یقینا روزنامه جمهوری اسلامی موثر و مثبت عمل کرد. ضعفهایی وجود داشت که طبیعی هم بود چون ما در اوایل نه امکانات خاصی داشتیم و نه خیلی حرفهای بودیم و اصطلاحا بعدها آببندی شدیم اما با این شرایط عملکرد مثبت روزنامه جمهوری اسلامی در آن سالها مشخص بود
سید مهدی دزفولی
تاریخ ایرانی/سعید علامیان از اعضای قدیمی و باسابقه روزنامه جمهوری اسلامی است که از سال ۱۳۶۰ به این روزنامه پیوست و تا اواخر دهه ۶۰ در آنجا مشغول فعالیت بود. علامیان که بیشتر به عنوان یک محقق و روزنامهنگار و نویسنده در جامعه ادبی شناخته میشود از آن سالهای روزنامه و حزب جمهوری اسلامی حرفهای ناگفته فراوانی دارد که بخش کوتاهی از آن از نظر شما میگذرد. این گفتوگو در بهار سال ۱۳۹۳ انجام شده و متن کامل آن در کتاب حزب جمهوری اسلامی که سال آینده به زیور طبع آراسته خواهد شد به چاپ خواهد رسید.
***
اگر اجازه بفرمائید از پیوستن شما به روزنامه جمهوری اسلامی شروع کنیم. چطور شد که وارد این روزنامه شدید؟
اوایل سال ۶۰ بود که من با معرفی برخی از دوستان به دفتر نخستوزیری رفتم و با محسن سازگارا آشنا شدم. آن زمان سازگارا در دفتر نخستوزیری سمت داشت و به ما وظیفه دادند که یک نظرسنجی علمی را در جامعه انجام دهیم. برای اینکه مردم حساس نشوند برای ما کارت صادر کردند که اگر از ما سؤال کردند که این نظرسنجی برای چه نهادی است بتوانیم این کارت را نشان دهیم و خود را معرفی کنیم. البته کارت به اسم و رسم دانشجویی بود. قبل از آن قرار بود من به جبهه بروم اما سر از دفتر نخستوزیری در آورده بودم! ما بهار سال ۶۰ مشغول به کار شدیم و نظرسنجی را انجام دادیم. بحث بر سر این بود که نظر جامعه درباره اختلافات سیاسیون کشور چیست و چرا این اختلافات وجود دارد؟ در حدود ۶۰ درصد حزب جمهوری اسلامی را مقصر میدانستند و بقیه هم بنیصدر و گروههای دیگر را.
این نظرسنجی هم دقیق و علمی بود، یعنی ما از افراد مختلف و با تعداد بالا نظرسنجی میکردیم و محدود و غیرواقعی هم نبود. نتایج را جمعبندی کردیم و تحویل دفتر نخستوزیری دادیم. بعدها که اوضاع سیاسی تغییر کرد و بنیصدر عزل و ترورها شروع شد، من آرام آرام با روزنامه جمهوری اسلامی آشنا شدم و به آنجا رفتم. آقای میرحسین موسوی سردبیر روزنامه و جانشین ایشان هم آقای سید علیرضا بهشتی شیرازی بود که بعدها در دوره نخستوزیری موسوی دبیر هیات دولت شد. مدیرمسئول روزنامه هم آیتالله خامنهای بودند و در اصل صاحب امتیاز حزب جمهوری اسلامی محسوب میشد، چون روزنامه ارگان رسمی حزب بود.
فضای روزنامه جمهوری اسلامی فضای بچههای حزباللهی بود و بیشتر هم علاقهمندان به انقلاب و امام به روزنامه رفتوآمد داشتند. از حسن باقری در روزنامه بود که بعدها از فرماندهان سپاه شد تا افرادی همانند مرتضی سرهنگی و هدایتالله بهبودی و … همه و همه در روزنامه جمهوری اسلامی بودند و یا لااقل مدتی را در آنجا گذراندند.
چطور شد که بعد از مدتی حجتالاسلام مسیح مهاجری به روزنامه جمهوری اسلامی آمد؟
آقای مهاجری ابتدا در دفتر روزنامه نبود. قبل از اینکه سردبیر روزنامه شود مسئول دفاتر استانهای حزب بود و بعد از اینکه آقای موسوی در دولت شهید باهنر وزیر امور خارجه و بعد که نخستوزیر شد، از روزنامه رفت و آقای مهاجری جای ایشان به روزنامه جمهوری اسلامی آمد. همان ایامی هم بود که ایشان مجروح و جانباز شده بود. روزهایی که آقای مهاجری در روزنامه مقالهای مینوشتند در فروش روزنامه موثر بود چون جز افراد شناخته شده سیاسی بودند و مقالاتشان خواننده خاص خود را داشت.
تیراژ روزنامه در آن ایام چقدر بود؟
روزنامه جمهوری اسلامی در آن سالها جز روزنامههای پر تیراژ و پرفروش کشور بود. خاطرم نیست دقیقا تیراژ روزنامه چقدر بود اما به گمانم حدود ۴۰۰ هزار نسخه بود که در آن سالها عجیب نبود. چون هم تعداد روزنامهها کم بود، کیهان و اطلاعات بود و بعدها هم رسالت آمد و مثل امروز سایت و ماهواره نبود. منبع اخبار مردم تلویزیون و رادیو و همین چندتا روزنامه بود. اول روزنامه کیهان بود و بعد جمهوری اسلامی و بعد هم اطلاعات. روزنامه جمهوری اسلامی هم آنقدر پر و پیمان بود که گاهی روزها ۴ مقاله در روزنامه منتشر میشد، یعنی حجم تولید مطالب خیلی بالا بود و کیفیت خوبی هم داشت. البته هرچه جلوتر آمدیم متاسفانه این کیفیت و حجم افول کرد که به دلیل کم شدن نیروهای دفتر روزنامه بود.
دفتر روزنامه اول در سعدی جنوبی بود و بعد به بهارستان رفت؟
بله اول در سعدی جنوبی بود و بعد به خیابان ویلا منتقل شد و سالهای بعد به بهارستان رفت. آن اوایل که من به دفتر روزنامه رفته بودم یک کریدور بزرگ بود که همه هیات تحریریه در آنجا مشغول بودند و کنار همدیگر کار میکردند. راس سالن هم میز و وسایل سردبیر و جانشین سردبیر بود که آقای موسوی و بهشتی شیرازی بودند. فضای روزنامه، صمیمی و خیلی خوب بود.
پس چرا روزنامه آرام آرام افول کرد و از یک روزنامه درجه یک تبدیل به روزنامهای در حاشیه شد؟
این موضوع دلایل مختلفی داشت. دلیل اصلی آن بود که خیلیها وقتی از روزنامه و یا حزب به سازمانی میرفتند با خودشان چندین نفر را میبردند، مثلا وقتی از افراد حزب، وزیر و یا استاندار و فرماندار میشدند دوستان و یا همحزبیهای خود را هم میبردند و به آنها سمت میدادند و همین باعث ریزش نیرو میشد. آقای موسوی اوضاع بهتری داشت، زمانی که به نخستوزیری رفت فقط ۴-۳ نفر را از دفتر روزنامه با خود برد، ولی افراد دیگری بودند که عده بیشتری را با خود میبردند و این در کیفیت کار نیروها تاثیر داشت. خود من هم پیشنهاد کار در جاهای دیگر را داشتم اما به دلیل علاقه به کار روزنامه نرفتم و در روزنامه ماندم.
خاطرهای نقل کنم شاید جالب توجه باشد. ما سال ۶۸ چند هفته قبل از درگذشت امام، خدمت آیتالله خامنهای که آن زمان رئیسجمهور بودند رسیدیم. به مناسبت دهمین سالگرد تاسیس روزنامه جمهوری اسلامی بود (اردیبهشت ماه). با آنکه حزب تعطیل شده بود اما روزنامه همچنان منتشر میشد. من بودم و آقای مهاجری و بچههای روزنامه. آیتالله خامنهای در ابتدا از روزنامه جمهوری اسلامی به خاطر مطالبی که منتشر میکند تجلیل کردند. اما بلافاصله شروع کردند به انتقاد کردن که کجاست آن مقالههای آتشین روزنامه جمهوری اسلامی؟ آن کاریکاتورهای خوب چرا دیگر در روزنامه نیست؟ چرا مطالب روزنامه جمهوری انقدر افت کرده است؟ آقای مهاجری هم سرخ شده بود و من به شوخی به ایشان گفتم بفرمائید تحویل بگیرید. البته ایشان مقصر نبود. روزنامه جمهوری بعد از تعطیلی حزب افت کرده بود، این طبیعی بود. اما این تغییر کیفیت و افت روزنامه کاملا به چشم میآمد و همه هم این را میدانستند. واقعا سابقه روزنامه جمهوری در آن اوایل خوب و درخشان بود.
چرا نیروهای حزباللهی در روزنامه جمهوری اسلامی جمع شده بودند؟ همانطور که اشاره کردید از شهید حسن باقری در روزنامه جمهوری اسلامی بود تا قیصر امینپور و سید حسن حسینی تا مرتضی سرهنگی و هدایتالله بهبودی و سهیل محمودی و غیره؟
آن سالها روزنامه جمهوری اسلامی پاتوق بچههای اهل ادب و هنر حزباللهی بود. خیلی از کسانی که بعدها به عنوان نویسنده در جمهوری اسلامی شناخته شدند و به شهرت رسیدند ریشه آنها و شروع کارشان بر میگردد به روزنامه جمهوری اسلامی که آن سالها به همت آقای موسوی تبدیل به محفلی برای حزباللهیها شده بود. مثلا یوسفعلی میرشکاک ریشهاش به آنجا میرسد. قیصر امینپور و خیلیهای دیگر از روزنامه جمهوری شروع کردند.
اینها عضو رسمی حزب نبودند؟
نه اصلا. اینطور نبود که هر کسی که در روزنامه جمهوری اسلامی مشغول بود عضو رسمی حزب هم باشد. گرچه روزنامه جمهوری اسلامی از سال ۵۸ تا ۶۶ ارگان رسمی حزب بود اما بسیاری از کارکنان و نویسندگان آن عضو حزب نبودند و صرفا در روزنامه مشغول به فعالیت و کار بودند.
جمعبندی شما از روزنامه جمهوری اسلامی در اواخر دهه ۵۰ و دهه ۶۰ چیست؟ آیا این روزنامه توانست نقش مثبتی را ایفا و به نفع نیروهای انقلابی عمل کند؟
یقینا روزنامه جمهوری اسلامی موثر و مثبت عمل کرد. ضعفهایی وجود داشت که طبیعی هم بود چون ما در اوایل نه امکانات خاصی داشتیم و نه خیلی حرفهای بودیم و اصطلاحا بعدها آببندی شدیم اما با این شرایط عملکرد مثبت روزنامه جمهوری اسلامی در آن سالها مشخص بود. شما هنوز هم که سالها از آن دوره روزنامه گذشته است اگر به آرشیو روزنامه مراجعه کنید میتوانید آن فضای خوب و مقالهها و نوشتههای مثبت و روشنگر را مشاهده کنید.
روزنامه جمهوری اتفاقا” به پاتق بود و نه کانون حزب اللهی ها آنجا محل استقرار روشنفکران متدین و دلسوز و انقلابی بود که با بی قانونی و رفتار هیئتی که مشخصه حزب اللهی ها هم در آن زمان بود و هم بعده ، نبود.