده ها صورت بندی شده است، به طور قطع ایشان روی عملیاتی کردن آنها پافشاری جدی داشتند. آیت الله شهید دکتر بهشتی از منظر اندیشه ای، اعتنای بسیاری به عدالت اجتماعی و مبارزه با حاکمیت سرمایه در جامعه اسلامی داشتند. آنچه به نظر می رسد غفلت های معنی دار از آن در کادر برنامه تعدیل ساختاری بخش اعظم ناهنجاری های موجود در اقتصاد کنونی ایران را می تواند توضیح دهد. متاسفانه با فاصله گرفتن از بنیان های فکری و اندیشه ای آیت الله شهید دکتر بهشتی و سیره عملی ایشان مشاهده می شود که عملا در شرایط کنونی اقتصاد ایران، تجارت پول، حرف اول را در خلق ارزش افزوده می زند و سوداگری های مالی، بیشترین برخورداری را برای رباخواران و سوداگران فراهم می کند. در اثر بسیار ارزشمند و منحصر به فردی که پس از انقلاب اسلامی به قلم شهید بهشتی نگارش یافته و با عنوان «مواضع حزب جمهوری اسلامی» انتشار پیدا کرده است، ایشان بر سوددهی غیرمتعارف بخش های غیرمولد اعم از واسطه ها و رباخوارها حساسیت خارق العاده ای نشان داده اند. آن حساسیت، امروز می تواند هم ریشه گرفتاری های موجود اقتصاد ایران و هم ساز و کارهای برون رفت از بحران موجود در اقتصاد ایران را از منظر اسلامی بسیار خوب به نمایش بگذارد.
بنابراین تئوری ها در آثار ایشان موجود است و باید به سمت عملگرایی رفت؟
بله! دقیقا همینطور است.
در رابطه با توسعه سیاسی و فضای فکری موجود چه طور؟ به طور مثال نوع نگاه شهید بهشتی در مواجهه با نحله های فکری مختلف، قابل توجه است، ایشان حتی مناظراتی را با گروه های غیرمذهبی و توده ای برگزار کردند، چرا این رویه ادامه نیافت؟
از ایشان سخنانی به یادگار مانده و مضمون محوری آنها این است که به قاعده تجربه های حرکت های آزادی بخش در قرن بیستم، تحمیل محدودیت ها و نفی آزادی های مسلم قانونی و اجتماعی معمولا در پوشش دفاع از ارزش ها صورت می پذیرد. ایشان مکرر در آثار خود تاکید کرده اند که آنچه تجربه بشری نشان داده این است که گرچه این محدودیت ها به نام دفاع از ارزش ها صورت می پذیرد اما اولین و بزرگترین قربانی سلب آزادی های مشروع و قانونی، آن ارزش ها هستند. نکته دیگری که در آثار ایشان بسیار مشاهده می شود، جایگاه و منزلت خارق العاده ای است که برای سازمان یابی افراد در تشکل های سیاسی در نظر گرفته اند. آنچه امروزه از آن با عنوان توسعه سیاسی نام برده می شود، یک وجه موثر و کلیدی دارد؛ آن هم این است که به نحله های فکری و دیدگاه های مختلف، اجازه سازمان یابی داده شود و به تعبیری که ایشان در کتاب ارزشمند «مواضع ما» مطرح کردند، اجازه برقرار کردن مسابقه در نیکویی ها بین احزاب و گروه ها داده شود تا اسلام، انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی به بالندگی هایی که مورد خواست مردم و رهبران این انقلاب ارزشمند بود دست یابند.
منبع: شفقنا