1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است
بخشی از سخنرانی شهید بهشتی

دل‌هایشان با توست و شمشيرشان در خدمت بنى‏ اميه

  «الناس عبيد المال و الدين لعق على السنتهم.» اين انسانهاى ساخته نشده بى‏ تعهد بر اساس مسلك شكل نگرفته، هنوز مسلكى واقعى و ديندار واقعى نيستند؛ اينها بردگان مال و امكانات مالى و پول و ثروت ‏اند. مى ‏شود رأيشان را، گرايششان را، همكاريشان را با پول خريد. اما دين و تعهد دينى، نه! ما در اين سخنها با اينها كارى نداريم

Scan0085

اگر مى‏ بينيد ما در دينداريمان با مشكلات گوناگونى روبرو هستيم، اگر مى ‏بينيد در تكاپوهاى دينى و اجتماعيمان هر روز به دست يك كسى كلاه سرمان مى‏ رود، بايد علاج آن را در افزايش آگاهى عمومى و تلاش در به هم پيوستگى آگاهان بر محور يك رهبرى آگاه درست قابل اعتماد جستجو كرد. اگر مى‏ بينيد اين سوز و گداز عاشورا و ايام شهادت امامان ديگر، سلام‏ الله عليهم اجمعين، سوز و گدازى است كه همواره تر و تازه در ما مانده، براى اين است كه ما مى ‏توانيم محروميت هاى ناشى از نداشتن يا نشناختن رهبرى صحيح را در زندگيمان لمس كنيم. دريغا! دريغا كه وقتى حسين عليه ‏السلام به پا مى‏خيزد تا رهبرى شايسته و باايمان و آگاه و باصفا و باوفا براى تلاشگران زمان خودش باشد، قبل از اينكه تلاشگران آزاده زمان بتوانند به او بپيوندند و نيرويى شكست ‏ناپذير به وجود بياورند، در تيررس دشمنان قرار مى‏گيرد و زندگى را در همان گامهاى نخستين اين قيام از دست مى ‏دهد. شنيده‏ايد كه امام، عليه ‏السلام، نه فقط با كوفه در تماس بود، بلكه با بصره و خيلى جاهاى ديگر هم در تماس بود. حتى امام در مسير راه آن موقع كه مسافران زيادى نداشت، به هر عنصرى برخورد مى ‏كرد كه اميد داشت در دل و روح او آمادگى براى پيوستن به اين قيام باشد، با او تماس مى ‏گرفت و او را دعوت مى‏كرد. دعوت‏كنندگان اصلى امام متأسفانه يكدست نبودند و در ميان آنها عناصر خالص و ناخالص به هم آميخته بود؛ همچنان كه همراهان امام هم يكدست نبودند و عده‏اى به اميدهاى ديگر به امام پيوسته بودند.

مورخان مى ‏نويسند در يكى از منازل بين راه فرزدق از سمت كوفه مى ‏آمد و به سوى حجاز مى ‏رفت. امام بر طبق وظيفه رهبرى‏ اش از هر كسى كه از راه مى‏ رسيد كسب خبر مى ‏كرد تا بداند در كوفه چه مى‏ گذرد. در كشف‏ الغمة نقل مى ‏كند كه فرزدق مى‏ گويد: حسين، عليه ‏السلام، در بازگشتم از كوفه به من برخورد و از من پرسيد: »ما وراءك يا ابافراس؟« ابوفراس، پشت سرت چه خبر بود وقتى آمدى؟ »قلت: اصدقك؟ قال: الصدقَ اُريد.« گفتم راست به شما گزارش بدهم؟ امام فرمود بله، من مى ‏خواهم راست بگويى. گفتم: «اما القلوب فمعك، و اما السيوف فمع بنى ‏اميه و النصر من عندالله. » دل هاى مردم كوفه با توست امام شمشيرشان در خدمت بنى ‏اميه است؛ مگر اينكه خدا يارى كند. امام فرمود: «ما اراك الا صدقتَ». احساس مى‏ كنم كه راست مى‏ گويى. بله، الناس عبيد المال و الدين لعق على السنتهم، يحوطونه ما درّت به معايشهم و فاذا محّصوا بالبلاء قلّ الدّيانون. مردم بردگان اسير شده در زنجير ثروت و مال‏اند. دين سخنى است بر سر زبان آنها؛ لقلقه زبان آن هاست. دور و بر دين جمع هستند و دين دارند، اما تا وقتى كه دين براى آنها زندگى فراهم مى ‏كند. آن وقت كه در معرض آزمايش سخت در مى‏ آيند، مى ‏بينيد عده ديندارها خيلى كم است. انسانهاى متعهد مسلكى خيلى كم‏اند. بله، شايد مقارن همين برخورد فرزدق بود كه عبيدالله بن زياد در كوفه مردم را در مسجد (همان جا كه پايگاه ديروز اجتماع پرشور مردم دور مسلم ابن عقيل، فرستاده و نماينده امام عليه‏ السلام بود) جمع مى ‏كند؛ و بر منبر مى ‏رود و اين خطابه را مى‏ خواند:

« ايها الناس انكم بلوتم آل ابى سفيان، فوجدتموهم كما تحبّون. و هذا اميرالمؤمنين يزيد قد عرفتموه حَسَنَ السيرة، محمود الطريقة، محسناً الى الرعية، يعطى العطاء فى حقه، قد امنت السُبُلُ على عهده، و كذلك كان ابوه معاوية فى عصره، و هذا ابنه يزيد من بعده يكرم العباد و يغنيهم بالاموال و يكرمهم و قد زادكم فى ارزاقكم مئةمئة و امرنى ان اوفّرها عليكم و اُخرجكم الى حرب عدوه الحسين، فاسمعوا له و اطيعوه. »  آى مردم، شما خاندان ابوسفيان را آزموده ‏ايد. ديده ‏ايد كه آنها همان طور هستند كه شما دوست داريد. زمامدار مؤمنان، فرمانده مؤمنان، يزيد، را مى ‏شناسيد: آدمى است نيكوسيرت، آدمى است داراى روش پسنديده، به رعيت نيكى مى‏ كند، با مردم و ملت به خوبى رفتار مى ‏كند؛ اگر عطا و بخششى دارد بجاست؛ بجا مى ‏بخشد. همه راه ها در زمان او امن شده، امنيت فراهم شده، پدرش معاويه هم در زمان خودش همين طور بود. اين هم يزيد بعد از او. با مردم به خوبى رفتار مى‏كند. احترام همه را دارد. امكانات مالى و اموال در اختيار آنها مى‏ گذارد. مقامشان را بالا مى‏برد. حالا هم آمده است صد صد بر ارزاق شما و بر سهمى كه از بيت ‏المال مى ‏گيريد اضافه كرده و به من دستور داده كه اين اضافه‏ ها را تمام و كمال به شما بپردازم، اما به دنبال اين رعيت‏ نوازيها شما را براى جنگ با دشمنش حسين بسيج كند. پاسخ اين مردم به اين خطابه چيست؟ هلهله‏ ها، كف زدنها، هورا كشيدن ها، استقبال ها!

شايد اين صحنه در كوفه و جامع كوفه از نظر تاريخى تقريباً مقارن است با همان موقعى كه فرزدق به امام گزارش مى‏دهد. مى ‏گويد دلهاى اينها با شماست اما شمشيرهايشان در خدمت بنى ‏اميه است. امام مى ‏فرمايد بله، درست مى‏ گويى. « الناس عبيد المال و الدين لعق على السنتهم. » اين انسان هاى ساخته نشده بى تعهد بر اساس مسلك شكل نگرفته، هنوز مسلكى واقعى و ديندار واقعى نيستند؛ اينها بردگان مال و امكانات مالى و پول و ثروت‏ اند. مى ‏شود رأيشان را، گرايششان را، همكاريشان را با پول خريد. اما دين و تعهد دينى، نه! ما در اين سخنها با اينها كارى نداريم؛ روى سخن ما بيشتر با زنان و مردان باايمان متعهد است. ما بيشتر مى ‏خواهيم با آنها سخن بگوييم؛ به آنها هوشيارباش بگوييم؛ تا آنها بيدار شوند و بدانند اگر مى‏ خواهند شرايط زندگى بهتر اسلامى در پرتو آيين مقدس اسلام، در پرتو راه سعادت‏بخش اسلام و صراط مستقيم خدا به وجود بياورند، بايد به چه مسائلى بيشتر توجه كنند؟ معروف، منكر، شناخت صحيح آن دو، توجه به اينكه مراحلى از اين شناخت صرفاً پس از شناخت رهبرى و رهبران صحيح ميسر خواهد بود و بس.

 

منبع: بایدها و نبایدها، امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه قرآن. شهید آیت الله دکتر بهشتی. نشر بقعه. تهران. چاپ سوم 1388. صص 133 تا 135


نسخه چاپی
دیدگاه‌ها