از ابتدای سال 1357 روحانی میانسال، بلندقامت و خوشبیانی که اتفاقاً دستار سیاه نیز بر سر داشت، به تدریج به عنوان یکی از کلیدیترین چهرههای نزدیک به رهبر انقلاب در میان عامه مردم شناخته میشد. روحانی 50سالهای که هم به درجه اجتهاد نائل آمده بود و هم علوم جدید را نیز در دانشگاه تلمذ کرده بود
سیدحمید متقی
حرکت دومینووار رویدادهای ایران در نیمه زمستان سال 1357 چنان شتابی گرفته بود که کمتر کسی میتوانست پیشبینی کند که آینده روند اعتراضهای مردمی به کجا ختم خواهد شد. نسلهای مسنتر که کودتای 28 مرداد و قیام 15 خرداد را به چشم دیده بودند، بدبینانه در سیر حوادث چشم میدواندند تا شعبده جدید رژیم پهلوی و همپیمانان استراتژیکش را برای مهار بحران آن روز مشاهده کنند. نسل جوان نیز که در کتاب پدربزرگها قصه رویش تباهی را دهها بار دوره کرده بود و دفتر کهنه پدرانشان را هم پرسوال و کنایه و تردید دیده بود، میخواست طرحی نو در آسمان سرنوشت دراندازد و نظم مستقر را فرو بریزد. این فضای پرالتهاب و پرتنش تا ساعاتی پس از اذان ظهر روز 22 بهمنماه ادامه داشت. لحظهای که رادیوی ملی ایران رسماً سقوط نظام سلطنتی را به اطلاع همه رساند. در کنار جشن و پایکوبی مردم بسیاری از انقلابیون، مبارزان و حتی مردم کوچه و بازار در همان دقایق نخست اعلام پیروزی با این پرسش محتوم مواجه شدند که چه کسی و با چه ابزاری قرار است، کشور را اداره کند. در آن روزها بخشهایی از حزب توده، مجاهدین خلق و گروههای دیگر نزدیک به شوروی، سازمانیافتهترین نیروها در مبارزه و فعالیتهای سیاسی به شمار میرفتند. در میان اسلامگرایان نیز تنها نهضت آزادی ایران به رهبری مرحوم بازرگان تشکیلاتی نیمبند داشت. رهبری امام خمینی بر نهضت نیز بیش از اینکه بر مبنای سازماندهی و تشکیلات استوار باشد، بر نفوذ کلام ایشان بر تودههایی که در مخالفت با پهلوی دوم و حمایت از امام به حرکت درآمده بودند، قوام یافته بود. بسیاری از تحلیلگران امور ایران در آن روزها به دنبال چهرهای بودند که توانایی و ابزار لازم برای سازماندهی تودههای حامی رهبر انقلاب را داشته باشد. هر چند که بسیاری آیات منتظری و مطهری را مورد اعتمادترین مردان نزد آیتالله خمینی میدانستند، اما با توجه به ویژگیهای شخصیتی این دو استاد علوم دینی، کمتر کسی متصور بود که آنان توانایی یا حتی دغدغه سازماندهی نیروهای متراکم انقلاب را داشته باشند. با این حال از ابتدای سال 1357 روحانی میانسال، بلندقامت و خوشبیانی که اتفاقاً دستار سیاه نیز بر سر داشت، به تدریج به عنوان یکی از کلیدیترین چهرههای نزدیک به رهبر انقلاب در میان عامه مردم شناخته میشد. روحانی 50سالهای که هم به درجه اجتهاد نائل آمده بود و هم علوم جدید را نیز در دانشگاه تلمذ کرده بود. جالبتر اینکه چند سالی را نیز در فرنگ به سر برده بود و برخلاف بسیاری از روحانیون آن دوره به دو زبان غربی مسلط بود و به گفته نزدیکانش متون غامض فلاسفه آلمانی و انگلیسی زبان را نه با واسطه ترجمه که به صورت دست اول مطالعه کرده بود. در ایران نیز هم مورد عنایت روحانیون سنتی بود و هم با روشنفکرانی چون حبیبالله پیمان ارتباط نزدیکی داشت. این چهره مذهبی در بهمنماه 57 در کنار ابوالحسن بنیصدر، مهدی بازرگان و ابراهیم یزدی به یکی از رسانهایترین چهرههای نزدیک به رهبر انقلاب بدل شده بود. هنوز عمر انقلاب به یک هفته نرسیده بود که در کانون توحید تهران، آیتالله موسویاردبیلی در حضور و به نمایندگی از او و آیات سیدعلی خامنهای، محمدجواد باهنر و اکبر هاشمی خبر تولد نخستین حزب سیاسی پس از پیروزی انقلاب را اعلام کرد. حزبی که حدود 50 روز بعد، نظام سیاسی ایران نیز با رفراندوم همنام این حزب شد. هر چند که این حزب پنج موسس داشت، اما همه میدانستند نقش اصلی در راهاندازی آن بر دوش سیدمحمد بهشتی است. چهرهای جنجالی که از همان روزهای نخست پیروزی انقلاب شیفتگان و دشمنانی تمامعیار پیدا کرد. دوستانش به یاد میآورند که در اوایل دهه 40 و پس از قیام 15 خرداد در یکی از جلسات دانشجویی در آلمان هنگامی که از او پرسیده میشود نظامی که به دنبال استقرار آن هستید، چه خواهد بود، او به صراحت و قاطعیت پاسخ داد: «جمهوری اسلامی». او در همان سالها در مجموعه بحثهایی با عنوان «مراحل اساسی یک نهضت» برنامهای مدون برای پس از پیروزی نهضت نیز فراهم کرده بود. با این توضیحات میتوان سیدمحمد بهشتی را واضع نام جمهوری اسلامی دستکم در ایران دانست. ترکیبی که بعدها امضای رهبر نهضت را نیز پای آن به دست آورد و با حمایت ایشان و تاکید بر اینکه «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر» موجب رای قاطع ملت به این شیوه حکومتداری شد. افرادی که از نزدیک با مرحوم بهشتی مراوده داشتهاند، از موافق گرفته تا مخالف در کنار همه تحلیلها در یک زمینه با هم متفقند و آن ذهن سیستماتیک و علاقه و قدرت او در سازماندهی نیروها بود. ابوالحسن بنیصدر که از همان روزهای نخست در صف منتقدان بهشتی قرار گرفته بود و همواره اقدامات او را نقد میکند، دو سال پیش که در گفتوگویی در رسانههای آنور آب از خاطرات خود در دوره انقلاب سخن میگفت، باز هم با همه انتقادات خود تاکید کرد بهشتی در میان نزدیکان رهبر انقلاب چهرهای متمایز و تشکیلاتی بود. دوستان بهشتی نیز هرگاه از او سخنی میگویند نمیتوانند از این ویژگی آن مرحوم به سادگی گذر کنند. اکثر خاطراتی نیز که درباره او به رشته تحریر درآمده است، بیشتر حول این بخش از ویژگی شخصیتی او دور میزند. طبق گفته بسیاری از نزدیکان بهشتی او در سال 1357 انتظار پیروزی نهضت را نداشت و معتقد بود، این انقلاب باید دستکم دو دهه دیرتر به وقوع میپیوست. این چهره سیاسی مانند بسیاری از نسل جوان ایران در دهه 30 پس از کودتای 28 مرداد و بعدها قیام 15 خرداد به این پرسش محتوم رسیده بود که برای تغییر وضع موجود چه باید کرد؟ او در این باره همچنین مانند بسیاری از همدورهایهای خود که دغدغه دین و عدالت داشتند، به مطالعه متون فکری غرب و اسلام پرداخت و تلاش کرد به هر صورت ممکن برای ساخت آرمانشهر خود، به نوعی بین این دو پل بزند. با این حال در فضای رخوتانگیز دهه 40 او برخلاف بسیاری از همفکران و همنسلان خود تنها به مطالعه نپرداخت و در بسیاری از موارد وارد فاز عملی کادرسازی برای آینده مطلوب خود شد. یکی از مهمترین تجربههای بهشتی تاسیس مدرسه حقانی بود. مرحوم بهشتی ابتدا تصمیم گرفت برنامههای خود را در مدرسهای که آیتالله گلپایگانی بنا نهاده بود، به مرحله اجرا درآورد. او با توجه به تجربیات خود در مدرسه دین و دانش برنامهای ویژه برای «مدرسه علوی» واقع در خیابان تهران [امام فعلی] تهیه کرد، اما پس از مدتی دریافت، این برنامهها در این مدرسه قابلیت اجرا نخواهد یافت. همین امر نقطه آغاز فعالیت مدرسه حقانی شد. حسین حقانی فرزند یکی از خیرین زنجانی با نام حاج علی حقانیخوئینی -واقف مدرسه حقانی- درباره تاسیس این مدرسه میگوید: «پس از آمادهسازی ساختمان مدرسه علمیه منتظریه… من تحقیق کردم که چه کسی و عالمی در برنامهریزی حوزوی تخصص دارد و کار کرده است. گفتند دانشمندی به نام آقای دکتر بهشتی برنامه حوزوی 18ساله تا صاحب نظری و اجتهاد را تدوین کرده است و میخواست آن را در مدرسه مرحوم آیتالله گلپایگانی اجرا کند و لکن هنوز انجام نشده است. من به دیدار ایشان در مدرسه دین و دانش جنب بازار قم رفتم و به او گفتم: پدر من مدرسهای را ساختهاند و در حال تکمیل است میخواهیم در دو طبقه آماده شده، طلبه بپذیریم و نیاز به برنامه دقیق علمی در حوزه داریم، شنیدیم که شما برنامه 18ساله برای مدرسه مرحوم آیتالله گلپایگانی تنظیم کردهاید، ما از آن استفاده کنیم. ایشان از این پیشنهاد من خوشحال شدند و در پاسخ من گفتند آری من یک برنامه 16ساله عمومی و دو سال نیز تخصصی و مجموعاً 18ساله برای اجتهاد و صاحب نظری در مدارس حوزه علمیه تدوین کردهام… سه سال اول مقدماتی شامل صرف و نحو و منطق و بیان تا لمعه خواهد بود. پنج سال دوم مرتبه سطح نام خواهد گرفت و متونی چون لمعه، مکاسب و کفایه تدریس خواهد شد و شش تا هشت سال نیز یک دوره درس خارج تا سطح عالی خواهیم داشت و در پایان هر یک از طلاب یک پایاننامه با انتخاب موضوع مورد بررسیشده در حوزه و جامعه اسلامی تدوین خواهند کرد… این طلبه بعد از 18 سال تحصیل در حوزه، کاملاً صاحب نظر بوده و در هر رشته فقهی و غیر آن تخصص داشته، وجود او برای اسلام و شیعه و حوزه علمیه و دانشگاهها و امور قضایی و … مورد استفاده قرار میگیرد. من گفتم این برنامه را ما برای اولین بار در حوزه در این مدرسه به مرحله اجرا بگذاریم و ببینیم چه نتیجهای میدهد؟ ایشان از قبول این پیشنهاد و از انجام این برنامه 18ساله، بسیار خوشحال شدند و کاملاً پذیرفتند.» این مدرسه با بودجه آیتالله میلانی فعالیت خود را آغاز کرد. بهشتی پس از تاسیس این مدرسه در جمع طلاب سخنرانی مفصلی انجام داد. در جای جای این خطابه میتوان شور و شوق را مشاهده کرد. او در آن جمع گفت: «دوستان! اگر در میان شما کسانی با عشق به اینکه انسان، جای انسان در جهان، راه انسان، هدف انسان و آغاز و فرجام جهان و انسان را محققانه و نه مقلدانه بشناسند و بعد راهگشای بنبستهای فعلی ناشی از ضعف شناخت باشند، باید مثل مجاهدی پاکباخته که مجاهد فی سبیلالله بماله و نفسه مصمم و با اراده «صفاً کأنهم بنیان مرصوص» مخلص، مشتاق، عاشق، شب را روز نشناس در این راه گام نهند و بدانند راهی طولانی، پرنشیب و فراز، گاهی سنگلاخ، پر پرتگاه و پرپیچ و خم در پیش است، هر کس میتواند در این راه بیاید، بسمالله والا محیطی که 20تا معمم در کنار بقیه تربیت کند مورد علاقه هیچ یک از ما نیست.» در مدرسه حقانی در کنار دروس حوزوی زبان انگلیسی و علوم انسانی جدید از قبیل جامعهشناسی، روانشناسی و… نیز تدریس میشد. آموزش اقتصاد نیز در این مدرسه بر عهده دکتر حسین نمازی از استادان چپگرای اقتصادی قرار گرفت. این امر نشان از آن داشت که بهشتی برای آموزش علوم اقتصادی طلاب نیز نیمنگاهی به اندیشههای چپگرایانه داشت. با توجه به آثار مکتوب اقتصادی بهشتی نیز به نظر میآید که این فارغالتحصیل فلسفه علقه ویژهای به مباحث اقتصادی و همچنین اندیشههای عدالتخواهانه داشته است. او که بیش از دو دهه در مباحث اقتصادی مطالعه داشت، بر این باور بود که اسلام نظریه اقتصادی دارد و او در این زمینه حرفهایی برای گفتن دارد. بهشتی بعدها و در دوره انقلاب در کتاب مواضع ما تاکید کرد: «…در جامعه اسلامی، جامعهای که به راستی جامعه اسلامی باشد، هیچ چیز ضدعدلی نباید وجود داشته باشد. … ما در عین قبول اصل مالکیت شخصی، در عین اعتقاد و احترام به آثار مشروع مالکیت، در عین اعتقاد به اینکه اقتصاد دولتی نمیتواند یک اقتصاد متناسب با انسان آزاد باشد، در عین آنکه معتقدیم باید بخش آزاد و خصوصی در نظام اقتصادی هر چه بیشتر دامنه داشته باشد، … معتقدیم این وضع موجود و این فاصله فراوان درآمدها و زندگیها به هیچ عنوان با عدل اسلامی سازگار نیست…. تو گران نفروش، خمسش را هم نمیخواهم بدهی، مسجد هم نمیخواهم با آن بسازی. این سیستم توزیع کالا که امروز به نام سیستم آزاد توزیع کالا وجود دارد، فقط برای پولدارهاست. برای بیپولها کمال تنگناست… جمهوری اسلامی باید سیستم تازهای را ابتکار و اختراع کند که هرچه را در این مملکت برای خوردن و پوشیدن و زندگی کردن داریم، سر یک سفره گسترده بگذارند و همه این مردم در کنار آن سفره بنشینند تا بتوانند برادروار زندگی کنند. … مطلب را بر جامعه عرضه کردم و در اولین مقطع زمانی ممکن آن را با همت و یاری همه شما و با همکاری نمایندگان مردمی شورا دنبال خواهیم کرد. عدل باید در روابط اجتماعی ما تجلی کند… ما معتقدیم راه عملی مبارزه با استثمار این است که طی یک برنامه چند ساله، اولاً به هر انسانی که دارای نیروی کار است، سرمایه و ابزار کار بدهیم تا به دلیل اینکه خود سرمایه و ابزار کار ندارد، اجیر و مزدور دیگران نشود … چه کاسب باشد، چه آهنگر، چه … به دو هزار نفر سرمایه میدهیم با هم بروند بر اساس شرکت تعاونی، یک کارخانه اتومبیلسازی به وجود بیاورند و استثمار هیچ کس نشوند. تا اگر کسی خودش هم سرمایه دارد، بداند با کارگری سر و کار دارد که مجبور نیست مزدور آن سرمایهدار باشد. اگر سهم عادلانهای از سود و درآمد را به او بدهد، میایستد، والا میرود از دولت سرمایه میگیرد. هم آزادی در کسب و کار تامین شود و هم استثمار ریشهکن شود. این یک تز جدید است. میگویید چنین تز جدیدی را تا حالا کسی نگفته، خب نگفته باشد. مگر آن روز که مارکس آمد و مارکسیسم را مطرح کرد چه کرد؟ چطور دیگران اگر حرف نو بیاورند خوب است ولی ما اگر حرف نو بیاوریم بد است؟ تو که میگویی من نه شرقیام و نه غربی، چطور اگر ما یک تز نه شرقی نه غربی را عرضه کنیم، میگویی آقا این تز هنوز تجربه نشده؟ کدام تز نو در دنیا روز اول تجربه شده؟ … خب بگذار ما این را تجربه کنیم، بعد حرفت را بزن و مزاحمت بکن. تز اقتصادی ما و موضع اقتصادی ما نفی زمینههای استثمار و بهرهکشی است؛ ولی با حفظ آزادی هر چه بیشتر محیط کار. نه اینکه استثمار افراد نشوی، اما یک غول سرمایهدار از همه غولتر، به نام دولت، همه شما را برده کند. این نفی استثمار نیست؛ این استثمار دولتی است به جای استثمار طبقاتی یا، به قول ژیلاس طبقه جدید به جای طبقات قبل…ما معتقدیم همه مواهب طبیعی از آن همه مردم است. هیچکس نمیتواند با دستاندازی روی منابع طبیعی، خود را مالک آنها بداند. ما معتقدیم نظام کنونی توزیع کالا خودبهخود به گرانی کالاها میانجامد. این نظام توزیع باید یکباره عوض شود و بهجای آن نظام توزیع کالا به صورتهای جدیدی که در دست تهیه است درآید که فاصله میان تولید و مصرف به حداقل ممکن برسد، آن هم با حقالزحمه معقول و نه با سود سرشار سرمایه بازرگانی. … من [به بازاریها] گفتم اگر شما میخواهید در خط اسلام باشید، باید درآمد هر یک از شما در روز به اندازه مخارج خودتان باشد نه بیشتر البته کدام حرف است که از همان روز اول اجرا شده است؟ وضع شوروی پس از انقلاب اکتبر 1917 تا چند سال متلاطم بود؟ مساله زمین در شوروی چه زمانی حل شد؟ تا لنین هم زنده بود حل نشد. … معلوم است یک نظام نو، یک روزه مستقر نمیشود. … من اکنون به شما میگویم که مدتها باید بجنگیم ما مرد جنگیم و این جنگ بیامان را تا تحقق بخشیدن به این آرمانهای متعالی اسلام ادامه خواهیم داد. مگر آنکه عزیزان من، بگویید که این طرح اصلاً غلط است. عرضی نیست، با کمال میل میآییم، مینشینیم، صحبت میکنیم، ما دلایل و شواهدی میآوریم که این طرح، طرح صحیح امیدبخشی است. … ما صریح و صادق میگوییم که اینها طرحهایی است که به تجربهاش میارزد و آماده تجربهاش هستیم.» بهشتی اگرچه در این اظهارات از تز جدید اقتصاد اسلامی سخن میگوید، اما در ژرفای این اظهارات نمیتوان علقه ویژه او را به اقتصاد سوسیالیستی نادیده گرفت. روایتهایی که از یاران او پس از انقلاب نیز شنیده شده است در بسیاری از موارد ادعای این نوشته را تایید میکند. شاید روایت اسدالله عسگراولادی در گفتوگو با «تجارت فردا» در این باره به روشنتر شدن این بحث کمک کند. او میگوید: «یک بار مرحوم بهشتی را برای سخنرانی به اتاق بازرگانی ایران دعوت کردیم. قبل از سخنرانی از ایشان پرسیدم حاج آقا جسارتاً در سخنرانی چه میخواهید بگویید؟ گفتند اول میخواهم بگویم که هیچ کدام از شماها که عضو اتاق هستید حق ندارید ماهانه بیش از 15 هزار تومان سود برداشت کنید. این مبلغ بستان است. گفتند کار کنید و زیاد هم کار کنید اما از درآمدهایتان 15 هزار تومان برای خودتان بردارید، بقیه را به حساب 100 امام واریز کنید. من تعجب کردم و گفتم حاج آقا اصلاً امکانپذیر نیست. آن وقت چرا باید کار کنیم؟ میشویم حقوقبگیر دولت و اصلاً جامعه چه نیازی به تاجر و بازرگان دارد؟ گفتم حاجآقا خرج مهمانان خارجی و ماشین من از 15 هزار تومان بیشتر است، گفتند: مگر مجبوری بنز سوار شوی؟ پیکان بخر، راننده هم نداشته باش. خودت رانندگی کن. زندگیات را با 15 هزار تومان تنظیم کن و بقیه را به حساب 100 امام بریز … گفتم حاج آقا مخلص شما هستیم و دست و پای شما را میبوسیم. این حرف را در اتاق بازرگانی نزنید که همه اعتراض میکنند. ایشان گوش نکرد و در طبقه دهم اتاق ایران این حرفها را زد. اتفاقاً خیلیها از جمله فرشفروشان اعتراض کردند.» علیاکبر معینفر وزیر نفت دولت موقت نیز روایت جالبی از اندیشههای اقتصادی بهشتی دارد. او در این باره در گفتوگویی با «تجارت فردا» روایت کرد: «…فضای سالهای ابتدای انقلاب تحت تاثیر آموزههای جریان چپ بود. یعنی برای رفع هر معضلی، به راهکارهای سوسیالیسم مراجعه میشد … مثلاً آقای بهشتی معتقد بود هیچکس نباید هفت برابر دیگری حقوق بگیرد…» طبق برنامهریزیهای مرحوم بهشتی سال 1358 موعد فراغت از تحصیل اولین دوره محصلان مدرسه حقانی بود. فارغالتحصیلانی که قرار بود کادرهای اصلی نظامی ایدهآل او را تربیت کنند. اما تقدیر بر تدبیر او چیره شد و دو دهه زودتر از آنچه که او انتظار داشت، انقلاب پیروز شد و شاگردان او به جای تربیت کادرهای نظام بعد خود در بسیاری از نقاط کلیدی نظام جدید قرار گرفتند. هر چند که با ترور بهشتی در ابتدای سال 1360، این چهره سیاسی نتوانست در طول حیات این نظام حضور داشته باشد، اما در عمق این نظام تاثیری همهجانبه گذاشت. بسیاری از بندهای اقتصادی قانون اساسی که به اندیشههای چپگرایانه نزدیک بود، با نفوذ کلام بهشتی مورد تایید اعضای این مجلس قرار گرفت. نقش و حضور بهشتی و شاگردان او در انقلاب و جمهوری اسلامی به گونهای است که همین امروز نیز میتوان آثار او را در بسیاری از وجوه نظام مشاهده کرد. شاید همین امر هم سبب شده است که پس از گذشت بیش از سه دهه نتوان قضاوتی قرین با انصاف درباره ایدئولوگ نظام جمهوری اسلامی در نظرات موافقان و منتقدان او یافت. با این حال میتوان بر این نکته تصریح کرد که اکثر قریب به اتفاق ایرانیان به صور گوناگون در سه دهه گذشته متاثر از اندیشههای این اندیشمند جمهوری اسلامی بودهاند.
منابع:
1- نگاهی دوباره (بازخوانی اندیشههای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی آیتالله بهشتی)؛ انتشارات روزنه
2- هفتهنامه تجارت فردا
3- ماهنامه نسیم بیداری