1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است
گفت‌وگو با دکتر علیرضا بهشتی به مناسبت سالروز شهادت مرد مظلوم انقلاب

میراث بهشتی

در نگاه شهید آیت‌الله بهشتی، کرامت انسان در سایه «آزادی» و «آگاهی» محقق می‌شود

مهسا رمضانی: 7 تیر ماه در تقویم ما، با شهادت روحانی‌ای گره خورده‌است که تاریخ انقلاب ایران از حضور و تلاش‌های سترگش به خود می‌بالد. حضور پر اثر آیت‌الله شهید دکتر سید محمد حسینی بهشتی، تنها محدود به قبل از پیروزی انقلاب نیست، ایشان با تصدی نهادهای کلیدی و تلاش برای تدوین قانون اساسی خدمات ارزشمندی را به جامعه ما در بعد از انقلاب نیز داشته‌است. به زعم بسیاری، شهید آیت‌الله بهشتی «فقیهی سیاستمدار» شناخته می‌شود اما باید گفت که وجوه فلسفی اندیشه‌های او، کم از وجهه سیاسی او ندارد و به این اعتبار، می‌توان او را «فیلسوفی برجسته و متفکری عمیق» خواند که همواره کوشید تا با افکار و آثار خود در رابطه با مسائل بنیادین انسان امروز روشنگری کند. شهید بهشتی پیرامون «انسان، آزادی و جایگاه آن در جامعه» بسیار دغدغه‌مند بود. از نظر او، «انسان» یکی شدن مستمر، خودآگاه و خودساز با محیط طبیعی و اجتماعی است. او بهره‌مندی از «آگاهی» و «آزادی» را  وجه ممیز انسان با سایر موجودات برمی‌شمرد. در سالگرد شهادت ایشان، با دکتر علیرضا بهشتی،‌ استاد فلسفه سیاسی همصحبت شدیم تا از او درباره «جایگاه انسان در اندیشه‌های فلسفی و الهیاتی شهید بهشتی » بشنویم. علیرضا بهشتی، پدر را متعلق به جریان «نواندیشی دینی» می‌داند و قرائت شهید بهشتی از جایگاه انسان را از کامل‌ترین دیدگاه‌ها تلقی می‌کند و معتقد است که در اندیشه شهید بهشتی وظیفه حکومت در برابر انسان‌ها فراهم‌کردن فضایی است که بدون اجبار و اکراه زمینه لازم برای «انتخاب آزادانه و آگاهانه» افراد فراهم باشد، به‌گونه‌ای که افراد خود پیامدهای انتخابگری‌شان را برعهده گیرند که در نتیجه چنین برخوردی، «شهروندانی مسئول» در جامعه‌ای مدنی خواهیم داشت. لازم به ذکر است امروز (پس از یک وقفه چند ساله) بزرگداشتی برای این عالمِ ربانی در محل «کانون توحید» با حضور چهره‌های شاخص فکری و سیاسی برگزار می‌شود.

******

 به گواهی آثار و کتاب‌های شهید بهشتی  «جایگاه و کرامت انسان» همواره از دغدغه‌های ایشان  بوده‌است و در نوشته‌ها و سخنرانی‌های بسیاری، این مسأله را مورد تأکید قرار داده‌اند؛ تا آنجا که اختصاص یافتن بند ششم قانون اساسی به مبحث «کرامت انسانی» نیز مرهون تلاش‌های پیوسته ایشان است. ضرورت پرداختن به مفهوم «کرامت انسانی» از سوی شهید بهشتی از چه رو بود؟ و از چه زمانی به شکل اجرایی کلید خورد؟

جلسات اولیه مجلس خبرگان قانون اساسی از اولین پایگاه‌های طرح موضوع «کرامت انسانی» بود و همان زمان هم گروهی برای تدوین و تشریح این بحث از قانون اساسی  شکل گرفته بود که شهیدبهشتی نیز در آن حضور داشت. همواره اختلاف‌نظرهایی در رابطه با ضرورت آوردن اصول دین‌ در قانون اساسی وجود داشت، با این حال، برخی بر این باور بودند که چون با تعریف نظام سیاسی جدیدی به نام «جمهوری اسلامی» روبه‌رو هستیم، باید هم «جمهوری» و هم «اسلامی» بودن آن تبیین شود.

«جمهوریت» در تاریخ ایران تنها یکبار در انتقال قدرت از قاجاریه به پهلوی مطرح و سپس منتفی‌شد. بنابراین جمهوریت، خود مسأله‌ای جدید بود. این در حالی است که این جمهوریت توأمان با عنصر اسلامی بودن قرائتی جدید را نیز ایجاب می‌کرد که بیش از پیش بر ضرورت تبیین مبانی آن می‌افزود. از این رو،  باید ایدئولوژی نظام روشن می‌شد.

انقلاب اسلامی بیش از هر چیز بر اندیشه «گفتمان نواندیشی دینی» استوار بود. این را مستندات تاریخی به خوبی نشان می‌دهد. اما آن روزها تعداد افرادی که پیرو نواندیشی دینی محسوب می‌شدند در مجلس خبرگان و در جاهای دیگر به نسبت افرادی که از بستر تفکر سنتی برخاسته ‌بودند، بسیار کمتر بود به طوری‌که از مباحثه‌ها و مناظره‌های مجلس خبرگان به راحتی این امر قابل درک است.

طبیعی است وقتی در قرائت نواندیشانه از دین، بر اسلام به عنوان «آیین زیستن» تأکید می‌شود، باید تبیین کرد که به لحاظ اقتصادی و اجتماعی چه اندیشه‌ای در سر می‌پروراند؟ در سیاست خارجی چه حرفی برای گفتن دارد؟ و در حوزه اجتماع به چگونه‌ گرایشی تعلق دارد؟ بنابراین اینجا بود که اصول، تک به تک مطرح شد. از جمله توجه آیین اسلام به «کرامت انسانی». شاید یکی از بهترین قرائت‌ها از مفهوم کرامت انسانی را بتوان به شهید بهشتی نسبت داد که از سال‌‌ها پیش در این راستا قلم ‌زده‌بود.

Untitled

در مبانی فکری و آثار شهید بهشتی «انسان و جایگاه او» چگونه تعریف می‌شود؟

به اعتقاد شهید بهشتی مهمترین ویژگی‌ انسان و وجه ممیزه او نسبت به سایر موجودات، «انتخابگری» است و در این زمینه دو پیش‌شرط «آزادی» و «آگاهی» را قائل است. از دیدگاه آیت‌الله بهشتی غیبت هر یک از این دو مؤلفه(آزادی و آگاهی)، ویژگی «انتخابگری» در انسان را بی‌معنا و بی‌اثر می‌کند. وی همچنین براین باور است که انسان انتخابگری که شیوه‌ زندگی‌اش را «آگاهانه» و «آزادانه» انتخاب کرده‌است، «مسئول» نیز هست و اینجا است که می‌توان به دیدگاه‌های فلسفی و الهیاتی شهید بهشتی در رابطه با انسان اشاره کرد.

شهید بهشتی در رابطه با انسان چنین تقسیم‌بندی‌هایی دارد؛ رابطه انسان با خالق هستی، رابطه انسان با خود، رابطه انسان با انسان‌های دیگر (جامعه)، رابطه انسان با طبیعت و در نهایت رابطه انسان با تاریخ  که مبنای آن اعتقاد به منازعه مستمر بین حق و باطل است؛ اینکه عالم بر اساس حق آفریده شده و این حق الزاماتی را در حوزه «باید و نباید»ها مطرح می‌کند. بنابراین عدل و عدالت هم در اینجا معنا می‌شود و امامت، پیشوایی و رهبری جامعه در خدمت شکل‌گیری نظام عادلانه قرار می‌گیرد.

از نظر شهید بهشتی، وظیفه حکومت در برابر انسان‌ها فراهم‌کردن فضایی است که بدون  اجبار و اکراه زمینه لازم را برای «انتخاب آزادانه و آگاهانه» افراد فراهم کند به گونه‌ای که  پیامدهای این انتخاب را در قالب مسئولیت‌های مختلف بر عهده بگیرند. کرامت انسانی در ادبیاتی که دکتر بهشتی در مجلس خبرگان دنبال می‌کرد، در واقع چنین بود.

 

 بر «آزادی» و «آگاهی» به عنوان دو پیش‌شرط در انتخابگری انسان اشاره کردید، چگونه می‌توان میان این دو پیش‌شرط به توازن رسید. گاه روشنفکران، نخبگان و حتی رهبران فکری برای تحقق اهداف روشنگرانه خود تا مرز محدود کردن آزادی افراد نیز پیش می‌روند، نگاه شهید بهشتی به این  مقوله چیست؟ به عبارتی، ما در آگاهی‌بخشی تا کجا می‌توانیم پیش برویم که آزادی افراد را خدشه‌دار نکنیم؟

با توجه به تحولات انقلاب ارتباطاتی، دیگر نمی‌توان هیچ حد و مرزی  برای آگاهی قائل‌شد. آیت‌الله بهشتی نیز آگاهی را از هر گونه حد و مرزی مبرا می‌دانست و معتقد بود حتی اگر بخواهیم نمی‌توانیم چنین کاری انجام دهیم. ایشان در این راستا به آیاتی (آیات اول سوره دهر یا انسان) از قرآن کریم اشاره می‌کند؛ آنجا که پیامبر اکرم(ص) برای هدایت انسان، خود را به مشقت می‌اندازد، خداوند به پیامبر(ص) می‌گوید نه می‌توانی این کار را بکنی نه مأموری که این کار را بکنی و نه ما می‌خواهیم این کار را بکنی. باید انسان‌ها خود به این انتخاب برسند و این دنیا محل آزمایش است. اگر قرار باشد که من نتوانم خطا بکنم، آزمایش چه معنایی می‌دهد؟ بنابراین در اندیشه‌های شهید بهشتی برای «آگاهی» حصری وجود ندارد و اولویت در آگاهی با آزادی است.

شهید بهشتی در این راستا در مباحث مربوط به تدوین قانون‌اساسی در مورد سانسور کتاب‌ها و کتاب‌های ضاله هم به اظهار نظر می‌پردازد و معتقد است مرزبندی میان کتاب‌های ضاله و غیرضاله آنچنان که بر آنها تأکید می‌شود، مشخص نیست بنابراین ما باید اجازه دهیم که مردم مباحث خود را مطرح کنند، بخوانند، منتشرکنند و بدانند، مگر آنجا که خلاف اخلاق باشد. همچنین دکتر بهشتی نسبت به ممیزی قبل از چاپ نیز رویکردی انتقادی داشت و آن را هم‌ردیف سانسور تلقی می‌کرد و بر این باور بود که «انقلاب نکرده‌ایم که دوباره سانسور کنیم.»

 

اشاره کردید که از نظر شهید بهشتی «آزادی» از وجوه ممیزه انسان‌ با سایر موجودات است. همان‌طور که می‌دانیم آزادی از مفاهیم پایه‌ای در مکتب لیبرالیسم نیز هست، اما متفکران مسلمان که قائل به مفاهیم اومانیستی نیستند اغلب به بازتعریف و بازخوانی این مفاهیم بر اساس حقایق اسلام می‌پردازند و شهید بهشتی از جمله افرادی است که در این راستا تلاش‌های بسیار داشته‌است. سؤال من از شما این است که «آزادی» در اندیشه آیت‌الله بهشتی چه تفاوتی با «آزادی» مورد تأکید مکتب لیبرالیسم دارد؟ به عبارت دیگر، «آزادی» در اندیشه شهید بهشتی چگونه تعریف می‌شود؟ و شاخصه‌های بنیادین آن کدامند؟

اتفاقاً شهید بهشتی بحثی راجع به لیبرالیسم دارند که متأسفانه آنچه به طور رسمی منتشر می‌شود، نیمی از آن است.  در نیمه اول، بهشتی می‌کوشد در یک بیان همه‌کس فهم بر نقاط مثبت لیبرالیسم تأکید کند، بویژه آنجا که «خودشکوفایی انسان‌ها» را مدنظر قرار می‌دهند؛ به تعبیری آنجا که آزادی تنها هدف نیست بلکه وسیله‌ای برای رشد انسان است.  بخش دوم بحث ایشان، به عیوب لیبرالیسم می‌پردازد که تنها همین بخش هم در جامعه منتشر شده‌است و به حد و مرز آزادی‌ها توجه دارد و در واقع همین‌جاست که اختلاف‌نظرها آشکار می‌شود وگرنه حتی دیکتاتورترین افراد نیز به آزادی معتقدند، اما آن را تنها برای خود و همفکرانشان مجاز می‌شمرند. بنابراین جای بحث و مناقشه اصلی با لیبرال‌ها بر سر «حد و مرز آزادی» است.  در اندیشه لیبرالی به طور کلی و در همه مکاتب (به جز آنارشیسم) حد و مرزی برای آزادی  وجود دارد. اما سؤال اینجا است که این حد و مرز بر اساس چه معیاری تعیین می‌شود؟ بخشی از آن بر اساس «مفهوم انسان» است و بخشی دیگر نیز بر اساس «اصول عقلی» است که می‌تواند آزادی را محدود کند. این اصول عقلی در لیبرالیسم که مبنای دینی ندارد، صرفاً بر اساس مبانی «عقل خودبنیاد بشری» تعیین می‌‌شود، اینجا وجه تمایز لیبرالیسم با مبانی آزادی از نگاه شهید بهشتی آشکار می‌شود. به باور شهید بهشتی، «عقل خودبنیاد بشری» نیز ارزشمند و قابل ارجاع است؛ همان طور که اسلام برای عقل مستقل از وحی هم ارزش قائل است. اما عقل بشری را همچون چراغ قوه‌ای می‌داند که در تاریکی‌ها راهگشا است. حال فرض کنید به جای چراغ‌قوه، نورافکنی قوی نیز در اختیار داشته‌باشید، عقلاً از آن بهره می‌گیرید. این نورافکن همان «وحی» است.

شهید بهشتی در کتاب «پیامبری از نگاهی دیگر» برای «عقل» و «وحی» حوزه‌‌هایی مستقل تعریف می‌کند که تنها در برخی نقاط به اشتراک می‌رسند. طبیعی است که وقتی که می‌خواهیم برای آزادی حد و مرز تعیین کنیم بر عقلانیت برآمده از وحی تکیه می‌کنیم، این در حالی است که عقلانیت برآمده از وحی در لیبرالیسم منتفی است و آنچه تحت عنوان مبانی عقلی مورد تأکید قرار می‌گیرد، «عقل خودبنیاد» بشری است. اینجا نخستین نقطه اختلاف اندیشه‌های آیت‌الله بهشتی با مبانی لیبرالیسم کلید می‌خورد.  ایراد دیگری که ایشان به لیبرال‌ها وارد می‌داند، «فردگرایی افراطی» آن است. به زعم ایشان، ما در مسأله اصالت جمع و اصالت فرد به یک اصالت آمیخته میان جمع و فرد قائل هستیم. یعنی عوامل اجتماعی را در تعیین رفتارهای شخص و در شکل‌گیری نهادهای اجتماعی نادیده نمی‌گیریم. در حالی که لیبرال‌ها بیش از حد فردگرایانه عمل می‌کنند.

 

تأکید ایشان بر چه نوعی از لیبرالیسم است؛ چراکه اخیراً متفکران لیبرالی همچون جان رالز قرائت‌های نهادگرایانه‌تری از لیبرالیسم ارائه می‌کنند که چندان هم فردگرا نیست؟

بله، اتفاقاً نسخه انگلیسی کتاب رالز در کتابخانه ایشان موجود است ولی آن زمان تازه آغاز طرح نظریات افرادی همچون رالز بود که نهادگرایانه‌تر به آزادی می‌نگریستند. تأکید ایشان بیشتر لیبرالیسم از نوع کلاسیک بود که بسیار نیز فردگرایانه است. این دو ایراد مهم را شهید بهشتی به لیبرالیسم وارد می‌دانست.

 

 اشاره کردید که ایشان عوامل اجتماعی را در تعیین رفتارهای شخص نادیده نمی‌گرفتند. با این حال در آثار خود تنها محدودیت وارده بر آزادی انسانی را از ناحیه «قوانین الهی» معرفی می‌کنند و نه «جبر اجتماعی». و اتفاقاً همینجا است که با مارکسیست‌ها که معتقدند که انسان از جبر طبیعت و جبر قوانین اجتماعی مورد محدودیت قرار می‌گیرد، وارد بحث می‌شوند. پاسخ ایشان به این دیدگاه چیست؟

آیت‌‌الله بهشتی با مارکسیست‌ها در دو زمینه به‌طور مشخص اختلاف‌نظر دارند؛ نخست در همین زمینه‌ای که شما به آن اشاره‌کردید؛ بله، ایشان تأثیر اجتماع را می‌پذیرند اما نه تا آنجا که فاعلیت افراد را زیر سؤال ببرد و در این راستا به واقعیت‌های تاریخی آنجا که چهره‌ها و افراد بسیاری مسیر تاریخ را تغییر داده‌اند، ارجاع می‌دهد. از طرفی، مبانی مارکسیستی با توجه به برداشت‌هایی که ما از مفهوم انسان از دیدگاه اسلام داریم، نمی‌تواند تطابق درستی داشته‌باشد.

اختلاف دیگر شهید بهشتی با مبانی مارکسیستی آنجایی است که دولت به عنوان کارگزار انحصاری در امور اقتصادی بدل می‌شود. به زعم آیت‌الله بهشتی، تجربه تاریخی گواه مناسبی در رد این مدعا است. از طرفی، این رویکرد با مبانی دینی ما نیز سازگار نیست.

این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که اختلاف نظر آیت‌الله بهشتی با مبانی مارکسیستی به معنای موافقت با سرمایه‌داری لجام گسیخته و بی‌قاعده‌ نیست. شهید بهشتی در دو جا؛  یکی  در گفت‌وگویی که با  چریک‌های فدایی خلق (اکثریت) داشتند و دیگر در مناظره‌های تلویزیونی با چریک‌های فدایی خلق (اکثریت)، حزب توده و جنبش مسلمانان مبارز، از دولتی شدن کامل اقتصاد انتقاد کردند. از این رو وقتی اصول قانون اساسی وضع ‌شد، بر سه حوزه «دولتی»، «تعاونی» و «خصوصی» در امور اقتصادی تأکید داشتند.

 

 موانع تحقق آزادی از دیدگاه شهید بهشتی چیست؟

موانع تحقق آزادی از نگاه ایشان را می‌توان به دو دسته «درونی» و «بیرونی» تقسیم کرد. نوع حکومت در جوامعی که چندان جامعه مدنی قوی ندارند، می‌تواند به عنوان یکی از موانع بیرونی آزادی ظاهر شود اما در تحقق آزادی، موانع داخلی بسیاری نیز اثرگذار ‌هستند از آن جمله نبودن فرهنگ نقد و پذیرش دیدگاه‌های مخالف است. شهید بهشتی در جایی می‌گویند لازم است رابطه مردم با عالم دینی از رابطه مرید و مرادی خارج شود و به رابطه عالم و متعلم تبدیل شود. فرقی نمی‌کند چه عالم دینی، چه استاد دانشگاه، چه روشنفکر؛ چندان با اختلاف‌نظر سازگار نیستیم. بیشتر مایلیم حرف بزنیم و بقیه گوش دهند و نباید کلامی از کلام ما بالاتر باشد. از این رو به زعم ایشان، چندان در پذیرش انتقاد و کار جمعی موفق عمل نکرده‌ایم. اینها عوامل بازدارنده‌ای است که اجازه نمی‌دهد حوزه «آزادی» و «آگاهی»‌ ما از فراخی لازم برخوردار باشد.

 

 به عنوان سؤال آخر می‌خواهم بپرسم با معیارهای شهید بهشتی، حال و هوای این روزهای ما را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ در واقع می‌خواهیم بدانیم با توجه به مبانی فکری شهید بهشتی، فکر می‌کنید طی این سال‌ها چقدر به مفهوم «آزادی» از نظر شهید بهشتی و حفظ «کرامت انسانی» در نگاه ایشان نزدیک شده‌ایم؟

نمی‌توان منکر شد که پس از انتخابات 92 فضا بازتر شده‌است، هر چند نسبت به اوایل انقلاب و آنچه در قانون اساسی ترسیم‌شده فاصله‌داریم و هنوز افراد مجبورند به نوعی خودسانسوری کنند و حتی گاهی دیدگاه‌هایشان را طرح نکنند. مهمتر اینکه ابزارهای رسانه‌ها و تبلیغات جمعی به طور منصفانه در اختیار دیدگاه‌های مختلف  قرار نمی‌گیرد. نمونه بارز آن فیلتر بودن سایت «بنیاد نشر آثار و اندیشه‌های شهید آیت‌الله دکتر بهشتی» از سال 90 است اما با این همه، گشایش‌های نسبی ایجاد شده‌است. دو سال اخیر را نمی‌توان نادیده‌گرفت؛ شاهد زنده‌اش همین است که شما از چنین روزنامه‌ای می‌توانید  با من مصاحبه کنید!

روزنامه ایران


نسخه چاپی
دیدگاه‌ها