1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است
گفت و گو با دکتر داود فیرحی

تاکید شهید بهشتی بر تبیین مردم سالار از رهبری

 شهید بهشتی چنین می‌اندیشید که مدیریت جامعه برخاسته از امت و امامت بر پایه مکتب است و به همین دلیل امت دو مسئولیت اساسی به عهده دارد: نخست آن‌که «امت باید از امام‌ شناختی آگاهانه داشته باشد» و چون تعیین و تحمیل در کار نیست، برمبنای همین شناخت او را بپذیرد؛ پس از چنین شناخت و انتخابی نه تنها از صمیم قلب او را بپذیرد، بلکه مسئولیت متقابل بین امت و امام برقرار می‌شود. بدین سان، در اندیشه شهید بهشتی «مسئولیت مال امت است» و از همین طریق است که به نظر وی رابطه امت و امام، رابطه‌ای دموکراتیک و مبتنی بر آرای عمومی تعریف می‌شود

آیت‌الله بهشتی ازجمله رهبران تأثیرگذار در جریان انقلاب اسلامی و تأسیس نظام جمهوری اسلامی در ایران است. مدیریت و حضور قدرتمند او در مراحل حساس تاریخ معاصر ایران، به‌ ویژه در تأسیس حزب جمهوری اسلامی و نیز در مجلس بررسی نهایی قانون اساسی در سال ۱۳۵۸، چنان اهمیتی دارد که هر گونه تحقیق و تحلیلی بر مبانی فکری نظام جمهوری اسلامی ایران بی‌توجه به اندیشه‌های مذهبی سیاسی او ناتمام به نظر می‌رسد. بنابراین در گفت‌وگو با حجت‌‌الاسلام والمسلمین دکتر داوود فیرحی، استاد دانشگاه تهران ابعادی از اندیشه سیاسی شهید بهشتی بررسی شد که اکنون از نظر شما می‌گذرد.

 

جایگاه و نقش آیت‌الله دکتر شهید بهشتی در اندیشه سیاسی انقلاب اسلامی چه به صورت نظری و چه به صورت عملی (در تدوین قانون اساسی و قوانین دیگر) منعکس شده، چیست؟

مجموع آثار منتشر شده  و نیز تاریخچه زندگانی شهید بهشتی نشان می‌دهد که او اندیشمندی اهل عمل و عملگرایی اهل نظر است؛ درگیری گسترده او در مراحل پیروزی انقلاب اسلامی، تأسیس حزب جمهوری اسلامی و به ویژه تدوین قانون اساسی به رغم علاقه وافرش، فرصت  تدوین و ارائه منسجم اندیشه فقهی- سیاسی را از او گرفته بود. اما به لحاظ همین موقعیت خاص تاریخی، گفتارها و نوشتارهای او، معطوف به رابطه اندیشه و عمل در صدر تاریخ جمهوری اسلامی ایران، ویژگی‌ها و ارزش منحصر به فردی دارند.

ملاحظه مشروح مذاکرات خبرگان قانون اساسی نشان می‌دهد که شهید بهشتی هرچند به‌عنوان نائب‌رئیس در این مجموعه حضور داشت و ریاست رسمی مجلس با آیت‌الله منتظری بود، اما مدیریت محوری مجلس خبرگان و تصویب اصول عمده قانون اساسی به‌عهده او بود. او بود که اصول مهم قانون اساسی چون اصل پنجم مربوط به «ولایت فقیه» و نیز اصل پنجاه و شش درباره «حاکمیت ملی» را با پشتیبانی قاطع خود به تصویب رساند و باز هم او بود که از دیگر اصول دموکراتیک قانون اساسی چون اصول ششم و هفتم حمایت نمود و در سخنرانی‌های عمومی و توجیهی خود تبیین مردم‌سالار از امامت و رهبری در دوره غیبت را مورد تأکید قرار داد.

این اندیشه از چه مبانی و اصولی سرچشمه گرفته است؟

شهید بهشتی با توجه به زمینه ذهنی و تجارب عملی که داشت از نوعی نظریه و نظام سیاسی سخن می‌گفت که خود آنرا «نظام امت وامامت» می‌نامید. وی به اقتضای عقیده رایج اسلامی، به خاتمیت و اکمال دین اشاره می‌کند و آنگاه با اشاره به ضرورت استمرار رهبری در جامعه، از وجوب حضور امامان معصوم سخن می‌گوید و می‌افزاید «ما هم‌چنان به چنین امام و پیشوایی نیاز داریم و این نیاز ادامه می‌یابد تا زمانی که بهره‌گیری از چنین رهبری از نظر خصلت‌های خاص اجتماعی، ممتنع و محال می‌شود. این برمی‌گردد به مسأله خاتم‌الائمه بودن و اینکه چطور در زمان امام عسکری(ع)، امامت در اختیار مردم پایان می‌یابد و تبدیل می‌شود به امام غایب و امام منتظر» این اشاره، تمام اندیشه بهشتی در باب امامت و خاتمیت را نشان می‌دهد. تأکید او بر دو عنصر تعیین کننده، یعنی؛ علم مصون از خطا نسبت به شریعت و نیز خصلت الگوبودن امام است. بهشتی با چنین تحلیلی است که به رابطه اجتهاد و رهبری در دوره غیبت می‌پردازد.

در اندیشه آیت‌الله بهشتی، چه رابطه‌ای بین اجتهاد، مرجعیت و رهبری در دوره غیبت وجود دارد؟

به نظر او «شرط علم و آگاهی و شرط تقوا و عدالت در مرجعیتی که ما شیعه در عصر غیبت بدان معتقدیم، زیربنایش این است که آن مقدار از اثری را که امام معصوم بعد از پیغمبر در مردم می‌گذارد، با غیبت امام یک‌سره از دست نرود و با ارتباط با عالِم آگاهِ عادلِ با عمل، لااقل درصدی قابل ملاحظه، (هفتاد ـ هشتاد درصد) از این اثر محفوظ بماند»

به نظر او، امام معصوم، علاوه بر این‌که علم خالی از خطا به احکام الله دارد، زمامدار امت و رهبر سیاسی مردم نیز می‌باشد و لاجرم اگر معصومی در دسترس نیست، لا اقل باید «مالک اشتر» او بوده و لیاقت کارگزاری و امیر بودن از جانب آن فرمانروای پنهان را… داشته باشد؛ «زمان، زمان غیبت است. … به زمام‌داری کسی تن در بده که شرایط او در حدی باشد که اگر امام زمان حضور داشت او را به فرمانروایی وا می‌داشت.»

به این ترتیب، بهشتی نتیجه می‌گیرد بین خاتمیت و امامت از دید شیعه و مسأله نیابت امام و مسائل مربوط به مرجعیت و زمام‌داری در عصر غیبت، پیوندی مستقیم وجود دارد و هرگاه این مسائل را از نقطه مبدأ تا نقطه منتهی در پیوند با یکدیگر مطالعه و بررسی کنیم، خیلی از نکات عملی مربوط به زندگی ما در زمان خودمان می‌تواند با اسلوب و ضابطه‌ای کاملاً قابل فهم روشن شود. چنین می‌نماید که شهید بهشتی همین دیدگاه را مبنای دفاع خود در تصویب اصل پنجم قانون اساسی قرار داده است.

جامعه اسلامی در اندیشه بهشتی جامعه‌ای ایدئولوژیک و مکتبی است و از آن روی که هر جامعه مکتبی نیازمند رهبری متناسب با ماهیت چنان مکتبی است، جامعه اسلامى بدون شک باید براى ادامه حیاتش رهبر داشته باشد. اما چه نوع رهبرى؟ شهید بهشتی چه پاسخی به این سؤال می‌داد؟

شهید بهشتی در پاسخ به این پرسش تعابیر و توضیحات متعدد و متفاوتی دارد. در یکی از گفتارهای خود که بیشتر ناظر به تاریخ صدر اسلام است، برای جامعه اسلامی و دوران پس از رحلت پیامبر اسلام(ص)، چهارگونه تاریخی از رهبر را تصویر می‌کند:

۱- امامت معصوم، یا همان رهبری که درست می‌‌تواند همان نقش پیامبر را به استثنای نقش وحی‌رسانی، ایفا کند.

۲- رهبر غیرمعصوم که فاقد جاذبه شخصیتی معصوم است، اما به هر حال چنین می‌نماید که او حامی و نگهبان این دین و شریعت و قانون است، لذا مقدارى از انضباط اجتماعى اسلامى مى‌توانست با زمامدارى اینها محفوظ بماند. عیب بزرگ این زمامدارى این بود که چون آن زبدگان برجسته به طور خودکار به مرکز قدرت نزدیک نمى‌شدند، جامعه اسلامى از نقش ارزنده اداره این زبدگان محروم مى‌ماند.

۳- رهبری که نه جاذبه شخصیتی معصوم و نه انضباط رهبران نوع دوم را دارد؛ یعنى هرچند خودش در فساد غوطه‌ور نبود، اما خانه و مقر زمامدارى‌اش، نوع زمامدارى‌اش، کیفیت برخوردش با مسائل و رویدادهاى سیاسى و اجتماعى در جامعه اسلام، چنان بود که میدان را براى فاسدها باز مى‌کرد. نوع زمامدارى‌اش، روابط میان او و مردم از نظر ولاء و ولاء اجتماعى، طورى است که براى بازىِ بازیگرهاى فاسد زمینه مساعدى را فراهم مى‌کند.
۴- نوع چهارم از حکومت، حکومتى است که یک‌سره و علنى به جنگ اسلام مى‌آید؛ آن هم با قرآن بر سر نیزه! چنین رهبری، کسى است که اگر کسى به او نزدیک مى‌شد نه تنها احساس مى‌کرد که زمینه براى رشد فاسدها آماده شده، بلکه احساس مى‌کرد مرکز قدرت فاسدپسند است و مروج فساد است.

به نظر شهید بهشتی، رهبری در جامعه شیعه و قانون اساسی جمهوری اسلامی می‌بایست به گونه‌ای تعریف شود که کم‌و‌بیش در امتداد حکومت نوع اول بوده و حداقل معیارهای لازم برای چنین ولایت و حکومتی را احراز نموده باشد. این تأکیدات از آن روی اهمیت دارد که بهشتی ملازمه‌ای بین ماهیت و خصایص رهبری از یک‌سوی و سرنوشت و ماهیت جامعه از سوی دیگر می‌بیند، به گونه‌ای که این از آن ناشی و منتج می‌شود. چنین می‌نماید که او، به اقتضای عقیده شیعه، سه نوع رهبری تاریخی پیشین را انحرافی از رهبری نوع اول دانسته و سرنوشت تاریخی جوامع اسلامی را تابعی از این زاویه انحنا می‌بیند.

آرمان او در انقلاب اسلامی و تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بازگشت به ممکنات نظریه امامت شیعه به رغم فقدان شرط عصمت در دوره غیبت است. وی در جستجوی چنین رهبری است که به مسئله مرجعیت و رهبری در جامعه شیعه می‌اندیشد و بر اندراج شرط مرجعیت در رهبری در اصل پنجم (سابق) اصرار می‌کند.

در تحقق این امر، چه نقشی را برای مردم قائل بودند؟

شهید بهشتی چنین می‌اندیشید که مدیریت جامعه برخاسته از امت و امامت بر پایه مکتب است و به همین دلیل امت دو مسئولیت اساسی به عهده دارد: نخست آن‌که «امت باید از امام‌شناختی آگاهانه داشته باشد» و چون تعیین و تحمیل در کار نیست، برمبنای همین شناخت او را بپذیرد؛ پس از چنین شناخت و انتخابی نه تنها از صمیم قلب او را بپذیرد، بلکه مسئولیت متقابل بین امت و امام برقرار می‌شود. بدین سان، در اندیشه شهید بهشتی «مسئولیت مال امت است» و از همین طریق است که به نظر وی رابطه امت و امام، رابطه‌ای دموکراتیک و مبتنی بر آرای عمومی تعریف می‌شود.

پیوند بین ولایت فقیه و رأی مردم، در دفاعیه بهشتی از مفاد اصل پنجم قانون اساسی نیز منعکس شده است. وی در توضیح این پاره از اصل پنجم مصوب در سال ۱۳۵۸«که‏ اکثریت‏ مردم‏ او را به‏ رهبری‏ شناخته‏ و پذیرفته‏ باشند»، واژه پذیرش و انتخاب را به صورت مترادف به کار می‌برد و می‌افزاید: گفتیم «که اکثریت مردم او را به رهبرى شناخته و پذیرفته باشند» یعنى کسى نمى‏تواند تحت عنوان فقیه عادل، باتقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر، خود را بر مردم تحمیل کند این مردم هستند که باید او را با این صفات به رهبرى شناخته و پذیرفته باشند و بعد نوشته‏ است «در صورتى که یک فرد چنین اکثریتى نداشته باشد» یعنى سه نفر یا چهار نفر از فقها هستند که هم‏طراز هستند و تقریباً همه‏شان فقیه هستند، آگاه به زمان هستند، شجاع، مدیر و مدبر هستند ولى چنان برجستگى نسبت به هم ندارند که اکثریت مردم بتوانند یک نفر را انتخاب کنند آن وقت «شورایى مرکب از فقهاى واجد شرایط بالا عهده‌دار آن مى‏گردند» یعنى عهده دار این ولایت امر و امامت امت مى‏شوند و بعد هم قید شده است که «طرز تشکیل شورا و تعیین افراد آنرا قانون معین مى‏کند»
بهشتی به  سه الگوی استقرار حکومت در نظام اجتماعی اسلام عقیده داشت. این الگوهای سه‌گانه عبارتند از: ۱- نبوت یا انتصاب از جانب خدا که به دلیل ویژگی‌هایی که پیامبر دارد، خود به خود با قبول خلق همراه است. ۲- امامت معصوم یا انتصاب از جانب پیامبر که باز هم به دلیل ویژگی‌هایی که امام دارد خود به خود با قبول خلق همراه است. ۳- انتخاب از طرف خود مردم. شهید بهشتی در توضیح همین الگوی سوم از حکومت می‌نویسد: «این نوع حکومت از طرف همه فرق اسلامی پذیرفته شده است با این تفاوت که شیعه آن‌را در زمان غیبت کامل امام زمان(عج) موجه می‌شناسد و در زمان امامان(ع)، نص و انتصاب پیغمبر(ص) و امام را مقدم می‌شمارد، اما اهل سنت این نوع حکومت را بلافاصله پس از مرگ پیغمبر(ص) تجویز می‌کنند. در زمان غیبت کبری، از سال ۳۲۹ ه.ق به بعد، از نظر شیعه شخص معینی به عنوان ولایت و زعامت امت اسلامی منصوب نگشته و به همین جهت در روایات مربوط به رهبری مردم در این عصر تنها به ذکر صفات و خصوصیات کلی که باید در رهبر باشد اکتفا شده است. این نشان می‌دهد که این خود مردم هستند که باید کسی را به رهبری بپذیرند که واجد صفات و خصوصیاتی باشد که در این روایات آمده است».

شهید بهشتی، برای احزاب چه جایگاهی در جامعه اسلامی قائل بود؛ با توجه به این‌که خودشان هم جزء مؤسسان حزب بودند؟

بهشتی در جمع‌بندی دیدگاه خود درباره مختصات عمومی جامعه اسلامی معتقد است: «امت اسلامی جامعه‌ای هدفی و مسلکی است. قانون اسلامی محور اداره این جامعه است. همه مردم برای حفظ و اجرای این قانون مسئولیت و تضامن مشترک دارند. مردم در بسیاری موارد ناگزیر باید این مسئولیت خود را با ایجاد سازمان‌های رهبری و اجرایی وسیعی انجام دهند»

بهشتی، چنین سازمان و تشکیلاتی را در قالب حزب، می‌‌دید و تعریف می‌کرد. به نظر وی حزب و تشکیلات ازجمله سازوکارهایی است که هرچند به دست خود انسان و با انتخاب آزاد او  ساخته می‌شود، هم‌چنین موجب توسعه در آزادی و انتخاب او نیز می‌شود.

شهید بهشتی ارزیابی جالبی از نسبت حزب و رهبری دارد؛ از یک سوی بر ضرورت همسویی حزب با نهاد رهبری تکیه دارد و چنین می‌اندیشد که حزب در طول رهبری باشد و نه در عرض آن. وی در توضیح مواضع حزب جمهوری اسلامی تصریح دارد «این تشکیلات باید تحقق بخشنده نظام امت و امامت باشد، چون نظام اسلامی ما نظام امامت و امت است؛ نه این‌که معارض امامت باشد» از سوی دیگر در توضیح برنامه‌های حزب اشاره می‌کند که «تبدیل شدن امامت فردی به امامت جمعی و زمینه شرکت دادن هرچه بیشتر امت در امامت» از اهداف و برنامه‌های عمده حزب است. به نظر شهید بهشتی وحدت برخاسته از امامت حزب، مؤثرتر و کامل‌تر از وحدت برخاسته از امامت فرد خواهد بود. بهشتی چنین می‌اندیشید که اصل فردیت رهبری واحد و نقش خلاق آن در جامعه انکارناپذیر است.

منبع: مجله ماهنامه چهل و دو – شماره ۳


نسخه چاپی
دیدگاه‌ها