مرحوم بهشتی گفت: فراموش نکنید که در نقد هر کتاب باید تلاش کنیم که هم نقاط قوت و هم نقاط ضعف را بنویسیم. اصولاً نقد به معنای جداکردن است و قرار نیست که فقط عیبها و کاستیها را بنویسیم. از آن گذشته، در نوشتن کاستیها باید دقت کنیم که از انصاف و مروت دور نشویم و قصدمان تنها یافتن و بیان هر چه بیشتر عیبها و اشتباههای نویسنده نباشد
ضمن تدریس در دبیرستانهای قم با نشریههایی مانند «درسهایی از مکتب اسلام»، «نجات نسل جوان»، «پیام شادی» و «مکتب تشیع» همکاری میکردم و به راستی چند سالی را که در قم بودم از سالهای با برکت زندگانی خود میدانم چون گذشته از همکاری با آن نشریهها، در درس برخی از استادان حوزه شرکت میکردم و از درسهای آنان بهره فراوان میبردم. استفاده از کتابخانههای آیتالله مرعشی، کتابخانه دارالتبلیغ اسلامی، کتابخانه دفتر مجله مکتب اسلام برایم بسیار مفید بود و موجب پرمایهتر شدن مقالههایی شد که در نشریات نام برده مینوشتم.
آن زمان با پیشنهاد مرحوم داود الهامی سردبیر مجله «مکتب اسلام»، در دارالتبلیغ اسلامی کلاس مکالمه و شیوه ترجمه از زبان انگلیسی برگزار شد. مدتی بعد با پیشنهاد حجتالاسلام قربانی تدریس زبان انگلیسی در مدرسه فیضیه هم آغاز شد که البته یک سال بعد به دلیل مخالفتهایی تدریس زبان انگلیسی تعطیل شد. من جریان تعطیل شدن کلاسهای زبان انگلیسی را به اطلاع شهید بهشتی رساندم. مرحوم بهشتی از این مسأله خیلی ناراحت شد، نامهای به مرحوم قدوسی نوشت و در آن آشنا شدن طلبهها به زبان انگلیسی را ضروری دانست و به ایشان پیشنهاد کرد که به دلیل نفوذ خود در حوزه علمیه، ضرورت آشنا شدن طلبهها را با یک زبان اروپایی به اطلاع کسانی که با تدریس زبان انگلیسی مخالفاند برساند و مقدمات تدریس مجدد زبان انگلیسی در فیضیه را مجدداً برقرار کند. نامه مرحوم بهشتی بسیار مفید بود و دو ماه بعد تدریس زبان انگلیسی در فیضیه دوباره آغاز شد. یک ماه بعد با پیشنهاد آقای ناصر مکارم تدریس متنهای دینی زبان انگلیسی در مدرسه امیرالمؤمنین(ع) را هم آغاز کردم که مدت 7 ماه ادامه داشت.
قبل از آنکه به شهر قم بروم و در دبیرستانهای آن شهر به تدریس مشغول شوم؛ معمولاً روزهای چهارشنبه به منزل شهید بهشتی میرفتم. روزهای چهارشنبه بیشتر نویسندگان مذهبی و انقلابی در منزل ایشان جمع میشدند و از رهنمودهای ایشان استفاده میکردند. همیشه گفتهام یکی از کسانی که مرا به نوشتن داستانهای دینی تشویق میکرد مرحوم بهشتی بود. پس از انتقال از آموزش و پرورش شمیران به آموزش و پرورش قم، کمتر میتوانستم در جلسههای روزهای چهارشنبه شرکت کنم. مشغله من در آن شهر بسیار زیاد بود. گذشته از تدریس در مدرسههای پروین اعتصامی، آذرمیدخت و شهریار، در نشریات «درسهایی از مکتب اسلام»، «نسل نو»، «نسل جوان» و «پیام شادی» مقاله و داستان مینوشتم. البته چندبار هم نقد نوشتم. به خاطر دارم در یکی از چهارشنبهها که تعطیل عمومی بود به تهران رفتم و در جلسه روز چهارشنبه در منزل مرحوم بهشتی شرکت کردم. آن مرحوم با دیدن من با خنده گفت: مثل اینکه بعد از مدتها آمدهای تا بار دیگر به حساب یکی از کتابهای منتشره برسی؟ جواب دادم: »بله، همینطور است.» آقای بهشتی گفت: «بسیار خوب، بگذارید من بحث خود درباره معاد را به پایان برسانم آن وقت شما نقد خود را بخوانید.» قبول کردم. پس از پایان بحث ایشان، شروع کردم به خواندن نقدی بر یکی از کتابهایی که به چاپ پنجم رسیده بود اما از نظر نثر و محتوا اشکال داشت. مرحوم بهشتی و کسانی که در آن جلسه بودند با دقت مطالب من را گوش دادند. پس از پایان خواندن آن نقد پرسیدم: «خوب چطور بود؟» بیشتر حاضران در آن جلسه سر خود را به علامت تأیید تکان دادند اما مرحوم بهشتی به نکتهای اشاره کرد که درس بزرگی در زندگی من بود. ایشان گفت: «آنچه که درباره شیوه نگارش این کتاب نوشتهاید حق با شماست، در مورد محتوا هم هفت مورد حق با شماست، اما در دو مورد اشتباه کردهاید و نظر نویسنده درست است. اگر این نقد را چاپ کنید نویسنده در نقدی که بر نقد شما مینویسد آن دو مورد اشتباه شما را مطرح و بزرگنمایی میکند و سرانجام حق را به خود میدهد. فراموش نکنید که در نقد هر کتاب باید تلاش کنیم که هم نقاط قوت و هم نقاط ضعف را بنویسیم. اصولاً نقد به معنای جداکردن است و قرار نیست که فقط عیبها و کاستیها را بنویسیم. از آن گذشته، در نوشتن کاستیها باید دقت کنیم که از انصاف و مروت دور نشویم و قصدمان تنها یافتن و بیان هر چه بیشتر عیبها و اشتباههای نویسنده نباشد.»
از کتاب جشن نامه استاد محمود حکیمی، صص40-42