این حکومتی که امت امامت عدل قرار است باشد، در مرحلهی نخست حکومتی است که تکیهاش بر انسانهای آگاه، آزاد و با ایمان است. بنابراین اهتمام حضرت امیر در آن سال ها بر آگاهی بخشی به مردم بود. کمتر حکومتی مانند حکومت علی(ع) را سراغ دارم که بعد از روی کار آمدن، بیشترین نقد و مجال نقد را نسبت به حکومت خود میدهد
به گزارش خبرنگار جماران، دکتر سید محمدرضا حسینی بهشتی ، مدرس دانشگاه تهران، در نشستی با موضوع «امامت عدل» که عصر پنجشنبه در مؤسسه مطالعات دین و اقتصاد برگزار شد، گفت: در ایام عید غدیر سخن از ولایت زیاد شنیده شده است. ویژگی مشترکی در بسیاری از این سخنان دیده میشود و این است که مفهوم ولایت غالبا مترادف با امامت و امامت نیز با زعامت معنا میشود. معنای ولایت بسیار ژرف و گسترده است که پرداختن به ابعاد آن نیازمند زمان زیادی است.
بهشتی دربارهی «واقعهی غدیر خم»، اظهار کرد: در چنین واقعهای، پیام آور خاتم که آخرین دریچه گشوده شده میان آسمان و زمین است، در واپسین سالهای حیات خود، فردی را به جامعهی نوپای مسلمانان معرفی میکند که از طفولیت پروردهی دامان وحی است. او سراسر عمر خود را در فضای وحی تنفس کرده است و نحوه ی اندیشه، سخنان و عملش در طی فراز و نشیبهای زندگی بازگوکنندهی محتوای وحی و بازتاب چهرهی وحی و تمام وجودش آکنده از معرفت این پیام و ایمان به حقیقت است.
استاد فلسفه دانشگاه تهران خاطر نشان کرد: سخنانی که دربارهی «امام علی (ع)» عرض میکنم از باب مسلمان بودن و شیعه بودن نیست، بلکه تلاشی برای نزدیک شدن به شناخت عمیقتر چهره امام علی (ع) است. در فاصله نه چندان زیادی با درگذشت پیامبر اکرم (ص) روبهرو خواهیم بود و واقعهی درگذشت پیامبر اکرم، بسیار واقعه و درد بزرگی است. از فاطمه الزهرا (س) که در مرگ پیامبر اظهار ناراحتی بسیاری میکرد، میپرسند که چرا این اندازه بیتابی میکنید؟ البته طبیعی می دانستند که به دلیل رابطه پدر و فرزندی ایشان بیتابی کنند. فاطمه الزهرا (س) در پاسخ گفتند: «چرا شکایت نکنم، میدانید چه اتفاقی افتاده است. درهای آسمان بر روی ما بسته شده است. چه جایگزین این خواهد شد؟».
وی افزود: انسان بهخوبی درک میکند که گوینده این سخن، شناخت و معرفتی را نسبت به این پیام و وحی دارد و اظهار تاسف عمیقش به این دلیل است که فرصتی استثنایی و شاید فرصتی که به منزله موهبتی برای انسانها بود که دیگر تکرار نخواهد شد. پیوند مستقیم آسمان و زمین، سخن گفتن خدا با انسان ها با وساطت پیامبر اکرم(ص) است. فردی در واپسین ایام زندگی پیامبر(ص) معرفی میشود که هر چند در این که بتواند پیام وحی را مستقیم دریافت کند، جایگزین پیامبر(ص) نخواهد شد. او نمیتواند پیام وحی را مستقیم دریافت کند و سخن مردم را مستقیم با خدای خالق در میان بگذارد و سخن خداوند را در این تخاطب و گفتوگو بتواند مستقیم به انسانها برساند.
فرزند شهید آیت الله بهشتی ادامه داد: داستان، داستان تخاطب است؛ تخاطب میان انسان و خدا و خدا و انسان. این تخاطب تنها تخاطب تاریخی در یک مقطع خاص نیست. اگر به سرآغاز تخاطب بازگردیم، با تخاطبی از جانب او آغاز می شود که خطاب «کن» است. «إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»، (سوره یس، آیه 82). در اینجا «کن» به صیغه دوم شخص است. ماجرای خطاب آغازین، فرمان و درخواست و فراخوانی برای پا به عرصه وجود نهادن است و اجابتش اصل موجود شدن و حضور یافتن در محضر الهی است.
بهشتی با اشاره به اینکه «میتوانیم در روایتهای دیگر یا بسترهای دینی دیگری این تخاطب را دنبال کنیم»، گفت: در عهد عتیق و در سفر پیدایش نیز از این ماجرا سخن میگوید و مسئله عجیب این است که تابیر به صیغه سوم شخص آمده است؛ «خداوند فرمود که باشد و شد». در ترجمعه لاتینی عهد عتیق از تعبیر «فیات»، به معنای «باشد»، استفاده شده است. به این دلیل است که «کن» که وجودی است، به کلمه «فیات» در سنت مسیحیت شهرت دارد. تفاوت عمیقی میان دوم شخص و سوم شخص در اینجا وجود دارد که چرا در آنجا سوم شخص ادا شده و در اینجا خطاب مستقیم از جانب خداوند به همهی موجودات از جمله انسان است. جالب است که نام شرکت فیات نیز از اینجا منشا گرفته است. به آن دلیل که بنیانگذاران شرکت به «کاتولیک» علاقه داشتند. این کارخانه در صنعت اتومبیل سازی نقش مهمی را ایفا کرد.
وی در پاسخ به این پرسش که «با توجه به اینکه تخاطب دو جانبه است، آیا این تخاطب محسوب میشود؟»، گفت: شعری از مولانا بود که من را متوجه کرد که این نیز تخاطب است. «ما نبودیم و تقاضامان نبود، لطف تو ناگفته ما میشنود». ناگفته به معنای بر زبان نیاورده است که این بر زبان نیاورده، شنیده و سپس اجابت میشود.
بهشتی اظهار کرد: بعد از تخاطب آغازین، خطابهای پیدرپی خداوند در زندگی انسان است تا خطاب رسولان و پیامآوران به انسانها است. برای نمونه « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحْیِیکُمْ »، (سوره الانفال، ایه 24). ای کسانی که ایمان آوردهاید خدا و پیامبر را استجابت کنید این فراخوانی است که شما را زنده بازگردانیم. این عبارت دعوت به سوی حیات طیبه است. ندای مستقیم خداوند در درون هر فرد نیز فراخوان است. در مناجات شعبانیه، فرازی بسیار عمیقی وجود دارد که میگوید: « الهى و اجعلنى ممن نادیته فاجابک و لا حظته فصعق لجلالک ، فنا جیته سرا و عمل لک جهرا». خداوندا من را از جمله کسانی قرار ده که تو آنها را مورد خطاب قرار دادی و آنها تو را اجابت کردند». معمولا انسانها با دعا و درخواست خداوند را مورد خطاب قرار میدهند. «در پنهان آنها را خواندی و پاسخ آنها عمل آشکار بود». بنابراین عمل صالح به منزله پاسخ به این فراخوان پنهانی الهی در درونمان است.
استادیار گروه فلسفه دانشگاه تهران خاطرنشان کرد: خطابهای دیگری نیز وجود دارد که از جانب انسان است و خدا پاسخ میدهد؛ «و اذا سالک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان»، (سوره بقره، آیه 186). در این آیه بیشترین اشاره خداوند به جانب خودش است. هفت مرتبه به خودش اشاره میکند.
وی با اظهار تاسف گفت: نام علی (ع) در میانمان زیاد به چشم میخورد اما آنطور که باید او نشناختهایم. تا چه اندازه حضور این معرف وحی را در زندگی فردی و اجتماعی خود یافتهایم؟ حضرت علی (ع) به مرحلهای از معرفت رسیده بود که انصافا جزو قلههای معرفت بشری است. توحید در آنجا با عمق معنایش ظاهر میشود. امام علی (ع) میگوید: «مَا رَأَیْتُ شَیْئًا إلَّا رَأَیْتُ اللَهَ قَبْلَهُ وَ مَعَهُ وَ بَعْدَهُ ». هیچ چیز را من ندیدم مگر اینکه بعدش و قبلش و همراهش خدا را دیده باشم. این حرف خیلی جرات میخواهد.
بهشتی با این توضیح که «امام علی (ع) که در اوج معرفت است، در عین حال خودش را در مرتبه بندگی میداند»، گفت: «اِلهی کَفی بی عِزّاً اَنْ اَکونَ لَکَ عَبْداً، وَ کَفی بی فَخْراً اَنْ تَکونَ لی رَبّاً»، (سفینة البحار، 1 / 123). خدایا همین عزت برایم کافیست که من بنده تو باشم و همین برای من کافیست که تو رب من هستی پروردگارا. بندگی، بندگی خداست و بندگی خواستهها و امیال انسانی نیست. بنابراین مرتبه ولایت را نباید به امامتی که به معنای زعامت است، تقلیل دهیم. این مرتبهای بسیار بلند است.
وی گفت: امام علی(ع) در مدت زمان کوتاه زمامداریاش، حقیقتا نه تنها امام عادل بود بلکه بازگوکننده «امامت عدل» نیز بود. امام هدف زمامداری را غیر از این نمیبیند. آیا او علاقهای به حکم فرمایی در برابر دیگران داشت؟ آیا علاقه ای به این داشت که دیگران در برابرش فرمان برداری کنند؟ مولا علی(ع) میتوانست به جای اینکه این بار سنگین مسئولیت را بپذیرد، به شکل عادی به زندگی خود ادامه دهد. او فردی بود که در زندگی شخصیاش موفق بود.
بهشتی با اشاره به «خطبه سه: لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا»، اظهار کرد: اگر حضور مردم و یاری دهندگان نبودو اینکه حجت تمام میشود وقتی که در صدد رسیدن به هدفی این چنین بالا، افرادی اظهار میکنند که کسی را که در چنین رتبهای قرار دارد را همراهی میکنند و اگر آن پیمان خداوند نبود که بر کسانی که آگاهاند پیمان میکند که بر سیری سیران و گرسنگی گرسنگان و سیری ظالمان و گرسنگی مظلومان آرام ننشیند و سکوت نکند، این زمامداری را مانند شتری که افسارش را به خودش بسپاریم، رها میکردم و اطایش را به لقایش میبخشیدم. این اقامهی قسط با پشتوانه مردم بود. از هر راهی نمیخواهیم به عدل و حاکمیت عدل برسیم. با نردبان باطل به پشت بام حق نمیتوان رسید.
وی افزود: اگر در مسیر رسیدن به آرمانهای دینی، انسانی و اسلامی از وسایل نادرستی استفاده کنیم، مطمئنا نتیجه نخواهیم گرفت. بار کج به منزل نمیرسد. بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص)، عموی حضرت علی(ع) به همراه ابوسفیان به سراغ علی(ع) می آیند که بسیار ناراحت هستیم از اینکه از میان افراد برجسته و قبایل مهم و شریف، کار به قبایلی بی ارزش مانند بنی تیم و بنی سقیف رسید. این طرز فکر نشان دهنده ی این است که هنوز قواعد وامتیازات قبیله ای وجود دارد. امام از همان ابتدا به اصلاح پرداخت. برای نمونه امام اینگونه نبود که بگوید خب مسایل را در نظر بگیریم و شرایط را در نظر بگیریم یا اینکه لااقل صبر کنیم به کانون قدرت برسیم بعد اصلاح کنیم. امام میداند که اگر از این نربان بالا رود، دیگر امکان اصلاح وجود ندارد.
استاد فلسفه دانشگاه تهران با شرح «ماجرای خلافت»، گفت: در سال 35 هجری از بعد این که خلیفه سوم در ماجرای شورش کشته شد، مردم به سراغ حضرت علی(ع) آمدند و در خواست کردند که با آنها بیعت کند. نخستین سوالی که امام علی ار آنها پرسید این بود که چرا من را انتخاب کردهاید؟ به صلاحتان نیست من این مسئولیت را بپذیرم؛ به آن دلیل که میدانم آن روالی را که پیش گرفته خواهد شد، خلاف عادتهای 25 سال گذشته شماست و نمیتوانید تحمل کنید. اما آنها پذیرفتند. امام میپرسد که با همه به توافق رسیدهاید؟ و آنها پاسخ مثبت میدهند. در اینجا حضرت امیر میپذیرد که به مسجد رود و کاندید شود. اگر حضرت امیر این پشتوانه، رضایت، همدلی و همراهی مردم را لازم نمیدانست، میتوانست کودتا کند.
بهشتی اظهار کرد: این حکومتی که امت امامت عدل قرار است باشد، در مرحلهی نخست حکومتی است که تکیهاش بر انسانهای آگاه، آزاد و با ایمان است. بنابراین اهتمام حضرت امیر در آن سال ها بر آگاهی بخشی به مردم بود. کمتر حکومتی مانند حکومت علی(ع) را سراغ دارم که بعد از روی کار آمدن، بیشترین نقد و مجال نقد را نسبت به حکومت خود میدهد. سخنان امام علی(ع) دربارهی معرفی حکومت عدل بسیار عجیب است و توقع مردم را بالا میبرد. به آن دلیل که باقی ماندن و روی کار آمدن مهم نیست بلکه مهم رسیدن به آن اهداف والا است.
وی با اشاره به «افرادی که از همان ابتدا با علی(ع) بیعت نکردند»، گفت: معتزله سیاسی از همان دوران مطرح شد. آنها از همان ابتدا گفتند که ما با تو بیعت نمیکنیم و علیه تو نیز اقدامی انجام نمیدهیم. بنابراین در جنگها تو را همراهی نمیکنیم. بنابراین جماعتی با او بیعت نکردند. این نشانه خوب و مثبتی برای حکومت محسوب نمیشود؛ اما شواهد تاریخی گویای این است که امام علی(ع) کوچکترین تعرضی به این افراد نکرده است. همچنین در مدت زمامداری حضرت امیر، افرادی بودند که بیعت کردند، اما در جنگها شرکت نمیکردند. به آن معنا که تعهد اجتماعی را پذیرفته بودند اما تعهد را زیر پا گذاشتند. امام هیچ فردی را به زور همراه خود به جنگ نبرد.
وی افزود: افرادی نیز در جنگها آمدند اما هنگام جنگ پا پس کشیدند. میدانید که در جنگها این افراد مجازات سختی میشوند. حتی یک مورد را نداشتهایم که امام علی(ع) با این افراد برخورد کنند. سپس داستان خوارج شروع شد که نه تنها همراهی نکردند بلکه در مقابلش مسلحانه صف کشیدند. نحوهی برخورد علی(ع) با خوارج واقعا جالب است اما مجالی برای توضیح نیست. تمامی این برخوردها به دلیل این است بود امام علی(ع) قصد داشت که محتوای پیام حضور و ظهور را پیدا کند.
مدرس دانشگاه تهران خاطرنشان کرد: هنگامی که به برخی از خطبههای نهج البلاغه و گفتار ها توجه میکنیم، تعجب آور است که چگونه فردی لایه لایه ظرفیت وجودی انسان را به خوبی می شناسد و از نسبت رابطهی بندگی میان انسان و خدا آگاه است. گویی دانه دانهی تارهای وجودی انسان را میشناسد و دستی میکشد و نوایی بلند میشود. امام علی(ع) در الفاظ گیر نکرده است. نمیدانید که ظاهر و نگاه قشری چه آفتی برای تمام پیامهای نجات بخش انسانی (از جمله پیامهای دینی) است.
بهشتی به ارائه نمونهای از این مسئله پرداخت و گفت: پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) به حضرت علی(ع) ایراد میگرفتند که پیغمبر به ما دستور داده بودند که هنگامی که پیر شدهایم، ریش خود را کوتاه کنیم و شما چرا این کار را نمیکنید؟ حضرت علی در پاسخ گفتند که آن برای آن زمان بود که با دشمن میجنگیدیم و اگر دشمن میدید که افراد پیر هستند روحیه میگرفت و شکستمان میداد.
وی به نمونه دیگری از این جهل آن زمان دربارهی زکات اشاره کرد و گفت: در زمان پیامبر زکات بر تعداد کالاهای محدودی اعمال میشد که اسب جزوشان نبود. امام علی(ع) فرمودند که بر اسب نیز زکات باید داده شود. آنها اعتراض کردند که پیامبر نگفته است. امام علی(ع) فرمودند که در آن زمان تنها نمونههایی از زکات بود و توانست بر اسب نیز که بسیار گران بود زکات تعیین کند.
فرزند شهید آیت الله بهشتی به نمونهای اشاره کرد که تفسیر اشتباه یک آیه، منجر به این شد که در مدت 25 سال جامعه طبقاتی شود و توضیح داد: پیغمبر جامعهای ساخته بود که تمامی افراد احساس برابری میکردند و هر کسی که ایمان آورده بود مشمول حقوق بیتالمال میشد. اما با تفسیر اشتباه آیه « وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ (10) أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ (11)»، (سوره واقعه)، جامعه به جامعه طبقاتی تبدیل شد.
بهشتی در ادامه به «گسترش سرزمینهای اسلامی از زمان خلیفه دوم به بعد» اشاره کرد و افزود: سرزمینهای اسلامی گسترش بسیاری یافته بودند، اما امام علی(ع) با این گسترش موافق نبودند و میدانستند که هرچه گستردگی بیشتر شود، روح کاستی افزایش خواهد یافت و در جملهای میفرمایند: «این شتر بچه را قبل از اینکه راه رود، دواندنش». او فردی بود که روح و عمق این پیام را دریافت و در جایگاهی قرار گرفت که ظهور امامت و عدل را ایجاد کرد.
دکتر بهشتی متذکر شد: نباید داستان «ولایت» را به «امامت و زعامت» تبدیل کنیم و نباید داستان «امامت عدل» را به «امام عادل» تقلیل دهیم. نباید درجهای پایین آییم و به شخص برسیم. محتوای داستان بر اساس شخص نیست.
این مدرس فلسفه در بخش دیگر از سخنان خود به بررسی «شئون امامت عدل پرداخت» و افزود: امام تلاش میکردند که محتوای پیام بتواند رسانده شود و خالص بماند و دچار شائبه نشود. یکی از شائبهها این بود که افرادی علی(ع) را میپرستیدند و بر این باور بودند که او انسان عادی نیست و حتی تا مرحله الوهیت نیز پیش رفتند. حضرت امیر هنگامی که سوار بر اسب بودند با این افراد برخورد میکند و میگوید این حرفها را ادامه ندهید در غیر این صورت زندانیتان میکنم و آتشتان میزنم. این جملات شرکآمیز است. اما آنها از حرفششان کوتاه نیامدند. حضرت امیر از اسب پایین میآیند و سر بر خاک گریه میکنند و می فرمایند: «خداوندا فردی که اینها میگویند، من نیستم».
وی به نمونه دیگری اشاره کرد و گفت: امام علی(ع) برای سرکشی به شهر انبار رفتند. هنگامی که وارد شهر شدند مردم برای استقبال جلوی اسب امام شروع به دویدن کردند. امام ایستاد و علت را پرسید و آنها پاسخ دادند که از زمان ساسانیان رسم دارند که بزرگان را به این شکل تکریم کنند. امام با این اقدام آنها مخالفت کرد.
استادیار گروه فلسفه دانشگاه تهران متذکر شد: هیچ یک از این اقدامات حضرت علی را وسوسه نکرد که بگوید باید پایههای حکومت با این اقدامات محکم شود و جلال حکومت به رخ کشیده شود. هنگامی که سخن از غدیر خم به میان میآید، سخن از یک واقعهی بزرگ در تاریخ اسلام است. سخن از داماد پیغمبر و پسر عموی پیغمبر و این انتسابات نیست. اینها دلیل برتری نیست. اگر علی(ع) داماد پیغمبر است، خلیفه سوم دو مرتبه داماد پیامبر شده است. باید بر اساس معیارها، افراد را سنجش کنیم.
بهشتی پایان سخنان خود به جمله ای از حضرت امیر اشاره کرد و گفت: « ان الحق و الباطل لایعرفان باقدار الرجال اعرف الحق تعرف اهله، و اعرف الباطل تعرف اهله». به درستی که حق و باطل با قدر و منزلت مردان و انسان شناخته نمیشود. حق را بشناس، اهلش را خواهی شناخت. باطل را بشناس، اهلش را خواهی شناخت.
باتشکر از مطالب ارزشمند استاد محترم.