اين ادعا گزاف نیست كه بگویم، من تقريبآً قسمت اعظم شكلگيري فضاي انديشه و فكرم را مرهون آن سه سالی هستم که در دبيرستان دین و دانش دانش آموز بودم. نوع نگرش ايشان، راهنمایی های ایشان بطور مستقیم و یا غیر مستقیم که گاهی با خودم در میان می گذاشتند و گاهی از طریق پدرم به من منتقل می شد، که بعدها متوجه ميشدم از ناحيه ايشان بوده است حتی تذكراتي كه به بعضي از دبيرها ميدادند
آگاهی بخشی نسبت به مسائل روز
زمان تحصیل در دبیرستان دین و دانش که مدیریت آن بر عهده آقای بهشتی بود علاوه بر دروس رسمي ، درسي هم با عنوان «تاريخ اسلام» داشتيم كه آن را به تناوب آقاي مفتح و یا آقاي مكارم شیرازی تدریس ميکردند.نكاتي كه از آن موقع به يادم مانده، يكي روش برخورد ايشان با دانش آموزان و ديگري نوع برخورد با دبيران و حفظ رابطه خوب دبيران و شاگردان بود. هر روز صبح، يك ربع يا 10 دقيقه بنا به وضعيت هوا، سر صف برنامه ای اجرا ميشد.
معمولا خود ایشان سر صف يك مطلب تربيتي – آموزشي عنوان ميكردند كه گاهی متناسب با شرائط روز بود. يادم ميآيد زمانی كه بر سر كانال سوئز بین مصر و انگليس جنگ بود ( 1954 .م) ایشان موضوع را سر صف طوری عنوان كردند كه همة ما از اینکه يك كشور مسلمان، به تعبير ايشان، زير بار تكنولوژي مدعي آزادي دارد دست و پا ميزند، متأثر شديم. به این ترتیب هر روز صبح، نكات تازه ای را به دانش آموزان می آموختند.
گاهي اگر احساس ميكردند دانشآموزي سر صف ناراحت است، در عين کنترل نظم از همان بالا اشاره ميكردند، شما اگر ناراحت هستيد و نيازي داريد ميتوانيد از صف خارج شويد. اين موضوع 3-2 مرتبه در طول سه سالي كه دانش آموز دین و دانش بودم اتفاق افتاد. اين مساله براي من آموزندگي موثری داشت و از اینكه می دیدم وقتی یک نفردر عین اینکه مشغول القاء مطلبی است و ذهنش درگیر آن می باشد ، می تواند به مسائل جانبی هم توجه داشته باشد، برایم جذاب بود.
شناسائی و رشد استعدادها
مطلب ديگري كه در آن دوره توجه مرا به خود جلب کرده بود و در ذهنم باقي مانده، اين است كه ايشان در کشف استعدادها تبحر خاصی داشتند و متناسب با استعداد هر فرد با آنان برخوردهاي ويژهاي می کردند و به موقع هم راهنمایی های مناسبی در جهت شکوفا شدن استعداد افراد انجام ميدادند. اساسا” در مدرسه روشي اعمال ميشد که به کشف این استعدادها کمک می کرد. ایشان پرسشنامهاي تهيه كرده بودند كه ماهانه براي والدين ارسال ميشد و آنها پرسشها ی مربوط به فرزند خودرا پاسخ می دادند. مجموع پاسخهايي كه دريافت ميكردند و سایر ملاحظات دیگر، ملاک استعداد یابی دانش آموزان ویاری رساندن به آنان در مسیر کسب موفقیت بود.
روش تربیتی شهید بهشتی شخصیت فردی و اجتماعی من را شکل داد
در این رابطه خاطره ای به یاد دارم که ذکر آن شاید بی مناسبت نباشد. يك روز آقاي مكارم شیرازی مرا صدا زدند كه بيا دفتر. وقتی به دفتر مدرسه رفتم، گفتند: پدر شما نوشتهاست كه شما قرآن را با تفسير ميخوانيد. تفسيري كه ميخوانيد چه تفسيري است. گفتم: تفسيرآیات را از خود ايشان (پدرم) سوال ميكنم. ایشان هم مطالب را براي من توضیح می دهند و كتاب خاصي به عنوان تفسير در دست ندارم. پدرم نکات و جزئياتي را در رابطه با آیات برایم تشريح و تفسير ميكنند. آقای مکارم بار دیگرپرسیدند: چيزي از آن مطالب يادت هست؟ دراینجا من يكه خوردم و از خود پرسیدم ، هدف ايشان از اين سوال چيست؟ در ضمني كه به اين نکته فكر ميكردم، آقای مکارم بلافاصله گفتند: حالا لزومي ندارد به خودت فشار بياوري، دفعه بعد هم ميشود در رابطه با این موضوع صحبت كرد. من گفتم: نخير، من دراين فكرم كه شايد شما تصور ميكنيد پدرم چيز اشتباهي نوشته و يا امري خلاف واقع را در مورد من بیان کرده است! يا اینکه می خواهید چيزي كه ايشان به من می آموزد را بدانید چیست! در اين لحظه آقاي بهشتي وارد دفتر شدند، ميز ایشان جاي ديگري بود، من و آقاي مكارم هم با کمی فاصله از میز ایشان نشسته بوديم. آقای بهشتی آمدند و یک راست رفتند پشت ميز خودشان، من مطلب را ادامه دادم و حرف هایم را پی گرفتم، در اين حال عجيب بود كه با وجود ابهت و اتوريته ای كه آقای بهشتی داشتند، لحظهاي كه ايشان وارد اتاق شدند به من يك نوع احساس آمدن حامي دست داد و حسی از درونم می گفت که الان مورد حمايت قرار ميگيرم. آقای مکارم در مقابل اعتراض من می گفتند؛ منظورشان با برداشت من فرق دارد، خیلی از ابوي من تعریف کردند و گفتند: من منظورم اين بود كه نوع آموزش شما چگونه است و چه برداشتي از تفسیر داريد و چگونه قرآن را درمييابيد.
فردای آن روز پسر آقا محمدحسين حائري – دائي حسين آقاي خميني- که ناظم دبيرستان بود، به من گفتند: آقاي بهشتي با شما كار دارند. رفتم خدمتشان، گفتند: من دیروز با آقاي مكارم صحبت كردم. ظاهراً نحوه طرح مطلب باعث برداشت اشتباه شما از سئوال آقای مکارم شده است. منظور خاصی در میان نبوده و هدف ایشان تشویق شما بوده است. به نوعی می خواستند برسانند كه آقاي مكارم در شما استعداد ويژهاي ديده و خواسته ببيند اگر برداشت خاصي از قرآن کسب کرده ای و توضيحاتي كه از پدرت آموخته ای، می توانی در يكي از جلساتي كه ايشان معلم كلاس هستند، به كلاس منتقل كني یا نه! اين توجيهي قابل پذيرش بود وتمام اثرات منفي آن قضيه، با اين تعبير ايشان و احترام قائل شدن براي دانشآموز، از ذهنم زدوده شد.
در مورد سایر افراد هم اين قبیل اتفاقات پیش آمده بود. به عنوان مثال آقای موسوي گرمارودي، از همان موقع ذوق ادبي داشت. در انشاءنويسي هم مشهور بود. معلم انشاء و ساير معلمان هر دو هفته يك بار تحت نظر آقای بهشتی جلسهاي داشتند و اوضاع كلاس را گزارش ميدادند. آقای بهشتی متوجه ذوق ادبي آقای موسوی گرمارودی شده بود و توجه ویژه به ایشان داشت. در مجموع آقای بهشتی به استعدادها توجه ويژه داشتند و متناسب با آن به پرورش استعداد ها ميپرداختند. بعدها در آلمان هم به موارد ديگري از این نوع برخورد كردم كه در جای خود به آن موارد ميپردازم. البته در خصوص روشهاي تربيتي ايشان موارد زیاد است که الان همه آنها يادم نيست و حضور ذهن ندارم. ولی اين ادعا گزاف نیست كه بگویم، من تقريبآً قسمت اعظم شكلگيري فضاي انديشه و فكرم را مرهون آن سه سالی هستم که در دبيرستان دین و دانش دانش آموز بودم. نوع نگرش ايشان، راهنمایی های ایشان بطور مستقیم و یا غیر مستقیم که گاهی با خودم در میان می گذاشتند و گاهی از طریق پدرم به من منتقل می شد، که بعدها متوجه ميشدم كه اين از ناحيه ايشان بوده است حتی تذكراتي كه به بعضي از دبيرها ميدادند. اين مجموعه و بخصوص برنامههايي كه با آقاي مفتح و مكارم و سایر کادر آموزشی داشتند و برنامه خودشان در سخنراني ها و تشويق به كارهاي خارج از برنامه، نوعي آمادگي ذهني در درون من به وجود آورد كه بعدها تكميل شد و مباني فكري و اعتقادي و همچنین شخصیت من را شکل داد.
احساس مسئولیت دلسوزانه
با وجودي كه من از دبيرستان دین و دانش به دبیرستان حكمت رفته بودم، آقای بهشتی از طریق دبيران مشترك این دو مدرسه پیگیر مسائل تربیتی ما بودند. این را بعد از سالها وقتی که به آلمان رفته بودم فهمیدم و متوجه شدم كه ايشان من را توسط دبيران مشترك زیر نظر داشته است. آقاي رضواني یکی از دبیران مشترک بعدها اطلاع دادند که آقای بهشتی دايم گزارش شما را از من ميگرفتند و توصیه هائی در ارتباط با شما داشتند. من معمولا”بعد از اینکه مدرسه تعطيل ميشد در مدرسه می ماندم و دیر به خانه می رفتم. دو سه مرتبه پيش آمد كه آقاي رضواني مرا به صحبت گرفت ، بعدها متوجه شدم اين مأموريتي بود كه ايشان از طرف آقاي بهشتي داشتند كه مرا زير نظر داشته باشند. ديگران هم به همين ترتيب، تحت حمایت های تربیتی ایشان بودند. از جمله؛ مصطفي آيتاللهي، ملكزاده و موسوي گرمارودي، كه همگی از دبیرستان دین و دانش به دبيرستان حكيم نظامي رفته بودیم. در واقع ايشان نوعي احساس مسئوليت نسبت به افراد داشتند و نوعي وظيفهشناسي در نزد ايشان محسوب می شد و ظرافت فكري ايشان را نشان ميداد كه به اداره یک جمع محدود نمی شد، بلكه در پي كشف و شکوفایی استعدادها بودند.
نكته ديگری که به هنگام عزيمت من به آلمان بازميگردد اینکه، عموي من در سال 52-1951 به آلمان رفته و با خانمي آلماني ازدواج كرده بود. در سفرهايي كه ايشان به ايران داشت، گفتند خانم من انگليسي هم بلد است، گفتم پس ما با هم مكاتبه كنيم تا زبان من تقویت شود. من نامهاي نوشتم براي خانم عمويم، ايشان هم جواب مرا به انگليسي داد. من بعضي جاهاي نامه را نميفهميدم رفتم خدمت آقای بهشتی و به ايشان گفتم که اين نامه از زن عموي من است و اين عبارت را نميفهمم. ايشان بعد از آنکه بخش های نامفهوم نامه را توضيح دادند، پرسيدند: ابوي شما در جريان مكاتبات شما با خانم عمويتان هستند؟ گفتم در جريان اصل آن هستند، اما در جريان محتوي نامه ها نيستند. چون وقتی نامه نوشتم می گویم که نامه ای نوشته و ارسال کردم، اغلب در باره محتوای نامه ها توضيح نميدهم، ایشان هم از من توضیح نمی خواهند. ايشان گفتند كه منظور من هم بيش از اين نيست و مسلم است كه پدر شما نسبت به شما احترام قائل است. در این برخورد ایشان يك نكته تربيتي نهفته بود و آن اینکه اطرافیانم از نامه نگاری های من مطلع باشند. من آن زمان 16،17 ساله بودم و ایشان دقت داشتند، يك خانمي كه غربي است، تا چه اندازه ميتواند در حركت دادن ذهن من موثر باشد و اینکه آيا وی می تواند نقش مثبت و منفي در شکل دهی شخصیت من بازي كند. اين هم نكته ديگري بود كه توجه ايشان را نسبت به مسایل تربيتي افراد نشان ميداد.
مهاجرت برای تحصیل
در آستانه سفر به آلمان ازآقای بهشتی خداحافظي كردم و با وجود تذكري كه ايشان در مورد مكاتبات به من دادند، به دلیل مشكلات نتوانستم نامه بنويسم. بيست روز بعد رفتم لبنان. 26 روز در لبنان بودم. و تلاش دائیام- امام موسی صدر- براي اينكه مرا در لبنان نگه دارد و در دانشگاه آمريكائي بيروت مشغول تحصیل شوم به جايي نرسيد و من ناچار به آلمان رفتم .
مطالب مرتبط
خاطرات منتشر نشده مرحوم سید صادق طباطبایی از شهید بهشتی/ قسمت اول
برای پیوستن به کانال تلگرامی نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی کلیک کنید
http://www.telegram.me/shahid_beheshti