1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است
گفتگوی اختصاصی روزنامه جمهوری اسلامی با دکتر مهدی محقق خراسانی درباره شخصیت علمی شهید مظلوم آیت‌الله بهشتی

شاهدی از سه مشهود

مرحوم بهشتی به من گفت: درباره 2 چیز در حسینیه ارشاد صحبت کردم که آخوندهای تهران مرا تکفیر کردند، یکی اینکه برای دست برادری دادن با اهل سنت باید ناسزا گفتن به خلفای سنی را رها کنیم و دیگر اینکه زن مسلمان واجب نیست خودش را در خانه محصور کند

معتقدم که آیین زنده دوستی را باید احیا کنیم و بزرگان در قید حیات را به هنگام حضورشان در جمع خودمان بشناسیم و بشناسانیم تا بتوانیم سرمشقی عملی به نسل جدید بدهیم و سرمایه‌های اجتماعی را که نیروی انسانی کارآمد جامعه می‌باشند به اجتماع معرفی کنیم. به بهانه سالگرد انفجار هفتم تیر با استاد دکتر مهدی محقق درباره چهار نفر به گفتگو نشستیم که از حوزه به دانشگاه آمدند 1 سید محمد حسینی بهشتی 2 سید موسی صدر 3- سید علوی تهرانی 4 مهدی محقق و هر کدامشان خوش درخشیدند که جوان‌ترین آنان شهید مظلوم آیت‌الله بهشتی بود که در دوم آبان 1307 به دنیا آمد و در هفتم تیر 1360 به دیار عاشقان پیوست و پنجاه و سه سال بیشتر زندگانی نکرد و

و اما استاد مهدی محقق در سال 1308 در مشهد به دنیا آمد و در سال 1314 پدرش که از وعاظ معروف مشهد بود بنام (شیخ عباسعلی محقق واعظ خراسانی) در واقعه مسجد گوهرشاد بر بالای منبر علیه رضاخان سخنرانی کرد و به همین جرم به زندان قصر تهران منتقل شد و سه سال محبوس بود و پس از آزادی بناچار از سال 1317 در تهران زندگی می‌کردند.

استاد مهدی محقق انسانی متواضع و شیرین گفتار است. همنشینی با او لذت بخش است، متین و موقر، خطیبی دانا و ادیبی تواناست که هم حوزه را دیده است و هم دانشگاه را در سطح بین‌المللی می‌شناسد.Untitled
او پس از اتمام کلاس ششم ابتدایی وارد دبیرستان شد و در پانزدهم بهمن 1321 دبیرستان را رها کرد و چند سالی به کسب و کار مشغول شد و وارد دروس حوزوی گردید و در پاییز 1326مجدداً به مشهد بازگشت و در مدرسه نواب مشغول به تحصیل شد و یکبار تصمیم گرفت از حوزه وارد دانشگاه شود و سه رفیق راه بین این دو مسیر داشت، سادات بزرگواری همچون علوی تهرانی که امام جماعت مسجدی در خیابان سیروس تهران بود و بعدها به خیابان امیرآباد آمد و مسجد حضرت امیر را تاسیس کرد تا بتواند با دانشجویان ارتباطی نزدیک‌تر داشته باشد و خود در رشته حقوق دانشگاه تهران درس خواند. سید موسی صدر که از قم به تهران آمد و در رشته حقوق تحصیل کرد. آیت‌الله شهید سیدمحمد حسینی بهشتی و آقای مهدی محقق که در رشته الهیات و معارف اسلامی درس خواندند. آقای محقق حجره‌ای در مدرسه عالی سپهسالار داشت و از استادانی چون میزرا مهدی مدرس آشتیانی و شیخ محمد تقی آملی و میرزا ابوالحسن شعرانی و سید کاظم عصار و میرزا مهدی الهی قمشه‌ای و میرزا محمدعلی مدرس تبریزی مستفید و مستفیض گردید.
آنچه پیش رو دارید، محصول گفتگویی صمیمانه با استاد مهدی محقق است که به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت سیدالشهدای انقلاب اسلامی شهید مظلوم آیت‌الله بهشتی انجام داده‌ایم تا از زبان وی برخی از زوایای پنهان و ابعاد شخصیتی آن شهید عزیز را بشنویم.

محمدحسن اصغرنیا

مسئول بنیاد جانبازان هفتم تیر (جهت)

* * *

بنده در سال 1325 خواستم وارد دانشگاه بشوم. باید تاکید کنم که در آن دوران ما دیپلم نداشتیم بلکه شرایط به اینگونه بود که 3 استاد دانشگاه می‌بایست طلبه‌های فاضل را که از معلومات کافی برخوردار بودند تایید می‌کردند تا آنها بتوانند در کنکور معقول و منقول شرکت کرده و دیپلم بگیرند. بنابر این از آن طریقی که ما وارد دانشگاه شدیم؛ سیکل نداشتیم.

خوب است بدانید که در سال 1325 از ورود بنده به دانشگاه جلوگیری شد تنها به این دلیل که در آن سال بنده 17 سال داشتم. اما در سال بعد که می‌توانستم وارد دانشگاه بشوم ترجیح دادم که به حوزه مشهد بروم و طلبه شوم.
در مشهد توانستم شاگرد استاد ادیب نیشابوری شده و از محضر ایشان استفاده کنم. در سال 1327 بنابه دلایلی دوباره از مشهد برگشته و قصد کردم که به دانشگاه بروم.

وقتی در همین سال خواستم وارد دانشگاه شوم قرار شد که از چندین استاد تایید بگیرم تا معلوم شود دارای معلومات کافی هستم.

اولین نفری که به خدمتشان رفتم آقای میرزای آشتیبانی بود که در مدرسه سپهسالار قدیم ساکن بود. دومین نفر سید حسن امامی و سومین نفر آقای شهابی بود که بنده را تایید کرد.

جالب است که بدانید بعد از امتحان معقول و منقول بنده اولین بار بود که آقای بهشتی را زیارت می‌کردم در همین دیدار اول بود که دیدم ایشان یک کتاب بزرگ و قطور زیر بغل خود دارند.

کنجکاو شده بودم که این کتاب قطور دردست ایشان چیست؟

طاقت نیاورده و بالاخره از مرحوم بهشتی پرسیدم که این کتاب قطور چیست؟ گفت: این کتاب دایره‌المعارف اسلام است. کتاب را به دقت نگاه کردم و دیدم که تماماً انگلیسی است!

از ایشان پرسیدم که این کتاب که تماماً انگلیسی است؟ گفت: مگر نمی‌دانی که خاورشناسان درباره اسلام مقالات مهمی نوشتند که این مقالات به صورت الفبایی مرتب شده و دایره‌المعارف اسلام نامیده شده است. جالب است که بدانید بنده تا آن زمان اصلاً از وجود چنین کتابی خبر نداشتم، اما آقای بهشتی هم مطلع بود و هم آن را در آن سن کم خود مطالعه می‌کرد.

بنده و مرحوم بهشتی لیسانس خود را با هم گرفتیم. در آن موقع، بعد از گرفتن مدرک لیسانس اگر در تهران می‌ماندیم رتبه اداری به ما می‌دادند. اما اگر به شهرستان می‌رفتیم رتبه دبیری به ما می‌دادند و حقوق دبیری در آن زمان 5 برابر حقوق اداری بود.

بنده در آن زمان سریعاً پیش مسئول امور شهرستان‌ها رفتم و درخواست کردم که مرا به قم اعزام کنند اما گفتند نمی‌شود! چون پیش از تو قم را به سید بهشتی دادیم. دیدم چاره‌ای ندارم پس در همین تهران ماندم و به رتبه اداری بسنده کردم.

باید تاکید کنم که آقای بهشتی از همان دوران جوانی کنجکاو به دانستن بود. ببینید ما یکسری روحانی داریم که هیچ کنجکاوی برای اینکه زیادتر یاد بگیرند ندارند اما مرحوم شهید بهشتی اینطور نبود.

در سال 1347 بنده در کنگره‌ای در فرانسه شرکت کردم. یکی از اساتید آلمانی به من گفت ملا بهشتی را می‌شناسی؟ گفتم بله، چطور؟ گفت این ملا وقتیکه آمد آلمان یک کلمه آلمانی هم نمی‌توانست صحبت کند؛ اما الان به زبان آلمانی درباره اسلام و فلسفه برای ما صحبت می‌کند.

مرحوم بهشتی ذهن بسیار کنجکاوی داشت و جالب این بود که آقای کمال موسوی هم دوره شهید بهشتی بود که از نظر شخصیتی با ایشان کاملاً تفاوت داشت. آقای بهشتی بسیار با وقار و سنگین اما این سید موسوی همیشه اهل شوخی و مزاح بود.

خوب است بدانید که ما برای اینکه از حوزه به دانشگاه نقل مکان بکنیم دارای انگیزه قوی بودیم. به اعتقاد ما حوزه در آن زمان یک محیط محدود بود.

حتی یک وقتی مرحوم شهید مطهری گفتند که اگر حوزه‌های علمیه می‌خواهند از این انزوای خفت بار بیرون بیایند باید در برنامه خود تجدیدنظر بکنند.

ببینید در اروپا کشیش‌ها توانستندبه سمت دانشگاه‌ها بروند و استاد دانشگاه بشوند. اما ببینیم از حوزه علمیه کسی توانست! شاید بنده اولین نفری بودم که استاد شده و در دانشگاه لندن مشغول به تدریس شدم. ما در آن دوران محیط حوزه را محیط بسته‌ای می‌دانستیم. در آن دوران که در حوزه درس می‌خواندیم فوقش یک روضه‌خوان می‌شدیم و شاید پیش نماز یک محله. ما نمی‌خواستیم به این اکتفا کنیم. این برای کسانی مثل مرحوم بهشتی و بنده کافی نبود.

انصافاً شهید بهشتی محیط حوزه برایش کافی نبود آن هم با آن اهدافی که در حوزه آن موقع موجود بود لذا بعداً هم این فرصت را پیدا کرد که به آلمان برود و به تبلیغ اسلام بپردازد.

شما الآن ببینید هستند اساتیدی که بورس‌های مطالعاتی می‌گیرند و به خارج از کشور می‌روند. بعضاً چندین سال هم در آنجا می‌مانند اما نمی‌توانند زبان یاد بگیرند. درحالی که بنده و مرحوم شهید بهشتی اینطور نبودیم. بنده وقتی به انگلیس رفتم که به زبان فارسی تدریس کنم در آنجا از فرصت استفاده کرده و زبان انگلیسی را یاد گرفتم.
انگیزه اینکه ما از محیط حوزه به سمت دانشگاه رفتیم این بود که معتقد بودیم محیط حوزه، محیط تنگی است.
مرحوم بهشتی بسیار زیاد مورد حسادت واقع می‌شدند. زیرا باید تاکید کنم در آن دوران، آقای بهشتی یک روحانی بود اما با دیگر روحانیون تفاوت داشت وی مسلط به زبان آلمانی و انگلیسی بود، احترام بین‌المللی و… داشت و خوب این برای افراد تن پرور و تنبل قابل هضم و درک نبود.

بنده «حاج ملاعلی سبزواری» را به انگلیسی ترجمه کردم و در نیویورک چاپ شد. این را در پرونده من آوردند که دکتر محقق به ترویج فرهنگ شاهنشاهی و اسلام آریامهری پرداخته است!

بنده نیز یک مطلبی نوشتم با عنوان «حجله و سفله دانشگاه تهران» و در روزنامه چاپ کردم. ببینید در آن دوران آقایان کتاب‌های بنده را نه خوانده بودند و نه می‌توانستند بخوانند.

آدم‌های جاهل آدم‌های عالم را همیشه مورد حسادت قرار می‌داده و می‌دهند. متوجه باشید کسی که هنوز وارد دانشگاه نشده در دستانش دایره‌المعارف اسلام دیده می‌شود، انگیزه‌اش اینست که اعلام کند من به عنوان یک روحانی نباید بنشینم که اسلام من را شخص دیگر تبیین بکند.

در حال حاضر ما داریم پول به یونسکو می‌دهیم که مجموعه‌ای با عنوان «علم و تمدن در اسلام» را چاپ کند.
آقای احسان اغلو یک روز خصوصی به من گفت که حق شما ایرانی‌ها دارد تضییع می‌شود. پرسیدم چطور؟
گفت: شما پول می‌دهید به یونسکو اما در این مجموعه 5 جلدی برای عربی بیش از یکصد صفحه گذاشتند اما برای فارسی 8 صفحه بیش‌تر نگذاشتند.

مرحوم بهشتی یک روز به من گفت: درباره 2 چیز در حسینیه ارشاد صحبت کردم که آخوندهای تهران من را تکفیر کردند. یکی اینکه گفتم اگر قرار ما اینست که با برادران سنی خود دست برادری بدهیم (که این اقدام از اهداف آیت‌الله بروجردی و حضرت امام بود) ما باید ناسزا گفتن به خلفای سنی را رها بکنیم و دیگر اینکه گفتم زن مسلمان واجب نیست خودش را در خانه محصور کند. زن مسلمان باید بیاید بیرون از منزل کار و تلاش بکند. حتی می‌گفت من خودم وقتی برای خرید از منزل بیرون می‌روم حتماً همسرم را نیز همراه خودم می‌برم.
براین 2 چیز بود که آخوندهای تهران مرحوم بهشتی را تکفیر کردند. ببینید در آن زمان نگاه به زنان خیلی متفاوت‌تر از حالا یا بعد از انقلاب بود.

یادم هست که نقل می‌کردند مرحوم راشد در زمان شاه به همراه خانم خود به مشهد آمده بودند. با اینکه همسر ایشان حجاب کامل داشتند اما در راه رفتن به حرم در بازار که با مرحوم راشد دیده شده بودند کلی حرف و حدیث برایشان درآمده بود.

کسبه گفته بودند که چرا یک روحانی همسر خود را به حرم می‌برد؟ البته مرحوم راشد در آن زمان پاسخ جالبی دادند. ایشان گفتند: «اگر خانم من، با من نیایدبه حرم با کدام مرد برود به حرم!»

ببینید تنگ نظری‌ها وقتی آغاز می‌شود، با حسادت‌ها آمیخته می‌شود. شما دیدید، مرحوم بهشتی با اینکه هیچ نقطه ضعفی نداشت او را آخوندهای تهران تکفیر کردند.

درحال حاضر بنده توصیه می‌کنم به طلاب و دانشجویان که فضای علم را در کشور بوجود بیاورند. شهید بهشتی اول خود را به عنوان یک عالم معرفی کرد.

ما درحال حاضر نه در دانشگاهمان و نه در حوزه مان این فضا وجود ندارد. بنده در همایش «ترویج زبان و ادبیات فارسی» که سال گذشته در بجنورد برگزار شد شرکت کردم جالب است که بدانید در آن همایش که با حضور گسترده دانشجویان و طلاب برگزار شد یک نفر مرحوم آیت‌الله بجنوردی را نمی‌شناخت.

در آنجا طلبه‌ها حضور داشتند، اما یک نفر از آنها مرحوم آیت‌الله بجنوردی را نمی‌شناخت. آیت‌الله بجنوردی که شیخ الازهر گفت من باید شاگردی ایشان را بکنم. پس معلوم می‌شود که آنجا نه حوزه‌اش حوزه درستی و نه دانشگاهش، دانشگاه درستی است.

درحال حاضر در دانشگاه‌ها به تقلید از غرب یک کلاس تشکیل می‌دهیم و استاد می‌آید و در سر کلاس و جمعی از دانشجویان هم حضور دارند. فقط و فقط همین!

روزی در یک روزنامه خواندم که یکی از آقایان در روی منبر گفته بوده که خدا از راه لطف این کافرهای نجس را وادار کرده که بروند اختراع بکنند و استفاده‌اش را ما ببریم.

ببینید وقتی کافران علم خودشان را به ما تحمیل بکنند؛ بعد می‌آیند فرهنگ خودشان را نیز به ما تحمیل می‌کنند.
ما بایستی کوشش بکنیم علم غرب را از آن بگیریم. پیغمبر اکرم به «زیدبن ثاقب» امر فرمودند که برود زبان یهودیان و مسیحیان را یاد بگیرد تا بتواند با آنان ارتباط برقرار کند. حالا می‌آیند به شهید بهشتی خرده می‌گیرند که چرا زبان آلمانی یاد گرفته است و توانسته اسلام را در آلمان معرفی بکند.

رسالت مرحوم شهید بهشتی این بود که بتواند در دنیای خارج و در دانشگاه‌های غربی اسلام را به عنوان یک دین مترقی معرفی بکند و به هدف خودش رسید.


دیدگاه‌ها