1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است
گفتگو با دكتر سيدمحمدرضا بهشتي

نگاهي گذرا به شكل‌گيری انقلاب اسلامی و شورای انقلاب

 در بين آقاياني كه عضو شوراي انقلاب بودند، ايشان اهل نظم و نوبت گرفتن و نوبت‌دادن و منظم‌تر كردن موضوعات و جمع‌بندي كردن بود. در آن جمع كم بود فردي كه بتواند چنين كاري را انجام دهد. مرحوم بهشتي چنين ذهنيت و روحيه‌اي داشت و اين مغتنم بود

دكتر سيد محمدرضا بهشتي استاد فلسفه دانشگاه تهران و فرزند شهيد مظلوم آيت‌الله بهشتي است كه در روزهاي مبارزه و پيروزي انقلاب به همراه پدر از نزديك شاهد فعاليتهاي شوراي انقلاب و نقش و تأثير اين شورا در آن دوره پرتب و تاب بود. ايشان ضمن برشمردن برخي از عوامل وقوع انقلاب اسلامي، به نقش اثرگذار شوراي انقلاب در قبل و بعد از پيروزي انقلاب 1357 و نيز چالشهاي پيش ‌روي آن اشاره نمود. اين گفتگو به نقل از نشريه «حريم امام» منتشر می شود:

 

ابتدا مختصري درباره چگونگي شكل‌گيري شوراي انقلاب بفرماييد.

شوراي انقلاب در ماههاي نزديك به پيروزي انقلاب تشكيل شد. زمينه قبلي‌اش اين بود كه حركتهايي كه در مخالفت با رژيم شاهنشاهي و تلاش براي استقرار حاكميت مردمي اسلامي و ديني در شهرهاي مختلف به‌ويژه در تهران آغاز شده بود، به چهره‌هاي شناخته شده مبارزه قبل از انقلاب متكي بود. به‌ويژه در اين زمينه روحانيون نقش برجسته‌تري را ايفا مي‌كردند. پيوستگي‌ اينها با همديگر سازمان‌يافته نبود؛ ولي به طور طبيعي با شكل‌گيري «روحانيت مبارز» در تهران، عملاً يكي از كانونهاي مهمي كه در پيشبرد انقلاب مؤثر بود، روحانيت مبارز بود.

 

اين تشكل روحاني چگونه شكل گرفت؟

سابقه روحانيت مبارز به جمع كوچكي برمي‌گردد كه قبل‌تر «روحانيت شميران» را تشكيل داده بودند. بعد با گسترده‌تر شدن دامنه حركت انقلاب، روحانيت مبارز شكل گرفت. به تدريج افرادي پيوستند و اضافه شدند؛ به طوري كه هرچه به ايام پيروزي انقلاب نزديكتر مي‌شويم و فضا متفاوت‌تر شد، اسامي امضاكنندگان اعلاميه‌ها بيشتر مي‌شد؛ بنابراين به طور غيرسازمان يافته اما با يك نوع تمركز، روحانيت مبارز به كانوني در بين انقلابيون تبديل شد كه با امام پيوند نزديكتري داشت؛ البته نه به اين معنا كه گروههاي ديگر در اين مسير مشاركت نكردند. اگر كسي واقع‌بينانه تاريخ انقلاب را نگاه كند، مي‌بيند حضور جمع‌هاي ديگر هم در اين حركت مؤثر بود. البته به طور طبيعي روحانيت به خاطر ريشه دار بودن در اقشار گسترده مردم در قياس با جمع‌هاي ديگر، از نفوذ بالاتري برخوردار بود و مي‌توانست عهده‌دار سخنگويي بخش بزرگتري از جامعه باشد و روحانيت تا وقتي اين توانمندي را دارد كه مردم احساس كنند از زبان آنها خواسته‌هاي بجا و بحق آنها مطرح مي‌شود. در روحانيت مبارز طبعاً چهره‌هايي بودند كه نقش پررنگ‌تري را ايفا مي‌كردند. آنها در جهت سازماندهي هم شروع به حركت كردند.

 

يعني آنها مي‌دانستند كه انقلاب در حال شكل‌گيري است و تشكل تشكيل دادند؟ 

پيش‌بيني وقوع حوادث بهمن ماه با اين سرعتي كه اتفاق افتاد، حتي تا چند ماه قبل از آن مقدور نبود. درست خاطرم هست بعد از راهپيمايي بزرگ در تهران در 16 شهريور 57، از مرحوم شهيد بهشتي پرسيدم كه: «شماها با اين حوادثي كه دارد پيش مي‌آيد، آينده را چطور مي‌بينيد؟» در جواب فهميدم كه مسير را مسير بسيار طولاني‌تري مي‌ديدند. جالب است كه هرچه حوادث انقلاب جلوتر رفت، معلوم شد اقتدار ظاهري رژيم شاهنشاهي از درون بنيان سستي دارد و توانايي مواجهه با وضعيت پيچيده ايران را ندارد.

نكته جالب ديگر اينكه بخشي از نيروهايي كه پي‌درپي به انقلاب مي‌پيوستند، همان كساني بودند كه رژيم فكر مي‌كرد كارگزاران خودش هستند؛ مثلا پيوستن كاركنان شركت نفت، كاركنان شركت گاز، كاركنان هواپيمايي يا بخشي از بدنه نيروهاي نظامي نقش خيلي مؤثري را ايفا كرد. ريزش مداوم نيروهاي رژيم و ملحق شدنشان به انقلاب، پي‌درپي رخ مي‌داد. اينها از نكات عبرت‌آموز تاريخ است. نه فقط براي گذشته، بلكه براي زمانهاي ديگر و زمانهاي بعد هم قابل توجه است.

 

تشكيل اين گونه گروهها در آن زمان خطري نداشت؟

قبل از انقلاب من دانشجو بودم. به ياد مي‌آوريم كه فعاليتها در چه فضاي رعب‌انگيزي صورت مي‌گرفت. حتي اگر كتابي تهيه مي‌كرديم كه «مجاز» نبود، بايد آن را لاي چند روزنامه مي‌پيچيديم كه اگر جاي ديگري مي‌خواستيم برويم، معلوم نباشد چه كتابي همراه داريم و مي‌خوانيم. رژيم سلطنت چنين الغا كرده بود كه دستگاه خبرگيري‌اش همه جا حضور دارد. آنچنان شبحي از ساواك ايجاد شده بود كه افراد فكر مي‌كردند در همه جا حاضر و ناظر است؛ ولي دو سه سال بعد از پيروزي انقلاب وقتي اسناد مربوط به مرحوم شهيد بهشتي را كه بخش كمي از آن منتشر شده مطالعه كردم، فهميدم اين تلقي كه از دستگاه خبرگيري داشتيم، درست نبود. در عوض كوشش داشتند تا با برخوردهاي شديد و با حدّت و شدت اين ضعف خود را جبران كند. به لحاظ احاطه بر موضوعات و به لحاظ افراد ورزيده هم در سطحي كه تلقي مي‌كرديم، نبودند.

در يادداشتهاي آنها هرچه به انقلاب نزديكتر مي‌شويم، احساس سردرگمي يك مجموعه در قبال رخدادهاي روزانه كاملا مشخص بود و پيداست كه هر روز با مسائل جديد و پيچيده‌تر مواجه مي‌شدند. مثلا ظاهراً در ماه‌هاي آخر تلفن منزل ما شنود بود كه آن موقع رواج محدودي داشت، شايد در كل كشور تعداد اندكي بودند كه شنود مي‌شدند. اين يك پديده رايج نبود. به هر حال خيلي جالب بود كه در اسناد مرحوم بهشتي اينها را مي‌خواندم؛ مثلا مأمور ساواك كه مسئول شنود مكالمات بود، نوشته بود: «تلفن زنگ زد. آن سمت خانمي برداشت. [احتمالا مادر من بود] سمت ديگر آقايي گفت: من بازرگان هستم..» بعد هم مطالبي را نقل مي‌كند. بعد هم گزارش تمام مي‌شود؛ ولي گزارشگر متوجه نمي‌شود كه مثلا طرف گفتگو مرحوم مهندس بازرگان است و اين گفتگو راجع به چه موضوعي است! اواخر هم به صورت دستي يادداشت مي‌كردند نه ماشيني. چون ديگر فرصت تايپ هم پيدا نمي‌كردند. اينها خودش نشان‌دهندة فضاي آن موقع است.

در واقع يك دستگاه نيمه‌فئودال سنتي نيمه‌تكنوكرات جديد را مي‌بينيم كه اصلاً نتوانسته بود تحولات سريع ايران در طي سالهاي بعد از حوادث 42 را پابه‌پا همراهي كند تا بتواند ساماني فراخور تحولات كشور ايجاد كند. در ماههاي نيمه 1357 پيش‌بيني‌ها اين بود كه دو سال پرحادثه در پيش است. به جرأت عرض مي‌كنم هيچ كس و هيچ كدام از نيروها و گرايشهاي مختلفي كه آن موقع دست‌اندركار جريان انقلاب قرار گرفتند، فكر نمي‌كردند حوادث ايران به اين سرعت پيش برود كه در بهمن ماه با وضعيت فروپاشي نظام شاهنشاهي روبرو شويم.

 

تحليل شما از علت وقوع انقلاب چيست؟

از چند منظر مي‌شود به اين قضيه نگاه كرد: اول منظر اقتصادي. اگر به وضعيت درآمد و هزينه‌هاي كشور در دهه قبل از انقلاب مراجعه كنيد، مي‌بينيد سال 48 براي اولين بار واردات كشور از مرز يك ميليارد دلار مي‌گذرد و جمعيت تا كمتر از 30ميليون نفر افزايش مي‌يابد. مسائل مهمي مثل داستان «شوك نيكسون» اتفاق افتاد و امريكا در يك حركت، خودش را از زيربار شكنندة مالي كه داشت متوجه خودش مي‌شد، بيرون كشيد. آمريكا دلار بدون پشتوانه واقعي چاپ كرده بود. آن هم شش

برابر «ذخيرة فدرال»(  FEDERAL Reserve، نام رسمي بانك مركزي آمريكا) چون مي‌دانستند اگر اين پول به سمت آمريكا برگردد، كه ديريا زود برمي‌گردد، ممكن است اقتصاد آمريكا را به خطر بيندازد؛ لذا تدابيري انديشيدند كه يكي اين بود كه زير بال اوپك(كه تازه شكل گرفته بود)، طوري گرفته شود كه با بالارفتن قيمت نفت و بعد خروج دلار از وضعيتي كه داشت، بتوانند از بحراني كه ممكن است در داخل خودشان پيش بيايد، پيشگيري كنند.اين كار را كردند و در كشورهاي نفتي يكدفعه با درآمد خيلي بالايي روبرو شديم. قيمت نفت بالا رفت.

در اين دوره چند تا كار انجام شد: يكي اينكه با اين ماجرا يك پولشويي بزرگ اتفاق افتاد. در سال 56 با بودجه‌اي كه تنظيم مي‌شود، 24ميليارد دلار واردات داريم. حال آنكه سال 48 واردات از 1ميليارد مي‌گذرد. اين يك دگرگوني بزرگ در عرصه اقتصاد است. واردات خيلي سنگين موجب تغيير چهره زندگي به نحو ناگهاني شد. به دنبالش مسئله جابجايي‌هاي بزرگ جمعيتي، مهاجرت از روستاها به سمت شهرها و از شهرها به سمت شهرهاي بزرگ، تشكيل‌ شدن حلبي‌آبادها و از جاكندگي فرهنگي پيش آمد. همين بعد اقتصاد خيلي مسائل را در پي دارد. وانگهي يك مجموعة فشل مي‌خواست اين وضعيت را مديريت كند؛ مجموعه‌اي كه از يك خاستگاه كوچك خاني ـ فئودالي در گذشته آمده و تازه شكل آب و رنگ به ظاهر تكنوكرات جديدي پيدا كرده است. يك عده تكنوكرات تحصيلكرده عمدتاً از نسل خانهاي گذشته هم برگشتند و با كمك حضور مستشاران خارجي قرار بود امور ساماندهي شود. پس در مجموع اين مديريت ضعيف است. گذشته از اينها فاصله‌هاي عميقي بين عمل و اجرا وجود دارد.

به چه معنا؟

يعني خواسته‌هاي كوچك افراد مانع از اين مي‌شد كه تصميمات كلان درستي در سطح كشور گرفته يا تصميمات اجرايي شود. من در سالهاي اول بعد از انقلاب يك دور مصوبات نخست‌وزيري دوران هويدا را نگاه كردم. بسياري از اين مصوبات خوب بود و غلط نبود؛ اما كاملا پيدا بود كه اصلا نمي‌تواند به سمت اجرا برود. يعني حتي گاهي وقتها شايد از ميز هيأت دولت فراتر نمي‌رفت؛ چون اجراي آنها مستلزم اين بود كه منفعت اين و آن‌ به خطر مي‌افتاد. فكر نمي‌كنم حتي دو لايه مي‌توانست پايين بيايد، چه برسد به اينكه بخواهد در سطح اجتماعي اثرگذار باشد. مي‌خواهم بگويم ايران در وضعيتي خاص با دگرگونيهاي اجتماعي چشمگيري به سمت يك وضعيت ناآرام حركت مي‌كرد. اين در مجموع شرايط اقتصادي ـ اجتماعي و نيز ظرفيت كوچك سياسي، كه حتي نمي‌تواند اين امور را به طور مثبت و مفيد براي كشور سازماندهي كند، به روشني اتفاق مي‌افتاد.

البته انقلاب علاوه بر دلايل اقتصادي، دلايل ديگري هم داشت؛ از جمله اينكه يك انقلاب مذهبي هم بود.

بله، اما اينكه چرا انقلاب، مذهبي شد هم يك داستان دارد؛ گذشته از حضور بعضي افراد كه ممكن است بگوييم مهم بودند، زمينه‌هاي اجتماعي ورود اين شخصيت‌ها به اين عرصه هم بسيار جالب است. بايد فكر كنيم چه آلترناتيوهاي ديگري براي كشور وجود داشت. يك آلترناتيو اين بود كه يك نظام بر اساس الگو و مدلهاي كشورهاي غربي در ايران شكل بگيرد. نماينده اين طرز تفكر خود دستگاه حكومتي بود؛ يعني غرب يك مبلّغ بسيار بد براي خودش داشت كه نظامي كوچك‌بين، ناتوان و فاسد بود. بنابراين، دعوت به سمت يك نظام اجتماعي ـ سياسي با الگوي غربي در ايران مقبوليتش را از دست داده بود؛ چون نماينده بدي داشت.

در سمت مقابل، در آن ايام فقط بلوك شرق و نيروهاي چپ وجود داشتند. در همه جاي دنيا همين دو اردوگاه اصلي بود. پس به نظر مي‌رسد آلترناتيو ديگري وجود نداشت. ايران به دلايل مختلف آمادگي پذيرش حركت به سمت نظامهاي چپ رانداشت. يكي اينكه در تاريخچه نه چندان دور ايران حركت بر اساس انديشه‌هاي ماركسيست لنينيستي با روسيه شوروي گره خورده بود و در ايران به لحاظ تاريخي نسبت به روسيه شوروي موضع‌گيري منفي وجود داشت. بعضي جاها مي‌ديدند كه نسبت به ايران چشم طمع دارد. بنابراين زمينه‌اي براي رشد آن نبود.خبرهايي كه از وضعيت مردم در بلوك شرق مي‌رسيد هم نشان مي‌داد كه ميان شعارها و عملكرد اين حكومتها فاصله بسياري است.

غير از اين، به شكل حتي ساده‌انگارانه‌اي تلقي عموم مردم اين بود كه ماركسيسم مترادف با الحاد است و الحاد و بي‌خدايي در كشور ريشه‌دار و سنتي ايران با آن شكل فرهنگي،‌ نمي‌توانست جا باز كند. در سطح يك اقليت بخش تحصيلكرده كشور باقي مي‌ماند، به اضافه افرادي در سطوح كارگري و امثال اينها كه نسبت به وضع موجود احساس نارضايتي مي‌كردند و ممكن بود بخش كمي از آنها به چنين مجموعه‌اي متصل شوند. در حالي كه حتي بخش عظيم كارگري و كشاورزي كشور به دليل همان تلقي انديشه الحادي از ماركسيسم، نمي‌توانست به آنها ملحق شود؛ بنابر اين علي‌القاعده راهي غير از حركت به سمت نيروهاي مذهبي وجود نداشت.

البته وجود شخصيت‌هايي مثل مرحوم امام(ره) و بعضي كساني كه معتمد اجتماعي بودند، باعث مي‌شد اين مجموعه بتواند كانون پيدا كند. بنابر اين چنين انسجامي در داخل كشور شكل گرفت. بسيار جالب است كه در كشوري كه گسستگي و پراكندگي و فردگرايي و واگرايي افراد وجود دارد، چطور ظرف چند ماه در يك جاهايي با كانون پيداكردن نوعي اعتماد روبرو هستيم. اين اعتماد مسئله مهمي بود. همچنين نياز بود افراد از لاك بسته خود و مرزها و خطوطي كه براي خودشان ترسيم كرده بودند، بتوانند رها شوند و از حالت فردي به يك روحيه جمعي برسند تا در نهايت يك روح جمعي بتواند حاكم شود. خاطرم هست كه روز 16شهريور براي من خيلي جالب و عجيب بود كه احساس مي‌كردم انگار با هر قدمي كه مردم در راهپيمايي جلو مي‌آيند و حركت مي‌كنند، از لاكي كه در آن فرو رفته بودند، رها مي‌شود. به هم پيوستگي و همدلي و همراهي را حس مي‌كردم.

انقلاب توانست حداكثر همدلي و همراه را جذب كند. به نظرم الان پس از سه دهه، گاهي حوادث انقلاب را طوري تفسير مي‌كنند كه غير واقع‌بينانه است و با آنچه آن موقع ما از نزديك مشاهده مي‌كرديم، خيلي فاصله دارد. آن موقع احساس مي‌شد در كشوري كه واگرايي كامل، عدم اعتماد و يك نوع فاصله گرفتن بين افراد وجود داشت، عواملي به هم گره خورده و يك فضاي اعتماد به يك حركت به وجود آمده بود. بيش از همه شخص امام در اين قضيه نقش داشت كه توانسته بود اعتماد مردم را جلب كند. مردم احساس مي‌كردند كه حرف او حرف خودشان است و او براي خود يا نزديكان و همراهانش در آن حركت، از كسي امتيازخواهي نمي‌كند. حتي بعد از فوت امام گاهي كه سخنرانيهاي ايشان را از تلويزيون مي‌شنيدم، به ذهنم مي‌رسيد: مگر اين فرد در سنين پيري چه چيزي در اختيار داشت كه چنين حركتي در جامعه ما مقدور شد؟ احساسم اين بود كه چند چيز از لابلاي اين سخن گفتن امام با مردم آشكار است: يكي اعتماد دوجانبه‌اي بود كه ايجاد مي‌شد. نيز اينكه حس افراد اين بود كه اين فرد براي خود يا بستگان و گروه و همراهش از جامعه امتيازخواهي نمي‌كند. نه خودبرتربيني در او مي‌ديدند و نه امتيازخواهي سياسي، مالي و اقتصادي. اينها خيلي نقش مهمي داشت.

 

برگرديم به موضوع اصلي مصاحبه: شوراي انقلاب چگونه شكل گرفت؟ 

به هر حال در ماههاي نزديك به پيروزي انقلاب با سرعت گرفتن حوادث به‌خصوص بعد از حوادث تاسوعا و عاشورا، به نظر مي‌رسيد كه سرعت دگرگونيها به حدي رسيده كه نياز است جمعي شكل بگيرد تا بتواند در ايران حوادث را دنبال و تا آنجا كه مقدور است، راهبري كند. نيز اين جمع در پيوند با امام قرار بگيرد كه بيرون از ايران بود. به دنبال سفر مرحوم آقاي بهشتي و مرحوم آقاي مطهري و ديدارشان با امام، و جمع‌بندي مسائل، اين سؤال پيش مي‌آيد كه: «با اين سرعت كه حوادث جلو مي‌رود، اگر به وضعيتي برسيم كه با نوعي از فروپاشي مجموعه حكومت و اداره كشور مواجه شويم، چه بايد كنيم؟» اولين فكري كه به نظر مي‌رسيد، اين بود كه فعلا حلقه‌اي تشكيل شود كه در صورت ادامه مسير مبارزه، بتواند همفكري كند و تصميم‌هايي را بگيرد و تا آنجا كه مقدور است، بازوهاي اجرايي پيدا كند. نيز از طرف ديگر اگر وضعيتي پيش آمد و ناگهان شكستي در دستگاه موجود پديد آمد، اين حلقه‌ بتواند عجالتاً يا موقتاً از هم گسيختگي كامل كشور پيشگيري كند و مسئوليتي را عهده‌دار شود.

شكل‌گيري شوراي انقلاب بر اساس چنين ذهنيتي بود.‌ از يك هسته كوچك شروع شد و به‌تدريج افراد اضافه شدند. بعضي‌ها مثل مرحوم مهندس بازرگان، مرحوم دكتر سحابي و … عضو شورا شدند. نيز مثلا با آزاد شدن مرحوم آقاي طالقاني، مسئله و طرح ورود ايشان مطرح شد ديگر اسم نمي‌برم. به هر حال افراد به‌تدريج وارد شوراي انقلاب شدند. البته تركيب شوراي انقلاب تا پايان كارش تغييراتي داشت. در اواخر كسان ديگري وارد شوراي انقلاب شدند.

جلسات شورا در كجا برگزار مي‌شد؟

جلسات شوراي انقلاب اول در منازل تشكيل مي‌شد. آن موقع ما يك پژوي 504 داشتيم. قبل از انقلاب روحانيون ماشين سوار نمي‌شدند. مرحوم پدرم هميشه با لباس پشت فرمان مي‌نشست و اين بسيار عجيب بود. به هر شهري مي‌رسيديم، براي مردم خيلي تعجب‌‌آور بود كه يك آخوند با لباس روحانيت رانندگي مي‌كند! با ماشين پژو مي‌رفتم پنج تا از اعضاي شوراي انقلاب را از اين طرف و آن طرف شهر سوار مي‌كردم و به محل جلسه مي‌آوردم. تازه سه سال بود راننده شده بودم. آن موقع جلسات در منازل تشكيل مي‌شد. قرار بود اسامي افراد شوراي انقلاب معلوم نباشد.

چرا؟

به دو دليل: يكي اينكه در فضاي قبل از پيروزي انقلاب اين افراد قطعاً در معرض دستگيري قرار مي‌گرفتند. بنابراين اين اقدام احتياطي بود. گذشته از اين معلوم بود اگر اين شخصيت‌ها معلوم باشند، ممكن است تا تشكيل نهادهاي قانوني از نواحي مختلف تحت فشار قرار بگيرند. چنان كه بعداً هم اين طور بود. همين كه جمعي بتوانند دور هم بنشينند، همفكري كنند و تصميم بگيرند با آن توان كه آن موقع وجود داشت، يك كار شاق سنگين بود؛ چه، اينكه مسائل اجتماعي يكدفعه به سمت اين افراد هجوم بياورد. تقريباً تا پايان شوراي انقلاب هيچ وقت به شكل رسمي اعضاي شوراي انقلاب اعلام نشدند. البته بعد از مدتي به طور طبيعي معلوم بود كه بعضي افراد احتمالا جزو شوراي انقلاب هستند؛ ولي بيشتر گمان يا حدس بود. مصوبات شوراي انقلاب هم به واسطه تنفيذ امام، صورت قانوني پيدا مي‌كرد. تا وقتي كه مجلس از جانب مردم انتخاب شد و اين كار را به عهده گرفت. بنابراين تنفيذ قوانين شوراي انقلاب هم از ناحيه مردم بود و قانون مردمي داشت و تصويب مي‌شد.

 

اين شورا چگونه اداره مي‌شد؟

قرار بر اين شد كه مرحوم آيت‌الله طالقاني مديريت شوراي انقلاب و جلسات را به عهده داشته باشد؛ ولي وضعيت جسمي ايشان و حجم بالاي مسئوليتشان كار را سخت مي‌كرد. به‌خصوص بعد از پيروزي انقلاب كه يكدفعه تمام مسئوليت كشور روي دوش چنين جمعي افتاد كه به هيچ وجه آمادگي چنين بار سنگيني را نداشت. يكي از ويژگيهاي حكومتهاي استبدادي اين است كه به پاگرفتن تشكل‌ها مجال نمي‌دهند؛ بنابراين وضعيت عمومي كشور را هميشه در حال شكننده‌اي نگه مي‌دارند. چون كشور با حوادث غير مترقبه،كه برايش آمادگي كافي وجود ندارد، روبرو مي‌شود. معدود مجموعه‌هايي آن موقع فعاليت مي‌كردند. اولا تعداد تشكل‌ها بسيار كم بود ثانيا دايره آن تشكل‌ها خيلي كوچك بود.

متاسفانه در بازنويسي تاريخ انقلاب چيزهايي بيان مي‌شود كه گويي بعضي از اين تشكل‌ها چنين و چنان بودند. هيچ كدام از اينها واقع‌بينانه نيست! آن موقع تقريباً هيچ جمعي نبود كه من نشناسم؛ لذا اين‌طور نيست كه نتوانم توان آن جمع‌ها را ارزيابي كنم. بعضي‌ها از سالهاي قبل از حوادث 28 مرداد و دهه 30 آشناييهايي با هم داشتند و شايد روزگاري با هم كارهاي نيمه‌متشكلي انجام مي‌دادند؛ اما سال 57 سازماندهي محكمي نداشتند. بعضي‌ها هم كه اصلاً سازماندهي نداشتند و الان دارند بازسازي تاريخي انجام مي‌دهند؛ يعني چيزي را كه مربوط به بعد است، به گذشته‌شان نسبت مي‌دهند و يك نوع فرافكني نسبت به قبل مي‌كنند كه اصلا با واقعيت‌هاي آن موقع سازگار نيست!

به هر حال مرحوم بهشتي با فاصله كوتاهي اداره جلسات را به دست گرفت. سال 68 من و اخوي خاطرات مربوط به شهيدبهشتي را از همه افراد ـ فارغ از موضع‌گيري‌هايشان ـ مي‌گرفتيم و ضبط مي‌كرديم. در گفتگويي كه با مرحوم بازرگان داشتيم، يكي از مباحثي كه مطرح شد، همين شوراي انقلاب بود. ايشان گفت: «با فاصله كمي آقاي بهشتي مدير جلسه شد» كمي هم با طنز اين را مي‌گفت، بعد گفت: «راستش ما هم از اينكه ايشان مدير شد، ناراضي نبوديم؛ چون در بين آقاياني كه عضو شوراي انقلاب بودند، ايشان اهل نظم و نوبت گرفتن و نوبت‌دادن و منظم‌تر كردن موضوعات و جمع‌بندي كردن بود. در آن جمع كم بود فردي كه بتواند چنين كاري را انجام دهد. مرحوم بهشتي چنين ذهنيت و روحيه‌اي داشت و اين مغتنم بود. بنابراين راستش را بخواهيد، ما خيلي هم بدمان نيامد كه آقاي بهشتي مدير جلسات شد.»

با اينكه بعضي افراد از نظر سن و سوابق دوران مبارزه نفت سابقه‌دار تر بودند، صورت‌جلسات شوراي انقلاب هم نوشته شده است. ظاهراً بيشتر آن را هم آقاي دكتر شيباني يادداشت مي‌كرد. من خط ايشان را ديدم. به هر حال جلسات ضبط‌صوتي نشده و فقط صورت‌جلسه‌اش نوشته شده است. بعضي گفتگوها در اين صورت‌جلسات انعكاس پيدا مي‌كند. غالباً هم مصوبات در انتهاي جلسه ثبت مي‌شود. مصوبات شوراي انقلاب هم كه منتشر شده است، اين صورت‌جلسات نشان مي‌دهد كه افراد با ظرفيت‌ها و توانمندي‌هاي متفاوتي در جلسه سخن مي‌گويند و اظهارنظر مي‌كنند.

پس از پيروزي انقلاب وضعيت كاملا متفاوتي پيش آمد؛ به اين معنا كه شوراي انقلاب در درجه اول مسئوليت تقنين را به عهده گرفت. سخن بر سر اين بود كه مسئوليت اجرايي را هيأت‌دولت و مسئول دولت به عهده بگيرد.در فاصله كوتاه دوره بختيار از جانب نيروهاي انقلاب و شخص امام، آقاي مهندس بازرگان به عنوان رئيس دولت معرفي شد.

 

وظيفه شوراي انقلاب پس از پيروزي انقلاب اسلامي چه بود؟

به هر حال شوراي انقلاب تشكيل شد و بعد افرادي هم اضافه شدند مخصوصاً بعد از ورود امام هم افرادي اضافه شدند و مجموعه‌اي شكل و مسئوليت تقنين را به عهده گرفت. پيشنهادها گاهي از خود افراد شورا يا چند مجموعه كوچك درون شورا ارائه مي‌شد، گاهي هم از طرف دولت يا مسئول سازمان برنامه و بودجه در شوراي انقلاب طرح و آنجا راجع به آن بحث و تصميم‌گيري مي‌شد.

 

كارايي شوراي انقلاب به چه ميزان بود؟

به نظر من در مجموع با توجه به ظرفيت موجود و حوادث زير و رو كننده‌اي كه در ايران اتفاق افتاده بود، كارنامه شوراي انقلاب قابل دفاع و خوب است و نمي‌خواهم هيچ نگاه جانبدارانه‌اي داشته باشم. جمع به‌تدريج توانست جايگاه خودش را بفهمد كه در كجا واقع شده است. افراد ناخواسته واقع شده بودند؛ ولي ديگر واقع شده بودند. بعد هم مباحث وقتي طرح و جمع‌بندي مي‌شد و به صورت مصوبه در مي‌‌آمد. بايد در سراسر كشور اجرا مي‌شد. در حالي كه وضعيت كارگزاران هنوز نامعلوم بود. غالباً در بسياري از جاهاي ايران اصلا مسئولي نبود؛ مثلا يادم است يك روز دوستانم از سيستان و بلوچستان زنگ زدند كه: «اينجا به هم ريخته و هيچ كس نيست و يك نفر از شوراي انقلاب بايد بيايد؛ نمي‌شود اينجا را جمع كرد. به هر كس زنگ مي‌زنيم، مي‌گويد نمي‌توانم و نمي‌رسم.» واقعاً هم نمي‌رسيدند. من مي‌دانم چه وضعيتي بود. گفتم:«شما يك بليت بگيريد من آن شخص را جور مي‌كنم.» بعد فكر كردم به چه كسي بگويم؛ به مرحوم آقاي باهنرزنگ زدم. واقعاً فرد نازنيني بود، در ايران اصلا ايشان را نشناختند. اين را بگويم كه يك بار قبل و يك بار بعد از انقلاب از مرحوم بهشتي پرسيدم:‌ «از بين دوستاني كه با هم هستيد و كار مي‌كنيد، روحيات كدامتان به همديگر نزديكتر است؟» ايشان هر دو بار گفت: «آقاي باهنر.» واقعاً اين طوري بود. آدم فوق‌العاده‌اي بود. از بچگي ايشان را مي‌شناختم. به هر حال ديدم زورم به هيچ كس غير از ايشان نمي‌رسد(!) زنگ زدم به آقاي باهنر گفتم: «سيستان و بلوچستان اين طور شده و وضع به هم ريخته. به بچه‌ها گفتم براي شما بليت تهيه كردند براي فلان ساعت.» ايشان تأملي كرد و گفت: «باشد.» اينقدر دلم سوخت! هنوز اين «باشد» ايشان در گوش من است. چه ظلمي به اين طفلك كردم! زورم به هيچ كس ديگر نرسيده بود! واقعاً هم از دست من كاري بر نمي‌آمد. وضعيت اين طوري بود.

بگذاريد خاطره‌اي بگويم از پخش اولين پيام امام بعد از پيروزي انقلاب در راديو تلويزيون. وقتي راديو تلويزيون گرفته شد، بچه‌هاي چپ آنجا را گرفتند. ساعتهاي اول اگر گوش مي‌كرديد، معلوم نبود اصلا در ايران چه خبر است: «اينجا تهران است، صداي انقلاب ايران.» اصلا معلوم نبود اوضاع چطور است. هيچ رنگ و بوي آنچه در كشور مي‌گذشت را نداشت. قرار بود اولين پيام خوانده شود. پيامي را نوشتند؛ گفتند: «چه كسي برود بخواند؟» اصلاً‌ آنجا در تلويزيون چه كسي هست؟ قرار شد آقاي موسوي اردبيلي برود پيام اول امام را بخواند. گفت: «پس چند نفر به من بدهيد تا بروم آنجا. چون معلوم نيست آنجا شرايط چطور است!» واقعا هم همين طور بود. ايشان رفت جام جم و گفت: «من موسوي اردبيلي هستم، قرار است پيام امام را بخوانم.»‌گفتند:‌ «صبر كن ما برويم مشورت كنيم!» رفتند و يك خرده طول كشيد. آقاي موسوي اردبيلي با چند نفر دم در ايستاد. بعد ديدند كه بد مي‌شود. خوب نيست تقابلي ايجاد شود. چند ساعت از پيروزي انقلاب گذشته است. بالاخره گفتند: «بياييد داخل.» ايشان رفت داخل. آقاي اردبيلي گفت: «خواستم پيام امام را بخوانم، ديدم دارند ما را معطل مي‌كنند. پيام آقاي طالقاني را آوردند و مصرّ بودند كه اولين پيامي كه از راديو پخش مي‌شود، پيام آقاي طالقاني باشد. گويا سرهنگ رحيمي‌ يا رحيميان [فاميلي‌اش را دقيق نمي‌دانم] مي‌خواست پيام ايشان را بخواند!»آقاي طالقاني عضو شوراي انقلاب بود؛ ولي اينها از همان موقع داشتند شيطنت مي‌كردند تا يك فاصله ايجاد شود. ايشان گفت: «ما داشتيم صحبت مي‌كرديم. ناگهان ديدم آن آقا رفت داخل نشست. من هم رفتم افراد را بيرون كشيدن و نشستم و شروع كردم به خواندن.»

مي‌خواهم بگويم وضع اين طور بود. الان بعضي‌ها فكر مي‌كنند يك سيستم آماده وجود داشته و اگر جاهايي ضعف يا خطا بود، به خاطر اين بود كه افراد مشكل داشتند. اين طور نيست.

در آن شرايط شوراي انقلاب سعي مي‌كرد بتواند نظم و نسقي را برقرار كند. اين خيلي مهم است. به هر حال شوراي انقلاب كارنامه‌اي قابل توجه از خودش به جا گذاشته است.

 

شورا در چه زمينه‌هايي موفق‌تر بود؟

اولاَ در موضوعات مهم كشور كه پيش آمده بود، به نسبت واكنشش مناسب بود. اين طور نيست كه نسبت به حوادث كشور دور و پرت باشد. دوم اينكه مصوبات به دليل اينكه در يك جمع نسبتاً كوچك و منسجمي تصويب شده، در مجموع از بعضي جهات بنيادي و عميق و از بعضي جهات هم به نسبت از تعارض و تناقض كمتري برخوردار است. بسيار بجاست كه بعد از سه‌دهه آنچه را كه به عنوان آرمانهاي انقلاب اعلام شد يا حداقل آنچه را كه بعداً به عنوان قانون اساسي اعلام و تصويب شد، فهرست كنيم و ببينيم از اول تا به حال ذيل هر كدام از اين اصلها چه كرده‌ايم؛ مثلا فلان اصل در عرصه سياسي، فلان اصل در عرصه فرهنگي يا فلان اصل در عرصه اقتصادي ببينيم از آن موقع تا حالا چه چيزهايي تصويب شد و چه چيزهايي اجرا شد. تا تصوير روشني به دست بياوريم و ببينيم چه چيزي پشت سر داريم. تنها راه كه بتوانيم قدم مثبتي به سمت جلو برداريم، اين است كه اين تصوير را ارائه كنيم.

 

نقش شهيد بهشتي در اين تصميم‌گيري‌ها چه بود؟

مرحوم شهيد بهشتي در اين مديريت شوراي انقلاب سعي داشت از جلسه مصوباتي بيرون بيايد كه در آن احوال براي كشور راهنما و فلشي باشد و بتواند رهگشا باشد. تا وقتي كه در يك فرصتي موسع‌تر و با يك وضعيت با ثبات‌تر بشود تصميم‌هاي بنيادين گرفت. با اين حال اگر مجموع مصوبات شوراي انقلاب را نگاه كنيد، به نكات بسيار جالبي برمي‌خوريد. الان كه با فاصله دو سه دهه به آن موقع نگاه مي‌كنيم، مي‌بينيم مصوبات شورا نسبت به قوانيني كه امروز دستگاه تقنين ما، با اين گستردگي امكانات و امكان جلب نظرات كارشناسي، تصويب مي‌كند دوام بيشتري دارد. حال آنكه علي‌القاعده بايد مدت دوام قانونهايي كه امروز تصويب مي‌كنيم، خيلي بيشتر باشد؛ ولي اين طور نيست!

به نظرم جا دارد كه در جايي مثل مركز پژوهشهاي مجلس يك بررسي صورت بگيرد و ببينند قوانين بعد از چند وقت تبصره خورده است. اين تبصره‌ها نشان مي‌دهد يك جاهايي را نديده بوديم. به نظر من قوانين كنوني ما با فاصله كمي از تصويب، تبصره مي‌خورد. عمر قوانين تبصره نخورده ما كوتاهتر از عمر مصوبات شوراي انقلاب است. اين نشان مي‌دهد به نسبت نوعي پختگي در تصميمات وجود دارد. اين به وزن افرادي كه در شوراي انقلاب حضور پيدا كردند، برمي‌گردد. با اينكه در شرايطي بسيار بحراني‌تر از امروز هستند.

شوراي انقلاب با چه چالشهايي مواجه بود؟

در چند ماهي كه شوراي انقلاب مسئوليت را به عهده‌داشت، چندين اتفاق در كشور افتاد: يكي از اتفاقها اين بود كه با پيدا شدن فضاي ترور، چند نفر از اعضا ترور شدند. بعضي از شخصيت‌هايي كه يا عضو شوراي انقلاب بودند يا از اشخاص مؤثر كشور بودند، در حوادث قبل از انقلاب در معرض ترور قرار گرفتند. ظاهراً بعد از ترور مرحوم آقاي مطهري بود كه قرار شد جلسات از داخل منازل منتقل شود و در جاهايي استقرار پيدا كند. البته كماكان گاهي وقتها در منازل تشكيل مي‌شد. هدف اين بود كه جابجايي كمتري صورت بگيرد. نكته ديگر اينكه فضا، فضاي رعب بود. با فاصله كمي ماجراي اشغال سفارت آمريكا پيش آمد و بعد هم استعفاي دولت موقت. در چند ماه بعد از استعفاي دولت موقت تا تشكيل مجلس شوراي اسلامي و انتخاب نخست‌وزير و رياست جمهوري و تشكيل كابينه، شوراي انقلاب دو نقش را ايفا كرد: گذشته از اينكه نقش تقنيني را به عهده داشت، عملا نقش اجرايي كلان كشور را هم به عهده گرفت. درست است كه در سطح وزرا افراد همكاري مي‌كردند؛ اما در واقع تصميم‌گيري كلان كشور هم در اين فاصله چندماهه تا استقرار دولت و مجلس، به عهده شوراي انقلاب بود.

به همين دليل به نظر مي‌رسد بررسي تاريخچه شوراي انقلاب در كشور، نحوه شكل‌گيري‌اش، نحوه ورود اشخاص به آن، روند كار و صورت‌جلسات و مصوبات شوراي انقلاب، فصلي در تاريخ كشور تشكيل مي‌دهد كه بازشناسي آن بسيار ارزشمند است تا بتوانيم وضعيت كشور را بعد از استقرار نهادها به‌درستي و با واقع‌بيني بيشتر ببينيم. قدر مسلّم اينكه شوراي انقلاب با پشتوانه‌اي كه نزد امام داشت و توانست بار سنگيني را به عهده بگيرد و از ظرفيتهاي افرادي كه در آن مجموعه شركت كردند و نيروهاي علاقه‌مند و دلسوز و صادق كه همراهي كردند، در اين مسير بهره بگيرد و در يك كشور با گستردگي ايران بعد از يك واقعه بي‌سابقه مثل فروپاشي كلي يك نظام، ثبات و استقراري ايجاد كند.

شاه پيش‌بيني كرده بود: «بعد از خروج من ايران تكه‌تكه خواهد شد، ايرانستان خواهد شد!»بعضي جمع‌ها با فزون‌خواهي‌هايي كه داشتند و خودشان را به دليل حضور در شرايط قبل از انقلاب، فراتر از حد محق مي‌دانستند، احساس كردند آنچه مي‌خواستند، برآورده نشده است؛ لذا با طرح خواسته‌هاي برآورده‌نشدني و انگشت گذاشتن روي مسائل قوميتي و امثال اينها در گوشه و كنار، وضعيت بسيار پيچيده و دشواري را ايجاد كردند و چهارگوشه كشور در معرض تلاطم هايي قرار گرفت. در يك نگاه كلي مي‌بينيم شوراي انقلاب در راهبري مسائل به سمت استقرار نهادهاي كشور موفق بوده است. به خصوص از مهرماه سال 59 كه در آن ماه كشور با مسئله جنگ هم روبرو شد. البته اين ديگر با تحويل مسئوليت شوراي انقلاب به نهادهاي رسمي كشورمصادف شد. به هر حال اين شورا توانست از تلاشي و تجزيه كشور جلوگيري كند. از آن طرف مصوبات شوراي انقلاب فلش هاي خوبي براي سمت آينده دارد ترسيم مي‌كند و جلو مي‌رود.

 

چه شد كه شوراي انقلاب منحل شد يا بهتر بگوييم به پايان راه رسيد؟

نهادها شروع به شكل گرفتن كرد. مجلس و هم رياست جمهوري شروع به شكل گرفتن كردند. و به مرور همه نهادهاي ضروري مستقر شدند. شوراي انقلاب كارش را به نهادهاي رسمي كشور تحويل داد. تقريباً همه افراد شوراي انقلاب به نحوي در يكي از نهادهاي كشور مستقر شدند و مشغول كار شدند و بدين ترتيب كار شوراي انقلاب به پايان رسيد.

منبع: روزنامه اطلاعات 20 بهمن 1393


نسخه چاپی
دیدگاه‌ها
  • دانش جو

    با تشکر از استاد محترم،برای بیان ارزشمندشان.امیدوارم در همه عرصه های مدیریتی کشور در راستای پیشرفت قرار گیرد وشخصیت های چون شهید بهشتی ودیگر تلاشگران این عرصه و راهبردهایشان وخط مش هایشان الگو باشد برای ادامه مسیر پیشرفت وتّرقی کشور.