در خرداد ماه امسال گفتمان خودماني با شاگردي از استادان ميرزاي آشتياني و سيد حسن امامي و شهاب و اديب نيشابوري داشتم، انساني متواضع، شيرين گفتار و لطيف الطبع كه داستان تحصيلي خودشان و همكلاسيشان آقاي سيد محمد حسيني بهشتي را برايم نقل كردند. كه مدرك كارشناسي را با هم از دانشگاه تهران گرفتند.
استاد دكتر مهدي محقق فرمودند كه ما چهار نفر بوديم كه از حوزه به دانشگاه آمديم:
سيد محمد حسيني بهشتي، سيد موسيصدر، سيد علوي تهراني.
آقاي علوي تهراني، امام جماعتي در مسجدي در خيابان سيروس تهران بودند و بعدها بهخاطر اينكه با دانشجويان حشر و نشر بيشتري داشته باشند به خيابان اميرآباد آمدند و مسجد حضرت امير عليهالسلام نزديك كوي دانشگاه تهران را بنا نمودند و در رشته حقوق دانشكده حقوق و علوم سياسي مشغول به تحصيل شدند و آقاي سيد موسي صدر هم از حوزه علميه قم به تهران آمد و دانشجوي رشته حقوق همكلاسي مرحوم سيد علوي تهراني گرديد.
و آقاي سيد محمد حسيني بهشتي هم از قم به تهران آمدند و در رشته الهيات و معارف اسلامي درس ميخواندند و همدرس و هم بحث بوديم و من حجرهاي در مدرسه عالي سپهسالار قديم (مدرسه عالي شهيد مطهري فعلي) داشتم. و در دانشكده الهيات هر دو نفر دكتراي خود را گرفتيم و ايشان شاگرد اول و من شاگر دوم شدم.
در سال 1347 بنده در كنگرهاي در فرانسه شركت كردم، يكي از استادان آلماني به من گفت: ملا بهشتي را ميشناسي؟ گفتم بله، گفت اين ملا و عالم ديني زماني كه به آلمان آمد يك كلمه زبان آلماني نميدانست و نميتوانست صحبت كند، اما الان به زبان آلماني درباره اسلام و فلسفه براي ما صحبت ميكند و مباحثه و مناظره داريم.
البته در اروپا كشيشها توانستند به سمت دانشگاهها بروند و استاد دانشگاه بشوند ولي از حوزه علميه چند نفر مانند شهيد بهشتي و شهيد مطهري و شهيد مفتح توانستند استاد دانشگاه شوند و من در دانشگاه لندن مشغول به تدريس شدم، انگيزه ما چهار نفر كه از حوزه به دانشگاه رفتيم اين بود كه محيط حوزه، محيط تنگي بود لذا همواره مورد حسادت دوستان هملباسمان قرار ميگرفتيم. ايشان مسلط به زبان عربي، انگليسي و آلماني بود.
آدمهاي جاهل انسانهاي عالم را تحمل نميكنند و دو حادثهاي كه براي ايشان و من اتفاق افتاده است دليلي بر اين مدعاست.
دكتر بهشتي روزي به من گفت: درباره دو چيز در حسينيه ارشاد صحبت كردم كه آخوندهاي تهران مرا تكفير كردند!!
يكي اينكه گفتم اگر قرار است با برادران اهل سنت خود دست برادري دهيم، بايد ناسزا گفتن به خلفاي سنّي را رها كنيم و ديگر اينكه گفتم، زن مسلمان واجب نيست خودش را در خانه محصور كند و ميتواند كار و تلاش كند و در مورد خود من وقتي كه كتابي از حاج ملا هادي سبزواري را به انگليسي ترجمه كردم و در نيويورك و كانادا چاپ شده و (قباست) و (معالم) به دانشگاههاي اروپا و آمريكا راه پيدا كرد به خاطر همينكار مرا به عنوان اينكه مهدي محقق به ترويج فرهنگ شاهنشاهي و اسلام آريامهري پرداخته است و از عضويت هيأت علمي دانشگاه تهران پاكسازي كردند و در سال 1361 مقالهاي تحت عنوان (جهله و سفله دانشگاه تهران) نوشتم كه جوابي دندانشكن به متعصبين و تندروان آن روز بود.
امثال شهيد بهشتي مورد حسادت واقع شدند و واقعاً ظلم عظيمي به ايشان كردند و ميكنند.
به استاد خراسانيم گفتم جنابعالي سالها مسئوليت انجمن آثار و مفاخر فرهنگي را داشتيد ولي شما را تحمل نكردند پس شما هم سهمي از وراثت مظلوميت زمين و زمان را داريد، كه بحمدالله مجدداً اين مسئوليت بزرگ قدرداني و قدرشناسي و سپاس و حق شناسي بر عهده شما گذاشته شد.
نشان ناشناسي، ناسپاسي است شناسايي حق، در حق شناسي است
و اما پيشنهادي دارم و آن اينكه (يونسكو) روش مناسبي را در بزرگداشت مفاخر جهان دارد و روز تولد بزرگان مورد نظر خود را به نكوداشتشان اختصاص ميدهد. مانند رودكي و خيام و حافظ و… جناب دكتر مهدي محقق رياست انجمن مفاخر پذيرفتند كه براي آيتالله شهيد دكتر بهشتي در آبان 1394 مراسم بزرگداشت عالم گرانقدر و مبارزه نستوه شهيد آيتالله دكتر سيدمحمد حسيني بهشتي را در روز بيستم آبان در انجمن آثار و مفاخر فرهنگي تهران برگزار نمايند.
و شعري از متنبّي زينت بخش اين دعوتنامه عالمانه و عارفانه است
لايسلَمُ الشرفُ الرفيع من الاذي حتّي يُراي علي جوانبه الدم
شرافت و بزرگي، سالم نميماند/ مگر آنكه در كنار آن خوني ريخته شود
درباره خصائل و خصوصيات و محامد و مناقب آن سيّد بزرگوار اگر عمري بود سخن خواهم گفت ولي درباره (وارث مظلوميت) مستند و مستدل مطالبي را بازگو ميكنم كه برخي در زمان حياتشان مورد ظلم و ستم قرار ميگيرند و برخي در هر دو زمان حيات و ممات.
تهمتها و حرمتشكنيها نسبت به شهيد بهشتي در زمان حيات آن چنان بود كه عوام و خواص دوستان نادان و دشمنان دانا و عوامل نفوذي داخلي و خارجي با ترور شخصيتي شروع كردند و با ترور فيزيكي او را به شهادت رساندند به همراه 72 تن از ياورانش در هفتم تير 1360 در سرچشمه اميركبير تهران در هفتمتير 1360 و از ولادتش كه آبان 1307 تا شهادتش پنجاه و سه بهار بيشتر نگذشته بود ولي ايستاد و راست قامت جاودانه تاريخ شد.
و با كمال تأسف اخيراً گروهي روشنفكر مآب پيدا شدهاند كه در برخي از سازمانهاي دولتي جاخوش كردهاند و به عنوان تاريخ شفاهي پروژهاي را با ميلياردها تومان تعريف كردهاند كه هم بتوانند برنامههاي سيما را براي جشن سالگرد انقلاب با نشان دادن رجال دوران پهلوي دوم به رخ ملت بكشند تا حاكمان آن دوران را عيناً ببينند و علاوه بر آن حرفهاي آنان را براي زير سؤال بردن باور مردم به صورت مكتوب چاپ كنند و با آرم شبكه جمهوري اسلامي ايران و سازمان اسناد و كتابخانه ملي ايران پخش كنند و با 64 نفر از وزراء و وكلاء و رجال حكومت پنجاه و هفت ساله در محل اقامتشان در آمريكا و اروپا مصاحبه و مناظره يكطرفه تلويزيوني با اعزام تيمي با هزينه جمهوري اسلامي بفرستند و ساعت حساب مبلغ دلاري هم به آنان پرداخت كنند و گفتههايشان را هم به زيور چاپ آراسته كنند!!! و اسامي افرادي كه مورداتهام قرار ميگيرند و در قيد حيات نيستند كه از خود دفاع كنند به عنوان اسنادي ممهور به مهر نظام، خوانندگاني كه مرجع تقليد آيتالله العظمي خوئي، آيتالله شهيد مرتضي مطهري، آيتالله شهيد دكتر بهشتي، مرحوم دكتر علي شريعتي و… نميشناسند دروغهاي مدّعي را باور كنند و درباره اين مظلومان تاريخ، هيچ نهاد و مرجعي پاسخگو نباشد و حافظه تاريخي ايران و جهان را مخدوش كنند كه بهشتيها همكار خانم فرخ رو پارسا وزير معدوم دوران پهلوي بوده و دكتر علي شريعتي عامل سازمان اطلاعات و امنيت (ساواك) دودمان پهلوي و اما اسامي چهار كتاب منتشره از سوي مسئولين صدا و سيما و سازمان اسناد و كتابخانه ملي عبارتند از:
1ـ فرماندهي و نافرماني با مجوز شماره كتابشناسي 1ـ3638033
2ـ اقتصاد و امنيت با مجوز شماره كتابشناسي ـ 3641714
3ـ آيندگان و روندگان با مجوز شماره كتابشناسي 3640453
4ـ حكمت و سياست با مجوز شماره كتابشناسي 3638036
و اما به نكاتي كه دروغ مكتوبي است كه به وسيله نهادهاي دولتي عليه خادمان جمهوري اسلامي به ويژه آيتالله شهيد مرتضي مطهري و شهيد مظلوم آيتالله دكتر بهشتي چاپ شده است اشاره ميكنم و اعلام ميدارم كه درباره توسعه علم و آگاهي و دانشافزايي بويژه تاريخ شفاهي موافقم و مشاور اسناد ملي كشور بودهام و تخصص خودم در همين رشته است ولي دولتها بايد بيطرف باشند و به چاپگري نپردازند حال كه همه شعار واگذاري كارها به مردم و بخش خصوصي و سازمانهاي مردم نهاد هستيم به قول خود پايبند باشيم و همچون كشورهاي ديگر اين امور را به محققان و پژوهشگران واگذار كنيم و اينگونه نباشد كه بدون اجازه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي دايره چاپ كتاب و انتشارات داشته باشيم و شابك و شماره كتابشناسي ملّي را سازمان اسناد و كتابخانه راساً بدهد و با نشان شبكه يك صدا و سيما و سازمان مذكور چاپ و پخش كنند و پس از نقد و شكايتهاي مردمي مقام بالاتري دستور جمعكردن آنرا بدهد و براي اولين بار در سالهاي اخير كتابهايي كه بوسيله آوارگان دولتي چاپ شده بود به انبارها برگردد و اگر شما توانستيد در بازاري و يا كتابفروشي و مركز فروش كتاب سازمان اسناد و يا راديو تلويزيون پيدا نموديد نشاني بدهيد كه ما هم تهيه كنيم. البته نقش يكي از اركان چهارم مشروطيت يعني مطبوعات نبايد فراموش كرد كه مقالههايي و نقدي را منتشر كرد تحت عنوان (تهاجم از درون) كه قابل تقدير است. و اما درباره دو شهيدي كه حداقل نسل اول و دوم انقلاب اسلامي آنان را ميشناسد و خدماتشان را در دوران پهلوي دوم نسبت به اسلام و مسلمين در حوزه و دانشگاه و در داخل و خارج و عضويت آنان در شوراي انقلاب و امينترين و معتمدترين افراد به بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران ميدانند و ميشناسند درباره شهيد مرتضي مطهري در صفحه 190 كتاب حكمت و سياست چنين آمده است:
1ـ آقاي مطهري گفت فلاني چه گولي من خوردم، چون من فكر ميكردم اين انقلابي ميشود كه اين تودهايها و كمونيستها به كلي از ايران لايروبي ميشوند، چون شاه اين كار را نميكرد. من رفتم در طياره كه آقا را بياورم ديدم (منظور هواپيما ايرفرانس بود كه روز دوازدهم بهمن 1357 ـ امام خميني را از پاريس به تهران ميآورد.) نصف همان تودهايها در طياره نشستهاند. منتها حالا با لباس اسلامي درآمدهاند و من خيلي خيلي خيالم براي آينده ناراحت است و فكر ميكنم آنها تصميم دارند من را هم بكشند و روز بعد هم كشتندش. حالا گروه الفرقان كشتند 2ـ بنده ايشان را استاد دانشگاه تهران كرده بودم، من در دانشگاه تهران هم ميديدم تندروترين شاگردهاي چپي، يك دفعه همه ريش گذاشتند و نماز هم بلد نبودند.
3ـ در خارج خيليها ميگويند خودنظام جمهوري اسلامي مطهري را كشت!! 4ـ من بعد از 15 خرداد، دويست دفعه، پانصد دفعه با آقاي مرتضي ملاقات كردم، صحبت كرديم يك بار هم بردندش زندان، من تقلاّ كردم آوردمش بيرون و درباره وارث ديگري از مظلومان تاريخ زمان، شهيد مظلوم آيتالله دكتر سيدمحمد حسيني بهشتي:
الف ـ آقاي بهشتي مدتي در هامبورك بود، خانم فرخ رو پارسا (نماينده مجلس شوراي ملي، عضو حزب ايران نوين وزير آموزش و پرورش دولت هويدا كه بهايي بود و بعد از انقلاب اعدام شد)
آن وقت وزير آموزش و پرورش بود، بنده به علت يك نوع رسالت كه براي فضولي در علوم ديني و سنتي داشتم، چندين بار رفتم خدمت شاه، گفتم كتابهاي درسي ما از لحاظ ديني بايد تجديدنظر بشود… من ميخواستم كه بهترين حقايق اسلام به صورتي كه گيرا باشد بيان بشود، خودم هم حاضر نبودم اين كار را بكنم، چون اصلاً كار من نبود، شاه قانع شد و دستور داد به همين خانم فرخ روپارسا كه شما اين كار را بكند.
ب: خانم وزير از من خواست لطفاً بياييد صحبت كنيم به وزارتخانه آموزش و پرورش رفتم. ايشان گفت: به ما يك چنين دستوري فرمودند، يعني شاه دستور داده، ما ميخواهيم تجديدنظر بكنيم در كتابهاي ديني گفتند كه حتماً با شما مشورت كنيم. گفتم شما حتماً حتماً با خود آقايان علماء مشورت بكنيد كه دستاندركار اين نوع علوم هستند، منتها علمايي كه نميخواهم بگويم، روشنفكر به معنايي كه مدرنيستاند، گفت شما لطف كنيد و پيشنهاد كنيد اينها چه كساني باشند.
ج ـ من رفتم قم با مرحوم علامه طباطبايي و يكي دو نفر ديگر مشورت كردم. اسم آقاي بهشتي خيلي ذكر شد و من هم ميدانستم كه ايشان در هامبورگ فعاليت ميكند و آدمي است اهل مطالعه و اهل فكر و يكي دو بار هم ايشان را ديده بودم. گفتم بيشتر افرادي را كه در اين رشتهها بودند من ديده بودم چون ميدانستند من در كارهاي معارف اسلامي هستم، خيلي خيلي بيشتر از كساني كه فُكل و كراوات ميزنند و اينها با اين افراد آشنا بودم، روزه ميگرفتيم و نماز هم ميخوانديم.
دـ خلاصه من به خانم فرخرو پارسا گفتم، بهترين كسي كه ميتوانيد دعوت كنيد آقاي بهشتي است ايشان يك آدم باسوادي است، خيلي بصيرت دارد، ديد دارد، مدتي در اروپا بوده و ايشان ميتواند در اين كار به شما كمك كند و يك هيأتي دور ايشان باشد.
هـ . دكتر باهنر هم در دانشكده الهيات بود، ايشان را هم من خيلي خوب ميشناسم گفتم چند نفر در دانشكده الهيات هستند، خود آقاي مطهري را هم نام بردم آقاي مطهري، آقاي باهنر، آقاي مفتح… اينها را هم دعوت كنيد.
صفحه 194 كتاب حكمت و سياست
و شما خواننده عزيز مطالبي را هم از وارث مظلوميت ببينيد و بخوانيد كه تأليف كتابهاي درسي تعليمات ديني را بر استادي دانشگاه ترجيح داد و با همكاراني مانند شهيد دكتر محمدجواد باهنر، مرحوم دكتر علي گلزاده غفوري و مرحوم برقعي و آيتالله سيدرضي شيرازي به اين كار مقدس پرداختند و دكتر بهشتي گفت براي اينكه مشكلي پيش نياورند نام مرا در كنار ساير مؤلفين ننويسيد.
و واقعاً جاي تعجب است كه در حيات و زندگاني مظلوم واقع شد و بعد از شهادت و مماتش بهجاي اينكه حرفها و گفتارها و سبك زندگي و روش و منش او را صدا و سيما برنامهريزي كند و بهصورت فيلمي درآورد و سازمان اسناد و كتابخانه ملي افكار او را بهصورت نوشتاري مكتوب چاپ و در اختيار نسل جديد بگذارد براي داريوش همايون، اردشير زاهدي، عاليخاني و الموتي و محمود قرباني و… فيلم ميسازد و با آرم جمهوري اسلامي كتابهايي چاپ ميكند.
فاعتبروا يا اوليالابصار ـ خداوند فهم فرهنگي و دقت و درايت اسلامي و ايراني عنايت فرمايد.
با گفتههاي شهيد مظلوم آيتالله دكتر بهشتي درباره نقش او و ياورانش در تدوين كتابهاي تعليمات ديني دوران پهلوي به اين نوشتار خاتمه ميدهم و اگر نفسي باقي ماند به مطالب ديگر كتابهاي چهارگانه منتشره سيماي يك و سازمان كتابخانه ميپردازم.
(من اين كار تأليف كتابهاي ديني را به عنوان يك وظيفه، يك رزم، بر استادي دانشگاه ترجيح دادم. ما اين كار را كرديم و تاكتيكي هم به كاربرديم، تاكتيك اين بود كه چون معمول بود كتابها را براي مرحله نهايي لااقل به شوراي عالي آموزش و پرورش ميدهند، ما براي آن كه به آنجا نرسد، قرار گذاشتيم كه كتابها را ديرتر به چاپ بدهيم كه ديگر فرصت دادن به ديگران براي اظهارنظر نمانده باشد درست پس از اينكه آخرين كتاب را براي چاپ داده بوديم، دستگاه جهنمي ساواك با خبر شد كه ما چه كردهايم، كارشناسان اين كتابها را نگاه كردند، كتاب تعليمات ديني اول راهنمايي را، زير قسمت اعظمش خط قرمز كشيدند كه اينها، ضدملي و ضدميهني است و بايد حذف شود.
توضيح درباره يادداشت «وارثان مظلوميت»
در پي چاپ يادداشت محمدحسن اصغرنيا با عنوان وارثان مظلوميت در صفحه 3 پنجشنبه، 14 آبان توضيحي از طرف وي به دستمان رسيد كه در ادامه ميآيد.
… مطلبي تحت عنوان (وارثان مظلوميت، شهيد مظلوم حسيني بهشتي، شهيد مرتضي مطهري و مرحوم علي شريعتي) از اينجانب در صفحات سوم و چهاردهم روز پنجشنبه 14/8/94 در شماره 26296 به چاپ رساندهايد كه نكاتي را جهت اصلاح يادآور ميشوم كه اگر اشتباهي از جانب من بوده است پيشاپيش عذرخواهي ميكنم.
1ـ نام و نام خانوادگي نويسنده محمدحسن اصغرنيا است كه به اشتباه محمدحسين چاپ شده است.
2ـ سطر 39 صفحه 3ـ كتاب قبسات و معالم
3ـ در سطر 60 ص 3 شعري از متنّبي: لايسلم الشرف الرفيع من الاذي حتي يراق علي جوانبهالدم: شرافت و بزرگي سالم نميماند، مگر آنكه در كنار آن خوني ريخته شود
4ـ سطر هفتاد: شهيد مظلوم به همراه 72 تن از يارانش در واقعه هفتم تير 1360 در خيابان اميركبير سرچشمه تهران در دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي با انفجار بمب در سن 53 سالگي به شهادت رسيد.
5ـ در سطر 92
الف ـ كتاب فرماندهي و نافرماني تيمسار آذر برزين معاون عملياتي نيروي هوايي شاهنشاهي
ب ـ اقتصاد و امنيت ـ عاليخاني رئيس ادارات خارجي ساواك و رئيس دانشگاه تهران
ج ـ آيندگان و روندگان ـ داريوش همايون وزير اطلاعات و قائممقام حزب رستاخيز پهلوي
د ـ حكمت و سياست ـ حسين نصركه با مجوزهاي 3638033ـ3641714ـ3640453 و 3638036 سازمان اسناد و كتابخانه ملي و شبكه يك صدا و سيما در سال 1393 به چاپ رسيده است.
با احترام
محمدحسن اصغرنيا
روزنامه اطلاعات 94/8/14