وقتی شاه در سال 1355 به اصفهان آمد، سیل حضور جمعیت در میدان نقش جهان – میدان امام فعلی – آنقدر زیاد بود كه شخصاً مرا مأیوس كرد!… وقتی به منزل رفتم و با عصبانیت نسبت به آنچه كه دیده بودم برای مرحوم بهشتی صحبت كردم، ایشان لبخندی زد و گفت: من هم 30 سال پیش همین جوری فكر میكردم! یك سال بعد همان موقع تظاهرات اصفهان رخ داد و سال بعدش انقلاب شد
هنوز كه هنوز است وقتی در برابر دكتر محمدرضا بهشتی مینشینید، در عمق صدای آرام و متینش، لحن و نوای شهید آیتالله دكتر سیدمحمد بهشتی را حس میكنید. واقعاً كه او خَلقاً و خُلقاً و منطقاً شبیهترین افراد به پدر گرامیاش است. محمدرضا بهشتی سخت مصاحبه میكند و روی حرفهایش بینهایت حساسیت و دقت دارد. تأكید او مبنی بر اینكه جهت مصاحبه باید از چند ماه زودتر به او خبر داد تا خوب فكرهایش را پیرامون موضوع منسجم و منظم كند، احتمالاً یادآور علاقهاش به فلسفه و خصوصاً نظامهای فلسفی آلمانی است. در بحث، منطقی، منصف و بشدت انتقادپذیر است.
روزنامه ایران به بهانه انتشار ویژهنامه انقلاب اسلامی به گفتوگو با ایشان نشسته تا از رهاورد روایت او، برخی از وجوه شخصیتی و عملكردی شهید مظلوم بهشتی را كه بیشك یكی از معماران و استراتژیستهای اصلی انقلاب اسلامی است بكاود. آنچه میخوانید، حاصل یكی دو ساعت گپ و گفت صمیمی با دكتر محمدرضا بهشتی است:
در ارتباط با نقش مرحوم شهید آیتالله بهشتی در جریان شكلگیری حركت منتهی به انقلاب اسلامی و سپس پیروزی آن، لازم است به سالهایی بسیار عقبتر بازگردیم. ایشان در زندگی خود گذشته از این كه چهرهای اهل نظر و تعمق بود و بهدلیل اینكه اهل كار نظری جمعی بود، از اینحیث هم جزو استثناها بهشمار میآمد.
از آغاز جوانی علاقهمند به مسائل اجتماعی و تأثیر متقابل مسائل اجتماعی بر روی نظرورزی و بالعكس بود. اینكه آیا میتوان نام این را عملگرایی گذاشت یا نه، من فكر میكنم این نام چندان مناسب نباشد. علت این است كه مسائل نظری وقتی جدی میشوند كه به زندگی انسانها گره بخورند وگرنه صرفاً به میدانی برای چالشهای فكری و تفنن و یا عرضاندام و نزد برخی حتی ارتزاق تبدیل میشوند.
من برخلاف كسانی كه از دور نسبت به آیتالله بهشتی قضاوت داشتند از نزدیك شاهد اعمال ایشان بودم و او را عملگرا نمیدانم. من بیشتر ایشان را واقعبین میدانم. البته واقعبین چیزی غیر از عملگرا و حتی واقعگرا است چرا كه اگر انسانی در زندگی هیچ آرمانی نداشته باشد هیچ حركتی هم نمیكند؛ چرا كه فرد واقعگرا مدافع وضع موجود است.
ایشان از همان زمان وقایع نهضت ملی نفت و سپس حوادث نیمة خرداد 1342 به این نتیجه رسید كه اگر اندیشهای بخواهد وارد اجتماع شود نیازمند تجربه اجتماعی است. به همین دلیل نسبت به ایجاد جمعهایی كه چنین تجربههایی را ایجاد میكند حساسیت و اهتمام داشت.
آیتالله بهشتی در پایهگذاری یا در عضویت و یا حمایت از 32 جمع مشاركت داشته است و این در زندگی نهچندان طولانی 53 سالة ایشان، كارنامة عجیبی است. جمعهای مختلف در عرصههای گوناگون، در زمانهای مختلف، با كاركردهای متفاوت و با آدمها و قشرهای مختلف.
خصلتها و رفتارهای جمعی، خود در میانه كارهای جمعی شكل میگیرد. این كه تا چه حد در كار جمعی حاضریم نظرات دیگران را بشنویم، تحمل كنیم و اگر نكات درست و مفیدی در آنهاست، از آنها استفاده كنیم. تجربهای نیست كه در كنج دیرها و زاویهها و كتابخانهها و مَدرسها بهدست آید. مرحوم بهشتی این روحیه و خصوصیات را به دست آوردنی میدانست و طی سالیان طولانی متأدب به این آداب شده بود.
یك بار ایشان در مورد حضرت امام (رضوانالله تعالی) میفرمود كه ایشان هم در طی سالیان دراز مشمول تغییرات و تجربهآموزیهای اجتماعی و تاریخی بودهاند. انقلاب مجموعه جریانی بود كه در آن افراد مختلف با جهتگیریهای مختلف به هم پیوستند. شهید بهشتی هم توانست از تجربیات و اندوختههای چندین ساله خود در طول دوران كوتاه حیات پس از انقلاب به خوبی بهره ببرد.
یكی از كسانی كه از دیرباز با ایشان آشنا بود، میگفت كه هرچه در شهید بهشتی دقت میكنم نمیتوانم تجربه تكامل عجیب این مرد را با سوابقش، از خانواده و زندگی او در اصفهان و تحصیل در قم گرفته تا مراحل بعدی زندگیاش تطبیق دهم. مرحوم بهشتی حتی سالها پیش از رفتن به آلمان هم دارای ویژگیهای متمایزكننده بود، مثلاً تلاش عمده داشت تا زبان انگلیسی را یاد بگیرد و معلم زبان شود، در منزل خود رادیو داشت، روزهای تعطیل با همسرشان به پیادهروی در صفائیه میرفت. به خانواده اهمیت میداد و معتقد بود كه كسانی میتوانند داعیه اجتماعی داشته باشند كه در خانواده و روابط با همسر و فرزندان از خود توانایی و موفقیت نشان داده باشند. میخواهم بگویم در حوزه علمیه آن زمان و در وضعیت آن زمان،چهرهای متمایز و متفاوت بود.
شهید بهشتی نخستین بار به واسطه سخنرانی بهمناسبت 30 تیر و تجمع در تلگرافخانة اصفهان به شهربانی اصفهان احضار شد. بهعلاوه، تنها طلبهای بود كه در دادگاه محاكمه دكتر مصدق شركت كرد تا از نزدیك در جریان آن باشد. در ماجرای 15 خرداد و حوادث بعدی هم مشاركت فعال دارد.
به آلمان كه میرود، نام مسجد ایرانیان را به مركز اسلامی هامبورگ تغییر میدهد و پیشگام وحدت مذاهب مختلف اسلامی و یكپارچه سازی آنها میگردد.
به ایران كه بازگشت تمام همّ خود را متوجه سازندگی و جوانان كرد و به ساختن جوانانی روی آورد كه فرسنگها با روحانیت سنتی فاصله داشتند.
حمایت از اسلام اجتماعی
برخورد منصفانه شهید بهشتی با مرحوم شریعتی – علیرغم پارهای انتقادات – از همین جهت بود. ایشان معتقد بود شریعتی نحوهای از اسلام اجتماعی را برای نسل جوان ارائه كرده كه منشأ اثر و خدمت است. مرحوم آیتالله بهشتی حتی معتقد بود كه جوانان جذب شده به ماركسیسم ارزش آن را دارند كه روی آنها وقت صرف شود و با مباحثه و كوشش برای متقاعدساختن آنها جلب شوند. این مشی ایشان قبل و بعد از انقلاب بود. بهطور مثال، آقای «فرخ نگهدار» تقریباً پس از مباحثه با آقای بهشتی پس از انقلاب در طیف ملایم فداییها قرار گرفت. آنها بهشتی را منصف و اهل منطق و بحث میدیدند.
این روحیات باعث شد تا مرحوم بهشتی در آستانه انقلاب در ردیف افراد تأثیرگذار و در كانون طیفهای مختلف قرار گیرد. ایشان ابتدا روحانیت مبارز شمیران را پایهگذاری كرد كه بعداً به روحانیت مبارز تهران تعمیم داده شد. بهتدریج، حتی افرادی كه سابقه همراهی با تفكر انقلابی نداشتند در این تشكلها حاضر شدند كه برخی موارد مورد اعتراض ما هم قرار میگرفت اما شهید بهشتی از آن استقبال میكرد و معتقد به كار دستهجمعی و حضور همه بود. در ماجرای نماز عید فطر و تظاهرات روزهای بعد، منزل ما عملاً از كانونهای اتفاقات و ستاد راهپیماییها بود. در یكی از این تظاهرات كه تا غروب طول كشید با اصرار شهید بهشتی بیانیهای قرائت شد و جلوی افراطهای زیادی كه میتوانست به یك فاجعه عمومی تبدیل شود، گرفته شد. عدهای از انقلابیون، سمتو سوی افراطیتری داشتند، اما جایگاه و توانایی ایشان در ایجاد اجماع نسبی، كمك زیادی به جهتگیری حوادث كرد.
من بعداً در اسناد ساواك دیدم كه پس از تحقیقات روی مرحوم بهشتی بهعنوان كانون رویدادهای انقلاب حساس شده بودند. ایشان و شهید مطهری با پیشبینی احتمالی حوادث پیش رو، پیشنهاد تشكیل شورای انقلاب را دادند. حتی برای تأسیس دولت موقت هم پیشبینیهایی كرده بودند.
متأسفانه امروز، افرادی را مشاهده میكنیم كه نقش خود یا جمع وابسته به خود را فراتر از آنچه كه بود، برجسته میسازند و این بزرگنمایی و كوچكنمایی آفت نقل تاریخ انقلاب است. لااقل من بهعنوان كسی كه بسیاری از این حوادث را از نزدیك مشاهده كردهام میدانم بسیاری از این نقل قولها خیلی مقرون به واقعیت نیست.
تحلیل من از انقلاب اسلامی این است كه انقلاب زمینه اجتماعی داشت و مذهبیها در كانون آن قرار گرفته بودند چون رژیم شاه تمام آلترناتیوهای خودش – شاید به جز مذهبیها را – از بین برده بود. در سال1356 ما 24 میلیارددلار واردات داشتیم كه تقریباً معادل چین بود. در عین حال اطراف تهران پر از حلبیآباد بود. جمعیت روستاها به سوی شهرها گسیل شده بودند. تحولات جدی اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی رخ داده بود اما رژیم نتوانسته بود خود را با تحولات تطبیق دهد. فكر رژیم همچنان بدوی بود اما تحولات با سرعت پیش میرفت.
جامعه در مسیر تحول
وقتی شاه در سال 1355 به اصفهان آمد، سیل حضور جمعیت در میدان نقش جهان – میدان امام فعلی – آنقدر زیاد بود كه شخصاً مرا مأیوس كرد! طبیعی هم بود! دیدن صاحبمنصبان بالقوه برای مردم جذابیت دارد! وقتی به منزل رفتم و با عصبانیت نسبت به آنچه كه دیده بودم برای مرحوم بهشتی صحبت كردم، ایشان لبخندی زد و گفت: من هم 30 سال پیش همین جوری فكر میكردم! یك سال بعد همان موقع تظاهرات اصفهان رخ داد و سال بعدش انقلاب شد در حالی كه شاه با دیدن سیل جمعیت خشمگین و معترض، حیران و سرگردان مانده بود كه این همه مخالف دارد.
آیتآلله بهشتی معتقد بود: حركت لاكپشتی دسته جمعی به تكتازی فردی میارزد. ایشان یك تحلیل تاریخی از شرایط موفقیت اسلام دارد: یكی حضور پیامبر(ص) و اعتقاد آن حضرت به كاری كه میكند، دوم اخلاق و خصلتهای حضرت رسول، سوم اینكه مردم زمان پیامبر(ص) متقاعد شدند كه اسلام تلاش میكند تا مشكلات زندگی مردم و جامعه را حل كند و در این تلاش، موفق هم هست.
مطالعات ایشان در زمینه سیاست و اقتصاد كه تقریباً در میان روحانیون آن زمان كم نظیر بود بسیار كمك كرد تا ایشان با ذهن نظم یافتهای به استقبال مسائل واقعی انقلاب برود. از جمله در تدوین قانون اساسی این موضوع به صورت برجستهای به چشم میآید. چنین نیست كه برخی گمان میكنند قانون اساسی بدون درنظرگرفتن تجارب دیگران نوشته شده است. حدود 53 قانون اساسی كشورهای دیگر فقط ترجمه و در اختیار كمیسیونهای مجلس خبرگان قانون اساسی قرار گرفت.
میثاق ملی جامعه
اگر قانون اساسی آن زمان تدوین نمیشد بعید میدانم در ماهها و یا سالهای بعدی اساساً امكان رسیدن به یك پایه مشترك میسر میگردید. افزایش تشتت آراء، مشكلات عدیدهای ایجاد كرد كه قانون اساسی تدوین شده به عنوان میثاق ملی جامعه لااقل زمینه مشترك فعالیت و زندگی اجتماعی پس از انقلاب را فراهم آورد.
اتفاقاً پس از تدوین و تصویب قانون اساسی است كه مرحوم بهشتی آماج حملات داخلی و خارجی قرار میگیرد و از آن به بعد در كانون افترا و تهاجم رسانهای مخالفان واقع میشود، چرا كه آنها متوجه شدند این ظرفیت در مرحوم بهشتی هست كه مسائل غامض، پیچیده و دشواری چون تصویب قانون اساسی را راهبری كند.
مظلومیت شهید بهشتی
در حق ایشان جفای زیادی هم شد، هم از میان انقلابیون و هم از میان مخالفان ایشان. شاید برای شما هم جالب باشد بدانید روزی كه ما میخواستیم جنازه ایشان را دفن كنیم از تمام اطراف بهشت زهرا صدای انفجار میآمد كه من به خانواده گفتم برویم و فردا بیاییم! همین شد كه ما 9 نفر را در روز دوم دفن كردیم و این موضوعی است كه خیلیها نمیدانند. در همان روز دفن شهدا، عدهای از جوانان سادهدلی كه به مجاهدین خلق وابستگی داشتند آمده بودند و پوستر مخالفت با ایشان را در برنامه دفن ایشان بلند كرده بودند! كه من واقعاً نسبت به اتفاقاتی كه ممكن بود از هر دو طرف رخ دهد بیمناك بودم! میخواهم بگویم فضا چنین غبارآلود و تیره و تار و مبهم بود و شهید بهشتی تا بدین حد مظلوم و مورد دشمنی قرار گرفت. این در حالی است كه تمام تلاش مرحوم بهشتی معطوف به میانهروی و انصاف و سعی در جذب حداكثری تمام گروههای اجتماعی حاضر در عرصه سیاست بود. ایشان حضور در عرصه سیاسی و از جمله، انقلاب را در همان امتداد زندگی مبتنی بر باور دینی و تعهد اجتماعی میدانست و از اینجهت، گسست یا دوگانگی در اندیشه و عمل در زندگی او مشاهده نمیشد.
منبع: ایران