آنچه در روزهای حضور در نمایشگاه کتاب و در غرفه نشر آثار شهید بهشتی مهم بود، از آنچه انتظار می کشیدم فراتر می رفت. تضییقات و تنگ نظری ها جوانان را خسته کرده بود اما نومید و بی سوال نه! با کوله باری گران از پرسش های بی پاسخ مانده بر دوش و راه روشن یافتن به سراغ بهشتی می آمدند، آن غرفه کوچک را حضور نوجوانانی که 15 سال پس از شهادت بهشتی پای به این دنیا نهاده بودند تا دختران و دانشجویان و روحانیان و پیران روشن کرده بود. بی واسطه و بی اجبار
میثم محمدی
بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید بهشتی پس از 4 سال محرومیت، امسال در نمایشگاه کتاب شرکت کرد. آن 4 سال محرومیت نشانه ای بود از غلبه سلیقه های شخصی و عناد جناحی در مدیریت فرهنگی سیاسی کشور که تنگنای عدم تحمل اندیشه های دیگر را تا مرزهای اندیشه و آثار شهید بهشتی می گسترانید. اندیشه ای که رد پای آن در نهادسازی و طراحی ساختار و مفاهیم بنیادین انقلاب و جمهوری اسلامی بیش از هر متفکر و مصلح دینی دیگر نمایان است. آنچه در سال های گذشته رخ داد از هر جهت که بنگریم جز خسارت برای آتیه کشور چیزی نداشت. یک نگاه ملی با دغدغه آموزش و پرورش نسل های آینده کشور به ما می گوید این روند بی اعتمادی و شکستن پل هایی که جوانان ایران به هر شکل می توانستند از آن ها بگذرند و با هویت ملی و مذهبی و تاریخی شان ارتباط معنادار و شخصیت بخش برقرار کنند، به تخریب فرهنگ سازنده این کشور انجامید و زبان و روح دلالی و واسطه گری را از بازار و کوچه و خیابان به فرهنگ و سیاست و تربیت ما کشانید. در این کش و قوس چه بسیار روح های بزرگ که آزرده شد و مرگ را بر زندگی ترجیح داد و چه بسیار جوانانمان که از فکر پر حوصله و درنگ و تامل در باب فرهنگ و مذهب غنی و مولد خویش نومید شدند و بر آن خندیدند و کاری عبث نامیدند و دلال کتاب و نشر و فرهنگ شدند تا از سیاست گزاری رسمی دولت عقب نمانند!
آنچه بر حوزه اخلاق و به تبع هویت جوانان ما می رفت میراث غارتگری فرهنگ و مذهب بود. همواره می کوشیدیم با حفظ و بازتعریف شخصیت های بزرگ تاریخ اسلام و انقلاب و رجال جریان ساز معاصر ایران کاری کنیم که نسل مان در این بحبوحه سیاست بازی ها همه خویشتنش را انکار نکند و از آنچه برایش سازنده و مولد است و عقلش را محترم می شمارد و اقناع می کند، نبرد و به افراط های یکسویه یا تفریط های یکباره روی نیاورد. در این گرماگرم جهاد برای حفظ این شمع لرزان رو به افول و پناه بخشیدنش از تندباد های بی رحم و وحشی و دمادم، بهشتی یکی از امیدهای ما بود که لااقل به نسل مان نشان دهیم و بگوییم اگر از روحانیت خسته ای بیا و این را گوش کن! اگر از زندگی مدیران و مسئولان دولت دینی گلایه داری و می بینی حرفشان در عمل چون برف در ظهر عاشورا آب می شود، بیا و زندگی و عملش را ببین و بخوان. هیچ کس منتظر باور کردنت نیست فقط آرام شو و از زیر بار بهمن دروغ کمر راست کن! اگر اسلام را متهم می کنی بیا و بشنو که ایراد از اسلام نیست. مسلمانی فاجعه بار ماست که عامدانه می لنگد و با زاهدانه ترین جامه، ذکر بر لب و تسبیح گردان و دعا در جیب به خانه کاخ مانندش وارد می شود و ترا به خطا می اندازد که پس حتما علی هم در کاخ می زیست و عاشورا جواب یزید به حسین بن علی به تقاص جنگ بدر و انتقام نیاکان اموی اش بود! و شاید اصلا اینگونه که اینها می گویند نبوده! گمشدگی تاریخ ما گروی محرومیت نسل ماست از دانستن و تقطیع حافظه تاریخی اش با سانسور مداوم و محرومیت نسل ما از دانستن گروی گمشدگی تاریخ ما در هزار لای سانسور. که اگر امروز تشت آمار دین گریزی و بلکه دین ستیزی جوانان از بام افتاده است حاصل لگد نابخردانه و نامنصفانه ای است که زندگی و عمل ریاکارانه ما به ایمان جوانانمان زده است.
ما دلمان خوش بود – و البته هنوز هم هست – که با زبان و دانش و روش و منطق بهشتی می توانیم جوانانمان را پای شناخت اسلام بنشانیم و بگوییم راه از بیراهه اینجا جداست. از زبان بهشتی اخلاق و شیوه تربیتی اسلام را بخوانند و با منطقی که بهشتی از دستگاه فکر دینی ارائه می دهد دریابند که هیچ نهاد و شخص و فکر و سیستمی در اسلام و با نام اسلام نمی تواند آزادی و جستجوگری و انتخابگری انسان را از او بستاند. اگر از ادبیات یا سلیقه ای با گرایش دینی خسته و نومیدند نگاهی تازه و عقلایی و روشمند و منطقی را در میراث بهشتی بیابند و با آن قرار گیرند و حداقل در بن مایه آرزوهاشان بدانند می توانند دیندار و آزادی خواه و منتقد و مسئول بمانند. معنوی زندگی کنند و آزاد.
تحقق این آرزوها اما با تضییقاتی که در راه نشر آثار و اندیشه های شهید بهشتی به صورت بخشنامه ای و سیستماتیک از جانب دولت قبل پدید می آمد، ضعیف می نمود. ما که آثار بهشتی را خوانده بودیم در رنج بودیم که چرا نباید آموزه های بهشتی در سیاستگزاری عمومی مورد توجه قرار گیرد و شیوه او در حل و فصل مخاصمات سیاسی و فکری در پیش گرفته شود یا لااقل خوانده و حتی نقد شود! چرا نباید درس های بهشتی و آراء روشنگر او در واحدهای درسی معارف دینی دانشگاه ها تدریس شود و روشی که او به عنوان یک معلم برای رشد و تربیت دانش آموزان در مدارس داشت به معلمین ایرانی و مدارس ایران منتقل شود و چرا باید ربع قرن میراث گرانقدر او در کار دسته جمعی و مباحثش در فلسفه تقدم خرد جمعی و وجوب آن در مدیریت سیاسی اجتماعی چنین فراموش شود! آنچه بر مصائب افزود و از قضا سرکنگبین صفرا فزود، فیلترینگ سایت نشر آثار شهید بهشتی به عنوان تنها روزنه انتقال زنده و سریع آراء او به جوانان و محققان بود که شگفتی بسیاری را به دنبال داشت و می آموخت که نه تنها گوشی برای شنیدن صدای بهشتی و چشمی برای خواندن کلماتش گشوده نیست بلکه راه هر روز تنگ تر می شود و برای حذف بهشتی رویکردهای حذفی پیشین نو به نو می شود و تکمیل می گردد!
در این میان آنچه برایم همچنان اهمیت داشت و می کوشیدم تا پاسخی نه دلخواه که واقعی برای آن بیابم این بود که اگر دستگاه های رسمی نمی خواهند صدای بهشتی به گوش کسی برسد، مردم هم چنین می خواهند و جوانان هم انگیزه ای برای شنیدن تفاسیر و رویکردهای متفاوت به اسلام ندارند، بویژه که سخن بهشتی باشد و 33 سال از آخرین کلامش گذشته؟ آیا در حوزه عمومی نیز این اقبال بی اقبال است و ما که فقط در محدوده دوستان و آشنایان خود علاقه مندان بهشتی را می بینیم نمی توانیم حکم عمومی دهیم و نهایتا این جمع محدود معیار ارزیابی ما از عمومیت بهشتی است که البته بسیار ناچیز است؟ هیچ ارزیابی عمومی در توان ما نبود. نه وسیله نه امکانات و نه نیروی انسانی. موسسه ای از نظر مالی مستقل – و این یعنی مستقل از مال!- تبلیغات زیر صفر، مجوز نشر بقعه که ناشر آثار شهید بهشتی است بلاتمدید! و یک سایت فیلتر شده همه دار و ندار ما بود و البته هست. می ماند نمایشگاه کتاب که ما 4 سال بود از شرکت در آن محروم بودیم و معیار مناسبی هم به شمار می رفت. وقتی 2 روز مانده به برقراری نمایشگاه، مجوز شرکت بنیاد نشر آثار شهید بهشتی در کمترین متراژ و ابعاد غرفه صادر شد، در این فکر فرو رفتم که آنچه در نمایشگاه می توان و بایدم دید و سنجید همان سوالی است که بالاتر برایتان نوشتم. مخاطبین را بسنجم و سوالات و دغدغه هایشان را بپرسم و بفهمم که آیا سوال از نقش دین و چگونه خواندن متن دینی در مناسبات سیاسی و زندگی اجتماعی و رویکردهای اخلاقی و روش های تربیتی برایشان مهم است؟ و اگر آری چقدر؟ و چرا سراغ شهید بهشتی آمده اند؟
آنچه برای من در روزهای حضور در نمایشگاه کتاب و در غرفه نشر آثار شهید بهشتی مهم و پاسخی به پرسش پیش گفته ام بود، از آنچه انتظار می کشیدم فراتر می رفت. تضییقات و تحریم هایی که پیشتر گفتم جوانان را خسته کرده بود اما نومید و بی سوال نه! با کوله باری گران از پرسش های بی پاسخ مانده بر دوش و راه روشن یافتن به سراغ بهشتی می آمدند، آن غرفه کوچک را حضور نوجوانانی که 15 سال پس از شهادت بهشتی پای به این دنیا نهاده بودند تا دختران و دانشجویان و روحانیان و پیران روشن کرده بود. بی واسطه و بی اجبار. برخی می خواستند او را بشناسند. برخی می خواستند بدانند درباره موضوعات مختلف چه گفته است و برخی می خواستند ببینند قرآن را چگونه می دیده و می خوانده! روحانیانی بودند که از سر حسرت می گفتند کاش فقط الان در میانمان بود! از شایعات تا افکار در سوالاتشان موج می زد و از اینکه جایی برای پاسخ گرفتن یافته بودند آرام می شدند. در کلماتشان می شنیدم که بهشتی و مطهری و موسی صدر و شریعتی راه مشترک – با خود – و متفاوتی از تلقی رایج کنونی از اسلام را می پیمودند که به شدت نیاز امروز ماست. می شنیدم که می گفتند بهشتی از اسلام سیاسی اجتماعی حرف می زند که راه زندگی مدرن و ایمانی از آن می گذرد و تحمل و صبر و مدارایش با مخالفین بالا بوده است. بهشتی را اسلام شناس قاطع، مدیر و روشنفکری می دانستند که در کنار توان مدیریت بالا، از یکدست سازی و یکرنگ سازی انسان ها منع می کرد و اجازه نمی داد چیزی به هر عنوان و تحت هر شرایطی آزادی و اختیار انسان را محدود کند. این جوان ها دوست داشتند با اینهمه روایت اجبار آمیز و مبتنی بر زور از دین که صبح تا شام از تریبون های رسمی و غیررسمی بر سر آنها آوار می شود و فاقد زیبایی، غرور، شخصیت و ناتوان از اقناع عقل آنهاست، روایتی از دین را بشنوند تا دست کم کمی آرامشان کند و امیدوارشان که هنوز می شود دیندار بود و آزاد انتخاب کرد و مترقی زیست. هنوز می شود با سر بلند از زندگی معنوی سخن گفت که در آن کسی حوزه خصوصی دیگری را نمی کاود تا نشانه ای از بی ایمانی بیابد و آن را تحت عنوان افشای مفاسد و آگاه سازی مردم در گوش خلایق فریاد کند. آنها می دانستند بهشتی مصلح دینی اخلاقی بود که روابط کنونی ما در مدیریت سیاسی کشور را نه تنها نمی پسندید بلکه مردود می دانست. پس آمده بودند تا در آن غرفه و آن کتاب ها و آن صدای گرم ردپایی از اسلامی پویا و زنده و حیات بخش بیابند و همانگونه که بهشتی خود گفته بود اسلام را چون آیین زیستن بشناسند که نه تنها مانعی بر سر راه رشد و آزادی انسان نیست بلکه همّش برداشتن موانع تحجر و ریا و تظاهر و مظاهر تمام بت های زمینی از سر راه رشد انسان دیندار است.