1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است

آقای مطهری از امام خمينی خواست سؤالات مسلمانان اروپا را به آقای بهشتی ارجاع دهد

پیغامی که آقای مطهری به امام دادند این بود که من شنیدم که برخی از دوستان در اروپا سؤالات شرعی از شما می‌کنند که گاهی پاسخ شما با پاسخی که آقای بهشتی در همین قبیل مسائل ارائه می‌دهند متفاوت است و این تفاوت پاسخ شما با پاسخی که ایشان دادند برای ایشان ضرر دارد و گاهی تخطئه‌ی ایشان تلقی می‌شود. من از شما تقاضا دارم که هر نوع سؤالی از این قبیل را که این دوستان از شما در اروپا می‌کنند شما به ایشان ارجاع دهید و اطمینان داشته باشید که ایشان به دلیل احاطه‌ای که بر مسائل و زمان و مکان دارند پاسخی متناسب خواهند داد

مراسم بزرگداشت شهید بهشتی و شهدای هفتم تیر در موزه خانه شهید بهشتی برگزار شد. در این مراسم که شامل خوشامدگویی سید علیرضا بهشتی، خاطره گویی و شعرخوانی و اجرای سرود و در پایان ایستگاه نقاشی برای کودکان بود، مجری مراسم برای دعوت از سید محمود دعایی مدیر مسئول روزنامه اطلاعات که در مراسم حضور داشت، گفت: برخی از کسانی که در جمع ما حضور دارند تداعی کننده‌ی حضور شهید بهشتی و دیگر بزرگان انقلاب هستند که گویی مثل آینه انعکاس‌دهنده‌ی منش و سلوک این عزیزان بودند و هستند. از جمله‌ی این دوستان که در چندین مراسمی که طی این چند روز برای شهید بهشتی برگزار شده است، ایشان که از در وارد می‌شدند، یک گوشه‌ی دنجی را گیر می‌آوردند و بدون اینکه کسی متوجه شود می‌نشستند و بعداً همه متوجه حضور ایشان در جلسه می‌شدند جناب آقای دعایی هستند. من دعوت می‌کنم از جناب آقای دعایی، مدیرمسئول روزنامه‌ی اطلاعات و از دوستان و یاران امام و شهید بهشتی که برای ما صحبت کنند.

doayi

سید محمود دعایی: بسم الله الرحمن الرحیم. با عرض سلام خدمت حضار محترم. البته این تعبیری را که برادر عزیزمان بسیار با احساس فرمودند بنده شایسته‌اش نیستم. اگر لحظات یا ساعت‌هایی در محضر ایشان بوده‌ام توفیق بوده است و از مقدرات الهی است و الا شایستگی شخصی نداشته‌ام. به نظرم می‌رسد که بیان یکی از خدمات بسیار ارجمند و ارزشمند شهید بهشتی می‌تواند سازنده باشد. سال‌های 1330 یا 1340 سال‌هایی بود که حوزه ها‌ی علمیه در یک شرایط بسیار سخت و به دور از مسائل اجتماعی و سیاسی جاری روز به سر می‌بردند. قشر وسیعی از طلابی که در حوزه‌ها بودند و حتی از بزرگانی که جنبه‌ی تدریس و اداره‌ی علمی حوزه‌ها را داشتند عناصری بودند که بیگانه از مسائل اجتماعی و روز بودند. نوعاً سطح دانش اجتماعی و اولیه‌ طلابی که در مدارس بودند در سطح مکتب‌خانه‌های معمولی بود و فوقش دبستان را تمام کرده بودند و از دهات‌ اطراف شهرستان‌ها یا از شهرستان‌های کوچک به قم می‌آمدند و تحصیلات‌شان را ادامه می‌دادند و یک سری مسائل و علوم سنتی حوزوی را می‌آموختند و به شدت از علوم روز فاصله داشتند و به همین نسبت از اجتماع بیگانه بودند و وقتی وارد اجتماع می‌شدند احساس غریبی می‌کردند. چون مسائل روز را درک نمی‌کردند. این مصیبتی بود که قبل از دیگر بزرگان، مرحوم بهشتی به آن پی بردند و برایش راه حل و چاره اندیشیدند. مرحوم بهشتی پیشگام ایجاد نظم، دیسیپلین و برنامه در حوزه شناخته شد. مدارسی را تأسیس کردند که مدارس علوم دینی بود و با شرایطی طلبه می‌پذیرفت که حداقل این شرایط دارا بودن مدرک سیکل بود که بعداً ارتقاء پیدا کرد و پذیرش طلاب در این مدارس را مشروط بر این کردند که حتماً دیپلم داشته باشند. این مدارس جدیدی بود که با یک نظم و برنامه و اصولی برای تربیت نسل جدید طلاب و حوزه‌های علمیه پایه‌ریزی شد. اما برای طلابی که از گذشته‌های خیلی دور در این حوزه‌ها رشد کرده بودند و حضور داشتند و مراحلی از دوره های علمی حوزوی و سنتی را طی کرده بودند برنامه ایجاد کردند. یکی از برنامه‌ها این بود که دروس جدید را تا حد سیکل در حدود سال‌های 30 و 40 به طلاب بیاموزند که کلاس‌هایی را در نظر گرفتند و اساتیدی را دعوت کردند که ریاضیات، فیزیک، شیمی و زبان و علوم جدیدی که در مدارس جدید تدریس می‌شد را به این طلاب بیاموزند. من می‌دیدم که بزرگانی حتی در سطح مدرسین حوزه که با این مسائل ناآشنا بودند هم استقبال می‌کردند و در این جلسات حضور پیدا می‌کردند. این ایجاد یک تحول و در حقیقت یک رنسانس بود در حوزه‌های علمیه که این مرد بزرگ و اندیشمند و این غمخوار و دلسوز واقعی مجامع حوزوی و علمی پایه‌گذاری کرد. این خدمت بسیار بزرگی بود و نسلی را تربیت کرد که در آینده‌ی پیروزی انقلاب کارآمد باشند، آشنا با مسائل روز باشند و بیگانه‌ی از مسائل سیاسی و اجتماعی نباشند. این خدمت بسیار بزرگ و ارجمندی بود که این نازنین کرد و در عمل هم سعی کرد با شیوه‌ی عملی خودش آموزش دهد و مهم‌ترین اصلی را که به آن توجه داشت اصل نظم و رعایت حقوق دیگران بود. چون اگر وقتی را برای کسی در نظر می‌گرفتند، سر وقت قرار گذاشتن را حق مخاطبی می‌دانستند که در آن جلسه شرکت می‌کرد و یا اگر بنا بود در یک محفلی گرد هم بیایند و در ساعات معینی حضور پیدا کنند حقی به گردن ایشان تلقی می‌شد که ایشان این حق را به زیبایی و شایستگی ادا می‌کرد و اجازه نمی‌داد که از این حق تخطی شود. شیوه‌ی دیگر نقدپذیری بود. ایشان به نقاد و منتقدی که به هر دلیلی به هر بخشی از اعتقاد و منش و روش ایشان نقد داشت اجازه می‌داد که به صراحت و بدون لکنت نقدش را بیان کند و بعد هم با یک شیوه‌ی منطقی و اصولی و قانع‌کننده پاسخ می‌داد و تا مطمئن نمی‌شد مخاطبش قانع نشده است او را رها نمی‌کرد. این‌ها شیوه‌های آموزشی عملی بود که کسانی که با ایشان مرتبط بودند به زیبایی می‌گرفتند. در کنار ایجاد تحول و همان‌طور که عرض کردم ایجاد یک رنسانس تربیتی و علمی در حوزه‌ها، ایشان برای مدارس جدید هم برنامه‌ریزی کردند چون ایشان می‌دانستند با آن شیوه‌ای که حاکم بر آن مدارس هست دانش‌آموزانی که تربیت می‌شوند از بسیاری از مسائل اخلاقی فاصله دارند. بسیاری شبهات مذهبی و فکری در آن‌ها ایجاد می‌شود که کسی پاسخگو نبوده است و بلکه نظام حاکم بر آموزش و پرورش آن زمان این شبهات را تقویت می‌کرده است و سعی می‌کردند که آن‌ها را از مسائل اعتقادی و آرمانی‌شان بیگانه کنند. چاره‌جویی در این مسیر را دو چیز می‌دیدند. یکی ایجاد مدارس نمونه و شایسته‌ای که دانش‌آموزانی را تربیت کند که از هر جهت سلامت باشند. یعنی از جهت علمی سلامت باشند، از جهت تربیتی سلامت باشند، از جهت فکری و اخلاقی سلامت باشند و این‌ها مدارس نمونه‌ای باشند که جاذبه‌ای باشد برای جذب نخبگان جامعه‌ی دانش‌آموزی کشور. در این جهت مدرسه‌ی دین و دانش را در قم پایه‌گذاری کردند. این مدرسه دانش‌آموزانی را تربیت کرد که در پایان دوره‌ی تحصیلشان صددرصد در کنکور قبول می‌شدند؛ این از نظر علمی. از نظر اخلاقی و از نظر تربیتی هم شایستگانی بودند که در هر محفلی که جمع می‌شدند این شایستگی را داشتند که به عنوان امام جماعت مورد اعتماد و مقبول جمعی واقع شوند. نمونه‌ی این مدرسه را ایشان تشویق کردند و کمک کردند که در تهران پایه‌گذاری شد. مرحوم علامه کرباسچیان و مرحوم روزبه بزرگانی بودند که دعوت شدند و مدرسه علوی تهران را پایه‌گذاری کردند که در پیروزی انقلاب شاهد بودیم تقریباً 90٪ از مسئولان عالی اجرایی کشور فارغ‌التحصیلان همین دبیرستان علوی بودند. برای اینکه تأثیرگذاری خودشان را در سطح اصولی تربیت دینی و اخلاقی به صورت بنیادین پایه‌گذاری کنند با شیوه‌های بسیار حساب‌شده و دقیقی تدوین کتب دینی و تربیت دینی و مذهبی را بر عهده گرفتند. مسئولین را قانع کردند که بدون چشم‌داشت به جنبه‌ی مالی این آمادگی را دارند که این مهم را به انجام برسانند. آن‌ها در بدو امر، به دلیل تطمیعی هم که شده بودند که به هر حال کسانی که تدوین کتب درسی را به عهده می‌گیرند هیچ چشم‌داشت مالی ندارند و از این جهت هم از دولت بودجه‌ای نخواهند گرفت تسلیم این اراده شدند. چند سالی گذشت و دولت وقت فهمیدند که عجب کلاهی سرشان رفته است که این‌ها تمام کتب دینی و مذهبی و روانشناسی و اخلاقی را از سطح اول دبیرستان تا سطوحی بالا تدوین کرده‌اند و کسانی عهده‌دار این مسئولیت شدند که شایستگی تدوین دقیق و درست این مسائل را داشتند. یعنی دانش‌آموزی که با آموزش این کتب پرورده می‌شد یک دانش‌آموز آشنای با مبانی واقعی اسلام ناب محمدی بود و سرانجام احساس رسالت و مسئولیت می‌کرد که در پرتو این آموزش مسئولیت و رسالت اجتماعی خودش را ایفا کند. شهید بهشتی یک نسل انقلابی را در دورن خود نظام پروراند. وقتی مسئولین آموزش و پرورش به اهمیت خدمتی که ایشان ابتدا در قم کرده بودند پی بردند ایشان را ممنوع‌الورود به قم کردند و به خارج از قم تبعید کردند که ایشان رفت‌وآمدی به قم نداشته باشند و تأثیرگذاری در امور را نداشته باشند. بعد هم پی بردند که در سطح کشور با چنین خدمت بزرگی که ایشان کرده‌اند طرح و برنامه‌ای داشتند که ایشان را در تهران هم تحت شرایط ویژه‌ای قرار دهند که ایشان تمکن آزادانه‌ای روی خدمتشان نداشته باشند. اینجا بود که حالا به پیشنهاد خودشان یا به پیشنهاد دوستانی که به هر حال در این مسیر احساس رسالت می‌کردند برنامه‌ی خروج ایشان از ایران و مسئولیت اداره‌ی مرکز اسلامی ایران در هامبورگ آلمان را به ایشان سپردند و ایشان هم پذیرفتند. البته برای اینکه این امر به زیبایی انجام شود مصلحت بر این بود که به توصیه‌ی مرحوم آیت‌الله خوانساری رضوان الله تعالی علیه که یکی از مراجع برجسته‌ی تهران بودند و رژیم نسبت به ایشان ادای احترام می‌کرد، آقای بهشتی به آلمان هجرت کرد و آنجا بود که رسالت بنیادی خودشان را در خارج از کشور ایفا کردند. و آن تربیت نسلی بود در بین دانشجویان با استعداد ایرانی خارج از کشور و ایجاد انجمن‌های اسلامی و مراکز آموزش اسلامی و ایجاد فضایی که در نتیجه‌ی تحولاتی که ایشان ایجاد کرده بودند یک نسل آماده‌ی به رزم و آماده‌ی به خدمت در مسیر اسلام و به عنوان سربازان دانش‌آموخته و فرهیخته در سطح بالایی در خارج از کشور که سرمایه‌ی آینده‌ی کشور باشند پرورده شدند. من خاطرم هست که ایشان یک سفری به نجف اشرف و به زیارت حضرت امام بعد از زیارت عتبات مقدسه مشرف شدند. ما برای ایشان نشستی را تدارک دیدیم که به اصطلاح دید و بازدیدی باشد و طلاب و دوستان علاقمند به دیدنشان می‌رفتیم و از حضورشان استفاده می‌کردیم و ایشان تعابیر زیبایی را از شیوه‌ی تعامل با عناصر پیرامونی خود داشتند. در همان جا بود که بزرگی از اصفهان آمده بود که فکر می‌کنم مرحوم آیت‌الله غروی بود که پیرامون ایشان حرف‌هایی بود و چون شهید بهشتی شناخت دقیقی از این خاندان داشتند خدمت امام یک شهادت به حقی دادند و این منشاء یک ارتباط تعیین‌کننده‌ای بین امام و آن خاندان شد. البته با دوستان صحبت‌هایی داشتند و در امر مبارزه تأکیداتی داشتند و ما احساس می‌کردیم که ضرورت دارد که در خارج از کشور فعالیت‌های تشکیلاتی و مبارزاتی داشته باشیم. به این ترتیب ایشان حمزه‌ی وصلی شدند بین جمع روحانیت مبارز ایران و خارج از کشور و اتحادیه‌ی انجمن‌های اسلامی دانشجویی که در اروپا و امریکا بود و این تحول و ارتباط برکاتی هم داشت. خاطره‌ی دیگری دارم که در سال 56 ـ 57 به حج مشرف شده بودم و مرحوم شهید مطهری را در حج زیارت کردم. مرحوم شهید مطهری دغدغه‌های زیادی داشتند و پیغام‌های زیادی را برای امام توسط من می‌دادند. یکی از پیغام‌هایشان این بود که شما درس ولایت فقیه و ارائه‌ی دکترین حکومت اسلامی و تزتان را درباره‌ی حکومت اسلامی در بهترین موقعیتی ایراد فرمودید. الان در کشور ما یک نهضت «طلبی»  وجود دارد. گروه‌های چپ به دلیل وابستگی‌شان به مراکز قدرتی که نوعاً آن‌ها متحول شدند و دگرگون شدند و فرصت‌طلب شده‌اند، جاذبه‌ی خودشان را از دست داده‌اند. کاپیتالیزم و سرمایه‌داری هم دیگر پایگاهی ندارد و عناصر جوینده‌ی راه به دنبال راه جدیدی هستند و یک نهضت طلبی وجود دارد و اگر ما به عنوان روحانیت و علاقمندان به آینده‌ی اسلام و ایران نتوانیم این خلاء را پرکنیم و این جاذبه را پاسخ بگوییم دیگر همه چیز از دست رفته است. بنابراین شما در بهترین وقت، بهترین موقعیت را دارید. منتها من به دلیل اهمیت این نیاز و پاسخ به این طلب تصمیم داشتم همان‌طور که اصول فلسفه‌ی آقای طباطبایی را متن قرار دادم و به بهانه‌ی شرح و تحلیل آن یک سری پاسخ‌های روشنی را به دگراندیشان و بخصوص به چپ‌گراها دادم و شبهات آن‌ها را پاسخ دادم و روش رئالیزم را نوشتم، تصمیم داشتم که متن تنبیه الامه و تنزیه المله مرحوم نائینی را متن قرار دهم و به بهانه‌ی شرح آن یک سری از نظامات حکومت اسلامی را عرضه کنم و بگویم که اسلام در هر زمینه‌ای طرح و برنامه دارد و برنامه‌هایش چه هست. یکی از اصولی که مرحوم آقای مطهری رویش تکیه اصلی کرده بودند نظام اقتصادی اسلام بود که بعد از شهادت ایشان به صورت کتاب منتشر شد. این کتاب به صورت فیش‌هایی بود که ایشان برداشته بودند و این فیش‌ها در یک کتابی جمع‌آوری شده بود. بعضی از دوستان چون شرح آن فیش‌ها را نگاه کرده بودند تصور کردند که می‌تواند متن کتاب باشد که مورد شبهه‌ی امام واقع شد و امام تشخیص دادند که باید در وقتی به شرح و بیان دقیق این مسائل پرداخته شود و موقتاً نوشتن آن را متوقف کردند. من به عرض آقای مطهری رساندم که در سال‌هایی که در قم بودم یعنی در سال‌های 45 و 46 جناب آقای بهشتی طرحی را ارائه داده بودند و 100 عنوان از همین نظاماتی که شما در ذهن‌تان هست را مطرح کرده بودند. این را در تعداد محدودی ما تکثیر کردیم که فقط در اختیار یک سری اشخاص و عناصر قابل احترام و قابل اعتماد قرار بگیرد که آن‌ها همین متون را دنبال کنند. خواستم بگویم که ایشان از سال 46، یعنی حدود 10 سال پیش، همین برنامه‌ها را در نظر داشتند و تدوین می‌کردند. آقای مطهری هم خوشحال شدند که مباحث دنبال می‌شود و ظاهراً از روند کار اطلاع هم داشتند. پیغامی که علاوه بر این به امام دادند این بود که من هم شنیدم که برخی از دوستان در اروپا سؤالات شرعی از شما می‌کنند که گاهی پاسخ شما متفاوت است با پاسخی که آقای بهشتی در همین قبیل مسائل ارائه می‌دهند و این تفاوت پاسخ شما با پاسخی که ایشان دادند برای ایشان ضرر دارد و گاهی تخطئه‌ی ایشان تلقی می‌شود. من از شما تقاضا دارم که هر نوع سؤالی از این قبیل را که این دوستان از شما در اروپا می‌کنند شما به ایشان ارجاع دهید و اطمینان داشته باشید که ایشان به دلیل احاطه‌ای که بر مسائل و زمان و مکان دارند پاسخی متناسب خواهند داد. دوستانی که از شما سؤال می‌کنند شرح دقیق واقعه را به عرض شما نمی‌رسانند و سؤال را خیلی خوش و خیلی بی‌توجه به مسائل زمان و مکان عرضه می‌کنند و شما کاری نکنید که آقای بهشتی خدای ناکرده تضعیف یا تخطئه شود.  این نشاندهنده‌ی اهمیتی بود که مرحوم بهشتی در ذهن همگنان‌شان مثل مرحوم آقای مطهری داشتند. رضوان‌الله تعالی علیه. من در همین مکان (خانه شهید بهشتی) یک مرتبه در دورانی که مسئولیت سفارت ایران را در بغداد داشتم محضر ایشان را درک کردم و ایشان ما را در همین جا به شامی دعوت کردند و مشاهده‌ی فضای حاکم بر منزل ایشان خیلی آموزنده و پندآموز بود. مبل و صندلی نبود. سفره‌ی پلاستیکی را روی زمین می‌انداختند که فرش آن موکت سبزرنگی بود. من بودم و ایشان و آقای کرباسچی هم آن موقع همراه من بود. آقای کرباسچی مسئول دفتر معاونت سیاسی حزب بود. ایشان به زیبایی و با دقت از ما پذیرایی کردند البته شام ساده‌ای هم بود، کتلتی درست کرده بودند و سبزی هم کنارش بود. از من انتقاد کردند به دلیل مصاحبه‌ای که من کرده بودم و به نوعی به بعضی از رسانه‌های داخلی انتقاد کرده بودم. ایشان به من خرده گرفتند. فرمودند که وقتی شما انتقاد را در سطح عمومی و رسمی بیان کنید به نفع دشمن است و خوب بود که شما انتقاد به آن مسئله را از نزدیک و محرمانه و حضوری بیان می‌کردید. یک تعبیر زیبایی کردند گفتند که آقای دعایی این عمل شما سزاجت بود نه سیاست، یعنی ساده‌اندیشی بود. من لذت بردم از این صفا که در آن محفل بود و صراحتی که از این انسان دیدم. آخرین ملاقات من هم یک هفته قبل از شهادت ایشان بود که ایشان از من دعوت کردند که در دفتر روزنامه‌ی جمهوری اسلامی محضرشان را درک کنم. وقتی مرحوم امام مسئولیت روزنامه‌ی اطلاعات را به من سپردند با تأکیدی که ایشان کرده بودند که بی‌طرف باشند و در خدمت مردم و مستضعفین باشند از حضور خودم در حزب فاصله گرفتم. من جزو اولین افرادی بودم که در کانون توحید رفتم و فرم پر کردم و به حزب جمهوری اسلامی پیوستم و تا قبل از مسئولیت روزنامه اطلاعات در خدمت حزب بودم و اگر اطلاع و گزارشی از محیط کار و فعالیت‌ام و در اجتماع نصیبم می‌شد اول به حزب که مورد اعتماد من بود ارائه می‌دادم و این را وظیفه‌ی تشکیلاتی و حزبی خودم می‌دانستم چون اعتماد داشتم و بعد از آن دیگر از حزب فاصله گرفتم. ایشان از من دعوت کردند که در مجلسی خدمتشان برسم. ساعت حضور در این مجلس را تعیین فرموده بودند و من احتیاطاً ربع ساعت قبل از آن ساعت در آن مجلس حاضر شدم. محفل بحثی بود که بین ایشان و دوستان حزبی، شاید از دوستان کادر بالای حزب ادامه داشت. کسانی که در آن جلسه بودند، خدا سلامت‌شان دارد، آقای مهندس موسوی بودند، آقای مسیح مهاجری بودند، آقای آقازاده بودند، آقای اجاره‌دار بودند، دوستانی از این قبیل در آن جلسه بودند. به ایشان خبر دادند که فلانی آمده است. ایشان با لطف فرمودند که از خود ماست بگویید بیایند داخل این جلسه حضور پیدا کنند. من رفتم. به من پیشنهاد شد که دفعتاً عضویت حزب جمهوری اسلامی را بپذیرم. به من فرمی دادند که آن فرم را پر کنم. من در آن فرم در پاسخ به این سؤال که «شما به چه دلیل عضویت حزب جمهوری اسلامی را می‌پذیرید؟» نوشتم به دلیل اعتماد و اعتقاد به بنیان‌گذاران حزب منهای آقای آیت. و نهایتاً فرم را پر کردم و امضاء کردم. وقتی ایشان فرم را ملاحظه کردند به این جمله که رسیدند تبسم فرمودند. خرده نگرفتند اما به من این حق را دادند که نسبت به یکی از بنیان‌گذاران خرده داشته باشم. از جملاتی که ایشان در آن جلسه خطاب به آقای مهندس و دوستان دیگر فرمودند این بود که شما از آقای خرازی و آقای صادقی تهرانی – که آن موقع معاونت سیاسی وزارت خارجه را یک مدتی بر عهده داشتند – هم برای عضویت در حزب دعوت کنید. تعبیری که ایشان برای من کردند این بود که وقتی مسئولیت روزنامه اطلاعات به دعایی محول شد، بر طبل بی‌طرفی و فاصله گرفتن از گروه‌ها و احزاب و تشکیلات می‌کوبید و صریحاً گفته بود که اگر من مسئولیت روزنامه را بپذیرم از یارانی استفاده خواهم کرد که جناب آقای بهشتی، جناب آقای هاشمی رفسنجانی و جناب آقای خامنه‌ای در اختیارم خواهند گذاشت و این وفای آن روز ایشان به ما و یاران ما زبانزد بود که شهید بهشتی به عنوان یک تعریف از من یاد کرده بود. به هر حال من این شهادت ایشان را در دفاع از کابینه‌ی آقای مهندس موسوی، در دفاع از کابینه‌ی آقای خاتمی که در مجلس صحبت می‌کردم در رابطه با آقای خرازی بیان کردم و به هر حال به انجام خوشی هم منجر شد. والسلام علیه یوم ولدت یوم استشهد و یوم یبعث حیا. السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.


دیدگاه‌ها