بالاترین خدمت به جامعه انسان ها و محکم ترین و استوارترین پایه برای بهتر زندگی کردن انسان ها، این است که درست اندیشیدن را به آنها بیاموزیم
سید علیرضا حسینی بهشتی
من عمل صالحا من ذکر او انثی فلنحنیینه حیوه طیبه و لنجزینهم اجرهم باحسن ماکانوا یعملون (نحل، 97)
سرآغاز سخن
در سالروز میلاد پیامبر رحمت (ص)، آنچه بیش از هر چیز دیگر یادآور نام اوست، راهی است که برای زندگی سعادتمندانه به بشریت عرضه داشت. او راهنماست؛ راهنمایی در امتداد راهنمایان دیگری که بنا بر قاعده ی لطف، از سوی خدای مهربان آمده اند. او پایان بخش سلسله فرستادگان است، تا زین پس انسان ها به مدد تعالیم او و یاری خرد خویش، راه را از چاه بازشناسند. در این روز فرخنده، و در پرتو یادآوری رسالت پیامبر گرامی اسلام (ص)، مناسب دیدم به وسع خویش به یکی از پرسش های مهمی که این روزها بسیار مطرح می شود، بپردازم.
به تاریخ یکصدوپنجاه ساله ی اخیر کشورمان که می نگریم، مشاهده می کنیم که از زمان نخستین مواجهه های ما ایرانیان با تمدن جدید، این پرسش اساسی که چرا مغرب زمینیان توانسته اند به زندگی فردی و اجتماعی خود سامان بخشند و ما با داشتن تمدن تاریخی با قدمتی بسیار بیش تر از آنان، از نابسامانی های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی رنج می بریم، در کانون ذهن ایرانی قرار دارد. کافی است آثار اواخر دوره ی ناصری، نهضت مشروطه خواهی و حتی پس از شهریور 1320 را مطالعه کنیم تا دریابیم که بسیاری از بحث هایی که امروزه در میان ما رایج است، دارای چه سابقه ی طولانی است. تلاش هایی که خواص و عوام طی یک قرن و نیم گذشته برای تحقق چهار مطالبه ی ملی یعنی استقلال، آزادی، عدالت و پیشرفت کرده اند، با فراز و نشیب هایی تقریبا مشابه همراه بوده است: تجمیع مطالبات، اجتماعی شدن آن، خیزش عمومی، دستیابی به موفقیت های جزئی، فروکش کردن مشارکت عمومی و شکست یا انحراف جنبش. جنبش مشروطه خواهی، نهضت ملی شدن نفت و قیام پانزده خرداد، نمونه های به لحاظ تاریخی نزدیک از این روند هستند. اما شاید بتوان نگاه را به دورتر دوخت و مواجه مصلحان با جباران را در طول تاریخ از همین زاویه ارزیابی کرد. اگر معیار پیروزی و شکست را در استقرار گفتمان های مصلحانه به جای گفتمان های زورمداری که به جز غرق شدن در فساد متکی به قدرت سرانجامی ندارند بدانیم، آیا واقعیت تاریخ چیزی جز شکست های پیاپی مصلحان در مقابل زورمداران نشان می دهد؟ و اگر چنین است، چه انگیزه ای برای تلاش جهت اصلاح امور باقی می ماند؟ این پرسشی است که هر از چندی، در فرهنگ عمومی ما ایرانیان ظهور می کند و به جای پاسخ، آنچه شنیده می شود، مویه و فغان بر امیدهای برباد رفته است.
در اشتیاق بهبود زندگی
به راستی حاصل تلاش مستمر مصلحان این مرز و بوم طی سال های متمادی چه بوده است؟ مگر مرور تاریخ یکصدساله ی اخیر مردم ما چیزی جز توالی کوشش برای اصلاح وضعیت موجود و تلاش برای تحقق مطالبات ملی و پرداخت هزینه در این راه و در پی آن، انحراف یا شکست آن تلاش ها و بازتولید و استیلای اشکال جدیدی از خودکامگی، وابستگی، ظلم و توسعه نایافتگی بوده است؟ مگر حقیقت جز این است که جنبش های اجتماعی اصلاحی در دستیابی به اهدافشان کم یا بیش ناکام مانده اند؟ آیا ما محکوم به زندگی در این چرخه هستیم؟ آیا ما چیزی جز ملتی استبدادزده یا شایسته ی استبداد به شمار می رویم؟
این پرسش ها را می توان در افقی وسیع تر نیز مطرح کرد: آیا تاریخ گواه آن نیست که همه مصلحان، و در رأس آنان پیامبران و پیشوایان دینی، در اصلاح جامعه خود موفق نبوده اند؟ مگر نه این است که آئین زرتشت (ع) از استبداد دینی ساسانیان، آئین موسی (ع) از استبداد روحانیان و قتل پیامبران و مصلحان، آئین عیسی (ع) از استبداد قرون وسطا و آئین محمد (ص) از استبداد اموی و عباسی سر در آورد؟ آیا حقیقت جز این است که عدالت علی (ع) در محراب ترور شد، آزادیخواهی حسین (ع) در کربلا به خون نشست و اصلاح گری همه امامان و پیشوایان (ع) با سرکوب بی رحمانه ی مثلث زر و زور و تزویر مواجه شد؟ پس این همه تلاش چرا؟
برای پاسخ به این پرسش ها، باید میان دو عرصه ی کوشش مصلحان تمایز قائل شد: نخست، آگاهی بخشی (بلاغ) و ارایه ی الگوی زیستی بدیل، و دیگر، تلاش برای نهادینه کردن آن در جامعه.
دعوت به بازگشت به زندگی بر مبنای ارزش های اخلاقی
پیامبران برای بیدار ساختن وجدان مردمان، حامل پیام دعوت انسان به بازگشت به فطرت خویش بودند؛ فطرتی که صدای آن، در هیاهوی زندگی روزمره و تلاش برای تأمین خوراک و پوشاک و مسکن و … شنیده نمی شود. از همین روست که نام مشترک مجموعه ی پیام پیامبران که از سوی آفریدگار و پروردگار هستی به دست ما رسیده، «ذکر» است (نحن نزلنا الذکر و نحن له لحافظون): «یادآوری» آگاهی های فطری در شناخت جایگاه انسان در هستی و هدف از آفرینش او. باید به یاد داشت که پیام پیامبرانه ی پیامبران به پیام های پیش از خود آنها وابسته است و بنیادی ساراپا نو نیست. هر پیامبری شرح دهنده ی اخلاقیاتی است که بنیان آن در هر جامعه ی بشری وجود دارد. از همین روست که پیام پیامبران، به لحاظ معرفت شناختی، «پسااخلافی» است. برخلاف آنچه تصور می شود، پیامبران، و در پی آنان پیشوایان دینی و مصلحان، در این زمینه بس موفق بوده اند. آنان توانسته اند الگوی زیستی زندگی سعادتمندانه را به مردم ابلاغ کنند و در این راه، از یاری و کمک خداوند مهربان برخوردارند. درست به علت همین موفقیت در ابلاغ رسالت است که دشمنان دیروز آنان که مشاهده می کنند با همه ی کوششی که برای جلوگیری از رسیدن پیام پیامبران به مردم کرده اند، آن پیام شنیده شده و گفتمانی نو جایگزین گفتمان مسلط دیروز شده است. به همین علت، پس از مرگ هر پیامبر، پیشوای دینی یا مصلح، مجبور به تحریف و قلب همان پیام هستند. آنان این کار را با وارونه ساختن بنیان معرفت شناختی دین انجام می دهند یعنی تبلیغ «اخلاق پسادینی».
کَوی ها رؤسا و فرمانروایان و کَرَپَن ها کاهنان و پیشوایان دینی اقوامی بودند که زرتشت در میان آنها زندگی می کرد. اینان با تسلط خود بر مردم، کوشش می کردند تا مردم همچنان در آئین و روش قدیمی بمانند. در اجرای مراسم و آداب دیانت اهتمام بسیار داشتند و بر روح و جسم مردم با ظلم و بیداد حکومت میی کردند و فرمان می راندند. عهده دار بودن مسئولیت آداب و رسوم مذهبی، در واقع ابزار تسلط بر مردم بود. تلاش زرتشت این بود که گسترش کشاورزی، مالکیت زمین، عدم تسلط اشراف و زمین خواران و تسلط کاهنان را تحقق بخشد. اما همین روحانیان و پادشاهانی که روزگاری قصد جان زرتشت را داشتند، پس از او، آئین پاکدینی او را با آموزه های آئین میترایی به گونه ای درآمیختند که جز شعاری توخالی از آموزه ی «پندار، گفتار و کردار نیک» باقی نماند.
در آئین موسی (ع) نیز همین اتفاق در آخرین سال های حیات و پس از درگذشت او رخ داد و دنیادوستی و آرزوهای دیرینه ی بنی اسرائیل، به شکلی دیگر و این بار در لباس آموزه های دینی، نمایان شد. یکی از انبیاء بنی اسرائیل به نام «عاموس»، برای بازگشت یهودیان به آئین پاک موسی (ع) با کاهن اورشلیم به نام «امصیا» به مبارزه می پردازد؛ کاهنی که ادعای حفظ مصالح عمومی دارد. در مقابل، عاموس مردم را به مبارزه با آشُک (بدرفتاری، استثمار، بزهکاری، اخاذی و کلاهبرداری) دعوت می کند.
با گسترش ظلم و بیداد از سوی حاکمان مسیحی که ریاکارانه و صدالبته به منظور حل مشکلات مشروعیتی و اقتصادی خود حتی به شکل گیری جنگ های صلیبی اقدام کردند، و شیوع فساد اخلاقی و اقتصادی در دستگاه روحانیت پاپی، پیام انسان دوستی، محبت، وارستگی از دنیاطلبی و آزادیخواهی عیسی(ع) نیز به همین سرنوشت دچار شد. و سرانجام، ابوسفیان و خاندانش که تا پیش از فتح مکه، مدیریت مبارزه با نهضت آزادیبخش اسلام را بر عهده داشتند، پس از رحلت پیامبر اکرم (ص)، علمدار اسلام خواهی شدند. کار به جایی رسید که مخالفان سیاسی خود را با عنوان «فتنه» و چماق «ارتداد» سرکوب کردند و یکی از پسران ابوسفیان با آن همه سوابق جنگ و مبارزه و مقابله با پیامبر اکرم (ص)، پرچمدار جنگ سرکوبگرانه «یمامه» می شود. بنابراین، عجب نیست که در مقابل دعوت علی (ع) از مسلمانان برای بازگشت به ایمان پاک عصر نبوت، مصحف ها بر نیزه ها کردند: مذهب علیه مذهب. کار به جایی رسید که تلاش حسین (ع) برای بازگشت به اصول انقلاب نیایش محمد (ص)، فتنه گری نامیده شد و یکی از فجیع ترین حوادث تاریخ به نام دینداری و پاسداری از نظام خلافت، رقم خورد.
اصلاح گری؛ بخش متمم پیامبری
دین، آئین است و آئین ها، به طور همزمان زندگی خصوصی و اجتماعی انسان ها را دگرگون می کنند و بدیهی است که دعوت مردم به بازگشت به پاک آئینی فطری، با مقاومت ساختارهای قدرت حاکم و متولیان قدرت دنیوی و دینی مواجه می شود. بررسی متن گاتاها نشان دهنده ی تلاش زرتشت برای تشکیل جامعه ای نوین و قانون مدار و منظم است و چهره ی او به عنوان مصلح بزرگ را نمایان می کند و از همین روست که صاحبان قدرت، دعوت او را بر نمی تابند. پادشاهان بنی اسرائیل در اسرائیل و یهودیه به طبقات محروم ستم می کردند. در تاریخ می خوانیم که عاموس، بنای کاخ ها از طریق استثمار دیگران را تقبیح می کند. در زمان او ستم سیاسی و استثمار اقتصادی رواج داشت. برده داری جدید در نتیجه ی رباخواری، بدهکار شدن، عدم توان پرداخت بدهی، مصادره ی اموال و سرانجام بردگی را به دنبال داشت. اینان در ظاهر به دین موسی (ع) بودند و در همان حال که در حق فقرا و نیازمندان ستم می کردند، در عمل به شرایع حریص بودند. در مراسم مذهبی حضور می یافتند، قربانی می کردند، و در خواندن ادعیه و انجام مراسم دینی بر یکدیگر سبقت می گرفتند. اما عاموس به آنها می گوید که چون این اعمال بر اساس قواعد اخلاقی نیست، چیزی جز ریا و تظاهر نیست. غایت مراسم دینی، تذکر دادن به مردم در خصوص تعهدات اخلاقی شان است: تعهد به قانون خدا و میثاق. پس مراسم دینی آنان نه تنها فایده ای ندارد، بلکه مضر است، چون در میان ثروتمندان حریص بنی اسرائیل تلقی اشتباهی از امنیت ایجاد می کند. عاموس تلاش می کند این تلقی نادرست و اطمینان کاذب دینداران از مصون بودن از خشم خدا را از بین ببرد. بنابراین، پیامبری عاموس، نقدی اجتماعی است که رهبران سیاسی و مذهبی مردم خویش را به نقد می کشد. او نشان می دهد که چه آسان، در عین حال که حرمت سَبَت را نگاه می دارند، به ضعفا ستم می کنند.
باید توجه داشت که در این بخش از تلاش خود یعنی در اصلاح جامعه، پیامبران، امامان و مصلحان، تابع قانونمندی های حاکم بر عالم هستند. حتی مردان الهی نیز در این زمینه قرار نیست فراتر از سنن الهی حاکم بر جهان هستی عمل کنند. اصلاح جامعه پس از به ثمر نشستن تلاش برای گسترش آگاهی نسبت به الگوی زیست سعادتمندانه، تابع سازوکارهای زمینی است. این سنت تغییرناپذیر الهی که «خدا سرنوشت هیج مردمی را دگرگون نمی سازد مگر آن که خود چنین کنند»، ضرورت مشارکت همگانی در اصلاح امور را روشن می سازد. در این زمینه، از چارچوب های کلی برخاسته از الگوی زیستی ارائه شده (که در حقیقت چیزی نیست جز دعوت به بازگشت به خویشتن خویش یعنی فطرت انسانی) که فروتر می آییم، با سازوکارهایی سروکار داریم که قرار است از طریق مشاهده ی دقیق علل فراز و فرود تمدن ها و به یاری عقل بشری به دست آوریم و در راه اصلاح خود و جامعه، به کار ببریم. این همان دعوت هوشمندانه ی امام علی (ع) به مطالعه ی تاریخ ملل گذشته به منظور عبرت گیری است. قصص تاریخی قرآن نیز داستان گویی صرف نیست، بلکه تحلیل قصص تاریخی به شمار می رود و دلیل تکرار بسیاری از آنها در سوره های مختلف از آن روست که هربار از منظری متفاوت تحلیل شده است. دستاوردهای تجربی بشری، با وجود نواقص احتمالی و ابطال پذیری که به همراه دارد، می تواند انسان ها را در بهبود شرایط اجتماعی شان یاری کند. در نتیجه و برای نمونه، اگر دستاورد تجربه ی زندگی اجتماعی چند هزارساله ی بشر به او می گوید که سازوکارهای حکومت مردم سالارانه، قانون مداری، خرد جمعی و مانند آن، راه های به نسبت موفقی برای داشتن یک زندگی بهتر است، انسان حق خواهِ خداباور از پذیرش آن سرباز نمی زند و آن را امکانی برای تحقق زیست مسلمانی اش بشمار می آورد. صدالبته، مصلحان نیک می دانند که نهادینه کردن زندگی سعادتمندانه در جامعه ی انسان ها با چه دشواری هایی مواجه است و در این راه، طی فراز و نشیب و کسب پیروزی و شکست، طبیعی و بدیهی است. از همین روست که پروردگار عالمیان، آنان را در برخورد با سهمگین ترین مشکلات، دلداری می دهد تا مبادا یأس و نومیدی بر آنها و همراهانشان چیره شود. چنین است که خداوند به پیامبر اسلام می گوید خود را به مشقت نیندازد، چرا که در هدایت همه ی انسان ها موفق نخواهد بود. در هدایت یافتگی، اجبار کارگر نیست و هر کس باید خود، با انتخاب آگاهانه و آزادانه، به راه سعادت یا شقاوت برود و این همان آزمون بزرگی است که انسان ها همواره و در همه ی مراحل زندگی، در آن قرار دارند. نکته ی طلایی این است که مصلحان در این زمینه، بر اساس وظیفه و تکلیف خود عمل می کنند و نه بر اساس میزان موفقیت در کسب نتیجه. در این راه، هر کس به اندازه ی توانایی اش تلاش می کند و مسئولیتی فراتر از آن به عهده ندارد و جوامع انسانی، به همان اندازه که تلاش کنند، موفق خواهند بود. البته، تحقق تام و کامل زندگی سعادتمندانه، تنها در انتهای زندگی بشر بر روی این کره ی خاکی، در شرایطی استثنایی و با رهبری استثنایی یک منجی موعود، امکان پذیر خواهد بود. با این همه، نسبی بودن موفقیت در راه اصلاح امور، انسان ها را از تلاش باز نمی دارد. در این راه، افت و خیز، بالا و پست، حرکت سریع و کند، همه با هم وجود دارد. اما تاریخ بشر نشان می دهد که دستیابی به همین موفقیت های نسبی، وضعیت او را در مقایسه با کسانی که پیش از او می زیستند، بهبود بخشیده است.
دین به مثابه نقشه راه اصلاح
یکی از طرح هایی که این روزها در بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی دنبال می شود، تدوین نهایی سلسله درسگفتارهای تفسیر قرآن ایشان در سال های پیش از پیروزی انقلاب، بخشی در دوره ی اقامت در آلمان (1349-1344) و بخش دیگر در دوره ی پس از بازگشت (1355-1349) یعنی تا زمانی که به علت فشار ساواک تعطیل شد است. در یکی از این جلسات، شهید بهشتی که طی فعالیت های سیاسی و اجتماعی خود همواره دغدغه ی پیشبرد مطالبات یادشده را دارد، به مقایسه ی جامعه ی اروپایی و جامعه ی ایرانی از این منظر می پردازد و در جمع بندی مشاهدات خود در آن زمان (سال 1351)، جامعه ی اروپایی را به علت داشتن آگاهی های عمومی بیش تر، عمیق تر و گسترده تر، کمتر در معرض فریب خوردن توسط عوامفریبان، ریاکاران، منافقان و چندچهرگان می یابد. به بیان ایشان، از دیدگاه قرآن، نقش آگاهی اجتماعی نسبت به قوانین حاکم بر طبیعت و جامعه (زندگی مادی و معنوی، فردی و اجتماعی) در تعیین سرنوشت انسان ها و جوامع انسانی چنان مهم است که آیات زیادی برای تشریح آن به کار گرفته شده است. در جایی دیگر از این درسگفتارهای تفسیری، این جمله ی طلایی آمده است:
ما در عصر خودمان دیدیم که در نوسان های اجتماعی با قدرت تهییج احساسات و تبلیغاتی که بتواند مردمی را که بر ذوقیات و احساسات تکیه دارند به این طرف و آن طرف بکشاند، در فاصله ای کوتاه برای دو چیز ضد هم زنده باد یا مرده باد می گفتند. فکر رشد نیافته همین است. لذا بالاترین خدمت به جامعه انسان ها و محکم ترین و استوارترین پایه برای بهتر زندگی کردن انسان ها، این است که درست اندیشیدن را به آنها بیاموزیم.
پس اگر شاهد پیشرفت های چشمگیر در قلمروهایی مانند اکتشافات و اختراعات علمی، فراهم ساختن رفاه عمومی برای شهروندان و شکوفایی استعدادها و بروز خلاقیت و نوآوری در آن جوامع هستیم و خود را به نسبت آنان در وضعیتی نامناسب می یابیم، از آن جهت است که نسبت به شناخت و بهره گیری از قوانین و سنن حاکم بر جهان و جامعه کوتاهی می کنیم.
سخن پایانی
داستان سلسله مصلحان، داستان فراز و فرودهای پیاپی و پیروزی و شکست های متوالی است، اما هیچ اصلاح گری تا زمانی که دست اندرکار تبیین و نشر گفتمان اصلاح گری اش هست، از فراز و فرودها نومید نمی شود. وظیفه ی او روشنگری است و تا پای جان در این راه می کوشد چرا که زندگی بدون تلاش برای بهتر زیستن، مردگی است. پیامبر اکرم (ص) خود نمونه ی اعلای چنین زیست مصلحانه ای است. کارنامه ی بیست و سه سال تلاش او برای ابلاغ الگوی زیست مسلمانی، با همه ی فراز و فرودهایش، اسوه ای برای همه ی پویندگان راه اصلاح است. راهی که سراسر امید است و حرکت در آن، عین رسیدن به مقصد است. درود می فرستیم از هر جایی که در این کره ی ارض زندگی می کنیم به مدینه النبی و بقعه ی سبز نخستین پایگاه پرامید دعوت جهانی آخرین فرستاده ی خدا به سعادت همگانی.
به نام خدا
با سلام وادب واحترام
باتشکر از مقاله ارزشمندتان استاد محترم وخدا قوت به همه دست اندرکاران این سایت پربار وبا آرزوی توفیق روز افزون.