خدایش رحمت کند، یک نفر خیلی پایبند بود به اینکه واجبات مالیاش را بدهد و دفتری داشت و منظم مینوشت. ولی چون سرمایهدار بود، وضعش خیلی خوب بود. اگر به این آقا میگفتی برای فلان مورد پنجاه تومان بده، میگفت: میشود از سهم امام بدهیم؟ میگفتیم: نه. از سهم سادات امکان دارد؟ میگفتیم: نه، میشود از مصارف زکات بدهیم؟ میگفتیم: نه، میگفت: من دیگر نمیدهم. میگفتیم: چرا نمیدهی؟ خدا که به تو داده، چرا نمیدهی؟ میگفت: خدا گفته همین واجبات را انجام بده، من هم میدهم. میگفتم: همان خدایی که این واجبات را بر تو واجب کرده، این خدا در آیات قرآنش دهها بار تأکید کرده که غیر از این، انفاق کن
آیتالله دکتر بهشتی از عالمان نواندیش عصر حاضر به دلیل تسلط کامل به چهار زبان دنیا و سفرهای بسیار به اروپا و امریکا و تماس دائم با نسل نوجو و پرسشگر و به پشتوانه تحصیلات حوزوی و آکادمیک تا عالیترین سطوح به دستاوردهای بزرگی در حوزه دینپژوهی دست یافت، تا آنجا که از او مرجعی آگاه و فقیه و صاحب اندیشه ساخته شد. اگر چه دشمن به قصد بیآینده کردن نظام، با عاملیت منافقین یکی از ارکان مهم انقلاب یعنی آیتالله بهشتی را مظلومانه به شهادت رساند و جامعه را از اندیشههای عالمی دینشناس و دلسوز در آستانه ثمردهی محروم کرد، اما میراث فکری برجای مانده از آن شهید بزرگوار در آن حد هست که چراغ راه شود و بیغولههای بیراهه را از راه مکتب رسولالله بازشناساند. آنچه پیش رو دارید فرازی از سخنرانی منتشر نشده شهید بهشتی در سلسله درسگفتارهای تفسیر «مکتب قرآن» است که بین سالهای 49 تا 55 بهصورت هفتگی در جمع جوانان و دانشگاهیان ارائه میشد. این گزیده که تفسیر آیاتی از سوره بقره مربوط به «حکم روزه» است در سالروز شهادت آن بزرگوار و در آستانه ماه مبارک رمضان از سوی بنیاد نشر آثار و اندیشههای شهید بهشتی در اختیار صفحه اندیشه «ایران» قرار گرفتهاست که با قدردانی از این مرکز، تقدیم خوانندگان میشود
آیاتی که در اینجا تلاوت و تفسیر میشود، آیات 183 تا 187 از سوره بقره است، موضوع آیات «حکم روزه» است که ترجمه گسترده این آیات چنین است:
«ای مسلمانان روزه بر شما مقرر شده، همانطور که بر کسانی که پیش از شما بودند مقرر شده بود، به این منظور که به راه تقوا درآیید. اما اگر کسی از شما بیمار یا در سفر است، به جای این روزهای معین روزهای دیگری را روزه بدارد.
و آنهایی که روزه گرفتن برایشان دشوار است، به جای آن لازم است مسکین بینوایی را یک نوبت غذا دهند و اگر کسی بهتر از این و بیشتر از این به میل خود انجام دهد، برایش بهتر است. و اگر روزه بگیرید که برای شما باز هم بهتر است، اگر میدانستید.
این ایام معین عبارت است از ماه رمضان که در آن قرآن فرو فرستاده شده است تا راهنمای مردم باشد و نشانههای آشکاری بر راه هدایت و وسیلهای برای بازشناخت حق از باطل است، هر کس از شما در این ماه در سفر نیست، این ماه را روزه بگیرد و اگر کسی بیمار است یا در سفر است به جای آن روزهای دیگری را روزه بگیرد، این توسعه بدان جهت است که خدا میخواهد دین بر شما آسان باشد و نمیخواهد دین بر شما دشوار باشد. و برای آن است که میخواهد این مدت و این ایام و روزها را بطور کامل روزه بگیرید و خدا را بزرگ بشمارید و تکبیر گویید بر این که شما را به راه راست هدایت کرده است، به امید آن که سپاسگزار باشید.
اگر بندگان من از تو درباره من سؤال کنند، بگو: من نزدیکم، دعای دعاکننده را پاسخ میدهم وقتی مرا میخواند. پس از من اجابت بخواهند و به من ایمان آورند یا دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان آورند، باشد که به راه راست درآیند».
این ترجمه گسترده آیات مربوط به روزه است و ملاحظه میکنید که چه مقدار از احکام روزه در این آیات آمده است. در آیه اول میگوید: بر شما روزه مقرر شده است، همان طوری که بر کسانی که قبل از شما بودند مقرر شده بود. از این آیه چنین استنباط میشود که قبل از اسلام هم حکم روزه بوده است. اما از توراتی که در دست است مطلبی که نشانه ایجاب و تکلیف روزه بر یهود باشد به دست نیامده است. فقط در برخی از جاهای تورات میگوید: اگر کسی روزه است چنین و چنان کند؛ یعنی یادی از روزهداری میکند بدون این که تکلیف روزه را بیان کند یا حدود این تکلیف را بیان کرده باشد.
در انجیل هم چیزی که بطور روشن درباره تکلیف روزه بر مسیحیان به دست بیاید، پیدا نشد، مگر اشاراتی که مانند آنچه در تورات بود. ولی کاتولیکهای مسیحی در زمان ما روزهای دارند و آن این است که در مدت چند هفته گوشت نمیخورند و غذا هم کم میخورند، یعنی چند هفته در سال که معین و مقرر شده و در فصل بهار است (تقریباً اوایل بهار) و بعد هم کلوخی خیلی عجیب و غریب دارند. کلوخاندازی بعد از روزه این است که وقتی این دوره روزه تمام میشود، بساط کارناوالشان را به راه میاندازند، گویی باید این مدت خودداری را یک جا جبران کنند و بساط خوشگذرانی همراه با صحنههای قابل تماشا برای مردم درست میکنند و در آن شبها و روزها که کارناوال دارند به قول خودشان «رُفِعَ القلم» هستند، یعنی قلم تکلیف و قلم نوشتن اعمال آن شب برداشته شده است. هر کاری بکنند، ملائکه در کتاب اعمالشان نمینویسند.
خیلی جالب است که در میان ما به مناسبتهای دیگر همین مطالب آمده است. و این نشان میدهد که با کمال تأسف روشهای انحرافی که در برخی از فرق مسیحی آمده، در برخی از گروههای اسلامی هم به صورتی نفوذ کرده است!
وقتی روزه بر اعراب مسلمان که از مسیحیت دور بودند و با روزه آشنا نبودند واجب و قرار شد یک ماه روزه بگیرند، برایشان به قدری مشکل بود که به آنها گفته شد این حکم انحصاری شما نیست، جلوتر از شما هم روزه بوده است، مبادا فکر کنید که یک تکلیف شاقی بر دوش شما گذاشته شده است.
«کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَی الذِینَ مِن قَبْلِکُمْ» (بقره183). هدف از قانون روزه، محکم کردن بنیان فضیلت و تقوا و پروای از گناه و تخلف از وظیفه در میان مسلمانها است. این روزه در ایام و مدت معین واجب شده که همان ماه رمضان است. اما هر کس در این ماه رمضان بیمار یا مسافر است، میتواند روزهای دیگری را که بیمار یا مسافر نیست، به جای این روزها روزه بگیرد.
اما اگر کسانی هستند که برایشان روزه گرفتن عملی نیست باید به جای هر یک روزی که روزهشان را نمیتوانند بگیرند، یک مسلمان بینوا را سیر کنند.
فتوای فقهای شیعه این است که این سیر کردن یک نوبت یا دو نوبت و حتی فتوای برخی از فقها این است که یک شبانهروز باشد که یک صاع میشود. اما فتوای فعلی این است که یک نوبت واجب است. این یک نکتهای است که نشان میدهد، مسأله روزهداری در جامعه اسلامی رنگ همبستگی اقتصادی هم دارد. آن که دارا است و همواره سیر است و گرسنه ماندن برایش مفهومی ندارد و گرسنگی رنجآور را در زندگی معمولاً نمیچشد، این شخص باید یک ماه مزه گرسنگی رنجآور را بچشد و اگر واقعاً روزهدار باشد، معمولاً در هر شبانهروز یک نوبت غذا در زندگیاش صرفهجویی میشود.
معمولاً انسان سه نوبت غذا میخورد، ولی در ایام رمضان انسان دو نوبت غذا میخورد، این یک نوبت غذایی که از زندگیاش حذف میشود، نباید جزء موجودی بانکش قرار گیرد؛ بلکه این یک نوبت غذا باید برای آنهایی که این غذا را ندارند، خرج شود. یعنی حتی ما که در ماه رمضان روزه میگیریم و یک نوبت در غذای خانواده صرفهجویی میشود جا دارد، مستحب است و حتی توصیه شده است که این یک نوبت غذا را پسانداز نکنیم؛ بلکه آن را در ماه رمضان به دیگران انفاق کنیم. این سنت در میان ما تبدیل به چیز دیگری شده است. سنت افطاری دادن در حقیقت همین است که یک خانواده فقط خودش نمیخورد، به دیگران هم افطاری میدهد، مگر اینکه این افطاری دادن ماه رمضان با یک مسأله دیگر عوضی گرفته شده و آن مهمان کردن است.
در اسلام مهمان کردن همان ولیمه و سور دادن است، این کار مستحب است. یعنی اینکه یک خانواده اسلامی اینقدر خشک نباشند که با خانوادههای دیگر و با مردم دیگر جلسات غذا خوردن دستهجمعی نداشته باشند. بنابراین ولیمه دادن و سور دادن به مناسبتهای مختلف مستحب است. بویژه اگر این سور دادن جنبه تقویت پیوند دوستی با دوستان و پیوند قوم و خویشی با خویشان داشته باشد، صله ارحام باشد، صله اصدقا و دوستان باشد.
اصل مهمانی دسته جمعی و سرِ یک سفره که انسان معمولاً خودش و زن و بچهاش است، یک بار هم خودش و زن و بچهاش و دیگران باشد، مستحب است. پس اصل این مطلب اضافه شود بر این مطلب که انسان دوستان را دعوت کند تا عواطف دوستی تقویت شود، این یک مستحب دیگر است و مطلب دیگر هم اینکه خویشان را دعوت کند تا صله ارحام باشد، این هم یک مستحب دیگر میشود. افطار هم اگر با این نیت است که دوستان و بستگان دور هم جمع باشند، بسیار خوب است. اما این آن چیزی که بنده عرض کردم، نیست. اگر واقعاً یک خانوادهای در ماه رمضان در یک جلسهای قوم و خویشها را دعوت به افطار میکند، یک جلسه هم فقرا را دعوت کند، چه اشکالی دارد!
اتفاقاً یک آقایی تصادفاً در سفری با من برخورد کرد. گفت: من در ماه رمضان سه شب افطاری میدهم؛ اما این افطاریام اینگونه است؛ من یک کارگاهی دارم که یک عده کارگر در آن کار میکنند. من کارگران این کارگاه را برای افطار دعوت میکنم. به او گفتم: اگر از حقههای سرمایهداری نباشد خیلی کار خوبی است. چون واقعاً این کارها باید آن اصالت و آن ارزش عالی خودش را حفظ کند. گفتم: اگر تو به ازای این دعوت هیچ نوع سود پرستی مالی و هیچ نوع استثمار غیرمستقیم کارگر را در نظر نداشته باشی و صرفاً تحت این عنوان که من با اینها همردیف هستم و میخواهم با اینها بنشینم و غذا بخورم، بسیار کار خوبی است.
واقعاً چه اشکال دارد؟ باید اینطور باشد. در ماه رمضان در خانهها یک نوبت هم افطار باشد. و اگر این مطلب برای کسی میسر نیست، خدماتش مشکل است، جایی وسیلهای ندارد، این را به صورت غذا یا به هر صورتی که برایش میسر است، برای آن خانوادهها بفرستد. البته اگر این خانوادهها دعوت شوند، برایشان یک بساط غذای دستهجمعی فراهم شود، خیلی بهتر است. لااقل یک خانوادهای را که جا و مکان وسیله خدمت دارد ببیند و بگوید: خانوادههای خودتان که میسر نیست دور هم جمع بشوید، دعوت کن یک جلسه افطاریِ قوم و خویشی هم تو درست بکن، ولو به خرج من باشد، که باز این کار آهنگ خوبی خواهد داشت.
این نوع سنتهای اسلامی را، فقط از دید اقتصادی نباید نگاه کرد. بالاتر از جنبه اقتصادی، جنبه اجتماعی آن است. از من مکرر سؤال کردهاند که آیا در جامعه اسلامی و در سیستم اقتصادی و اجتماعی اسلامی مبارزه طبقاتی تصویب شده یا نه؟ پاسخ من این است، اسلام در راه ایجاد یک جامعه بدون طبقه میکوشد، چون طبقات اقتصادی یک مطلب و تفاوت سطح اقتصادی مسأله دیگر است. اینها با هم دو مطلب است، حتی از نظر اصطلاح اجتماعی و اقتصادی اینها دو مطلب از هم جدا است.
طبقه اقتصادی معنایش این است که در یک جامعهای فاصله اقتصادی، فاصله در همه چیز به وجود میآورد. بطوری که قهوه خانه اشراف غیر از قهوه خانه کارگر است، حمام اشراف غیر از حمام کارگر است، وسیله نقلیه او، مدرسه، دانشگاه و خیاط او متفاوت است. خیابان و محلهها متفاوت است. درست همین وضعی که امروز در جامعه ما کم کم دارد به وجود میآید. ما به این امر، فاصله طبقاتی میگوییم! و این چیزی است که جنگ طبقاتی را ایجاد خواهد کرد. وگرنه، فاصلههای اقتصادی که یک کسی بیشتر دارد و دیگری کمتر دارد، اما در اجتماع با هم هستند، هرگز جنگ طبقاتی به وجود نمیآورد. به همین خاطر غربیها اکنون سراغ همین مسأله رفتهاند؛ یعنی میگویند، آن چه جنگ طبقاتی را راه انداخت، وضع اقتصادی و اشرافی قرن نوزدهم بود. بنابراین اگر بیاییم تمام مزایای زندگی اقتصادی خودمان را حفظ کنیم جنگی به وجود نمیآید.
بنابراین اختلاف سطح درآمد و اختلاف سطح زندگی نباید با مسأله اختلاف طبقاتیِ واقعی (جدایی واقعی میان گروهها یک جامعه) اشتباه شود. آن چیزی که بسیار بد و خطرناک و تحریککننده است و انسان را از حد ارزش انسانی پایین میآورد، اختلاف طبقاتی است.
چیزی که منفی است آن است که آدم ثروتمند آدم فقیر را با چشم به خدمت گرفتن و بهرهبرداری از او نگاه کند و هیچ ارزش دیگری برای او نداشته باشد. یک کارگر با یک ماشین با یک حیوان برایش هم ارزش است. این خطرناک است و این چیزی است که اسلام با آن شدیداً مبارزه کرده است. و نظام اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و نظام حقوقی اسلام با این طرز فکر بشدت مبارزه میکند.
وظیفه حکومت اسلامی و جامعه اسلامی این است که جو اقتصادی و شرایط عمومی اقتصادی را طوری تنظیم کند که هرگز چنین انحراف خطرناکی در جامعه به وجود نیاید. این است که من عرض کردم از فقرا دعوت شود، در خانه خودت باشد، باز اگر واقعاً دعوت از آنها در خانه انسان به گونهای است که اختلاف سطح را نگه میدارد، باز محل اشکال است، باید به گونهای باشد که این اختلاف نباشد، به همین خاطر من ترجیح میدهم، دعوت در خانهها نباشد. دعوت در یک جاهایی باشد که این اختلاف به چشم نخورد تا محبت به وجود بیاید. به هر حال باید این نوع عوامل و پیوندها، الفت و محبت اجتماعی را در جامعه زنده کند تا این سنتها محفوظ بماند.
به روزهداری که روزه گرفته میگوییم برای تو مستحب مؤکد است که آن یک وعده غذای صرفه جویی شده را در راه خدا انفاق کنی. ولی به آن که روزه نمیگیرد میگویند اینیک نوبت غذا را باید بدهی، اینجا برایش واجب میشود، برای اینکه خودش میخورد، حالا که خودش خورده به او میگویند اگر روزه رسمی نمیگیری یک نوع روزه غیر رسمی و اقتصادی باید بگیری و آن این است که باید یک نوبت در غذایت صرفهجویی کنی و به یک مستمند بدهی.
ببینید چهقدر این دو حکم به هم پیوسته است. ما نباید به واجبات اکتفا کنیم. باید این مسأله را در جامعهمان زنده کنیم چون کم کم دارد از بین میرود. عبادات در حداقل واجب است! دیگر نماز مستحبی، دعای مستحبی و قرائت قرآن مستحبی، حتی در قشر رفقای خودمان دارد ضعیف میشود. انفاق فقط در حد واجب است، به یک آقایی گفتم: شما انفاق میکنید؟ گفت: بله آقا، من واجبات مالی خودم را میدهم. خوب باز هم امکان دارد بدهی؟ بله امکان دارد. خوب چرا نمیدهی؟ خوب آقا واجبها را که میدهم!
خدایش رحمت کند، یک نفر خیلی پایبند بود به اینکه واجبات مالیاش را بدهد و دفتری داشت و منظم مینوشت. ولی چون سرمایهدار بود، وضعش خیلی خوب بود. اگر به این آقا میگفتی برای فلان مورد پنجاه تومان بده، میگفت: میشود از سهم امام بدهیم؟ میگفتیم: نه. از سهم سادات امکان دارد؟ میگفتیم: نه، میشود از مصارف زکات بدهیم؟ میگفتیم: نه، میگفت: من دیگر نمیدهم. میگفتیم: چرا نمیدهی؟ خدا که به تو داده، چرا نمیدهی؟ میگفت: خدا گفته همین واجبات را انجام بده، من هم میدهم. میگفتم: همان خدایی که این واجبات را بر تو واجب کرده، این خدا در آیات قرآنش دهها بار تأکید کرده که غیر از این، انفاق کن.
آیه «لَیْسَ الْبِر أَن تُوَلواْ وُجُوهَکُم»(بقره 177) قبل از زکات میگوید کسانی که برای نگهداری ایتام، بینوایان، برای افتادگان، برای کسانی که ورشکست شدهاند و برای در راهماندگان پول خرج میکنند. اینکه بگوییم من واجباتم را انجام میدهم، دیگر بیش از این از من توقع نداشته باشید، این برداشت درستی نیست. این حالت باید در همهمان از بین برود. بیش از حد واجب بدهید، انفاق مستحبی کنید. برای عادت کردن به انفاق مستحبی این کار را بکنید.
«فَمَن تَطَوعَ خَیْرًا فَهُوَ خَیْرٌ لهُ» (بقره 184) و هر کس به میل خود، بیشتر نیکی کند، پس آن برای او بهتر است.
مگر پولت را دور میریزی که میگویی چرا خرج کنم؟ آدمی که ایمان دارد، خداوند دهها هزار برابر عوض میدهد، برای او که دیگر دور ریختن نیست. «فَمَن تَطَوعَ خَیْرًا فَهُوَ خَیْرٌ لهُ» و باز هم یادت نرود:
«وَ أَن تَصُومُواْ خَیْرٌ لکُمْ» (بقره 184) و روزه گرفتن برای شما بهتر است.
من پول به اندازهای دارم که بتوانم یک نوبت غذا بدهم. بنابراین دیگر روزه را کنار میگذارم، باز هم به تو میگوییم تا میتوانی روزه را بگیر، چون «وَ أَن تَصُومُواْ خَیْرٌ لکُمْ» است. خیال نکن خدا روزه را با یک نوبت غذا مبادله و معاوضه کرده است. اهمیت روزه در جای خودش محفوظ است، چون روزه یک جنبهاش جنبه اقتصادی است، وگرنه جنبههای سازندگی دیگر دارد که آن را با هیچ چیز نمیشود معاوضه کرد.
در مورد این بخش از آیات روزه، مفسران و مورخان اسلامی مطالبی دارند که شاید نشنیده باشید. میگویم تا از نظر آشنایی با قرآن، با این مطالب هم آشنا باشید و آن این است که میگویند: نخستین بار که حکم روزه آمد به صورت یک واجب قطعی که انسان از زیرش نتواند فرار کند نیامد، بلکه به صورت یک تشویق مؤکد آمد. آن هم نه یک ماه، بلکه هر ماهی سه روز بود که از جمله آن روزها، روز عاشورا بود که روزهاش مستحب بوده است. چون این استحباب روزه عاشورا، در خدمت یک مطلب دیگر قرار گرفت، به کراهت تبدیل شد. این یکی از موارد خیلی جالب در فقه شیعه است که نشان میدهد چهطور فقه شیعه یک فقه متحرک است، این خیلی جالب است و باید در جای خودش مورد توجه قرار بگیرد.
با گذشت زمان روزه به روزه واجب تبدیل شد، این سه روزها هم با هم جمع و یک ماه شدند. این چیزی است که گروهی از مفسران و مورخان ما درباره روزه نوشتهاند. بنابراین گفتهاند: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصیَامُ» (بقره 184) به صورت سربسته آمده بود. بعد از آن آیه «شَهْرُ رَمَضَانَ» نازل شد. بر طبق گفته این افراد باید آیه شهر رمضان، بعد از آیات «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصیَامُ» نازل شده باشد و بعداً در تنظیم قرآن اینها را کنار هم گذاشته باشند، این یک نکتهای است که بد نیست توجه کنید. ولی به هرحال روزهای که از تاریخ نزول آیات «شَهْرُ رَمَضَانَ الذِی أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْءَانُ» (بقره 185) به بعد بر مسلمانها واجب شد، روزه ماه رمضان است، آن هم به صورت یک واجب مؤکد که یکی از واجبات اساسی اسلام است.
نکته دیگر درباره روزه مربوط به آیه 187 است. میدانید در روزه ماه رمضان روزه دار باید از خوردن، آشامیدن و روابط زناشویی خودداری کند. اینها سه امری است که در درجه اول روزه دار باید از آنها خودداری کند. تسلط بر شهوات غذایی و جنسی و تسلط بر برخی از چیزهای دیگر از قبیل: دروغ گفتن بر خدا و رسول و مسائل دیگری که در مبطلات روزه با آن آشنا هستید.
مفسران و مورخان مینویسند که اول بار که حکم روزه آمد در مورد خوردن و آشامیدن فقط در یک مدت محدودی که متناسب با یک نوبت خوراک است، روزهدار حق داشت غذا بخورد و آن در فاصله مغرب تا موقع خوابیدن بود.
شما میدانید که در سابق مردم شبها زود میخوابیدند. الآن هم در روستاها غالباً معمول است، غروب که میشود، غذا را میخورند و نماز را میخوانند و یک ساعت بعد میخوابند! بنابراین فاصله بین افطار و خوابیدن در زندگی معمولی فقط به اندازه یک نوبت غذا بود. پس روزهدار یک نوبت حق داشت غذا بخورد و آن هم به اصطلاح افطاری بود. و اگر کسی چیزی گیرش نمیآمد و بعد خوابشبُرد، آن وقت اگر نصف شب هم از خواب بیدار میشد، حق غذا خوردن نداشت، تا اینکه جامعه اسلامی نشان داد ظرفیت یک چنین روزه پر دامنهای را ندارد.
این بود که یک درجه تخفیف داده شد. در مورد غذا گفته شد، از غروب تا اذان صبح هر وقت خواستید، میتوانید غذا بخورید. بنابراین ممنوعیت غذا خوردن به جای اینکه از موقع خوابیدن بعد از افطار تا غروب روز بعد بود از سپیده صبح تا غروب روز بعد شد؛ یعنی ساعات روزهداری کم شد.
بنابراین باید قانون روزه طوری تعدیل شود که قابلیت اجرا داشته باشد، «یُرِیدُالله بِکُمُ الْیُسْرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ»، این بود که آیه آمد که «برای شما جایز است از غروب آفتاب تا وقتی که ریسمان سپید از ریسمان سیاه در افق آشکار شود، بخورید».